سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

[ و فرمود : ] بنده را نسزد که به دو خصلت اطمینان کند : تندرستى و توانگرى . چه آنگاه که او را تندرست بینى ناگهان بیمار گردد و آنگاه که توانگرش بینى ناگهان درویش شود . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کودکستان حرم + دوشنبه 97 تیر 11 - 5:0 صبح

جایی را برای کودکان فراهم کرده‌اند
در حرم
پارکینگ طبقاتی راحت شده
هر وقت که بخواهیم برویم حرم
مستقیم منفی پنج
گاهی منفی چهار
آسانسور تا بالا
سریع می‌رسیم
بی‌دردسر

تزئینات جالبی درست کرده
در دو رده سنی
دختر و پسر جدا
پدر و مادر را حیف که راه نمی‌دهند



زیارت
دیدن صحن‌ها
خوردن آب از سقاخانه حیاط
بچه‌ها خیلی خوش‌شان می‌آید
از شیر آبی که بدون دستگیره باز می‌شود
با چشم الکترونیکی فقط!



وقت صرف کردن با کودکان هزینه نیست
فرصت است
خرج ندارد
درآمد است
زمانی برای القا کردن
اندیشه‌های خود را
من تمام تعالیمم را در این موقعیت‌ها تقدیم‌شان می‌کنم
با دیدنی‌های جامعه
با تفریح
حرف می‌زنم برایشان
چیزهایی را که می‌خواهم یاد بگیرند
برای آینده‌شان
تا از من بهتر شوند
که اگر نشوند
ضرر کرده‌اند
ضرر کرده‌ایم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
دوچرخه نو + شنبه 97 تیر 9 - 5:0 صبح

نو شد
خودمان نو کردیم
بازار که رفته بودیم
برای آرد نخودچی
به لوازم دوچرخه فروشی بر خوردیم
نوارپیچ خریدیم
حلقه‌ای هفتصد تومان
سیدمرتضی آبی‌پسند است
باقی موافق
یک سبد هم خریدیم
و یک روکش برای صندلی

دو ساعتی طول کشید
سخت بود
تمام دوچرخه را نوارپیچ کردم
صندلی را هم تا می‌شد بالا آوردم
و فرمان را



ذوق کردند
استقبال هم

مدتی کمتر سوار می‌شدند
قد کشیده
به دیده تحقیر می‌نگریستند
دوچرخه‌شان در نظرشان کوچک می‌آمد
بی‌ارزش



زیبا شد
انگار که نو
با هزینه‌ای اندک
و البته وقتی فراوان
چیز جالبی از آب در آمد
توجه‌شان جلب

کهنه‌ها را می‌شود تعمیر کرد
تازه کرد
و تازه شدن
انگیزه جدید می‌دهد برای ادامه
زندگی این‌طور است
خستگی را باید زدود
تا حرکت پدید آید
انسان در سکون می‌میرد
روحش
کودکان بیشتر!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
وارونه + پنج شنبه 97 تیر 7 - 5:0 صبح

خودم گفتم پشت و رو شوند
خواستم تا تجربه کنند
تجربه کودکی خودم را
درک نسبیّت را

بچه که بودم خیلی دوست داشتم
از تخت یا مبل خود را آویزان کرده
همه چیز را وارونه می‌دیدم
مدتی که می‌گذشت
احساس می‌کردم واقعی‌ست
این وارونگی



به آن‌ها هم توجه دادم
تا ببینند
سیم‌هایی که از زمین بیرون آمده
مانند گیاه
و در انتهایشان
لامپ مانند یک گل روییده است
صندلی‌هایی که بر سقف چسبیده
فرش‌هایی
که بلندی‌ها را پوشانده
و آدم‌هایی
که سر و ته راه می‌روند!

دنیا را همان‌طور می‌بینیم
که می‌بینیم
از جایی که هستیم
و از موضعی که هستیم
در وضعیتی که هستیم یعنی
آدم باشی
دنیا را‌ آدم‌وار
نباشی
غیر آدم‌وار می‌بینی
نگاه ما در دیدن تأثیر دارد
این امر قابل انکار نیست

نتیجه:
مؤمن دنیا را متفاوت از کافر می‌بیند
او برای خوشی قبل از مرگ
این برای خوشی پس از مرگ
اولی موقتی
دومی جاودان و همیشگی
وقتی مرگ برسد می‌فهمیم کدام‌مان بازنده‌ایم
کدام برنده!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فنچ + سه شنبه 97 تیر 5 - 5:0 صبح

قول داده بودم
پارسال
وقتی که تابستان تمام شد و مجبور شدیم جوجه‌ها را بفروشیم
نگهداری نمی‌توانستیم
مدرسه‌ها باز

قول داده بودم:
«تابستان بعد ده تا می‌خریم»
راست هم گفته بودم
همیشه راست می‌گویم
قصد تخلّف نداشتم

بار اول چهار تا خریدیم
جوجه یک روزه
محلّی
دانه‌ای دو هزار تومان
این‌جا نوشتم

به یک ماه نکشید
دیدم کم است
دوباره خریدیم
این‌بار پنج‌تا
در این‌جا

و مِهر فروختیم
همه‌شان را

این بار که تابستان شد
نمی‌شد به قولم عمل نکنم
رفتیم که بخریم...

گفتم که موقتی‌ست
سه ماه بیشتر نمی‌توانید
می‌دانید که نمی‌شود
در خانه که نمی‌مانند
بزرگ می‌شوند
جا نمی‌شوند
باید که به حیاط بیاندازیم
پارسال خودشان دیدند که چقدر گربه‌های محل به حیاط ما چشم طمع داشتند

پیشنهاد کردم چیز کوچک‌تری بگیریم
پرنده‌ای که حیاط نخواهد
در خانه بماند

قناری گران
زودمرگ هم
نگهداری‌اش اطلاعات فراوان می‌خواهد
مرغ عشق نیز
ولی...
پیشنهاد فروشنده فنچ بود



بالغ
گفت که دیگر رشد نخواهند کرد
همین‌قدر کوچک که هستند
اولین بار بود از نزدیک می‌دیدم

روز اول صدایشان در نمی‌آمد
شب اول
تنها ماده داخل لانه رفت
نر بیرون ماند

هر کدام را هشت هزار تومان می‌فروخت
پنج هزار تومان می‌خرید
گفت: «جفت باید ببرید، تخم هم می‌گذارند»
بچه‌ها خوشحال از تکثیر
این‌که زیاد خواهند شد
ولی
تا دو روز قهوه‌ای داخل لانه نمی‌رفت!



بالاخره با هم دوست شدند
یا ازدواج کردند
- به قول بچه‌ها -
چند روز است همدیگر را تحمّل می‌کنند
در لانه
روی پنبه‌ها می‌خوابند

روزها هم ورجه وورجه
از این طرف به آن طرف
و مدام سر و صدا
آرام ندارند
یکسره می‌خوانند

اما هنوز...
هنوز تخم نگذاشته‌اند
و بچه‌ها همچنان منتظر!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - جوجه 8 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
یک کیلو نخودچی + یکشنبه 97 تیر 3 - 5:0 صبح

گفت آرد لازم است
برای شیرینی
آرد نخودچی
رفتیم مغازه محل
صدگرم دو هزار تومان
گفتم زیاد است
صبر کن برویم بازار

البته که ارزان‌تر
وقتی کیلویی حساب کنند
به جای گرمی
یک کیلو خریدم
برگشتیم
همه با هم

عصر که شد
چهار ساعت در آشپزخانه
هر چه گفتم: «روزه‌ای، خسته می‌شوی!»
مگر قبول کرد؟!



سخت هم بود به گمانم
پهن کردن و قالب زدن بیشتر
وقتی که حجم زیاد باشد
به خودش رحم نکرد
تمام یک کیلو را درست کرد!



الآن یکی دو هفته است شیرینی نخودچی می‌خوریم
خیلی خوشمزه
مهمان هم که داشتیم
تعریف کردند
واقعاً عالی
تمام نشده هنوز
از بس که زیاد پخته

عشق و علاقه است دیگر
خستگی‌بردار که نیست! :)

امام صادق (ع): «اِنَّ اللّهَ لَیَرحَمُ العَبدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ» (کافی، ج6، ص50)
بدون تردید، خداوند بر بنده خود به خاطر شدّت محبّت به فرزندش، رحم مى‏ کند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سفر پارکی + جمعه 97 تیر 1 - 5:0 صبح

نه این‌که در شهر ما پارک نباشد
یا کم باشد
هست
زیاد هم
همه‌شان را رفتیم تقریباً
شاید

اما طیّ طریق
طول مسافت
یک جای تازه
شهری دیگر
انسان اساساً محیط جدید را دوست دارد
گردشگری را
سیاحت



رفتیم کهک
پارکی یافتیم
بچه‌ها تفریح کردند
همان تفریحی که در شهر خودمان می‌کنند
ولی
لذّت بیشتری بردند
عجیب نیست؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
صبحانه پارکی + چهارشنبه 97 خرداد 30 - 5:15 عصر

صبح زود بیدارشان کردم
خیلی زود
تا هوا خنک بود

تابستان است
هوا گرم
بچه‌ها در خانه
نیاز به فعالیت

چای دم کردم و در فلاسک
پنیر و نان
گوجه و خیار
همین کافیست
مگر برای یک صبحانه خوشمزه در پارک بیشتر از این لازم است؟!



امروز رفتیم
تا 9 هم برگشتیم
دو ساعتی بازی کردند
راضی بودند
خوشحال

با کمترین هزینه
می‌توان کودکان را شاد کرد
فقط وقت لازم است
وقت نیاز
وقتی که متأسفانه خیلی از والدین ندارند
آن‌قدر که خود را مشغول امور بی‌فایده می‌کنند

سرگرمی در شبکه‌های مجازی
فرصت با بچه‌ها بودن را می‌گیرد
کودکان نیاز به توجه دارند
و توجه
خرج زیادی ندارد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اول ِ صف + جمعه 97 خرداد 18 - 2:57 عصر

یک کمی زودتر رسیدیم
در مسیر
افتادیم اول راهپیمایی
از پل آهنچی رفتیم سمت میدان مطهری
ناگهان سیل جمعیت به سمت ما راه افتاد
چند نظامی اول صف طبل می‌زدند
پشت سر آن‌ها راه افتادیم
و هزاران نفر
بلکه میلیون
پشت سر ِ ما...

اولین بار بود که این‌طور اول راهپیمایی قرار می‌گرفتیم
بچه‌ها خیلی خوش‌شان آمد

اول بودن همیشه جذّاب است
در خیرات و مبرّات
سبقت باید
آخر بودن در خوبی‌ها جالب نیست!

«وَلَوْ شَاءَ اللَّـهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَـکِن لِّیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَى اللَّـهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ» (مائده:48)
و اگر خدا می خواست همه شما را امت واحدی قرار می داد، ولی می خواهد شما را در آنچه به شما داده امتحان کند؛ پس به سوی کارهای نیک بر یکدیگر پیشی گیرید. بازگشت همه شما به سوی خداست؛ پس شما را به آنچه همواره درباره آن اختلاف می کردید، آگاه می کند. (ترجمه انصاریان)

پ.ن
سال‌های قبل‌مان
مروری بر گذشته + و +



برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ورزانِش + جمعه 97 خرداد 18 - 5:0 صبح

ورزش خوب است
ولی تنبلی گاهی
کاهلی می‌آورد و مانع می‌شود

این‌جور مواقع
ورزاندن لازم است
وظیفه والدین به نظرم
اسمش را گذاشتم «ورزانش»



زمان‌سنج در دست
موانعی در مسیر
بدوند و بپرند
رقابت
هر که سریع‌تر
برای انگیزه
از کودکی‌شان
و هنوز هم

دو سه سالشان بود که آغاز کردم
هر وقت کم‌کار می‌شدند
کم‌فعالیت یعنی

اوایل کشتی‌شان می‌انداختم
پتویی پهن
با احتیاط
اجازه می‌دادم زوربیازمایند
آن موقع که زورشان زیاد نبود
خطری برای هم نبودند



گاهی تختی در وسط
بدوند و بپرند



و یا از زیر تخت
کلاغ‌پر هم خوب است
برای بچه‌ها جذّاب
می‌خنداندشان



این ماه بیشتر
هوا گرم است و اگر بخواهیم زیاد پارک برویم
نمی‌شود
مریم گرمازده شود سخت می‌شود
روزه است دیگر

خدا را شکر
سه سال است جا نیانداخته
همه را گرفته
آفتاب و گرما و پارک مناسب نیست
مناسب این ماه
اما پسرها چطور؟!

«ورزش» خوب است
اما اگر خودش انگیزه نداشت
«ورزانش» لازم می‌آید
بیشتر دوست دارند بچه‌ها
این‌که ورزیده شوند
به کمک یک بزرگ‌تر؛
1. هم مصرف انرژی‌ست
2. هم بی‌حالی و کسلی‌شان از میان می‌رود
3. هم قوی می‌شوند و ماهیچه می‌زایند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - ورزش 2 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نان ِ برنجی + چهارشنبه 97 خرداد 16 - 5:0 صبح

«اومدیم دو دقیقه خودتونو ببینیم
همه‌ش تو آشپزخونه‌اید»


این تعارف معروف فارسی
شده حال و روز این روزهای مریم

به گمانم از گرسنگی‌ست
آدم گرسنه بیشتر از پخت و پز لذّت می‌برد
انگار
کار با خوردنی‌ها
برای روزه‌داری که نمی‌تواند بخورد

هر روز یک چیزی درست می‌کند
امروز نان برنجی
برای اولین بار



تا دیدم پرسیدم: زیاد زرد نشده‌؟!
تا شنید پاسخ داد:
«سیداحمد کل زعفرون رو خالی کرد توش»

اشکالی ندارد
سخت نمی‌گیرم
کار بکند
یاد بگیرد
فعلاً این مهم است
جرأت پیدا کند
جسارت بر کار ِ خانه
خانه‌داری
تخصصی که برای آتیه خود نیاز دارد

نیاز، دلبسته می‌کند
احساس ِ نیاز
می‌کِشَد انسان را
احساس گرسنگی به آشپزخانه
به پخت و پز
و احساس ِ نداری
فقر
بیچارگی
به سوی خالق بی‌نیاز
انسان اگر حسّ‌ کند چقدر محتاج است
در اصل وجود خود
و تمامی نَفَس‌هایی که می‌کشد
اگر توجه پیدا شود
از دعا و نماز هم لذّت می‌برد
می‌خواهد همه‌اش در سجاده باشد
قرآن دستش باشد

اگر لذّت نمی‌بریم
از عبادت
احساس نیاز نمی‌کنیم
دچار غفلتیم
فراموشی
حالی‌مان نیست
خدا کند حالی‌مان بشود
قبل از این‌که دیرمان بشود!

«وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ تَحِیدُ ... لَّقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَـذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» (ق:19و22)
و سکرات و بیهوشی مرگ، حق را [که همه واقعیات جهان پس از مرگ است] می آورد [و به محتضر می گویند:] این همان چیزی است که از آن می گریختی ... [به او می گویند:] تو از این روز بزرگ در بی خبری و غفلت بودی، پس ما پرده بی خبری را از دیده [بصیرت] ات کنار زدیم در نتیجه دیده ات امروز بسیار تیزبین است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

   1   2      >

جمعه 103 آذر 2

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرزندانم 11 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X