سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

راسخان در دانش کسانی اند که دست نیکی و زبان راست و دل صاف وعفّت شکم و فرج دارند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نظم ِ درونی + شنبه 95 اردیبهشت 11 - 2:31 عصر

با گفتن می‌شود؟!
به نظر شما چقدر باید به یک کودک بگویی: «منظّم باش!»
تا منظّم شود
آن‌هم تا این‌قدر یعنی؟!
اصلاً گفتن و تکرار اثر دارد؟!
یا بر لجبازی می‌افزاید؟!

فرزندانم منظّم‌ند
بیش از آن‌چه انتظار می‌رود
انتظار از کودکانی دبستانی*

دیروز عصر
جمعه یعنی
یکهو این را دیدم
چیزهایی که مریم روی تخته‌سفیدش نوشته بود



دیدم برنامه‌ریزی کرده است
برای نظمش
کودکی سوم دبستانی
پرسیدم: «کسی گفته این را بنویسی؟»
فکر کردم شاید معلّمش گفته
یا پرورشی مدرسه
چون من که نگفته بودم
پاسخ داد:
«نه! خودم به ذهنم رسید»

نظم گفتنی نیست
اصلاً اخلاق این‌طور است
کودک نگاه می‌کند و می‌آموزد
گفتن نمی‌خواهد
وقتی نظم ببیند
وقتی برنامه‌ریزی ببیند
یاد می‌گیرد

این‌طور اگر بیانگاریم...
با خود می‌اندیشیدم امروز
تربیت اصلاً کاری ندارد
سه تا بچه باشد یا سی‌تا
همه‌شان را می‌شود بدون زحمت تربیت کرد
کافیست اول خود را تربیت کنی!

*صرف نظر از رخصت‌هایی که خودم داده‌ام
لباس را تا نکرده مثلاً در کشو بگذارند
گفته‌ام همین‌که جمع می‌کنند و در جای خود می‌نهند کافیست
زیرا خودم هم عادت به تا کردن ندارم
و بر نظمی که خودم نداشته باشم امرشان نمی‌کنم!
:)

پ.ن. افتاده است روی دور
امروز از مدرسه آمده این را نوشته:



برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
لباس سربازی + چهارشنبه 95 اردیبهشت 1 - 8:6 عصر

فروشگاه جانبازان
با بچه‌ها رفته بودیم
چند وقت پیش
همان‌که قبلاً دورشهر بود
خیابان فاطمی
و الآن
مدت‌هاست رفته سر کلهری
خیلی دورتر
از ما دور شده و به بعضی‌ها نزدیک!

خلاصه
چشم سیدمرتضی به پارچه‌ای افتاد
لجنی
از آن‌هایی که لباس کماندوها را با آن می‌دوزند
خواست
خیلی خواست
مصرّانه خواست
خواهش کرد یعنی:
«بابا، بابا، بابا، بابا، میشه ازین پارچه‌ها بخری برام لباس سربازی بدوزی؟!»
نه نگفتم
چند متری خریدم
دو رنگ داشت
از هر رنگ دو متر

شلوار تا به حال زیاد دوخته بودم و آشنا
برای خودم البته
اما پیراهن...
یکی از پیراهن‌هایش را برداشتم و اندازه زدم
فوت و فن‌هایش را درآوردم
و دوختم
جیب می‌خواست
دو تا روی پیراهن
دو تا هم روی شلوارش جیب دوختم
امروز صبح تمام شد
دادم و پوشید
داشت می‌مرد از خوشحالی!

رها نمی‌کند
مدام پوشیده است
از مدرسه که آمده یه سره تنش
چقدر کودکان مغلوب خواسته‌های خویشند

و ما چطور؟!
وقتی چیزی را «می‌خواهیم»
چقدر «محتاج» آن می‌شویم؟!
چقدر بر آن اصرار می‌کنیم؟!
«خواستن» را در عربی «هوی» گویند
امروز
وقتی شادی سیدمرتضی را می‌دیدم
با خود اندیشیدم؛
چقدر تبعیّت از «هوی» انسان را «کودک» می‌کند؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خیاطی 10 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نمایش کودکانه + پنج شنبه 95 فروردین 19 - 10:17 عصر

گفت: هدیه روز پدر!
نمایشی که با هم اجرا کردند
سیدمرتضی در نقش راوی
سیداحمد نقش رسول مکرّم اسلام (ص)
و مریم
در نقش سیده زنان عالم، صدیقه کبری (س)
عنوان نمایش: «ام ابیها»
متن آن از کتاب «هدیه‌های آسمانی» سوم دبستان اخذ شده

با هم تئاتر بازی کردند
ایده از مریم
کارگردانی و طراحی لباس و بازی‌گردانی هم از خودش

سیدمرتضی تازه به درس تشدید رسیده
بسیاری از کلمات را نخوانده
بعضی از حروف را...
پُرغلط می‌خواند
اما... مهم این است که می‌خواند
در نقش راوی...!

گفتند: سه نمایش دیگر هم در دستور کار داریم
قرار است تمرین کنند و در روزهای بعد
برای پدرشان اجرا نمایند!

نخستین نمایش نیم‌ساعته‌شان، ساعتی پیش اجرا شد
با تشکر از بازیگران خردسالم! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پاپیون + دوشنبه 94 اسفند 24 - 10:59 صبح

یه پیراهن برای سیدمرتضی خریدم
نُه تومن
ساده و بدون نوشته‌های خارجی
ساخت ایران
ولی...
یه پاپیون اشانتیون داشت

به فروشنده گفتم بردارد
سیدمرتضی خودش مدرسه بود
ممکن بود اگر بعداً خودش ببیند
دلش بخواهد روی لباسش بماند
بچه‌ها معمولاً‌ این‌طورند
خود ما هم بودیم
یک چیز را کامل می‌خواهیم
با تمام متعلّقاتی که در مغازه به آن چسبیده است
و فروشنده برداشت

مریم همراهم بود گفت:
«مگه پاپیون اشکال داره؟»
گفتم:
«نه دخترم، اشکال نداره
ولی...
آدم‌هایی که از آن استفاده می‌کنند
در جامعه ما معمولاً نگاه خوبی نسبت به آن‌ها وجود ندارد!»

فروشنده خندید
سرم را که بلند کردم گفت:
«توجیه خوبی بود حاج آقا :)»

ولی واقعاً همین است
ما با لباس پوشیدن
باند و گروه و دسته خود را نشان می‌دهیم
این‌که در کدام خرده‌فرهنگ نفس می‌کشیم
و با کدام بخش از جامعه ارتباط داریم
متعلّق به چه فرقه‌ای هستیم
و مایل به ارتباط با چه افرادی می‌باشیم

تصوّر می‌کنم باید:
دقّت کنیم لباس اشتباه تن فرزندانمان نکنیم
و آنان را در گروهی قرار ندهیم که نمی‌خواهیم در آن باشند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
رأی دادیم + جمعه 94 اسفند 7 - 9:19 صبح

اول وقت
جزء اولین نفرات
پای صندوق رأی

ما که رأی خود را دادیم
به تکلیف عمل کردیم
و پای عهد با خداوند ماندیم
باقی بر عهده نمایندگان‌مان است
این‌که پاسدار عهد خویش با خداوند باشند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
راهپیمایی + پنج شنبه 94 بهمن 22 - 6:26 عصر


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
موزه آستانه مقدسه + یکشنبه 94 دی 6 - 7:24 عصر

قرار است دنیای خود را بشناسند
دنیایی که محل امتحان آن‌هاست
و تمام تربیت
شناساندن امتحان و محیط آن

موزه از این رو مکان مهمی‌ست
برای تربیت البته
برای شناختن آزمونی که در پیش دارند

از فرصت تعطیلی پنج‌شنبه استفاده کردم

برای من هم تازگی داشت
فراموشم شده بود

اوایلی که به قم آمدم
اواسط سال 76
این موزه را دیدم
رفتم و بلیط خریدم
فقط برای این‌که محیط خود را بشناسم
حالا نوبت آن‌هاست
همه موزه‌ها را باید ببینند

برای‌شان از گذشته بشریّت گفتم
سنگ قبر شاهان را نشان‌شان دادم
و از ظلم و ستم‌های‌شان
از به بردگی گرفتن انسان‌ها
از خصومت ذاتی نظام طاغوت با دعوت انبیاء
این‌ها را گفتم
و آن‌ها
از دیدن آن تازگی‌ها لذّت می‌بردند
می‌پرسیدند و پاسخ می‌شنیدند
می‌شناختند و آماده امتحان می‌شدند
امتحانی که برای شرکت در آن زاده شده‌اند!

اگر پروردگار در قرآن ما را به عبرت دعوت می‌فرماید:

«أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ» (یوسف:109)
(آیا به گردش و سفر در زمین نرفتند تا با تأمل بنگرند که عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بود؟)

حضرت امیر (ع)‌ نیز این رویه را در تربیت فرزند پیش می‌گیرد:

«یا بُنَیَّ انّی قَد اَنْبَأْتُکَ عَنِ الدُّنْیَا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ اِنْتِقالِهَا، وَ اَنْبَأتُکَ عَنِ الآخرةِ و ما أُعِدَّ لاِءَهْلِهَا فِیهَا، وَضَرَبْتُ لَکَ فِیهِمَا الاَمْثالُ، لِتَعْتَبِرَ بِها و تَحْذُوَ عَلَیها» (نامه31)
(پسرعزیزم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش و نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه کردم و از آخرت و آنچه برای انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم و برای تو از هر دو مثال زدم تا به آن پندپذیری و براساس آن در زندگی گام برداری)

در شهر ما موزه کم است
باید به شهرهای دیگر ببرم
و در فرصتی مغتنم
بیشتر نشان‌شان دهم
چیزهایی که «علم‌شان» بیافزاید
نه «سوادشان»!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فسنجون + شنبه 94 آذر 28 - 6:42 صبح

فسنجان دوست ندارد!
عجیب نیست
بله می‌دانم
خیلی آدم بزرگ‌ها هم هستند
دیده‌ام
بعضی غذاها باب طبع‌شان نیست اصلاً
ولی عکس‌العمل ما مقابل یک کودک چیست؟
وقتی می‌گوید فلان غذا را نمی‌خورم!

سیده‌مریم و سیدمرتضی دیوانه فسنجان‌ند
مریم اصلاً آن را در برنامه گنجاند
و بر آن اصرار داشت
اما هر بار که می‌پزم
سیداحمد مخالفت می‌کند
سخت می‌گیرد و نمی‌خورد

خانواده‌ها مواضع متفاوتی اتخاذ می‌کنند معمولاً
در چنین شرایطی
بعضی با محروم کردن مبارزه می‌کنند
دعوا راه می‌اندازند؛ یا همین یا هیچ!
کودک گرسنه بماند که چه؟!
چون باید غذایی را که شما دوست داری دوست داشته باشد؟!
جبر است؟!
در ذائقه هم اختیاری نیست؟!

بعضی هم به راحتی می‌گذرند
حوصله قلدری ندارند یعنی
نان و پنیری جلوی وی می‌گذارند
می‌خواهی آن بخور، می‌خواهی این!
فرقی هم برای‌‌شان نمی‌کند
وقت فکر کردن هم ندارند شاید
که آینده این کودک چه می‌شود
اگر نسبت به غذاها انعطاف نداشته باشد
و همین ناز کردن‌ها و نفس‌محوری‌هایش
بعداً به امور دیگر سرایت کند
آدمی شود که ذائقه‌محور است
هر چه بخواهد می‌کند
و از هر چه میلش نباشد دوری می‌گزیند!
مگر نباید یادش دهیم که «میلش» را فدای «عقلش» کند
مگر تربیت جز این است؟!

من اما وقت گذاشتم
این‌بار که فسنجان پختم
وقتی گفت: دوست ندارم
نیم‌ساعتی شاید با وی سخن گفتم
چنین مضمونی تقریباً:

پسر گلم
میل خودت است
می‌خواهی بخور یا نخور
اما یک مطلب
به آینده فکر کن
امروز در این خانه هستی و هر چه بخوری و نخوری اهمیتی ندارد
فردا در جامعه
اگر نسبت به غذاها انعطاف نداشته باشی
اگر سفت و محکم روی هوس و میل خودت پابفشاری
دیگران از تو آزرده خاطر می‌شوند
هر بار مهمانی که بروی
صاحب خانه به اضطرار می‌افتد:
وای فلانی دارد می‌آید که فلان غذا را نمی‌خورد
مجبور می‌شود دو رنگ غذا درست کند
یک غذای دیگر فقط به خاطر تو
آیا آدم‌های دیگر باید برنامه‌شان را به خاطر تو عوض کنند؟!
بله
عوض خواهند کرد
به خاطر آبروی خودشان
ولی این از اعتبارت خواهد کاست
دیگر آن‌قدر که دوست داری
پیش مردمان عزیز نخواهی بود
شاید در برابرت چیزی نگویند
ولی در دل‌شان...
تو دیگران را با این وسواس‌ها سر غذا خوردن خواهی آزرد

اما
بدان که ذائقه بر عادت شکل می‌گیرد
قاشق‌ها را کوچک بر دهان بگذار
فسنجان و پلو را مزّه‌مزّه‌کنان بخور
زود قورت نده
بگذار مزه غذا را خوب حس کنی
و با خودت بگو: چه خوشمزه!
به خوشمزگی غذا بیاندیش
و تلاش کن تا آن را دوست داشته باشی
آیا تو باید اسیر زبانت باشی
و او برای تو تصمیم بگیرد
که چه بخوری و چه نخوری؟!
یا زبان در خدمت توست
و تو باید بر آن حکم‌برانی؟
حاکم کیست؟
تو یا زبانت؟!
تو می‌توانی!
بر نفست غلبه کن و عاقلانه بیاندیش!

راستش خیلی امیدوار نبودم
فقط به تکلیف عمل کردم
او بیشتر از آن‌که عاقلانه عمل کند تابع احساسات است
گذشته هر فرزندی آیینه آینده اوست
تک‌تک‌‌شان را می‌شناسم
روحیات و توانمندی‌هاشان را

اما خورد
تا ته غذا را با میل و رغبت
ته بشقاب را هم درآورد
انگار با همان لذّتی که سیدمرتضی فسنجان را می‌خورد!
و رفت مدرسه
و من عکس گرفتم
و من فکر کردم
و من از خدا تشکر کردم
و من به این اندیشیدم
که اختیار انسان چقدر قدرتمند است
و اگر چوب و چماق در کار نباشد
با سخن گفتن و قانع ساختن...

اصلاً اگر روح انسان مریض نباشد
قانع شود، عمل می‌کند

یحتمل قانع نمی‌شوند که لجبازی کرده
مخالفت می‌نمایند
کودکان و نوجوانان و جوانان امروزمان!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
طرح جابر بن حیّان + یکشنبه 94 آبان 17 - 11:40 صبح

تا قبل از این‌که کودکانم به مدرسه بروند
خبری از آن نداشتم

ظاهراً از مخترعات غربی‌هاست
در مدارس‌شان
که کودکان را با پژوهش آشنا سازند
با شیوه‌های آن
در عمل
science fair experiment

مقوای ضخیمی را انتخاب می‌‌کنند
برای این‌که بایستد
از دو طرف تا می‌زنند
هر قسمت از مقوا یک عنوان پژوهشی دارد
باید محتوای خاص خودش را در بر گیرد

آموزش و پرورش نیز ترویج کرده
و چندسالی‌ست رواج یافته
طرح جابر بن حیان

ویکی‌پدیا آن را این‌طور معرفی کرده:

به طور کلّی رقابتی‌ست که شرکت‌کنندگان نتایج پروژه علمی خود را در قالب یک گزارش، یک تابلو و مدل‌هایی که خودشان ساخته‌اند به نمایش می‌گذارند. نمایشگاه‌های علم فرصتی را در اختیار دانش‌آموزان ابتدایی، متوسطه و دبیرستان قرار می‌دهد تا در فعالیت‌های علم و فناوری با یکدیگر رقابت نمایند. نخستین بار در سال 1950 میلادی این‌قبیل نمایشگاه‌ها در ایالات متحده رواج یافت. سپس توسط نمایشگاه بین‌المللی علم و مهندسی اینتل (ISEF) به عنوان یک نمایشگاه علمی ملّی معرفی شد.

ظاهراً شرکت سخت‌افزاری اینتل
هر سال برندگانی را معرفی کرده و جایزه‌شان هم می‌دهد: فهرست برندگان

دختر من نیز در این نمایشگاه شرکت کرد
همین نمایشگاه خارجی که در ایران با نام طرح جابر بن حیان معرفی شده است

نمی‌دانم آیا این کار صحیح است یا خیر
این‌که یک طرح غربی را
عیناً به همان شکل وارد کنند
و نام یک دانشمند ایرانی را بر آن بگذارند

(به ما حتی گفتند که «بسم‌الله» نباید بالای تابلو باشد
و من چون مخالفت کردم
یک آرم جمهوری اسلامی گذاشتیم که هم نام «الله» باشد
و هم با قوانین طرح جابر مخالفت نکرده باشد!)

بهتر بود شاید
کلاً از صفر تا صد را یک شکل دیگر معماری می‌کردند
هم شکل تابلوها را
هم شیوه چینش داده‌ها را
و هم نحوه برگزاری را
و بعد...
در آن شکل جدید، یک نام ایرانی بر آن می‌نهادند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
شاید آخرین بچه مدرسه ای + پنج شنبه 94 شهریور 12 - 10:0 صبح

سواد دنیا را تاریک می‌کند
دید را کاهش می‌دهد
سیاهی‌ست دیگر
عُجب می‌آورد از یک‌سو
این‌که «می‌داند»
تصوّر این‌که «ندانسته‌ای»‌ نمانده برایش

از سوی دیگر مشغله افزاست
نوشته‌ها بسیار شده
آن‌قدر زیاد
که کلام حق میان‌شان پنهان شود
به چشم نیاید و دیده نشود
اباطیل آن‌چنان فزونی یافته که «علم» کم‌مشتری گشته

دست هر آدمی یک گوشی هوشمند
مملوّ از وی و بی و کی و ویس و تا و انواع چت‌ها
آخر یک آدم و این‌همه ابزار ارتباط؟!
مگر می‌خواهد آپولو هوا کند؟!

درون آن‌ چه؟!
پر از حرف‌ها و سخن‌های بی‌فایده
تصاویر و متحرّک‌های باطله
سرگرمی‌هایی که سر انسان را واقعاً گرم می‌کند
غفلت می‌افزاید و از حقیقت دور
این شده سرانجام «سواد»
آن‌که خواندن بداند سخت است اگر بگوییم اسیر این چرندیّات نشود!
تکلیف بمالایطاق است انگار
موبایل بدهیم دست یک انسان ِ باسواد و بگوییم وقتت را تلف نفرما!
مگر می‌شود؟!

امسال این نیز قرار است باسواد شود
پس از خواهر و برادرش
خواندن بیاموزد
بتواند هر نوشته فارسی را بخواند

امیدوارم زمانی که سوادش شکفت
این درخت‌های باطل یا خشکیده باشند
و از ریشه قطع
همین واتزماتزهایی که مردم را به نشخوار مزخرفات هم واداشته
یا سیدمرتضی خودش قوامی یافته
شخصیّتش رشد کرده
بتواند پاسدار روح خویشتن باشد
و آن را به چنین وقت‌تلف‌کن‌هایی نیالاید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

   1   2      >

جمعه 103 آذر 2

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرزندانم 4 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X