سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

خداوند متعال، بنده ای را دوست دارد که چون بفروشد، آسانگیر باشد ؛ چون بخرد، آسانگیر باشد ؛چون قضاوت کند، آسانگیر باشد ؛ و چون قضاوت بخواهد، آسانگیر باشد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
خزندگی ِ تغییر + یکشنبه 96 بهمن 22 - 1:54 عصر

تغییرشان دیده نمی‌شود
حداقل برای من
منی که هر روز می‌بینم‌شان
لحظه به لحظه

اما تغییر یک‌جایی لو می‌رود
در نگاهی سالانه
وقتی به تصاویر راهپیمایی سال قبل می‌نگرم



و سال قبل‌تر



در مقایسه با امسال
با امروز صبح
با تصویری که سر پل حجتیه گرفتیم
چند ساعت پیش

تغییر دیده نمی‌شود
برای مایی که داخل آنیم
برای همه کسانی که روزبه‌روز می‌نگرند
این‌که بچه‌ها چقدر بزرگ شده‌اند
چه قدّی کشیده‌اند
چه پختگی در چهره‌شان پیدا شده
چه متانتی یافته‌اند
ولی در یک نگاه سالانه...

استحاله هم خزنده است
انقلاب هم تغییر می‌کند
دولت‌ها هم
مردم هم حتی
فرهنگ‌مان
از 22 بهمن 57 که انقلاب کردیم
تا 22 بهمن امسال
هر لحظه
هر روز
دیده نمی‌شود اما
تمام این تغییرات
از بس نرم است و آهسته
یواش و آرام

اما یک روز در سال
ما مایلستون داریم
علامت داریم
مقیاس اندازه‌گیری داریم
ابزاری برای فهمیدن
عکس گرفتن و مقایسه کردن
کافیست وضعیت جامعه را سالی یک‌بار ورانداز نماییم

22 بهمن زمان اندازه‌گیری نقطه به نقطه ماست
نقطه به نقطه انقلاب
تا تحریف نشود
منحرف نشویم
اگر ظلم بیشتر شده
نسبت به سال قبل
بی‌عدالتی
استضعاف
اگر ضریب جینی افزایش یافته
فاصله طبقاتی
اگر حقوق‌ها نجومی‌تر شده
دزدها بیشتر
اختلاس‌ها فراوان‌تر
دادگاه‌ها کم‌اعتمادتر
نمایندگان مردم دنیاپرست‌‌تر
سکوت‌شان بر انحرافات عمیق‌تر
محرومین نالان‌تر
اگر و اگر...
امروز معلوم می‌شود
تصویری که از امروز با سال قبل مقایسه می‌کنیم
تصویری از انقلاب را

چرا؟!
تا انقلاب به ضدانقلاب تبدیل نشود
نظام تحویل لیبرال‌ها نگردد
تا سکولارها حاکم نشوند
که بخواهند سر دنیا با دنیاپرستان کنار بیایند
تا تهاجم فرهنگی
ناتوی فرهنگی
شبیخون فرهنگی
تا تحولات فرهنگی مدیریت شده توسط غرب
توسط عوامل غرب
در داخل خودمان
به ثمر ننشیند
تا حواسمان جمع شود
تا انحراف از معیار را ببینیم
تا تغییر را ببینیم
تا تغییر را درک کنیم
22 بهمن این است
نقطه ثابتی از تاریخ
در هر سال
برای اندازه‌گیری
برای اصلاح
برای جلوگیری از سقوط...

در کنار شعار مرگ بر آمریکا
مرگ بر اسرائیل
باید دشمن داخلی را هم بشناسیم
دشمنی که دست در دست خارجی دارد
ربا را
اقتصاد کاپیتالیستی را
لیبرالیستی را
نظام انباشت‌محور و سرمایه‌محور را
باید نظام پرداخت حقوق نابرابر را بشناسیم
به عنوان ابزار نفوذ دشمن
باید سازمان برنامه و بودجه را بشناسیم
به عنوان دستگاه مدیریت غربی کشور
بودجه‌ریزی بر اساس مدل ربوی کینز
در تعادل اقتصاد کلان
22 بهمن فقط مرگ بر دشمن خارجی نباشد
آغازی بر مرگ دشمن داخلی هم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - دشمن 13 - فرهنگ 89 - فاصله طبقاتی 16 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ساعت واقعی + چهارشنبه 96 بهمن 11 - 6:24 صبح

نمی‌دانند
حتی معلّم‌ها نیز
دانش‌آموز را می‌گویند ساعت آفتابی بساز
برمی‌دارد مثل ساعت آنالوگ
عقربه‌ای
همین ساعت‌هایی که می‌شناسیم همه‌مان
دوازده عدد دورتادور دایره می‌چیند
مگر می‌شود؟!
یعنی معلّم‌ها هم نمی‌دانند ساعت آفتابی فقط در طول روز کار می‌کند؟!



باز هم ساعت آفتابی ساختم
باز هم یک معلّم خواسته
باز هم مثل دفعات قبل
ساعتی درست و قابل استفاده

ساعت آفتابی از طلوع تا غروب خورشید کار می‌کند
وابسته به محل قرارگیری هم هست
عرض جغرافیایی ما بالاتر از منطقةالبروج است
طوری که هیچ وقت
هیچ وقت
خورشید بالای سر ما حرکت نمی‌کند
سایه‌مان یعنی صفر نمی‌شود
تابستان و زمستان هم فرق می‌کند
هر روز اصلاً تفاوت دارد
محلّی که خورشید رخ می‌نماید و پنهان می‌شود
بنابراین ساعت آفتابی نه تنها وابسته به عرض جغرافیایی محل است
که به فصل سال هم ربط دارد

اما با اغماض
من ساعتی واقعی ساختم
مانند بارهای قبل
این‌جا تصاویرشان هست

برده مدرسه
معلّم در آفتاب گذاشته
گفته الآن ساعت چند است؟!
مریم پاسخ داده: حدود ده و نیم
معلّم شگفت‌زده
ساعت خود را نگاه کرده
گفته: دقیق ده و ربع است!

با یک مداد و تکه‌ای تخته‌سه‌لایی
بدون اندازه‌گیری‌های نجومی
بدون استفاده از نقاله و گونیا
فقط با یک پرگار کشیدم
و تخمینی نشانه‌گذاری کردم

علم ستاره‌شناسی و تقویم مال ِ ماست
از گذشته بوده
صدها سال
قرون متمادی
آن‌وقت یادمان نمی‌دهند
و با اولیات آن آشنامان نمی‌سازند
تا تجربه تمدنی‌مان را از دست بدهیم
در عوض جامعه کدام بخش از سنّت را تعلیم می‌کند؟
با فشار و اصرار هم
و نسق می‌کشد به خاطرش؟
حنابندان و پاتختی و بعله‌برون و جهزیه‌نما و واسونک و ...
و هزار سنّت بی‌محتوا
که زندگی را بر مردمان کشورمان سخت می‌سازد
آن‌وقت این سنّت‌ها
دانش‌های بومی
که در گذشته هر کشاورز و دامداری می‌دانست
معلّم‌های ما هم یاد ندارند

جامعه بر چه اساسی اولویت سنّت‌های خود را تعیین می‌کند؟!
آیا این اولویت‌ها صحیح‌اند؟!
کدام خواصّ و کدام نخبگان مسئول گزینش سنّت‌ها هستند؟!
نباید سر و صاحب داشته باشد؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - آموزش 28 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
برنامه نویسی + سه شنبه 96 بهمن 10 - 6:0 صبح

از اتاق که بیرون آمدم
اولین چیزی که توجهم را جلب کرد؛
مریم یک برنامه جدید نوشته بود
برای مدرسه
پیشنهادی
یعنی این‌که اگر معلّم بود...

بله
ما یک تخته سفید در منزل داریم
از اولین روزهایی که بچه‌ها مدرسه‌ای شدند
یک پلاستیک شفاف زدم به دیوار
ماژیک وایت‌بورد دادم دست‌شان
تا هر چه برای یادگیری نیاز دارند بنویسند
تا همین امسال
آموزشگاهی قصد نوسازی داشت
تابلوهای قدیمی را نمی‌خواست
یکی هم نصیب ما شد
مهارت کودکان را در نوشتن روی تخته بالا برده است
مریم که در کلاسش معروف شده به تندنویس روی تخته سفید! :)

برنامه‌ریزی درسی خیلی مهم است
چرا باید هر روز شش کتاب و چندین دفتر را حمل نمایند
وقتی معلّم می‌تواند با اصلاح برنامه
هر روز را به دو یا سه درس اختصاص دهد

مریم این‌کار را کرده
اولاً که ورزش را هر روز قرار داده
زنگ اول
تا کودکان را سر حال آورد
و بعد
درس‌ها را می‌گوید طوری توزیع نموده
تا کتاب و دفتر کمتری هر روز در کیف قرار گیرد
در کیف مدرسه!

بعد هم نشسته پشت رایانه
همان برنامه را در Word طراحی نموده
در حال تایپ بود که رسیدم
عکسی گرفتم و پرسیدم:
«می‌خواهی به معلّم نشان بدهی؟!»
- نه، فقط برای خودم درست کردم!



مهم‌ترین کار را در مدرسه که می‌کند؟!
غیر از دانش‌آموز؟!
اوست که یاد می‌گیرد
کار اصلی را
یادگیری مهم‌ترین فعالیت در مدرسه نیست؟!
معلّم آموزش می‌دهد
چرا؟!
تا دانش‌آموز یاد بگیرد
معاون نظم را برقرار می‌کند
تا دانش‌آموز بتواند یاد بگیرد
فرّاش مدرسه را تمیز می‌کند
تا دانش‌آموز در سلامت یاد بگیرد
مدیر هم
تمام نیروهای انسانی و امکانات را هماهنگ می‌کند
تا باز هم دانش‌آموز یاد بگیرد
دانش‌آموز اگر نخواهد یاد بگیرد
آیا این‌همه آب و برق و نور خورشید می‌توانند ناگزیرش نمایند؟!
کار اصلی مال ِ اوست
یادگیری
حق تصمیم با کیست؟!
دانش‌آموز حق ندارد بگوید چه زمانی برای چه درسی آمادگی بیشتری دارد؟!
حق تصمیم هیچ
آیا حق رأی هم ندارد؟!
حق اظهار نظر؟!
نباید معلّم از بچه‌ها نظر بخواهد
بپرسد که چه برنامه‌ای را می‌پسندند؟!
مشورت کند حداقل؟!

دانش‌آموزان که کار اصلی را بر عهده دارند
در مدرسه
باید سهیم باشند در برنامه‌ریزی
رأی‌گیری کنیم سر کلاس
بگوییم الآن آماده چه هستید؟
برویم ورزش کنیم؟
یا ریاضی؟
یا فارسی؟
بگوییم چهار زنگ فارسی می‌خواهیم
کدام زنگ‌ها را پیشنهاد می‌کنید؟

دختر من برنامه‌اش را نوشت
برنامه پیشنهادی‌اش را
ولی به مدرسه نداد
در اختیار معلّم نگذاشت
چرا؟!
چون هیچ سازوکاری برای این منظور وجود ندارد
هیچ کسی منتظر نیست
این همه زحمت را کشید برای هیچ!

خب مدرسه هیچ
کودک‌اند و ما هیچ ارزشی برای ایده‌هایشان قائل نیستیم
مردم چطور؟!
آیا در جامعه چنین سازوکاری وجود دارد؟!
اگر یک بقّالی
یک کارگر یا نانوا یا تاکسی‌رانی...
اگر ایده‌ای به ذهنش رسید
اگر برنامه‌ای
اگر خلاقیتی
اگر راه حلی...
مگر راه حل‌ها فقط در ذهن مسئولین رده بالا جرقّه می‌زند؟!
چه سازوکار دائمی و مستمر و قابل اعتمادی وجود دارد؟!
دارد اصلاً؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
من ِ لیوان + دوشنبه 96 بهمن 9 - 5:0 صبح

چه درک و فهمی
باور نمی‌کردم
یعنی کودک ِ من می‌تواند این‌طور از زاویه موجودی دیگر به یک موضوع بنگرد؟!

ما اسیریم
در حواسّ خود
من با چشم خود می‌بینم
دیگری با چشم خود
و ما
هیچکداممان
نمی‌توانیم دید یکدیگر را داشته باشیم
اما...



مدرسه داده
معلّم
یک برگ سؤال
سیدمرتضی جواب را نوشته
خود را جای اشیائی قرار داده
بی‌جان
چه به آن‌ها جان داده
و متعجّبم که چگونه

قدرت خداوند است
هوش هیجانی مگر همین نیست
این‌که می‌توانیم حسّ و حال طرف مقابل را درک نماییم
فقط با صرف نگاه به او
به وضعیت او
به حالات او
ما ناراحتی دیگران را درک می‌کنیم
خوشحالی‌شان را نیز
و از طریق همین درک متقابل
روابط درستی شکل می‌دهیم
انسان‌ها با هم زندگی می‌کنند

ثروتمند و فقیر چطور؟!
مسئول و رعیّت چطور؟!
اگر اولی قادر به درک دومی نباشد...
البته که هست
این قدرت را خداوند به بشر عطا فرموده
هر انسانی می‌تواند
می‌تواند خود را جای دیگری بگذارد
رئیس جمهور نیز می‌تواند
وزیر نیز
نماینده مجلس نیز
تک‌تک مسئولین می‌توانند حسّ و حال آدمی را تجربه کنند
که چند ماه است حقوقش عقب افتاده
دستمزد زحمتی که کشیده
دسترنج است
قدر ِ نان‌خریدن هم ندارد
درد تمام روح و جسمش را فرا گرفته
چطور نتوانند درک کنند
وقتی کودک من رنج یک لیوان را می‌فهمد
مسئول رنج رعیّت را نفهمد؟!

مسأله «غفلت» است
شیطان «هست»
وسوسه می‌کند
فریب می‌دهد
حواس‌ها را پرت می‌کند
موضوع می‌سازد و منصرف می‌نماید
اذهان را
مسئول درگیر مسائل بی‌ارزش می‌شود
کم‌اهمیت
حال و روز رعیّت یادش می‌رود
که اگر نرود
که اگر فکر کند
قطعاً می‌تواند درک نماید
لحظاتی که بخواهد فرزند بیمارش را نزد پزشک ببرد
و به اندازه ویزیت موجودی نداشته باشد!
اگر فرزند من می‌تواند
مسئول هم می‌تواند
او هم می‌تواند «لیوان» شود
فقط باید بخواهد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کارنامه چاق + یکشنبه 96 بهمن 8 - 4:0 عصر

خدا را شکر که تناسب اندام را در کارنامه نمی‌نویسند
و الا...

رفته‌ام کارنامه بگیرم
میانسال
این چند روز هر سه را گرفتم
ولی به سیداحمد که رسید
پیش معلّمش که رفتم:
«درسش خیلی خوب است، اخلاق و رفتارش هم همین‌طور»
معلّم راضی بود
از درس و اخلاق سیداحمد
کارنامه را هم که دیدم
همه خیلی خوب



شاید تقصیر خودم بود
نباید زیاد گیر می‌دادم
این‌که دوباره پرسیدم:
- هیچ مشکلی ندارد؟ کاملاً از ایشان راضی هستید؟
دقیقاً این‌جا بود که معلّم به حرف آمد
بلند هم گفت
تمام کلاس شنیدند انگار
وقتی کارنامه را امضا کرده و در حال تحویل بودم:
«فقط داره چاق می‌شه! باید بیشتر مواظبش باشید!»

این بود که خدا را شکر کردم
فعلاً فقط درس و اخلاق را در کارنامه می‌نویسند
اگر چاقی و لاغری را هم می‌نوشتند
نمره می‌دادند و در موفقیت حساب می‌کردند
کارمان زار بود، حسابی! :)

فکرم درگیر شد
آیا کرام الکاتبین هم به رفتار اکتفا می‌کنند؟
آیا چاقی و لاغری در دستگاه خداوند بی‌حساب و کتاب می‌ماند؟
آیا...
همین‌طور فکر می‌کردم
همین‌طور فکر می‌کنم
هنوز هم نگرانم
آیا نکیر و منکر به چاقی گیر نمی‌دهند؟
چاقی هم اگر نباشد
پرخوری چه؟
چاقی که بدون پرخوری حاصل نمی‌گردد
اسراف در خوردن نیست؟
و من...
نگران شدم
درست است که با ارزان شدن غذاهای بی‌ارزش
و گران شدن موادی که ارزش غذایی بالایی دارند
ویتامین‌ها و پروتئین‌ها
همه‌مان در حال چاق شدنیم
همه مردمان جهان
بشریّت
جوامعی که دستشان به دهانشان می‌رسد
اما خداوند
آیا بر ما خُرده نمی‌گیرد؟!
آیا دین جلوی چاقی ما را نگرفته است؟!

رسول خدا (ص): «ایاکم وَ فُضولَ المَطعَمِ فَانَّهُ یسِمُ القَلبَ بِالقَسوَةِ وَ یبطِی ءُ بِالجَوارِحِ عَنِ الطّاعَةِ وَ یصِمُّ الهِمَمَ عَن سَماعِ المَوعِظَةِ» (بحارالانوار، ج77، ص182)
از پرخوری بپرهیزید، چرا که آدمی را سنگدل می گردانَد و اعضا (و جوارحش) را برای اجرای تکالیف الهی به سستی و تنبلی می کشانَد و گوش جان را از شنیدن موعظه بازمی دارد و کر می کند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
قدر ِ مهمان + شنبه 96 بهمن 7 - 8:0 صبح

با گریه آمده است:
«سیدرضا منو از بازی بیرون کرده!»
- چرا پسرم؟!
«چون می‌گم یه بازی دیگه بکنیم»



باید پاسخ دهم
طوری که ظلم نشود
احساس ظلم نکند
مهمان هم که محترم است
مهمان را که نمی‌شود رنجاند
توضیح می‌دهم:
گوش کن سیدمرتضی
سیدرضا مهمان ماست
پسرعموی تو
مهمان رئیس است
تا وقتی که هست
باید راهی پیدا کنی تا داخل بازی او شوی
اگر بازی‌اش را دوست نداری
باید متقاعدش کنی
بگو که از این بازی ناراحت می‌شوی
اگر توضیح دهی که دوست نداری
شاید قبول کند
اگر هم قبول نکرد
معامله کن
بگو ده دقیقه بازی ِ تو
بعد هم ده دقیقه بازی‌ای که من می‌گویم

سریع رفت
ساعت‌ها با هم بازی کردند
دیگر برنگشت
دعوا هم نشد
گریه هم نکرد

همیشه در «میانه» راهی هست
اگر دو طرف ِ دعوا اندکی جابه‌جا شوند
بی‌انصافی‌ست سر جایش بماند و انتظار توافق داشته باشد
لج‌بازی‌ست
زندگی مردم در کنار هم با توافق پیش می‌رود
بدون آن سخت می‌شود
اصلاً نمی‌شود
انسان‌ها این‌طورند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
گند زدن + جمعه 96 بهمن 6 - 7:0 صبح

مگر ما چطور زبان را فرا می‌گیریم؟!
یک نفر لغتنامه باز می‌کند و تمام واژگان را یادمان می‌دهد؟!
با معانی‌شان؟!
این‌طور که نیست
ما می‌شنویم
و تکرار می‌کنیم
از جامعه
بازخورد مثبت که می‌گیریم
فرا می‌گیریم

جامعه بزرگ است
بزرگ‌تر از خانواده
کودکان منابع دیگری نیز دارند
برای یادگیری زبان
مدرسه
هم‌کلاسی‌ها و معلّمان

سر میز غذا
تلویزیون برنامه‌ای پخش می‌کرد
قصد داشت احساسات خود را بیان نماید
نهایت حسّ و حال خود را
آن‌طور که در مدرسه فراگرفته:
«[...] با این بازیش!» [واژه نامناسب حذف شد]



تا این‌جای کار مشکلی نیست
شنیده
تکرار کرده
هنوز بازخورد مثبت که نگرفته
او دارد خانواده را می‌آزماید
ببیند آیا مقبول است یا خیر
سکوت من مهم است
به عنوان مربّی
به عنوان فرد مورد اعتماد
اگر تقریر کنم
ثابت می‌شود
یاد می‌گیرد یعنی
و اگر نکنم...

«معنایش را می‌دانی؟!»
خیلی آرام پرسیدم
لحنم را جدّی کردم و مثل تمام اوقاتی که جدّی حرف می‌زنم
ولوم صدا را پایین آورده
بر تأثیرگذاری آن افزودم
نمی‌دانست
گفتم این کلمه به معنای همان فعلی‌ست که در دستشویی اتفاق می‌افتد
اگر معنایش را می‌دانستی به زبان می‌آوردی؟!
«اَه، حالم به هم خورد!»
سریع‌ترین پاسخی که داد
و همه با هم تکرار کردند: «اَه اَه اَه...»
این کلمه زشت است در فرهنگ ما
اگر چه بسیاری بر زبان می‌آورند
گفتم اگر می‌خواهی خوب باشی
این را تکرار نکن!

«به جایش چه بگویم؟!»
روش کار مرا می‌دانست
این‌که جایگزین می‌دهم همیشه
پاسخ دادم:
اگر خواستی اوج انزجارت را از کار کسی بیان نمایی
بهتر است این را بگویی:
«گند زد با این بازیش!»

چند روز گذشت
باز هم تلویزیون
وقتی از واژه «گند» استفاده کرد
خیره نگاهم کرد
منتظر تأیید بود
بازخورد مثبت
وقتی جوابی ندادم پرسید:
«درست گفتم دیگه؟!»
گفتم: بله!
و لبخندم را که دید
یاد گرفت
چرخه یادگیری کامل شد
ما انسان‌ها این‌طوری‌ست که زبان می‌آموزیم!

دولت‌ها نیز چنین‌اند
مسئولین
وقتی تصمیمی می‌گیرند که در آن تردید دارند
به مردم می‌نگرند
به سکوت آن‌ها
به رسانه‌ها که بلندگوی جامعه‌اند
وقتی تقریر شد
تکرار می‌کنند
اعتراض که بشود
ترک
جامعه‌ی بصیر به وقت خود باید حرف بزند
نخبگان یعنی
خواصّ اهل حق
با رسانه‌هایش
با رسانه‌هایشان
از اشتباهات بگذریم، عادت می‌شود
قانون می‌گردد و ترک‌ناپذیر!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پاورچین + پنج شنبه 96 بهمن 5 - 10:58 صبح

بچه‌ها تلویزیون را دوست دارند
کارتون را بیشتر
حتی موقع مشق نوشتن
من نیز در کودکی
دوست داشتم با تلویزیون مشق بنویسم

قبلاً گفتم چطور بین مشق و تلویزیون جمع کردم
اینجا
وقتی فقط صدایش شنیده شود
اما مدتی‌ست یاد گرفته‌اند
نگاه نکنند و مشق بنویسند

چند روز پیش اما
مشق نوشتن مریم طول کشید
قرار بود نگاه نکند و بنویسد
نگاه می‌کرد و می‌نوشت
پاورچین مهران مدیری را

فیلم نمی‌دیدند
قرار ما بر این بود که فقط کارتون ببینند
از شبکه پویا
یک سال اخیر اما
چند سریال را اجازه دادم
سریال‌هایی که جنبه طنز دارند
خشونت در آن‌ها کمتر
بدون دعوا و جیغ و داد
بدون فاجعه و مرگ و میر
فیلم‌های ایرانی مگر بدون اندوه هم پیش می‌روند؟!
انگار کارگردان‌ها دنبال بدبختی مردم می‌گردند
تا پیدا می‌کنند:
«آهان، یک بدبختی پیدا کردم، بیایید حالا یک فیلم برای آن بسازیم»
اکثر فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی با چنین ایده‌ای شکل می‌گیرند!

مرد هزار چهره طنز است
کامل دیدند
پاورچین هم چند هفته است
چرا ذهن یک کودک باید درگیر بدبختی‌های زندگی اجتماعی گردد
بدبختی‌هایی که در زندگی عادی
هرگز این‌طور متمرکز و یک‌جا بر سر کسی خراب نمی‌شود
در فیلم‌های ایرانی می‌شود
طنز خوب است
در کنارش روابط خانوادگی و حتی اداری را نیز فرا می‌گیرند
روابطی که در جامعه ما «واقعی»ست
اگرچه معمولاً خوب و مطلوب نیست
نباید الگو بگیرند
ولی باید یاد بگیرند
به همین دلیل گاهی نقد هم می‌کنیم
با هم
مثلاً وسطش یهو می‌گویم:
«ببینید چقدر رفتارش زشت است؟! به خاطر پول تملّق می‌کند، چون دنیاپرست است!»

مشقش که طول کشید:
«خاموش کنم راحت مشقت را بنویسی؟!»
- نه، همین‌طور می‌نویسم!



به من هم بارها گفته‌اند
آن‌هایی که می‌گویند آداب تربیت را بلدند
هفت سال پادشاهند
هفت سال بعد...
من مخالفم
بوده‌ام و هستم
این‌که هفت سال رها کنی
هفت سال بعد یقه‌اش را بگیری
کودک شوکه می‌شود
مقاومت می‌کند
آزاد بوده و بعد اسیر شده
من مخالفم
هستم و بوده‌ام
سخت‌گیری باید کم‌کم کم شود
اول زیاد باشد
رفتارها زیاد کنترل شود
ولی با هر مرحله از رشد
اندک‌اندک کاهش یابد
من آرام‌آرام آزادی می‌دهم
تلویزیونی که قبلاً شدید کنترل می‌شد
حالا برای اولین بار شبکه ifilm هم می‌بینند
شبکه‌ای که نمی‌دانستند وجود دارد
حالا روی دیجیتال یهو پیدایش شده
چون ذخیره‌اش کردم
قبلاً نکرده بودم
ولی توضیح دادم
هر مرحله از آزادی همراه با یادگیری
و احساس پیشرفت:
امروز اگر اجازه می‌دهم ببینید
چون می‌دانم می‌فهمید
می‌بینید چقدر رفتارهای زشت در این فیلم‌ها هست
ببینید؛ دروغ گفت!
چه راحت دروغ می‌گوید
دروغگویی بد است
پس چرا در این فیلم این‌طور زیاد نشان داده می‌شود؟!
اگر در کودکی می‌دیدید یاد می‌گرفتید
اما امروز می‌دانم یاد نمی‌گیرید

گفته‌ام که بعدتر آزادتر خواهید بود
تا به سن 18 سال برسید
آن‌روز کامل آزاد خواهید شد
و دیگر من هیچ دخالتی در امور زندگی شما نخواهم کرد
و تا آن روز
من شما را تربیت می‌کنم
تا جامعه را بشناسید و فریب فریبکاران را نخورید!

ما دیگر تلویزیون خود را به رادیو تبدیل نمی‌کنیم
چون بچه‌ها بزرگ‌تر شده‌اند
آن‌ها مشق خود را منظّم می‌نویسند
این را از فشارهای گذشته فرا گرفته‌اند
این را یاد گرفته‌اند
و می‌گیرند
که هر چه بهتر رفتار کنند
فشار کم‌تر می‌شود
نظارت کمتر
کنترل کمتر
گفته‌ام هر چقدر اعتماد مرا بیشتر کسب کنید
آزادتر خواهید شد
و من هم آزادتر از تربیت شما
این یک معامله بُردبُرد است
من دوست دارم زودتر قوی شوید
بر نفس خود غلبه کنید
تا من ناگزیر نباشم بر نفس شما غلبه کنم
کاری که تا قبل از بلوغتان وظیفه‌اش را دارم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
گرما در سرما + سه شنبه 96 بهمن 3 - 6:18 صبح

قبلاً بیشتر دوست داشتند
کودک که بودند
خودم می‌خوردم
با اشتها
پوست می‌کندم و خُرد می‌کردم
نمک که می‌زدم
همه دور هم
آن‌ها هم انگیزه پیدا می‌کردند
برای خوردن شلغم

امسال کمتر تمایل دارند
بیشترش را باید تنها بخورم
همان اندک را نیز
با بی‌میلی
تغییر ذائقه‌ست دیگر
یا استقلال در تصمیم‌گیری
انگار دیگر دوست نداشتند
تا این‌که...



در میان هوای سرد
خیلی سرد
شلغم داغ
تازه پخته شده
گفتم بروید در حیاط بازی کنید
کمی سردشان که شد
شلغم را دادم دست‌شان
گفتم اگر میل داشتید...

سیدمرتضی قاپید کاسه را
تندی برد و مشغول خوردن شدند
زمان زیادی نگذشت
صدا زد که هل من مزید*
ظرفی دیگر فرستادم
و دیگر
و این بار
در این نوبت از پخت
فقط یک عدد شلغم به خودم رسید
آن هم با زرنگی
اگر شتاب نمی‌کردم از دستم می‌رفت! :)

قصه معروف و منکر در جامعه همین‌طور است
صد نفر اگر به پا خیزند
تا تک‌تک آدم‌ها را دعوت به معروف کنند
اما اگر از سوی دیگر
یک قانون
یک ضابطه
یک شرایط آئین‌نامه‌ای
وضعیت را بر هم زند
می‌تواند هزارهزار از ملّت را به منکر سوق دهد
یا بر عکس آن...

شرایط عینی تأثیر می‌گذارد
جامعه را هدایت می‌کند
آدم‌ها معمولاً در «شرایط» عمل می‌کنند
کار دست حکومت‌هاست؛
شرایط ایمان پدید بیاورند یا شرایط کفر
عمل خوب یا بد
مسأله این است!

* به قول مولوی:
عالَمی را لقمـه کــرد و در کشید
معده‌اش نعره زنان: هل من مزید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تفکر روبوتی + یکشنبه 96 بهمن 1 - 1:31 عصر

«خدا دستور داده که وقتی اسم پیامبر (ص) را می‌شنویم صلوات بفرستیم؟»
سیداحمد پرسید
وقتی داشتیم فیلم محمدرسول‌الله (ص) را تماشا می‌کردیم

بسته فیلم را همان اولین روز انتشار خریدم
از مغازه محل
ده هزار تومان
گران
ولی در راستای حمایت از این محصول فرهنگی...
به نظرم هزینه سنگینی بود
ولی با میل پرداخت کردم
تشویقی برای تولید بیشتر از این نوع فیلم‌ها!

سؤال عجیبی نبود
طبیعی به نظر می‌رسید
سؤال عجیب بعد از آن بود:
«بعد خدا گفته فقط بار اول که شنیدیم صلوات بفرستیم و اگه دوباره شنیدیم صلوات نفرستیم؟»
متوجه منظورش نشدم
این شد که خودش توضیح داد:
«آخه اگه قرار باشه هر بار که اسم پیامبر (ص) رو می‌شنویم صلوات بفرستیم، دوباره باید صلوات بفرستیم، چون توی هر صلوات دو بار اسم پیامبر (ص) رو می‌شنویم. بعدش باید هی صلوات بفرستیم!»



هاهاها...
در خودم خندیدم:
عجب روباتی!؟
این تفکر انسانی نیست

قبول کردم
گفتم درست می‌گویی
تعجبم را آشکار نکردم
به رویش نیاوردم
ولی استنتاجش را عجیب یافتم
منطقی بودنش را
خیلی زیاد منطقی بودنش را
خیلی روباتی بود
عین یک برنامه رایانه‌ای
افتاده در لوپ
در حلقه‌ای بی‌پایان
حکماً به همین ترتیب پیش برود
به زودی Error می‌زند و Timeout می‌دهد! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

   1   2      >

جمعه 103 آذر 2

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرزندانم 9 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X