سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

خلق، نانخور خدایند . لذا محبوب ترینِ خلق نزد خدا، کسی است که به نانخوران خدا سودی رساند وخانواده ای را شادمان کند . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
عقل ِ سالم + جمعه 96 تیر 30 - 10:13 صبح

وقتی خواصّ
خانه‌هایی فراتر از آن‌چه توان عموم مردم است می‌خرند
بی‌خِرَدانند، فاقد عقلی سالم!

گفته شده شریح بن حارث
قاضى امیرالمؤمنین علیه السّلام بود
در زمان حکومت آن حضرت
خانه اى به مبلغ هشتاد دینار خرید [حدود چهل میلیون تومان امروز*]
خبر به آن جناب رسید
وى را خواست و فرمود:

به من خبر رسیده خانه اى به هشتاد دینار خریده
و برایش سند نوشته
و بر آن گواهانى گرفته‌اى!
گفت: آرى چنین است اى امیر مؤمنان
حضرت خشم آلود به او نگریست
سپس فرمود:

به زودى کسى به نزدت می‌آید [ملک الموت]
که به سند خانه نظر نمى‌کند
و از گواه آن نمى‌پرسد
تا آنکه تو را از آن خانه بیرون مى‌کند
و تنها
تسلیم خانه قبر مى‌نماید

اى شریح
مواظب باش
که این خانه را از غیر مال خود نخریده
یا قیمت آن را از غیر مال حلال نداده باشى
که در این صورت
دچار خسارت دنیا و آخرت شده‌اى

آگاه باش، اگر زمان خرید خانه نزد من آمده بودى
براى تو سندى
مانند این سند می‌نوشتم
که در خرید این خانه
به یک درهم
چه رسد بالاتر از آن
رغبت نمى‌کردى
و آن سـند این است:

این خانه اى است که
آن را بنده‌اى خوار
از مرده‌اى که براى کوچ کردن به سراى دیگر از این خانه بیرونش کرده‌اند
خریده است
از او
خانه‌اى از خانه‌هاى فریب
از جانب فانى‌شوندگان
و سرزمین اهل هلاکت
خریده
این خانه را چهار حدّ است
حدّ اوّل
به آفات و بلاها
حدّ دوم
به مصائب
حد سوم
به هوس‌هاى تباهى‌آور
و حد چهارم
به شیطان گمراه‌کننده
و درِ ِ این خانه
به همین حد چهارم باز می‌شود

این خریدار ِ فریفته به آرزو
این خانه را
از شخصى که اجل او را به کوچ از دنیا برانگیخته
خریدارى کرده
به قیمتِ
بیرون شدن از عزّت قناعت
و ورود در پستى و ذلّت
و هر خسارتى که بر این خریدار در آنچه که خریده وارد شود
برعهده ملک الموت است
همان خراب‌کننده بدن‌هاى پادشاهان
و گیرنده جان گردنکشان
و نابودکننده سلطنت فرعونیان
همچون شاهان ایران و روم
و یمن و حِمْیَر
و آنهایى که ثروت بر ثروت افزودند
و آنان که
ساختند و محکم کردند و زینت دادند و بیاراستند و ذخیره نمودند
و به اعتقاد و گمان خود
نسبت به [آینده] اولاد توجه کردند
ملک الموت همگى را
به جایگاه بازپرسى و حساب
و محل مزد و جریمه
روانه کند
زمانى که فرمان حق براى جدایى بین حق و باطل فرود آید
«که در آنجا تبهکاران خسارت کنند» (غافر:78)

بر این سند گواهى دهد
عقلى که
از اسارت هوا خارج شده
و از وابستگى‌هاى دنیا سالم مانده باشد!


(نامه سوم نهج‌البلاغه، ترجمه انصاریان)

* هر دینار آن روز معادل چهار و نیم گرم طلا در عصر حاضر است
که هشتاد دینار می‌شود 360 گرم طلا
که با قیمت 114 هزار تومان
تقریباً چهل میلیون تومان است.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: نهج‌البلاغه 5 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نامرد ِ معترف + پنج شنبه 96 تیر 29 - 2:16 عصر

وقتی نامردی خود را بانگ می‌زنند
نامردی دولت‌مردان آمریکا را
سازمانی معروف
مؤسسه آمریکن انترپرایز (http://www.aei.org)*



انگار خودشان هم تعجب کرده باشند
از این بی‌خردی مسئولین‌شان
این‌که علی‌رغم وفاداری ایران به توافق هسته‌ای
همان برجام
باز هم تحریم‌های جدید اعمال می‌شود
طراحی و اجرا
این‌که شانزده ایرانی دیگر مورد تحریم رسمی واقع شده‌اند!

کدام مؤسسه؟!
همان مؤسسه که دشمن‌ترین با ایران است
مؤسسه‌ای که طراحان جنگ عراق و افغانستان در آن نفس می‌کشند
امثال مایکل لدین

دیروز این خبر را منتشر کرده‌اند
خبر رسوایی
و نامردی و خیانت کشور خود را

چه خوب است دشمنانی این‌قدر نادان و خائن داریم
دشمنانی که بانگ رسوایی‌شان را خود فریاد می‌کنند
کاش ما نیز عاقل و کیّس باشیم
که از یک سوراخ دوبار گزیده نشویم
بلکه نه چند بار
مؤمن به کلام رسول خدا (ص):
«لا یلدغ المؤمن من جحر مرّتین‏» (نهج‌الفصاحه، ص684)
فرد با ایمان از یک سوراخ دو بار گزیده نمی‌شود.

*معنای دقیق انترپرایز را نفهمیدم؛ هم «سرمایه‌گذاری» در ترجمه گوگل آمده، هم «اقدام مهم» و هم «سازمانی»؛ شاید بشود گفت: مؤسسه بررسی مسائل مهم آمریکایی!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: دشمن 13 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انفجار اطلاعات + دوشنبه 96 خرداد 8 - 6:54 عصر

حقیقتاً اگر امروز بود چه می‌گفت
شهید آوینی
وقتی تازه ماهواره داشت می‌آمد
چنین تعابیری درباره آن بیان نمود:

انفجار اطلاعات!
نمی دانم چرا من از این تعبیر آنچنان که باید نمی ترسم
و حتی چه بسا
مثل کسی که دیگر صبرش تمام شده است
از فکر اینکه جهان به سرنوشت محتوم این عصر نزدیک تر می شود خوشحال می شوم

نیچه خطاب به فیلسوفان می گوید:
« خانه هایتان را در دامنه های کوه آتشفشان بنا کنید »
و من
همه کسانی را که در جست و جوی حقیقتند
مخاطب این سخن می یابم
«گریختن» مطلوب طبع کسانی است که فقط به عافیت می اندیشند
و اگر نه
مرگ یک بار
زاری هم یک بار

دهکده جهانی واقعیت پیدا خواهد کرد
چه بخواهیم و چه نخواهیم
این حقیقت
تنها ما را که شهروندان مطیعی برای این دهکده بزرگ نیستیم
مضطرب نمی دارد
و بلکه غرب را هم چه بسا
بیش تر از ما
به اضطراب می اندازد

دهکده جهانی واقعیت پیدا کرده است
چه بخواهیم و چه نخواهیم
و ماهواره ها
مرزهای جغرافیایی را انکار کرده اند
این همان دهکده ای است که در آن مردمان را به یک صورتِ واحد قالب می زنند
و هیچ کس
نمی تواند از قبول مقتضیات تمدن تکنولوژیک سر باز زند
این همان دهکده ای است
که بر سر ساکنانش آنتن هایی روییده است
که یکصد و پنجاه کانال ماهواره ها را مستقیماً دریافت می کنند
*

او درباره رایانه
و قدرتی که در آن نهفته است
در مقایسه با ویدئو که زمانی بسیار بد تلقّی می‌شد
این‌گونه سخن می‌گوید:

چه کسی می تواند اثبات کند
که ضرر ویدئو از کامپیوتر بیش تر است؟
هیچ کس

روزگار ما روزگار اسارت در چنگ ابزاری است
که هویت فرهنگی دارند
محصولات تمدن غرب
همگی
کم و بیش
صورت هایی مجسم از فرهنگ غرب هستند
به اعتقاد من
اگر با چشم حکمت به محصولات تکنولوژیک بنگریم
کامپیوتر را بسیار خطرناک تر از ویدئو خواهیم یافت
کامپیوتر " بَعل ذَنوب " است:
بُت بزرگ!

و ما اگر چه درست نیست که مطلقاً مانع ورود محصولات تکنولوژیک به کشورمان بشویم
اما
اگر قرار شد که میان کامپیوتر و ویدئو
یکی را انتخاب کنیم
و مطلقاً اجازه ورود ندهیم
بدون تردید باید جلوی کامپیوتر را بگیریم

کامپیوتر اگر چه به نظر می آید کارها را راحت تر می کند
اما این کار را
به بهای بسیار سنگینی انجام می دهد
کامپیوتر برای آنکه بتواند کارها را راحت تر کند
از یک سوی
باید
همه سیستمی را که لازمه وجود و عمل اوست
به همراه بیاورد
کامپیوتر را نمی توان از سیستم کامپیوتری جدا کرد
و سیستم کامپیوتری
یعنی همه غرب
کامپیوتر فقط در سیستمی که خودش طراحی و ایجاد کرده است می تواند کار کند
و به این ترتیب
با ورود کامپیوتر
تمامی سیستم قبلی می بایست که خود را متناسب با کامپیوتر تغییر دهد

همان طور که نتوانسته ایم از ورود کامپیوتر جلوگیری کنیم
از ورود ویدئو هم نخواهیم توانست
اگر چه نظارت بر ورود هر دوی این محصولات تکنولوژیک لازم است
هر چیزی که ما را در حدّ کامپیوتر مقید کند
به همان میزان تقیدی که به همراه دارد خطرناک است
اما
ما در جهانی زندگی می کنیم
که در آن مرزها در حال فرو ریختن اند
و در عصری به سر می بریم
که محصولات تکنولوژیک لازمه حیات بشری هستند
و بنابراین، اصلاً نباید درباره ورود یا عدم ورود ویدئو به کشور اندیشید
چه ما بخواهیم و چه نخواهیم این کار انجام شده است
**

و مهم‌ترین راه حل
مطلبی که ذهن همه ما را مشغول می‌کند
این‌که چه باید کرد:

اکنون باید در این باره که
" چگونه ویدئو را مسخّر خویش کنیم " بیندیشیم
و البته این کار
جز با وصول به معرفت نسبت به ماهیت ویدئو
و غلبه روحی بر حقیقت آن ممکن نیست
**

امروز گرفتار اینترنت هستیم
شبکه‌های اجتماعی گسترده
وقتی می‌بینم چگونه
تمام اطرافیانم
تمام آشنایان و دوستان
سرشان پایین افتاده
و هر لحظه
هر آن
حجم انبوهی از اطلاعات بی‌فایده را تلقّی می‌نمایند
بر روی رایانه‌ای کوچک به نام تلفن هوشمند
smart phone
و در بیهودگی آن غرق می‌شوند
حال عجیبی پیدا می‌کنم
نوعی دلسوزی
برای نسلم
برای انسانیّت جامعه‌ام

وقتی پدرم
بدون این‌که تحقیق کند
یا نیازی به تحقیق اصلاً حس نماید
تمام اطلاعاتی را که از طریق این شبکه‌ها در اختیارش قرار می‌گیرد را
وحی منزل می‌داند
و اخباری که بیشتر به دروغ می‌مانند تا راست
برایم می‌خواند و شگفتی‌اش را ابراز می‌دارد...
یاد آوینی می‌افتم
سید شهدای اهل قلم
و یاد مطالبی که درباره نابودی قریب‌الوقوع غرب می‌گفت:

غرب ذاتی پارادوکسیکال دارد
و این پارادوکس های پایانه ای
سرنوشت محتومی هستند
که تمدن امروز به سوی آن راه می سپرده است
انفجار اطلاعات
از همین ترمینال هایی است
که
تناقض نهفته در باطن تمدن امروز را آشکار خواهد کرد
وقتی حصارهای اطلاعاتی فرو بریزد
مردم جهان خواهند دید
که این دژ ظاهراً مستحکم
بنیان هایی بسیار پوسیده دارد
که به تلنگری فرو خواهد ریخت
قدرت غرب
قدرتی بنیان گرفته بر جهل است
و آگاهی های جمعی که انقلاب زا هستند به یکباره روی می آورند
همچون انفجار نور
*

جهل را که از بین ببریم
غرب را برده‌ایم یعنی
و آرامشی عجیب در این کلامش نهفته است:

و اما درباره خودمان
نباید بترسیم
حصارها تا هنگامی مفید فایده ای هستند
که دزدان شب رو، بر زمین می زیند
اما آن گاه که دزدان از آسمان فرود می آیند
چگونه می توان به حصارها اطمینان کرد؟
پس باید
از این اندیشه
که حصارهایی بتوانند ما را از شرّ ماهواره ها محفوظ دارند، بیرون شد
و « خانه را در دامنه آتشفشان بنا کرد. »
باید در رو به رو شدن با واقعیت
به اندازه کافی جرئت و شجاعت داشت

غرب
از همان آغاز
غایتی مگر برپایی یک حکومت جهانی نداشته است
و هم اکنون نیز
چه آنان که از حاکمیت ماهواره ها به وحشت افتاده اند
و چه آنان که مشتاقانه چنین روزی را انتظار می برند
هر دو
حاکمیت ماهواره ها را با حاکمیت جهانی غرب یکسان گرفته اند
و هر دو اشتباه می کنند!
*

شبکه‌های اجتماعی
کاربردشان
پرمصرف‌شدن‌شان
گستره حضورشان
گستردگی استقبال‌شان
دارد به اوج خود می‌رسد
به منتهای روابطی که می‌تواند پدید آورد
و این نقطه
آغاز دوره انزجار است
تنفّری پدید خواهد آورد
و وازدگی ناشی از آن...
دیری نخواهد پایید که سقوط خواهند کرد
شاید چند سال فقط...
به زودی آگاه می‌شوند از عمری که به پای این روابط هدر داده‌اند
و هر آن می‌دهند!


* http://old.aviny.com/article/aviny/Chapters/EnfejareEttelaat.aspx
** http://old.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/89/Goftogo.aspx


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: دشمن 13 - خواص 17 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
وحدت شخصیه وجود + جمعه 96 خرداد 5 - 12:0 عصر

سلام عرض ادب خدمت شما،اگر خدوند کل جهان را در بر میگیرد پس ارزش و نقش
ما موجودات چیست؟ اساسا ایا هدف از افرینش روشن میباشد؟


پاسخ شما را کمی درام
و در قالب یک داستان عرض می‌نمایم

چشمش را باز می‌کند
نور شدیدی همه اطراف را فرا گرفته
چند ثانیه طول می‌کشد تا به روشنایی عادت نماید
از جای خود حرکت می‌کند
به زائده‌های بزرگی که از بدنش آویزان است می‌نگرد
می‌بیند دست‌هایی فلزی بر بدنه نقره‌ای‌فامش متصل شده
و پاهایی که می‌تواند با آن حرکت کند
تمام تنش از فلزی براق
به انگشتانش می‌نگرد
و برای اولین بار حرکت آن‌ها را تجربه می‌کند
ناگهان صدایی توجهش را جلب می‌کند:
«سلام»
رویش را بر می‌گرداند
موجودی شگفت‌آورتر از خودش می‌بیند
که به او لبخند می‌زند
موجود شگفت‌آور به او نگاه می‌کند
او نیز با شگفتی می‌پرسد
اولین سؤالی که به ذهنش می‌رسد:
«من چی هستم؟»
موجود عجیب به او می‌گوید:
«تو یک ربات هستی که من اختراع کرده‌ام»
و ربات که اکنون هم خود را شناخته و هم خالق خود را
سؤال دوم را طرح می‌نماید:
«چرا من را ساخته‌ای؟»
موجود شگفت‌آور لبخندی می‌زند
به قد و بالای ربات نگاه می‌کند و این بار او سؤالی را طرح می‌کند:
«خودت چه فکر می‌کنی؟»

خب از قصه بیرون بیاییم
ربات فکر می‌کند
اما من یک سؤال مهم از شما دارم
این ربات با چند دقیقه فکر کردن می‌تواند به پاسخ برسد
ده دقیقه؟
ده ساعت؟
ده سال؟
چقدر باید فکر کند تا بفهمد که سازنده او چرا او را ساخته است؟!
اصلاً اگر سازنده خودش را به او نشان نمی‌داد
یا معرفی نمی‌کرد
اگر خود ربات را نیز به خودش معرفی نمی‌کرد
آیا ربات خودش می‌توانست با فکر کردن حتی این‌که خودش چیست را بفهمد؟
یا این‌که سازنده و مخترع او کیست؟

دقت بفرمایید که چه می‌خواهم عرض نمایم
این مثال را خیلی از ماها شنیده‌ایم
ماهی در آب است
اگر از او بپرسی در چه هستی؟
آیا تا زمانی که از آب بیرون نیامده باشد
هیچ توضیحی می‌تواند درباره آب بدهد؟
که آب چیست و من در آب چه می‌کنم؟

ما چشم که باز کرده‌ایم در دنیا بودیم
کدامیک از ما از دنیا خارج شده و بازگشته است
تا بتواند توضیحی درباره خارج از آن بدهد؟
ما خدا را دیده‌ایم؟
آیا جهان را دیده‌ایم؟
کل جهان را؟
تا بتوانیم اصلاً تصوّر نماییم
صرفاً تصوّر
بدون این‌که حتی دنبال پاسخ به سؤال باشیم
آیا می‌توانیم تصوّر کنیم این‌که «خدا کل جهان را در بر می‌گیرد» یعنی چه؟

ببینید
دقت کنید
وحدت وجودی‌ها همین بی‌راهه را رفتند
گفتند خدا که همه‌جا باید باشد
چون اگر جایی باشد که خدا نباشد
پس خدا محدود و ضعیف شده
و دیگر خدا نخواهد بود
پس حالا که همه‌جا هست
در همه چیز هست
پس چیزی جز خدا نمی‌تواند وجود داشته باشد
و چون خدا نمی‌تواند دارای اجزا باشد
یکپارچه و بسیط باید باشد
و چیزی که بسیط است و یکپارچه
با هر چیز دیگری اگر بخواهد مرتبط شود
باید هر دو عین هم باشند و یکی شوند
وحدت پیدا کنند یعنی
پس اگر ما وجود داریم
وجود ما باید با وجود خدا وحدت داشته باشد
یعنی - پناه بر خدا - ما باید خدا باشیم
همین جمله معروفی که در شبکه چهار آقای الهی قمشه‌ای بارها گفته است
در قیامت
پرده‌ها که بیافتد
همه این اعتبارها از بین می‌رود
و همه یکی می‌شوند!

حالا چه کنیم؟
ما که نمی‌توانیم درباره خدا صحبت کنیم
عقل ما تنها موضوعاتی را می‌تواند تحلیل نماید که از خارج دریافت کرده باشد
اگر موضوعی را خودش بسازد
یعنی خیال کند
یعنی در قوّه مخیّله تولید کرده باشد
این که ارزش واقع‌نمایی ندارد
این فقط بر بی‌راهه‌ها می‌افزاید
عقل ما تنها اگر بر موضوعات واقعی سوار شود می‌تواند تحلیل کارآمد ارائه کند
موضوعات واقعی هم که از حسّ به دست می‌آیند
آیا چیزی را می‌توانید تعقّل کنید که از غیر حسّ‌ به شما برسد
ولی بافته ذهن خود شما نباشد
و مطمئن باشید از واقعیت خارجی حکایت می‌نماید؟!

قوّه تفکّر ما روی محسوسات عمل می‌نماید
و آن‌چه خارج از حوزه و قلمرو احساس ما باشد
چیزی را که نبینیم
چیزی را که نشنویم
چیزی را که لمس نکرده باشیم
چیزی را که...
چطور می‌توانیم با عقل خود روی آن عمل سنجشی و تحلیلی انجام دهیم؟!
خدا را نمی‌بینیم
هیچ‌وقت ندیده‌ایم
چطور قضاوت کنیم که چطور بافتی دارد؟
چطور متریال و ماده سازنده‌ای؟
چطور بدنی؟
چطور جسمی؟
چطور روحی؟
چطور حرکتی؟
تا بعد بتوانیم بگوییم که وقتی جهان را در بر می‌گیرد
چطور این در بر گرفتن اتفاق می‌افتد؟!
عقل ما قدرت قضاوت درباره با خدا را ندارد
نه فقط خدا
هر چه که خارج از جهان محسوس ما باشد
ما فقط یک چیز را درک می‌کنیم
«بودن» خدا را
این‌که خدا هست
خدایی که نمی‌تواند مانند ما محدود باشد
موجودی که نمی‌تواند از جنس ما باشد
زیرا اشیایی که آن‌ها را درک می‌کنیم
و گیاهان و جانوران
و بدن خودمان
ویژگی‌های پیچیده‌ای دارند
و می‌فهمیم که حتماً سازنده‌ای فوق‌العاده توانمند دارند
همین!
و دیگر هیچ!

پس چه کنیم؟!
یعنی هزار سال هم بشر روی زمین مطالعه کند
نخواهد توانست درک کند که خدا «چیست»؟
بله
نخواهد توانست
امکان عقلی ندارد

پس چه کنیم؟!
هیچ
منتظر می‌شویم
خدایی که ما را ساخته است
هدفی داشته
او خودش با ما مرتبط خواهد شد
بالاخره اگر امروز نیامد
فردا «سلامش» به ما خواهد رسید
او با ما مرتبط خواهد شد
و مطمئناً ما را راهنمایی خواهد کرد
زیرا چنین خالق توانایی بیهوده چیزی نمی‌آفریند
و اگر به ما نگوید که با ما چکار دارد
خب ما هرز می‌رویم
توانایی‌مان بیهوده می‌گردد
چنین توانمندی آن‌قدر دانا هست که با ما تماس بگیرد

بله
خدا به ما «سلام» کرد
او پیش از آن‌که ما بخواهیم با او سخن بگوییم
به بشر روی نمود و حرف زد
وقتی آدم را خلق کرد با او سخن گفت
راهنمایی و هدایت نمود
و پس از آن
هر جا که انسانی بود
با بهترین‌های آن انسان‌ها مرتبط شد
و بهترین را مأمور کرد تا پیامش را به سایرین برساند
خدا با بعضی‌ها مستقیم
و با سایرین غیرمستقیم...
او بالاخره با همه ما سخن گفت
و یا خواهد گفت

او به ما می‌گوید که کیست
و ما کیستیم
و جهان چیست
و برای چه ما را ساخته است
او به ما می‌گوید که چه کنیم تا از خطرات جهان مصون بمانیم
و چه کنیم تا به بهترین نعمت‌های او دست یابیم
او همه اطلاعات مورد نیاز ما را در اختیار ما قرار می‌دهد
قرار داده است
قرآن را بگشایید
کتابی که در میان ما امانت نهاده
نامه‌ای که به شما نوشته
به عنوان یک انسان
نامه خدا را تا به حال به صورت کامل خوانده‌اید
به زبان عربی منظورم نیست
خب زبان عربی که مردم فارسی‌زبان به درستی نمی‌فهمند
نامه را عده‌ای مترجم و متخصص به زبان ما ترجمه کرده‌اند
آیا تا به حال نامه خدا را به زبانی که کاملاً می‌فهمید خوانده‌اید؟!
به صورت کامل؟!
با دقّت یعنی؟!
خداوند در نامه‌ای که برای ما ارسال نموده
تمامی داده‌های مورد نیاز برای هدایت‌مان را قرار داده
اما آیا تمام اسرار آفرینش را نیز بیان نموده؟!
خیر
این‌طور به نظر نمی‌رسد
حداقل ما غیرمعصومین (ع) که این‌طور از قرآن نمی‌فهمیم
آیا نیاز بوده بگوید و نگفته؟!
این‌که به ما نگوید نسبت خودش با جهان چگونه نسبتی است
و ما چطور درون ذات خداوند هستیم
یا بیرون از ذات او
نسبت وحدت با کثرت در عالم چیست
این‌ها را به ما خبر نداده است
مگر باید می‌داد؟!
مگر باید تمام ریزه‌کاری‌های خلقت را به ما می‌گفت؟!
یا باید که بگوید؟!
شما ربات بسازی همه نقشه ساختش را در اختیارش می‌گذارید؟!
اصلاً هارددیسکی که درون ربات نصب کرده‌اید
گمان می‌کنید گنجایش این میزان اطلاعات را دارد؟!

نسبت ما با خداوند تقریباً چنین نسبتی‌ست
و ارتباط‌مان چنین ارتباطی
باید مراقب باشیم فریب ابلیس را نخوریم
خدا از ابتدا انسان را جاودانه خلق کرده بود
ولی ابلیس، نخستین ِ ما را فریب داد
که اگر می‌خواهی مثل خدا جاودانه شوی نافرمانی کن!
ما را مراقب باشیم فریب ندهد
که اگر می‌خواهی مثل خدا همه چیز را درک کنی...
ما بنده خدا باشیم
همه چیز حل است
کافیست نامه‌اش را بخوانیم
و مو به مو به راهنمایی‌هایش عمل نماییم
به منوئلی (Manual) که برای کار کردن با بدن‌مان برای‌مان فرستاده
بالاخره این جسم پیچیده
با این روح پیچیده‌تر
نیاز به یک دفترچه راهنما ندارد؟!
چطور می‌خواهیم به هدف برسیم بدون این‌که دستورالعمل خود را بدانیم؟!

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
به اضافه هجده + چهارشنبه 96 اردیبهشت 27 - 5:46 صبح

دستمال کاغذی خریدم
از سه‌شنبه‌بازار
وقتی رسیدم خانه
ناگهان چشمم به نشان 18+ افتاد و تعجب کردم!



یعنی بچه‌ها نباید از این دستمال‌ها استفاده نمایند؟!
چرا؟!
خب...
شاید این عدد فقط تعداد دستمال‌های درون بسته را نشان می‌دهد
ولی وقتی شمردم
دقیقاً 18 عدد رول داخل بسته است
نه بیشتر
پس چرا علامت به علاوه (+) در کنار آن قرار داده شده؟!
که چه مطلبی را القاء نماید؟!
آیا فقط برای این‌که مخاطب را جذب نماید؟!
که این بسته را برای خرید انتخاب کند؟!
واقعاً چرا؟!
خیلی ناراحت شدم...

کسب سود به چه قیمتی؟!
منافع مادی و دنیوی به چه قیمتی؟!
برای تأمین نیازهای این جهانی خود...
ما چه چیزهایی را حاضریم فدا نماییم؟!
چه ارزش‌هایی را؟!

«أُولَـئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ فَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ» (البقرة: 86)
اینان کسانی اند که زندگی [زودگذر] دنیا را به جای آخرت خریدند؛ پس نه عذاب از آنان سبک شود و نه یاری شوند.

پ.ن.
وقتی از کنار مسائلی که به نظر کوچک می‌آیند
و غیر مهم
به سادگی می‌گذریم و چشم می‌بندیم
به بیشتر از آن مبتلی می‌گردیم
تجربه نشان داده است
حسّاسیّت اگر کم می‌شود
وقتی ناهنجاری‌ها تبدیل به ابزار شوخی و خنده می‌گردند
اتفاقات بد و ناگوار عادی جلوه می‌کنند
و سیر تغییرات ارزشی جامعه عوض می‌شود
مسیر نادرستی پیدا می‌کند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کنجکاوی در خبر مرگ + پنج شنبه 96 فروردین 10 - 9:40 عصر

سلام آقا سید

سال نو مبارک
ان شا الله سالی پر خیر و برکت داشته باشید

نمیدونم، خبر دارید یا نه؟!
آقای [...] یا [...] فوت کردند.
ظاهرا در مسیر شیراز تصادف کردند.

منتظر بودم ببینم پستی میذارید یا نه! ولی خبری نبود.
میخوام فضولی کنم
میتونید جواب ندید ولی.....

به فرزندانتان گفتید که پدر بزرگشان کیست؟ و الان فوت کرده یا سوالاتی از این قبیل


سال 1388 که دختر ایشان از منزل من رفت
وقتی گفت می‌خواهد به مدارج علمی مورد نظرش برسد
پس از این‌که در قلم‌چی ثبت نام کرده و یک میز تحریر بزرگ و یک صندلی چرخدار خریده بود
تا با فراغ بال به تست‌زنی بپردازد
تا بلکه پس از چهار بار شکست در کنکور
این‌بار برنده این کارزار ملّی گردد
وقتی اصرار کرد: باید زن دوم بگیری تا سه فرزند را نگه دارد
تا بتواند به تحصیل ادامه دهد
و هویتی که همیشه در پی آن بوده حاصل نماید
وقتی به دلیل این‌که قبول نکردم زن دوم بگیرم قاطعانه گفت: طلاق می‌گیرم
و از خانه رفت
دقیقاً شب عید غدیر سال 88
همان سال فتنه
سیدمرتضی فقط دو ماه داشت
سیداحمد یک ساله بود
و سیده‌مریم دو ساله

دو سه ماه که از دادگاه و شکایت‌های ایشان گذشت
یازده شرط اعلام کردند*
که تنها و تنها با پذیرش آن‌ها بازخواهند گشت
و تهدید کردند اگر قبول نکنم
فرزندانم را باید تا آخر عمرم به تنهایی بزرگ کنم!
وقتی این تهدیدات تأثیری در من نگذاشت
و به روشنی دیدند که برای طلاق دادخواست داده‌ام
ناگهان حضانت فرزندان را گرفتند
تا از زاویه دیگری فشار بیاورند
وقتی دیدند با بچه‌ها تسلیم نشدم
تصوّر کردند بدون آن‌ها می‌شوم
وقتی بچه‌ها را با مأمور کلانتری آمدند که ببرند
سرزده و بدون خبر قبلی
سیدمرتضی یک سال داشت
سیداحمد دو ساله بود
و سیده‌مریم تنها سه سال

چند ماه که گذشت دیدند خبری از من نیست
طلاق که به سرانجام رسیده
من هم دارم راست راست درس خارج فقه و اصول شرکت می‌کنم
در چند مؤسسه هم مشغول به کار
چندین پروژه هم در دست اقدام
وقتی دیدند به شکست خورده
از طریق دادگاه اقدام کردند که بچه‌ها را بازگردانند
دادخواست الزام به حضانت دادند!
دادگاه برای من احضاریه فرستاد
ولی می‌دانستم که غیابی هم می‌تواند برگزار گردد
پس نرفتم
و دادگاه به صورت غیابی به نفع من رأی داد
گفت نفقه فرزندان را که می‌دهد
حضانت را هم که خود زوجه قبلاً از دادگاه گرفته است
پس باید حداقل تا 7 سالگی خودش نگه دارد!

وقتی از حکم دادگاه بدوی و سپس تجدیدنظر ناامید شدند
مدتی درگیر بودند که چه کنند
در نهایت یک روز بچه‌ها را گذاشتند دم در منزل ما
زنگ را زدند
و در رفتند!
آن روز سیدمرتضی دو سال داشت
سیداحمد سه سال
و مریم چهار ساله بود

بچه‌ها تا وقتی که مدرسه نروند
خیلی خاطرات در ذهن‌شان نمی‌ماند
آموزش است که به ذهن آن‌ها نظم می‌بخشد
و فرآیند یادگیری و به خاطر سپاری را در ذهن‌شان فعال می‌نماید
کودکان من خاطرات زیادی از آن دوران ندارند
چیز زیادی یادشان نیست
جز چند حادثه ناگوار
مثلاً یکی‌اش همین پشت در گذاشتن و فرار کردن مادر

وقتی شرایط را این طور دیدم
یعنی حس کردم که فرزندانم دچار بی‌اعتمادی به «والدین» شده‌اند
یعنی این حس که نمی‌شود به بزرگ‌ترها اعتماد کرد
و هر لحظه ممکن است از آن‌ها جدا شوی
دیدم مهم‌ترین تکلیفم الآن همین است
این‌که این اعتماد را بازگردانم
این شد که درس و کار را تعطیل کردم
از خانه خارج نشدم
ماندم در کنارشان
تمام وقت
و پیوسته
و هر چه توانستم با آن‌ها وقت گذراندم**
و بارها و بارها و پشت سر هم
به آن‌ها گفتم که هرگز ترکشان نخواهم کرد
و این‌که آن‌ها تقصیری ندارند
و اگر با آن‌ها این طور رفتار شده
تقصیر یک شخص بوده
نه به عنوان والد
بلکه به عنوان یک بیمار
آدمی بوده که به آن‌ها ستم نموده
و ستمگری ناشی از خلق و خوی شخص وی
نه از اشتباهات فرزندان
این را به آن‌ها قبولاندم
قبولاندم که شایسته چنین رفتاری نبودند
و تقصیری ندارند
و برای این پذیرش
همیشه با آن‌ها بودم
تا به سن مدرسه رسیدند
و امروز سیدمرتضی هشت سال دارد
سیداحمد نه ساله است
و مریم به سن ده رسیده

امروز نه مادر را می‌شناسند
و نه از خانواده او اطلاع چندانی دارند
نه می‌دانند چند دایی دارند
و چه پدربزرگ و مادربزرگی
خاطرات اندکی و تصویر مبهمی

حالا مثلاً پسر همسایه مرده باشد
در تصادف شیراز
یا پدر آن زن
این چه تفاوتی می‌کند برای یک کودکی
که این دو در ذهنش اختلافی بر نمی‌انگیزند!

من هیچ خبری به هیچ کسی ندادم
نه فقط فرزندانم
حتی پدر و مادرم
چرا؟!

مؤمن خوب نیست به گمانم که از مرگ دیگران خشنود گردد
حتی انسان شاید
ولی دروغ است اگر بگویم قلباً شاد نشدم
وقتی خبر آن را [...] به من داد
یکی از دوستان قدیمی
تلفن زد و گفت
و من سعی کردم تظاهر نمایم که خوشحال نیستم
و بعد [...] پیامک زد
و بعد هم در وبلاگ کامنت گذاشت
و من که ابتدا تصور می‌کردم این خبر یک بلوف باشد***
بعد از این‌که [...] تماس گرفت و گفت خبرش در رجانیوز منتشر شده
باور کردم
و بعد [...] زنگ زد و تسلیت گفت
و عرض کردم که من صاحب عزا نیستم
و بعد [...]
مؤسس [...]
زنگ زد و اصرار فراوان که حتماً باید در ختم شرکت کنی
حالا که در تشییع نیامدی
و من استنکاف نمودم
که حال روحی‌ام مناسب چنین مجالسی نیست
و او خودش می‌دانست که منظورم چیست
ولی گویا می‌خواست با بودنم
حلالیت برای [...] ردیف کند
و شاید هم ایمان مرا محک بزند
که چقدر حاضرم از کینه‌هایم دست بردارم و اهل عفو باشم
که البته نرفتم
و اهل عفو نبودم

پدرم خبرش را از نماز جمعه فهمید
آقای [...] در انتهای خطبه‌هایش اشاره کرده بود
وقتی آمد به من گفت
بدون نمایش احساسی در چهره‌ام گفتم
بله خبر دارم!

انسان در دو گاه خبری را منتقل می‌نماید
گاهی که از آن خبر دلشاد است
و گاهی که از آن متألم
یعنی تا تحت تأثیر خبری واقع نگردی
دلیلی نداری تا آن را نقل نمایی
ابتدا باید در خودت اثر کند
تا بخواهی اثر را بر دیگران نیز بنهی
من از این خبر حس شادی داشتم
و خوش نداشتم این حس را با نقل آن به دیگران هویدا سازم
خبر را به هیچ گرفتم
و تا کسی خودش ندانست
ابراز نکردم
ولی برای فرزندانم...
اصلاً حس نمی‌کنم اهمیتی داشته باشد که بگویم

اما چیزی که بیشتر برایم جذاب بود دانستنش
این‌که آیا همسر و دخترش نیز با او مرده‌اند یا خیر
که البته تحقیق نکردم
و پاسخی ندارم
چرا؟!
زیرا برعکس آن‌چه در یک خبرگزاری منتشر شد
گمان نمی‌کنم
یعنی اصلاً بعید است که برای سخنرانی عازم شیراز بوده باشد
زیرا سابقه ارتباط با ایشان
این تجربه را برایم نمودار ساخته
که برای فعالیت‌های کاری ایشان هرگز تنها نمی‌رود
حداقل باید [...] و [...] همراهش باشند
که البته بیشتر اوقات با [...]
نمی‌شود که تنها پا شود و برود برای سخنرانی
آن زمان که من هم بودم
گاهی پشت فرمان ماشین ایشان می‌نشستم
به خواست خودشان
هرگز ندیدم تنهایی ماشین را بردارند و بروند جلسه کاری
ولی برعکس
معمولاً شب عید خانوادگی می‌رفتند شیراز
برای دیدن پدر و بیشتر مادرشان
که قدرتی بود برای خودش در خاندان‌شان
از این رو گمانم این است که با خانواده باید رفته باشند
و اگر راننده در این تصادف مرده باشد
یا حداقل یکی از سرنشینان
باید دو سه تای دیگر ناکار شده باشند
حداقل لت و پار یعنی
این است که به گمانم زن و فرزندان ایشان نیز باید حادثه دیده باشند
ته قلبم خیلی مشتاقم که بدانم چه بلایی سر تک‌دختر ایشان آمده است
زنده است یا مرده
فلج شده یا دست و پایش شکسته
یک جور تشفّی قلبی به من می‌دهد
اگر خبر ناگواری از آن‌ها بشنوم
خبری از بی‌چیز و نابود شدنشان
اگر چه می‌دانم که این‌ها از هوای نفس است
و ضعف ایمان
که ما با دیدن نابودی دشمنان‌مان
دلشاد می‌گردیم****

امید که خداوند پناه تمام مؤمنین باشد
و مرا نیز به خاطر این قلب محجوب
و نفس معیوب
و عقل مغلوب
و هوای غالب
به واسطه اقرار لسانم به ذنوب
حیلتی سازد
و مورد عفو و رحمت خود قرار دهد
و پس از آمرزش از دنیا ببرد
نه پیش از آن!

ممنون از این‌که فرصتی فراهم نمودید تا این مطالب را واگویم.
در پناه حق

* آن روز مصرّ بودند که شرط‌ها از خودشان است
هر چه در جلسات دادگاه اصرار داشتم که ادبیات پدرشان است
نه خودشان
نپذیرفتند و داد و هوار که: پدرم هیچ دخالتی ندارد!
بعدتر که کار به سرانجام رسید
اقرار نمودند که تمام شرط‌ها «املای» پدرشان بوده
و ابراز ناراحتی کردند و پشیمانی
از این‌که به حرف پدرشان گوش کرده‌اند!


** از کجا کسب کردم؟!
دورکاری
در خانه کار کردم و پروژه‌هایی به انجام رساندم
تلفنی کار را تحویل می‌گرفتم
پژوهش و برنامه‌نویسی گاهی
و محصول را ایمیل می‌کردم
خداوند هم کم نگذاشت و زندگی گذشت
اگر کم بود قناعت کردم
و اگر زیاد
برای فرزندان پرخرجی کردم تا حالش را ببرند!


*** چرا بلوف؟!
زیرا پیش از این چندباری از آن‌ها بلوف دیده بودم
وقتی می‌خواستند مرا تحریک کنند
تا تعادل و موازنه در رفتارم را بر هم بزنند
1. مثلاً همان اوایلی که طلاق واقع شده بود
در حسینیه شهدا نماز مغرب و عشاء بودم
ناگهان [...] زنگ زد و اجازه عجیبی خواست
یکی از شاگردان پدرزن
اجازه این‌که با زن سابق ازدواج موقت کند
خواست مثلاً بداند که آیا ناراحت نمی‌شوم که او را صیغه نماید!
و من گفتم: «من ایشان را طلاق داده‌ام و دیگر ربطی ندارد به من که چه بکند!»
این آدم را می‌شناختم
قبل‌ترها بارها دیده بودم پدر زن چطور او را مجاب می‌کند
که مثلاً برود پیش فلانی و فلان حرف را بزند
و او به سادگی تسلیم می‌شد.
بعدتر که در خیابان دیدمش
سوار پرایدش بود
بوی گاوهای گاوداری‌اش نیز فضای پراید را پر کرده
پرسیدم: کارت به سرانجام رسید؟!
مضطرب پاسخ داد: «این چه حرفیه؟! نه بابا، اصلاً!»
2. فردی تماس گرفت و خود را «خراسانی» معرفی کرد
مشاوره می‌خواست برای خواستگاری رفتن
گفت: نظر شما نسبت به زن سابق چیست؟!
من آن‌چه ضرورت داشت در مشورت بگویم گفتم
زمانی فهمیدم این نیز یک بلوف است
که ناگهان خواستگاری خودش را از خاطر برد
ساعتی اصرار که واسطه شود میان من و پدر زن
تا زن سابق باز گردد!
چند روز بعد نیز مجدداً زنگ زد
که با پدر زن صحبت مفصل درباره شما کرده‌ام
بیایید حل کنیم قضیه را...
3. با بچه‌ها از مدرسه باز می‌گشتم
دم نانوایی که رسیدم
آقایی را دیدم که نسبت دوری با خانواده زن سابق داشت
و اکنون نسبت نزدیک‌تری پیدا کرده
اصرار که صحبت کنیم
آمد منزل ما و نشست و گرم حرف شد
بلوف عجیبی زد:
«زن سابق شما رفته بوده حرم
شلوغ بوده کنار ضریح
یهو یه خانم چاق و سنگین‌وزن افتاده روی ایشان
به سر ایشان فشار زیادی وارد شده
مایع مغزی و نخاعی ایشان آسیب دیده
دچار غش و بی‌هوشی می‌گردد
خودش نمی‌داند
ولی نتایج پزشکی نشان داده که زیاد زنده نخواهد ماند»
گفتم: به من چه ربطی دارد؟!
گفت: «من فهمیدم شما از او راضی نیستی این بلا سرش آمده
ببخش ایشان را تا خوب شود!»
سال‌ها از این خبر هم گذشته
و دروغ بودن آن نیز روشن شده!
این بلوف‌ها بود که مرا ابتداءاً به مرگ پدرش مشکوک کرده بود!


**** شاید بیشتر کنجکاوی‌ام از این بابت باشد
در رابطه با وضعیت بازماندگان
که دقیقاً شب تصادف
پیامکی از جانب زن سابق دریافت کردم
چهارشنبه 25/12/1395 - 19:02
«آسید مهدی؟!»
من که پاسخ ندادم
ولی صبح روز بعد
بعد از شنیدن خبر مزبور
شک کردم که شاید این پیامک را پیش از سفر ارسال کرده باشند
مثلاً ساعت 7 عصر که قصد حرکت داشته‌اند
و پس از آن
دیگر کله‌پا شده‌اند و نتوانسته‌اند چیزی بفرستند
مطلبی که با ذکر نام من قصد آغاز کلام برای بیانش را داشته‌اند!؟
الله أعلم.


واقعا برایم درک این اتفاقات بسیار سخت است:

1. گذشتن از همه آینده هایی که برای خودتان داشتید
2. وقت گذاشتن برای فرزندان تا این حد
3. حفظ ناراحتی از خانواده سابق
4. و....


به نظرتان ذوری مجبور میشوید حقیقت را به فرزندانتان بگویید؟

یک نفر را می‌شناسم که وضعیتی مشابه فرزندان شما دارد
مادرش در زمان ازدواج واقعیت را به او گفت

تقریبا دو سالی طول کشید تا با این مسئله کنار امد
و خیلی در زندگی او مشکل ایجاد کرد.


من حقیقت را به فرزندانم گفته‌ام
چند وقت پیش از مریم پرسیدم
وقتی مادرم برای هزارمین بار اصرار کرد که باید زن بگیرم:
دخترم تو موافقی زن بگیرم؟!
مریم بلافاصله جواب داد:
بله، اما این بار تحقیق کن تا مثل دفعه قبل زن بد نصیبت نشود! :)

من پاسخ تمام سؤالاتشان را دادم
از همان کودکی
غیر از آن
غیر از تمام سؤالاتی که پرسیدند
خودم نیز مطالبی جمع کرده‌ام
اول همین مطالب وبلاگ است
چیزهایی که درباره طلاق نوشته‌ام را
از روز اول تا روز آخر
همه را تجمیع کرده‌ام در قالب یک کتاب:
http://movashah.id.ir/fa/index.php?w=work&x=640
به چه هدفی؟!
که وقتی بچه‌ها بزرگ‌تر شدند
بدهم به مانند یک رمان بخوانند
کتاب را چند نسخه درآورده‌ام
خودشان دیده‌اند
با هم رفتیم از صحافی گرفتیم
گفتم این مال شماست
گفتم این تمام ماجرای ازدواج من است
گفتم وقتی بزرگ‌تر شدید می‌دهم تا بخوانید
گفتم که هر کدام از این مجلّدات به یکی از شما می‌رسد

دو جلد دیگر هم هست
مطالبی دیگر در آن‌ها نوشته و تجمیع کرده‌ام؛
با عناوین: رمیده و رهینه
آن‌ها را نیز آماده نموده
مجلّد کرده
صحّافی شده
آماده است تا هر وقت به سن عقل رسیدند
بدهم تا مفصّل بخوانند
و البته که جز حقیقت
جز راست و درست
چیزی در آن‌ها ننوشته‌ام
هر چیزی که بوده
واقعاً بوده
همه را جمع کردم در این سه جلد کتاب

بچه‌ها امروز به من اعتماد دارند
زیرا هرگز از من دروغ نشنیده‌اند
حتی ساده‌ترین و روزمره‌ترین دروغ‌ها
چیزهایی که در جامعه ما عادی‌ست
من نگفتم
مصرّ بودم که نگویم
تا «اعتماد» پیدا شود
زیرا یاد گرفته‌ام که «تربیت» تابع «الگوگیری»ست
و «الگوگیری» تابعی از «اعتماد»
اولی نباشد، تا آخر زنجیره باز خواهد شد
و تربیت صورت نخواهد پذیرفت

و بچه‌ها امروز خیلی شادند
راحت‌اند یعنی
زیرا چیزی پنهان نیست از نظرشان
چیزی قایم نشده
چیزی تابو نبوده و ممنوع نگردیده
آن‌ها راحت درباره طلاق می‌توانند از من بپرسند
بدون این‌که از چیزی بترسند
وقتی تلویزیون فیلم یا برنامه‌ای درباره طلاق نشان می‌دهد
یا درباره مادر
کانال را عوض نمی‌کنم
مانند بعضی افراد که در چنین موقعیت‌هایی می‌کنند
وقتی درباره مادرشان می‌پرسند
با حوصله جواب می‌دهم
و عصبی برخورد نمی‌کنم
نه امروز
که از ابتدا
و نتیجه
نتیجه این است که همه‌مان آرامیم

من خشمی درون خود دارم
البته که دارم
من این طایفه را نبخشیده‌ام
البته که نبخشیده‌ام
ولی این خشم و غضب فروخورده نیست
نه در من
و نه در کودکانم
سرکوب نشده
اجازه ندادم که بشود یعنی
من هر بار که یاد بدی‌ها و شرارت‌های‌شان می‌افتم
بلافاصله لعن‌شان می‌کنم
خیلی عادی
با لحنی معمولی
و این ناراحتی بروز پیدا می‌کند
جلوی هر کسی که می‌خواهد باشد
چه فرزندان و چه غیر آن
نه با بغض
که با راحتی
و به فرزندانم نیز اجازه داده‌ام
تا چیزی را پنهان نسازند

گاهی با هم دعوایشان که می‌شود
یکی‌شان که در بعضی رفتارها به خانواده مادرش شبیه‌تر است
قهر می‌کند
ولش نمی‌کنم
فوری می‌روم از اتاق درش می‌آورم
می‌‌گویم باید حرف بزنی
ما قهر نداریم
هر چه داری بگو
اگر نگفت
من می‌گویم
فهرستی از مسائلی که ممکن است در درون خود به آن‌ها بیاندیشد
همه را جلویش می‌ریزم:
از دست فلانی عصبانی هستی
تو را ناراحت کرده
اسباب‌بازی‌اش را به تو نداده
دلت می‌خواهد خفه‌اش کنی
با خودت می‌گویی کاش برادری مثل او نداشتم
می‌گویی ای کاش زورش را داشتم و او را می‌کشتم؟!
آن‌قدر حرف می‌زنم تا به حرف بیاید
تا خودش بگوید
همه چیز را که گفت
نود درصد مسیر رسیدن به آرامش را طی کرده است
مسیر کنار آمدن با مشکل را
و بعد از تمام شدن حرفش
سعی می‌کنم دلداری بدهم
و اگر می‌توانم، برای رفع مسأله مداخله کنم

خدا انسان را «آزاد» آفریده است
و طالب آزادی
انسان باید «بتواند» هر چه می‌خواهد بگوید
و هر کار که می‌خواهد بکند
ولی به «میل» خود پرهیز نماید
تا «رشد» کند
از روی «آگاهی» و «اختیار» یعنی
از روی «جبر» هیچ منفعتی نصیب انسان نمی‌شود
این ترجمان همان مطلب گهرباری‌ست که از استادی نقل کردم:
«آدمی از عملش به اندازه بینشش بهره می‌برد!»
اصرار دارم تا فرزندانم هر چه در ذهن دارند بگویند
درباره من
درباره ازدواجم
درباره اشتباهاتم
مرا نقد کنند و از رهاورد آن به تعالی برسند
تکرارم نکنند و راهکاری جدید شوند

گمان نمی‌کنم با این شرایطی که امروز فرزندانم دارند
نیاز باشد تا روز ازدواج خودشان چیزی اضافه کنم
زیرا همین الآن هم هر چه که بخواهند بدانند در اختیارشان است
و ظاهراً که به خوبی با آن کنار آمده‌اند!

خیلی خوب بود

برای من هم آموزنده بود.

پوزش که از مسائل خانوادگی و شخصی سوال کردم


خواهش می‌کنم.
در پناه حق.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
وزیر خانواده + یکشنبه 95 اسفند 22 - 6:24 صبح

«مگر خانواده هم وزارتخانه دارد؟!»
این نخستین پرسشی است که به ذهن می‌رسد
وقتی با این خبر مواجه می‌شود:
هلند وزیر خانواده ترکیه را هم راه نداد
یعنی ترکیه یک وزارتخانه دارد فقط برای خانواده؟!

البته قبلاً نداشته
ولی شش سال است که تأسیس کرده
این را ویکی‌پدیا می‌گوید:
Ministry of Family and Social Policy
خب این همان وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی خودمان نیست؟!
خیر نیست
زیرا ترکیه یک وزارتخانه مستقل برای کار هم دارد:
Ministry of Labour and Social Security
آیا فقط ترکیه؟

لازم بود کمی در اینترنت جستجو کنم
کابینه‌های دولت‌های کشورهای دیگر را ببینم
جالب است که یک کشوری ناگهان شش سال پیش
وزارتخانه‌ای مستقل برای خانواده تأسیس نماید!

کانادا هم دارد:
وزارت توسعه کودکان و خانواده
سنگاپور هم دارد:
وزارت توسعه اجتماعی و خانواده
اسلوونی هم دارد
البته به صورت ترکیبی:
وزارت کار، خانواده، امور اجتماعی و فرصت‌های برابر
و همچنین هند:
وزارت بهداشت و رفاه خانواده
و حتی کشور کوچک جزیره‌مانندی چون مالت:
وزارت خانواده و همبستگی اجتماعی
در آلمان با این نام:
وزارت امور خانواده، سالمندان، زنان و جوانان

فارغ از قضاوت
این‌که خوب است یا بد
این‌که دولت بزرگ می‌شود یا باید کوچک بماند
این‌که افزایش تعداد وزارتخانه‌ها دولت را بزرگ می‌کند
یا اگر ستادی باشند
حتی زیاد
بر عائله دولت نمی‌افزایند
فارغ از تمام این بحث‌ها
تشکیل چنین وزارتخانه‌هایی در دولت‌های معاصر
حاکی از «مسأله» بودن خانواده برای آن‌هاست
خانواده به عنوان سلول اصلی جامعه!

«مسئله‌ی خانواده، مسئله‌ی بسیار مهمی است؛ پایه‌ی اصلی در جامعه است، سلول اصلی در جامعه است. نه اینکه اگر این سلول سالم شد، سلامت به دیگرها سرایت میکند؛ یا اگر ناسالم شد، عدم سلامت به دیگرها سرایت میکند؛ بلکه به این معناست که اگر سالم شد، یعنی بدن سالم است. بدن که غیر از سلولها چیز دیگری نیست. هر جهازی، مجموعه‌ی سلولهاست. اگر ما توانستیم سلولها را سالم کنیم، پس سلامت آن جهاز را داریم. مسئله اینقدر اهمیت دارد.» (بیانات رهبری، 14 دی 1390)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خانواده 57 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
به من آموخت + پنج شنبه 95 اسفند 12 - 8:54 صبح

محمدتقی اکبرنژاد:
[Photo]
#عکس_نوشته
فاطمه(س) به من آموخت که با خانه داری هم می توان از مقربان سبقت گرفت. لازم نیست حتما سردار میدان باشی و بزرگ قوم و نام آور.
_________________________
:id: @akbar_nejad

برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پایه های ایمان + جمعه 95 بهمن 29 - 5:12 عصر

از امام علی، علیه‌السلام، درباره ایمان سؤال شد
حضرت چهار پایه برای ایمان بیان فرمودند
و برای هر پایه چهار شعبه:



و چنین توضیح فرمودند:

آن‏کس که مشتاق بهشت باشد، شهوات و تمایلات سرکش را به فراموشى مى‏‌سپارد
آن‏کس که از آتش جهنم بیمناک باشد از گناهان دورى مى‏‌گزیند
کسى که زاهد و بى‏‌اعتنا به دنیا باشد مصیبت‏‌ها را ناچیز مى‏‌شمرد
آن‏کس که انتظار مرگ را مى‏‌کشد براى انجام اعمال نیک سرعت مى‏‌گیرد

کسى که بینایى هوشمندانه داشته باشد حکمت و دقایق امور براى او روشن مى‏‌شود
کسى که دقایق امور براى او روشن شود عبرت فرا مى‏‌گیرد
کسى که درس عبرت گیرد چنان است که گویا همیشه با گذشتگان بوده است

کسى که درست بیاندیشد به اعماق دانش آگاهى پیدا مى‏کند
کسى که به عمق علم و دانش برسد از سرچشمه احکام سیراب مى‏گردد
آن کس که حلم و بردبارى پیشه کند گرفتار تفریط و کوتاهى در امور خود نمى‏‌شود و در میان مردم با آبرومندى زندگى خواهد کرد

آن کس که امر به معروف کند پشت مؤمنان را محکم ساخته
آن کس که نهى از منکر کند بینى کافران (و منافقان) را به خاک مالیده
کسى که صادقانه در میدان‏‌هاى نبرد با دشمن بایستد وظیفه خود را انجام داده
کسى که فاسقان را دشمن دارد و براى خدا خشم گیرد خداوند به خاطر او خشم و غضب می‌کند (و او را در برابر دشمنان حفظ مى‏نماید) و روز قیامت وى را خشنود می‌سازد

نهج‌البلاغه، حکمت 31

وَسُئِلَ عَنِ الْإِیمَانِ‏

الْإِیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ، وَالْیَقِینِ، وَالْعَدْلِ، وَالْجِهَادِ.

وَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ، وَالشَّفَقِ، وَالزُّهْدِ، وَالتَّرَقُّبِ

فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّهِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ
وَمَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الْمُحَرَّمَاتِ
وَمَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِیبَاتِ
وَمَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَیْرَاتِ


وَالْیَقِینُ مِنْهَا عَلَى‏ أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَهِ الْفِطْنَهِ، وَتَأَوُّلِ الْحِکْمَهِ، وَمَوْعِظَهِ الْعِبْرَهِ، وَسُنَّهِ الْأَوَّلِینَ

فَمَنْ تَبَصَّرَ فِی الْفِطْنَهِ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَهُ
وَمَنْ تَبَیَّنَتْ لَهُ الْحِکْمَهُ عَرَفَ الْعِبْرَهَ
وَمَنْ عَرَفَ الْعِبْرَهَ فَکَأَنَّمَا کَانَ فِی الْأَوَّلِینَ


وَالْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ، وَغَوْرِ الْعِلْمِ، وَزُهْرَهِ الْحُکْمِ، وَرَسَاخَهِ الْحِلْمِ

فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ
وَمَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُکْمِ
وَمَنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِهِ وَعَاشَ فِی النَّاسِ حَمِیداً


وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْیِ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَالصِّدْقِ فِی الْمَوَاطِنِ، وَشَنَآنِ الْفَاسِقِینَ

فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِینَ
وَمَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْکَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْکَافِرِینَ
وَمَنْ صَدَقَ فِی الْمَوَاطِنِ قَضَى‏ مَا عَلَیْهِ
وَمَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِینَ وَغَضِبَ لِلَّهِ، غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضَاهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: نهج‌البلاغه 5 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مقاومت ایران در تحریم + شنبه 95 بهمن 23 - 3:15 عصر

دکتر رجب سفراُف، دکترای علوم سیاسی و فوق‌لیسانس علم تاریخ، نماینده مجلس دومای روسیه و مدیر کل مرکز مطالعه ایران معاصر و رئیس کمیسیون ایران در اتاق بازرگانی و صنعتی مسکو و مسئول خبرگزاری راشانیوز:
«من
اصلاً نه تنها بنده
که هزاران نفر
تعجّب می‌کنند
تعجّب می‌کنند از آن‌که
چگونه جمهوری اسلامی ایران
با همه این تحریم‌های وحشتناک و دندان‌شکن
مدّت این سالیان ِ سال
توانست سرپای خودش بایستد
اصلاً من
به عنوان یک کارشناس
اصلاً نباید بگویم این حرف را
ولی می‌خواهم بگویم
هیچ کشور در دنیا
حتی روسیه
حتی نیم سال نمی‌توانست
با این تحریم‌هایی که سر ایران درست کردند
سر پای خودش بایستد»

[لینک فیلم]

...


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

   1   2      >

جمعه 103 آذر 2

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
نوشته‌ها 3 - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X