در این یکسال و اندی که به مباحثه کتاب «الأ ُسس المنطقیّة للإستقراء» کتاب شهید صدر در منطق اشتغال دارم عجایبی در کلام ایشان یافتهام که یکی از آنها همین ادعای «بدیهی نبودن اصل واقعیت» است! برای من که به اندیشههای مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی(ره) باور دارم و فلسفه ایشان را سالها تحصیل کردهام و سالی است تدریس مینمایم بسیار جالب و شگفتانگیز است که امروز شهید صدر را خیلی بسیار و بسیار نزدیک به استاد حسینی مییابم! نه فقط در مخالفت با فلسفه و منطق ارسطویی با حکمت مشائی و صدرایی که حتی در پارهای مباحت اثباتی و ایجابی و ادعایی که در مخالفت خیلیها با ما اشتراک دارند از مکتب تفکیک ِ حکیمی ادعاهای مهدی نصیری و نوشتارهای آوینی تا آنچه به احمد فردید نسبت داده میشود و از هایدگر...
سید صدر میگوید: «وفی ضوء ما تقدّم نعرف: أنّ اعتقادنا بوجود الواقع الموضوعی للعالَم یعبّر عن معرفة استقرائیة؛ لأنّ کلمة «الواقع الموضوعی للعالم» تعنی: أنّ لدینا قضایا محسوسة لها واقع موضوعی مستقلّ عن إدراکنا و تصوّرنا. و قدعرفنا قبل لحظات أن التصدیق بالواقع الموضوعی للقضیة المحسوسة - أی قضیة محسوسة - مستدلّ استقرائیاً. و هذا یعنی: أنّ التصدیق بالواقع الموضوعی للعالم معرفة استقرائیة.» (ص527) (در پرتو آنچه بیان شد دانستیم که باور ما به وجود واقعیت خارجی از یک شناخت استقرایی حاصل شده است. زیرا عبارت «عالَم واقعیت خارجی دارد» به این معناست که ما قضایای محسوسهای در نزد خود داریم، با واقعیتی مستقل از ادراک و تصورمان...)
و جایی دیگر نظریه «بداهت اصل واقعیت» را رد میکند: «کما نردّ أیضاً علی بعض المناقشین للمثالیة الذین ادّعوا أنّ القضیة القائلة بوجود واقع موضوعی للعالم قضیة أولیّة بدیهیة یصدّق بها الإنسان تصدیقاً مباشراً. و ردّنا علی هؤلاء: أنّ هذه القضیة لاتعنی إلا أنّ بعض القضایا المحسوسة علی الأقلّ صادقة، فقیمتها مستمدّة من جمع قیم هذه القضایا المحسوسة، وهذا هو الذی یفسّر لنا أنّها أکثر وضوحاً من أیّ قضیة محسوسة بمفردها.» (ص528)
پس تطابق ادراک ما با واقعیت چه میشود؟ شهید صدر این تطابق را با تشابه تبیین مینماید: «إنّنا نعتقد عادة بوجود تشابه - بدرجة ٍ ما - بین الصورة المحسوسة التی ندرکها و الواقع الموضوعی لها الذی أثبتناه فی التطبیقات السابقة. و هذا الاعتقاد استقرائی مستدلّ ولیس علماً أوّلیاً مباشراً، لأنّنا فی إدراکنا الحسّی لانواجه الواقع الموضوعی مباشرة و إنّما نواجه الصورة المحسوسة.» (ص530) (... این یقین استقرایی است و بدیهی نیست ...)
البته سیدنا الاستاذ، حسینی الهاشمی، این تشابه را به تناسب تعبیر میکند و طرفین تناسب را هم نسبت خارجی و نسبت ذهنی میداند نسبتی که بین موضوعات خارجی و بین موضوعات ذهنی وجود دارد زیرا ایشان اساساً قائل به اصالت ذات نیست و ربط بین موضوعات را بیانگر هویّت اصلی آنها میداند (بماند که در تحلیل ربط و نسبت بین موضوعات نیز از تعلّق و فاعلیت مدد میگیرد)
اما آیا نشانههایی از این اندیشه در کلام فلاسفه صدرایی یافت میشود؟ آری ردّ پاهای واضحی در کلام علامه طباطبایی(ره) وجود دارد با اینکه برخی (استاد فیاضی) برداشت علامه از کلام صدرالمتألهین را قرائتی مخالف با اندیشه صاحب مکتب حکمت متعالیه میدانند اما در نهایت، علامه هر دو کتاب فلسفی معروف خود را بدایةالحکمة و نهایةالحکمة با استقرائی از قضایای محسوسه آغاز میکند: «إنا معاشر الناس أشیاء موجودة جدا ومعنا أشیاء أخر موجودة ربما فعلت فینا أو انفعلت منا کما أنا نفعل فیها أو ننفعل منها. هناک هواء نستنشقه وغذاء نتغذى به ومساکن نسکنها وأرض نتقلب علیها وشمس نستضیء بضیائها وکواکب نهتدی بها وحیوان ونبات وغیرهما. وهناک أمور نبصرها وأخرى نسمعها وأخرى نشمها وأخرى نذوقها وأخرى وأخرى. وهناک أمور نقصدها أو نهرب منها وأشیاء نحبها أو نبغضها وأشیاء نرجوها أو نخافها وأشیاء تشتهیها طباعنا أو تتنفر منها وأشیاء نریدها لغرض الاستقرار فی مکان أو الانتقال من مکان أو إلى مکان أو الحصول على لذة أو الاتقاء من ألم أو التخلص من مکروه أو لمآرب أخرى.» (نهایه، ص3)
البته علامه بلافاصله تمام اینها را تنها شواهدی میداند بر «بداهت اصل واقعیت» اما اینکه این بداهت را با این امور محسوسه بیان میکند جای تأمل دارد!
با توجه به اینکه اصل واقعیت ریشه، بنیان و اساس فلسفه صدرایی است که در کلام شهید مطهری اینطور تبیین میشود: «محققین حکما باین نکته بر خوردهاند که یگانه اصلى که صلاحیت دارد مبدا و نقطه شروع فلسفه قرار گیرد همان «اصل واقعیتى هست» مىباشد که سر حد فلسفه و سفسطه یا رئالیسم و ایده آلبسم محسوب مىشود و اصلى استیقینى و فطرى و مورد تصدیق تمام اذهان بشرى» (اصول فلسفه، ج3)
اما او نیز نمیتواند خود را از بیّنه قرار دادن محسوسات خلاص کند: «ما در نخستین لحظهاى که گریبان خویش را از چنگال مغالطات سفسطى خلاص مىکنیم و از فطرت واقع بین خود استفاده مىکنیم خود را با واقعیت اشیاء مواجه مىبینیم ... در نخستین گامى که مىخواهیم پس از خاموش کردن ترانه سفسطه برداریم با واقعیت اشیاء مواجه شده و سر و کار ما با واقعیت ِ هستى خواهد بود یعنى اصل واقعیت را اثبات نموده و با غریزه ...» (همان)
تغییر مبنا در آن تحوّل کوچکی در فلسفه نخواهد بود یک انفجار بزرگ را نوید میدهد و ساخت و سازی جدید و بنیانی!
البته شهید مطهری تلاش میکند محسوسات را متأخر از «ادراک اصل واقعیت» بنمایاند: «پس از قبول این اصل یعنى پس از اذعان و تصدیق به اینکه واقعیتى هست در مرحله دوم سیر عقلانى خویش بدنبال این مطلب مىرویم که مظاهر این واقعیت چیست و بعبارت دیگر چه چیز هست و چه چیز نیست در این مرحله است که مظاهرى مىیابیم و مىرسیم به اینکه من هستم، زمین هست، ستارگان هست، ماده هست، قوه هست، روح هست، همانطورى که در متن بیان شده مىدانیم واقعیتى هست و سپس به تولید و تکثیر این حقیقت که حقیقتهاى دیگرى را بوجود مىآورد خواهیم پرداخت» (همان)
ما شهید صدر را بیشتر با کتابهای اصولی او همچون «حلقات» یا تقریرات خارج اصول که دور اول تدریس ایشان را آیةالله سیدکاظم حائری تحریر فرموده و دور دوم را آیةالله سیدمحمود هاشمی شاهرودی یا «فلسفتنا» و «اقتصادنا» میشناسیم اما به عنوان یک نظریهپرداز در منطق کمتر مورد توجه بوده است
کسانی که درسهای خارج حوزه علمیه قم را تجربه کرده باشند قوّت نظریات شهید صدر در اصول را در کلام آنانکه پیرو مکتب اویند هضم کرده و از ابداعات، نوآوریها و شگفتیهای تفکر او لذت وافر بردهاند اما در منطق و فلسفه این اواخر ایشان نظریات جدیدی داشته است اگر چه نوشتن «الأسس المنطقیة» از گرفتاری کیفیت اثبات یقین برای تواتر در روایات آغاز شده است و مباحثهای است میان استاد و شاگرد (آسیدکاظم حائری) که در نهایت به قلم شهید نگارش یافته اما مملوّ است از نوآوری در نگرش فلسفی و منطقی اسلامی شهید صدر کتاب خود را اینگونه معرفی کرده است: «دراسة جدیدة للإستقراء تستهدف اکتشاف الأساس المنطقی المشترک للعلوم الطبیعیة و للإیمان بالله تعالی» شاهکار است نه؟! دقیقاً همان هدفی را در نظر داشته که استاد حسینی(ره) به دنبال آن بود شهید صدر به دنبال کشف یک اساس منطقی مشترک بین علوم تجربی و ایمان به خداوند است!
سید صدر در این کتاب حتی برهان نظم را بازتعریف مینماید اشکالات فلسفی آن بر مبنای حکمت صدرایی را بیان کرده و آن را بر اساس استقراء دوباره به یقین میرساند از طریق پنج بدیهی جدید که به نظریه احتمال اضافه نموده و مصادرهای که با آن توانسته استقراء را در دو شکل منطقی به اثبات یقینی برساند باورتان میشود که «استقراء ناقص مفید یقین باشد؟!» شهید صدر این کار را انجام داده و همانطور که قیاس در منطق صوری دارای چهار شکل استدلالی است برای استقراء ناقص دو شکل برهانی بیان کرده است و با بیان «قاعده عدم تماثل» توانسته بسیاری از بنبستهای فلسفی را حل نماید.
توقع نداشته باشید که تمامی استدلالهای ایشان را در وبلاگ بنگارم قصد این کار را هم ندارم غرض فقط اِشعار به این منبع علمی عجیب بود که بدجوری میان اهل فنّ و تخصّص غریب واقع شده
این کتاب نیز همچون اقتصادنا نظمی سهگانه دارد اگر اقتصادنا (که مطالعه آن را سال گذشته تمام کردم) ابتدا دو مکتب سوسیالیسم و کاپیتالیسم را نقد میکند و در فصل سوم به اقتصاد اسلامی به عنوان نظریه اثباتی میپردازند در این کتاب نیز ابتدا نظریه ارسطو را بیان و نقد کرده است سپس به اندیشههای غربی پرداخته نظریه جان استوارت میل، راسل و هیوم را و در نهایت هم درگیری با تئوریهای لاپلاس و کینز تا در بخش سوم کتاب بتواند نظریه «توالد ذاتی» خود را تبیین کند البته یک بخش چهارم هم برای این کتاب در نظر گرفته است تا کاربردهای این نظریه را در پارهای مباحث فلسفی نشان دهد
شاگرد شهید صدر میگوید: ایشان این اواخر در حال نگارش کتابی در فلسفه بوده است که نظریات جدید خود را طرح نماید دستنوشتههایی هم داشته که در تعرّض بعثیهای ستمکار مفقود شده و اطلاعی از آن در دست نیست حیف... که اگر مینگاشت تا انتها و به دست میرسید...
آنانکه به نوآوریهای سیدمنیر ایراد میگیرند در برابر کلام صدر که شهرت اندیشهاش قابل اغماض نیست چه میگویند وقتی که این هر دو جهت واحدی در فلسفه انگاشتهاند؟!
ابتهاج عجیبی بر روح و جسمم مستولی گشته و شادی وصفناپذیری احساس میکنم از آن سنخ هیجانهایی که ارشمیدس را از حمام به خیابان میکشد [...] :)
پ.ن. ممکن است اشکال شهید مطهری به دکارت که وقتی میگویی: «من فکر میکنم، پس هستم» پیش از اعتراف به فکر کردن، همینکه اذعان به «من» داری و موضوع قضیه را بیان میکنی اقرار به بودن خود نمودهای را بعضی گمان نمایند به صدر هم وارد است در حالی که چنین نیست اندکی توضیح: درست است که اصل واقعیت ادعایی فلاسفه صدرایی به صرف تصور واقعیت خارجی برای «خود» مصداق پیدا میکند و اثبات میشود اما اصل واقعیت در کلام شهید صدر وجود واقع خارجی ورای ادراک ماست در حقیقت فلاسفه صدرایی تعریفی از اصل واقعیت ارائه مینمایند که پس از اثبات آن چیزی أخس از مدعای خود را بیان نمودهاند اگر اصل واقعیت را با بداهت ادراکی که از وجود واقعی خود داریم اثبات کنیم سپس در واقع داشتن سایر ادراکات خود که از سنخ محسوسات ظاهری هستند (و نه باطنی) دچار مشکل شده و احتمال بود و نبود واقع آنها مساوی خواهد بود چیزی که فلسفه شناخت (معرفتشناسی) درصدد اثبات آن است واقع داشتن ادراکات نظری ورای ادراک است این تنها با بیان اصل واقعیت به «ورای ادراک ما واقعی هست» قابل توصیف میباشد لذا شهید صدر این را موضوع بحث قرار داده و از طریق استقراء اثبات یقینی مینماید. اما اصل واقعیتی که تنها وجود «خود مدرِک» را اثبات کند قادر نیست واقع داشتن «مدرَک» را اثبات نماید! فتأمّل! برچسبهای مرتبط با این نوشته: آقامنیر 117 -
|