اندیشیدن مانند با چشم دیدن نیست؛ زیرا گاه چشمها به صاحبانش دروغمی گویند، ولی خرد به آنکه از وی اندرز خواسته، نیرنگ نمی زند . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
پاسخ پرسشهایت - بخش سوم + دوشنبه 89 مهر 5 - 9:0 صبح

«آن روز که داستان گذشته خود را برایش گفتم
و به رویش نیاورد
فقط برایم گریست (1)
و از اشک‌های او دل من به لرزه درآمد
و جرقه عشق او در دلم
به حادثه‌ای انجامید
که هیچگاه خودم را نبخشیدم
(2)

چشم‌هایش را بست
و باز مثل همیشه
مرا در آغوش گرفت
تا این‌که
در جریاناتی
حرفی زدم که زندگی‌ام را نابود کرد (3)
و تازه بعد از 4 سال زندگی
کسی به من می‌گوید:
آبروی مرد از همه چیز برایش اهمیتش بیشتر است.
و من نادان بودم و ساده
تا کینه‌ها شکل گرفت
و روزگار تنها به سختی سپری می‌شد
تا روزی
از اشتباهات آن مرد بزرگ (4)
دو دستم را روی سر گذاشتم
و هر چه سعی کردم گذشته را نادیده بگیرم
نتوانستم
و سرچشمه توجه من ... [نام برادر حذف شد] بود و بس که خدایش بیامرزد

این‌جای قصه را شما بگویید
کوه غرور فرو ریخت (5)
و این زن
دیگر سرپناهی ندارد (6)
و نه سایبانی
چه باید بکند؟
سرش را پایین بیافکند و روبرگرداند
یا باز هم بماند با همان غرور؟!! (7)
شاید متوجه اشتباهات باشد
اما رفتارش همان است و بس
پس جایی برای ماندن نمانده (8)
و نه حرفی برای گفتن!

از تو ای سرور من
می‌خواهم که بیش از این
مرا شرمنده خود نکنی
چون دیگر تاب و تحمل با تو بودن (9)
و چشم‌بستن‌های تو را ندارم.
حال که فهمیده داستان از چه قرار است
و کسی را ندارد که دلش را به او خوش کند
در پی گرفتن تصمیمی تازه افتاده است
و آن تحصیل است
چرا که به او هویت می‌دهد (10)
و شاید
کارنامه او را درخشان‌تر کند
در آینده!»

بخش دوم نامه بسیار تأثربرانگیز است
(1) پرسیدم چرا گریستی؟
گفت: ماجرای عجیبی بود و شرح کرد
ماجرایی که مرا به یاد کاشف‌الغطاء و حکایت شگفتش انداخت
البته این حدیثی است که در بلاد ما دیگر شگفتی ندارد
اما این مرد را به گریستن وادار کرده بود
و زن مدعی شده در نامه
که از این رفتار
به خود آمده و بر اشتباه خود آگاه شده
و عشق به او را یافته

(2) اما حادثه پس از عشق چه بود؟
شوهر اما اساساً منکر این مطلب است
می‌گوید: عشقی ندیدم
به گمانش فریبی بیش نبوده
شاید ناامیدی از کسی که به او امید داشته
که او را نپذیرفته
زندگی با این شوهر را تنها راه نجات تلقی کرده باشد
اما اگر عشق بود که آن حادثه پس از عشق چه معنا می‌داشت؟!

(3) آن حرف که زندگی‌اش را به زعمش نابود کرده
مطلبی است که به پدر گفته
که می‌گفت:
«شاید تنها زنی است که ریزترین مسائلش را به پدر می‌گوید به جای مادر»
می‌گفت: مادر زنم گفت:
«می‏دانید من مشکل دخترم را چی می‏دانم؟ من مشکل دخترم را این می‏دانم که یک مقداری، که خود من هم بارها بهش گفتم، مثل باباش است. شما می‌دانستید مثل باباش است؟! خیلی. من مشکل دخترم را این می‏دانم، این چیزهای خوبی نیست. بارها هم بهش گفتم، ولی اصلاً از طرف من حرف‌شنوی ندارد، حرف‌هایش را هم اصلاً با من نمی‌زند.» (چهارشنبه 9/3/1386)

(4) مرد بزرگ منظورش پدر است
پرسید: برادر، هنوز نمی‌دانم اگر فهمیده پدرش اشتباه کرده، چرا از اطاعت او دست نکشیده؟
گفتم: این داستان شخصیت‌های «هیستریونیک» است
داستانی تکراری و ناکام
زنان هیستریونیک که دچار اختلال شخصیت نمایشگرا هستند
بسیار خودشیفته و خودپسندند
و در ازدواج به سراغ مردی خونسرد، آرام و باثبات
و به دور از هر ریسک و خطری می‌روند
این‌چنین صفاتی در مردان با سن بالای 45 و 50 یافت می‌شود
و آمارها نشان داده این‌چنین زنانی
از ازدواج با مردان جوان احساس امنیت نمی‌کنند*
مسأله شما هم همین است
خانم شما هنگامی که نادرستی پدر را درک کرد
چون نمی‌توانست به جوانی اعتماد کند
که به او اتکا تواند
ناگزیر دانست خود را
که تکیه به همان پدر دهد
با تمام اشتباهاتی که از او می‌دانست
اما به عنوان پناه و پشتوانه
نادرستی با ثبات را به صداقت همراه با ریسک ترجیح داد

(5) و حال که اشتباهات پدر را فهمیده
و اطلاع شوهر را از تمام این خطاها
و سکوت و متانت تو را در برابر تمام ناجوانمردی‌هایی که به مشورت پدر کرده دیده
کوه غرورش فرو ریخته است
در برابر کوه صبر
خود را خردشده و از دست رفته می‌بیند
اکنون باید تصمیم بگیرد

(6) تو را که سرپناه مناسبی نمی‌دیده
به دلیل جوانی تو و شخصیت هیستریونیک خودش

(7) اما آیا می‌تواند با همان غرور قبلی
که الزام خودشیفتگی است
بماند و متکبرانه در راستای خواسته‌های خود
به آزار کوه صبر ادامه دهد؟
بدون این‌که بخواهد تغییری در رفتار خود بدهد؟

(8) متوجه می‌شود که نه...!
نمی‌تواند وجدان خود را زیرپا بگذارد
نمی‌تواند به ظلم خود ادامه دهد
در حالی که صبر شوهر او را شرمنده کرده است
تصمیم این است: باید برود!

(9) چرا باید برود؟ برای این‌که دیگر تحمل شوهر را ندارد
اما چرا تحمل شوهر را ندارد؟
آیا از شوهر، آزاری به او رسیده است؟!
اما اعتراف به چیز دیگری است:
از صبر شوهر به ستوه آمده
از چشم‌بستن‌های او در تمام مشکلاتی که به توصیه پدر
ایجاد کرده است
اما آیا با پدرش مشورت می‌کرد؟
پرسیدم و گفت: این را پدرزن بهتر توصیف کرده است:
«... مشاوره‌هایی که من دارم به دخترم می‌دهم و ایشان می‏آید دائم با من مشورت می‏کند و من به ایشان مشاوره می‌دهم و این مشاوره، ایشان را روبه‏روی شما قرار می‏دهد و شما در موضع انفعال قرار می‏گیرید. وقتی خانم شما روزی دو بار، سه بار با من مشورت می‏کند و شما در هیچ یک از موضوعاتی که برایتان پیش می‏آید با من تماس نمی‌گیرید، این چالش ایجاد می‏کند. کار درستی نیست. من این را مصلحت نمی‏دانم»
و در ادامه:
«شما اگر به خانه خودتان بروید با زن‌تان مشکل پیدا خواهید کرد، زیرا من به او گفته‌ام که اگر به خانه شوهرت برگردی، رشد علمی تو متوقف خواهد شد. این را من به ایشان گفته‌ام، شما چرا نیامدید با من صحبت کنید؟!» (چهارشنبه 6/2/1385)
این را واقعاً پدرزن گفته است؟
- تردید داری بیا و نوار صدایش را گوش کن!

(10) در نهایت تصمیم می‌گیرد که برود
البته نواری را هم گذاشت و شنیدم توصیه پدر زن را
که طلاق را برای دختر تجویز کرده است
خب اگر به اشتباه پدر پی برده
و شوهر را اعتماد نتواند کردن
«تحصیل» را انتخاب می‌کند
برای چه؟
برای یافتن هویت!
کدام هویت؟

این گرفتاری بسیاری از جوانان امروز میهن ماست
گرفتاری هویت!
تا کی باید در جستجوی هویت این سو و آن سو سرک بکشیم؟!
هویت یافتنی نیست... هویت همان است که داری
که هر کسی دارد... هویت خودت هستی، خود ِ خودت!
این را چگونه باید به نسل نو فهماند؟!

*ر.ک. آشنایی با شخصیت نمایشگر، دکتر بهنام اوحدی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
پاسخ پرسشهایت - بخش دوم + یکشنبه 89 مهر 4 - 3:35 عصر

می‌گفت:
«تلفن که زده بود گفت چرا آن نامه را به مشاور نشان دادی
وقتی مشاور و قاضی دیدند
مجبور بودم که انکارش کنم»
همین را اساس پاسخ تعداد زیادی از پرسش‌هایش قرار دادم
که دلیل دروغ‌گویی‌ها را تبیین می‌کند
می‌گفت به مادرم گفته:
«من دروغ نگفته‌ام، فقط کتمان کرده‌ام
آن حرام است، این که نیست»

پرسیدی هر زنی که بخواهد جدا شود از شوهر
به دروغ و کذب متوسل می‌شود؟
نه برادرم! چنین نیست.
این مختص بعضی افراد است
دقیقاً همان‌هایی که دماغشان باد کبر گرفته
اینان هستند که دست پینوکیو را از پشت می‌بندند
و چنین می‌کنند که با تو شده
خلاف این را در دادگاه خانواده
در این بازه زمانی اشتغالاتم
بسیار دیده‏ام و چه صداقت‏ها و درستی‏هایی!

نامه را دوباره مرور کردیم
گفتم: این‌که نامه را در برابر قاضی و مشاور انکار کرده
البته نه انکار دست‌خط خود
که فحوا را منکر شده
به قول علمی‌ترش
منکر دلالت تصوری آن نیست
و نه دلالت تصدیقی
که دلالت تصدیقیه جدیّه را منکر شده
که اراده محتوای آن را نداشته و هزل می‌کرده وقتی نوشته
این را از آن بدان
که خطای خود را با خطای بزرگ‌تر جبران کرده
کسانی هستند که خود را از چاله به چاه می‌اندازند
و دروغ کوچک را با دروغ بزرگ‌تر
و همچنان می‌روند تا چاه ویل
که آخر این راه هم سقوط است
و اول آن کبر و خودپرستی و به قول روانشناس ما: «خودشیفتگی»
و آخر آن هلاک...
متن نامه را اجازه داد که بنگارم
تا مخاطبین بخوانند
در چند بخش قرار می‌دهم
که مجال بررسی باشد
و اطاله نباشد
و اینک بخش اول:

«روزگار می‌گذشت
غریب و تنها
گاهی خندان
و گاه گریان
اما می‌گذشت
ناگهان ندایی آمد که برخیز ای دختر تنها بیا به خانه
حضرت زهرا (س)

چشم‌هایم را بستم به گذشته و آینده
آمدم
که ای کاش نمی‌آمدم*
و اما داستان زندگی من و تو
داستان دو کوهه
یکی کوه غرور
و یکی کوه صبر
غرورش از پدرش، برادرش، خانواده‌اش و خودش
اما
کوه صبر همه چیز را می‌دانست**
و چیزی نمی‌گفت»

*دقت کن! چرا می‌گوید: «ای کاش نمی‌آمدم»
این عبارت زمانی معنای عرفی معمول را دارد
که فرد با تصمیمش
خود را گرفتار مظلمه‌ای نماید
که ناگزیر بسوزد و بسازد
اما نویسنده در ادامه اظهار می‌دارد
ظلم کرده و آزار رسانده
و نه ظلمی دیده و نه آزاری
هر چه دیده صبر بوده و تحمل مصائبی که او موجد بوده
این عبارت دلالت بر معنایی غیرمعمول دارد
پشیمانی از ظلمی است که اعمال داشته
و به جهت کبر
خود را ناگزیر به این تعذیب می‌دیده
اکنون نالان است که چرا خود را در فضایی قرار داده
که بین خودپرستی و عدالت
ناگزیر شود یکی را انتخاب کند
که به روشنی بر اساس طبیعت اخلاقی خود نخستین را برگزیند
گویا قادر نیست گزینه دیگری را برتری دهد!

**از این سکوت در شگفت می‌نماید
عبارت به گونه‌ای ترکیب یافته
که اوج تکبر را در یک سو
و اوج صبر و تحمل را در سوی دیگر برساند
تشبیه به «کوه» نیز بر این مبنا بوده
این‌که یک سوی کارزار این مظلمه
سکوت کند
به تنهایی چیزی نیست
اما بداند و نگوید
بداند و حلم کند
همه اسرار و قضایای پشت پرده را
و اهداف و برنامه‌ها و مقاصد را
و باز بر اهمال گذارد و بگذرد
گویا این، نویسنده را به شگفتی واداشته
و او را خسته کرده
که نتوانسته طرف مقابل را به رفتار متقابل ناصواب بکشاند
این‌که بد کنی و نیک بینی
سخت‌ترین شکنجه است
مر کسی را که هنوز وجدان دارد و نشانی درونش هست که به سوی خدا چشمک می‌زند
این زجری است که او را زجر دهی
و متانت بینی
و کرم و لطف

مأخذ نامه را این‌گونه توصیف کرد
که ده روز پیش از عید غدیر
و پیش از آن‌که به داعی طلاق
بگذارد و برود
این را نوشته
- پرسیدم به تو داد؟
گفت: اما به دستم نداد
بر روی میزم یافتم
که گذاشته بود تا بخوانم
- و تو چه کردی؟ پس از آن‌که خواندی؟
جوابم را داد
اما می‌گذارم برای پایان نامه
وقتی آخرین فراز را تحلیل کردیم
شرح خواهم کرد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
خارج میروم + سه شنبه 89 شهریور 30 - 11:53 صبح

اولین سال است که رسماً درس خارج می‌روم
سال‌های قبل هم می‌رفتم
تفنّنی و از باب آشنایی
خارج فقه آقای بهجت (ره) مدتی
گاهی خارج تفسیر آقای جوادی
چند بار خارج اصول آقای وحید
کمی تقریرات اصول شهید صدر (نوشته آسیدکاظم حائری) را هم خوانده‌ام
بعضی از جزوات خارج اصول آقای میرباقری (مسئول فرهنگستان علوم اسلامی)
و آقای لاریجانی (رئیس قوه قضاییه) و آقای هادوی
خصوص که هر سه‌شان نوآوری‌هایی در اصول دارند
اولی در مباحث الفاظ
دومی در توجه به هرمنوتیک
و سومی به خاطر پرداختن به «فلسفه اصول»
اخیراً خارج فقه آقای شاهرودی (رئیس سابق قوه قضاییه) هم می‌رفتم
درس خارج آقای مکارم و آقای سبحانی را هم چشیده‌ام
جزوات دو دوره خارج اصول آسیدمنیرالدین حسینی (ره - مؤسس فرهنگستان علوم اسلامی)
که البته بحث الفاظ است و مباحث حجیت
کامل خوانده‏ام و مباحثه کرده‏ام

ولی هیچکدام حال الآن را نداشت
امروز خارج رفتنم «به حساب می‌آید» :)
سه سال اگر خوب درس بخوانی
خوب مباحثه کنی
خوب جزوه بنویسی
«دکترای فقه و اصول» می‌گیری
به شرط آن‌که یک پایان‌نامه 30 صفحه‌ای هم بنویسی
البته کاملاً به زبان عربی
و باید همه حرف‌هایش هم نو و تازه باشد و غیرتکراری!
مثل دانشگاه هم نیست که روی اینترنت باشد
بگردی و پیدا کنی و به استاد بدهی و مدرکت را بگیری!

ده سال اگر همّت کنی
خصوص اگر مضاعف باشد
52 باب فقهی را کامل بخوانی
چند صد راوی را هم خوب بشناسی
با اسم و فامیل و وثاقت‌شان
مجتهد می‌شوی
به شرط این‌که مضاعف کار کنی و وقت تلف نکنی!

اراده کرده‌ام که بشوم
به حول و قوّه خداوند متعال

این‌که تقلید نکنی
و تمام تکالیف شرعی‌ات را خودت استنباط کنی
و به قول علمای اعلام:
«تقلید برایت حرام شود»!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
دریافت حجره اینترنتی + سه شنبه 89 شهریور 30 - 6:33 صبح

«امسال طلبه‏ها اینترنتی حجره دریافت می‏کنند»

شنیدن این خبر برای همه شگفت‏انگیز است
این‏که طلبه‏های شهر مقدس قم
به این نشانی اینترنتی بروند
و با حساب طلبگی‏شان
مدرسه مورد نظر را انتخاب
و درخواست حجره نمایند
هر طلبه حق انتخاب سه مدرسه دارد
مدیران هر مدرسه نیز به حسب اولویت درخواست‏ها را تأیید یا رد می‏کنند
و البته با لحاظ ظرفیت مدارس
اولین بار است حوزه علمیه را این‏قدر مکانیزه می‏بینیم!

این خبر برای همه شگفت‏انگیز است
ولی برای حقیر
بسیار خرسندکننده و دلپذیر
زیرا سامانه آن را در یک هفته طراحی کردم :)
البته با کار شبانه‏روزی!
مهندس مدیر فن‏آوری اطلاعات مرکز مدیریت حوزه‏های علمیه سراسر کشور
هفت گردش کار پیشنهادی داشت
این اولی بود
قول دادم هفته‏ای یکی تحویل‏شان دهم
بدون این‏که هیچ قراردادی بسته باشیم
و بدون این‏که هیچ مبلغی عهد کرده باشیم
و بدون این‏که قصد داشته باشم هزینه‏ای دریافت کنم
عجیب احساس لذت می‏کنم
از این‏که کاری را برای سربازان امام زمان(عج) انجام می‏دهم
دستمزدش را خواسته‏ام از خودش
که در بهشت
«حوری» بدهند
هر چند تا که کَرَم‏شان بود!

«کَرَم» آقا کم نیست... هست؟! نه... نیست!

پ.ن. اگر با گفتن این خبر «ریا» می‏شود، بگذار بشود، می‏خواهم لذت خود را با دیگران شریک شوم و کمی هم فرهنگ‏سازی نمایم! آدم گاهی دوست دارد چیزی را «فریاد» بزند، این هم فریادِ من!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
پاسخ پرسشهایت - بخش اول + سه شنبه 89 شهریور 30 - 5:38 صبح

پرسیدی چرا تو را به لجبازی متهم می‌کند؟*

برادر عزیزم!
ده ماه است تماسی با تو نگرفته
گذاشته و رفته است به خانه پدر
امروز هم اقرار آمده
که «روی اعصابت راه می‌رفته»
که به قول خود به نصیحت «بهترین وکلای ایران» عمل می‌کرده
حالا هم که دانسته تیرش به خطا رفته
پیامک زده
جواب ندادن تو پتکی بر تمام امیدهای اوست
گفته بودی که تو را فردی کریم و بخشنده می‌دانسته
که در نامه‌ای نوشته
«هر وقت بخواهم راه برگشت باز است»
و گفتی که بارها
پس از آزار و اذیت
به محض استعذار، پذیرفته‌ای و در آغوشش کشیده‌ای
بارها و بارها
این عادت را یافته که «همیشه و در بدترین شرایط راه برگشت آسان است»
و این عادت را تو به او داده‌ای!

اگر چه اصل مطلب صحیح است
و این شرافت پروردگار هم هست
که برای هر گنهکاری
راه برگشت را باز می‌گذارد
اما...
سهولت و دشواری بازگشت
باید متناسب با شدت گناه باشد
یادت هست ماجرای توبه ابلیس و تقاضایش از حضرت موسی(ع) برای وساطت
که پروردگار فرمود:
«آن روز به آدم سجده نکرد و طرد شد
امروز بر قبر او سجده کند و بازگردد
»
و ابلیس أبی و استکبر و قال:
«بر آدم سجده نکردم، حالا بر قبرش سجده کنم؟!»**

تو تناسبات را رعایت نکردی
و امروز که درصدد مراعات آنی
تو را لجباز می‌نامد
این را از خود مگیر
این را گفته تا آبروی توهمّی درهم‌شکسته خود را
التیام پنداری بخشد
وقتی پاسخ نمی‌دهی
و راه بازگشت را دشوار می‌بیند
چاره ندارد جز آن‌که خیال خود را آسوده انگارد
به گفتن این‌که
«همین که جواب نمی‌دهی، پس من یک گام به جلو برداشته‌ام»
اگر چه این گزاره کاملاً ناسره است
و نادرستی و بطلان آن واضح
فقط برای این‌که حقیقت شکست را انکار کند
به قول خودمانی: «کم نیاورد»!

این اصلاً خوب نیست
این نیز نشانه و علامتی از خودشیفتگی است که قبلاً عرض کردم.

*پرسش‌ها در چند پست قبل ذکر شده است، در این‌جا.

**«لَقِیَ إِبْلِیسُ مُوسَى فَقَالَ لِمُوسَى أَنْتَ الَّذِی اصْطَفَاکَ اللَّهُ بِرِسَالَتِهِ وَ کَلَّمَکَ تَکْلِیماً أَذْنَبْتُ وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَتُوبَ فَاشْفَعْ لِی إِلَى رَبِّی أَنْ یَتُوبَ عَلَیَّ. قَالَ مُوسَى نَعَمْ. فَدَعَا مُوسَى رَبَّهُ. فَقِیلَ یَا مُوسَى قَدْ قُضِیَتْ حَاجَتُکَ. فَلَقِیَ مُوسَى إِبْلِیسَ وَ قَالَ قَدْ أُمِرْتَ أَنْ تَسْجُدَ بِقَبْرِ آدَمَ وَ یُتَابَ عَلَیْکَ فَاسْتَکْبَرَ وَ غَضِبَ وَ قَالَ لَمْ أَسْجُدْ لَهُ حَیّاً أَسْجُدُ لَهُ مَیِّتاً ثُمَّ قَالَ إِبْلِیسُ یَا مُوسَى إِنَّ لَکَ عَلَیَّ حَقّاً بِمَا شَفَعْتَ لِی إِلَى رَبِّکَ فَاذْکُرْنِی عِنْدَ ثَلَاثٍ لَا أَهْلِکُکَ فِیمَنْ أُهْلِکُ اذْکُرْنِی حِینَ تَغْضَبُ فَإِنِّی أَجْرِی مِنْکَ مَجْرَى الدَّمِ وَ اذْکُرْنِی حِینَ تَلْقَى الزَّحْفَ فَإِنِّی آتِی ابْنَ آدَمَ حِینَ یَلْقَى الزَّحْفَ فَأُذَکِّرُهُ وُلْدَهُ وَ زَوْجَتَهُ حَتَّى یُوَلِّی وَ إِیَّاکَ أَنْ تُجَالِسَ امْرَأَةً لَیْسَتْ بِذَاتِ مَحْرَمٍ فَإِنِّی رَسُولُهَا إِلَیْکَ وَ رَسُولُکَ إِلَیْهَا.» (بحارالأنوار، ج60، ص280)
«ابلیس بموسى برخورد و باو گفت: توئى که خدایت برسالت برگزیده و بخوبى با تو سخن گفته، من گناه کردم و میخواهم توبه کنم برایم نزد پروردگارم شفیع شو تا توبه مرا بپذیرد، موسى گفت: بسیار خوب، و بدرگاه خدا دعا کرد و گفتند حاجتت برآورده است، و موسى ابلیس را دید و فرمود: فرمان دارى بگور آدم سجده کنى تا توبه‏ات پذیرفته شود، سربزرگى کرد و خشم نمود و گفت: من بزنده او سجده نکردم، بمرده‏اش سجده کنم؟ سپس ابلیس بموسى گفت: براى این شفاعت تو را بر من حقى است در سه جا بیاد من باش که تو را چون دیگران هلاک نکنم: 1- چون خشم کنى که من مانند خون در وجودت روان گردم 2- چون در جهاد بر دشمن روى که آدمى را بیاد زن و فرزندش آرم تا برگردد 3- مبادا با زن بیگانه همنشین شوى که من پیغام شما را بهم رسانم‏» (آسمان و جهان، ترجمه کتاب السماء و العالم بحار، ج‏7، ص219)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
آزار برای طلاق + شنبه 89 شهریور 27 - 9:38 عصر

شنیده بودم
زیاد هم شنیده بودم
از بی‌مرامی مردمانی که زن را عذاب می‌دهند
تا روزی بگوید: «مهرم حلال... جانم آزاد...!»
که طلاقش دهند و حق و حقوقش
به ظلم و ستم بخورند و بازندهند!
اما ورژن زنانه‌اش را ندیده بودم
و اولین بار بود که شنیدم
وقتی برایم گفت:

با پدرم تماس گرفته است و در خلال یک‌ساعت گفتگو (از ساعت 5 تا 6 عصر):
«شش‌ماه اول به اصرار برادرم
قصد طلاق داشتم
و مشورت کردم و گفتند
باید روی اعصاب شوهرت راه بروی
تا هم مهرت را بدهد و هم طلاقت را
و این کارها را برای آن کردم!»

- جُک نگو مؤمن! کیدینگ می‌کنی حکماً...؟!
اصرار داشت که نه... عین حقیقت است
و این‌طور توضیح داد:
اتفاقات عجیبی در این چند روز افتاده است
پرده‌ها در حال کنار رفتن است

از دو هفته پیش پیامک‌هایی ارسال کرده‌اند
که جواب نداده‌ام
و چند روز است
تلفن‌هایی می‌زنند که گوشی را بر نمی‌دارم
آخر خط رسیده‌اند
طلاق‌خواهی عدوانی‌شان به بن‌بست خورده است
راه دیگری در پیش گرفته‌اند
با مادرم تلفنی صحبت کرده
و مادرم راهنمایی کرده
که اگر پدرش ایجاب کند
شوهرت از قبول سر باز نمی‌زند
و این شده بهانه تماس با پدرم
و یک‌ساعت با پدر شوهرش سخن گفته
تا واسطه درون‌خانه‌ای بجوید
عجیب این‌که هنوز نمی‌خواهد پوزش بطلبد
و حتی یک عذرخواهی خشک و خالی
اقرار کرده است به این‌که هدفش آزار بوده
ولی از آن هم ابراز پشیمانی نکرده
عجیب نیست؟!

- بله... خیلی عجیب است!
نارسیسیسم است دیگر
شاخ و دم که ندارد

ردپای پدر زن هنوز در کلمات پیدا است
«در دادگاه که حلوا پخش نمی‏کنند!»
توجیه‏شان است برای دروغ گفتن
که «هر زنی همین کار را می‏کند،‏ وقتی بخواهد طلاق بگیرد!»
عجیب‏ترین کلام پدر زن این است:
«عدالت برای آخرت است، در دنیا که عدالت نمی‏شود»
کلامُ حق یُراد بها الباطل درست کرده است
به براهین اشاعره دست می‏یازد
تا انحرافش را پنهان کند، همین!
بعثت تمام انبیاء را زیرسؤال می‏برد
این اندیشه حجتیّه‏ای!

قصد داشتم برادرم را راضی کنم
تا پیام زوجه‌اش را به نیکی پاسخ گوید
که به استناد آیه 129 سوره نساء
تقاضای طلاق کرده بود
که بلاتکلیفی از بین برود

اما این خبر را که از پدرش شنیده است
تردید کرده است
می‌گویم: «فی القصاص حیاة»
شاید بشود طلاق را هم قیاس کرد

تا به حال اما
نشنیده بودم که زوجه چنین کند
زوج را عذاب دهد
و آزار و اذیت
و به قول خودش «روی اعصابش راه برود»
تا او را راضی به طلاق مع المهر نماید
عجب حکایتی است این دنیا...!

پ.ن. یکشنبه 28/6/89 ساعت 11:09 - پیام صوتی:
«گوشی‏رو بر نمی‏داری؟! اون موقع من راه نمی‏دادم حالا تو راه نده، بچرخ تا بچرخیم!»
و گفت: یک‏ساعت بعد از دادگاه ِ مخصوص تماس گرفتند:
«ساعت 10 صبح روز 7 مهرماه بیا اینجا باهات کار داریم» :)
گفتم: موفق باشی برادر! و خداحافظ!

پ.ن. مطلب مرتبط: عشق به زور سکه
وقتی مرد آزار می‏دهد زن را که به طلاق خُلع برسد «ظلم است»
وقتی زن آزار می‏دهد مرد را که به طلاق مع المهر برسد «معذور است»
«چون می دانسته از راه اصلی حقش را نمی تواند بگیرد»!
الحمدلله رب العالمین! د:


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
کالمعلقه + شنبه 89 شهریور 27 - 6:42 صبح

«وَ لَن تَسْتَطیعُواْ أَن تَعْدِلُواْ بَینَ النِّسَاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ  فَلَا تَمیلُواْ کُلَّ الْمَیْل فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَة...» (نساء:129)
این آیه را گفت که مبنای استنادشان بوده است
پیامکی خبر داده‌اند

و ترجمه‌اش از ترجمه المیزان:
«شما هرگز نمى‏توانید در بین چند همسر عدالت را (به تمام معنا یعنى زائد بر مقدار واجب شرعى) رعایت کنید، هر چند که در آن باره حرص به خرج دهید پس (حداقل آن یعنى مقدار واجب را رعایت کنید) و به کلى از او اعراض مکنید که بلاتکلیفش گذارید و اگر اصلاح کنید و تقوا پیشه خود سازید و در نتیجه از گناهش درگذرید و به او ترحم کنید بدانید که درگذشتن و ترحم صفت خدا است»* (ترجمه المیزان، ج5، ص156)

این آیه را استفاده کرده‌اند
که باید زن را طلاق دهد
و می‌گویند:
اگر چه ده ماه است خانه پدر رفته
ولی نباید شوهر با طلاق ندادن زن را بلاتکلیف بگذارد!

از ترجمه علامه طباطبایی مطلب روشن است
ولی شأن نزول را از برگزیده تفسیر نمونه ملاحظه کنید:
«نقل شده که: رافع بن خدیج دو همسر داشت یکى مسن و دیگرى جوان (بر اثر اختلافى) همسر مسن خود را طلاق داد، و هنوز مدت عدّه، تمام نشده بود به او گفت: اگر مایل باشى با تو آشتى مى‏کنم، ولى باید اگر همسر دیگرم را بر تو مقدم داشتم صبر کنى و اگر مایل باشى صبر مى‏کنم مدت عدّه تمام شود و از هم جدا شویم، زن پیشنهاد اول را قبول کرد و با هم آشتى کردند. آیه شریفه نازل شد و حکم این کار را بیان داشت.» (برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص458)

و در ادامه، تفسیر آیه را در کنار آیات قبل چنین بیان می‌نماید:
«عدالت شرط تعدّد همسر! از جمله‏اى که در پایان آیه قبل گذشت و در آن دستور به احسان و تقوى و پرهیزکارى داده شده بود، یک نوع تهدید در مورد شوهران استفاده مى‏شود، که آنها باید مراقب باشند کمترین انحرافى از مسیر عدالت در مورد همسران خود پیدا نکنند، اینجاست که این توهّم پیش مى‏آید که مراعات عدالت حتى در مورد محبت و علاقه قلبى امکان پذیر نیست، بنابراین در برابر همسران متعدد چه باید کرد؟ این آیه به این سؤال پاسخ مى‏گوید که «عدالت از نظر محبت، در میان همسران امکان پذیر نیست، هر چند در این زمینه کوشش شود» (وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ). در عین حال براى این که مردان از این حکم، سوء استفاده نکنند به دنبال این جمله مى‏فرماید: «اکنون که نمى‏توانید مساوات کامل را از نظر محبت، میان همسران خود، رعایت کنید لااقل تمام تمایل قلبى خود را متوجه یکى از آنان نسازید، که دیگرى به صورت بلاتکلیف درآید و حقوق او نیز عملا ضایع شود» (فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها کَالْمُعَلَّقَةِ). و در پایان آیه به کسانى که پیش از نزول این حکم، در رعایت عدالت میان همسران خود کوتاهى کرده‏اند هشدار مى‏دهد که «اگر راه اصلاح و تقوا پیش گیرید و گذشته را جبران کنید خداوند شما را مشمول رحمت و بخشش خود قرار خواهد داد» (وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً)» (برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص460)

ولی دوست ما که زن دوم ندارد
ادامه داد و گفت:
خُب از این آیه و تفسیر آن چه مستفاد است؟ آیا می‌توان بر آن‌چه خواسته‌اند استدلال کرد؟
مطلب در خصوص تعدّد زوجات است یا خروج زوجه از منزل زوج؟
سؤال این است:
آیا زنی که منزل شوهر را قریب یک‌سال ترک کرده، جهزیه را برده، مهریه را اجرا گذاشته، بچه را هم برای شوهر، امر شده است که شوهر باید او را طلاق دهد تا بلاتکلیف نماند؟! پس «طلاق خُلع» برای چه تشریع شده؟

این توضیحات را به او دادم
پس از آن‌که پیامک را برایم خواند
که نشانی این آیه به عنوان سند مدعا ذکر شده بود
در نهایت عرض کردم
توجه به آیه بعد از آن بسی جالب‌تر است:
«وَ إِن یَتَفَرَّقَا یُغْنِ اللَّهُ کُلاًّ مِّن سَعَتِهِ  وَ کاَنَ اللَّهُ وَاسِعًا حَکِیمًا» (نساء:130)
«و اگر زن و شوهر از هم جدا شدند، خدا به گشایشگرى خود هر دو را به وسیله همسرى بهتر بى‏نیاز مى‏کند و گشایشگرى و حکمت صفت خدا است» (ترجمه المیزان، ج 5، ص 157)

با این بیان تلاش کردم او را راضی کنم برود و دادخواست طلاق را پی‌گیری کند.
«در این آیه اشاره به این حقیقت مى‏کند: اگر ادامه همسرى براى طرفین طاقت‏فرساست، و جهاتى پیش آمده که افق زندگى براى آنها تیره و تار است و به هیچ وجه اصلاح پذیر نیست، آنها مجبور نیستند چنان ازدواجى را ادامه دهند، و تا پایان عمر با تلخ کامى در چنین زندگى خانوادگى زندانى باشند بلکه مى‏توانند از هم جدا شوند و در این موقع باید شجاعانه تصمیم بگیرند و از آینده وحشت نکنند، زیرا «اگر با چنین شرایطى از هم جدا شوند خداوند بزرگ هر دو را با فضل و رحمت خود بى‏نیاز خواهد کرد و امید است همسران بهتر و زندگانى روشنترى در انتظار آنها باشد» (وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ). «زیرا خداوند فضل و رحمت وسیع آمیخته با حکمت دارد» (وَ کانَ اللَّهُ واسِعاً حَکِیماً). ما قدرت بى‏نیاز نمودن آنها را داریم زیرا «آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ملک خداست» (وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ). کسى که چنین ملک بى‏انتها و قدرت بى‏پایان دارد از بى‏نیاز ساختن بندگان خود عاجز نخواهد بود» (برگزیده تفسیر نمونه، ج‏1، ص461)

* مطلب نقل شده به صورت کامل کپی شده است، حتی داخل پرانتز نیز از منبع است.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
عیدت مبارک! + جمعه 89 شهریور 19 - 9:0 صبح

روز عید است
چند تصویر از دخترم گرفته بودم
حس کردم خیلی هنری شده است
گفتم در وبلاگ بگذارم
اقوامی که خیلی وقت است
ندیده‌اند فرزندم را
سراغ می‌گیرند
این «سیده مریم موشّح» است!
دعا می‌کنم که از صلحا قرار دهد او را پروردگار عالم!

 

مانتویی که به تن دارد، عمه‌اش برایش دوخته است
دستش درد نکند!
این بار هم بهانه‌ام
همان بهانه کپتالی‌هاست
که در یک پستی یک روزی نوشته بودم!
سه سال و نیمه شده است دیگر.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
قضاوت با شما + جمعه 89 شهریور 19 - 6:0 صبح

پدر می‌تواند هم پدری کند و هم مادری!
آیا مادر هم می‌تواند هم مادری کند و هم پدری؟

این پرسشی عجیب است که از مکالمه‌ام
با همین رفیق شفیق
امروز صبح برایم جدی شد
بعد از آن‌که ماجرای زیر را برایم تعریف کرد:

یکشنبه 14 شهریور ساعت 11 ظهر تماس گرفت
حرف‌های عجیبی زد
به عنوان آخرین مرحله از «هویج ِ بزرگ» و قبل از این‌که «چماق» بکشد!

«داستان اون دو تا زنی که رفتن پیش حضرت علی که سر یه بچه دعواشون شده بود رو شنیدی؟
مادر واقعیه از مادر بودن خودش استعفا داد
تا بچش سالم بمونه
من هم از مادر بودن خودم استعفا دادم
که بچم زیر پر و بال تو باشه
که بابا داشته باشه
که آقابالاسر داشته باشه
تو نمی‌دونی بچه بی‌بابا چی میشه!
بچه بی‌بابا بزهکار میشه، میفهمی؟!
بابا میتونه هم مادر باشه هم پدر باشه
ولی مادر نمیتونه هم پدر باشه هم مادر باشه!
»

وقتی هم که بحث بالا گرفت
گفتم شما این‌همه شکایت ردیف کردی
دادگاه و دروغ و ...
حالا بعد از ده ماه تلفن زدید... چرا این‌قدر دیر؟
به بن‌بست حقوقی رسیدید؟!
شروع کرد به توجیه تمام رفتارهای سابقش
که مجبور به عذرخواهی نشود
که نارسیسمش شکسته نشود
که مبادا لکه ننگ دروغگویی بر پیشانی‌اش بماند
ولی خیلی رسواتر از آن که بشود توصیف کرد
مثلاً درباره مهریه گفت:
«من که قبلاً مهریه‌ام را بخشیده بودم»
ـ اگر بخشیده بودید، این دادخواست اجرای مهریه چیست؟!

«این ناتوانی شماست که نتونستی برگه بخشش مهریه را بذاری روی میز دادگاه!»
و من سکوت کردم
و جواب ندادم که خانم
شما که نبودی وقتی پاره‌کاغذ را نشان وکیل‌تان دادم
و نپذیرفت
و نشان رئیس مجتمع  قضایی دادم
و گفت: «قابل استناد نیست»

پرسیدم که چرا خُب سند رسمی محضری نگرفتی؟!
گفت: اصلاً همین را هم من نگرفتم
گفته بودم که دنبال چنین سندی نبودم
خودش نوشت و گذاشت روی میز من
من هم یه گوشه‌ای نگهداشتم
و گرنه خودم هم می‌دانستم که سند رسمی نیست!
تازه آن زمان هم تمام مهریه را نبخشیده بود
فقط مقداری را که باقی مانده بود
بعد از آن‌که 16 سکه از مهریه را گرفت
جالب این‌که بعد از همین دست‌نوشته بخشش مهریه
دوباره 8 سکه دیگر هم مطالبه کرده و گرفته است، تاریخش را نگاه کنید!

خب دادگاه هم که رأیش را صادر کرد:

راستی اگر دادگاه محکومم می‌کرد
آن‌طور که آنان می‌خواستند
به این‌که ماهی دو میلیون و نیم تومان بدهم
و خب نداشتم و زندانم می‌کردند
باز هم تلفن می‌زد به توجیه؟
چرا دروغ می‌گوید؟ چرا دنبال توجیه رفتار ناشایست خود است؟
چرا عذر نمی‌خواهد و ابراز پشیمانی نمی‌کند؟

حرف‌هایش را که زد، مثل همیشه آرام شد
گفتم: برادر عزیز!
این‌ها نشانه همان بیماری شخصیت است
شما این آدم را سالم فرض نکن
تصوّر کن با یک بیماری طرف هستی
مثل این می‌ماند که از یک دست و پا شکسته بخواهی «بدود»!
می‌شود؟!
اگر کسی بخواهد واقعاً نادان نیست؟!
برادر جان!
این استدلال بر پدری و مادری هم
یک کم اگر دقت کنی
از همان کلمات سیاه پدر زن است
مقایسه کن با حرف‌های قبلی او
ذهن دختر را پر کرده است از براهین مدخوله
تا او را ابزار دست خود قرار دهد
برای همان مقصدی که دارد
مگر مادر زنت نگفت:
«من آن روزی که دخترم از خانه شوهر آمد بیرون یک جمله در دفتر خاطراتم یادداشت کردم، الآن دقیقاً در ذهنم است، اگر آن را برای شما بخوانم، تا آخر قضایا را می‌توانید بفهمید. نوشتم دقیقاً: جنگ دو ابرقدرت است در مدیریت و این  وسط ما مهره‌هایی هستیم که جابه‏جا می‏شویم، من و دخترم مهره‌های جابه‏جا شده هستیم، مثل صفحه شطرنج» (چهارشنبه 9/3/1386)

و من باز هم سؤال خود را تکرار می‌کنم
آیا واقعاً مادر نمی‌تواند هم مادری کند و هم پدری؟
پس این‌همه مادر که «بودند» و «کردند» و «دیدیم» دروغ بود؟!
مگر این‌که بحث تنبلی باشد و راحتی و ... شاید هم ...
بالاخره بچه دست و پای آدم را می‌بندد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
چماق رسید! + دوشنبه 89 شهریور 15 - 7:0 صبح

گوشی را که برداشتم
قبل از هر کلامی گفت:
«چماق رسید!»
منظورش را فوری فهمیدم
می‌خواست بگوید حق با من بوده
و پیش‌بینی‌ام تأیید شده
پرسیدم: «به اندازه کافی بزرگ هست؟»
خندید: «هنوز اندازه‌اش مشخص نیست!»
روز دوشنبه، هنگام سحر طوماری پیامک کرده‌اند و در بخشی آمده:
«... از اونجایی که بوی بلاتکلیفی میاد، همونی که تو قرآن نهی شده، وقت دادگاه پس نمیگیرم،تاهرلحظه ای که تکلیفم روشن کنی!وگرنه نه حوصله دعواودادگاه دارم نه وقتشو! ...»

نوزدهم. چرا بلاتکلیفی؟ شب عید غدیر گفت طلاق می‌خواهد و رفت خانه پدرش، چند روز بعد آمد و هر چه طلا و لوازم مهم داشت برداشت و برد، چند ماه بعد با مأمور کلانتری و حکم دادگاه تمام جهیزیه و هدایای عروسی را برد و در نهایت مهریه را هم اجرا گذاشت و قسط‌بندی هم شد و سررسید پرداختش از همین ماه است. بچه را هم که گذاشته و نبرده که اگر خواست شوهر کند مانعی نداشته باشد! خب کجای این داستان بلاتکلیفی است؟ فقط مانده یک درخواست طلاق بدهد و خود را خلاص کند!

بیستم. در کجای قرآن نهی شده که زن اگر از خانه شوهر قهر کرد باید فوری طلاقش بدهید تا بلاتکلیف نباشد؟

بیست و یکم. اما این‌که می‌گوید حوصله دادگاه را ندارد که خلافش ثابت شده در این ده ماه. پنج عدد دادخواست همین الآن دست من است که همه به خط و امضاء خانم در این مدت به دادگاه تقدیم شده. مگر این‌که بگوید دیگر خسته شده از بس رفته دادگاه و حق و حقوقش را گرفته و از این‌که دیگر حق و حقوقی باقی نمانده بگیرد ناراحت است!

نه برادر...! اولاً در قرآن چنین حرفی نیامده که زن‌ها را زود طلاق دهید که دچار زحمت نشوند! شاید از این آیه برداشت اشتباه کرده باشند:
«وَ إِذَا طلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بمَعْرُوفٍ أَوْ سرِّحُوهُنَّ بمَعْرُوفٍ  وَ لا تمْسِکُوهُنَّ ضِرَاراً لِّتَعْتَدُوا...» (بقره:231)
«و هنگامى که زنان را طلاق دادید، و به آخرین روزهاى «عدّه» رسیدند، یا به طرز صحیحى آنها را نگاه دارید (و آشتى کنید)، و یا به طرز پسندیده‏اى آنها را رها سازید! و هیچ‏گاه به خاطر زیان رساندن و تعدّى کردن، آنها را نگاه ندارید!»
نگهداشتن در این آیه به معنای رجوع در روزهای آخر عده طلاق رجعی است که از باب آزار و اذیت زوجه باشد. با استناد به روایت:
«أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تُمْسِکُوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا قَالَ الرَّجُلُ یُطَلِّقُ حَتَّى إِذَا کَادَتْ أَنْ یَخْلُوَ أَجَلُهَا رَاجَعَهَا ثُمَّ طَلَّقَهَا یَفْعَلُ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَنَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ ذَلِکَ» (من‌لا‌یحضره‌الفقیه، ج3، ص501 و وسائل‌الشیعه، ج22، ص171)
اساساً کتاب شریف وسائل‌الشیعه یک باب با عنوان «بَابُ کَرَاهَةِ الرَّجْعَةِ بِغَیْرِ قَصْدِ الْإِمْسَاکِ بَلْ بِقَصْدِ الطَّلَاقِ» دارد و روایاتی را در مذمّت کسی که رجوع می‌کند، ولی قصد طلاق دارد!
اما درباره مردی که زنش از خانه خارج شده، امر و نهی نشده که باید فوراً طلاق بدهد! البته می‌دانی برادر که این استدلالات از همان منجلابی متصاعد می‌شود که توصیفش را سابق بر این گفته بودی! این‌ها از بدعت‌های پدر زنت است. همان که به «تحریرالوسیله» استناد می‌کند بر شهادت به دعوای خانوادگی شما! از زنت بخواه آن آیه قرآنی را که در پیامکش اشاره بدان داشته ذکر نماید، تا مدخوله بودن استدلال پدرزن را عیان ببینی!

و اما این روایت را ببین:
«نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ تَخْرُجَ الْمَرْأَةُ مِنْ بَیْتِهَا بِغَیْرِ إِذْنِ زَوْجِهَا فَإِنْ خَرَجَتْ لَعَنَهَا کُلُّ مَلَکٍ فِی السَّمَاءِ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ تَمُرُّ عَلَیْهِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ حَتَّى تَرْجِعَ إِلَى بَیْتِهَا» (من‏لایحضره‏الفقیه، ج4، ص3 - وسائل‏الشیعة، ج20، ص161 و ص211 - الأمالی‏للصدوق، ص422 - بحارالأنوار، ج73، ص328 و ج100، ص243)
«غدقن کرد از بیرون رفتن زن بى‏اجازه شوهر از خانه و اگر رود همه فرشتگان و هر جن و انسى که بر او گذرد لعنتش کنند تا بخانه‏اش برگردد.»

گفتم: حقیقت را که بنگری شما ده ماه است که بلاتکلیفی، زنت از خانه رفته است و نه  معلوم است می‌خواهد بازگردد و نه معلوم که بخواهد طلاق بگیرد، اگر چه عندالرفتن به شما گفته که طلاق می‌خواهد.
خاطرت باشد مشاور خانواده گفته بود که زن شما هنگام رفتن هم قصد طلاق نداشته، مشاور چه گفت؟ خاطرت هست؟
ـ بله، خوب...! گفت: «سهم بیشتری از زندگی می‌خواست، بیش از آن‌چه که حقش بود و داشت، با خود گفت دعوایی بکنم و قهری، وقتی بازگشتم شرایطی می‌گذارم و سهم بیشتری طلب می‌کنم، کما این‌که قبلاً کرده بود و در تمام موارد سابقه شما گذشت کرده بودی. اما وقتی این‌بار سفت ایستادی، تعجب کردند و هوش هیجانی‌اشان کارهایی را به گردنشان انداخت که تا بدین‌جا رسیده‌اند و هنوز هم متعجب هستند که چرا شما کوتاه نیامده‌ای! خانم شما به شدّت تسلط‏جو است»
منظور ایشان از بلاتکلیفی نیز همین است. ایشان منتظر است که شما شرایط یازده‏گانه سابق گفته را بپذیری و سهم بیشتر را بدهی، تا بازگردد و احساس نارسیسیستی و ریاست‏طلبی‏اش ارضاء شود، همین!

گفتم: روایت آخر را هم که دیدی! سند زیاد دارد، یعنی در کتب متعدده تکرار شده است. خانم شما ده ماه است که «ملعون» همه فرشتگان است، این برایش کافی نیست؟!

پس دوباره دادگاه داری! خدا به دادت برسد برادر! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   131   132   133   134   135   >>   >

یکشنبه 04 تیر 22

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X