آن که کرده وى او را بجایى نرساند نسب او وى را پیش نراند . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 49 + پنج شنبه 94 مهر 30 - 9:0 صبح

در کتابی خواندم که افرادی بوده اند یا شاید هم هنوز باشند که به «جهان خارج از ذهن» اعتقادی ندارند.
اینجا سوالاتی برایم رخ داد:
1-اینان پس زمین،آسمان،من و شما و اشیائی که با آن روبرو می شوند را چگونه تفسیر می کنند و می گویند اینها کجا هستند در ذهنشان؟
2-اگر سوال شود پس ذهنتان از کجا آمده است چه خواهند گفت؟
3-چه دلایل و استدلال هایی برای مقابله با این افراد و اثبات «جهان خارج از ذهن» می توان اقامه کرد که بطلان حرف هایشان اثبات شود؟

فرق است میان «انکار واقعیت»
با «عدم اثبات واقعیت»

نخستین کسانی که در تاریخ ثبت شده
در وجود واقعیتی در ورای ما
یعنی جهان خارج
تردید کردند سوفسطاییان بودند
در یونان
گروهی که خود را «دانشمند» می‌نامیدند (سوفیسط)
سقراط
حکیم یونانی
اساساً برای مبارزه با همین - به اصطلاح - دانشمندان بود که فلسفه را ساخت
روشی جدلی
برای مبارزه با آنان
و خود را «دانش‌دوست» نامید (فیلوسوف)

هدف آنان از تردید در واقعیت
جهان خارج
انکار واقعیت نبود
آنان وکلایی بودند که در دادگاه‌های یونان
برای دفاع از مجرم
برای حق را ناحق کردند
مغالطه‌های شگفت می‌کردند
و واقعیت را وارونه جلوه می‌دادند
و پس از موفقیت
کم‌کم این تردید برای خودشان هم حتی پدید آمد
که اصلاً آیا «حق» وجود دارد
و «واقعیتی» در کار است
این‌ها در تاریخ فلسفه آمده است

فیلسوفان متجدّد غرب هم
هستند کسانی که در جهان خارج تردید می‌کردند
ولی «انکار» نمی‌کردند و نمی‌کنند
زیرا آن‌ها در «اثبات» جهان و واقعیت تشکیک می‌نمایند
و اگر «اثبات» جهان ممکن نباشد
«انکار» آن هم به طریق اولی ممکن نیست
یعنی یک فیلسوف شک‌گرا که «علم» را مصیب به واقع نمی‌داند
و هیچ راهی نمی‌یابد
و نمی‌پذیرد
که بتوان با آن استدلال بر واقعیت آورد
او قطعاً راهی هم برای انکار واقعیت و جهان خارج ندارد

بعضی از این‌ها حتی در وجود خودشان نیز شک می‌کردند
اما «انکار»
قطعاً هیچ فیلسوفی نمی‌تواند «جهان خارج» را انکار کند
یعنی ادله‌ای بیاورد
مبنی بر «عدم وجود جهان خارج از ذهن»
زیرا اگر بتواند چنین دلایلی را جور کند
یعنی مبنایی علم‌آور در نظر دارد
و همان مبنای علم‌آور
یعنی پایگاهی که می‌تواند با آن به علم و یقین دست یابد
و چنین فردی
اگر چنین پایگاهی برای علم داشته باشد
می‌تواند جهان واقع و خارج از ذهن را اثبات کند
دیگر چه احتیاج دارد به انکار آن!

اشکال اصلی در جایی‌ست که یک فیلسوف
نتواند پایگاهی برای صحت علم دست و پا کند
حتی پایگاهی تجربی
در این‌جاست که به «عدم امکان اثبات جهان خارج» رأی می‌دهد

برای مقابله با این سوفسطاییان
راه‌های بسیاری در طول تاریخ به کار رفته
و از سوی فلاسفه پیشنهاد شده است
راه‌هایی در فلسفه یونان
از سقراط و افلاطون و ارسطو باقی مانده
پاره‌ای روش‌ها را هم فلاسفه مسلمان افزوده‌اند

استاد حسینی (ره) نیز یک روش «عملی» ارائه نموده‌اند
روشی که با «قوه عقل عملی»‌ عمل می‌کند
سوفسطایی را بدون این‌که قانع نماید
در عمل مجبور به اطاعت می‌کند
روش ایشان را با یک مثالی از خودم بیان می‌نمایم:

من: اگر تو معتقد باشی جهان خارج وجود ندارد
پس برای تو نباید تفاوت کند آب بنوشی یا ننوشی
زیرا آبی معلوم نیست وجود داشته باشد

او: بله،‌ معلوم نیست آب باشد
پس آب نمی‌خورم

با این شیوه
می‌توان فردی را که از نظر «نظری» معتقد است جهان خارج قابل اثبات نیست
در عمل
مجبور کرد مانند ما عمل کند
یعنی مانند کسانی که معتقدند جهان خارج وجود دارد
یعنی آن‌ها را در عمل «مقهور» کرد

زیرا انسان اختیار دارد
و اختیار حاکم بر تفکر است
هر چقدر هم استدلال بیاورید
نظری محض
برای کسی که «نمی‌خواهد بپذیرد»
می‌تواند نپذیرد
فایده‌ای ندارد
ولی در عمل
می‌توان او را مجبور به اطاعت کرد
همان‌طور که در عمل مجبور است غذا بخورد
زیرا گرسنگی در عمل او را مقهور می‌نماید
بحث نظری با سوفسطایی فایده ندارد

ابن سینا تجویز می‌کند چنین فردی را با چوب بزنند
اگر گفت: دردم گرفت
بگویند: پس چوب وجود دارد؟!
اگر گفت: خیر
باز هم بزنند
آخر سر ناگزیر می‌شود بگوید: بله وجود دارد، تو رو بخدا دیگر نزنید! :)

آن‌ها در پاسخ به این سؤال که پس ذهن شما از کجا آمده است؟!
به سادگی می‌گویند: «نمی‌دانم»
شما می‌توانی اثبات کن!
و در تمام ادله و اثبات‌های شما تردید ایجاد می‌نمایند!
هدف سوفسطایی صرفاً ایجاد تردید است
او نمی‌تواند چیزی را «انکار» کند
او فقط «استدلال فلسفی» را انکار می‌نماید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 48 + جمعه 94 مهر 24 - 4:0 صبح

در پی فرمایش شما باید عرض کنم که بنده دانشمند را انسانی از جنس خودمان در نظر دارم مگر پاتنم غیر از این منظور دارد؟
اما اراده ی ما که عرض می کنم در طول اراده ی خدا و در عرض اراده ی دانشمند خبیث است.
حال با پالس های الکتریکی دانشمند خبیث ما همه القاء می شویم ولی با داشتن اراده از این وضع بیرون می آییم زیرا وضع کنونی خود را دارا هستیم زیرا اگر با پالس الکتریکی دانشمند خبیث(از جنس خودمان) هم زندگی کنیم هم اراده داشته باشیم در تناقض می باشد و او مغز ما را در اختیار دارد تا القائاتش را بر ما متصور سازد ولی وقتی اراده کنیم یا فعلی را انجام دهیم مشخص می شود که ما مغز درون خمره نیستیم حتی اگر او اراده کند که ما اراده داشته باشیم زیرا اراده از سنخ افعال بلاواسطه ی انسان است که او به این نقطه دسترسی ندارد مگر خدا و احساس تشنگی یا گرسنگی داشتن یا حتی دیدن و شنیدن از سنخ ادراکات با واسطه است که او در این مقولات می تواند دخالت کند و برای همین از اراده و فعل که با علم حضوری درک می شود برای ابطال این شبهه استفاده کردم.
می دانم که وقتتان را می گیرم ولی موافق این قضیه هستید یا خیر؟

بله
اگر یک گزاره به این استدلال شما اضافه کنیم مشکل حل می‌شود:

کبری: یک انسان نمی‌تواند اراده خلق کند

پس اکنون این‌طور استدلال می‌کنیم:

1. ما به اراده خود علم داریم
2. چیزی که به آن علم داریم حتماً هست
3. اراده ما وجود دارد
4. القاء اراده نیاز به خلق کردن اراده دارد
5. انسان نمی‌تواند اراده خلق کند
6. پس این اراده را یک انسان در ما القاء نکرده است

الان با این استدلال «مغز درون خمره» ابطال شد؟

شبهه مغز درون خمره که ابطال شده بود
با همان روشی که پاتنم گفته بود و بنده عرض کردم
چیزی که الآن با این استدلال ابطال شد جبر است
این‌که ما اختیار و اراده داریم یا مجبوریم
با این استدلال جبر نقض می‌شود
البته دلیل دیگری نیز برای رد شبهه مغز درون خمره می‌تواند به حساب آید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
زیر باران + پنج شنبه 94 مهر 23 - 12:38 عصر

ما باران‌ندیده‌ایم؟!
که تا دو قطره می‌بارد به سخن آییم؟!
خب بله...
در این شهر البته

کودکی‌ام چند سالی انزلی بوده‌ام
آن‌روزها را یادم هست
باران‌هایی فوق تصوّر
سه روز مثلاً می‌بارید یک‌ریز
بدون توقف
تمام کوچه و پس‌کوچه‌ها لبریز
راه نمی‌شد رفت
خانه‌مان در محله‌ای به نام «میان‌پشته»

اما این‌جا
شهر قم
خب...
واقعاً باران‌ندیده بار می‌آیند کودکان
این است که برای‌شان جذّاب‌تر
سرمستی می‌آورد

زیبایی بارش صبحگاهی
و شمیم دلربای رحمت ربوبی
برآنم داشت تا تمام در و پیکر خانه را بگشایم
و آن را از پاکی لطف الهی سرشار سازم
بچه‌ها امروز
چشمانشان را با نسیم لطیف صبح باز کردند
یکسره هم رفتند به حیاط
حتی پیش از آن‌که رختخواب برگیرند و چهره به آب بشویند!

دیدم دل‌شان اسیر باران شده
صبحانه‌شان را دادم زیر باران بخورند!

باران چیز عجیبی‌ست
فقط چند قطره آب نیست
که مثلاً از دوش حمام سرریز شود
یا از ابر
فرقی نداشته باشد
چیزی فراتر از آن
گویی روح دارد
حال انسان را عوض می‌کند
وقتی می‌بارد

حضرت امیر (ع) که اصلاً روایت شده* تعمّداً زیر باران می‌ایستادند
تا از این فیض الهی بهره‌مند گردند
و نعمتش را پاس دارند
تعجب می‌کنم از مردمی که تا رگبار می‌زند
می‌دوند و به این‌جا و آن‌جا پناه می‌برند
راه رفتن در زیر باران را لذّتی‌ست
که قلم از بیان آن قاصر!

* عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ: عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام، قَالَ: «کَانَ عَلِیٌّ علیه السلام یَقُومُ فِی الْمَطَرِ أَوَّلَ مَا یَمْطُرُ حَتّى‏ یَبْتَلَّ رَأْسُهُ وَ لِحْیَتُهُ وَ ثِیَابُهُ، فَقِیلَ لَهُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، الْکِنَّ الْکِنَّ، فَقَالَ: إِنَّ هذَا مَاءٌ قَرِیبُ الْعَهْدِ بِالْعَرْشِ، ثُمَّ أَنْشَأَ یُحَدِّثُ، فَقَالَ: إِنَّ تَحْتَ الْعَرْشِ بَحْراً فِیهِ مَاءٌ یُنْبِتُ أَرْزَاقَ الْحَیَوَانَاتِ، فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ - عَزَّ ذِکْرُهُ- أَنْ یُنْبِتَ بِهِ مَا یَشَاءُ لَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَهُمْ أَوْحَى اللَّهُ إِلَیْهِ، فَمَطَرَ مَا شَاءَ مِنْ سَمَاءٍ إِلى‏ سَمَاءٍ حَتّى‏ یَصِیرَ إِلى‏ سَمَاءِ الدُّنْیَا- فِیمَا أَظُنُّ - فَیُلْقِیَهُ إِلَى السَّحَابِ، وَ السَّحَابُ بِمَنْزِلَةِ الْغِرْبَالِ، ثُمَّ یُوحِی إِلَى الرِّیحِ أَنِ اطْحَنِیهِ، وَ أَذِیبِیهِ ذَوَبَانَ الْمَاءِ ، ثُمَّ انْطَلِقِی بِهِ إِلى‏ مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا، فَامْطُرِی عَلَیْهِمْ، فَیَکُونَ کَذَا وَ کَذَا عُبَاباً وَ غَیْرَ ذلِکَ، فَتَقْطُرُ عَلَیْهِمْ عَلَى النَّحْوِ الَّذِی یَأْمُرُهَا بِهِ، فَلَیْسَ مِنْ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ إِلَّا وَ مَعَهَا مَلَکٌ حَتى‏ یَضَعَهَا مَوْضِعَهَا، وَ لَمْ یَنْزِلْ مِنَ السَّمَاءِ قَطْرَةٌ مِنْ مَطَرٍ إِلَّا بِعَدَدٍ مَعْدُودٍ ، وَ وَزْنٍ مَعْلُومٍ إِلَّا مَا کَانَ مِنْ یَوْمِ الطُّوفَانِ عَلى‏ عَهْدِ نُوحٍ علیه السلام؛ فَإِنَّهُ نَزَلَ مَاءٌ مُنْهَمِرٌ بِلَا وَزْنٍ وَ لَا عَدَدٍ» (کافی، ط دارالحدیث، ج15، ص544، ح15141)
امام صادق(ع) فرمود: سیره علی(ع) این گونه بود که در ابتدای بارندگی، زیر باران می‌ایستاد، تا سر و محاسن و لباس ایشان خیس می‌شد. هنگامی که به ایشان گفته شد: ای امیر مؤمنان! سرپناه، سرپناه! فرمود: «جایگاه این آب نزدیک عرش است»، سپس این‌گونه روایت فرمود: «زیر عرش دریایی‌ست و در آن دریا آبی که رزق جانداران از آن سرچشمه می‌گیرد. هر گاه خدای بلندمرتبه از روی رحمت خویش اراده فرماید که آن‌چه برای ایشان می‌خواهد به آن آب برویاند، به آن وحی می‌نماید. پس آن مقدار که خواسته، از آسمانی به آسمانی دیگر می‌بارد، تا به آسمان دنیا می‌رسد. سپس آن را بر ابر می‌اندازد که ابر در حکم غربال است. بعد به باد وحی می‌کند: «آن را ریزریز و روان کن و در فلان مکان و فلان مکان رها نما و بر ایشان ببار». پس همان‌طور که به آن امر کرده، سیل می‌شود یا قطره‌قطره فرو می‌ریزد. با هر قطره‌ای فرشته‌ای همراه است، تا آن را در مکان مورد نظر قرار دهد. هر قطره‌ای که می‌بارد به اندازه‌ای مشخص و وزن تعیین‌شده‌ای‌ست. مگر روز طوفان، در عصر نوح(ع) که سیلاب، بدون وزن و مقدار نازل شد.»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 47 + یکشنبه 94 مهر 19 - 8:0 صبح

مغز درون خمره آیا غیر از این است که ما دیگر اختیاری از خود نداریم و شخصی که مغز ما را (به معنای واقعی) درون ظرفی قرار داده همه ی اختیارات ما را به دست گرفته است؟
وقتی ما مغز درون خمره باشیم دیگر ما نیستیم که تصمیم می گیریم و این دانشمند خبیث است که برای ما انتخاب می کند و تصمیم می گیرد که به ذهن ما چه القاء کند.
اما زمانی که ما اراده ی فعلی کنیم به معنای این است که خودمان برای خودمان چیزی را انتخاب کرده ایم و تصمیم انجام آن را گرفته ایم و این بدین معناست که ما شخصیت مستقلی داریم که کسی بر ما القایی نمی کند و تصمیمی برای ما نمیگیرد و ما با اراده ی فعلی که کرده ایم آ« را انجام می دهیم و به همه ی این ها علم حضوری داریم و این یعنی ما مغز درون خمره نیستیم.

ظاهراً شما ملازمه‌ای قطعی در نظرتان هست
بین «مغز در خمره» بودن و «جبر»
ولی معلوم نیست چنین ملازمه‌ای صحت داشته باشد
چون این‌ها از دو مقوله متفاوتند
مغز در خمره بودن صرفاً به معنای این است که «سنخ» وجود فرد
از نوع پالس‌های القایی‌‌ست
اما «اراده» و «اختیار» معنایی مستقل دارد
این‌که یک موجود بتواند آگاهانه عمل کند و بدون نقشه از پیش تعیین‌شده

آیا یک موجودی که از جنس پروتون و الکترون است
می‌تواند آگاهانه و بدون پیش‌‌بینی عمل کند
ولی یک موجود ساخته شده از پالس‌های اکتریکی نمی‌تواند؟!
به چه دلیل؟!

ظاهراً اختیار و آگاهی و داشتن اراده مستقل
امری نیست که وابسته به جنس موجود و سنخ وجود آن باشد
و تفاوت اصلی بین مغز در خمره و مغز در جمجمه تنها در سنخ وجود است

مگر این‌که بگوییم دانشمند نمی‌تواند «اختیار» بیافریند
که البته این صحیح است
از منظر دینی ما
خلق اختیار از یک دانشمند سر نمی‌زند
ولی به شرط این‌که آن دانشمند را یک انسان فرض کنیم
و انسان بودن آن را هم مثل خودمان بدانیم
اما اگر موجودی باشد برتر از ما
که بتواند «اختیار» خلق کند...

فلاسفه مسلمان که اساساً معتقد نیستند اراده از عوارض جسم انسان باشد
آن را امری عارض بر نفس مجرّد بشر می‌دانند
نه ربطی به مولکول دارد و نه ربطی به پالس الکتریکی

اما فرض شما
این‌که: «چون اراده می‌کنیم پس شخصیت مستقلی داریم و کسی بر ما القایی نمی‌کند»
آیا می‌توانید این گزاره را با «مخلوق خدا بودن» ما هم تفسیر بفرمایید
اصلاً ما حتی یقین هم بدانیم مغز درون خمره نیستیم
آیا خدا داریم یا نداریم؟
اگر خدا هست
ما چگونه وجودی مستقل داریم که اراده‌ای مستقل هم داشته باشیم؟!
پس فقر وجودی معلول به علت و مخلوق بودن‌مان چه می‌شود؟!
نه این‌که بخواهم اراده را نفی کنم
یا جبر را اثبات
ولی فراموش نکنیم اگر اراده خود را کاملاً مستقل فرض کنیم
با مخلوق بودن ما منافات دارد

شاید این توضیح صحیح‌تر باشد؛
ما وقتی به چیزی اراده می‌کنیم
چون مخلوق خدا هستیم
خداوند اراده می‌کند تا آن‌چه ما اراده کردیم محقق شود
البته اگر اراده ما در محدوده‌ای باشد که به ما مجوز داده است

و گرنه معنای اراده داشتن، «خلق کردن» است
و این برای مخلوق جای سؤال دارد
که آیا می‌تواند چیزی را خلق نماید؟!

در هر صورت
نه اراده داشتن می‌تواند دلیل بر «استقلال» باشد
و نه در خمره بودن می‌تواند دلیل بر «نفی اراده»

موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 46 + چهارشنبه 94 مهر 15 - 9:0 عصر

عرض کنم با پذیرفتن شماره ی 3و1 هم می توان نتیجه گرفت که «مغز درون خمره» نیستیم.
به این شکل که شماره ی 1 مشخص است و شماره ی 3 عنوان می کند برای انجام هرکاری باید اراده کرد و ما وقتی اراده ی کاری انجام می دهیم و آن فعل را انجام می دهیم و با علم حضوری می یابیم که هم اراده از جانب ما بوده و هم فعل پس «مغز درون خمره» نیستیم زیرا برای انجام کار به اراده نیاز است که ما قصد آن را کرده ایم و فعل هم که اگر القاء بود پس اراده ی ما به انجام دادن آن بی معنا بود و درک می کنیم فعلی انجام داده ایم و القایی در مورد انجام فعل از سوی دانشمند خبیث صورت نگرفته است که تصور کنیم فعل ما هم القاء دانشمند است و منظم بودن افعال ما و جواب یکپارچه  و منظم و همیشگی از یک فعل گرفتن از افعالمان به معنی عدم القایی می باشد که موجب اراده و فعل ما شده است مانند اینکه همیشه از دیواری بخواهیم رد شویم و نتوانیم که به معنای جواب همیشگی از این فعلمان می باشد پس صدور فعل هم از جانب ما بوده است.
حال اگر کسی از ما گزاره ی 2 ایمیل قبل که(اگر دانشمند خبیث به انسان تصوری را القائی کند دیگر این انسان نیست که این فعل تصور را انجام می دهد و دانشمند خبیث است و...) را بپرسدجواب خواهیم داد:
 اگر القاء دانشمند خبیث باشد به معنای این است که ما «مغزمان» تحت تسخیر دانشمند خبیث است که به ما القائاتی صورت می دهد و هنوز «مغز درون خمره» بودنمان ابطال نشده است ولی با اراده کردن و انجام فعل از سوی ما این مطلب منتفی می شود که ما «مغز درون خمره» نیستیم.

تصور می‌کنم این‌:که «اراده» تابع ماست و به آن علم حضوری داریم
بیشتر این را اثبات می‌کند که «در جبر دانشمند خبیث نیستیم»
و گرنه طبق مثالی که قبلاً خدمت شما عرض کرده بودم
چه استبعادی دارد که «کسرا» (موجود توهمی) داخل در مغز «سینا» (مغز جدا شده) باشد
و دارای اراده هم باشد
و به اراده خود هم علم حضوری داشته باشد
به این‌:که یقین دارد: «این اراده مال خود من است و هیچ‌کسی آن را القاء نکرده است»
ولی دانشمند بیرون از خمره
خود را متعهد می‌داند که هر وقت کسرا چیزی را اراده کرد
فوراً برایش فراهم نماید
تا مبادا قوانین به هم بخورد و کسرا بفهمد که درون خمره است
البته شاید فرمایش شما هم صحیح باشد
ولی من گمان می‌کنم که این بیشتر دال بر نفی جبر است
یعنی کسرا با این‌که یک تصویر ناشی از پالس‌های الکتریکی تزریقی به مغز سیناست
ولی در عین حال
دارای اختیار هست
و می‌تواند مستقل از دانشمند اراده داشته باشد
اما این‌که اراده او به ثمر می‌نشیند و نتیجه می‌دهد
زیرا دانشمند تصاویری متناسب با اراده او را در مغز سینا ایجاد می‌کند
این را قبلاً در قالب یک مثال عرض کرده بودم
این علم ثابت می‌کند که اراده ما «القایی» نیست
اما این‌که «علم حضوری ما به اراده‌مان» ثابت کند ما مغز در خمره نیستیم
نمی‌دانم
شاید به دلایلی محکم‌تر یا توضیحی بیشتر نیاز داشته باشیم
و نتوان علم حضوری را برای استدلال کافی دانست

موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 45 + جمعه 94 مهر 10 - 2:0 عصر

با تناسب اینکه «علم انسان به خودش» را پذیرفته اید می خواهم مطلبی را در مورد ابطال شبهه ی «مغز درون خمره » عرض کنم و نظر شما را هم جویا شوم.

این ابطال در طول چند شماره صورت می گیرد.

1-هر انسانی به خود علم حضوری دارد پس می داند که وجود دارد.

2-اگر دانشمند خبیث به انسان تصوری را القائی کند دیگر این انسان نیست که این فعل تصور را انجام می دهد و دانشمند خبیث است و با تناسب اینکه انسان به اعمالش علم حضوری دارد متوجه خواهد شد که از سوی شخص این تصور صورت نگرفته مانند شخصی که لبه ی پرتگاه ایستاده و کسی او را هل دهد نیرو از  بیرون بر او وارد شده و خود شخص متوجه این مطلب می شود.البته اگر توهمات و خیالات را که گاهی بر انسان متصور می شود را عنوان کنیم نمی توان گفت منبع آن بیرون است ولی کسی که همیشه در معرض نیروی خارجی قرار دارد متوجه این القاء خواهد شد.

3-اراده، یکی دیگر از افعال انسان است که انسان متوجه می شود کی عزم آن را کرده است و با توجه به اینکه ما به افعال خود علم داریم متوجه می شویم فعلی که عرض شد به آن علم حضوری داریم و اراده ای هم که به عزم آن علم حضوری داریم از جانب خود ماست نه از بیرون ما و انجام عملی با اراده کردن ما و صورت گرفتن آن توسط ما که با علم حضوری آن را درک کرده ایم صورت پذیرفته است و دانشمند خبیث آن عمل و فعل را به ما القاء نکرده است.

4-اگر کسی بپرسد از کجا معلوم همه ی این ها القاء دانشمند خبیث نیست که شما را با این مطالب به اشتباه انداخته است خواهیم گفت در علم حضوری، ما با علم داشتن به افعال و اعمالمان که از خطا به دور است از این القاء مصون هستیم و متوجه خواهیم شد از سوی خود ماست یا از بیرون ما.

استاد نظر شما نسبت به این مطلب چیست؟

آیا پذیرفتنی می باشد و می تواند مغز درون خمره را ابطال کند؟

آیا جایی نیاز به کامل شدن دارد که شما کمک به کامل شدن آن بفرمایید؟

فلسفه علم استدلال‌هاست
و دلیل‌ها

گزاره شماره 1 را پذیرفتیم
اما نسبت به گزاره شماره 2
این‌که اگر از بیرون به ما القاء شود
ضرورتاً درک خواهیم کرد که از خودمان نیست
نمی‌دانم چطور قابل اثبات باشد؟
آیا به صرف این‌که ما به خودمان علم حضوری داریم
دیگر هر القائی صورت بگیرد قطعاً متوجه خواهیم شد از خودمان نیست؟
ما تا به حال چنین وضعیتی را تجربه نکرده‌ایم
این‌‌که القایی به ما شده باشد
و متوجه شویم القاء است و علم حضوری خودمان نیست!

درباره گزاره 3 یعنی اراده
با شما موافقم
به گمان من نیز اراده چون  مخلوق خود ماست
می‌توانیم بفهمیم از ماست یا از غیر ماست

اما درباره گزاره 2 نتوانستم ضرورت آن را درک کنم

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 44 + دوشنبه 94 مهر 6 - 5:0 صبح

به نظر می رسد شما در اینجا تعصب به خرج می دهید.
خودتان فرمودید:
اجازه دهید ابتدا یک نکته‌ای را عرض نمایم
پرسش‌های فلسفی
معمولاً نیازمند تفکّر هستند
بیش از آن‌که محتاج تحقیق و بررسی و پژوهش باشند
اگر نظریات سه مکتب را در باب «علم حضوری» و «علم انسان به ذات خود» پذیرفته اید آیا دیگر دلیلی دارد که بخواهید آن را نپذیرید.
اگر در باب «وحدت و کثرت» و « اختیار» در این مکاتب نارسایی یافتید آنجا که زبانی گویا دارند را هم باید به دید آن وجه ببینید؟
البته جانب انصاف را نگهداشته اید اما عرضم پیرامون مساله ی «علم انسان به ذاتش» توسط «علم حضوری» می باشد که به نظر می آید تعصب خاصی نسبت به استاد حسینی (ره) دارید که مانع از پذیرش این مطلب می شود.
در هر صورت اگر بنده جوابم در این زمینه(علم حضوری نسبت به ذات) یافته باشم را با کمک و مساعدت و زحمات شما بوده است.

تعصب روی انسان‌ها و افراد
روی حتی اندیشه‌ها و نظریات
تعصب روی هر چه که غیر خدا باشد
قطعاً بدترین گرفتاری بشر و مایه انحراف و نابودی
گمراهی و ضلالت است

فرمایش شما بعید نیست صحیح باشد
و حقیر تلاش می‌کند دچار تعصب نباشد
و مطلبی را تا برای خودش هضم و حل نشده
نپذیرد

اما دلیل این‌که آن‌طور عرض کردم
زیرا با چند گزاره مواجه هستم:

1. این‌که یک فلسفه باید یک و تنها یک مبنا داشته باشد
اگر با مکتبی فلسفی برخورد کنم
که در جایی وجود را اصیل می‌داند
و هنگامی که در جایی از مباحثش دچار کاستی شد به اصالت ماهیت پناه ببرد
نمی‌توانم آن را یک مبنای صحیح فلسفی تلقی نمایم

2. فلسفه باید بتواند پاسخ اساسی‌ترین سؤالات بشر را بدهد
وحدت و کثرتی که در جهان می‌بینیم را توضیح دهد
تفسیری قابل قبول از زمان و مکان داشته باشد
و ربط آگاهی‌های بشر با اختیار او را بیان کند
هر مکتب فلسفی که قادر به پاسخگویی به یکی از این پرسش‌ها نباشد
یا پاسخی بدهد که عقلاً قابل قبول نباشد
با آن به مشکل برمی‌خورم

علت این‌که مبنای فلسفی استاد حسینی (ره) را پذیرفتم
پاسخ‌های هماهنگ و یکپارچه‌ای بود که می‌توانست به این مسائل فلسفی بدهد
اما امیدوارم اگر اشتباهی در این فهمم داشته‌ام
برطرف گردد
از تذکر و نظر لطف شما نیز سپاسگزارم

اما عرض من در کل این بود که حال که در موضوع «علم انسان به ذات خود» توسط «علم حضوری» توسط این سه مکتب جواب قانع کننده داده شده است حداقل پذیرفتن این مطلب، منطقی به نظر می رسد البته در این موضوع و در این مساله اما شاید در نگاه کلی حق با شما باشد و همین باشد که شما فرموده اید البته به نظر حقیر اگر در نگاهی موشکافانه به فرمایشات مرحوم حسینی الهاشمی(ره) نگریسته شود مطالبی هم که به مانند این سه مکتب جای تردید داشته باشد حتما به چشم می خورد و شما که فلسفه خوانده اید بهتر می دانید که غیر از قرآن هیچ ایسم و مکتبی کامل نیست و نمی تواند جوابگوی همه ی سوالات و پرسش ها و مطالب باشد که مورد انتظار شماست.

قطعاً هیچ مکتب فلسفی کامل نیست
و نمی‌تواند باشد
زیرا انسان رشد دارد
و فردایش قطعاً از امروز بیشتر می‌فهمد
پس هر آن‌چه که امروز بگوید
کامل نیست و نقص دارد
درست همین نکته است که ایجاب می‌نماید همیشه نسبت به مکاتب فلسفی قدیمی
با تردید نگاه کنیم و تلاش نماییم آن‌ها را ارتقاء بخشیم

ولی با فرمایش شما موافق هستم که این مسأله حل شده است
هر انسانی علم دارد به وجود خودش
و می‌داند که «هست»
بدون تردید
و هدف ما از نقد شبهه مغز در خمره هم همین بود
که نشان دهیم
این شبهه نمی‌تواند علم انسان به خودش را نفی کند
به شک تبدیل نماید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 43 + شنبه 94 شهریور 28 - 10:0 عصر

اما حقیر متوجه جواب شما در مورد سوال دوم نشدم که:
آیا علم انسان به وجود خودش که «من وجود دارم» از نوع «علم حضوری» می باشد؟
نظریه ی انسان معلق ابوعلی سینا(ره) در صدد بیان چیست؟آیا موضوع این است که می خواهد علم حضوری انسان به وجود خویش را بیان کند؟

انسان معلق ابن سینا می‌خواهد اثبات کند
که اگر هیچ علم حصولی برای ما نباشد
یعنی تمام مجاری حسی ما را از کار بیاندازند
و هیچ درک و تصوری در ذهن نداشته باشیم
و هیچ مفهومی
باز هم درکی از «من» داریم
پس
علم ما به خودمان محتاج حواس ما نیست
و این یعنی درک ما از خودمان مبتنی بر علم حضوری‌ست

به این ترتیب ایشان سه چیز را ثابت می‌کند
نخست این‌:که «علم حضوری» وجود دارد
دیگر این‌که
علم ما به خودمان از سنخ «علم حضوری» است

اما آن‌چه ایشان درصدد اثبات آن است
و قصد جدی‌ و مهمش بوده است
اثبات نفس مجرد است
یعنی این‌که انسان مرکب از ماده و غیرماده باشد
جسم و روح
برای اثبات روح ایشان این نظریه را طرح فرموده‌اند
زیرا اگر روح وجود نمی‌داشت
چون انسان معلّق عاری از حواس مادی‌ست
هیچ درکی از جسم خود ندارد
ولی هنوز درکی از «خود» دارد
پس «خود» انسان
یا همان نفس او
جسم وی نیست
بلکه روحی‌ست که با جسم ترکیب شده است

کمی راجع به تاریخ «علم حضوری» مطالعه نمودم و به نتایجی دست یازیدم.
مگر در صحبتی که با شما قبلا به میان آمد درمورد علم انسان به «ذات خود» یا نفس خود» یا «خود» که از طریق «علم حضوری» درک می شود چیزی غیر از «من» است که ابوعلی سینا که از حکمت مشاء می باشد با انسان معلق آن را اثبات نموده است؟
مگر نفس یا ذات که انسان با علم حضوری آن را می یابد و به آن علم دارد به معنای علم داشتن به «من» نیست که هرکس آن را در خود می یابد؟
از طرف دیگر شیخ شهاب الدین سهروردی که شخصی از مکتب اصالت ماهیت می باشد اولین بار علم حضوری را مطرح نکرده و علم انسان از طریق «علم حضوری» را به ذات عنوان نکرده؟
ملاصدرا نیز که پایه گذار حکمت متعالیه می باشد از علم انسان به ذات خود از طریق «علم حضوری» به وفور سخن گفته است.
پس می توان نتیجه گرفت که اگر قائل به هر سه مکتب فوق باشیم پذیرفتن «علم انسان به ذات» خود را از طریق «علم حضوری» نمی توانیم انکار کنیم و هر سه مکتب فوق به این مساله اذعان دارند.

با فرمایش شما موافقم
اما...
این‌که مکتب اشراق را اصالت ماهیت بنامیم
به گمانم نادرست می‌آید

عرض کرده بودم که تا قبل از ملاصدرا
مرز روشنی بین اصالت ماهیت و اصالت وجود نبود
و این از ابداعات ایشان است
و با توجه به دیدگاه‌های شهودی و اشراقی سهروردی
نمی‌توان ایشان را به زعم حقیر اصالت ماهیتی دانست
زیرا کسی که قائل به «شهود» باشد
یا به قرائت‌های امروزینش «حضور»
نمی‌تواند حقیقت همه اشیاء را به ماهیات آن‌ها بداند
و وجود را اعتباری فرض کند!

ولی در کل با فرمایش شما
در این‌که هر سه مکتب مشاء و اشراق و حکمت متعالیه
علم انسان به خودش را «حضوری» می‌دانند
موافق هستم

با تناسب پاسخی که فرمودید می توانیم نتیجه بگیریم که شما «علم حضوری» به ذات را که با آن مخالفت می کردید پذیرفته اید؟

مشکل این است که بنده  از زمانی که با مبنای فلسفی استاد حسینی الهاشمی (ره) آشنا شدم، دیگر نتوانسته‌ام با مبانی فلسفی مشاء، اشراق و حکمت متعالیه کنار بیایم!
نواقصی در آن مبناهای فلسفی به نظرم رسید
که پذیرش آن‌ها را برایم دشوار کرد
البته این بدان معنا نیست که این مکاتب فلسفی هیچ کارآمدی و فایده‌ای ندارند
دیدید که در نقض شبهه مغز در خمره
من از آن مبانی فلسفی استفاده کردم
زیرا در جدل، حقیقتاً هیچ فلسفه‌ای بهتر از آن مکاتبی که مبتنی بر اصالت ماهیت یا اصالت وجود باشند یافت نمی‌شود، یعنی مبانی فلسفی متکی بر «اصالت ذات»
اما در تحلیل «وحدت و کثرت» و همجنین «اختیار» با مشکلاتی مواجه شدم
وقتی مکاتب فلسفی مذکور را مبنای استدلال و تحلیل قرار دادم
از این رو اساساً پذیرش علم حضوری
به عنوان یکی از اقسام علم
محل اشکال است برایم
ادعا نمی‌کنم هر جه پنداشته‌ام قطعاً درست و صحیح است
هنوز نیاز به مطالعات بیشتر و بررسی‌های دقیق‌تر دارم
ولی خوشحالم بحمدالله شما پاسخ مورد نظر خود را یافتید
موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
تقویم نماز + سه شنبه 94 شهریور 24 - 9:25 صبح

با هم رفتیم و پرینت گرفتیم
جداول داخل سیاه و سفید دو رو
جلد پشت و رو رنگی یک رو
با لمینیت
و فنری کردن
همه‌اش شد یازده هزار تومان
به نظرم واقعاً می‌ارزد

به دنبال راهی بودم
تا توجه دخترم را به جشن تکلیف جلب نماید
امسال کلاس سوم می‌رود
دبستان
و طبیعی‌ست که  یک جشن تکلیف در پیش رو دارد
از خود پرسیدم:
کاربردی‌ترین چیز برای تأکید بر نمازش چه می‌تواند باشد؟

خیلی خوشحال شد
از چند روز قبل گفته بودم که چیزی برایت ساخته‌ام
ولی نشانش ندادم
هر چه که اصرار کرد
گفتم می‌رویم و با هم چاپ می‌کنیم
و مدام امروز و فردا کردم
دو سه هفته‌ای پشت گوش انداختم
هی بهانه آوردم که امروز نمی‌شود... شاید فردا
عطشش زیاد شده بود
این‌که چه چیزی قرار است از چاپ خارج شود
چیزی که به او مربوط باشد!

دو روز پیش با هم رفتیم چند خیابان آن‌طرف‌تر
چاپخانه دیجیتال
واقعاً اگر حساب کنی
با این‌که یک دوره پنج‌ساله را در بر گرفته
جزوه‌ای شده که به قیمتش می‌ارزد
به قیمت هیجانی که در یک دختر در حال ورود به دوره بلوغ و تکلیف برمی‌انگیزد

برایش توضیح دادم که از 27 آذر
هر بار که نماز می‌خوانی
یک علامت در این جدول می‌زنی
اگر هم یادت رفت و جایش خالی ماند
خدا تو را می‌بخشد
هر وقت یادت آمد بخوان و علامت بزن

تمام پنج ماه رمضانی را که در این پنج سال پیش رو خواهد داشت را هم
در ستون «روزه» علامت زده‌ام
خوبی‌اش چه؟

اول این‌که شور و شوق برای عبادت پیدا می‌کند
احساس می‌کند حساب و کتابی در کار است
که اگر نخواند
جایی ثبت می‌شود
درست مشابه آن‌چه کرام‌الکاتبین از ما می‌نگارند
تجسّمی‌ست از حقیقتی که در جهان جریان دارد

دوم این‌که
بیست‌سال بعد به رنج نمی‌افتد
همه ما در کودکی سابقه کاهلی داریم
چندان دور از انتظار نیست
در آن عصر که تلویزیون فقط روزی یک‌ساعت کارتون داشت
پنج تا شش عصر
و فقط دو شبکه تلویزیونی
که بیش از پنج شش ساعت در طول روز برنامه نداشتند
و باقی را برفک پخش می‌کردند
(کنایه از این‌که چیزی پخش نمی‌کردند
زیرا ایجاب برفک مساوق است با سلب امواج! :)
در آن شرایط هم کاهلی بود
چه برسد به امروزی که
شب و روزش با دستگاه‌های رایانه پیشرفته چندهسته‌ای
اصلاً تو بگو ابررایانه
با این مگاهرتزهای وحشتناکی که دارند
و به این باریکی
گوشی‌های موبایلی که همراه ماست
قطعاً کاهلی به سراغ کودکان ما هم خواهد آمد

کاربرد دومش این است
بیست سال بعد که عقلش رسید
و خواست کاهلی‌ها را جبران نماید
حداقل یک فهرست از آن دارد
جاهای خالی را می‌داند و می‌تواند نیّت کند!

در هر صورت
سه ماه وقت دارم که تحریص نمایم
به نحوی که با اختیار خود
بله
انسان را خداوند «مختار» آفریده است
و انسان
با اکراه حرکت نمی‌کند و پیشرفت نمی‌کند
با اختیار خود باید برگزیند
عبادت را به جای بطالت
به قول استاد بزرگ تربیت
مرحوم شیخ علی صفائی حائری
«بهره انسان از عملش به اندازه بینش اوست»
اجبار، بینش نمی‌دهد
و بهره‌ای هم طبیعتاً نمی‌رساند!

و الله المُستعان


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آموزش 28 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
شاید آخرین بچه مدرسه ای + پنج شنبه 94 شهریور 12 - 10:0 صبح

سواد دنیا را تاریک می‌کند
دید را کاهش می‌دهد
سیاهی‌ست دیگر
عُجب می‌آورد از یک‌سو
این‌که «می‌داند»
تصوّر این‌که «ندانسته‌ای»‌ نمانده برایش

از سوی دیگر مشغله افزاست
نوشته‌ها بسیار شده
آن‌قدر زیاد
که کلام حق میان‌شان پنهان شود
به چشم نیاید و دیده نشود
اباطیل آن‌چنان فزونی یافته که «علم» کم‌مشتری گشته

دست هر آدمی یک گوشی هوشمند
مملوّ از وی و بی و کی و ویس و تا و انواع چت‌ها
آخر یک آدم و این‌همه ابزار ارتباط؟!
مگر می‌خواهد آپولو هوا کند؟!

درون آن‌ چه؟!
پر از حرف‌ها و سخن‌های بی‌فایده
تصاویر و متحرّک‌های باطله
سرگرمی‌هایی که سر انسان را واقعاً گرم می‌کند
غفلت می‌افزاید و از حقیقت دور
این شده سرانجام «سواد»
آن‌که خواندن بداند سخت است اگر بگوییم اسیر این چرندیّات نشود!
تکلیف بمالایطاق است انگار
موبایل بدهیم دست یک انسان ِ باسواد و بگوییم وقتت را تلف نفرما!
مگر می‌شود؟!

امسال این نیز قرار است باسواد شود
پس از خواهر و برادرش
خواندن بیاموزد
بتواند هر نوشته فارسی را بخواند

امیدوارم زمانی که سوادش شکفت
این درخت‌های باطل یا خشکیده باشند
و از ریشه قطع
همین واتزماتزهایی که مردم را به نشخوار مزخرفات هم واداشته
یا سیدمرتضی خودش قوامی یافته
شخصیّتش رشد کرده
بتواند پاسدار روح خویشتن باشد
و آن را به چنین وقت‌تلف‌کن‌هایی نیالاید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   101   102   103   104   105   >>   >

سه شنبه 04 شهریور 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش روحانیت هنر بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X