تقدیر بر تدبیر چیره شود چندانکه آفت در تدبیر بود . [ و این معنى در پیش آورده شد با تعبیرى مخالف این الفاظ ] . ( شماره ) . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نرم افزار بخش کردن کلمات اول دبستان + دوشنبه 93 اسفند 11 - 6:29 صبح

دانش‌آموز کلاس اولی دارید؟
پس این مطلب برای شماست!

من هم داشتم
پارسال داشتم
امسال هم دارم
سال بعد هم یکی دیگر خواهم داشت!
هر سال هم مجبور...
باید هر شب به آن‌ها دیکته می‌گفتم
از کلماتی که خوانده بودند
و جداولی
برای بخش کردن
معلم‌شان گفته بود با این جدول سریع‌تر روخوانی را یاد می‌گیرند
از خود پرسیدم:
«مگر رایانه نیامده که کارهای ما را آسان کند؟!»

برنامه کوچکی نوشتم
در حقیقت یک اسکریپت
تمام کلمات و واژه‌هایی را که یک دانش‌آموز دبستان
در کلاس اول
در کتاب می‌خواند را جمع کردم
بیش از 900 واژه شد
با چند کلمه‌ای که معلّم اضافه‌تر در سرمشق‌ها می‌داد

در یک فایل اکسل گذاشتم
می‌توانید از این‌جا بردارید
به صورت بخش‌بخش‌شده*

اسکریپت چهار کار برای من انجام می‌داد
جداولی درست می‌کند برای بخش کردن
حروف را انتخاب می‌کنم
شرایط را تعیین
جداولی می‌سازد با هر قلمی که بخواهم
معمولاً البته از «فراز» استفاده می‌کنم
شبیه‌تر است به قلم کتاب درسی‌شان

و جداولی برای ترکیب کردن
این‌که حروف در کنار هم چیده می‌شوند
حروف یک کلمه
که دانش‌آموز قبلاً خوانده است
بدون علامت‌ها
و او باید حروف را در کنار هم بچیند
و در ذهن خود
علامت‌ها را تصوّر نماید
تا آن را بخواند
و بنویسد

و سرمشق
برای خوش‌خط شدن
و البته برای یادگیری بهتر
به هر تعداد که بخواهم به صورت کم‌رنگ واژگان را ردیف می‌نماید
که او رونویسی کند
پررنگ کند یعنی

و اما برای دیکته
سخت است همیشه که کلماتی خوانده شده را به یاد بیاوری
تو که مشغول دیکته گفتن به بچه‌ای هستی که هنوز
بعضی از صداها را یاد نگرفته است
با این اسکریپت اما
من فقط حروف خوانده شده را می‌دهم
واژگانی را برایم ردیف می‌کند
که او خوانده است همه‌شان را
به همین سادگی!
فقط با یک کلیک!

برای من که بسیار راحت بود
و کارها را راحت کرد
گفتم بگذارم در نت
روی وبلاگ
به دیگران نیز بلکه منفعتی برساند
کافیست جداولی را که می‌خواهید بسازید
با برنامه‌ای که در این نشانی‌ست:
http://movashah.id.ir/e/aval.htm
که البته می‌توانید از این‌جا نیز دانلود کنید
برای خودتان
که بدون نیاز به اینترنت استفاده نمایید
و پس از مشاهده نتایج
دگمه‌های Ctrl+P را بفشارید
به صورت خودکار
عناصر اضافه از صفحه محو شده
و تنها و تنها نتایج
پرینت گرفته می‌شوند
با کروم البته می‌توانید مستقیماً به PDF خروجی بگیرید
که برای چاپ به بیرون ببرید!

* راستی اگر خواستید کلمات را بیشتر کنید
اضافه نمایید یعنی
فایل اکسل را بگشایید
فقط در ستون‌های «بخش»
کلمه را به صورت بخش‌بخش بنویسید
با کپی کردن آن‌ها به جعبه بالایی در اسکریپت
می‌توانید جداول کلمات خود را بسازید
من اطلاعات آن 900 واژه کتاب اول دبستان را فعلاً در جعبه بالایی اسکریپت وارد کرده‌ام
شما می‌توانید متناسب با نیاز خود تغییرش دهید!

لینک دریافت نرم‌افزار (فایل به صورت فشرده Zip است، پس از باز کردن فایل فشرده، راهنمای استفاده از نرم‌افزار را که به نام How.txt است مطالعه بفرمایید)

#s3gt_translate_tooltip_mini { display: none !important; }

برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فارسی 3 - آموزش 28 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 19 + شنبه 93 اسفند 9 - 12:0 عصر

استاد موشح با عرض سلام وادب و احترام.
مزاحم شدم تا سوالی از خدمت شما بپرسم.
در فلسفه ی اسلامی گفته می شود که انسان خودش(نفسش) را با علم حضوری درک می کند.
هیوم معتقد است که نفس را با علم حضوری و حصولی نمی توان درک کرد چون هیچ
وقت از حالتی خالی نیست و همیشه همراه با حالتی مانند شادی،غم،ترس و...می
باشد پس نفس را چون هیچگاه از حالتی خالی نیست نمی توان درک کرد.
و فلاسفه ی اسلامی معتقدند که اگر با داشتن حالتی درک کنیم آن علم حصولی می باشد.
آیا این سخن هیوم از اعتبار برخوردار است؟چون هیچ گاه نفس از حالت خالی
نیست پس نه با علم حضوری می توان آن را یافت نه علم حصولی.
با تشکر و سپاس فراوان از شما استاد گرامی.
التماس دعا.

توجه شما را در ابتدا به چند مقوله فلسفی و منطقی جلب می‌نمایم
ماده و صورت
جوهر و عرض
جنس و فصل
حد و رسم
ذاتی و عرضی
نفس و کیفیت (کیفیت = علم)
وجود و ماهیت
اولی ذاتی و شایع صناعی
علّت و معلول
حضوری و حصولی
وحدت و کثرت

این دوگانه‌ها شما را متوجه چه مطلبی می‌کند؟
چه چیزی در همه این‌ها مشترک است؟
چه ویژگی در این فلسفه هست
که چنین دوتایی‌‌هایی در منطق و فلسفه دارد؟

بسیار ساده
همان آخرین دوتایی
منشأ تمام این گرفتاری‌هاست
«وحدت و کثرت»

استاد حسینی چند مسأله اغماض‌ناپذیر فلسفه را برشمرده‌اند
که «نسبت بین وحدت و کثرت» یکی از آن‌هاست
هر فیلسوفی
با هر مبنای فلسفه‌ای که بدان معتقد باشد
ناگزیر است
موضعی روشن در تبیین «نسبت بین وحدت و کثرت» اتخاذ نماید
این یکی از مسائل اغماض‌ناپذیر در فلسفه است

با ذکر یک مثال عرض می‌کنم
فیسلوف با خاکستر مواجه می‌شود
این خاکستر تا چند ساعت پیش چوب بوده است
چوب تبدیل به خاکستر شد
این تبدیل را فلسفه باید بتواند توصیف نماید
فیلسوف اصالت ماهیتی «ماده و صورت» را طرح نموده
ماده یا هیولا را «قوّه» می‌داند
صورت را «فعلیّت»
معتقد است وحدت بین خاکستر و چوب در ماده آن‌هاست
و تفاوت در صورت نوعیّه‌ای که بر آن‌ها عارض شده
یعنی ماده باقی مانده
بدون تغییر
و صورت عوض شده است
و چون نمی‌توانسته هیچ حیثیت قابل درکی از ماده بیان نماید
آن را «قوّه محض» می‌دانسته
نام آن را هیولای اولی گذاشته
می‌گوید هیچ‌چیز نیست جز فقط «توانایی»
توانایی محض
قوّه‌ای که با عارض شدن «صورت» به فعلیّت می‌رسد و منشأ اثر می‌گردد
همین را بعد متناظر کرده در نفس
و جنس و فصل را ساخته
جنس را معادل ذهنی و تصوّری از ماده
و فصل را معادلی برای صورت

اصالت وجودی اما این تفسیر را برنتافته
او نمی‌توانسته قبول کند که واقعیت شیء مرکب از دو جزء باشد؛ ماده و صورت
او چون ماهیت را اعتباری می‌داند
نظر علامه طباطبایی(ره) در این تفسیر ملاک است
و گرنه استاد فیاضی معتقد است منظور ملاصدرا از «اعتباری» چیز دیگری‌ست!
واقعیت خارجی را مصداق مفهوم وجود می‌داند
پس ناگزیر
با بسیط دیدن مفهوم وجود در ذهن
باید واقعیت خارجی را نیز یک تکه و یک‌پارچه می‌گرفت
بر خلاف ماهیت که در ذهن دارای اجزاء بود
و می‌توانست حاکی از واقعیت ذواجزاء باشد
پس اصالت وجودی «ماده و صورت» را نپذیرفت
حالا چگونه باید «وحدت و کثرت» را توصیف می‌کرد؟!
بالاخره چوب و خاکستر نیاز به چیزی دارند
که آن‌ها را با هم مرتبط نماید
و از آهن متمایز سازد
چون او خود را فیلسوف رئالیست می‌داند
نمی‌خواهد بپذیرد که می‌شود چوب تبدیل به آهن گردد!
او باید پاسخ دهد
چه چیزی بین چوب و خاکستر مشترک است
که بین چوب و آهن نیست
از این‌جاست که حرکت جوهری در می‌آید
نوعی تغییر در ذات بسیط
نوعی تحوّل را ملاصدرا ترسیم می‌نماید
و تخیّل
که امر جوهری و وجود محض
که بسیط است و غیرقابل تجزیه
در ذات خود دارای حرکت باشد
تا تغییر آن قابل توجیه گردد
و با تشکیک وجود
با تشأن و آنات و حالات قوابل
تشکیک طولی و عرضی بسازد
که البته بعضی از خود وجودی‌ها نیز به تشکیک عرضی ایراد دارند
در هر صورت
وحدت را که به وجود جوهری بسیط تعریف نمود
کثرت را آورد روی قوت و ضعف
در ذات همان وجود
خیلی غیرقابل درک و فهم است؟!
نگران نباشید
برای خیلی‌ها همین‌طور است!
به نور مثال زد مصنّف
که تفاوت نور قوی و ضعیف در چیست؟!
در همان نوریّتی که وجه اشتراک این‌دوست
بعد هم مفسرین معاصر
از جمله استاد مصباح تعریض زدند
که: البته که می‌دانیم نور دارای ذرّه است
فوتون یعنی
و این قوّت و ضعف ناشی از ترکیب
نه از بساطت
ولی خب این مثال است دیگر
فقط برای تقریب به ذهن
شما اصلش را این‌طور تصوّر بفرمایید!
غافل از این‌که
اصلاً اگر این ترکیب نمی‌بود
این تعداد و کمیّت تغییر نمی‌کرد
قوی و ضعیف بی‌معنا می‌شد
و غیرقابل تصوّر

زیادی پیش رفتم
به نقد نظریه اصالت وجود در تبیین نسبت بین کثرت و وحدت نزدیک شدم
ولی غرضم این نیست
این‌که عرض نمایم
دوتایی‌های فوق همه از سنخ «نظریات وحدت و کثرتی»اند

وجود را مانند قوّه تعریف کردند
جوهر را نیز
جوهر را نمی‌شود دید
نمی‌شود درک کرد
مگر به کیفیت آن
مگر به کمیّت آن
مگر به مکان و زمان آن
مگر به نسبتی که با سایر اشیاء و تمایزی که با آن‌ها دارد
این‌ها همان مقولات نه‌گانه عرضی هستند
که معمولاً در کنار جوهر به «عشر» تعبیر می‌شوند
جوهر در اصالت ماهیت وضعیتی داشت
که در اصالت وجود همین حال را «وجود» پیدا کرد
وجود هم قابل درک نیست
زیرا هر درکی که از او واقع شود
در حقیقت کیفیت است
کیفیاتی که ما از آن وجود درک می‌نماییم
که قبلاً آن را اعراض می‌دانستند و از سنخ ماهیت
و امروزه قرار است آن کیفیات وهمی باشد
ساخته ذهن ما
در مواجه با بساطت موجودی که با آن مواجه هستیم!

می‌رسیم به علم
برای انسان یک نفس مجرّد تصوّر نمودند
و علم را «کیف» آن نفس دانستند
کیف هم به معنای اصالت وجودی‌اش
هیچ چیزی نیست جز همان نفس
تعبیر استاد جوادی در این مطلب یاری‌گر خوبی‌ست
«موج دریا»
تصوّر فرمایید دریا موّاج است
موجی روی آب می‌بینید
این موج چیزی غیر از خود دریا نیست
این تصویری‌ست تمثیلی از علم
که عارض بر نفس مجرّد شده است
اصلاً نسبت بین جوهر و عرض را این‌طور در نظر گرفته‌اند
که قائل شده‌اند تحقق عرض همیشه «در موضوع» است
و اما جوهر را تعریف کرده‌اند به «لافی‌موضوع» در خارج!

حالا
نتیجه کلام
اگر وجود در خارج شناخته نمی‌شود
و مورد ادراک عقلانی قرار نمی‌گیرد
مگر با مشاهده آثار آن
یعنی کیفیت‌ها
یعنی اعراض
یعنی در حقیقت همان ماهیت
ما واقعیت را به همین کیفیت‌ها درک می‌کنیم
از زردی و سرخی و سیاهی و سفیدی آن
مفصل مطلبی هم علامه در اصول فلسفه و روش رئالیسم دارند
با شرح مفصل استاد مطهری(ره)
با همین تعبیر سفیدی و سیاهی هم شروع می‌کنند به تحلیل ادراک ما از واقعیت
بگذریم
در هر صورت شناخت ما از طریق اعراض به واقع منتهی می‌شود
و وجود را
تنها پس از «تحلیل عقلی» به دست می‌آوریم
شاید اصالت وجودی‌ها همین ایراد را به ماهیتی‌ها بگیرند
که شما در همان نگاه اول و ظاهری اسیرید
و نتوانستید واقعیت را به درستی
و عاقلانه
تحلیل نمایید

همین بحث را بیاورید در نسبت بین نفس و علم
همه حالات ما عارض بر نفس هستند
و حتی علم ما هم عارض بر نفس است
وقتی به سراغ شناخت نفس خود می‌رویم
نفس از جنس جوهر است
و مجرّد
ما که نمی‌توانیم در نخستین ادراک آن را ببینیم و لمس نماییم
ما اعراض آن را درک می‌کنیم
یعنی علم و تمام حالات عارض بر آن‌را
ما «غم» را درک می‌کنیم
«گرسنگی» را درک می‌کنیم
«شادی» را درک می‌کنیم
«اطلاع خاص نسبت به یک موضوع مشخص» را درک می‌کنیم
که همان مصداق علم باشد
و بعد در تحلیل
پس از تحلیل ماهیات ادراک‌شده است که
به تولید معقول ثانی «نفس»
که یک معقول ثانی فلسفی‌ست دست می‌یازیم

پس:
مخلص کلام
وقتی نقد هیوم را می‌شنوید
بدانید که متوجه همین مطلب است
یعنی چطور می‌شود اعراض را دور زد
و به سراغ جوهر رفت؟!
البته پاسخ فلاسفه هم روشن است
آن‌ها عقل را قادر می‌دانند
که با تحلیل‌های خود
بتواند اعراض را دور بزند
کنار بگذارد و به حاقّ و حقیقت نفس دست یابد
و خودشان معتقدند این کار را کرده‌اند
البته عرفا نظر دیگری دارند
آن‌ها بدون این تحلیل‌های عقلانی
معتقدند می‌توانند حاق نفس را درک نمایند
درکی که شاید قابل توصیف عقلانی نباشد
و تعبیر ابوسعید به چوبین بودن پای فلاسفه
اشاره به همین ناتوانی عقل در توصیف این ادراک شهودی و درونی‌ست

اما آیا هیوم قانع می‌شود؟!
خیر!
زیرا او عقل را به صورت دیگری تعریف می‌نماید
او ذهن را ایزوله می‌کند
ذهن را کاملاً مجازی می‌پندارد
او معتقد است اگر چه عقل محض می‌تواند با تحلیل به ادراکاتی حضوری دست یابد
که قواعد ریاضی را از این دست می‌داند
ولی نمی‌تواند این مفاهیم را به خارج و واقعیت نسبت دهد
او عقل را «واقع‌نمای بالمطابقة» نمی‌داند
برخلاف فلاسفه اسلامی
لذا فلاسفه اسلامی وقتی تحلیل عقلانی کردند از نفس
از همان ادراکات عرضی
با تمام کیفیت‌ها و حالات و علم‌های حضوری و حصولی‌اش
حالا این تحلیل را نسبت می‌دهند به واقع
زیرا آن را معقول ثانی فلسفی می‌داند
و عروض آن را در خارج مجاز
اما هیوم با دیواری بتونی که میان مفاهیم تحلیلی و مفاهیم خارجی می‌کشد
جوازی برای این عروض صادر نمی‌کند
شاید همین است
که از نظر وی نمی‌توان نفس را «کماهوحقّه» شناخت
زیرا هر شناختی که حاصل شود
تنها از «عوارض» آن است
نه از خود آن!
استاد حسینی(ره) این نحو از شناخت را «معرفت بالآثار»‌ نام می‌نهد
و کافی برای درک واقعیت
و وافی برای مقصود ما از درک
یعنی تصرّف در واقعیت
نمی‌داند!

امیدوارم مطلب روشن شده باشد
اگر نشد بفرمایید تا بیشتر بتفلسفم! :)

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
هارد خود را دور بیاندازید + چهارشنبه 93 بهمن 29 - 10:28 صبح

امروز هجدهم فوریه است
دو روز پیش
کاسپراسکای پرده از یک ویروس مخوف اینترنتی برداشت
که ایران و روسیه
دو منطقه با بالاترین فراوانی از آلودگی به این ویروس‌اند
[متن خبر فارسی]

و خبر اصلی

انگار بیش از ده‌سال است در رایانه‌های ما فعالیت می‌نماید
و به تازگی کشف شده!

کار آن سرقت اطلاعات
و حمله به سرورهای نهادهای مالی، دانشگاهی، نفتی، هسته‌ای و...

کاسپراسکای آن را مرموزترین و شگفت‌آورترین ویروسی می‌نامد
که تا به حال  با آن مواجه شده

آن‌ها می‌گویند که قادر به حذف آن از رایانه شما نیستند
چرا؟!
زیرا این اولین ویروس شناخته‌شده است که روی فریم‌ور هارد دیسک شما
یا کول‌دیسک
می‌نشیند!
دقت فرمودید؟!
می‌گویند متدهایی که فریم‌ور را «می‌نویسد» محدودند
و امکان «خواندن»‌ نمی‌دهند
لذا پس از آلوده شدن هارد به این ویروس
دیگر:
1. نمی‌شود از وجود یا عدم آن مطلع شد
2. نمی‌توان آن را حذف کرد
3. نمی‌توان دسترسی آن به اطلاعات را محدود نمود

حتی هر رمزی که بگذارید
حتی به روش‌های رمزکردن بیت به بیت اطلاعات!
این جاسوس اینترنتی می‌تواند رمز را هم بردارد
در خود ذخیره  نماید
و پیوسته اطلاعات شما را پویش نموده و از طریق اینترنت ارسال کند!

کول‌دیسکی که بارها فرمت شده باشد
باز هم ممکن است آلوده به این ویروس باشد
کافیست به رایانه‌ای متصل شود که آلوده است
ویروس حتی روی بوت‌سکتور هم نمی‌رود
مثل ویروس‌های قدیمی
و حتی بدترین‌شان؛ چرنویل
این ویروس را اصلاً روی سطح هارد یا کول‌دیسک نمی‌یابید
این ویروس در چیپ‌های سخت‌افزار قرار می‌گیرد!

گفته‌اند که هاردهای مکستور، وسترن دیجیتال، سامسونگ، سیگیت، هیتاچی و توشیبا را آلوده می‌کند
یعنی نام این هاردها را در سورس ویروس یافته‌اند

و جالب این‌که
دو مرحله‌ای عمل می‌نماید
در مرحله اول آلودگی
یک ویروس اولیه به نام «دابل‌فانتزی» به رایانه می‌آید
هارد را چک می‌کند
ولیدیت می‌کند اصطلاحاً
اگر رایانه مزبور ارزش سرقت اطلاعات را داشت
متناسب با میزان ارزش آن‌ها
نسخه‌ای از «ایکویشن‌دراگ» یا «گری‌فیش» را نصب می‌نماید
این ویروس دسترسی به تمام سیستم عامل قربانی دارد
اما اگر
نسبت به دسترسی به بعضی سخت‌افزارها دچار مشکل شود
مثلاً نتواند از کارت شبکه استفاده نماید
یا فایروال را دور بزند و به سایر کلاینت‌ها دسترسی داشته باشد
به سراغ سرورهای خود می‌رود
و پلاگین یا درایور مورد نیاز را دانلود می‌کند
این ویروس دارای 18 درایور و 35 پلاگین است
که متناسب با سخت‌افزار یا نرم‌افزارهای کاربر مورد استفاده قرار می‌دهد

کاسپراسکای چهار ورژن 8 و 11 و 12 و 13 از این ویروس را شناسایی کرده
و می‌گوید: «ما ظاهراً تنها به بخش بسیار کوچکی از تنوع ورژن‌های این ویروس دست پیدا کرده‌ایم»

کاسپراسکای سند معرفی ذیل را درباره این ویروس منتشر کرده:
http://securelist.com/files/2015/02/Equation_group_questions_and_answers.pdf
و معتقد است
الگوریتمی که در ساخت این ویروس به کار رفته
منطبق با افشاگری‌های اخیر ادوارد اسنودن است
که استفاده از این الگوریتم‌ها را به NSA نسبت داده بود
سازمان امنیت ملی آمریکا

(این موارد را درباره سازمان مزبور بخوانید: + + +)

کاسپراسکای می‌گوید این ویروس می‌تواند خود را نابود کند
لذا شناسایی آن دشوار است

فرض کنید به رایانه شما می‌آید
وقتی روی فریم‌ور هارد شما نشست
خود را از رایانه پاک می‌کند
شما هم هرگز نمی‌فهمید چنین جاسوسی در کنار شماست!

راستی این ویروس مختص مایکروسافت ویندوز هم نیست
و کاسپراسکای می‌گوید روی Mac OS X هم مشاهده شده است!

با این سایت درباره این ویروس به روز باشید: http://securelist.com

یک حرفه‌ای خوش‌ذوق در یکی از سایت‌های خارجی نوشته بود:
«در این شرایط بهترین راه حل این است که هارد خود را دور بیاندازید!»

پ.ن.
هفته‌نامه اشپیگل آلمان سندی محرمانه را مربوط به سال 2006 منتشر کرده است
که در صفحه 4 آن متن عجیبی درباره «هک فریم‌ور هارددیسک» نوشته شده
با این عنوان: «Covert Storage Product»
این سند که برچسب «فوق محرمانه» دارد
در انتهای خود به نام NSA امضاء شده است!
این سند ایده‌ای را مطرح می‌نماید که با هک فریم‌ور هارد
می‌توان بخشی غیرقابل دسترسی در سطح هارد ایجاد کرد
که هیچ سیستم‌عامل و ابزار دیگری قادر به مشاهده آن نیست
زیرا این محدودیت در سطح خود سخت‌افزار انجام می‌شود، یعنی داخل خود هارددیسک!

پ.ن.
شاهکار برنامه‌نویسی در تولید یک ویروس هوشمند!
اطلاعات افشا شده تخصصی  و فنی کاسپراسکای را  می‌خواندم
به این بخش رسیدم:
این ویروس می‌تواند «شکاف هوایی» را هم دور بزند!
یعنی چه؟!
مثلاً رایانه‌ای دارید یا شبکه‌ای از رایانه‌ها
که به دلایل مسائل امنیتی آن را ایزوله کرده‌اید
هیچ سیم و کابل شبکه‌ای آن را به بیرون متصل نمی‌کند
کاملاً Local است یعنی
اطلاعات و آپدیت‌های مورد نیاز را هم با کول‌دیسک جابه‌جا می‌کنید
البته هر بار هم با فرمت کردن کامل
حالا ویروس اطلاعات مورد نیازش را جمع می‌کند
یا نیازهایی که به درایورهای بیشتر دارد یا پلاگین
این را در کول‌دیسک قرار می‌دهد
کول‌دیسک وقتی از منطقه ایزوله خارج شد و به رایانه‌ای متصل شد که اینترنت دارد
اطلاعات را به سرورهای مورد نظر ارسال می‌کند
یا درایورها را دانلود می‌نماید
باز هم شما کول‌دیسک را فرمت می‌کنید
به منطقه ایزوله باز می‌گردید و به رایانه‌ای که هرگز به اینترنت متصل نشده وصل می‌نمایید
درایورها از کول‌دیسک فرمت‌شده خوانده می‌شود!
یعنی یک کول‌دیسک فرمت‌شده و خالی از اطلاعات می‌تواند جاسوس کوچک دشمن باشد
هیچ آنتی‌ویروسی هم هیچ غلطی نمی‌تواند بکند
زیرا چیزی روی کول‌دیسک وجود ندارد تا اسکن شود!
یعنی می‌شود؟!
این‌ها را سایت کاسپراسکای نوشته است!
اگر متخصصینی اطلاعات بیشتر دارند بفرمایند
و این برداشت بنده را اصلاح کنند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 18 + سه شنبه 93 بهمن 28 - 9:0 عصر

با توجه به فرمایشات شما که قبلا هم فرموده بودید اینها برای فردی که به
خداوند ایمان دارد صادق است اما شخصی که از عقل و خطاهای آن سخن می راند
و ایمان به خدا ندارد نمی توان چنین مطالبی عنوان کرد.
بنده به دنبال براهینی بودم که بتوان اعتبار عقل را برای شخصی که عقل را
زیر سوال می برد و ایمان به خدا ندارد اقامه کرد که با این تناسب راهی
باقی نمی ماند.

برای فردی که به خدا ایمان ندارد هم راهی هست
اما نه آن راهی که معمولاً تصوّر می‌شود
برای «کافر» راهی نیست
راهی که بتوان او را بازگرداند
زیرا کافر سعی در پنهان کردن دارد
می‌داند و عمل نمی‌کند
می‌فهمد و انکار می‌نماید
این را خوب دقت بفرمایید
کاملاً
«هیچ برهانی نمی‌تواند اختیار را نفی نماید»
این لازمه دوره امتحان است
خداوند به انسان اختیار داده است
برهانی وجود ندارد
و نه استدلالی
که بتواند اختیار بشر را از بین ببرد
همان‌طور که نظر خداوند هم بر همین بود
وقتی که فرمود اگر می‌خواست همه را به جبر مسلمان می‌کرد
اما غرض خلقت دنیا با این مطلب منافات دارد

پس بی‌دین را فقط می‌شود متوجه کرد
بفهمد مسیر را
اما اختیار او همیشه پابرجاست
زیرا «لا إکراه فی‌الدین»

اگر این مطلب را توجه داشته باشیم
اکنون به سراغ برهانی نمی‌رویم که آثار جبری داشته باشد
پی براهین اختیاری می‌گردیم
برهانی عقلی که با اختیار همراه باشد،
از سنخ چند استدلال نظری صرف نیست
براهین عملی‌ست

عرض شد که خداوند به واسطه ربوبیت خود
بندگان را این‌طور هدایت می‌نماید
شرایطی را پدید می‌آورد
تا در آن شرایط عمل نمایند
تصمیم بگیرند و تعیین مسیر کنند
شما یک فرد بی‌دین را
در مقابل تصمیمی قرار بده
جایی که مجبور باشد الف یا ب را انتخاب کند
و در حدّ ظرفیت او
در حدّ فهمی که از خوب و بد دارد
به آزمون بکش
اگر منافع خود را زیر پا گذاشت و طرف خوب را گرفت...
به قول یکی از فلاسفه
اگر بین خوبی و خوشی در آن موضوع خاصّ امتحانی
طرف خوب را برگزید
نه طرف خوش را
او یک گام به پیش آمده
او یک گام خداشناس شده
او یک مرحله از آزمون عقلانی را با موفقیت پشت سر گذاشته است
و به ظرفیت عقلانی جدیدی دست‏یافته
حتی اگر هنوز خداباور نشده باشد
موحّد نباشد
خداوند به او قدرتی عطا می‌کند
به عقل او
که اکنون گزینه‌های جدید هدایت را بتواند بسنجد

هرگز با یک ناآشنای اسلام
در همان اولین ملاقات نباید از همه فروع و اصول سخن گفت
لازم هم نیست همه مسائل فلسفی را طرح کرد
اصلاً مگر با استدلال فلسفی کسی مسلمان می‌شود؟
و به خدا ایمان می‌آورد؟
سؤال این‌جاست
آیا استدلال نظری رفتار فرد را تغییر می‌دهد؟
یا استدلال عملی؟
استدلال عملی همان است که عرض شد
ربوبیّت
هدایت
قرار دادن فرد در انتخاب‌هایی که طرفین را بفهمد
عدل و ظلم را در گزینه‌ها درک کند
در ظرفیت و قدرت او نیز باشد که بتواند اختیار صحیح داشته باشد
اکنون اگر خودپرست نبود
راه هدایت برای او باز می‌شود
اما اگر خودپرستی وجودش را گرفته
کر و کور گشته
مهر بر قلب او زده می‌شود
فردی که سال‌های سال ظلم و ستم کرده
با این‌که التفات به این معنا هم داشته
چنین انسانی از روی اختیار نفی خدا می‌کند
مگر می‌شود با برهان نظم و علیّت و حتی صدیقین او را به راه آورد؟!

در برابر آنان‌که خارج از دین هستند
اگر به دنبال استدلالی برون‌دینی هستیم
راه آن دعوت به انصاف است
نه دعوت به همه فروع دین
همان راهی را باید رفت که انبیاء عظام الهی
به هدایت خاصّه پروردگار رفتند
باید انسان‌ها را دعوت به یک پله بالاتر از آن‌چیزی کرد که هستند
یک گام فراتر
از ظرفیتی که هم‌اکنون دارند
باید آن‌ها را در مسیر اعمال و رفتارها و مناسکی قرار داد
که عقل‌شان رشد یابد
عقل مانند چشم است
مانند گوش
همه قوای انسان همین رویه را دارند
رشد دارند
قوت و ضعف دارند
انسانی که یک عمر سراسر گناه و ظلم پشت سر خود دارد
عقل وی در درک خداوند
و وجودات ماورایی ضعیف شده است
مانند فردی که از فرط تنبلی
بازوان قدرتمندی ندارد
یک سطل آب را هم نمی‌کشد
چطور می‌شود از او خواست در مسابقات مردان آهنین شرکت جوید؟!

آنان که می‌پندارند با استدلال عقلی
مثلاً می‌شود با راسل و نیچه و هیوم و امثال وی سخن گفت
این نکته را فراموش کرده‌اند
که خداوند بر قلب معاندان و به‌عمدانکارکنندگان مهر زده است
کسی که در کودکی گردن جوجه گنجشکی را می‌شکند
و موری را بی‌دلیل زیر پا له می‌کند
فردی که کشتار غزه و ستمگری صهیونیست‌ها وی را نمی‌رنجاند
قلبش از سنگ شده است
یعنی بخشی از قوای عقلی خود را از دست داده است
عقل است که عدل و ظلم را تشخیص می‌دهد
چنین انسانی توانایی درک و پذیرش خدا را دارد؟!
آنان‌که تصور می‌کنند با این فلاسفه غربی می‌شود سخن از دین گفت
و با استدلالات عقلی
و براهین محض
آنان را به پذیرش اصول توحیدی واداشت
این افراد عقل را «مطلق» فرض کرده‌اند
خیال کرده‌اند عقل یک قوه نامتناهی و لایتغیّر است
عقل مسلمان و کافر مساوی هم
قدرت برابر دارد
عقل را از سنخ سایر قوای انسانی فرض نکرده‌اند
که تغییر می‌کند
ضعیف و قوی می‌شود
نقصان و کمال پیدا می‌کند
که اگر این‌طور می‌اندیشیدند
هرگز آن‌طور قضاوت نمی‌نمودند!

انسانی که یک‌بار به خاطر دزدی رفیقش سکوت کرد
و علیه وی شهادت نداد
به همان اندازه
قوای عقلانی خود را از دست داده
در تشخیص صحیح و غلط
و بالعکس
هر انسانی که به تشخیص عدل و ظلم عمل کرد
و حتی با برادرش به خاطر دزدی مقابله نمود
یک گام، ارتقاء عقلانی یافته:
«من عمل بما علم علّمه الله ما لم یعلم»

در نظر استاد حسینی (ره)
تفکر یکی از رفتارهای بشر است
و مانند سایر رفتارهای وی
تابع اختیار!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
قرآن در ویندوز + جمعه 93 بهمن 24 - 10:1 صبح

خداوند بر درجات اخروی دوستان بزرگوار ما بیافزاید
و توفیقات‌شان را در دنیا افزون فرماید
باز هم شاهکاری دیگر از یک مرکز بزرگ تحقیقات
مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی

قبل‌تر چیزی درباره درج متن و ترجمه قرآن در Word
نوشته بودم
نرم‌افزاری که بسیار به من کمک کرد
و زیاد مورد استفاده‌ام قرار گرفت
پرکاربرد و مفید

اما امروز
باز هم به صورتی غیرمترقبه
با این نرم‌افزار جدید آشنا شدم

در همه‌جای ویندوز کار می‌کند
می‌رود در کنار ساعت می‌نشیند
هر بار که Ctrl+Q را بفشاری
بالا می‌آید
آیاتی را که کاربر نیازمند درج آن‌هاست
به سرعت می‌یابد
در نرم‌افزار مورد نظر قرار می‌دهد
با ترجمه و نشانی
حرف ندارد
مثل همیشه هم با زیباترین گرافیک قابل تصوّر!

فوق‌العاده
پرکاربردتر از قبلی حتی
رایگان و قابل دانلود از این‌جا

رسماً تشکر و سپاس خود را عرض می‌نمایم
خدمت برادران عزیزی که در این راستا زحمت کشیده‌اند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
سوپ ِ بارانی + پنج شنبه 93 بهمن 23 - 12:51 عصر

کودکان را آسان می‌توان شاد کرد
روحیه آنان
به سادگی قابل مدیریت و ارتقاست

امروز وقت نهار که شد
باران می‌بارید
نم‌نم بود و نه خیلی زیاد
دوست داشتند طراوت آن را حسّ کنند
گفتم به حیاط بروند
ناگهان
به نظرم رسید غذای‌شان را بدهم همان‌جا
سوپ ِ داغی
که برای نهار تدارک دیده بودم

خنکی هوا
نم‌نم باران
طراوت بی‌نظیر آسمان
نور کم خورشید که از پشت ابرها
فضایی بهاری و شاعرانه پدید آورده بود
با بخاری که از سوپ بلند می‌شد...

بچه‌ها خیلی خوشحال شدند
خیلی...
بیش از آن‌چه تصوّر می‌رفت

استاد حسینی(ره) انسان را با سه بُعد توصیف می‌فرمایند:
«روح، ذهن و جسم»
و اولی را نسبت به دومی مهم‌تر
و دومی را نیز
مهم‌تر از سوّمی بیان می‌دارند

آرامش و امنیت روحی و روانی
بیشتر در سلامت انسان تأثیر دارد
بر این مبنا
و برای والدین
این آسان‌ترین راه
برای ارتقاء وضعیت سلامت کودکان

به جای هزینه‌های فراوان برای جسم‌شان
یا این‌همه کلاس فوق‌العاده و کتاب‌های گام به گام و شیوه‌های بالابالا
برای افزایش قدرت ذهن و تفکّرشان
با ایجاد تنوّع
گاهی با کمی تغییر شرایط
کمی مدارا کردن و نوآوری در زندگی
خیلی می‌توان به ارتقاء وضعیت کودکان کمک کرد
به جای مسافرت‌های پرهزینه و رفتن به بوستان‌های دور حتی

به عنوان یک انسان
آن‌ها نیز بیش از توجه به جسم و ذهن
نیاز به توجه روحی دارند
و ارتقاء وضعیت روح و روان انسان
نیاز به هزینه مالی ندارد
فقط کمی دقت و توجه می‌خواهد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 17 + دوشنبه 93 بهمن 20 - 8:0 عصر

استاد بسیاری از فلاسفه می گویند که هر چیز اعتبار خود را از عقل می گیرد
و عقل اعتبار خود را از خودش می گیرد.
آیا این جمله درست است؟اگر اشتباه است پس عقل اعتبار خودش را چگونه به
ثبوت می رساند؟
و اگر اینگونه استناد کنیم که عقل اعتبارش را از خودش می گیرد که با دور
مواجهه می شویم و در کتاب «شکاکیت،نقدی بر ادله» نوشته ی دکتر عسگری
انتشارات بوستان، آمده است: نمی توانیم بپذیریم که عقل اعتبارش را از
خودش می گیرد و بنده نمی دانم کدام درست است و جواب صحیح چیست.
اگر هر زمان فرصت یافتید لطف نمایید پاسخ فرمایید متشکر خواهم شد.

برادر من
این همان بحث ملاک است
پیش از این به آن پرداختیم
که ملاک صدق و کذب قضایا
ملاک اثبات انطباق یا عدم انطباق اداراکات ما با واقع
یا درون ماست
یا بیرون ما
این دقیقاً تکرار همان گفته‌هاست
اگر ملاک درون عقل باشد
یعنی عقل خود ملاک داشته باشد
یعنی بگوییم عقل را به خودش می‌سنجیم
و همه چیز دیگر را نیز به عقل
عرض شد که همان‌طور که فرمودید
هم می‌شود گفت دور می‌شود
و هم می‌شود گفت که اصلاً ملاکِ درون چطور راستی‌آزماییِ بیرون را می‌نماید؟!

خووووب ابتدا باید دقت نماییم
که منظور از «اعتبار عقل» چیست؟
وقتی فلاسفه گفتند: اعتبار عقل به خود اوست
از این جمله چه اراده کرده‌اند؟
تا مبادا چون آن‌چه ویتگنشتاین درباره فلاسفه می‌گوید
به ورطه بازی با الفاظ و کلمات و واژگان بیافتیم
اعتبار یعنی حجیّت
حجیّت یعنی حجّت و استدلال داشتن
استدلال یعنی دلیل متقن و قطعی آوردن بر...
بر چه؟
اصلاً عقل قرار است حجّت باشد برای چه چیزی؟
ما عقل را برای چه می‌خواهیم؟
که حالا دلیل بیاوریم بر صحّت آن؟
که بگوییم کار خود را قطعاً درست انجام می‌دهد؟
گرفتاری همین‌جاست
باید روشن نماییم که معتبر بودن عقل چه معنایی دارد
آیا کار عقل «شناخت جهان» است
که هر شناختی توسط آن معتبر باشد؟
یا کار عقل «تنظیم رفتار ماست»
تا هر کاری را اگر بر مستوای عقل انجام دادیم معتبر بدانیم؟

معمولاً فلاسفه نیز دو کار برای عقل در نظر گرفته
و بر همین اساس آن را به «نظری» و «عملی» تقسیم نموده‌اند
محصول بخش اول را گزاره‌هایی می‌دانند
که به «هست»، «است» و «نیست» ختم می‌شود
و محصول بخش دوم را
گزاره‌هایی که با «باید» و «نباید» آغاز می‌گردند
و این وسط عقل فقط حکم می‌دهد
یک‌بار به «هست» حکم می‌دهد و «است»
و بار دیگر به «باید»
عقل در این حکم دادن چه مستمسکی دارد؟
بر چه ملاکی عمل می‌کند؟
چه مستنداتی دارد؟
چه دستگیره‌ای که بدان بیاویزد تا سقوط نکند؟
منظور از اعتبار همین است

بعضی عقل فلاسفه را به «خودبنیادی» متهم ساخته‌اند
عقلی که به خود متکی‌ست
آیا عقل می‌تواند به خود متکی باشد؟!

«بسم‌الله الرحمن الرحیم، إقرأ باسم ربک الذی خلق، خلق الإنسان من علق، إقرأ و ربّک الأکرم، الذی علّم بالقلم، علّم الإنسان ما لم یعلم، کلاّ إن الإنسان لیطغی، أن رآه استغنی ...»
انسان مؤمن نمی‌پذیرد که عقل مستقل باشد
بی‌نیاز از غیر
به تنهایی بفهمد و حکم نماید

اما اگر عقل را بدون خالقش
و جدای از روابط اصیلی که با حقایق جهان دارد
اگر عقل را کاملاً آن‌طور که مادیون می‌گویند تعریف کنیم
چون نمی‌توانیم هیچ ملاکی بیرون آن بیابیم که به استنتاجات آن اعتبار دهد...
چرا؟!
عرض شد قبلاً
زیرا آن ملاک بیرونی خود نیز ابتدا باید به عقل تشخیص داده شود
و این تشخیص نیز بنفسه محتاج ملاک صحّت است
و به تسلسل می‌کشد
وقتی ملاک را نمی‌توانیم بیرون عقل داشته باشیم
درون عقل هم هر ملاکی که باشد درونی‌ست و بیرون‌نما نیست
وقتی به بیرون متکی نباشد
بیرونی که آن را «واقع» می‌نامیم
ملاک درونی که نمی‌تواند صحّت ارتباط با واقعیت بیرونی را کنترل نماید!
در این شرایط است که انسان رها شده
فردی که عقل خود را تک می‌بیند
تک و تنها در دنیایی از اداراکات صحیح و سقیم
وقتی هیچ راهی ندارد تا ثابت نماید آن‌چه می‌فهمد صحیح است یا ناصحیح
ناگزیر است بگوید:
«هر چه هست همین است، حتی اگر نباشد!»
یعنی بنا را می‌گذارم بر عقل خودبنیاد
بر تشخیص خودم
بر اعتبار ذاتی و درونی عقل
هر چه باداباد
شد که شد، نشد هم که دیگر کاری از من بر نمی‌آید!

مسأله بوقلمون راسل را اگر شنیده باشید
از همین دست مسائل است
بوقلمونی را تصویر می‌کند
که هر شب ساعت 9 غذا داده می‌شود
این‌قدر این پدیده تکرار می‌شود
به مدّت تقریباً یک‌سال
که بوقلمون به این نتیجه می‌رسد:
«من هر شب ساعت 9 غذا می‌خورم»
تا این‌که
شب سال نو بوقلمون را ساعت 9 کباب می‌کنند و می‌خورند!
راسل از همین دست فیلسوفان است
فیلسوفانی که عقل را رها و ول یافته‌اند
خب ناگزیرند به چنین تردید و شکاکیتی دربغلطند
راسل می‌گوید سال‌ها و قرن‌ها و هزاره‌ها هم اگر خورشید از مشرق طلوع کرده
دلیل نمی‌شود ناگهان فردا از مغرب طلوع ننماید!
یعنی نمی‌توان به گزاره‌های استقرایی و استنتاجی عقل اتکا کرد
اکنون چنین انسانی چه باید بکند؟!
آیا سوار ماشین نمی‌شود؟
آیا فرمان ماشین را به چپ و راست نمی‌چرخاند؟
آیا موقع غذا خوردن گوشت را به دهان نمی‌گذارد؟
چرا نمکدان را نمی‌جود؟!
وقتی راسل رابطه علیّت را نفی می‌کند
پس ممکن است هر لحظه نمکدان هم مانند گوشت قابل خوردن شود!

چیزی در ورای همه این گفته‌ها هست
که ملاکی برای عقل می‌شود
برای فردی که خدا دارد
اعجازی درون وی رخ می‌دهد
خداوند وجود دارد
اوست که عقل را خلق کرده
و اوست که عقل را می‌شناسد
و اوست که می‌داند عقل قادر به شناخت صحیح نیست
اگر دستگیری نشود
و متکایی در ورای خود نداشته باشد
خداوند دست عقل را گرفته و می‌گیرد
خداوند انبیاء را ارسال کرد
خداوند عقل را هدایت کرد
خداوند برای عقل مسیری هموار تدارک نمود
و البته برای حرکت عقل در مسیر مورد نظر
چیزی درون آن قرار داد
باید هم باشد
باید چیزی درون عقل باشد که با مسیر طراحی شده چفت و جور شود
تا عقل در آن بیافتد و حرکت کند
«عجز»
«ناتوانی»
«تسلیم»

عقل با «استغنا» به مسیر طراحی شده نمی‌افتد
عقل خودبنیاد نمی‌تواند رشد نماید
به سقوط شبیه‌تر است
تمام فعالیت‌های استنتاجی او
خداوند حوادث و پدیده‌هایی در زندگی بشر تدارک دیده است
هر انسان
تک‌تک ابناء بشر
انسان به انسان این اتفاق می‌افتد
اصلاً چه بسا گروهی از ملائک متولّی این امر باشند
تک به تک زندگی هر فرد مخلوق را بنگرند
و سازوکارهای حوادث پیش‌روی وی را معماری کنند
در این حوادث عقل به «عجز» می‌رسد
در هر بار به عجز رسیدن راهی در برابرش می‌گشاید
دو دعوت
دعوت به تسلیم در برابر قوه برتر و اطاعت از مسیر ربوبی
و یا اتکا بر خود
پای‌فشردن بر درک ناقص عقلانی خویش
و ادامه راه بر این مسیر ناهموار مثلاً عقلایی
انسان در هر حادثه عاجزکننده
در مقابل همین انتخاب قرار دارد
و متناسب با اختیاری که می‌کند
قدرتی به عقل وی اعطا می‌شود یا نمی‌شود
عقلی که تسلیم شد
ملاکی از بیرون به وی اعطا می‌گردد
که بتواند قضاوت‌هایی که در گذشته داشته ارزیابی نماید
و با این ملاک بسنجد
و بفهمد چقدر مطابق بوده و چقدر غیرمطابق

پس
این‌که به دنبال ملاکی برای عقل بگردیم
که اعتبار عقل را به درون یا بیرون آن بازگرداند
به نحوی که قطعی جواب دهد
و بی‌تردید صدق و کذب را نشان
چنین چیزی دست نیافتنی‌ست
یعنی «خواسته‌اند» تا دست‌نیافتنی باشد
اصلاً بنای‌شان بر این بوده
چه کسی می‌تواند در برابر اراده خدا ایستادگی نماید؟!
زیرا دنیا دار امتحان است
و اگر حل‌المسائل می‌گذاشتند روی میز ما
جوک بود نه امتحان
سرگرمی بود و به سخره گرفتن تمام انسانیت
امتحان است
و در امتحان پاسخ‌ها را جلوی شما نمی‌گذارند
حتی روشی قطعی برای رسیدن به پاسخ‌ها هم وجود ندارد
شما را در شرایطی قرار می‌دهند
تا در گرد و غبار قرار بگیری
در تردید
در وهم و ظن و گمان
حرف حق را بشنوی
حرف باطل را هم
و حرف باطل باید به نحوی باشد که مشوب به حق شود
باید باطل هم آن‌قدر وسعت بگیرد
که بشود با حق اشتباه شود
و خداوند به باطل فرصت داد
ابلیس: «قال رب فأنظرنی إلی یوم یبعثون»، خدا: «قال فإنّک من المنظرین، إلی یوم الوقت المعلوم» (ص:81 و حجر: 38)
اگر قرار بود عقل ابزاری باشد
که مانند کولیس‌ورنیه دقیق اندازه بگیرد
با ضریب دقتی در حدّ میکرون
و بگوید آقای الف دروغ می‌گوید و آقای ب راست
دیگر امتحان معنا می‌داشت؟
دیگر اطاعت خدا مفهوم پیدا می‌کرد؟

اگر خداوند چنین ابزاری به بشر می‌داد
درِ خداپرستی از بن و ریشه تخته می‌شد
و باب عقل‌پرستی باز
همه انسان‌ها به عقل اتکا کرده و عمل می‌نمودند
و نامی از خدا در زمین باقی نمی‌ماند
دقت بفرمایید
قرار است عقل «گیر» کند
اصلاً بناست که عقل در برابر ادراکات خود متحیّر شود
عاجز گردد
عجز بخشی از راز خلقت دنیاست
وقتی عاجز شد
متوجه خدا می‌شود
آن‌گاه خداوند راه را نشان می‌دهد
اگر توکل کرد و تسلیم شد و راه را رفت
از نجات‌یافتگان می‌گردد
اگر استنکاف کرد
به ورطه هلاکت خواهد افتاد
آن ملاکی که در این مرحله خداوند به عقل اعطا می‌نماید
فقط برای ارزیابی رفتارهای سابق است
و حکم‌هایی که عقل
پیش از این و در مرتبه سافل بدان رسیده
خداوند ملاک ادراکات پیش‌رو را عطا نمی‌کند
تا فرد مذکور همچنان در معرض امتحان باقی بماند
تا زنده است
زیرا انسان تا به مرگ دست نیافته
در دار امتحان است
بیچاره آن فلاسفه‌ای که این مسأله را نفهمیدند
و این همه تفلسف بیهوده کرده‌اند!

قصه قابیل: «فَبَعَثَ اللَّـهُ غُرَابًا یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی سَوْءَةَ أَخِیهِ قَالَ یَا وَیْلَتَی أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَـذَا الْغُرَابِ» (مائده:31)

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
بازی مقوایی + دوشنبه 93 بهمن 20 - 11:37 صبح

از سوریه که باز می‌گشتم
چند بازی مقوایی خریدم
به رسم سوغات
اما هم راهنمای آن‌ها به زبان عربی بود
و هم بعضی کلمات و اعداد به زبان انگلیسی

به نظرم آمد حالا که تقریباً باسواد شده‌اند
به فارسی ترجمه کنم
تا قابل استفاده‌شان شود

اول این بازی‌ست که نام آن را «بازی خانواده» گذاشتم
«عقوبة کذّاب» چندان نام جالبی به نظرم نیامد
جعبه‌‌ای هم برای آن درست کردم
و راهنمایی به زبان فارسی
پشت جعبه

[تصویر بزرگ]

در این چند روز خیلی مورد توجه‌شان قرار گرفته
خصوصاً سیداحمد
خیلی اصرار دارد
تا درس و مشق تمام شود می‌آید سراغم و به  این بازی دعوت می‌کند

دیگری را به نام «تک» به بچه‌ها شناساندم
فعلاً ولی نه بازی اصلی‌اش
اعداد رنگ‌دار را پشت و رو می‌چینند
تا مدتی به صورت بازی حافظه درآمده
بازی آن را گذاشته‌ام بعدتر یادشان بدهم
به نظرم آن هم بازی سرگرم‌کننده‌ای باشد
خصوصاً این‌که تمام اعداد و راهنمای آن را نیز به فارسی برگرداندم

[تصویر بزرگ]

با زیاد شدن دفاتر تکثیر و چاپ رنگی
کارها خیلی آسان شده
هر بازی و طرحی که بخواهید
فوری چاپ می‌شود و لمینت یا سلفون
با قیمت‌هایی بسیار ارزان و باورنکردنی!

به گمانم بچه‌ها لذت بیشتری می‌برند وقتی بازی «ساخته» می‌شود
تا این‌که «خریده» شود
وقتی می‌بینند پدرشان بازی را تولید می‌کند
و با او تا دفتر نشر همراه می‌شوند
و می‌بینند چطور از دستگاه چاپگر خارج می‌گردد
وقتی در بریدن آن با قیچی مشارکت می‌کنند
بازی معنای جدیدی پیدا می‌کند اصلاً
چیزی منحصر به فرد
که نظیر ندارد
می‌شود همان نامی که خودشان می‌گویند: «بازی ِ خودمان» :)


پ.ن.
اگر مایل هستید بازی را برای خود بسازید
فایل‌های اصلی را برای دانلود قرار دادم
از این نشانی بازی خانواده را دانلود بفرمایید
و از این نشانی بازی تک را.
کافیست روی مقوای کوتد (یک روی آن براق است) بدهید چاپ رنگی کنند
با قیچی ببرید و بازی کنید
و یا اگر مایل بودید بیشتر محفوظ بماند و دیرتر خراب شود
یا روی مقوای مذکور را بدهید یک رو سلفون کنند
یا
بهتر است روی کاغذ نازک چاپ رنگی کرده
سپس لمینیت نمایید
در این روش آخر کاملاً مثل کارت‌های پلاستیکی خیلی محکم و خوب در می‌آید
نکته: هرگز مقوا را لمینیت نکنید
زیرا پس از بریدن
پس از چند بار استفاده
از وسط برش می‌خورد و دو تکه می‌شود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: بازی 21 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 16 + دوشنبه 93 بهمن 6 - 2:0 عصر

مجدد برای سوالی مزاحم شدم.
عده ای از فلاسفه ی غرب عقیده دارند که بسیاری از مطالبی که بدیهی می
پنداریم به خاطر ساختار مغز ما می باشد.
به عنوان مثال وقتی می گوییم «جزء از کل کوچکتر است» به خاطر ساختار این
شکلی مغز ماست و اگر ساختار مغز ما را عوض کنند و یا طور دیگری خلق شده
بود شاید ما نتیجه ای عکس این قضیه یا اصلا نتیجه ای دیگری می گرفتیم.
آیا این گفته درست است؟

همان‌طور که پیش از این نیز عرض شد
علوم امروز غرب
از «درست» و «غلط» سخن نمی‌گویند
یا شاید بهتر است بگوییم
تعریف‌شان از صحیح و غلط تغییر کرده است
زیرا نشان دادیم که در نظر فلسفی ایشان
با مکاتب متعدّدی که دارند
عملاً ارتباط مطلق و قابل اعتمادی با واقعیت وجود ندارد
و هیچ ملاک معتبری
که بتوان بر اساس آن پندار «مطابق» را از «غیرمطابق» تشخیص داد

پس امروز در غرب چه می‌گذرد؟
غرب مکانی نه
غرب اندیشه‌ای
امروز در اندیشه غرب «تجربه» محور دانش است
و تجربه به «کارکرد» منتهی می‌شود
لذا طیفی از درست و غلط ایجاد شده
طیفی که یک سر آن «درست» قرار گرفته
البته به صورت توخالی
دایره‌ای که حدّ است
همان‌طور که در نمودارهای ریاضی ترسیم می‌شود
یعنی آن‌چه دست‌نیافتنی‌ست
و سر دیگر آن «غلط»
و تمام نقطه‌های روی این خط
روی این طیف
هر کدام درست‌تر از آن‌طرفی
و غلط‌تر از این‌طرفی
علم تجربی صفر و یک نیست
سیاه و سفید نیست
کاملاً خاکستری‌ست
هیچ‌ دانشمندی نمی‌گوید
و نباید هم بگوید:
«نظریه من درست است»
بلکه می‌گوید:
«نظریه من بهتر پدیده‌ها را تحلیل می‌کند»
چرا؟
زیرا تعداد بیشتری از مصادیق را توجیه می‌نماید
یعنی شمولیت بیشتری دارد

این یک بحث روشی
که مبادا با ذهنیت درست و غلط
به سراغ علمی برویم که اساساً از چنین پیش‌فرضی ابا دارد

عرض شد که فلسفه امروز غرب «فیزیک» است
زیرا اگر فلسفه بناست «هستی» را بشناساند
امروز «هستی» بر اساس نتایج تحقیقات در علم «فیزیک» تفسیر می‌شود
وقتی فیزیک گفت جز ماده و انرژی چیزی در جهان نیست
و آن دو را نیز کاملاً مادی معنا کرد
عملاً روی فراماده خط بطلان کشید
روح را انکار کرد
جن را انکار کرد
فرشته و ملائک را انکار کرد
حتی خدا را هم
اگر چه فیزیک‌دان‌هایی پیدا شوند که خداپرست باشند!

همان‌طور که فلاسفه می‌گویند
علمی که متکفّل «هستی‌شناسی»ست
تنها اوست که شایستگی دارد
تا موضوع سایر علوم را اثبات کند
و درباره هست و نیست‌شان سخن بگوید
وقتی این شیفت اتفاق افتاد
و شناخت هستی در غرب
به علم «فیزیک» سوییچ شد ؛)
فیزیک اثبات‌کننده موضوع همه علوم دیگر گردید
اگر شما از «دین» سخن بگویید
فیزیک آن را واقع نمی‌پندارد
موضوع آن را
و لذا تبدیل می‌شود به یک علم مربوط به روان انسان
و منتقل می‌شود به روانشناسی
و می‌رود در زیرشاخه‌های گرایشات فردی
و تحلیل می‌شود به:
«پنداری که انسان‌های اولیه برای فرار از ترس ناشی از جهالت خود خلق کردند!»

همین علم روانشناسی
تحت تأثیر شدید فیزیک قرار گرفت
و تابعی از «عصب‌شناسی» شد
به حدّی که وقتی یک مثلاً بیمار دارای اختلال دوقطبی را مشاهده می‌کند
یک روانشناس
دقیقاً معتقد است
با تمام وجود خود
که حتماً بخشی از مغز وی آسیب دیده
که این اختلال روانی در وی پدید آمده
این تحلیلی‌ست کاملاً «رباتیک» از انسان
همین است که امروز غرب در «چالش یافتن تفاوت میان ربات و انسان» فروافتاده
چالشی که پاره‌ای مسائل اخلاقی مهم را
فراروی اندیشمندان غربی نهاده است

تصور بفرمایید کار به کجا رسیده
که «نورواکونومیکز» ساخته‌اند (Neuroeconomics)
شاخه‌ای میان‌رشته‌ای برای علم اقتصاد
پیوندخورده با علم عصب‌شناسی
در دانشگاه‌های معتبر دنیا تدریس می‌شود
کتاب‌ها درباره آن نوشته‌اند
درباره چه؟!
این‌قدر یقین دارند به این‌که همه رفتارهای انسان ناشی از سلول‌های مغز است
که یک رشته تخصصی فقط به این مطلب می‌پردازد
کدام مطلب؟!
به این‌که:
«وقتی یک انسان تصمیم به خرید کالا می‌گیرد، این تصمیم چگونه در مغز وی تولید می‌شود!»
نورواکونومیکز به این می‌پردازد
بیشتر مباحث آن درباره «چگونگی تصمیم‌سازی» در مغز است
هزاران فرد را در آزمایشگاه برده
از الکترودهای گوناگون در مغز وی نهاده
از دستگاه MRI کمک گرفته
حتی سامانه‌های مغناطیسی ویژه‌ای طراحی کرده
فرد را در مقابل دو کالا قرار داده‌اند
تا ببینند چگونه یکی را بر می‌گزیند
که چه بشود؟!
که بعداً به سراغ من و شما بیایند
و کاری کنند که به جای فلان کالا فلان کالا را بخریم!
این رشته رسماً در دانشگاه‌ها تدریس می‌شود
عجیب نیست؟!

یک سؤال:
پس اختیار انسان چه شد؟
آیا تمام رفتار انسان تابع فعل و انفعال شیمیایی در سلول‌های مغز وی است؟!
پس روح چه؟!

بله
برای انسانی که به ماوراء ماده معتقد نباشد
انسان بی‌خدا همین را باید بگوید
این است که ما معتقدیم باید در علوم انسانی تحوّل رخ بدهد
این علوم انسانی
کاملاً بر اساس «نفی ماوراء ماده» تنظیم شده است
اگر بپذیریم که «خدا نیست»
یا آن حرف زننده‌ای را بزنیم که نیچه زد
قطعاً باید همین را بگوییم
باید معتقد شویم که تمام تصمیمات انسان
تمام تصوّرات وی
تمام دانش
تمام علومی که من و شما داریم
در ذهن خودمان
همه آن‌چه که ذهن می‌پنداریم
چیزی جز چند میلیون یا میلیارد سلول نیست
سلول‌هایی که در مغز ما
آن‌هم نه در همه مغز
تنها در کورتکس
تنها در غشاء و بخش بیرونی مغز ما جا خوش کرده‌اند
و دیگر هیچ!
دیگر هیچ نیست
تمام آگاهی و رفتار ما تابع همین واکنش‌هاست

راحت‌تر بگویم
به زبانی که شاید خود غرب‌اندیش‌ها هم ابا کنند
همان‌طور که اکسیژن با ئیدروژن واکنش می‌دهد
آب می‌سازد و مقداری گرما
ماده و انرژی
وقتی در خیابان یک زن خوبرو می‌بینید
سلول‌های چشم شما که با انعکاس نور خورشید از چهره او تحریک می‌شوند
زنجیره‌ای از فعل و انفعالات شیمیایی رخ می‌دهد
و اطلاعات بین دندریت‌ها دست به دست شده
در آکسون‌ها با جابه‌جایی یون سدیم تبدیل به جریان الکتریکی
به سلول‌های مغز می‌رسد
از طریق نخاع و بصل‌النخاع
در نهایت واکنش‌هایی در سلول‌های مغز رخ می‌دهد
یک پالس الکتریکی بازگشتی
باز هم به کمک یون‌ها
و واسطه‌گری مولکول‌های بزرگ آلی
بین دندریت‌ها
به سلول‌های کش‌سان ماهیچه‌های گردن
و...
صورت شما منحرف می‌شود
به آن چهره خیره می‌شوید
و چندین اتفاق دیگر در سایر اندام‌ها
دوپامین هم ترشح می‌شود در مغز
احساس لذّت پدید می‌آورد
و اتفاقی می‌افتد که از منظر دین «چشم‌چرانی» نامیده می‌شود!

همین؟!
بله
از نظر علوم امروز اتفاق این است
اتفاقی که کاملاً با اختیار منافات دارد
و انسان را نه حتی یک «جانور»
نه حتی در حدّ یک «گیاه»
به حدّ و اندازه یک «سنگ» پست می‌کند!
انسان با این تعریف یک «جماد» است
یک ربات!

سؤال شما دقیقاً در این نقطه طرح می‌شود
نقطه‌ای که بر چنین پیش‌فرض‌هایی متکی‌ست
دانشمندی که چنین عقایدی دارد
اکنون این نظریه را می‌دهد:
«بدیهی تابع ساختار شکلی مغز ماست»
قطعاً او باید معتقد شود
که اگر ساختار شکلی مغز را تغییر دهیم
انسانی دیگر خواهیم داشت
با باورهایی متفاوت
با اندیشه‌هایی دیگرگون
و قطعاً با بدیهیاتی دیگر!

مشکل تمام علوم غربی امروز همین است
بخش بزرگی از وجود انسان را نادیده می‌گیرد؛ «روح»
علم در روح انسان است
دانش در روح
اختیار در روح
تصمیمات در روح اتخاذ می‌گردد
شاید اگر مغز را پورت USB رایانه تصور نماییم
و روح را دارای یک فیش USB که از طریق آن پورت به بدن متصل شده
فقط به عنوان تصوّر
تصوّر کردنش که ایرادی ندارد
البته که اگر حسگر الکتریکی خود را روی پورت مذکور قرار دهیم
در ارتباط میان روح و جسم
وقتی تصمیم اتخاذشده توسط روح
به بدن مادی منتقل می‌گردد
جریان‌هایی را مشاهده خواهیم کرد
حسگر ما ارتعاش‌هایی نشان‌مان خواهد داد
اما معنای آن را نمی‌توان این گرفت
که پورت مذکور تمام پیام‌ها را ایجاد کرده است
شاید تنها به عنوان یک رابط عمل نموده!

نظریه‌ای که شما بدان اشاره فرمودید
قابل اثبات نیست
حتی برای خود غربی‌ها هم
بر اساس مکاتب معرفت‌شناسی امروزی غرب هم حتی
نمی‌تواند علمی تلقّی گردد!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
پازل شش گوش + سه شنبه 93 دی 30 - 11:23 صبح

پازل‌ها معمولاً بازی‌های سرگرم‌کننده‌ای هستند
همین قطعاتی که باید کنار هم چیده شوند
از روی مشابهت‌هایی که در رنگ و طرح دارند
تا تصویر خاصی را
که از قبل طراحی شده
باز ایجاد نمایند
و بسیار مهارت‌افزار
در قدرت تشخیص تشابه
تشخیص تناسب و هماهنگی
میان قطعاتی که باید کنار هم قرار بگیرند

ولی فقط یک‌بارشان جذاب است
یک‌بار
تا تصویر ِ از پیش طراحی شده نمایان شود
و تصویر، همیشه تکرار می‌شود

اما اخیراً پازلی یافتم
که هیچ طرح از پیش تعیین‌شده‌ای ندارد
تنتریکس
سایت رسمی آن این است
و یک نسخه رایانه‌ای بسیار پیچیده ولی زیبایش را
به صورت آن‌لاین
این شرکت تولید کرده

من هم ساختم
برای بچه‌ها
برای افزایش مهارت‌های آنان


کارت‌ها را کوچک‌تر ساختم
و تعداد آن‌ها را افزایش دادم
خطوط را در چهار رنگ کشیدم
که در هر کارت تنها سه رنگ دیده می‌شود
هر کدام از بازی‌کنان یک رنگ بر می‌گزیند
کارت‌ها را تقسیم می‌کنند
طوری باید زنجیره‌ای از رنگ خود ایجاد نماید
که پیوسته‌ترین باشد
کارت‌ها که تمام شد
آن‌که طولانی‌ترین زنجیره را از رنگ خود ساخته باشد برنده است!

تشخیص این‌که کدام کارت در کجا قرار بگیرد
ابتدا برای بچه‌ها خیلی سخت است
این‌که رنگ‌ها منطبق باشند
بارها کارت را اشتباه می‌گذارند و رنگ‌ها جابه‌جا
ولی زود فرا می‌گیرند

فایلی که ساخته‌ام را نیز می‌گذارم
اینجا
هر کس مایل بود پرینت رنگی بگیرد و با قیچی ببرد
و این بازی جذاب را برای فرزندان خود بسازد
بازی‌ای که «تکرار» ندارد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: بازی 21 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   106   107   108   109   110   >>   >

سه شنبه 04 شهریور 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش روحانیت هنر بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X