آفت دانش، فراموشی و تباهی اش، گزارش آن به نا اهل است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اشتباه ِ عینک + سه شنبه 96 دی 19 - 2:12 عصر

تقصیر دکتر نبود
تقصیر عینک‌ساز...
نه
او هم مقصر نبود
می‌خواست کمک کند
از همین رو بود که پرسید:
آیا با رایانه کار می‌کنید؟
- بله!
آیا رانندگی می‌کنید؟
- بله!
زیاد مطالعه می‌کنید؟
- بله!
خب، با همین اطلاعات بود که شیشه ضد UV را پیشنهاد کرد
و من هم
با همین توصیه او بود که تصمیم گرفتم

سه‌شنبه‌بازار بودم
امروز
اگر چه هوا سرد
اما چه آفتاب تندی
نور شدید خورشید
آمدم سیب‌زمینی بخرم
بچه‌ها خیلی دوست دارند
وقتی خلال می‌کنم و سرخ
عاشق یعنی
دیدم به قرمزی می‌زند
پرسیدم:
این سیب‌زمینی‌ها رنگ عجیبی دارند
طعم‌شان هم فرق می‌کند؟!

فروشنده نه گذاشت و نه برداشت
رک و پوست‌کنده گفت:
عینکتو بردار حاج‌آقا تا درست ببینی! :)
هاهاها...
راست می‌گفت
تا عینک را برداشتم...
چه سیب‌زمینی‌های زرد و قشنگی
چقدر تمیز و زیبا
چه رنگ خوبی هم
روشن و طلایی!



خندیدم
عذرخواهی کردم
گفتم تقصیر عینک‌فروش است
او پیشنهاد کرد این شیشه را انتخاب کنم
او این‌بار عینکم را این‌طور ساخت
عینکی که در آفتاب تغییر رنگ می‌دهد!

به سیداحمد نگاه کردم
به نظر آفریقایی می‌رسید! :)
با خنده پرسیدم: عینکم تغییر کرده؟!
خندید
با هم خندیدیم
این بار با خنده گذشت
اما...

اما در جامعه
در زندگی
در محیط زیست انسانی
وقتی عینک‌مان متفاوت باشد
حرف‌ها را متفاوت می‌فهمیم
واقعیت‌ها را مختلف می‌بینیم
دعوا می‌شود
اختلاف پیش می‌آید
اصول‌گرا و اصلاح‌طلب درست می‌شود
چپ و راست
با این‌که همه مسلمانیم
همه ایرانی
همه یک خدا را می‌پرستیم
به پیام یک رسول ایمان آورده‌ایم
به یک قبله هم نماز می‌خوانیم
جالب این‌که دشمن مشترک هم داریم
اما...

دعوا سر چیست؟!
سر قدرت؟!
سر هوای نفس؟!
سر سردمداری؟!
سر فرعونیت؟!
سر پول و ثروت؟!
سر منافع شخصی؟!
بله خب...
ممکن است این‌ها هم باشد
ولی از همه مهم‌تر
بین خودی‌ها
دعوا معمولاً سر «عینک» است
ما عینک‌های متفاوتی داریم
زیرا از عینک‌فروشی‌های مختلف خرید کرده‌ایم
بعضی از حوزه اجتهاد گرفته‌اند
بعضی از دانشگاه‌های ایران دکترا
بعضی هم از دانشگاه‌های خارج از کشور
عینک‌فروشی‌های مختلف عینک‌های متفاوت می‌فروشند
دیدن‌ها «عوض» می‌شود
نه این‌که همه «عوضی» شده باشند
اشتباه عینک را نباید گردن آدم‌ها انداخت!

راه حل:
به جای این‌که دعوا کنیم
بنشینیم و مثل آدم صحبت کنیم
اجلاسیه‌های مشترک
عینک‌ها را در آینه هم ببینیم
المؤمن مرآة المؤمن
بفهمیم چه عینک زمختی بر چشم داریم
و عینک‌فروش
این‌بار چه بلایی سر هر کدام‌مان آورده است
گارد را که باز کنیم
زد و خورد تمام می‌شود
و پیروزی حاصل می‌گردد
این رسم روزگار است
سنّت خداوند!
«سُنَّةَ اللَّـهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّـهِ تَبْدِیلًا» (فتح:23)
خدا روشی ثابت و قطعی مقرّر کرده است که از پیش [بر پیروزی مؤمنان و شکست کافران] جاری بوده است، و هرگز برای روش خدا تغییر و تبدیلی نخواهی یافت. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فلسفه 74 - فرهنگ 90 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
آراستگی + دوشنبه 96 دی 18 - 11:3 صبح

از کودکی‌شان اصرار داشتم
یادشان دادم که مرتّب باشند
تا کنون نیز بر عهده خودم
تا می‌خواستیم بیرون برویم:
یقه‌ات را صاف کن
پشت لباست رفته بالا
شلوارت به جورابت گیر کرده
عطر یادت نره

عطر در دین ما خیلی مهم است
بوی خوب
با توصیه‌هایی که شده
در هر سه مدل هم همیشه داشته‌ایم؛
عطر، اسپری، ادوکلن
گاهی شده شصت هزار تومانی‌اش را هم خریده‌ایم
از فروشگاهی در خیابان صفائیه!

هر کدام مخصوص خود دارند
غیر از عطرهایی که مال ِ همه است
ولی معمولاً یادشان می‌رود
یقه لباسشان را صاف کنند
موهایشان را ردیف
و عطر را استعمال

اول آینه خریدم
نصب کردم بیرون در
در راه‌پله یعنی
جایی که دیگر نزدیک است از خانه خارج شوند
گفتم: دیگر خودتان مسئولید
بزرگ شده‌اید و من نباید تذکر دهم
مراقبت و نظارت پایان یافت
زین‌پس خودتان پایش کنید!



بعد چند تکه چوب در خانه جستم
باقی‌مانده از پروژه‌های ساخت و ساز قبلی
وصل کردم و رنگ زدم
زدم کنار آینه
و هر چه عطر داشتیم سوارش کردم
نما پیدا کرد
به چشم می‌آید
عطرهایی که قبلاً هر کدام در کمد خود داشتند
اکنون در کنار هم
دیده می‌شود
فراموش نمی‌گردد

نظافت و تمیزی اکتسابی‌ست
بچه‌ها یاد میِ‌‌گیرند
حسّاسیت‌ها را
هر چقدر والدین مراقبت داشته باشند
فرزندان مراقب می‌شوند
لباس‌های مدرسه را هر هفته می‌شوییم
حتماً اتو می‌کنیم
برنامه هر جمعه‌مان است!

جامعه اسلامی باید زیبا باشد
خوشایند
دوست‌داشتنی
نه به معنای این‌که ضرورتاً همیشه نو و تازه
اشکالی ندارد لباس انسان فرسوده شود
مانعی ندارد دوخته شود
وصله حتی
ولی کثیف نباشد
باکتری‌ها و قارچ‌ها در جای‌جای آن لانه نکرده باشند
بوی خوش بدهد
مسلمانان باید با هم مهربان باشند
یکی از مهربانی‌ها هم همین است
این‌که خواهر و برادر مسلمانت را مجبور نکنی بوی بد استشمام نماید!

قال رسول الله (ص): «یا عائشةُ ! اغسِلی هذَین الثَّوبَینِ ، أ ما عَلِمتِ أنَّ الثَّوبَ یُسَبِّحُ ، فإذا اتَّسَخَ انقَطَعَ تَسبیحُهُ ؟!» (کنزالعمّال، ح26009)
اى عایشه! این دو لباس را بشوى؛ مگر نمى‌دانى که لباس تسبیح [خدا] مى‌گوید و هرگاه کثیف شود از تسبیح باز مى‌ایستد؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - فرهنگ 90 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اصلاح ِ سران + یکشنبه 96 دی 17 - 9:49 عصر

معمولاً موهای بچه‌ها را خودم کوتاه می‌کنم
اگر نگویم همیشه
ماشین کردن که کاری ندارد
رفتن تا آرایشگاه هم نمی‌خواهد

سال 1384 خریدم
دسته دوم
از مغازه‌ای سر باجک
خیابان 19 دی
امسال برای اولین بار بردم تعمیر
شکایت بچه‌ها بود از این‌که موهایمان گیر می‌کند

امروز صبح که رفتم بازپس بگیرم
24 هزار تومان را که به تعمیرکار پرداخت کردم
در مسیر بازگشت
به نظرم رسید پارچه‌ای هم برای اصلاح تهیه کنم
پارچه شمعی
با این دلیل
پارچه‌ای که داشتیم کوچک شده
کوچک که نه
بچه‌ها بزرگ شده‌اند در حقیقت
وقتش رسیده...

زیرزمین پاساژ موسی بن جعفر (ع)
وارد مغازه شدیم
من و سیداحمد
سیده‌مریم و سیدمرتضی مدرسه بودند
مردی در حال خرید پارچه
از پارچه شمعی پرسیدم
بزاز گفت:
برای چه می‌خواهید؟! خبری شده؟! این آقا هم همین الآن ده متر پارچه شمعی خریده!
عرض کردم: خیر، برای اصلاح سر بچه‌ها...

دقیقاً همین‌جا بود که آن گفتگوی عجیب آغاز شد
زخمی که سر باز کرد
به نظرم جایش بود
وقتش هم بود
مردم مگر چقدر طاقت دارند؟!
حرفشان را با ما نزنند به که بگویند؟!

بزاز:
این آقا آرایشگر است
پارچه شمعی می‌خواهد برای آرایشگاهش
شما چرا در خانه موی بچه‌ها را می‌زنی
چرا با این کار نان این آقا را آجر می‌کنی؟!
- خب، گران می‌گیرند
یک ماشین کردن سر بچه هفت هزار تومن؟!
بزاز:
خب خرج کنید، پول‌ها را نگه می‌دارید برای سفر اروپا؟!
به مردم می‌گویید مریض شدند بروند خودشان را به پنجره فولاد ببندند
بعد خودتان برای معالجه می‌روید هانوفر آلمان؟!

سریع فهمیدم منظورش چیست
پاسخ بخش اول کلامش را این‌طور دادم:
بزرگان ما بنده ندیده‌ام بگویند دکتر نروید و فقط دعا کنید
بر عکس
امام خمینی (ره) که خودشان اجازه دادند در بیمارستان بستری شوند
پنجره فولاد هم مربوط به کسانی‌ست که دکترها از درمان‌شان ناامید شده‌اند
آن‌وقت است که به نذر و توسّل توصیه می‌شود

بنده خدا قانع شد ظاهراً
ادامه نداد
پارچه را متر کرد و داد
متری شش هزار تومان
گفت اگر خواستی زولبیا هم درست کنی
قنّادها از همین پارچه قیف می‌سازند
چون ضد آب است
اضافه همین را استفاده کن!

یک متر و نیم خریدم
خداحافظی کردم و خارج شدم
اما حرفی که زد از ذهنم خارج نشد
درونم آتشی برپا شد:
آخر چرا؟!
با کدام پول؟!
روزی که طلبه شد چنین ثروتی داشت؟!
هزینه رفت و آمد از ایران تا آلمان چقدر است؟!
هزینه اقامت در بیمارستان چقدر؟!
با پول شخصی بوده یا بیت‌المال؟!
آن یکی آقا که برای معالجه به لندن رفته بود چه؟!
از وجوهات استفاده کرده بود؟!
یعنی اگر یک طلبه معمولی هم بیمار شود
همین بیماری را اصلاً بگیرد
و حتی بدتر از این
آیا او هم می‌تواند برای معالجه برود خدمت دکتر سمیعی برسد؟!
آیا این درمان در اختیار همگان هست؟!
آیا انقلاب برای مستضعفان نبود؟!
آیا انقلاب برای مستضعفان هست؟!
آیا مردم حق دارند دلگیر شوند؟!
آیا انقلابی‌ها حق ندارند ناراحت باشند؟!



در میان خرابه‌های خیابان ارم قدم می‌زدیم
خیابانی که کنده‌اند و دارند بازسازی می‌کنند
جلوی پاساژی که در آن این گفتگو رخ داد
ذهنم مشغول
درگیر یعنی
یاد خاطره‌ای از رهبر انقلاب افتادم
جایی که در ردّ پیشنهاد پزشکان فرمودند:
«در ایران معلولین مثل من زیاد هستند. اگر همه آن‌ها آمدند، من هم می‌آیم»
زندگی مسئولین نباید در حدّ أضعف ملّت باشد؟!
قرار ما این بود؟!
آیا قرار ما این بود؟!
مگر داد ما از طاغوت چه بود؟!
آیا قرار ما این بود؟!
گویا به جای اصلاح ِ سر
باید در فکر اصلاح ِ سران باشیم

دلم شکسته
اشکم را نگذاشتم سرازیر شود
در خود فرو رفته
نجواکنان
در نطقی باطنی:
من یک روزی تقریرات اصول ایشان را می‌خواندم
درس خارج ایشان شرکت می‌کردم
آیا قرار ما این بود؟!
نمی‌توانم بهانه رئیس دفتر ایشان را هم بپذیرم
در کتم نمی‌رود
هر چقدر که فکر می‌کنم
هیچ پاسخی ندارم
همین یک جمله است که مدام در ذهنم تکرار می‌شود:
«آیا قرار ما این بود؟!»

پ.ن.
سر بچه من که اصلاح شد
با استفاده از پیش‌بندی که دوختم
با پارچه‌ای که خریدم
به خواست خودش
از ته زدم
تراشیدم
ماشین کردم یعنی! :)
می‌ماند سران
آن را چطور اصلاح کنیم؟!



برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - روحانیت 24 - خواص 18 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
جاشارژری + یکشنبه 96 دی 17 - 12:5 عصر

زیاد شده
در هر خانه‌ای فراوان
جا ندارند هم
معمولاً ولو
روی میز
عسلی
اوپن آشپزخانه
گاهی هم پیوسته متصل به پریز
به عنوان بدترین گزینه
می‌گویند برق را می‌دزدند شارژرها
وقتی بیهوده متصل باشند

به فکر افتادیم جا برایشان بسازیم
آویزان بهتر
اول چیزی به دیوار متصل کردیم
برای این‌که خراب نشود
گچ‌ها نریزد و رنگ و رویش نرود

طناب
بندهای نخی
از آن‌هایی که معمولاً دور کلاه کاپشن می‌کنند
با منگوله‌هایش
و چفت‌های فنری
ارزان
من و سیداحمد رفتیم بازار قم خریدیم
سه راه بازار
پشت مسجد امام حسن عسگری (ع)

نمی‌دانست چطور خواهد شد
وقتی به هم بستم
به دیوار که آویزان شد...



به شگفتی واداشت‌شان! :)

شارژرها و سیم‌های ما دیگر جا دارند
آویزان می‌شوند
هر کدام به تنهایی یک بند مستقل دارند
می‌توان با بندش از جا برداشت
یا دوباره گذاشت
گیره‌های فنری راحت شارژر را در بر می‌گیرند
ولی در کنار همه این فناوری‌ها
بچه‌های من
فرزندانم
آن‌ها هم چیزهایی یاد گرفتند
علاوه بر دانشی درباره با طناب و گره و اتصالات
بیشتر از آن
یاد گرفتند که «می‌شود»
که «می‌توانیم»
خودمان خیلی از نیازهایمان را تولید کنیم
در خانه خودمان
بی‌نیاز از کشورهای خارجی
مستقل باشیم

نرویم ابزارهای آماده بیگانگان را بخریم
ابزار بسازیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - کار 38 - اقتصاد 145 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
سس ِ کیوی + جمعه 96 دی 15 - 6:56 عصر

سنّت‌های غذایی جالبی داریم
قطعاً تصادفی پدید نیامده
این‌که گوجه‌سبز و خیار را مثلاً با «نمک‌سبز» می‌خوریم
یا گریفروت را با گلپر
در انار و باقالی‌پخته هم گلپر می‌ریزیم
سرکه هم در دومی



در پختنی‌ها دقیق‌تر
برای کباب سماق
برای کله‌پاچه آب‌لیمو
ولی سیرابی سرکه
در ماست نعناع و پونه
در نیمرو شوید
پنیر هم با گردو
کاهو با سکنجبین
تا عوارض جانبی هر غذا را دفع کند
آسیب‌هایی که هر ماده غذایی می‌تواند سبب شود
به تنهایی

سال‌هاست «کیوی» وارد کشور شده
در فرهنگ غذایی ما
آن اوایل چه موج عجیبی هم داشت
درخت‌های پرتقال را می‌بریدند و کیوی می‌کاشتند
در گیلان
گران‌تر بود و اقتصادی‌تر
اما...

گذشتگان کارشان را انجام داده‌اند
برای هر میوه‌ای که لازم بوده
اگر ترش بوده و طعمش نیاز به مکمّل داشته
سس مخصوصی طراحی کرده‌اند
انتخاب یعنی
امروز تکلیف غذایی ما چیست
درباره با پدیده‌های جدید؟!
پزشکان مدرن به فکر می‌افتند یا اطبّای سنّتی؟!
کدام تحقیق می‌کند
بررسی و تصمیم
این‌که کیوی را با چه چیزی باید بخوریم؟!
نمک یا نمک‌سبز
گلپر یا شکر؟!
آیا می‌توان با شیر آمیخت؟!
مثل شیرموز و شیرخرما و شیرهویج؟!

این‌ها پرسش‌هایی بود که ذهنم را متوجه خود ساخت
وقتی داشتم برای بچه‌ها پوست می‌کندم
ترش‌ترین‌هایش را



با گلپر و نمک خوشمزه به نظر آمد
برای من البته
نه بچه‌ها
من این سس را برگزیدم
سؤال اما باقی؛
مسئول طراحی و تأمین بهداشت و سلامتی غذاهای جدید در کشور ما کدام نهاد علمی‌ست؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - فرهنگ 90 - آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
محاکمه رنگی + دوشنبه 96 دی 11 - 10:0 صبح

قبلاً درباره‌اش نوشته بودم
این‌جا
بازی‌ای که بچه‌ها خیلی دوست داشتند

اولش نمی‌دانستم چه می‌شود
برای آزمایش
سیاه و سفید پرینت گرفتم
یادشان دادم و بازی کردند
تابستان را گرفت
علاقه زیاد به این بازی
هر وقت که می‌توانستند
البته مصرّ به مشارکت خودم!

بچه‌ها بازی را با بزرگ‌ترها دوست دارند
بازی ِ بزرگ‌ها را هم
این بازی خیلی بزرگانه‌ست
خیلی واقعی
کاربردی
واقعاً وکیل می‌شوی
اتهام می‌زنی و دفاع می‌کنی
برنده می‌شوی و حق‌الوکالة می‌گیری

این شد که رنگی کردم
رفتیم بیرون و چاپ
می‌خواستم البته پول‌ها را ایرانی کنم
وقت‌گیر بود و فرصت می‌خواست
همان را که طراح اولیه گذاشته بود استفاده کردم
شاید در زمانی دیگر

بازی‌ها مختلف‌اند
سلیقه‌ها هم
کودکان را باید آزمود
این‌که چه بازی را دوست‌تر دارند
مهم نیست اگر سلیقه‌شان با ما یکی نبود
مهم این است که در بازی
زندگی را یاد بگیرند
رفتار اجتماعی را
بازی برای کودکان بازی نیست
زندگی‌ست!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - بازی 21 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
خانه علوم و فنون + یکشنبه 96 دی 10 - 3:0 عصر

بسیار عالی بود
مکان و امکاناتی که فراهم شده
آموزش و پرورش تأمین نموده است
جایی در خیابان ایستگاه
همان خیابانی که ایستگاه راه‌آهن در انتهای آن قرار دارد

با بچه‌ها رفتیم
پنجشنبه
مدرسه قبلاً سیداحمد را برده بود
تعریف کرده
همه مشتاق بودیم
دستگاه‌هایی را ببینیم که او می‌گفت
ابزارهای آزمایشگاهی علوم



وقتی رفتیم خیلی خلوت بود
مسئولی برای راهنمایی نبود
خودمان رفتیم در نخستین نمایشگاه
انواع جانواران و حیوانات
سنگ‌ها و گیاهان
حشرات و عنکبوتیان



و بعد رفتیم در حیاط
آینه‌هایی را مثلثی وصل کرده
و بعضی را موازی
بچه‌ها در وسط می‌ایستادند
صدها نمونه از خود می‌دیدند
تصاویری که با هر حرکت‌شان
آنی حرکت می‌کردند



یک باغ قرآن ساخته بودند
زیرزمین
ماجرای خلقت آدم
هبوط
پذیرفته نشدن قربانی قابیل
قتل هابیل
تا بعثت پیامبر خاتم (ص) و ماجرای غدیر



اما آن‌چه از همه بیشتر بچه‌ها را خوشحال کرد
مشتاق و جذب
حتی برای من نیز
دو بشقابی بود که رو به هم در حیاط قرار داده بودند



فاصله بیشتر از بیست متر
اما در کانون هر کدام نجوا کنی
در کانون دیگری شنیده می‌شود
یاد مسجد امام اصفهان افتادم
آن‌جا نیز چنین پدیده‌ای را دیده بودم
امتحان کردم
واقعاً عجیب بود
این‌جا نیز هست
و بچه‌ها شگفت‌زده
مدت طولانی مشغول آزمایش آن

خدا خیرشان دهد
ابزارهای خوبی هست
هیچ پولی هم نگرفتند برای استفاده
اما
فرسوده
من موافق بودم بلیط می‌فروختند
اما تعمیر می‌کردند
هزینه مرمّت حداقل
چنین جای جالبی باید دیده شود
تبلیغ شود
تمیز شود
دستگاه‌هایی که خراب شده‌اند

دیدن چقدر با خواندن فرق دارد
چیزهایی که یک عمر در کتاب مطالعه کرده
در چنین مراکزی می‌توان حسّ کرد
و حسّ نزدیک‌تر است به درک و فهم

توصیه می‌کنم اگر فرزند دبستانی دارید ببرید ببیند
دیدن دارد واقعاً
دست کسانی که تأسیس کرده‌اند درد نکند
یک روز باید مدارس ما به این شکل شوند
همه چیز ملموس و قابل تجربه!

شبیه مرگ
در این‌که آن‌چه می‌دانیم
آن‌سوی دیوار
آن‌سوی مرگ
همه را با چشمان خود می‌بینیم
تجربه می‌کنیم
لمس خواهیم کرد
درست مثل همین آزمایشگاه!
قال امیرالمؤمنین (ع): «النَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا» (خصائص الأئمة، شریف رضی، ص112)
مردم در خوابند و زمانی که از دنیا رفتند بیدار می‌شوند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
تکلیف ِ والدین + شنبه 96 دی 9 - 2:31 عصر

مشق را بچه‌ها می‌نوشتند
اما امروز
والدین بیشتر مشق دارند تا بچه‌ها
این تصمیمی‌ست که معلم‌ها می‌گیرند

بچه خانه که می‌آید:
معلّم گفته سؤالات کتاب را مادرتان در دفتر بنویسد، شما جوابش را بنویسید!
آن یکی می‌آید:
معلّم گفته ده تا سؤال ریاضی مادرتون طرح کنه، حل کنید!
و آن یکی:
معلّم ما گفته ساعت خورشیدی بسازید...
ترازو بسازید...
چراغ راهنمایی بسازید...
مدار موازی و سری بسازید...
روزنامه دیواری...

و مگر یک کودک دبستانی می‌تواند این‌ها را بسازد؟!
البته که نمی‌تواند
و پدر و مادرها
آن‌ها هستند که مخاطب این تکالیف‌اند!

البته والدین اختیار دارند
می‌توانند ننویسند
می‌توانند نسازند
می‌توانند این تکالیف را انجام ندهند
اما...
کلاس درس یک رقابت است
شدید
کودکان با هم
هر که زیباتر بسازند برایش
هر که بیشتر کاردستی بیاورد
هم در نظر معلّم
و هم در میان هم‌کلاسی‌ها...
والدین ناگزیر به انجام این تکالیف‌اند
مجبور
وقتی واقع‌نگر باشیم!

من نیز ساعت آفتابی ساخته‌ام



دوبار هم ساخته‌ام



چراغ راهنمایی ساخته‌ام
زیباترینش را هم



ترازو هم چند بار
حتی با امکاناتی بیشتر



و دو بار هم مدار الکتریکی



و چیزهایی دیگر
خیلی چیزها
مانند بازی شکل‌های هندسی
خیلی از آن‌ها را نیز معلّم خواسته بود



و البته چندین روزنامه دیواری
مانند این





منظور؟!
بله...
برای والدین تکالیفی از سوی معلّم تعیین می‌شود
خوب یا بد
با دیده فرصت باید بدان‌ها نگریست
باید امکانی برای آموزش و پرورش باشند
باید در مرئی و منظر دانش‌آموز انجام شوند
باید حس وظیفه‌شناسی و تکلیف‌مداری را یادش بدهند
باید مهارت‌آموز باشند
بچه را کنار خودت بنشانی
از او هم کار بخواهی
حداقل در حدّ آوردن و بردن خط‌کش و ماژیک
ببیند و فرابگیرد
همّت و تلاش را
صبر و حوصله را
اصرار و استقامت را
این‌ها مهم‌تر از متن کتاب‌هایی‌ست که در کلاس یاد می‌گیرد!

من حتی بیشتر ساختم
از تکلیف مدرسه
مثلاً یک برنامه درسی چرخشی



هر روز به مدرسه می‌بُرد
و خیره‌کننده بود
کیفش را هم از روی آن می‌چید

وقتی دیدم ترکیب حرف «ب» با صدای «اَ» را خوب درک نمی‌کنند
دو تا بودن آن‌ها را
این تفکیک را خوب نمی‌فهمند
در کلاس اول دبستان
این ابزار آموزشی را ساختم



قطعات جابه‌جا می‌شد
با آن بهتر یاد می‌گرفتند
تفاوت صداهایی که با هم ادا می‌شوند



آخرین فرزند به معلّمش هدیه کرد
معلّم شخصاً مرا دید و تشکر
به دیوار کلاس زده بود و از روی آن آموزش می‌داد!

و نقاشی برای آموزش حروف و اعداد هم حتی



آری...
می‌دانم که حتی بدون این‌ها هم...
خیلی از دانش‌آموزان...
مگر خود ما با این چیزها باسواد شدیم؟!
بله
اگر این کارها را نکنیم هم یاد می‌گیرند
ولی وقتی مادر در کنار کودک باشد
وقتی وقت می‌گذارد
و محصولی را با دست تولید می‌نماید
این‌ها همان «پرورش» است
همانی که مدرسه فاقد آن بوده و هست
خانه باید مرکز پرورش کودک باشد
مدرسه حتی برای «آموزش» نیز فرصت کافی ندارد
و این با شاغل بودن مادران نمی‌سازد
نمی‌تواند بسازد
مادری یک شغل «تمام‌وقت» است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - هنر 24 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
انقلاب ربایی + یکشنبه 96 آذر 26 - 11:21 صبح

شکایت دارند
حق هم دارند
مردم:
«آن وقت که نداشتیم
همه نداشتیم
حالا مسئولین دارند و ما نه»


مصرف مسئول که بیشتر از رعیت باشد
رعیّت به چه صبر کند؟!
عدالت را که نبیند

شهید رجایی حقوق وزرا را کاهش داد
در حدّ کارمند
مساوات کامل
وقتی رئیس دولت شد*

مدرس را وقتی گفتند عده‌ای از نمایندگان
حقوق‌مان را افزایش دهیم که کم است و نمی‌رسد
پاسخی منطقی داد:
«شما را با این حقوق وکیل خود کردند
مردم
استعفا بدهید
بگویید با حقوق بیشتر وکیل نمایند»**



خیلی‌جاها با بچه‌ها
بیرون که می‌رویم
مردم که اعتراض می‌کنند
بعضی که می‌گویند: انقلابیون چرا؟!
این‌ها را پاسخ می‌دهم
و در انتها:

- انقلاب را «هایجک» کرده‌اند
انقلاب‌ربایان
انقلاب مال ِ مردم است
مال ِ ماست
انقلاب مال ِ مستضفین بوده و هست
هنوز هم هست
هنوز هم انقلاب مال ِ ماست
همه آن‌هایی که زیر خط فقرند
همه کارتن‌خواب‌ها
همه روستایی‌ها
همه دست‌فروشانی که تن به گدایی نمی‌دهند
حتی خود ِ گدایان
متکدّیان چه بسا
انقلاب مال ِ همه کسانی‌ست که به استضعاف کشیده شده‌اند
با زور مستکبران
زرداران
بانک‌داران و بانک‌بازان
قماربازان ِ فریبکار بازار بورس
آنان‌که با پول، دانش خریدند
و به زور ِ آن بر دیگران غلبه یافتند
حتی آن معتادی که از فرط بیکاری بیمار شده
اختیار ِ نادرست کرده و راه غلط رفته
محیط آموزشی و تربیتی مناسب نداشته

انقلاب قطعاً مال ِ اختلاس‌گران نیست که بگوییم انقلاب از دست رفت
انقلاب هست
چون مستضعفین هستند***
چون ما هستیم
مردم

انقلاب را عده‌ای ربوده‌اند
شاید روزی انقلابی بوده‌اند
آنان‌که دیگر نیستند
کسانی که ما آن‌ها را این‌گونه می‌شناسیم
با این اصطلاح:
«انقلاب‌ربایان»!****

وقت آن است #انقلاب_ربایی را بکنیم هشتگ
کمپین و پویش راه بیاندازیم
مردم را بسیج کنیم
مستضعفین را
تا انقلاب را پس بگیرند
از دست احزاب و گروه‌هایی که آن را ربوده‌اند
با هر عنوانی که سر کار باشند
اصلاح‌طلب یا اصول‌گرا
هر کسی که به فاصله طبقاتی دامن می‌زند
اختلاف پدید می‌آورد
و با تفرقه فرصت به دشمن می‌دهد
چگونه؟!
این‌که فرا بگیریم چگونه مسئولین را انتخاب کنیم و به آن‌ها رأی بدهیم
مِن‌بعد به هر کسی رأی ندهیم!


* شهید رجایی حقوق خود و وزرا را 4 هزار و 600 تومان تعیین کرد
* از اولین مصوبات دولت شهید رجایی این بود که حقوق وزرا برابر متوسط حقوق کارکنان دولت باشد

** یک بار یکی از نمایندگان مجلس پیش مدرس آمد وگفت: حقوق هر نماینده صد تومان است که برای اداره زندگی بسیار کم است. ترتیبی دهید مجلس این مبلغ را به دویست تومان افزایش دهد. مدرس جواب داد:” روزی که شما انتخاب شدید مشخص بود حقوق تان صد تومان است و با رضایت وکالت را انتخاب کردید. اگر حالا ناراضی هستید باید استعفا دهید و اعلام کنید ما با حقوق دویست تومان نمایندگی را قبول می کنیم. اگر مردم باز به شما رأی دادند، حق دارید دویست تومان بگیرید

*** بقای انقلاب دست مستضعفین و محرومان است
بخشی از وصیت‌نامه امام ره: «به مجلس و دولت و دست اندرکاران توصیه می نمایم که قدر این ملت رابدانید و در خدمتگزاری به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی رهاورد آنان و بافداکاریهای آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است ،فروگذار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید»

**** انقلاب ربایی: از مشروطه اسلامی تا اصلاحات انگلیسی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: دشمن 16 - فاصله طبقاتی 17 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حاج آقاست + سه شنبه 96 آذر 21 - 8:37 صبح

مدیاپلیر باز است
مشغول کارم
درس اصول فقه گوش می‌کنم
استفاده بیشتر از زمان
هم‌زمانی چند فعالیت
در این هنگام است که سیدمرتضی می‌گوید:
«چه آهنگی داری گوش می‌کنی بابا؟!»
هدفون است دیگر
صدایش را که نشنیده
بی‌بیّنه قضاوت کرده
بلافاصله مریم پاسخش می‌دهد:
«بابا حاج‌آقاست، حاج‌آقاها که آهنگ گوش نمی‌دن!»

چیزی نمی‌گویم
دخالتی در بحث‌شان نمی‌کنم
ولی تعجب می‌کنم
این را من به مریم یاد نداده بودم
این را از «جامعه» فرا گرفته
از فرهنگ رایج‌مان
این را از «مردم» شنیده!



این بیانگر نگاه جامعه است
رویکردی که به هر قشری دارد
هر گروه و جریان و تفکّری
ما توقّع نداریم نخبگان‌مان خطا کنند
مسئولین‌مان را جور دیگری می‌بینیم
متفاوت درباره آن‌ها می‌اندیشیم
می‌پسندیم که نمونه باشند
عالی یعنی
مصون و دور از لغو و اباحه
معرضون عن اللغو
ما نمی‌پسندیم که خواصّ جامعه وقت‌شان تلف شود
اسیر اضافات زندگی گردند
فضول معاش یعنی
این انگاره بسیار نیکوست
خوب است
ولی آیا واقعاً محقّق هم می‌شود؟!

هر فرد ِ شاخصی باید به این بیاندیشد
که از نگاه مردم چیست
کیست و چگونه است
مردم او را چطور می‌پسندند
تلاش کند که باشد
تا در جرگه نفاق وارد نگردد
مراقب باشیم منافق نشویم!

قَالَ النَّبِیُّ (ص): «مَنْ خَالَفَتْ سَرِیرَتُهُ عَلَانِیَتَهُ فَهُوَ مُنَافِقٌ کَائِناً مَنْ کَانَ وَ حَیْثُ کَانَ وَ فِی أَیِّ زَمَنٍ کَانَ وَ عَلَى أَیِّ رُتْبَةٍ کَان‏» (مصباح الشریعة، ص146)
 حضرت رسول اکرم (ص) مى‏‌فرماید: کسى که ظاهر او مخالف باطن و قلب او شد منافق است، هر که مى‏‌خواهد باشد و در هر کجا باشد و در هر زمانى باشد و در هر رتبه و مقامى باشد. (ترجمه مصطفوی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   76   77   78   79   80   >>   >

سه شنبه 04 شهریور 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش روحانیت هنر بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X