سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

جویای دانش در کنف عنایت خداوند است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  دروغ ِ تکثّرگرایی - حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
چه کنیم 19 + سه شنبه 95 شهریور 16 - 9:0 عصر

با فرمایش شما موافقم
‌‌‌‌منظور حقیر هم همین بود.
‌‌‌‌‌‌‌‌نکته ای که فرمودید، درمورد الگوگیری در مورد معصومین نیز همین گونه است.
‌‌‌‌به بیان شهید مطهری:منطق عملی ثابت داشتند.
‌‌‌‌نه این که در همه ی جا به یک نحو عمل میکردند.
‌‌‌‌همه ائمه از منطقی واحد پیروی میکردند
‌‌‌‌اما آن منطق در هر دوره متناسب با شرایط ظهوری وخروجی متفاوتی داشت.
‌‌‌‌‌‌‌‌حال سخن در مورد منطق عملی امام است.
‌‌‌‌بنده اول به حجیت آن فکر میکنم.یعنی اگر ما توانستیم آن منطق عملی یا آن ‌‌‌‌روح حاکم بر رفتار امام ویا مدل تصمیم گیری ایشان را استنباط کنیم، آیا ‌‌‌‌مجاز هستیم بر اساس آن عمل کنیم یا خیر؟
‌‌‌‌بر فرض آن حال سخن بر سر چگونگی آن است.
‌‌‌‌که باز اینجا ممکن است بگوییم
‌‌‌‌رهبری محترم نزدیک ترین هستند، اعلم هستند در فهم اصول حاکم بر رفتار امام.
‌‌‌‌ پس باید ایشان را فهم کنیم.
‌‌‌‌و داستان از اول

‌‌‌‌
بحث از حجیّت بحث درستی است
این‌که چه روشی در فهم اصول مورد نظر حجیّت دارد
اما اگر توانستیم با یک روش قابل اعتماد
که بتواند مؤمّن از عقاب باشد
اصول حاکم بر رفتار امام (ره) را دریابیم
دیگر استفاده از آن برای هدایت نظام به نظر نمی‌‌‌‌رسد جای تردید داشته باشد
روش بسیار مهم است
با چه روشی می‌‌‌‌توان اصول مذکور را یافت
یا همان منطق عملی معصومین (ع) را؟
سؤال دقیقاً همین‌‌‌‌جاست
استاد حسینی در جلسات 34 الی 42 تلاش می‌‌‌‌کند «روش رسیدن به حجیّت» را تغییر دهد
از طریق ارائه تفسیر جدیدی از قیامت
و «مؤمّن از عقاب»
بر مبنای فلسفی خویش
از این رو از جلسه 43 تا 50 به سراغ جامعه می‌‌‌‌رود
آن را توصیف کرده
و حجیّت را به مبنایی اجتماعی تعریف می‌‌‌‌نماید
همه و همه به یک دلیل
که بتوانند حجیّت را به نظام اجتماعی و احکام حکومتی برسانند

شاید یک راهی که به نظر می‌‌‌‌رسد همین باشد
این شیوه جدید در حجیّت را به اثبات برسانیم
اگر نیاز دارد تکمیل کنیم
تا بتوانیم ابزاری معتبر برای تشخیص منطق عملی معصومین (ع)
و ایضاً امام راحل (ره) در اختیار داشته باشیم


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دروغ ِ تکثّرگرایی - حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
چه کنیم 18 + دوشنبه 95 شهریور 15 - 10:0 عصر

ممنون
‌در مورد سئوال اول، چون شما فرمودید: مدلی برای تلاش جمعی در مسیر ‌اجتهاد. منظورم این بود که توانستید که با مدل پژوهشی استاد کاری را ‌انجام دهید؟
‌اگر پاسخ همان کلان بودن است، به نظرتان چگونه میتواند یک نظام به یک فکر ‌اعتماد کند؟
‌با توجه به همان نکته که فرمودید:
‌عمل کردن به نظریه همان ازمون است.
‌اما در مورد مباحثات خودتان:
‌سئوالم این است که متن محور است ویا ....؟
‌ممکن است کمی فضولی باشد اما:چه سرفصلی هایی را مورد بحث قرار میدهید؟
‌حال سئوال سوم:
‌بنده چگونه با اندیشه های استاد بیشتر و منظم تر آشنا شوم؟
‌مرسوم است،سیر مطالعه ارائه میشود.
‌البته نکته ای که فرموید یادم هست که:
‌در اثار استاد تفکیک موضوعات ممکن و صحیح نیست.

سؤال سوم را پیش از این اشاره‌ای کردم
به سرفصل‌های اصلی مباحث
و شاید هم یک سیر اجمالی در آن قابل مشاهده باشد

طبیعتاً وقتی همه مباحث
مبتنی بر فلسفه تحوّل یافته باشد
ابتدا نمی‌شود فلسفه را ندید
فلسفه اصالت فاعلیّت را به نظر می‌رسد باید مقدّم داشت
بر مباحث اصول و اقتصاد و سایر
اما اصالت فاعلیت نیز از نقد اصالت ذات، اصالت ربط
و البته اصلاحاتی در اصالت تعلّق
حاصل می‌شود
به نظر می‌رسد بدون دیدن آن بحث‌ها
دستیابی به حاقّ اصالت فاعلیّت ممکن نباشد

و بعد
از این فلسفه، روش زاییده می‌شود
روش تکثیر اصطلاحات، روش تعریف، روش تولید معادلات

و در انتها سه مدل اجرایی
برای مدیریت تحقیقات در حوزه
در دانشگاه
و برای پیاده‌سازی در محیط اجرا
یعنی نظام

اگر طراحی سیر مطالعاتی مباحث استاد حسینی(ره) را
به خود ایشان واگذاریم
ایشان چنین روندی را پیشنهاد کرده‌اند
در جدولی که دقیقاً به همین دلیل تولید نمودند:
جدول طبقه‌بندی آموزشی مهندسی نظام اجتماعی

[تصویر در اندازه بزرگ]
کل آموزش را به سه مقطع اصلی تقسیم می‌نمایند
آشنایی فرد با «روند دستیابی فرهنگستان به تئوری جدید در مهندسی نظام اجتماعی»
آشنایی با «ارکان مدل نظری» این تئوری
و آشنایی با «مدل تحقق آن»

در مقطع اول
فرد باید اصول انکارناپذیر را بفهمد
که زیربنای اندیشه فلسفی آسیدمنیر هستند
تغایر، تغییر، هماهنگی
سپس با مسائل اغماض‌ناپذیری آشنا شود
که مبنای نقد فلسفی و تولید فلسفی قرار خواهند گرفت
نسبت میان وحدت و کثرت
نسبت میان زمان و مکان
و نسبت میان اختیار و آگاهی
این‌ها چالش‌های هر فلسفه‌ای‌ست
فلاسفه به دنبال پاسخ به این پرسش‌های بنیادین بودند
که به ورطه‌های عمیق حق و باطل درغلطیدند
در مرحله بعد که از مراحل اجتناب‌ناپذیر
اصالت ربط، تعلّق و فاعلیت گذر می‌کند
هر بار باید همین مسائل غیرقابل اغماض را تحلیل نماید
هر بار با یک مبنای فلسفی جدید
هر مبنای فلسفی که بتواند تئوری واحدی ارائه نماید
که همه این نسبت‌ها را توصیف نماید
و تلائم نظری داشته باشد
تئوری مقبول خواهد بود
که اصالت فاعلیت ظاهراً می‌تواند
این‌جاست که روند پایان می‌یابد

جدول فوق از آخرین تولیدات استاد حسینی‌ (ره) است
ظاهراً پانزده جلسه هم آموزش دارد
که خود استاد آن را تشریح کرده‌اند
جزواتش موجود است
یک بروشور کوچک هم هست
به رنگ زرد
تمام این جدول را به صورت خلاصه توضیح می‌دهد
ایشان این جدول را شاید بتوان گفت به عنوان یک سیر مطالعاتی ترسیم نموده‌اند.

متن‌محور
در پاسخ به سؤال دوم عرض کردم
فلسفه را بحث کرده بودیم
روش را دو دوره بحث کردیم با دوستان
روش تعریف را منظورم است
اکنون درگیر اصول هستیم
دوره اول، مبادی اصول را
این‌بار البته تحلیلی بحث می‌کنیم
با دقت
با توجه
بر خلاف بار قبل که پنج سال پیش بحث کردیم
این یکسالی که درگیر این بحث هستیم
هدف‌مان با دوستان
فهم تمامی نقطه‌های خلأ بحث است
و یافتن حلقه‌های مفقوده

اما نسبت به پرسش اول
اجتهاد
اجتهاد از مجتهدین سر می‌زند
باید آن بزرگواران کاری انجام دهند
ظاهراً تنها مجتهدی که مباحث استاد حسینی(ره) را پذیرفته
جناب آقای میرباقری باشد
ایشان در درس‌های خارج سنوات پیش
لابه‌لای مباحث الفاظ
بعضی نظریات استاد حسینی(ره) را هم گنجاند
که جزواتش موجود است
فجر ولایت مباحث ایشان را منتشر می‌سازد
سال گذشته هم یک درس فقه حکومتی شروع کردند
البته در مبانی فقه حکومتی
که به سیزده جلسه منتهی شد
و ادامه نیافت

بنده گمان می‌کنم تحوّل فرهنگی
نیاز به یک بستر عام فرهنگی در جامعه دارد
و این بستر از دو راه تأمین می‌گردد
ابتدا توجه خواصّ
و دوم افزایش انتظارات عوامّ از خواصّ
توجه خواصّ تأمین نمی‌شود مگر به حوادث شدید اجتماعی
فتنه‌ها یعنی
که التفات برایشان فراهم شود
نسبت به ناتوانی مبانی علمی‌ای که در دست دارند
و همین فتنه‌ها
انتظارات عوامّ را نیز افزایش می‌دهد

انقلاب ایران را اگر مورد دقّت قرار دهیم
سال 42 همه منتظر یک تغییر بودند
فشار سیاسی و اجتماعی بی‌حدّ شده بود
در نفی شرایط موجود همه گروه‌ها متفق بودند
از مسلمان مذهبی و هیئتی گرفته
تا توده‌ای و خلقی
چپ و راست
تا روشنفکر غرب‌زده و غیرغرب‌زده
تا نهضت آزادی و ملّی‌مذهبی‌ها
حتی ملّی‌غیرمذهبی‌ها
در این‌که شرایط قابل تحمّل نیست

امام (ره) وقتی در این شرایط قیام کرد
علناً سخنرانی کرد و 15 خرداد را شکل داد
همه این گروه‌ها به حرکت ایشان پیوستند
به تدریج و یک به یک
یعنی خواصّ به تفاهم رسیدند که باید پشت امام (ره) را بگیرند
خواصّ در تمامی این گروه‌ها و نحله‌ها
و خواصّ بودند که مردم را به میدان آوردند
و حضور مردم معادلات را تغییر داد

گروهی از مؤمنین انتقاد می‌کردند و از امام (ره) می‌خواستند
که مثلاً بعضی از خواص را از دور خود دور نماید
در نوشته‌های تاریخی هست
ولی امام (ره) همه را به دور خود راه داد
و نهضت را با همه گروه‌های خواصّ پیش برد
تا به پیروزی رسید
حتی آن دسته از خواصی که قطعاً با تحقق نظام اسلامی موافق نبودند
ولی در اصل مخالفت با وضع موجود شاهنشاهی
با امام (ره) همراهی کردند
بعد از انقلاب البته این گروه‌ها
بعضی‌شان جدا شدند
رفتند و مسیر دیگری پیمودند

باید تحلیل کرد آن اتفاق را
این‌که چه فشاری به خواصّ آمد
که حق و ناحق
در جهت ایمان و در جهت غیرایمان
همه این خواصّ به یک جمع‌بندی واحد رسیدند
«ادامه وضع موجود در عرصه سیاسی امکان ندارد»
این‌که:
«باید تغییراتی در نظام سیاسی روی دهد»
این جمع‌بندی تا شکل نگرفته بود
همه تلاش‌های مدرس و کاشانی به ثمر ننشست
و حتی شیخ فضل‌الله را هم
شاگرد برجسته میرزای شیرازی
آن مجتهد برجسته و دانشمند
بر دار کردند و اعدام نمودند

در عرصه فرهنگ هم چنین است
فتنه 88 که رخ داد
گروه‌های خودی فوراً تحلیل کردند
به نظرشان آمد که ضعف جبهه خودی از دست کم گرفتن اینترنت است
بودجه‌های شگفت‌آوری را به این فضا آوردند
سایت‌های خبری جدیدی به راه افتاد
و امروز گمان می‌کنند فضای فرهنگی نظام را در اختیار گرفته‌اند
لذا به آرامش نسبی رسیدند
در حالی که مشخصاً در اختیار داشتن فضای مجازی نمی‌تواند
مانعی برای چالش فرهنگی‌ای باشد
که منشأ آن ناکارآمدی مدل‌های اقتصادی اداره نظام است
لذا به نظر می‌رسد هنوز باب فتنه سد نشده
و فتنه‌های بعدی
امتحان‌های الهی
ابتلائاتی که روی خواهد داد
یک به یک استحکامات را از ما می‌گیرد
و ما وقتی دانستیم پشت‌مان به این مفاهیم گرم نیست
و مدل‌های موجود ما را در وسط میدان نبرد حق و باطل تنها می‌گذارند
خواصّ‌مان آماده تغییر وضع فرهنگی موجود می‌شوند
آماده پذیرش «تحوّل در حوزه»
آماده پذیرش «تحوّل در علوم انسانی»
آماده پذیرش «تحوّل در اقتصاد و دستیابی به اقتصاد مقاومتی»
آماده برای همه مطالبات رهبری
همین‌ها را حضرت آقا پیوسته مطالبه فرمودند
خواصّ اما در باورهای خود گم شده‌اند
این باورها به تدریج فروخواهد ریخت

آن لحظه است که ما نیازمند یک امام امت خواهیم بود
دانشمندی که بتواند محکم بایستد
و رسماً اعلام کند باید وضع موجود علوم انسانی تغییر یابد
خواصّ تسلیم خواهند شد
همراه شده
و به لطف حضرت حق
مسیر انقلاب فرهنگی هموار خواهد گشت
امید که چنین روزی بیاید

اعتماد به یک نظریه کلان این‌طور شکل می‌گیرد
قطعاً یک نظام نمی‌تواند بی‌محابا هر نظریه منفرد و متفرّدی را ملحوظ نظر قرار دهد
و تمام منابع خود را به آن بسپارد
ولی توفندگی موانع و مشکلات
و استقامت در تبیین نظریه
اگر هر دو
هم نظام و هم صاحب نظریه در جهت واحد الهی قرار داشته باشند
امداد در راه است
در زمان مناسب این دو به هم خواهند رسید
و اعتماد من حیث لایحتسب فراهم می‌گردد

نمی‌دانم چقدر این مطالب برای شما قابل پذیرش باشد
ولی برای من که پذیرفتنی به نظر می‌رسد
موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دروغ ِ تکثّرگرایی - حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
چه کنیم 17 + یکشنبه 95 شهریور 14 - 10:0 عصر

میخواهم کمی جسارت به خرج دهم.
‌‌‌‌آیا این سخنان و نظریات در خودفرهنگستان آزموده شده است؟ یعنی در عمل هم ‌‌‌‌توانسته است، کارآمد باشد؟
‌‌‌‌و سئوال جسورانه تر آنکه
‌‌‌‌خود شما در حال حاضر مشغول کاری در راستای اندیشه های استاد هستید؟
‌‌‌‌خیلی دو دل بودم که بپرسم یا نه.
‌‌‌‌اگر جواب بدهید، ممنون میشوم.

‌‌‌‌
سؤال‌‌‌‌های خوبی‌‌‌‌ست اتفاقاً
هر دو سؤال

در خصوص سؤال نخست ابتدا باید یک نکته را عرض نمایم
احتمالاً از آن سنخ سؤالاتی باشد
که پاسخ‌‌‌‌های متعدّدی به آن داده می‌‌‌‌شود
اگر از افراد مختلف پرسیده شود
اجازه اگر بدهید
بنده نظر خود را عرض کنم
اگر چه نظرات دیگری هم شنیده‌‌‌‌ام

در قالب یک مثال
گاهی بحث از تولید یک خودروست
می‌‌‌‌گویند یک ماکت اولیه بسازیم
بعد یک پروتوتایپ
یک نمونه کامل دست‌‌‌‌ساز
تست کنیم
اگر مشکلی نداشت ببریم توی خط تولید
اما اگر بگویند ما به یک نظریه علمی رسیده‌‌‌‌ایم
که «اگر تولید خودرو سه برابر ورود خودرو از خارج به داخل کشور باشد
آن‌‌‌‌وقت استقبال مردم از خرید خودروی خارجی به یک‌‌‌‌چهارم تقلیل خواهد یافت!»
این نظریه را نمی‌‌‌‌توانند بگویند آزمون کنید
زیرا فرض نظریه، یک کشور است
مصداقی مشخص دارد
و گستره مشخص
اگر در یک شهر عمل شود نتیجه نمی‌‌‌‌دهد
در یک استان هم حتی
حتماً باید در یک قلمرو جغرافیایی که پول واحد دارد آزمون شود
عملاً آزمون آن با اجرای آن تفاوتی نمی‌‌‌‌کند در واقع
اصلاً بگوییم «آزمون‌‌‌‌ناپذیر» است، شاید درست‌‌‌‌تر باشد

بسیاری از نظریات مرتبط با علوم انسانی از همین سنخ‌‌‌‌اند
خصوصاً آن بخشی که «کلان» محسوب می‌‌‌‌گردد
مثلاً اقتصاد کلان
نظریاتش را نمی‌‌‌‌توان تبدیل به پروتوتایپ کرد
نمی‌‌‌‌توان به صورت پایلوت
و در یک محدوده کوچک تست نمود
چرا؟!
زیرا «کلان» است
همین!

مدتی در دفتر بنا شد شیوه مدیریتی پیشنهادی فرهنگستان پیاده شود
بنده نمی‌‌‌‌توانم قضاوت کنم
که آزمون موفقی بود یا شکست خورد
ولی همین‌‌‌‌قدر می‌‌‌‌دانم که تداوم نیافت
شاید توقف آن را بتوان شاخصی دانست برای شکست!

یک دوره دکترای مدیریت تحقیقات هم تأسیس شد
با دخالت مستقیم دفتر فرهنگستان
در یکی از دانشگاه‌‌‌‌های وابسته به سپاه
دوستان فرهنگستان سیلابس‌‌‌‌های درسی را طراحی کردند
همان‌‌‌‌ها هم استاد شدند
دانشجو از مقطع ارشد گرفتند که دکترا بدهند
دوره با مشکل مواجه شد
ظاهراً همین‌‌‌‌قدر اجازه دادند که همان دانشجویان فارغ‌‌‌‌التحصیل شوند
و ادامه نیافت!

تحلیل‌‌‌‌های متفاوتی از این بن‌‌‌‌بست‌‌‌‌ها ارائه شده
تا کنون
ولی بنده نظرم همان است که عرض کردم
«کلان‌‌‌‌» بودن موضوع کار دفتر
و ذوابعاد بودن
درگیر شدن اقتصاد و فرهنگ و سیاست
در تمام ابعاد اجتماعی
وقتی شما بخواهی جهت حرکت را تغییر دهی
نمی‌‌‌‌شود قطار پیشرفت را تکه‌‌‌‌تکه کرد
همه را با هم باید تغییر مسیر داد

مثالی هم از خارجه
مدل‌‌‌‌های مدیریت اقتصاد کلان مبتنی بر نظریه کینز
بر اساس منحنی فیلیپس معتقد بود
که «تورم» نسبت معکوس دارد با «بی‌‌‌‌کاری»
به نحوی که هر چه تورم افزایش یابد
به دلیل افزایش نقدینگی
بنگاه‌‌‌‌ها تمایل به جذب منابع انسانی بیشتری پیدا می‌‌‌‌کنند
بر عکس
اگر سیاست‌‌‌‌های انقباضی مالی سبب کاهش نقدینگی
و البته کاهش تورم شود
بی‌‌‌‌کاری افزایش خواهد یافت
یعنی درصد نیروی کاری که تمایل به کار دارد، ولی کار ندارد
این شیوه مدیریت در آمریکا اجرا می‌‌‌‌شد
تا این‌‌‌‌که در یک بحران نفتی
شوک افزایش قیمت نفت به اقتصاد آمریکا
سبب شد یک خرق عادت رخ دهد
هم بی‌‌‌‌کاری و هم تورم با هم افزایش یافت
اقتصاددانان کینزی به بن‌‌‌‌بست رسیدند
تسلیم شدند یعنی
چون هیچ راهی برای مهار طرفین بحران نداشتند
این‌‌‌‌جا بود که معتقدین به مدل‌‌‌‌های پولی و مالی کار را به دست گرفتند
و سیاست‌‌‌‌های پولی را برای مهار بحران به کار انداختند

این مثال نشان می‌‌‌‌دهد که توسعه‌‌‌‌یافته‌‌‌‌ترین کشورها نیز
قدرت آزمون نظریه‌‌‌‌های کلان خود را ندارند
مگر در عمل
در یک عمل بزرگ و کلان!

و اما سؤال دوم
من مدتی در بمباران اطلاعات نادرست بودم
داد‌‌‌‌ه‌‌‌‌هایی که گمان می‌‌‌‌کردم مربوط به نظریات استاد حسینی‌‌‌‌ (ره) است
و بعد متوجه شدم این‌‌‌‌طور نیست
در مسیری قرار گرفتم
که از قضاوت تحلیلی و دقیق و موشکافانه
نسبت به آراء استاد حسینی(ره) محروم شدم
البته و قطعاً
انگیزه‌‌‌‌ها و خواسته‌‌‌‌ها و نگرش‌‌‌‌های خودم نیز در این امر دخیل بودند
که به جای نگاهی عقلانی به موضوع
اعتقادی و باوری به آن بنگرم

اگر چه اعتقاد و باور قطعاً باید مقدّم بر جهت حرکت انسان باشد
ولی وقتی داخل در امر پژوهش شد
باید بی‌‌‌‌باکانه قضاوت کند
و عقل را در تولید گمانه‌‌‌‌ها
محدود به هیچ ضابطه‌‌‌‌ای ننماید
اصطلاح «تهوّر در گمانه‌‌‌‌زنی»‌‌‌‌ استاد حسینی(ره)‌‌‌‌ ناظر به همین معناست
جریانی که خودم را در آن انداختم
مرا به مسیری برد
که «تهوّر» تبدیل شد به فاعلیت تبعی
و پژوهش به آموزش
و بعد هم درگیری در امور اجرایی و عملیاتی
تکلیف‌‌‌‌هایی ساخته شد
که عمل به آن‌‌‌‌ها ضروری‌‌‌‌تر از پژوهش
و حتی «فهم» داده‌‌‌‌ها و تحلیل آن‌‌‌‌ها شد
و این تکلیف‌‌‌‌هایی که بعدها متوجه شدم چندان هم تکلیف نبودند
مرا از خیل تدبّرهایی که نیاز داشتم دور ساخت
مسیری که ماه‌‌‌‌های اول آشنایی با آسیدمنیرالدین در پیش گرفته بودم
بعد از فوت ایشان
تغییر جهت داد
و هفت سال رخوت و فترت و اتلاف فرصت

در این چند سال اما بنا را گذاشتم بر تدبّر
با دو سه نفر از دوستان
دوره‌‌‌‌های متعدّد و متفاوتی را به بحث گذاشتیم
اگر چه بسیار کند پیش رفت
ولی پیش رفت
و زوایایی برای‌‌‌‌مان روشن شد
که سال‌‌‌‌ها روشن نبود و ما می‌‌‌‌پنداشتیم روشن است!

هنوز درگیر مباحثات هستم
هر هفته جلساتی داریم
جلساتی که از افراد «تسلیم» در آن‌‌‌‌ها خبری نیست
بنا را می‌‌‌‌گذاریم بر «فهم»
و تلاش می‌‌‌‌کنیم تا متهوّرانه نقد کنیم
شخصیت‌‌‌‌زده هم نباشیم
وضعیتی که گروهی از آدم‌‌‌‌ها دچار آن می‌‌‌‌شوند

استاد حسینی(ره) در مباحث خودشان
به شخصیت‌‌‌‌زدگی زیاد اشاره دارند
تفکیک «اندیشه» از «اندیشمند»
اگر چه ما برای اندیشمندان احترام قائل هستیم
ولی اندیشه‌‌‌‌شان که امکان خطا دارد!

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دروغ ِ تکثّرگرایی - حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
چه کنیم 16 + شنبه 95 شهریور 13 - 8:0 عصر

بسیار خوب.
‌‌‌‌در مورد این اختلاف استنباط ها چه؟ استاد برای آن هم راه حلی به ذهن ‌‌‌‌مبارکشان رسیده است؟
‌‌‌‌منظورم همان مدل تفاهم است.
‌‌‌‌چرا که در حیطه امسائل فردی میگوییم هر کس از مرجع خودش و لی در مسائل ‌‌‌‌اجتماعی این کار آفات فراوانی دارد.
‌‌‌‌به نظر میرسد این مسئله تا کنون با راه حل سیاسی حل شده است.
‌‌‌‌یعنی اطاعت از ولی فقیه
‌‌‌‌موفق باشید

‌‌‌‌
اجازه دهید یک مطلبی را بی‌‌‌‌پرده عرض کنم
صریح و رک
در جلسه 40 بحث مبادی اصول
سال 1374
استاد حسینی (ره) مشکلات موجود در اختلاف فتاوا را
به «پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها» باز می‌‌‌‌گردانند
ایشان صریحاً می‌‌‌‌فرمایند:
«یقین، وحدت ترکیبی تمامی اوصاف روحی انسان است»
و منظورشان این است که تمامی اطلاعات و حالات انسان
در پیدایش یقین برای وی حضور دارند
و لذا این یقین نمی‌‌‌‌تواند حجّت باشد
زیرا انتزاع آن از خصوصیات فردی ممکن نیست
لذا در جلسه 42 راهی را پیشنهاد می‌‌‌‌فرمایند
به عنوان تنها راه
انحصار در دستیابی به حجیّت
و آن «تفاهم اجتماعی» است

نسخه‌‌‌‌ای که ایشان برای علم اصول فقه می‌‌‌‌پیچد این است
که با توجه به مقدمات ذیل:
1. پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها قابل انفکاک از فرد نیستند
2. پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها دارای حجیّت نیستند
3. افراد هم‌‌‌‌جهت، دارای نگاه و منظر یکسان نیستند
باید حجیّت را در نهایت ِ یک کار گروهی تحصیل نمود
معتقدند یعنی
که هر پیش‌‌‌‌فرضی یک وزن و قوتی دارد
اگر مجتهدین با هم مباحثه داشته باشند
هر نظر جدیدی را به بحث و تحلیل علمی بگذارند
پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌هایی که نزدیک‌‌‌‌تر به نظام حساسیت‌‌‌‌های شارع باشند
برجستگی خود را نشان خواهند داد
و پس از «تفاهم اجتماعی متخصصین» است که «بذل جُهد» محقق شده است
و می‌‌‌‌شود به آن گفت: اجتهاد!

البته اگر به گذشته نیز بنگریم
به غیر از دوران فترتی که پس از شیخ طوسی بود تا برآمدن ابن ادریس
و دورانی که پس از تأسیس حوزه علمیه قم پدید آمد
در سایر دوران‌‌‌‌های اجتهادی شیعه
مناظره و مباحثه بین علما کاملاً امری عادی بود
و این تحقق همان «تفاهم اجتماعی» خواصّ بود

آن‌‌‌‌چه می‌‌‌‌خواستم صریح و رک عرض نمایم همین است
که استاد حسینی (ره) نیز چون پاره‌‌‌‌ای فلاسفه تجربه‌‌‌‌گرا
به زعم بنده البته
این حقیقت را که با عنوان «نسبیّت علم» مطرح می‌‌‌‌شود
پذیرفته بودند
مشابه همان نسبیّتی که در پیشینه فقه اجتهادی شیعه بوده
و با عنوان «حکم ظاهری» خود را نشان می‌‌‌‌داده است
ایشان اما دستیابی به حکم ظاهریه را امروز دشوارتر می‌‌‌‌داند
زیرا توانمندی امروز ارتقاء یافته
موضوعات پیچیده‌‌‌‌تر شده
و نمی‌‌‌‌تواند مجتهد به پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌های خود تکیه کند
و باید به صورتی سازمان‌‌‌‌یافته
این پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌ها که حضور در فتاوا پیدا می‌‌‌‌کنند
روبه‌‌‌‌روی هم قرار گرفته
و به محک هم زده شوند

استاد حسینی (ره) رفتار گذشته را که اجتهاد فردی معنا می‌‌‌‌شود
نقض نمی‌‌‌‌کند
آن را لازمه دورانی می‌‌‌‌دانست که این درک فعلی برای شیعیان حاصل نشده بود
درک قدرت تعامل اجتماعی
و دستیابی به قدرتی برتر از طریق کار جمعی
به زعم ایشان اگر در گذشته یک مجتهد بنفسه کار می‌‌‌‌کرد
و در نهایت می‌‌‌‌گفتند که بذل جهد واقع شده
مقتضای عصر خود بوده
و امروز همان دلیلی که بذل جهد را ایجاب می‌‌‌‌نمود
امروز حکم به عدم کفایت اجتهاد فردی می‌‌‌‌نماید
امروز بذل جهد به شرطی واقع می‌‌‌‌شود
که «تفاهم اجتماعی مجتهدین» تحقق یابد
لذا می‌‌‌‌فرمایند که ما نیازمند شبکه تحقیقات هستیم
تا تمامی آراء و نظریات به صورتی نظام‌‌‌‌مند تجمیع گردند
و در مسیری ضابطه‌‌‌‌مند
برترین نظریه که قطعاً نزدیک‌‌‌‌ترین به «مراد متکلم» است شناخته شود
و این همان «حکم ظاهری»‌‌‌‌ خواهد بود
که «انقیاد» و «طاعت» به آن واقع می‌‌‌‌شود


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دروغ ِ تکثّرگرایی - حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
چه کنیم 15 + پنج شنبه 95 شهریور 11 - 6:0 عصر

ممنون از مباحثی که طرح فرمودید.
‌‌‌‌بنده دو سئوال طرح کردم:
‌‌‌‌1.چگونه نزدیک تر به به آنچه مراد شارع است اجتهاد کنیم؟
‌‌‌‌2. چگونه با اختلاف فتاوا برخورد کنیم؟
‌‌‌‌در مورد سئوال اول؛ شما فرمودید شهید صدر نظریه حق الطاعه را طرح نمودند.
‌‌‌‌استاد سید منیر نظریه مشخصی دارند؟ یعنی در همان دوره 95 جلسه ای نظریه ‌‌‌‌خاصی مشابه شهید صدر دارند؟ یا خیر.
‌‌‌‌نظر خود شما در مورد دو پاسخی که به دو سئوال بنده از طرف استاد فرمودید، ‌‌‌‌چیست؟‌‌‌‌
‌‌‌‌آیا پاسخ های دیگری هم است؟

‌‌‌‌
حقیر که صاحب نظر نیست
هر چه تا کنون بیان شده
و هر چه زین پس خدمت شما عرض می‌‌‌‌شود
از اساتید نقل می‌‌‌‌شود
و آن‌‌‌‌چه گفته‌‌‌‌اند و اندیشیده‌‌‌‌اند

درباره سؤال اول:
نظر اخباریون را می‌‌‌‌دانید
«عمل به مطلق خبر»
یعنی هر خبر و روایتی که به دست ما رسید
به آن عمل نماییم
حتی اگر به خطا باشد
زیرا:
«آیا کسی تجویز می‌‌‌‌کند بنده ای از بندگان خدا وقتی مورد خطاب واقع شود
که در احکام شرعیه به چه عمل کردی و او پاسخ دهد که
"به قول معصوم عمل کرده و در موارد مشتبه نیز احتیاط نموده است"
قدم وی در صراط بلغزد؟» (نقل شیخ انصاری از اخباریون)
آن‌‌‌‌ها مطلق ظن را حجت می‌‌‌‌دانند
زیرا به نحوی آن را حکم ظاهری برمی‌‌‌‌شمرند
و چون «دستیابی به علم» را ناممکن می‌‌‌‌پندارند
دستیابی به یقین را
قائل به انسداد باب علم هستند
راهی جز این نمی‌‌‌‌بینند که به مطلق ظن عمل شود
و آن را «منجز و معذر» می‌‌‌‌دانند
یعنی برای رضایت شارع کافی‌‌‌‌ست!

نظر اصولیون را هم آگاه هستید
اصولیون می‌‌‌‌گویند اگر چه باب علم منسدّ است
باب علمی که باز است
ظنون معتبره وجود دارند
ظن‌‌‌‌هایی که می‌‌‌‌توانند نائب‌‌‌‌مناب یقین باشند
آن‌‌‌‌ها هم اگر چه به «حکم ظاهری»‌‌‌‌ قائلند
اما صرف عمل به ظن را مجزی نمی‌‌‌‌دانند
چرا؟!
زیرا معتقدند نحوه کامل‌‌‌‌تری از «فهم» میسّر است

اگر یک‌‌‌‌بار این ارتقاء صورت پذیرفته
چرا دوباره نپذیرد؟
اگر نحوه باز هم کامل‌‌‌‌تری از «اجتهاد» میسّر باشد
«اجتهاد اجتماعی»
نوعی از همکاری سازمانی برای دستیابی به حکم شارع
اگر چه باز هم «حکم ظاهری» به دست خواهد آمد
آیا این حکم ظاهری
همچنان که احکام اصولیون قریب‌‌‌‌تر به مراد شارع بود، نسبت به احکام اخباریون
نمی‌‌‌‌شود گفت نزدیک‌‌‌‌تر از احکام اصولیون خواهد بود به نظر شارع؟!
و اگر چنین امری ممکن شود
آیا در آن صورت
روش اصولی به صورتی که امروزه مرسوم است
اجتهاد فردی
بدون حجیّت نخواهد شد؟!
مانند اخباری‌‌‌‌گری که فقط در گاه عدم حضور علم اصول معذّریت داشت؟!

پس نزدیک‌‌‌‌تر بودن محصول به دست آمده از شیوه «اجتهاد جمعی» به مراد شارع
امری قابل انکار نیست
زیرا قدرت بیشتری دارد بر حذف پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌های مخل به حکم
کبرای قضیه این است که:
«پیش‌‌‌‌فرض‌‌‌‌های ضعیف در مناظره و مباحثه حذف خواهد شد»

اما سؤال دوم:
در شیوه‌‌‌‌ای که استاد حسینی (ره) پیشنهاد فرموده‌‌‌‌اند
دیگر جایی برای اختلاف باقی می‌‌‌‌ماند؟!
اگر تحوّلی که در عصر وحید بهبهانی روی داد
امروز تکرار شود
انتقال از اخباری‌‌‌‌گری به اصولی‌‌‌‌گری
پذیرشی که میان همه علمای آن عصر روی می‌‌‌‌دهد
اگر امروز اتفاق افتد
و نقل از اجتهاد فردی به اجتهاد جمعی صورت پذیرد
و مراجع آینده ما بپذیرند می‌‌‌‌شود بذل جهد را توسعه داد
و بر اساس یک نظام و قانون علمی
یک شبکه تحقیقات یکپارچه و مرتبط
تمامی آراء فقهی را به نقد یکدیگر سپرد
و به حکم ظاهری نزدیک‌‌‌‌تر به واقع رسید
اگر چنین تحولی صورت بپذیرد
آیا دیگر اختلافی در فتاوا ممکن خواهد بود؟

به نظر می‌‌‌‌رسد در این صورت
یک مجمعی از تمامی فقها شکل خواهد گرفت
که اگر چه شاید هر کدام فردی تدبّر و تحقیق و مطالعه نمایند
ولی آراءشان را به نقد هم می‌‌‌‌گذارند
و مصرّند آن‌‌‌‌چه در نهایت اجماع با خود داشته باشد
همان فتوا را شکل خواهد داد
و فتوا
آن‌‌‌‌چیزی خواهد شد که تمامی این مجتهدین بدان معتقد شوند
در نتیجه مباحثاتی که بر اساس شیوه‌‌‌‌های علمی تحقیقاتی داشته باشند
اختلاف بر طرف می‌‌‌‌شود

مگر آن‌‌‌‌که بگوییم
طریق و سلوکی که ما می‌‌‌‌شناسیم
بعید است به نظری اجماعی منجر شود
مگر در اصل وجوب صلاة و صوم و حج!
البته که با شیوه پژوهشی فعلی چنین است
اما استاد حسینی (ره) معتقد است
باید روش علمی خاصی در مباحثات محور قرار گیرد
که بتواند اقناع جمعی بیافریند
و یقین‌‌‌‌های به زعم بعضی «مبتنی بر عقل خودبنیاد» را
زائل کند


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دروغ ِ تکثّرگرایی - حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
چه کنیم 14 + چهارشنبه 95 شهریور 10 - 9:0 عصر

سخن این است که آن تمدن که آقا فرمودند؛ به فهم فقها است و نه لزوما ‌‌‌‌اسلامی که امام مهدی علیه السلام میآورند.
‌‌‌‌و فهم فقها هم نه همه ی فقها بلکه آن سلسله ای که دنباله روی امام خمینی ‌‌‌‌عزیز هستند.
‌‌‌‌اما گویی آسد منیر مدعی بودند که میشود نوعی مدل تفاهم برای این مسئله ایجاد ‌‌‌‌کرد.
‌‌‌‌چرا میگویید این مسئله شدنیست؟؟
‌‌‌‌اقا خود می فرمایند، اختلاف نظر علما خاصیت فقه و اجتهاد جواهری است.
‌‌‌‌بنده فکر میکنم، در این دوران دعوا سر این نیست که ما اصل اسلام را میفهمیم ‌‌‌‌یا نه؛
‌‌‌‌بلکه باید با فهم فقهی
‌‌‌‌به دنبال او
‌‌‌‌البته با اجتهاد نوبه نو
‌‌‌‌فقط زمینه ظهور را فراهم کرد.
‌‌‌‌وگرنه حتی مدل کاملی از اسلام حتی در یک خانواده هم نمیشود محقق کرد.
‌‌‌‌چرا که ما نمیتوانیم مراد متکلم را بفهمیم.
‌‌‌‌از نظر حقیر اینجا فقط مجموعه ادله ای که بتوانیم پاسخ گوی پروردگار ‌‌‌‌باشیم که بر اساس هوای نفس عمل نکردیم
‌‌‌‌بلکه انچه به عنوان اسلام فهمیدیم عمل کردیم است و نه غیر آن.
‌‌‌‌یعنی نمیتوانیم دقیقا حقیقت و واقعیت را کشف کنیم.
‌‌‌‌بزرگوار بنده در حیطه علم کلام صحبت نمیکنم؛ که شما بفرمایید:
‌‌‌‌آیا این کلام هم شامل این حکم میشود یا نه؟
‌‌‌‌و دیگر ادله ی طرح شده پیرامون شک در شناخت و.....
‌‌‌‌بنده در ارتباط با فهم وحی
‌‌‌‌استنباط
‌‌‌‌اجتهاد سخن میگویم.
‌‌‌‌البته ادله ی عقلی را در ما قبل وحی به عنوان از بین برنده شکیات و شبهات
‌‌‌‌کارامد میدانم.
‌‌‌‌اما در بطن دین به عنوان مصباح دین سخن بسیار است.
‌‌‌‌‌‌‌‌در مورد روش اعتماد ساز انبیاء با شما موافق هستم.
‌‌‌‌اما در مورد اینکه آن عالم با فهم عمیق غیر قابل ارائه خود به عموم مردم ‌‌‌‌است که جهت حرکت را تشخیص میدهد.
‌‌‌‌و همان طور که فرمودید:
‌‌‌‌روش است برای تحقق آن چه با استنباط خود از وحی فهمیده است.
‌‌‌‌شاید بنده از غرض آسد منیر از ورود به مباحث و هدف ایشون بی خبر هستم.
‌‌‌‌حوب است که شما بیشتر برایم بگویید که ایشان میخواستند چه بکنند؟
‌‌‌‌و البته چرا فکر میکردند که میشود این کار را کرد؟

‌‌‌‌
فرمایش شما متین و ارزشمند
فقط یک سؤال برای من باقی می‌‌‌‌ماند:
اگر در دوران غیبت نمی‌‌‌‌توانیم «مراد متکلم» را بفهمیم
در دوران ظهور چطور بفهمیم؟
در دوران حضور معصوم (ع) چطور فهمیدیم؟
اگر امروز در مراد متکلم تردید داریم
وقتی مشافهتاً نیز حضرت (عج) با ما سخن بگویند
دلیلی نداریم
تا اثبات کند قادر هستیم مراد متکلم را بفهمیم
زیرا حضرت (عج) نیز با کلمات سخن می‌‌‌‌گویند ظاهراً
همان‌‌‌‌گونه که حضرت رسول (ص) با امت خود صحبت می‌‌‌‌فرمودند
اگر هرمنوتیکی بیاندیشیم و متن را صامت بدانیم
همان انسان هم اگر پیشاپیش ما بایستد
باز هم یک متن دیگر است
زیرا باز هم ما هستیم و سخنان او
تشکر

ممنون از پاسخ خوبتان
‌‌‌‌حال اجازه بدهید به منشا این بحث که طرح شد باز گردیم.
‌‌‌‌ مسئله این بود که از کجا بفهمیم چه کسی درست میگوید؟ از کجا معلوم ما امروزی ‌‌‌‌راهی را برویم و بعد از سالیانی عده ای اشتباه ما را کشف کنند و ما مدتی را به ‌‌‌‌انحراف رفته و کشانده باشیم.
‌‌‌‌خاطرتان هست وقتی بنده این سئوالات را طرح کردم شما فرمودید که سئوال بنده را ‌‌‌‌تقویت کردید و بحث به مغز در خمره رسید.
‌‌‌‌‌‌‌‌تقاضا دارم ربط این دو مسئله را کمی برایم باز کنید.
‌‌‌‌مایلم کمی هم از تجربه شما بدانم.(برایم خیلی مهم است)
‌‌‌‌ در این مدتی که در حوزه علوم اسلامی و انسانی حضور داشتید قطعا نظریات ‌‌‌‌مختلف و بعضا متناقض را دیده اید. بنده هم دیده ام ولی نه به اندازه شما.
‌‌‌‌‌‌‌‌چه کردید با این همه نظرات وان قلت ها؟
‌‌‌‌کی درست میگوید؟ چگونه تشخیص دهیم؟

‌‌‌‌
از تجربه خود اگر بخواهم بگویم
چنین قضاوتی درباره آن دارم
یک روز فهمیدم فلان آدم، خوب است
حرف‌‌‌‌هایش را شنیدم
در مسیر یادگیری دانش او پیش رفتم
رسیدم به یک جایی پس از مدتی
برایم واضح شد که خطا می‌‌‌‌کند
راهم جدا شد
چنین تصوری به نظرم می‌‌‌‌آمد
کوهی بزرگ
قرار است به سمت قله حرکت کنیم
طناب‌‌‌‌هایی آویزان است
هر کدام به جایی از کوه متصل
طناب را که بگیری و بالا بروی
به انتهایش که برسی
باید طناب را تعویض کنی
یکی دیگر به کارت می‌‌‌‌آید
قبلی ادامه ندارد

با اندیشه استاد حسینی (ره) که آشنا شدم
ایشان بسیار دقیق‌‌‌‌تر این مطلب را تبیین کرده‌‌‌‌اند
در نظریه «سیر اجمال به تفصیل» در علم
ایشان معتقد است که حرکت اشتدادی عالم
جامعه
و به تبع آن انسان
چنین سیری دارد
مهم این است که جهت را پاس بداری
اگر جهت انسان تعبّد باشد
در رویارویی با افراد
علوم
دانش‌‌‌‌ها و نظریه‌‌‌‌ها
و حتی حکومت‌‌‌‌ها و حکمران‌‌‌‌ها
متوجه می‌‌‌‌شود که کدام در جهت هستند
و البته پیشتازتر از او

این را از طریق «عجز» می‌‌‌‌یاید
استاد حسینی (ره) معتقد است که ملاک برتری
ملاک حجیّت
ملاک درستی و صحّت
غلبه است
برتری‌‌‌‌ای که مخاطب را به «عجز» برساند
معجزات انبیاء را از همین رو می‌‌‌‌داند
عجز و ناتوانی
نوعی پذیرش در فرد ایجاد می‌‌‌‌کند
با این برهان است که قرآن مردم را به توحید فرامی‌‌‌‌خواند

استاد حسینی (ره) آغاز حرکت بشر را از انتخاب جهت می‌‌‌‌داند
جهت الهی یا جهت الحادی
او که بخواهد در مسیر عبودیت گام بردارد
آدم‌‌‌‌هایی را پیش‌‌‌‌روی خود می‌‌‌‌بیند
وقتی در برابر نظریات و آراء آنان به عجز رسید
تسلیم می‌‌‌‌شود
به اختیار خود
زیرا می‌‌‌‌خواهد در جهت عبودیت باقی بماند
اما در مراحل بعدی که رشد کرد
متوجه می‌‌‌‌شود این مقدار دانشی که داشته
این اطلاعات
این نظریه‌‌‌‌ها
برای پله قبل بوده
اجمال داشته نسبت به حقیقت
اکنون تفصیل را در می‌‌‌‌یابد
و این ناشی از رشد است
وقتی به علم عمل کند
خداوند در او تصرّف می‌‌‌‌نماید
و ادراکات او را توسعه می‌‌‌‌بخشد
او می‌‌‌‌فهمد آن‌‌‌‌چه تا کنون فهمیده نادرست بوده
ولی گریزی هم از آن نبوده
لذا از یک سو استغفار می‌‌‌‌کند
و از سوی دیگر می‌‌‌‌پذیرد که راهی جز این نداشته

شاید همین است که قدما می‌‌‌‌گفتند:
حسنات الابرار سیئات المقربین
هر مرحله از رشد
نسبت به گام بعدی اجمال و ابهام دارد
و نسبت به مرحله قبل تفصیل
این است که او نیز می‌‌‌‌تواند افراد پشت سر خود را دستگیری و هدایت نماید
ولی همچنان نیازمند افراد راهبر پیش روی خود است

حالا درست چیست؟
غلط چیست؟
از کجا بفهمیم کدام نظریه نادرست است؟
نظریاتی که در گذشته بوده و امروز باطل شده
آیا تردید ایجاد نمی‌‌‌‌نماید که نظریات امروز هم باطل شود روزی؟

بر اساس نظریه استاد حسینی (ره) قطعاً چنین است
نظریات امروز هم باطل خواهد شد
و انسان به نادرستی آن پی خواهد برد
زیرا همه این‌‌‌‌ها مخلوق بشرند
و بشر مطلق نیست
دانش خلق شده او نیز مطلق نیست
حدّ زمانی و مکانی دارد
اما این سبب نمی‌‌‌‌شود که نظریاتی که قرار است بعداً نقض شوند
امروز هم بی‌‌‌‌اعتبار باشند

مثلاً ایشان مدعی‌‌‌‌ست منطق صوری دوره‌‌‌‌اش به سر آمده
اما این نظریه را در عصر خویش کارآمد می‌‌‌‌دانست
امروز فضا عوض شده
جامعه اسلامی رشد کرده
نیازها متعالی شده
دیگر آن منطق پاسخ نتواند!

این نسبیت علوم است که استاد حسینی (ره) بدان معتقد شده
و مبنای فلسفه و روش‌‌‌‌شناسی خود را بر آن بنیان نهاده
از نظر استاد حسینی (ره) برترین نظریات
در هر عصر
از سنجش میان آراء مختلف به دست می‌‌‌‌آید
قوی‌‌‌‌ترین نظریه
آن است که دیگر آراء هم‌‌‌‌جهت با خود را به عجز بکشاند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دروغ ِ تکثّرگرایی - حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
چه کنیم 13 + سه شنبه 95 شهریور 9 - 10:0 عصر

لطفا اگر اشکالی در حرفای بنده هست و یا باید تکمیل شود، بدون تعارف بفرمایید
‌‌‌‌‌‌‌‌در مورد فهم مراد متکلم، نظر بنده با مباحث هرمونوتیک یکی نیست.
‌‌‌‌بلکه عرض بنده این است که در حال حاضر نمیتواند به صورت صد در صد گفت که ‌‌‌‌شارع مرادش در استعمال همانی است که ما میفهمیم. البته ما بیش از آنچه در ‌‌‌‌ظاهر کلام است، تکلیفی نداریم.
‌‌‌‌‌‌‌‌نکته دیگر در مورد شنیدن کلام معصوم بدون واسطه و اشکال شما:
‌‌‌‌خیلی از مسائل در زمان معصوم طرح نشده، در حالی که بعد از ایشان به دلایل ‌‌‌‌مختلفی طرح گردیده است.
‌‌‌‌مثلا در خطبه غدیر کسی مدعی نشده بود که مولی یعنی دوست ولی در زمان های ‌‌‌‌بعدی این گمانه
‌‌‌‌که شاید انگیزه های مختلفی داشته باشد
‌‌‌‌مطرح گردید.
‌‌‌‌بنابراین بخشی از این اشکال در زمان حضور حل میشود.
‌‌‌‌اما بخشی از آن هم باقی می مانند. یعنی خوب نفهمیدن کلام شارع و معصومین ‌‌‌‌حتی در خطابات رو در رو نیز ممکن بلکه واقع است.
‌‌‌‌به نظر میرسد، آنچه موجب عدم پذیرش این نکته است، توجه به منشا این مسئله است.
‌‌‌‌که ایا علت این کج فهمی ها متکلم است یا مخاطب ویا عوامل دیگر؟
‌‌‌‌‌‌این مسئله در زندگی روز مره ما هم وجود دارد.
‌‌‌‌این جمله بسیار استفاده میشود: نه منظورم این نبود.
‌‌‌‌اما منشا آن:
‌‌‌‌قطعا و قدر متیقن مخاطب یکی از این موارد است. که عوامل گوناگون از جمله
‌‌‌‌عدم آشنایی به کلام
‌‌‌‌ حواس پرتی ها
‌‌‌‌پیش زمینه ها
‌‌‌‌و....
‌‌‌‌در آن موثر است.
‌‌‌‌متکلم نیز به نظر شما در کلام بستگی دارد که عصمت در ائمه را در چه حدودی ‌‌‌‌بدانید.
به نظر میرسد این عبارت که فتاوای غیر معصومین بر اساس ظن معتبر است، ‌‌‌‌پاسخ خوبی باشد.
‌‌‌‌و اشکال به اصل این سخن و دفع دور نیز در اصول موجود پاسخ داده شده است.
‌‌‌‌ اولا لطف بفرمایید نظرتان را بفرمایید.
‌‌‌‌ثانیا؛ اگر تا اینجا بحث مورد تفاهم باشد، دو سئوال مطرح میشود:
‌‌‌‌آیا مرحوم سید منیر مدلی برای فهم بهتر و نزدیکتر وحی داشتند؟ یا به دنبالش ‌‌‌‌بودند؟
‌‌‌‌به نظرتان در چنین شرایطی که اختلاف در فهم دین بسیار زیاد است، حتی در ‌‌‌‌مسائل اساسی مثل عقائد و فقه، چگونه میتواند ‌‌‌‌به وسیله تحقق مدلی کوچک در گوشه ای از عالم زمینه ظهور را فراهم کرد؟
‌‌‌‌شاید از آن به مدل تفاهم ویا ایجاد وحدت بتوان نام برد
‌‌‌‌

فرمایش شما در این مورد صحیح است
که مردم
به صورت روزمره که با یکدیگر سخن می‌‌‌‌گویند
کثیراًما می‌‌‌‌گویند: منظورم این نبود و آن بود!

استاد حسینی (ره) یک احتمالی را مطرح می‌‌‌‌فرمایند
این‌‌‌‌که آیا معصوم (ع) علم لدنّی مگر نداشته است؟
او با یک انسان عادی تفاوت می‌‌‌‌کند
زیرا او وقتی این حدیث یا آن حدیث را بیان می‌‌‌‌داشته
همان لحظه می‌‌‌‌دانسته که در طول تاریخ چه شبهاتی مطرح خواهد شد
و چه نقل‌‌‌‌ها در معانی رخ خواهد داد
و چه اشتراک لفظی‌‌‌‌ها پدید خواهد آمد
و حتی دقیقاً می‌‌‌‌دانسته چه افرادی در چه دوران‌‌‌‌هایی چگونه حرف او را تحریف خواهند کرد
استاد حسینی (ره) معصومین (ع) را مدیران تاریخ می‌‌‌‌نامد
و معتقد است «خاتم» بودن دین اسلام
مستلزم این است که پیامبر (ص) آن
با «تاریخ» سخن گفته باشد و نه تنها با امت هم‌‌‌‌عصر خود

اگر این فرمایش ایشان را صحیح بدانیم
معنای آن این است که ضرورتاً معصومین (ع) قرائنی را در کلام خود چیده‌‌‌‌اند
که تا پایان دوران غیبت
هادی و راهنمای شیعیان باشد
در تشخیص و فهم صحیح کلام متکلم
فهمی که در هر زمان معتبر باشد
و در هر عصری بتواند مشکلات همان عصر را مرتفع نماید

البته قطعاً این یک بحث اعتقادی‌‌‌‌ست
و اگر در علم کلام نپذیریم که «مخاطب پیامبر خاتم ما هم هستیم»
ناگزیر می‌‌‌‌شویم که «عرف زمان تخاطب» را ملاک فهم کلام ایشان بگیریم
و الفاظ و معانی را به آن‌‌‌‌چه در عصر خود فهمیده می‌‌‌‌شدند
فروبکاهیم

بله
استاد حسینی (ره) اساساً تقریباً نیمی از بحث اصول خود را
همان دوره 95 جلسه‌‌‌‌ای که به دوره مبادی اصول فقه مشهور است
به همین نکته پرداخته‌‌‌‌اند
این‌‌‌‌که چطور می‌‌‌‌شود متناسب با نیازهای امروز
فهم جدیدی از کلمات شارع داشت
بدون آن‌‌‌‌که این فهم التقاطی باشد
یا بدعت شود
یا کج‌‌‌‌فهمی و تحمیل اراده خود بر متن باشد
فقط و فقط باید فهم مراد متکلم باشد
ولی با دستگاهی قوی‌‌‌‌تر
با متد و روشی قدرتمند‌‌‌‌تر اگر به سراغ کلام شارع برویم
می‌‌‌‌توانیم عمق بیشتری از آن را بفهمیم

به تاریخ هم اگر نظر افکنیم
در هر دوره‌‌‌‌ای یک یا چند تفسیر برای کلام وحی نوشته شده است
هر تفسیر هم تقریباً نکات و مطالب جدیدی را کشف کرده
تا می‌‌‌‌رسد به همین عصر خودمان
ظاهراً بسیاری از علما معتقد باشند که علامه طباطبایی (ره) در المیزان
مطالب ناب و جدید و تازه‌‌‌‌ تفسیری طرح نموده است
که در گذشته مورد توجه نبوده
پس با رشد عقل بشر
یا خصوص عقل علمای شیعه
و فهم آنان نسبت به حقایق عالم
به نظر می‌‌‌‌رسد که طبیعی باشد اگر فهم بهتری حاصل شود

استاد حسینی (ره) این ادعا را دارد
که اگر روش و متد کاوش در کلام وحی را
که همان علم اصول باشد
ارتقاء دهیم و دقیق‌‌‌‌تر کنیم
با حفظ «حجیّت» و عدم خروج از تعبّد
می‌‌‌‌توانیم آن‌‌‌‌چیزهایی را بفهمیم که برای ما گذاشته‌‌‌‌اند
این حرف ایشان بر این اعتقاد استوار است
که لزوماً در همین مقدار حدیث و روایت که به دست ما رسیده است
و در همین قرآن
حتماً تمام آن‌‌‌‌چه ما برای هدایت خود و جامعه در همین عصر فعلی نیاز داریم
موجود است
و غیر این نمی‌‌‌‌شود
زیرا مولای ما حکیم بوده
و همان زمان که سخن می‌‌‌‌گفته
تمام راویان سخن خود را تا انتها در نظر داشته
و می‌‌‌‌شناخته است
و حتی مخاطبین آن را که علمای امروز ما باشند

یکی از مثال‌‌‌‌های استاد حسینی (ره) این است
در زمان صدر اسلام
روابط اجتماعی در جامعه مبتنی بر نوعی تحکّم و قدرت ریاستی بود
نظامی که از آن با عبارت «عبد و مولا» یاد می‌‌‌‌شود
در چنین نظامی «امر» معنای خاصّی داشت
و تا مولا امر نمی‌‌‌‌کرد
تکلیفی بر دوش عبد نمی‌‌‌‌آمد
امروز اما نظام اجتماعی تغییر کرده است
امروز سازمان‌‌‌‌ها و تشکیلات‌‌‌‌های اداری بزرگ ایجاد شده
که با مشارکت تصمیم‌‌‌‌گیری می‌‌‌‌کنند
کارمند هم دیگر عبد نیست
هر لحظه می‌‌‌‌تواند از نظام اداری خارج شود
با اختیار خود هم داخل شده
نحوه امر کردن تفاوت نموده

اکنون یک فقیه
وقتی می‌‌‌‌خواهد روایتی را معنا نماید
آن را بر نظام «عبد و مولا» تطبیق می‌‌‌‌کند
زیرا معتقد است که روایات در صدر اسلام وارد شده
و باید قرائن عقلی و عقلایی و عرفی آن دوران را ملاک قرار داد
یعنی در علم اصول صریحاً گفته می‌‌‌‌شود
عرف زمان تخاطب حجت است
یعنی آن مقداری از این روایت را قبول می‌‌‌‌کنیم
که عرب در زمان 1400 سال پیش می‌‌‌‌فهمیده

این یک‌‌‌‌جور شاید تعطیل کردن بخشی از روایات باشد
که معانی متعالی و فراتصور عرب آن زمان دارند
و محدود کردن شرع به فهم عصر صدور روایات

اما اگر مبنای استاد حسینی (ره) را قبول کنیم
و به جای حاکم کردن نظام عقلایی زمان تخاطب
نظام اجتماعی امروز را در نظر بگیریم
و این احتمال را بررسی کنیم
که آیا می‌‌‌‌شود مخاطب روایات را خودمان در همین عصر بدانیم
و تلاش کنیم روابط اجتماعی امروز را از میان روایات استخراج کنیم
به نظر می‌‌‌‌رسد فهم جدیدتری به دست می‌‌‌‌آوریم
و البته استاد حسینی (ره) اصرار دارد که این فهم نیز باید مبتنی بر حجیّت باشد
یعنی ابتدا روش
یعنی همان علم اصول فقه
ارتقاء یابد
که بتواند حجیّت را در مرتبه‌‌‌‌ای جدید تعریف نماید
نه حجیّتی که فقیه امروز ما را با یک انسان عادی آن عصر برابر بگیرد
و بگوید آن فهم حجت است
نه فهمی که امروز می‌‌‌‌تواند حاصل شود

البته به نظر می‌‌‌‌رسد شهید صدر (ره) هم به ضرورت چنین مطلبی توجه داشته‌‌‌‌اند
نظریه حق‌‌‌‌الطاعه را شاید شنیده باشید
شهید صدر (ره) درباره «امر» در علم اصول و همین‌‌‌‌طور «برائت»
به دلیل این‌‌‌‌که معتقدند همیشه تکلیف تابع «امر مستقیم و لسانی‌‌‌‌» نیست
مدعی شده‌‌‌‌اند گاهی می‌‌‌‌شود که خود مکلف
بدون این‌‌‌‌که «امر» از سوی شارع صادر شود
از قرائن بفهمد که تکلیفی بر گردن اوست
در این حالت مکلف است، ولو هیچ امری صادر نشده باشد
لذا «برائت عقلی» را در اصول عملیه نمی‌‌‌‌پذیرند
این مطلب به نظر می‌‌‌‌رسد با عرف زمان تخاطب ناسازگار باشد
بلکه ایشان روند عقلانی امروز را مبنا قرار می‌‌‌‌دهند
مثال ساده‌‌‌‌ای هم دارند:
مهمان عزیزی بر سر سفره شما نشسته باشند
چند لقمه که از غذا خوردند
شما متوچه می‌‌‌‌شوید که ایشان باید تشنه شده باشد
اگر چه او آب نخواهد
شما مکلف هستید که برای او آب بیاورید
به حدّی که اگر اتیان نکنید عقلا شما را شایسته عقاب می‌‌‌‌دانند!

این چیزی فراتر از نظام «عبد و مولایی» را در نظر دارد
که در زمان صدر اسلام رایج بوده
انگار شهید صدر (ره) نیز چون استاد حسینی (ره) متوجه این معنا شده
که باید با عقل امروز
و لحاظ سیره متشرّعه در عصر حاضر
و آن‌‌‌‌چه عقلا می‌‌‌‌فهمند و در زندگی روزمره خود به کار می‌‌‌‌گیرند
علم اصول فقه را بازسازی کرد
و سپس به حجیّتی برتر و دقیق‌‌‌‌تر در فقه دست یافت
در این صورت می‌‌‌‌توان نیازهای فقهی امروز را برطرف نمود

از این منظر است که استاد حسینی (ره) معتقد است
استثنائاً در کلام معصومین (ع)
تفاوتی نمی‌‌‌‌کند که رودررو با ما صحیت کنند
یا از طریق روایات مکتوب
زیرا آن‌‌‌‌ها با انسان‌‌‌‌های دیگر متفاوت‌‌‌‌ند
و دچار اشتباه در بیان مطلب نمی‌‌‌‌شوند
که بعد بخواهند بگویند: منظورم این نبود!
زیرا در ابلاغ هم عصمت دارند!
از این رو، روایات مکتوب هم درست هم‌‌‌‌ارز و هم‌‌‌‌قدر بیان شفاهی ایشان است
در هر عصر
و در هر زمانی

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دروغ ِ تکثّرگرایی - حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
چه کنیم 12 + دوشنبه 95 شهریور 8 - 6:0 عصر

پیرامون نکته ای که فرمودید، قدری تامل کردم.
به نظر شباهت زیادی با آن سخن استادم که عرض کردم داشت.
ایشان میگفت: در دوران غیبت زمان رسیدن به لب و حقیقت دین نیست.
بلکه فقیهی که می تواند استنباط کند و فتوا بدهد، باید بیافتد جلو و بقیه پشت سراو.
این سلسله تا ورود به عصر ظهور. یعنی دوران، دوران اضطرار است.
شما نظرتان همین است؟ یا تفاوتی دارد؟


شاید این‌‌‌‌طور بگوییم صحیح‌‌‌‌تر باشد
که مسأله مزبور
ارتباطی با دوران غیبت یا حضور یا حتی ظهور ندارد
علی فرض این‌‌‌‌که اکنون دوره ظهور هم باشد
یا حتی دوره حضور رسول مکرّم اسلام (ص)
همین پرسش به نحو دیگری متجلّی می‌‌‌‌گردد
از کجا بدانیم این فرد از انسان‌‌‌‌ها معصوم است؟
یا فرستاده پروردگار است؟
از کجا بدانیم اصلاً پروردگاری وجود دارد
وقتی حتی در شناخت اصل وجود خودمان هم محتاج سنجش آثار هستیم

مگر پیامبر دروغین کم در تاریخ بوده است؟
ما با یک پرسش بسیار مهم مواجه می‌‌‌‌شویم
شبیه به آن‌‌‌‌چه شما فرمودید
وقتی حضرت تشریف بیاورند و قیام کنند:
آیا این خود حضرت حجة است
یا یک مدعی دیگر؟!
مگر مدعیان امام زمانی کم بوده‌‌‌‌اند تا کنون؟!
اگر ما امروز نتوانیم پاسخی برای پرسش حاضر پیدا کنیم
آن روز هم از خطر انحراف دور نخواهیم بود
قطعاً و قطعاً افرادی پیدا خواهند شد که در اصل قیام ایشان تردید کنند
شبهه‌‌‌‌افکنی نمایند
مگر در اصل نبوّت حضرت رسول (ص) نکردند؟
مگر در امامت مولای متقیان (ع) و خلافت ایشان شبهه نکردند؟
پیدا خواهند شد افرادی
که صیحه آسمانی را فوراً به فوران‌‌‌‌ها و انفجارات خورشیدی متصّف کنند
و طلوغ خورشید از مغرب را به برخورد فلان شهاب‌‌‌‌سنگ با زمین
و ظهور سفیانی را...
مگر همین الآن داعش ظهور نکرده است؟
بعد هم می‌‌‌‌گویند این سفیانی همان بقایای داعش است و جزء علائم قطعیه ظهور نیست
ما چه کنیم؟
مگر نشانه‌‌‌‌های حضرت جز همین علائمی‌‌‌‌ست که برای ما نقل شده؟

در گذشته هم همین‌‌‌‌طور بوده
حضرت رسول مکرّم اسلام (ص) وقتی دعوت خود را آغاز می‌‌‌‌فرمایند
با چه جمله‌‌‌‌ای مردم را جذب می‌‌‌‌نمایند؟
با «صداقت»
با «امانت»
از مردم می‌‌‌‌پرسند: اگر به شما بگویم پشت این‌‌‌‌کوه دشمن سنگر کرده و قصد حمله دارد می‌‌‌‌پذیرید؟
گفتند: آری!
رسول خدا (ص) به عنوان رسول ظاهری
با بخشی از وجود مردم ارتباط برقرار کرد
که همان رسول باطنی باشد
همان عقل
اما نه به روشی که می‌‌‌‌پنداریم
نه به روش برهان نظری
و استدلال عقلی
بلکه به روش سلوک عملی
و راهبرد اعتمادسازی

در دوران غیبت هم همین است
مراجع ما چطور مردم را به اسلام دعوت کردند
چطور آنان را جمع نمودند
با بحث‌‌‌‌های فقهی؟!
مردم چگونه می‌‌‌‌توانند بفهمند فلان آقا فقه را بهتر فهمیده یا فلان آقای دیگر؟!
خیر
مردم به پابرهنه راه رفتن مرجع نظر می‌‌‌‌کنند
در روز عاشورا
یا ایام عزای اهل بیت (ع)
مردم به استقامت آقایان مراجع در مسیر حق و عدالت اتکا می‌‌‌‌کنند
و تشخیص می‌‌‌‌دهند فلانی بر حق است
یا نیست
این همان رسول باطنی‌‌‌‌ست
همان که امام حسین (ع)‌‌‌‌ نیز با لشکر انسانی خود
با خانواده و یاران وفادار
و آن نحوه شهادت
با آن ارتباط برقرار نمود
استاد حسینی (ره) حفظ جهت را
و استقامت بر آن
منضمّ به تفاهم اجتماعی
یعنی کیفیتی از قانون‌‌‌‌مندی که قابل ارزیابی باشد
دلیل حجیّت می‌‌‌‌داند
یعنی همان سیر و روشی که همواره انسان‌‌‌‌ها بر طریق آن رهبران خویش را شناخته‌‌‌‌اند

حوالت دادن مشکلات به پس از ظهور چه معنا دارد؟
آیا ممکن است نوعی شانه‌‌‌‌خالی کردن از وظایف راهبری باشد؟
یا به نوعی اعتراف به ناتوانی؟
ما اگر نمی‌‌‌‌توانیم وحدت‌‌‌‌ساز جامعه باشیم
و یقین اجتماعی مردم را
باورهای آنان را
ایمان و اعتقادشان را که امروز به دست این شبهه‌‌‌‌ها نابود می‌‌‌‌شود
و با ماتریکس و اینسپشن و چند فیلم دیگر هالیوودی
و ماهواره‌‌‌‌ها
و اینترنت که به پستوی خانه‌‌‌‌ها وارد شده
در معرض خطر قرار گرفته است
نجات بخشیم
و تحکیم نماییم
نباید این را به گردن «غیبت» بیاندازیم
و دوران غیبت را دوران عدم تکلیف بپنداریم
گویا خداوند در این دوران رفع القلم نموده
ترخیص صادر کرده
و عهدی را که حضرت امیر (ع) به سبب آن خلافت ظاهریه مردم را پذیرفت
عهد خداوند از آگاهان و عالمان
برای هدایت عوام
از گردن اندیشمندان برداشته است

شاید بعضی این‌‌‌‌گونه بپندارند
ولی امام خمینی (ره) این‌‌‌‌گونه نمی‌‌‌‌پنداشت
و به همین دلیل قیام کرد
او انقلاب اسلامی را تأسیس نکرد که مردم را بفریبد
اگر باور نداشت اسلام قابل پیاده شدن است
عوام‌‌‌‌فریبی بود اگر مردم را به انقلاب دعوت می‌‌‌‌نمود
امام یقین داشت می‌‌‌‌شود
زیرا امام زمان (عج) را حاضر و ناظر بر اعمال خویش می‌‌‌‌دید
و هدایت ایشان را
و امداد دائمی پروردگار
همراه آنان‌‌‌‌که برای احیای دین قیام نمایند
مقام معظم رهبری نیز با تأکید بر «ایجاد تمدن اسلامی در منطقه‌‌‌‌ای از عالم»
و نشان دادن مصداقی واحد از شعاری که هزار و اندی‌‌‌‌سال بر زبان مسلمانان است
ولی همچنان بدون مصداق باقی مانده
عدالت اسلامی علی (ع)
که در زمان خود ایشان نیز در شرف تحقق شهید شد
ایشان نیز مصرّ هستند که «می‌‌‌‌شود»
و لو می‌‌‌‌پذیرند که در تمام عالم خیر
دنیا را حضرت (عج) اسلامی خواهد نمود
ولی در قلمرو ایران را
تکلیف ماست
تکلیف نظام
که بشود

بخشی از احیای دین همین عرصه اندیشه است
اگر ما نتوانیم «ملاک»ـی برای صدق و کذب ادراکات عقلی خود بیابیم
و نتوانیم گزاره‌‌‌‌های صحیح را از ناصحیح متمایز کنیم
اگر حتی نتوانیم قضاوت نماییم که امروز چه کسی درست
و چه کسی نادرست می‌‌‌‌گوید
پس چگونه قادر به گرفتن «تصمیم» خواهیم بود؟
و بدون «تصمیم» چگونه می‌‌‌‌شود نظام را اداره کرد؟!
نظام قطعاً با تصمیمات پیش می‌‌‌‌رود
اگر اسلام «مدل تصمیم‌‌‌‌گیری» نداشته باشد
در موضوعات کثیر
و به تأکید استاد حسینی (ره) در ارتباطی نظام‌‌‌‌مند با هم، چون شبکه و منظومه‌‌‌‌ای از موضوعات
روش‌‌‌‌های غیر اسلامی هست
تصمیمات را جهت خواهد داد
و به تعبیر امام راحل (ره)
بر سر اسلام و مسلمین همان خواهد آمد که در پنجاه سال سیاه ستمشاهی آمد! (صحیفه نور، ج17، ص323)

بر این مبنا بود که آسیدمنیرالدین قیام کرد
قیام در عرصه اندیشه
او می‌‌‌‌دانست که «باید بشود»
و اگر «نمی‌‌‌‌شود» از ضعف ماست
نه ضعف دین
نه ضرورت غیبت
نه عذاب الهی
که مثلاً بخواهد امت پیامبر محبوب خود را رها نماید
و به امان کفار بگذارد!
غیبت دوران امتحان ماست
نه دوران تنبلی و رها شدن
و همه را بر عهده امام غائب، پس از ظهور نهادن!
اگر چه عده‌‌‌‌ای بر چنین طبلی می‌‌‌‌کوبند
اما استاد حسینی (ره) به شدّت مصرّ بود که این گمان نادرست است
و راه امام (ره) را
بدون تحقق تحولات عمیق در عرصه اندیشه
علوم انسانی
با این التفات که همه علوم، انسانی هستند
غیر قابل تداوم می‌‌‌‌دانست

اگر عرض بنده خلاف این را متبادر نموده
بگذارید به حساب ضعف بیان
و کاستی در قدرت ادبیات و زبان
و الا سیر اجمال به تفصیل
بنا بر آن‌‌‌‌چه استاد حسینی (ره) بنیان نهاده
«تناقضی‌‌‌‌» نیست
یعنی مراحل بعدی از ادراک
نافی مراحل قبل نمی‌‌‌‌باشند
بلکه تکمیل‌‌‌‌کننده‌‌‌‌اند
مثلاً این‌‌‌‌که یک روز اخباری‌‌‌‌گری در فقه شیعه رایج شد
از ملزومات شرایط عصر خود بوده
از ملزومات حفظ دین در آن دوران
و البته وقتی آن ضرورت‌‌‌‌ها رفع شد
شیعه دوباره به اجتهاد بازگشت
این دلیل نمی‌‌‌‌شود که بگوییم یک عده به بیراهه رفتند
و راه دوباره بازگشت
زیرا آنان که اخباری شدند نیز
در جهت تحقق عبودیت گام بر می‌‌‌‌داشتند
و از حرکت در مسیر اهل بیت (ع) روی نگرداندند
لذا مورد امداد بوده
و آن‌‌‌‌چه متناسب زمان و مکان‌‌‌‌شان بود را در اختیار گرفتند

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دروغ ِ تکثّرگرایی - حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
چه کنیم 11 + یکشنبه 95 شهریور 7 - 4:0 عصر

‌‌‌‌بحث مفیدی بود.
‌‌‌‌اشاره شما به سیر تطور علم اصول خیلی خوب بود..
‌‌‌‌بحث استاد را پیرامون روش تولید علم-نقد،نقض وطرح-پسندیدم
‌‌‌‌در مورد علم اصول فقه سیر تطور از فقه آغاز شد و مباحثی که در فقه جنسی ‌‌‌‌متفاوت داشت در علم اصول تجمیع شد.
‌‌‌‌پس لوازم و یا برخی اجزاء فقه جدا شد. نکته ای که باعث شد بنده آنگونه ‌‌‌‌بحثی طرح کنم، چاق شدن این علم است. به گونه ای که فقه به حاشیه میرود، ‌‌‌‌به عبارتی دیگر در مورد علوم آلی سخن درست است. اما علوم اصالی چه؟ مثلا ‌‌‌‌فلسفه.
‌‌‌‌چرا فلسفه؟
‌‌‌‌به نظرم این مباحث در فلسفه فلسفه طرح میشود.که نامشان فلسفه مضاف است.
‌‌‌‌قبل از اینکه سئوال جدیدم را پیرامون مباحث استاد بپرسم
‌‌‌‌همان طور که قراربود
‌‌‌‌‌‌‌‌لطفا آن سئوال که خودتان در پی سئوال حقیر طرح کردید ‌‌‌‌پاسخ دهید.
‌‌‌‌منظورم
‌‌‌‌چگونه بفهمیم چی درست است؟ چی واقعیت دارد؟
‌‌‌‌از کجا بفهمیم کی درست میگه؟
‌‌‌‌و....
‌‌‌‌همان که گفتید دنیای امروز با آن درگیر است.


شهید صدر (ره) با این نظر موافق نیست
این‌‌‌‌که «جنس» مباحث اصول و فقه متفاوت است
ایشان توجه مخاطب کتاب خود را به «قواعد فقهی» جلب می‌‌‌‌نماید
تصوّر بفرمایید قاعده «لاضرار» یا قاعده «حلیّت»
این‌‌‌‌ها را شهید صدر از همان جنس قواعد اصولی می‌‌‌‌داند
و لذا شاخص دیگری برای افتراق اصول و فقه بنا می‌‌‌‌نهد
ایشان معتقد است که اساساً فقه و اصول یک‌‌‌‌چیزند
اما «عناصر مشترکه فقه»
یعنی آن‌‌‌‌دسته از قواعد و مباحثی که در تمامی ابواب فقه کاربرد دارند
فقط برای مراعات زمان
برای اصطلاحاً فاکتورگیری
در یک کتاب دیگری به نام اصول فقه بررسی می‌‌‌‌شوند
البته ایشان «اصول» را بمثابه «منطق» برای «فقه» می‌‌‌‌دانند
اما این تفاوت
شاید لزوماً به معنای تفاوت «جنس» اصول و فقه نباشد

اگر از این منظر نگاه کنیم
اصول هر چقدر که چاق شود
فقه چاق شده است
این‌‌‌‌ها یک علم هستند
در هم تنیده
بخش‌‌‌‌های تکراری را جدا کرده‌‌‌‌اند
مثلاً باید در هر باب فقهی دوباره از حجیّت خبر واحد سخن می‌‌‌‌گفتند
یک‌‌‌‌بار قال قضیه را کنده‌‌‌‌اند
همان اول
در علم اصول
به این معنا انگار که وقتی اصول می‌‌‌‌خوانید
در حال تعلّم فقه هستید

اشکال در چاق شدن نیست
چاق شدن علم نتیجه قهری رشد علم
و تطوّر آن در زمان است
هر اندیشمندی مطلبی تازه اضافه می‌‌‌‌کند
فیزیک هم در غرب چاق شده است
لذا به چندین شاخه منقسم گشته: مکانیک، الکترونیک، مکانیک سیالات، نور و...
اشکال شما متوجه «بیهوده چاق‌‌‌‌شدن» است
یعنی ورود مطالب بی‌‌‌‌‌‌‌‌فایده و بی‌‌‌‌اثر
از آن دسته قواعدی
که با ادبیات طنزگونه و کنایه‌‌‌‌آمیز استاد حسینی:
یظهر اثره فی‌‌‌‌النذر!
فقط اگر یکی نذر کند که مثلاً فلان و فلان و فلان شرایط را مراعات کنم
حالا آیا این‌‌‌‌ها تأمین می‌‌‌‌شود تا نذر عمل شده باشد یا خیر
یعنی اثر عملی در زندگی معمولی مردم ندارد
ایراد این‌‌‌‌جاست

اما «فلسفه مضاف» قطعاً «فلسفه فلسفه» نیست
فلسفه مضاف نام جدیدی‌‌‌‌ست
که به «مبادی تصوّری و تصدیقی» یک علم داده می‌‌‌‌شود
قدمای ما «رئوس ثمانیه» را مقدم بر علم می‌‌‌‌کردند
ضرورت علم، نام آن، مؤسس آن، هدف و غایت آن، متد و شیوه آن و...
این‌‌‌‌ها امروز به فلسفه مضاف موسوم شده
اما فلسفه فلسفه چیست؟!
بنده نمی‌‌‌‌دانم
شاید رئوس ثمانیه علم فلسفه را بشود «فلسفه فلسفه» نامید!
این البته در حدّ اطلاعات حقیر است
شاید نکته‌‌‌‌ای باشد که بنده خبر ندارم

خب
ظاهراً شما در نهایت جدّی بودن شبهه «مغز در خمره» را پذیرفتید
وقتی فرمودید درگیر واقعیت نیستید و به حجیّت کار دارید
گفتم شاید این مسأله اصلاً به کار شما نیاید
این مطلب از پیچیده‌‌‌‌ترین مباحث فلسفی امروز است
و چالش‌‌‌‌برانگیزترین
تمایل داشتم ابتدا برای این‌‌‌‌که یک ارزیابی داشته باشم
نسبت به فضای فکری
از شما خواهش نمایم این زحمت را متقبل شوید
شما پاسخی برای این پرسش بیابید
در گوگل جستجو بفرمایید
سایت‌‌‌‌ها را بکاوید
از دوستان و اساتید بپرسید
شاید کسانی یافت شوند که علاوه بر پاسخ دوست شما
که همه چیز را به «عصر غیبت» برگرداند و صورت مسأله را پاک کرد
پاسخی قابل پسند‌‌‌‌‌‌‌‌تر ارائه کنند
متشکر می‌‌‌‌شوم اگر ابتدا
شما تلاشی در این زمینه مصروف فرمایید
و این شبهه را
شما به عنوان یک طلبه کوشا و فعّال بیابید

اگر در نهایت نیاز شد
بنده در خدمت هستم


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دروغ ِ تکثّرگرایی - حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
چه کنیم 10 + شنبه 95 شهریور 6 - 8:0 عصر

‌‌‌‌متشکرم، البته بنده قصد نداشتم شما رو وادار کنم مباحث را تا این سطح ‌‌‌‌ریشه یابی کنید. اما راضی هستم که پیرامونش کار کنیم‌‌‌‌. بنده چون اهل صحبت کردن با دوستانم هستم جواب شما را از مشاهدات خودم میدهم.
‌‌‌‌‌‌‌‌1.2.فقط یک نفر را سراغ دارم که این سئوال برایش وجود دارد. البته ‌‌‌‌نمیدانم بنده موفق شدم در ذهنش ایجاد کنم یا کس دیگری. البته او این ‌‌‌‌مسئله را کاملا ساده حل کرد. فقط با این جواب که در دوران غیبت ما بی ‌‌‌‌صاحب هستیم. بنابر این همه چیز نسبی است.
‌‌‌‌3. در حوزه خودمان هم یکی از اساتید است که بنده فقط با ایشان بحث میکنم. ‌‌‌‌معمولا میتواند سئوالتم را جواب دهد. البته بگویم که از اخباری های شهر ما ‌‌‌‌است. ‌‌‌‌تا کنون در این موضوع با ایشان صحبت نکرده ام.


پاسخ این دوست
آیا شما را قانع ساخت؟
و به نظر شما
آیا این مطلب شبهه مهمی به نظر می‌‌‌‌رسد یا خیر؟
و آیا بنده پرسش شما را به درستی متوجه شدم؟
یعنی اگر ما بتوانیم ملاکی  برای «علم» ارائه نماییم
آیا به نظرتان می‌‌‌‌توانیم مسأله فلسفه و چالش‌‌‌‌های آن را
و عدم استفاده از آیات و روایت و نقل را برطرف کنیم؟
کمی نیز شما آراءتان را بفرمایید
تا با یک همفکری بتوانیم موضوع را مورد دقت قرار  دهیم
تشکر

بنده وقتی در مباحث نظری با اختلاف آراء بسیار مواجه شدم، این گمانه که شاید ‌‌‌‌فعلا نتوان به معنای واقعی حقیقت را دریافت بیشتر معتقد شدم. و تصمیم گرفتم ‌‌‌‌بیشتر بر انجام قدر متیقن ها متمرکز شوم. اما نه مانند دوستم که همه چیز را ‌‌‌‌خوب و درست میداند.-پوزیتیویست-
‌‌‌‌‌‌‌‌اما در مورد سئوال اصلی که شما آن را ارتقاء دادید.
‌‌‌‌1. سئوال بنده به صورت مشخص این بود که در حال حاضر روشی برای استناد به وحی ‌‌‌‌وجود دارد که با در نظر گرفتن تفاوت هایشان حجیت دارد. اگر چه وحدت نظر وجود ‌‌‌‌ندارد. اما در فرهنگستان از این روش های معمول استفاده نمیشود. حال باید ایشان ‌‌‌‌اول چگونگی استناد را بررسی کنند و سپس از آن استفاده کنند. سئوال بنده این ‌‌‌‌بود که این استناد کجاست؟
‌‌‌‌چرا که غالبا این تصور برای بنده حاصل میشود که مباحث فرهنگستان شبیه مباحث ‌‌‌‌فلسفی است که در اوایل دوران ظهور فلسفه طرح میشده است. البته بنده جمله بسیار جسورانه استاد هاشمی را که در مورد توجه به سخنان ‌‌‌‌کفار و عدم توجه به سخنان ایشان خوانده ام.
‌‌‌‌‌‌‌‌اصل کلام:
‌‌‌‌بنده بر مسئله تشکیک در همه چیز مشکلی ندارم. به نظرم بخشی از آن جواب ها را ‌‌‌‌در مباحث شناخت فلسفه آقای مصباح خوانده باشم.
‌‌‌‌البته مشتاقانه از جواب های شما بهره می برم.
‌‌‌‌‌‌‌‌ اما سخن بر سر بافتن های بشری است. سئوال این بود که تولید علم بافتنی است؟
‌‌‌‌آخه علم را از کجا در می آورد؟
‌‌‌‌‌‌‌‌این آیه و روایت؛ بفرمایید چگونه این برداشت ها را کرده اید، تا دیگران هم ‌‌‌‌بفهمند. چگونه برداشت کردید که با حضور در نمایندگی ما فوق به شما علم اعطاء ‌‌‌‌میشود؟
‌‌‌‌جالب آن است که اول گمانه ای شکل میگیرد و بعد -بر فرض تلاش برای استناد- ‌‌‌‌روایات موید گزینش میشود. درحالی که برای استنباط باید اول چاه خانه را پر کرد ‌‌‌‌و بعد به افتاء نشست.
‌‌‌‌‌‌‌‌راستی این را هم عرض کنم که بنده به دنبال کشف واقع و یا حقیقت نیستم، بلکه ‌‌‌‌به دنبال حجت هستم. فقط
‌‌‌‌

تشکر
با این توضیح شما
مشخص شد که بحث در فلسفه نیست
شما مشخصاً در علم اصول پرسش دارید
علم اصولی که استاد حسینی مدعی‌‌‌‌ست
باید روشن شود چگونه ایشان در اصول فقه مدعی تولید علمند
و از کجا اصلاً قرار است این علم بیاید

این پرسشی بسیار روشن است
و پاسخ  بسیار روشنی هم دارد

ایشان از ابتدای سال 1373
تعداد 95 جلسه بحث در علم اصول دارند
با عنوان «مبادی اصول فقه احکام حکومتی»
مسیر بحث این‌‌‌‌طور است
که ابتدا به «حجیّت»ـی که در حوزه مطرح است
در نظریات اصولیون
اشکالات جدی‌‌‌‌ای وارد می‌‌‌‌کنند

شما احتمالاً چیزی از حلقات شهید صدر (ره) خوانده‌‌‌‌اید
حلقه اول را مطالعه بفرمایید
در مقدمه نسبتاً مفصلی که شهید دارند
سیر پیدایش و تطوّر علم اصول فقه را خوب بیان می‌‌‌‌نمایند
از زمان شیخ مفید
که تحت تأثیر استاد خویش بود
ابن جنید اسکافی
و تغییری که در معنای «اجتهاد» داد
و البته که اجتهاد مصطلح
فتح باب تعریف «حجیّت» در فقه شیعه بود

این را هم حتماً شنیده‌‌‌‌اید و مطلع
جریان اخباری‌‌‌‌گری استرآبادی
که اشاره هم به آن فرموده بودید
اخبارییون در قید حجیّت و تعریف آن نبودند
به ظن خود عمل می‌‌‌‌کردند
و همان را کافی می‌‌‌‌دانستند

پس حداقل دو طیف از علما در تاریخ شیعه برتری داشته‌‌‌‌اند
در تشخیص احکام شرعی
و تکلیف مکلفین

استاد حسینی همین‌‌‌‌طور نیامده‌‌‌‌اند به تولید علم اصول دست بزنند
ابتدا با اشکالاتی در اصول موجود برخورد کردند
اشکالاتی در فهم کلام شارع
که حجیّت استدلالات فقهی را مخدوش می‌‌‌‌نماید
این اشکالات را به تفصیل بیان کرده
و عدم وجود پاسخ روشنی برای آن‌‌‌‌ها
در مبانی رایج را اذعان نموده‌‌‌‌اند
بعد از‌‌‌‌ آن است که تلاش کرده‌‌‌‌اند
مقدماتی را بیان نمایند
که با توجه به آن‌‌‌‌ها بشود نواقص مذکور را بر طرف نمود

مهم‌‌‌‌ترین اشکال «تعریف حجیّت» است
تعریفی که از حجّت در علم اصول می‌‌‌‌شود
منجّزیت و معذّریت
به تبعیت از یقینی که در منطق تعریف می‌‌‌‌شود بیان گردیده
این تعریف حتی مورد اشکال شهید صدر هم بوده
لذا «نظریه حق‌‌‌‌الطاعه» را طرح فرموده

اجمالاً عرض می‌‌‌‌شود که تولید علم از نقد آغاز می‌‌‌‌گردد
نقد یعنی ارزیابی آن‌‌‌‌چه موجود است
و یافتن خلأها
خلأ هر آن‌‌‌‌چیزی‌‌‌‌ست که نیاز به آن هست
ولی خود موجود نیست
مثلاً ما با نقد یک نظریه
متوجه می‌‌‌‌شویم که نیاز به 5 عنصر مفهومی در آن هست
ولی تنها 3 تای از آن‌‌‌‌ها وجود دارد
پس در این مرحله
یعنی مرحله نقد
متوجه این می‌‌‌‌شویم که نیاز به 2 مفهوم دیگر داریم
2 مقوله دیگر که مغفول مانده
در روش‌‌‌‌های سنتی علمی
دانشمند مزبور
بعد از یافتن این خلأها
یعنی درست پس از پایان نقد
شروع به طرح می‌‌‌‌نماید
طرح نظریاتی که مورد نیاز است و جای‌‌‌‌شان خالی‌‌‌‌ست
اما استاد حسینی مرحله «نقض» را ضروری می‌‌‌‌دانند
زیرا به نظریه سیستمی وفادارند
نقض کارش این است که 3 مفهوم موجود را هم ارزیابی می‌‌‌‌نماید
و بیان می‌‌‌‌کند که با موجود شدن 2 مفهوم ناموجود
چه تغییری باید در 3 مفهوم دیگر حاصل شود
یعنی صرف پر کردن خلأ کافی نیست
و باید همراه با طرح تعاریف جدید و نظریات تازه
تعاریف موجود و نظریات فعلی نیز تغییر یابند
پس از مرحله نقض است که به طرح می‌‌‌‌رسند

نقض اضافه‌‌‌‌ای‌‌‌‌ست که استاد حسینی به روش تولید علم دارند
اما این‌‌‌‌که تولید علم چگونه است
هزاران سال است که بشر در حال تولید علم است
و روش آن را می‌‌‌‌داند
نقد تمامی آراء علمی موجود
و ارائه آراء جدید متناسب با نیازهایی که پیدا شده
و قبلاً‌‌‌‌ مورد توجه نبوده
مثلاً استاد جوادی
در حال تفسیر که هستند
تسنیم
به مطلبی برخورد می‌‌‌‌فرمایند
که در تفاسیر گذشته نمی‌‌‌‌یابند
فکر می‌‌‌‌کنند و یک تحلیل جدید می‌‌‌‌یابند

اما سؤال شما باید این‌‌‌‌جا مطرح شود
که از کجا ایشان می‌‌‌‌فهمد این نظریه صحیح است؟
با چه ملاکی؟
دعوای تمام تولیدکنندگان علم بر سر «ملاک» است
در علم اصول هم
اختلاف بر سر حجیّت نیست
بر سر ملاک آن است
یعنی باید معلوم شود ملاک صحت یک نظریه علمی چیست
زیرا خود حجیّت هم بر اساس یک نظریه علمی تشریح می‌‌‌‌شود
بحث سر حجیّت نمی‌‌‌‌آید
زیرا با حجیّت وقتی سراغ کاربرد برویم مواجه می‌‌‌‌شویم
باید قبل از آن را حل کنیم
چطور نظریه شیخ مفید درباره اجتهاد و حجیّت را بپذیریم؟
چرا باید حرف او درست باشد؟
چرا نظریه مرحوم آخوند مقبول شده؟
چرا ادله شیخ انصاری در رد انسداد باب علم و علمی را می‌‌‌‌پذیریم؟

این‌‌‌‌ها مباحث معرفت‌‌‌‌شناسی‌‌‌‌ست
و به فلسفه علم کار دارد
ریشه پرسش از حجیّت باید به این‌‌‌‌جا بازگردد
اگر نتوانیم ملاکی برای صحت گزاره‌‌‌‌های علمی بدهیم
اصلاً به مرحله حجیّت نزدیک هم نمی‌‌‌‌شویم
همین است که مکاتبی چون پوزیتیویسم در غرب پیدا شده!

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

یکشنبه 103 اردیبهشت 30

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
مباحثه - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X