سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

هر که خوش نیّت گردد، پاداشش فراوان شود، زندگی اش خوش گردد و دوستی اش [بر دیگران [لازم شود . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
خاک ارّه + چهارشنبه 96 اردیبهشت 6 - 10:14 صبح

چشم می‌بیند
دل می‌خواهد
برای همه همین است
تا نفس ما رام نشده باشد
تحت سیطره عقل در نیامده
می‌خواهد
و بر خواستنش پای می‌فشارد



سیدمرتضی در سه‌شنبه‌بازارمان دید
کیسه بوکسی را
و اصرار به خریدن
فروشنده هم 30 هزار تومان قیمت گذاشت
پرسیدم داخلش چیست؟
- ویسکوز
همین الیاف نایلونی‌ای که در بالش‌ها اخیراً پر می‌کنند
خب این چطور بوکسی خواهد شد؟!
و چه خاصیت قدرت‌افزایی خواهد داشت؟!
این شد که گفتم:
«سیدمرتضی
این هم گرونه
هم محتویاتش به درد نخور
اجازه بده یکی واقعی‌اش را برایت تولید کنم!»

خوشحال نشد
ولی خواهشم را پذیرفت
عکس مرد عنکبوتی روی کیسه بوکس مستش کرده بود
نمی‌توانست آرام بگیرد
ولی قبول کرد تا هفته بعد صبر کند
تا اگر من کیسه بوکس مقبولی برایش نساختم
همان را برایش بخرم!

پارچه‌ای نخی و محکم برداشتم
لوله‌وار دوختم
یک دایره برای انتهای آن
و چند بند برای ابتدا
و رفتم بازار کهنه
نجار خاک ارّه را رایگان در اختیارم گذاشت
خاک‌اندازی داد و کیسه را پر کردم
کیسه دومی هم مانند آن دوخته بودم
برای حمایت بیشتر
این را در آن قرار دادم
و از سقف آویختم

سیدمرتضی خیلی خوشحال شد
گفتم حالا خودتان مرد عنکبوتی بکشید
یا هر چیز دیگری که دوست دارید
نقاشی کردنش با شما
مریم استقبال کرد
اما سیدمترضی مخالف: «نه، همین‌طور سفید باشه!»
دیدم قشنگ نیست
با هم رفتیم پارچه‌فروشی
چهارنفری
سپردم به خودشان سه نفری
پارچه‌ای را انتخاب کردند
همین که در تصویر می‌بینید
مدرسه موش‌ها



اندازه‌ها را گفتم
یکی پارچه را پهن کرد
یکی قیچی را برداشت و برید
یکی هم آن‌طور که گفتم زیر چرخ گذاشت و دوخت
البته معلوم است که این آخری کدام‌شان بود؛
مریم مدتی‌ست استفاده از چرخ خیاطی را به طور کامل فراگرفته! :)

و امروز آن‌ها یک کیسه بوکس دارند
کیسه بوکسی که خودمان در خانه تولید کرده‌ایم
یک تولید ملّی! :)

پ.ن.
از سیدمرتضی پرسیدم راضی هستی
یا این‌که برویم مردم عنکبوتی را بخریم؟
راضی شد و قبول کرد
گفت همین خوب است و آن یکی را نمی‌خواهد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - بازی 21 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کاست بازی + شنبه 94 شهریور 7 - 8:51 صبح

یک روز خیلی مهم بودند
امروز شاید در خانه خیلی‌ها باشد
ولی دیگر
هیچ کاربردی ندارند این نوارهای کاست

خیلی از نوارها مربوط به پدرم بود
قبل و بعد از انقلاب
سخنرانی‌های امام(ره) و بزرگان را
در قالب کاست در اختیار داشت
و بعضی مربوط به برادرانم

همه این کاست‌ها به من رسید
در یک جعبه نگهداری می‌کردم
تا این‌که...

چند روز پیش دوباره دیدم‌شان
و از خود پرسیدم
با آن‌ها چه کنم؟
وقتی به عصری وارد شدند
که دیگر هیچ ارزشی ندارند
حتی دستگاهی که بتواند آن‌ها را پخش نماید نیز
در کمتر خانه‌ای پیدا می‌شود؟!

فکری به نظرم رسید
و خاطراتی
کودک که بودیم
گاهی شیطنت کرده
از آن‌ها به جای آجر
در بازی‌های‌مان بهره می‌بردیم
گفتم شاید برای کودکانم امروز
همین بازی جذاب به نظر آید

و آمد

بچه‌ها خیلی خوشحال شدند
خیلی زود هم یاد گرفتند
چند نمونه خودم ساختم
و بعد خودشان
حدود 80 عدد نوارکاست
خیلی بچه‌ها را سرگرم می‌نماید
این‌که می‌توانند از خلاقیت خود استفاده کرده
هر چه می‌خواهند بسازند!

چقدر سریع همه چیز تغییر کرد
ما در چه عصر پرشتابی زاده شدیم
چه زود کهنه شدند
و چه زود از رده خارج
و آینده چه سریع پیش می‌آید
و ما با چه سرعتی
به سوی جهان پس از مرگ پیش می‌رویم
عمر ما کوتاه
و راه طولانی
فغان از قلّت زاد و توشه...

قربان مولایم (ع) که فرمود: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَطُولِ الطَّرِیقِ، وَبُعْدِ السَّفَرِ، وَعَظِیمِ الْمَوْرِدِ»
(آه از کمى توشه، و درازى راه، و دورى سفر، و عظمت قیامت)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: بازی 21 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
بازی روزآمد + جمعه 94 مرداد 30 - 10:2 عصر

برای ما خیلی جذاب بود
دو دهه پیش
اما
فکر نمی‌کردم برای کودکان این عصر نیز همچنان جذاب باشد!

هفته پیش بچه‌ها
به اسباب‌بازی‌های کودکی‌ام دست یافتند
چیزهایی که باقی مانده
از دورانی که هم‌سن و سال خودشان بودم

علاقه‌شان به کارت‌بازی گل کرد
ول‌کن نبودند
غیر از دوتایی که سواد دارند
آن مدرسه‌نرفته هم مشغول بازی شد
حروف‌ها را نمی‌توانست بخواند
شماره ردیف را می‌گفت و عدد مقابلش
از بازی ماشین و هواپیما و موتور
استقبال فراوان کردند

اندکی اندیشیدم
به منافع این بازی
دیدم دارند عددهای بزرگ را سریع می‌خوانند
ابتدا به سختی
ولی رو به سرعت
بزرگتری و کوچکتری بین اعداد
کدام بیشتر است و کدام کمتر
و بالاخره خواندن اجباری همان چند کلمه
خصوصاً برای سیداحمد که تازه اول دبستان را پشت سر گذاشته
منافع زیادی داشت
و از همه پرسودتر؛ رقابت!

پیروزی همیشه جذاب بوده
یکی از نیازهای اساسی هر انسان
بازی با کارت و با اعداد و ارقام آن
معمولاً یک توازن عادلانه و قابل پذیرشی را برای رقابت رقم می‌زند
فرصت‌های برابری برای پیروز شدن

کارت‌ها قدیمی
رنگ و رو رفته و در حال پاره‌شدن بعضی
خواستم از نو بسازم
در بازار و مغازه‌ها که ندیده‌ام
کار جدیدی در این زمینه

به نظرم گوشی موبایل جذاب‌تر است
اگر روزی ماشین می‌زدند و موتور و هواپیما
عصر ما بود
دوره‌ای که طیّ شد
برای امروز
گوشی تلفن همراه تنوع بیشتری یافته
این شد که جمع کردم
از اطلاعات یک سایت اینترنتی معتبر
و این کارت‌ها را ساختم

تعداد 114 عدد کارت است
در اندازه بزرگ ببینید:
http://movashah.id.ir/o/mobcrd.jpg

نسخه فتوشاپی می‌گذارم
برای آنان‌که تمایل به استفاده دارند
http://movashah.id.ir/o/mobcrd.psd
چند خیابان آن‌طرف‌تر رفتیم
دادیم مغازه زیراکسی محل‌مان
پرینت رنگی کرد روی مقوا
برش زدیم و این بازی جالب به دست آمد!
به همین سادگی! :)

هر چقدر هم که فناوری پیشرفت کند
کنار هم نشستن و یک بازی گروهی
جذابیت خود را از دست نمی‌دهد
و به گمانم هیچ چیز نمی‌تواند جایگزین این ارتباط دوستانه و صمیمی در خانواده شود!

پ.ن.
با گذاشتن فلش‌های سبز و قرمز
قصد داشتم به بچه‌ها کمک کنم
تا بدانند کدام کمتر باشد برنده‌اند و کدام بیشتر
واحدهای شمارش را هم نوشتم تا آشنا شوند بیشتر
و از قلم و فونتی استفاده کردم که خوانایی بالایی داشته باشد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: بازی 21 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
بازی ِ نه گفتن + دوشنبه 94 تیر 29 - 3:0 عصر

نگران هستم
طبیعی هم شاید باشد
با این تغییرات فرهنگی
همان تهاجم
ناتو
شبیخون
خیلی چیزها تغییر کرده است
و من دلواپسم

نزدیک شدن به سن نوجوانی
عبور از کودکی
اخیراً دوباره نامه‌های عین صاد به فرزندانش را بازخوانی کردم
او نیز چقدر نگران بود
در متن نامه‌هایش مشهود است
نگران تصمیمات نوجوانانش

یک بازی شروع کردم
یک ایده
که شاید قوی سازد
برای مواجهه با تهاجم

با این مقدمه:
«وقتی یکی بخواهد دیگری را فریب بدهد این را می‌گوید:
تو ترسویی! اگه نیستی... اگه جرأت داری... اگه مردی... اگه...»
و پس از مقدمه بازی شروع می‌شود

«مریم اول نوبت توست؛
اگه جرأت داری دستت رو از میله‌های پنکه رد کن!»
پنکه روشن است
و پروانه آن به سرعت می‌چرخد
متحیّر مانده... نگاه می‌کند...
سرنخ را به او می‌دهم
«دخترم، تو باید بگویی:
من جرأت دارم، شجاع هم هستم، زرنگ هم هستم، اما احمق نیستم
این کار احمقانه است که دستم را از میله‌های پنکه عبور دهم
پس؛ نه، من دستم را به پروانه پنکه نمی‌زنم!»

بار دیگر پرسشم را تکرار می‌کنم:
«مریم، اگه شجاعت داری، اگه ترسو نیستی، دستت رو از میله‌های پنکه رد کن!»
مریم محکم پاسخ می‌دهد:
«من جرأت دارم، شجاع هم هستم، اما احمق نیستم؛
نه، این‌کارو نمی‌کنم!»

دو تای دیگر که تا به حال تماشاچی بودند صدای‌شان در می‌آید:
«ما هم بازی...»

رو به سیداحمد:
«اگه ترسو نیستی، اگه مردی، از چارچوب در برو بالا و بپر پایین!»
- من ترسو نیستم، شجاعم، ولی احمق نیستم؛ نه، نمی‌پرم!

سیدمرتضی: «من، من...»
«خب سیدمرتضی! اگه ترسو نیستی بیا بریم دزدی کنیم، بانک بزنیم»
- نه، من زرنگم، شجاعم، ولی احمق نیستم؛ دزدی نمی‌کنم!

کمی فتیله تربیت را بالا می‌کشم:
«اگه جرأت داری و ترسو نیستی، برو سیگار بکش!»
مریم: نه، سیگار محیط رو آلوده می‌کنه، من شجاعم، ولی احمق نیستم!
سیداحمد: نه، من شجاعم، ولی احمق نیستم، مریض می‌شم، سیگار نمی‌کشم!
سیدمرتضی: نه، من باهوشم، شجاعم، ولی احمق نیستم، سیگار نمی‌زنم!

نه این‌که بگویم تمام... موفق شدم و دیگر مشکل حل شد!
خیر...
ولی شاید این یک تمرین باشد
برای این‌که قدرت «نه گفتن» را در آن‌ها افزایش دهد!

فقط شاید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - بازی 21 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کلاژآگهی + پنج شنبه 93 اسفند 14 - 8:42 صبح

در فکر این بودم که چه کنم
با این دفترچه‌های رنگی
که هر هفته لای در خانه‌مان می‌گذارند!

آگهی‌هایش که به کار نمی‌آید
اصلاً ربطی به زندگی ما ندارند
ولی رنگی بودن تصاویر
و کیفیت بالای چاپ...

فکری به ذهنم رسید
حداقل بگذار برای بچه‌ها مفید باشند

یک قیچی و یک چسپ
چند تکه مقوا
و چند دفترچه آگهی
در اختیار کودکان
ببرند تصاویر دلخواهشان را
و بچینند
و بچسبانند

چه فایده؟
اول این‌که یک کار جذاب انجام داده‌اند
با اختیار و میل خودشان
ترکیب‌سازی می‌کنند
آن‌چه دل‌شان می‌خواهد برمی‌گزینند
هم من با علایق و سلایق‌شان بیشتر آشنا می‌شوم
هم خودشان وقت خوشی را سپری می‌کنند
و مهارت‌هایشان افزایش می‌یابد
در کار کردن با کاغذ و چسب و قیچی
و از همه مهم‌تر
خودباوری و عمل بر حسب تصمیم
استقلال را تجربه می‌کنند یک جور
هزینه زیادی هم ندارد
هزینه را قبلاً شرکت‌های تبلیغاتی پرداخت کرده‌اند!

یادم می‌آید کودکی خود را
یک مجله که به دستم می‌رسید
یا بروشور تبلیغاتی
عکس‌های ماشینش را می‌بریدم
و به دیوار می‌چسباندم

انگار بچه‌های من هم به تصویر خودرو بیشتر علاقه دارند! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: بازی 21 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
بازی مقوایی + دوشنبه 93 بهمن 20 - 11:37 صبح

از سوریه که باز می‌گشتم
چند بازی مقوایی خریدم
به رسم سوغات
اما هم راهنمای آن‌ها به زبان عربی بود
و هم بعضی کلمات و اعداد به زبان انگلیسی

به نظرم آمد حالا که تقریباً باسواد شده‌اند
به فارسی ترجمه کنم
تا قابل استفاده‌شان شود

اول این بازی‌ست که نام آن را «بازی خانواده» گذاشتم
«عقوبة کذّاب» چندان نام جالبی به نظرم نیامد
جعبه‌‌ای هم برای آن درست کردم
و راهنمایی به زبان فارسی
پشت جعبه

[تصویر بزرگ]

در این چند روز خیلی مورد توجه‌شان قرار گرفته
خصوصاً سیداحمد
خیلی اصرار دارد
تا درس و مشق تمام شود می‌آید سراغم و به  این بازی دعوت می‌کند

دیگری را به نام «تک» به بچه‌ها شناساندم
فعلاً ولی نه بازی اصلی‌اش
اعداد رنگ‌دار را پشت و رو می‌چینند
تا مدتی به صورت بازی حافظه درآمده
بازی آن را گذاشته‌ام بعدتر یادشان بدهم
به نظرم آن هم بازی سرگرم‌کننده‌ای باشد
خصوصاً این‌که تمام اعداد و راهنمای آن را نیز به فارسی برگرداندم

[تصویر بزرگ]

با زیاد شدن دفاتر تکثیر و چاپ رنگی
کارها خیلی آسان شده
هر بازی و طرحی که بخواهید
فوری چاپ می‌شود و لمینت یا سلفون
با قیمت‌هایی بسیار ارزان و باورنکردنی!

به گمانم بچه‌ها لذت بیشتری می‌برند وقتی بازی «ساخته» می‌شود
تا این‌که «خریده» شود
وقتی می‌بینند پدرشان بازی را تولید می‌کند
و با او تا دفتر نشر همراه می‌شوند
و می‌بینند چطور از دستگاه چاپگر خارج می‌گردد
وقتی در بریدن آن با قیچی مشارکت می‌کنند
بازی معنای جدیدی پیدا می‌کند اصلاً
چیزی منحصر به فرد
که نظیر ندارد
می‌شود همان نامی که خودشان می‌گویند: «بازی ِ خودمان» :)


پ.ن.
اگر مایل هستید بازی را برای خود بسازید
فایل‌های اصلی را برای دانلود قرار دادم
از این نشانی بازی خانواده را دانلود بفرمایید
و از این نشانی بازی تک را.
کافیست روی مقوای کوتد (یک روی آن براق است) بدهید چاپ رنگی کنند
با قیچی ببرید و بازی کنید
و یا اگر مایل بودید بیشتر محفوظ بماند و دیرتر خراب شود
یا روی مقوای مذکور را بدهید یک رو سلفون کنند
یا
بهتر است روی کاغذ نازک چاپ رنگی کرده
سپس لمینیت نمایید
در این روش آخر کاملاً مثل کارت‌های پلاستیکی خیلی محکم و خوب در می‌آید
نکته: هرگز مقوا را لمینیت نکنید
زیرا پس از بریدن
پس از چند بار استفاده
از وسط برش می‌خورد و دو تکه می‌شود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: بازی 21 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پازل شش گوش + سه شنبه 93 دی 30 - 11:23 صبح

پازل‌ها معمولاً بازی‌های سرگرم‌کننده‌ای هستند
همین قطعاتی که باید کنار هم چیده شوند
از روی مشابهت‌هایی که در رنگ و طرح دارند
تا تصویر خاصی را
که از قبل طراحی شده
باز ایجاد نمایند
و بسیار مهارت‌افزار
در قدرت تشخیص تشابه
تشخیص تناسب و هماهنگی
میان قطعاتی که باید کنار هم قرار بگیرند

ولی فقط یک‌بارشان جذاب است
یک‌بار
تا تصویر ِ از پیش طراحی شده نمایان شود
و تصویر، همیشه تکرار می‌شود

اما اخیراً پازلی یافتم
که هیچ طرح از پیش تعیین‌شده‌ای ندارد
تنتریکس
سایت رسمی آن این است
و یک نسخه رایانه‌ای بسیار پیچیده ولی زیبایش را
به صورت آن‌لاین
این شرکت تولید کرده

من هم ساختم
برای بچه‌ها
برای افزایش مهارت‌های آنان


کارت‌ها را کوچک‌تر ساختم
و تعداد آن‌ها را افزایش دادم
خطوط را در چهار رنگ کشیدم
که در هر کارت تنها سه رنگ دیده می‌شود
هر کدام از بازی‌کنان یک رنگ بر می‌گزیند
کارت‌ها را تقسیم می‌کنند
طوری باید زنجیره‌ای از رنگ خود ایجاد نماید
که پیوسته‌ترین باشد
کارت‌ها که تمام شد
آن‌که طولانی‌ترین زنجیره را از رنگ خود ساخته باشد برنده است!

تشخیص این‌که کدام کارت در کجا قرار بگیرد
ابتدا برای بچه‌ها خیلی سخت است
این‌که رنگ‌ها منطبق باشند
بارها کارت را اشتباه می‌گذارند و رنگ‌ها جابه‌جا
ولی زود فرا می‌گیرند

فایلی که ساخته‌ام را نیز می‌گذارم
اینجا
هر کس مایل بود پرینت رنگی بگیرد و با قیچی ببرد
و این بازی جذاب را برای فرزندان خود بسازد
بازی‌ای که «تکرار» ندارد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: بازی 21 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نابغه کوچک + یکشنبه 93 دی 14 - 11:14 صبح

اخیراً کارتونی از شبکه پویا پخش شد
کودکی
که در یک بازی عجیب استاد بود
بازی‌ای که تا به حال نمی‌شناختم

دیدم اما بچه‌هایم اشتیاق عجیبی به این بازی پیدا کرده‌اند
وقتی آن را با این هیجان
در کارتون مذکور می‌بینند

پرسیدم: می‌خواهید برای شما هم از این بازی درست کنم؟!
بالاتفاق خود را به آغوشم پرت کردند و گفتند: «بله، بله، بله ...»
حتی سیدمرتضی
انگشتانش را به شکل مخصوص بازی ویچی در آورد! :)

این شد که اینترنت را کاویدم
راهنمای فارسی آن را از اینجا
و راهنمای انگلیسی را از اینجا خواندم

از روی تصاویری که دیدم
یک نما در فتوشاپ ساختم
یک‌بار صفحه بازی را با طرح چوب تزیین کردم
و یک‌بار با طرح سنگ
و اما مهره‌ها
تعدادی دایره مشکی کشیدم
در همان صفحه فتوشاپی
بعد از این‌که پرینت A3 رنگی گرفتم و لَمینت کردم
تمام مهره‌ها را که با قیچی بریدیم
من و مریم
عملاً مهره‌هایمان یک‌رو سیاه و یک‌رو سفید شد

خب مهره‌های بازی اصلی از سنگ باید باشد ظاهراً
ما کاغذی ساختیم
ولی بودن لمینت در دو روی آن
استحکام خوبی به مهره‌ها داده است

دیروز تمام شد
من و مریم بازی کردیم
چند بار من بردم
و چند بار او

در پس‌زمینه سنگ می‌بینید که چگونه مریم که مشکی است
مرا که رنگ سفید دارم محاصره کرده و برنده شده است
و در تصویری که پس‌زمینه چوب دارد
این من بودم که با رنگ سفید
به ناگاه مهره‌های سیاه حریف را خفه کردم!
راه تنفسش را بستم
و برنده شدم!

بازی فکری جالبی‌ست
به نظرم متأثر از نگاه کنفسیوسی به جهان هستی‌ست
نگاه خیر و شرّ
که نماد آن دایره «ین و یانگ» است

این‌که سیاه همیشه ابتدا بازی را شروع می‌کند
و سفید به او گاهی مهلت می‌دهد
که تا چند گام پیش بیاید
و سپس تلاش می‌کند
تا راه نفس او را ببندند
در هر کجا از عالم که شرارت می‌نماید!

مانند بحث معاد سیدمنیرالدین(ره)
که فاعلیت منفی در عالم را
متقدّم زمانی می‌داند
بر فاعلیت مثبت
بحثی که در جلسات 34 الی 39 مبادی اصول فقه (1374) طرح می‌نمایند...

از فرصت‌ها باید استفاده جُست
و زندگی کودکان همه‌اش فرصت است
فرصت برای ارتقاء آگاهی‌های آنان
درک آنان
قدرت فهم و استنتاج ذهنی
قدرت برای تغییر آینده
همین کودکان امروز هستند که آینده را می‌سازند!
شک دارید؟!
پس: «إغتنموا الفرص...»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: بازی 21 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کاربازی + سه شنبه 93 مهر 8 - 9:27 صبح

کاردرمانی را احتمالاً شنیده‌اید
پس
نباید خیلی از واژه‌ای که به کار بردم متعجب شوید
بله: کاربازی!

بچه‌ها کار را خیلی دوست دارند
زیرا جدّی‌گرفته‌شدن را دوست دارند
و کار
جدّی‌ترین فعالیت بشری‌ست

کودک که بودم دوست داشتم جاروبرقی بکشم
دوست داشتم پیچ‌گشتی دست بگیرم
دوست داشتم با انبردست و دم‌باریک کار کنم
دوست داشتم فازمتر را داخل پریزهای برق قرار دهم و نور لامپ آن را ببینم!

امروز هم کودکانم دوست دارند
با این تفاوت
من به آن‌ها فرصت کار کردن می‌دهم
فرصت تجربه کردن
فرصت جدی‌گرفته‌شدن

چند روز قبل خواستم بالش‌ها را مرتب کنم
محتوایشان را یعنی
پنبه‌ها را بیرون آوردم
پنبه که نه
همین الیاف نایلونی که امروزه به جای پنبه کاربرد دارد
بچه‌ها دور هم نشستند
با تفریح و خنده
با بازی و شادی
همه الیاف را با دست باز کردند
پنبه‌زدند یعنی
همه پنبه‌های بالش‌ها را

و هنگام جارو کردن
جاروبرقی را یک نفر می‌آورد
دیگری سیم را خارج ساخته
نفر بعد به برق می‌زند
بخش‌هایی از خانه را اجازه دارند جارو کنند
آن‌قدری که خسته نشوند
و نه دلزده

خُردکردن قارچ و گوجه فرنگی
اگر چاقو خیلی تیز نباشد
هم‌زدن سس در سالاد
...

خیلی کارها هست که بچه‌ها می‌توانند انجام دهند
کار برای بچه‌ها بهترین بازی‌ست
مگر نه این‌که بازی برای یادگیری کار است
پس با یک اصطلاح جدید باید آشنای‌شان کنیم
کودکان‌مان را برای تربیت صحیح: «کاربازی»!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - کار 38 - بازی 21 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
بازی به جای اسباب بازی + پنج شنبه 93 شهریور 6 - 1:22 عصر

خیلی‌ها بر عکس فکر می‌کنند
و شاید من بر عکس خیلی‌ها فکر می‌کنم
اما تجربه نشانم داده
بچه‌ها بازی می‌خواهند، نه اسباب‌بازی
پس چرا خانواده‌ها اسباب‌بازی را ترجیح می‌دهند؟!
شاید تا خود را از دست بچه‌ها خلاص کنند
تا با آن‌ها بازی نکنند

مدتی‌ست اسباب‌بازی‌ها را با هم می‌سازیم
این خودش یک‌جور بازی‌ست
که بازی‌ساز هم هست
نمونه‌اش همین ماکت‌ها

ابتدا خرید ماکت را تجربه کردم
همان دو تای تصویر بالا
یک لودر چوبی و یک هواپیمای جنگنده
خریدم و با هم ساختیم
اما بعدتر...
هزینه را پایین آوردم
تا تعداد را بالا ببرم
حجم بازی را بیشتر کنم

سراغ اینترنت رفتم و طرح ماکت‌های مقوایی را دانلود کردم
چند تا فایل pdf
تنوع بسیاری در این زمینه هست
طرح‌های بسیار زیبا
بردم سر خیابان و پرینت گرفتم
بعد از این‌که کمی در فتوشاپ ادیت نمودم
نمونه‌اش نوشتن اسم بچه‌ها بر روی ماکت‌ها

چقدر بچه‌ها خوشحال می‌شوند وقتی ماکت آن‌ها کاستومایز شده است!

بعدتر اما روش‌های دیگری هم امتحان کردم
اصلاً بچه‌ها به طرح‌های زیبای فتوشاپی نیاز ندارند
بچه‌ها همین‌که با بزرگ‌ترها همنشین باشند غرق کیف‌ند
کافیست یک تکه مقوا بردارید
چند طرح سریع بکشید
من حتی از خط‌کش هم استفاده نکردم
کاملاً بی‌قواره و کج و کوله

ولی بچه‌ها  استقبال می‌کنند
وقتی به خودشان بگویی: رنگش کن!
وقتی بر چهره‌شان نقاب و عینکی را نصب می‌کنند که خودشان رنگ کرده‌اند
وقتی در ساخت اسباب‌بازی‌ای که در دست دارند مشارکت داشته‌اند

بچه‌ها بازی می‌خواهند
نه اسباب‌بازی

ما هستیم که با خریدن اسباب‌بازی دست به سرشان می‌کنیم
می‌پیچانیم‌شان یعنی!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - بازی 21 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<      1   2   3      >

جمعه 103 آذر 2

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
بازی - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X