سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

طمع حکمت را از دلهای دانایان می برد . [پیامبر خدا علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فنچ + سه شنبه 97 تیر 5 - 5:0 صبح

قول داده بودم
پارسال
وقتی که تابستان تمام شد و مجبور شدیم جوجه‌ها را بفروشیم
نگهداری نمی‌توانستیم
مدرسه‌ها باز

قول داده بودم:
«تابستان بعد ده تا می‌خریم»
راست هم گفته بودم
همیشه راست می‌گویم
قصد تخلّف نداشتم

بار اول چهار تا خریدیم
جوجه یک روزه
محلّی
دانه‌ای دو هزار تومان
این‌جا نوشتم

به یک ماه نکشید
دیدم کم است
دوباره خریدیم
این‌بار پنج‌تا
در این‌جا

و مِهر فروختیم
همه‌شان را

این بار که تابستان شد
نمی‌شد به قولم عمل نکنم
رفتیم که بخریم...

گفتم که موقتی‌ست
سه ماه بیشتر نمی‌توانید
می‌دانید که نمی‌شود
در خانه که نمی‌مانند
بزرگ می‌شوند
جا نمی‌شوند
باید که به حیاط بیاندازیم
پارسال خودشان دیدند که چقدر گربه‌های محل به حیاط ما چشم طمع داشتند

پیشنهاد کردم چیز کوچک‌تری بگیریم
پرنده‌ای که حیاط نخواهد
در خانه بماند

قناری گران
زودمرگ هم
نگهداری‌اش اطلاعات فراوان می‌خواهد
مرغ عشق نیز
ولی...
پیشنهاد فروشنده فنچ بود



بالغ
گفت که دیگر رشد نخواهند کرد
همین‌قدر کوچک که هستند
اولین بار بود از نزدیک می‌دیدم

روز اول صدایشان در نمی‌آمد
شب اول
تنها ماده داخل لانه رفت
نر بیرون ماند

هر کدام را هشت هزار تومان می‌فروخت
پنج هزار تومان می‌خرید
گفت: «جفت باید ببرید، تخم هم می‌گذارند»
بچه‌ها خوشحال از تکثیر
این‌که زیاد خواهند شد
ولی
تا دو روز قهوه‌ای داخل لانه نمی‌رفت!



بالاخره با هم دوست شدند
یا ازدواج کردند
- به قول بچه‌ها -
چند روز است همدیگر را تحمّل می‌کنند
در لانه
روی پنبه‌ها می‌خوابند

روزها هم ورجه وورجه
از این طرف به آن طرف
و مدام سر و صدا
آرام ندارند
یکسره می‌خوانند

اما هنوز...
هنوز تخم نگذاشته‌اند
و بچه‌ها همچنان منتظر!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - جوجه 8 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فروختیم + چهارشنبه 96 آبان 17 - 5:0 صبح

نوشته بودم که چطور شد خریدیم‌شان
چهار تا بودند
زیبا
ناز
کوچک
جوجه‌هایی که در این نوشته معرفی کرده بودم
بزرگ شدند البته
خیلی زود
این شد که قفس بزرگ‌تر برای‌شان ساختیم
با بچه‌ها
اندازه زدم
نجاری رفتیم و قطعاتی برایمان برید
با بچه‌ها چسب زدیم و پیچ کردیم
و دست جمعی رنگ



بر خلاف قفس‌های بازاری
کف آن چوب نبود
توری بود
تا ضایعات بر آن نماند
رد شود و به باغچه منتقل
دو طبقه هم طراحی کردم
دو محل در بالای قفس
مدتی طول کشید تا یاد بگیرند
ولی یاد گرفتند و شب‌ها آن‌ بالا می‌خوابیدند
اما...

نگهداری‌شان دیگر میسّر نبود
وقتی سه ماهه شدند
درشت و قوی
بزرگ و غیرقابل کنترل
به آن پنج‌های بعدی زور می‌گفتند
تا چیزی برای‌شان می‌ریختیم
مثلاً اضافه برنجی که از ناهار مانده
بزرگ‌ترها نوک می‌زدند تا کوچک‌ترها نزدیک نشوند
خودشان چهارتایی می‌خوردند و به پنج‌تایی‌ها رحم نمی‌کردند



با بچه‌ها صحبت کردم
با هم مشورت کردیم
صحبتی مفصل
گفتم این‌ها هستند تا خورده شوند
مگر چقدر قرار است بزرگ شوند
یا باید خودمان بخوریم‌شان
که من اهلش نیستم
یا بفروشیم و دیگران بخورند
کار دیگری نمی‌شود کرد که
تا کی مگر می‌توانیم این هیولاها را در خانه نگه داریم؟!

قبولش سخت بود
می‌دانستم
ولی پذیرفتند
وقتی منطقی صحبت کردم
قول دادم هر چه در آوردیم تقسیم کنیم! :)

کردیم‌شان در قفس کوچک
هر چهارتا را
و سوار ماشین
بردیم تا جوجه‌فروشی
چانه زدیم تا پنجاه تومان خرید
هزار یعنی
همان‌جا و در همان مغازه
نفری ده تومان دادم
و بیست تومان باقی را گذاشتم در جیب خودم
گفتم این هم جای هزینه دانه‌هایی که خریدیم! :)
کیف کردند
جوجه خردیم هشت هزار تومان
فروختیم پنجاه هزار تومان
سه ماه فقط نگه داشتیم

برای بچه‌ها شیرین شد
غم‌شان رفت
پیشنهاد کردند که باز هم بخریم و پرورش دهیم
مزه پول لذّت‌بخش بود انگار
گفتم: نه! فصل مدرسه است
باشد تابستان
فعلاً همین پنج تا را رسیدگی کنیم هنر است!

یاد گذشته افتادم
دبستان بودم
دو جوجه بزرگ کردم
از یک روزگی تا یکی دو ماهگی
اما...
یک روز که از مدرسه برگشتم
در حیاط ندیدم
جواب درست و حسابی هم نشنیدم
بعدها
سال‌ها بعد
فهمیدم برادر به دستور مادر رد کرده
بدون اطلاع
بدون خبر
بدون خداحافظی
بدون توجیه
بدون مشورت
بدون اجازه از ولی
و تفاوت را حس کردم
چقدر آن روز بر من سخت گذشت
و چقدر امروز برای بچه‌هایم سهل

انسان قدرت بر نطق دارد
بر گفتگو
کودکان را اگر «انسان» لحاظ نماییم
اگر با آن‌ها صحبت کنیم
آن‌قدر فهم و شعور
شخصیت و هویت دارند
که بتوانند تصمیم صحیح بگیرند
اگر اطلاعات کافی در اختیارشان قرار دهیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - جوجه 8 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
خط ِ چشم + پنج شنبه 96 شهریور 2 - 1:16 عصر

ما نکشیده‌ایم
ما دست نزده‌ایم
از ابتدا این طور بوده‌اند
از وقتی به دنیا آمده‌اند



لحظه‌های بسیاری
همه با هم
می‌نشینیم و به زیبایی جوجه‌هایمان می‌نگریم
از تماشای‌شان سیر نمی‌شویم

انگار هنرمندی هنر نمایانده
دست به کار شده
و این چنین زیبایی آفریده
بسیار زیبا
نیست؟!

چگونه است که انسان‌هایی در این میان
این همه زیبایی را نشان خدا نمی‌بینند
امثال داروین
و خلف او داوکینز
بنده خدا صدها صفحه کتاب نوشته تا خدا را انکار کند
با اصرار بر این‌که تمام این زیبایی‌های خلقت را بر دوش «انتخاب طبیعی» بیاندازد
فرگشت
خودشان هم متحیّرند
و درمانده
از این‌که تبدیل عدم به وجود را توصیف کنند
اما بر این ناتوانی سرپوش گذاشته
سر تحوّل و تطوّر مخلوقات توقف کرده
عجب بازار فریبی راه انداخته‌اند

خدایا ما اقرار می‌کنیم تو هستی
بر اساس این همه نظم زیبایی که می‌بینیم
حالا آتئیست‌ها و آگنوستیک‌ها هر چه دلشان می‌خواهد بگویند
آن‌ها حتی نمی‌توانند پدید آمدن یک الکترون را توجیه نمایند!

«وَمِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَثَّ فِیهِمَا مِن دَابَّةٍ وَهُوَ عَلَى جَمْعِهِمْ إِذَا یَشَاءُ قَدِیرٌ» (شوری:29)
و از نشانه های [ربوبیت و قدرت] او آفرینش آسمان ها و زمین است و [نیز] آنچه از جنبنده میان آن دو پراکنده است، و او هرگاه بخواهد بر جمع کردنشان تواناست. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: جوجه 8 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نسل دوم + چهارشنبه 96 شهریور 1 - 2:5 عصر

جایشان تنگ شده
چند روز است
گنده شده‌اند
بزرگ
خیلی بزرگ‌تر از آن‌که در آن قفس کوچک راحت باشند
همان جوجه‌های نسل اول

بچه‌ها گفتند قفس بزرگ بسازیم
و ساختیم



رفتیم بازار کهنه
قفس‌هایی داشتند
یک معمولی‌اش
به قیمت پنجاه هزار تومان
تازه نصف این‌چیزی که ما ساختیم

چوب اندازه زد و برید
چوب‌فروش
آوردیم خانه و به هم متصل کردیم
بچه‌ها رنگ زدند
رنگی متفاوت
نارنجی! :)

توری هم در بازار دیدیم
به جای فلزی از پلاستیک
اولش گمان کردم ضعیف باشد
پاره شود زود
ولی تأکید داشت محکم است
خیلی محکم
و راست می‌گفت
از توری سیمی هم محکم‌تر
و البته ارزان‌تر!

رنگ توری نارنجی بود
این شد که قرمز و زرد خریدیم
قاطی کردیم و تقریباً نارنجی شد
تأثیر قرمز بیشتر از آن بود که به زرد اجازه خودنمایی دهد
نارنجی‌اش به سمت سرخ کشیده!

جوجه‌ها در قفس تازه ریز دیده می‌شوند
جای کافی برای ورجه و وورجه
بپرند بالا و بالاتر
پلکان‌هایی برای بالارفتن

به یک روز نکشید
بچه‌ها گیر دادند که حالا قفس کوچک‌مان خالی مانده
نمی‌شود که
دوباره برویم و یک‌روزه بخریم
صبح رفتیم
همین امروز صبح
فروشنده دستش آلوده
به خون خروسی که تازه سر بریده
پنج جوجه در جعبه همراهمان انداخت
گفتم پنج‌تا
تا بقیه پول را برنگرداند
نمی‌خواستم یک اسکناس دو تومانی خروسی در جیبم بگذارم
خون ِ خروسی!
این شد که یکی بیشتر از دفعه قبل گرفتیم
نسل دوم جوجه‌ها را
فقط برای احتراز از آلودگی! :)



قدرت بر پرستاری
اهمیت به نگهداری
حفظ
احساس مسئولیت داشتن نسبت به دیگری
چه هم‌نوع باشد و چه غیرهم‌نوع
اساساً این خیلی خصلت مهمی‌ست
توانایی بر «اهمیت‌دادن»
این‌که بتواند انسان «نگران» دیگران باشد
دلواپس یعنی
غذایش دیر نشود
ظرف آبش خالی نماند
تشنه هست؟
گشنه نیست؟
در این یک ماه کودکانم این حس را تجربه کرده‌اند
و از این بابت در لذّت‌اند
و خوشحال
من نیز خوشحالم
احساس می‌کنم راه جدیدی پیدا شده تا معرفت‌شان ارتقاء یابد
تصاعدی رشد کند!

خدای را سپاس!

پ.ن.
بچه‌ها برای جوجه‌های نسل اول اسم گذاشته بودند
جوجه سیده‌مریم حنا
جوجه سیداحمد طلا
جوجه سیدمرتضی پرسفید
و نام جوجه‌ای که برای من کنار گذاشتند را وروجک قرار دادند
امروز هم در حال رایزنی می‌باشند
قصد دارند پنج نام هم برای این‌ها ثبت کنند
و در حال تملّک
گفتگو می‌کنند تا هر کدام یکی را مالک شود
چه دنیای جالبی دارند کودکان
تمام تلاش‌شان این‌که دنیای‌شان واقعی باشد
مثل دنیای بزرگ‌ترها
انگار تمرین زندگی می‌کنند با این بازی‌های‌شان
البته به تعبیر ما بازی
برای خودشان زندگی‌ست!
:)

پ.ن.
خیلی زرنگ شده
تیز و حواس جمع
دید دارم چیزی می‌نویسم
پرسید: می‌خواهی درباره جوجه‌ها مطلب بنویسی؟
گفتم: بله!
دیگر چیزی نگفت
چند ساعت بعد کول‌دیسک را آورد و گذاشت روی لپ‌تاپم
پرسیدم: چیست؟
پاسخ داد: درباره جوجه‌ها مطلب نوشتم!

مریم خودش رفته از جوجه‌ها عکس گرفته
آن‌چه در نظرش بوده نوشته
بیشتر هم بیان احساسش
از این‌که جوجه‌ها را در دست گرفته و لمس کرده
با چنین عباراتی:










برچسب‌های مرتبط با این نوشته: جوجه 8 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
قفس ِ دنیا + سه شنبه 96 مرداد 24 - 12:53 عصر

«بابا من یه چیزی فهمیدم»
- چی عزیزم؟
«فهمیدم دنیا مثل یه قفسه»
- آفرین، چطوری فهمیدی؟



واقعاً تعجب کرده بودم
چیزهای زیادی درباره دنیا یادشان داده بودم
ولی
این از آن چیزهایی نبود که من به او گفته باشم
مشتاق شدم بدانم چطور به این نتیجه رسیده

«از قفس جوجه‌ها
اون‌ها نمی‌تونند از قفس بیرون برن
ما هم نمی‌تونیم از دنیا بریم بیرون!»
- دقیقاً، حالا به نظرت چه وقت از این قفس آزاد می‌شویم؟!
«وقتی بمیریم»
- موقع آزادی خوشحال می‌شویم یا ناراحت؟

قصد داشتم با این سؤالات
محک بزنم اندیشه‌اش را
دیدگاه‌هایش را نسبت به دنیا
ببینم واقعاً چه نظری پیدا کرده
توقع داشتم بگوید خوشحال می‌شویم
وقتی دنیا را به قفس تشبیه کرده
طبیعتاً باید خروج از آن را شادکننده تلقّی کند
اما پاسخش متفاوت بود

«بستگی داره!»
- به چی؟
«به این‌که چه کارهایی تو دنیا کرده باشیم!»

غرق سرور شدم
از این فهم و درایت
و از فایده‌رسانی جوجه‌ها
یعنی نگهداری پرندگان در خانه
حتی به رشد ایدئولوژی و اعتقادات کودکان نیز یاری می‌رساند؟!
حقیقتاً به این نکته تا به حال نیاندیشیده بودم!

دیدم تنور داغ است
نان را چسباندم
- دخترم عین همینی که تو فهمیدی را
رسول خدا (ص) هم فرموده‌اند
الدنیا سجن المؤمن!
دو سه بار تکرار کرد تا حفظ شود

چیزی که انسان خودش به آن برسد
همیشه باارزش‌ترین است
و ماندگارترین
به هیچ قیمتی حاضر نیست از دست بدهد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - جوجه 8 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
جوجه هیولا + شنبه 96 مرداد 21 - 8:30 صبح

تازه یک‌ماهه‌شان شده است
یک ماه پیش که گرفتیم
یک‌روزه بودند
رشد به این سرعت
آدم را یاد فیلم‌های علمی-تخیلی می‌اندازد
جایی که هیولاهای فضایی را
با رشدهای سریع نشان می‌دهد



یکی از کارهای هر روز بچه‌ها
بازی با همین جوجه‌هاست
رشد آن‌ها را می‌بینند
و هر روز درباره‌شان صحبت می‌کنند

هرگز فکر نمی‌کردم داشتن حیوان پاک و طاهر خانگی
این مقدار بتواند اثر تربیتی داشته باشد
حیواناتی که خداوند برای همین منظور خلق کرده
و رسول مکرّم اسلام ص به نگهداری آن‌ها توصیه فرموده‌اند

بچه‌ها وقت می‌گذارند
دغدغه دارند
نگران‌شان می‌شوند
محافظت‌شان می‌نمایند
و این‌ها خیلی چیزهای خوبی‌ست
در کلّ مسئولیت‌پذیر می‌شوند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: جوجه 8 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
عاشق ماکارونی + شنبه 96 مرداد 14 - 7:59 صبح

می‌گفتند نمی‌مانند
هر کسی که می‌شنید
جوجه یک روزه
می‌گفتند دو روزه می‌میرد!



بحمدالله زنده‌اند
ماندند
چون مراقب‌شان بودیم
گرم نگه داشتیم
با یک بخاری برقی کوچک
می‌گویند یک هفته اول باید دمای محیط‌شان 35 درجه باشد

بچه‌ها دوست‌شان دارند
کارهای جالبی می‌کنند
شیطنت‌های کودکانه‌ای
طرح‌های زیبایی روی بدن‌شان
وقتی کنار هم می‌خوابند
تشخیص‌شان از هم دشوار



چه چشمان نافذی
چه نگاه تند و تیزی
مریم نگاه‌شان را یاد گرفته
وقتی ادای‌شان را در می‌آورد
می‌ترکیم از خنده
وقتی سرش را به تندی سر جوجه‌ها تکان می‌دهد
و مانند آن‌ها نگاه می‌کند!



عادات عجیبی
عادت که نه
چون غریزه است
تکرار فعل نبوده که عادت شود
پا می‌زنند و غذا می‌خورند
لگد می‌زنند و پخش و پلا می‌کنند
ناچار یک جادانه‌ای مخصوص طراحی کردم
با مقوا
جای چهار دانه‌خوری
و لبه‌های میانی
تا پایشان داخل دانه‌دان نرود
و پخش نکنند
با این حال
جالب است که وقتی دانه می‌خورند
باز هم پای‌شان را بر زمین می‌کشند
انگار که دارند شن و خاک را کنار می‌زنند
تا به دانه‌ها دست یابند



چقدر عاشق ماکارونی
دیروز نهار داشتیم
بچه‌ها دست می‌گرفتند
جوجه‌ها بالا می‌پریدند
از دست بچه‌ها بقاپند
با چه ولعی می‌خوردند
شاید ماکارونی آن‌ها را یاد غذای دیگری می‌اندازد
که غریزتاً دوست دارند!



از هم می‌دزدند
ماکارونی‌ها را از نوک هم می‌ربایند
با این‌که هست
به دهان دیگری طمع می‌کنند
مخزن غذا را رها می‌کنند
تا به آن‌چه دیگری در نوک گرفته دست یابند
برای‌شان همیشه مرغ همسایه غاز است!

چقدر برای کودکان شیرین است
وقتی با حیوان‌های اهلی سرگرم می‌شوند
حیوانات پاک و طاهر
با دیدن‌شان چیزهای زیادی می‌توان فرا گرفت
از رفتار و منش‌شان!
:)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - جوجه 8 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
جوجه تابستانی + یکشنبه 96 تیر 25 - 12:45 عصر

بهار دیدند
در سه‌شنبه‌بازار
و خواستند
از آن جوجه‌های رنگی یک روزه
توجیه‌ام را پذیرفتند وقتی گفتم:
الآن مدرسه می‌روید، تابستان بخریم که بتوانید نگهداری کنید!



تابستان که شد یادشان آمد
این بار توجیه‌ام این بود:
قفس نداریم، گربه می‌خورد، قفس بسازیم بعد بخریم!
باز هم پذیرفتند اما
اصرار کردند که زود قفس را بساز!
این شد که ساختم
و رنگ کردند
و لانه آماده شد
برای جوجه‌هایی که قرار بود بیایند!



حالا با این قفس
مگر می‌شد توجیه دیگری جور کرد؟!
سه‌شنبه‌بازار اما دیگر نداشت
پرسیدم و گفتند:
فقط عیدها جوجه رنگی می‌آورند!
آدرس گرفتم و میدان مطهری گفتند همیشه هست

رفتیم و خریدیم
رنگی نبود
فقط محلّی داشتند
یک روزه بود
اما نه زرد رنگ!



با ریزکردن مقوا لانه برایشان ساختند
و اکنون
هر کدام از ما یک جوجه برای خودمان داریم
و چقدر دارند کیف می‌کنند
بچه‌ها از بازی با این مخلوقات زیبای خدا :)

اگر چه این‌هایی که ما خریدیم کبوتر نیستند
ولی شاید ذکر این حدیث خالی از فایده نباشد:

[صحیح، مسند] عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِی حَمَّادٍ وَ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِی خَدِیجَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَیْسَ مِنْ بَیْتٍ فِیهِ حَمَامٌ إِلَّا لَمْ یُصِبْ أَهْلَ ذَلِکَ الْبَیْتِ آفَةٌ مِنَ الْجِنِّ إِنَّ سُفَهَاءَ الْجِنِّ یَعْبَثُونَ فِی الْبَیْتِ فَیَعْبَثُونَ بِالْحَمَامِ وَ یَتْرُکُونَ الْإِنْسَان.(کافی، ج6، ص546)
امام صادق (ع): خانه‏‌اى نیست که کبوتری در آن باشد، جز اینکه آفت جن به اهل آن خانه نرسد. همانا پریان بی‌خردی که در آن خانه بازى می‌کنند، سرگرم بازی با آن کبوتر شده، آدمى را وامی‌نهند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - جوجه 8 - کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

جمعه 103 آذر 2

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
جوجه - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X