سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

دنیا خانه‏اى است که از آن بگذرند ، نه جایى که در آن به سر برند ، و مردم در آن دو گونه‏اند : یکى آن که خود را فروخت و خویش را به تباهى انداخت ، و دیگرى که خود را خرید و آزاد ساخت . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
فقه هوش مصنوعی + دوشنبه 102 بهمن 30 - 9:36 صبح

نوار جلسات را گوش می‌دهم
هر هفته برگزار می‌شود
تا این‌جا را خلاصه
یکی از درس‌های فقه مستحدثه
درس خارج



فهرست بحث در نمودار:



[نمودار کامل]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: روحانیت 20 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
فهرست فصوص و فتوحات + چهارشنبه 102 بهمن 11 - 4:7 عصر

ناگهان توجهم جلب شد
مشغول مطالعه فصوص الحکم محیی الدین عربی
نوارهای استاد حسن‌زاده آملی (ره)
و نقدهای آن
استاد سیدکمال حیدری
این‌جا

فهرست آن جالب
بیست و هفت فصّ
27 بخش
شباهتی به عددی در جدول تعریف استاد حسینی (ره)
چرایش را هنوز نمی‌دانم



[تصویر بزرگ]

این شد که سراغ الفتوحات المکیه ایشان هم رفتم
فهرست آن را
سرشاخه‌های آن این:



[تصویر بزرگ]

خیلی مفصّل
و جزئی البته
فهرست آن
شش فصل اصلی
اما
باب‌ها زیاد
خیلی زیاد
560 باب یعنی!

و یاد حوالت تاریخی افتادم
استاد سیداحمد فردید (ره)
یادم آمد او نیز فلسفه تاریخی دارد
چرا؟
چون دیدم ابن عربی چنین تاریخی را رقم زده:



[تصویر بزرگ]

پس نمودار نظریه حوالت تاریخی را هم رسم کردم
خیلی محدود است به نظرم



[تصویر بزرگ]

یک فلسفه تاریخ هم استاد حسینی (ره) دارد
مبتنی بر فلسفه نظام ولایت

خداوند همه گذشتگان از علما را قرین رحمت خویش فرماید
تلاش خود را کرده
کار را پیش برده
اتفاقی را رقم زده
امروز نوبت علمای حاضر
باید گام بعد را پیش ببرند!

[فایل xmind نمودارها]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کتاب 9 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
ما چند روح داریم؟ + جمعه 102 دی 15 - 3:36 عصر

مردى خدمت امیر المؤمنین (ع) رسید
گفت گروهى را چنان عقیده است که بنده در حال ایمان زنا نمى‌کند
و نه سرقت میکند در حالى که مؤمن است
و نه شراب میخورد در حال ایمان
و نه ربا
و نه خون حرام میریزد در حالى که مؤمن است
این مطلب خیلى برایم گران است و دلم سخت ناراحتى دارد
تا آنجا که معتقد است
همین بنده‌اى که نماز بقبله میخواند
و مانند من دعا میکند
و با او ازدواج مینمایم
و باو زن میدهم
از من ارث مى برد
و من از او ارث مى‌برم
با همین گناه کوچک از ایمان خارج مى‌شود

على (ع) فرمود:
این اعتقاد صحیح است
من از پیامبر اکرم شنیدم میفرمود:
خداوند مردم را سه دسته آفریده
و در سه جایگاه ایشان را قرار داده
بهمین مطلب آیه شریفه اشاره دارد
« فَأَصْحابُ‌ اَلْمَیْمَنَةِ‌ ما أَصْحابُ‌ اَلْمَیْمَنَةِ
وَ أَصْحابُ‌ اَلْمَشْئَمَةِ‌ ما أَصْحابُ‌ اَلْمَشْئَمَةِ‌
وَ اَلسّابِقُونَ‌ اَلسّابِقُونَ‌ »

اما سابقین عبارتند از انبیاء
چه مرسل و چه نامرسل
که خداوند در آنها پنج روح قرار داده:
روح القدس
و روح الایمان
و روح القوة
و روح الشهوة
و روح البدن

بوسیله روح القدس بمقام پیامبرى مبعوث شده‌اند
چه مرسل و چه نامرسل
بوسیله روح ایمان خدا را پرستش میکنند
و برایش چیزى را شریک قرار نمیدهند
و با روح قوت به پیکار دشمنان و امور زندگى خود مى‌پردازند
و با روح شهوت از غذاهاى لذیذ و زنان جوان از راه حلال بهره‌مند مى‌شوند
و با روح بدن در رفت و آمدند

اما اصحاب میمنه همان مؤمنین واقعى هستند
که در آن‌ها چهار روح قرار داده:
روح ایمان
روح القوة
و روح الشهوة
و روح البدن

و پیوسته بنده این ارواح در او رو بکمال مى‌گذارد
تا حالاتى در او پیدا شود

هنگام گناه روح ایمان از فرد مؤمن خارج می‌شود

اما اصحاب مشأمه یهود و نصارى هستند
چون انکار کردند پیامبرى را که مى‌شناختند
خداوند آنها را مبتلا باین سرزنش نمود
و روح ایمان را از آنها سلب نمود
آنها داراى سه روح هستند:
روح قوت
و روح شهوت
و روح بدن

بعد آنها را به چارپایان نسبت میدهد
فرموده است:
« إِنْ‌ هُمْ‌ إِلاّ کَالْأَنْعامِ‌ بَلْ‌ هُمْ‌ أَضَلُّ‌ سَبِیلاً »
چون چهارپا نیز با روح قوت بار مى‌برد
و با روح شهوت علوفه میخورد
و با روح بدن راه میرود.

[تصویر بزرگ]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: نهج‌البلاغه 5 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
اگر خواننده بازگردد + دوشنبه 102 آذر 20 - 10:5 صبح

تلویزیون می‌دیدیم
بچه‌ها چیزی یادشان آمد
وقتی خواننده‌ای می‌خواند
سیده مریم: اون خواننده سیبیلو واقعاً جفتک می‌ندازه تو کنسرتش؟
- نمی‌دانم

در نقیضه‌اش که بود
همان پارودی
خنده‌بازار این‌طور نشانش می‌داد
می‌پرید و جفتکی هم می‌انداخت

در آپارات جستجو کردیم
یکی دو صحنه از کنسرت‌هایش آمد
بچه‌ها جمع شده دور لپ‌تاپ
با دقت نگاه می‌کردند
زمان زیادی نگذشت
تنها هم نه
سه نفر دیگر آمدند کنارش
از نوازندگان
و چهارنفری با هم
آری
هر چهارنفر با هم پریدند و جفتک انداختند!

بچه‌ها که مُردند از خنده
رشته کلام را دست گرفتم
کنسرت را متوقف کردم
و توجه همه را جلب:

- یه لحظه...
همین الآن
فرض کنید این خواننده همین الآن
دقیقاً همین لحظه
مُرد
خوب دقّت کنید بعد جواب بدید
همین الآن مُرد
اگر حساب و کتابش رو ببینه
از این‌کارهایی که در این دنیا کرده پشیمان میشه یا نه؟!

بالاتفاق گفتند: بله!

- خب...
حالا فرض کنید التماس میکنه که برگرده
فرض که قبول می‌کنن
حالا یه سؤال مهم‌تر
با دقت یکی یکی جواب بدید
به نظر شما
اگر برگرده
چه رشته‌ای رو انتخاب میکنه و به چه کاری مشغول میشه؟!



سیدمرتضی و سیداحمد: یا میره حوزه یا میره سپاه قدس!
سیده مریم: میره رشته الاهیات و معارف اسلامی!

- یعنی دیگه خوانندگی نمی‌کنه؟
نمی‌ره رشته موسیقی؟
تلاش نمی‌کنه در دستگاه‌های موسیقی مهارت کسب کنه؟

همه نظرشان همین بود
او دیگر هرگز هیچگاه هیچوقت دنبال موسیقی نمی‌رفت
اگر به این دنیا باز می‌گشت
چه برسد به جفتک انداختن با آن همه سیبیل!

حقیقت همین است
واقعیت جز این نیست
همه‌مان غافلیم
حواسمان یعنی نیست
خیالات برمان داشته
توهّم زده‌ایم
یادمان رفته خبری هست
نبأ آمده
چیزی آن سو منتظرمان
حسابی و کتابی
و گرنه این همه شغل لاطائل درست نمی‌شد
مشاغل کاذب

- خب بچه‌ها
یه چیزی رو دقت کنید
حالا که ما می‌دونیم اگر برگردیم چیکار می‌کنیم
یعنی هر کی بره و برگرده چکار می‌کنه
خب یه چیزی
اگر عاقل باشیم
چرا بریم که دیگه نذارن برگردیم
فقط حسرتش رو بخوریم
همین الآن همون کاری رو بکنیم که اگر می‌ذاشتن برگردیم می‌کردیم
نه؟!
آدم عاقل غیر از این فکر میکنه؟!

همه این‌ها اتفاق افتاد
همه این حرف‌ها ردّ و بدل شد
اما
باز غفلت هست
شیاطین انس و جنّ هم
دوباره یادمان می‌رود
خدا کند نرود
خدا مراقبت کند ازمان!

قال اَشرفُ المَکین(ع): «فَلْتَکُنِ الدُّنْیَا فِی أَعْیُنِکُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ، وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ قَبْلَ أَنْ یَتَّعِظَ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ، وَ ارْفُضُوهَا ذَمِیمَةً فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ کَانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْکُمْ» (نهج‌البلاغه، خ32)
باید دنیا در چشم شما کم ارزشتر از تفاله برگ هایى باشد که با آن دبّاغى مى کنند (که بسیار بدبو و متعفّن و بى ارزش است) یا (بى بهاتر از) بقایاى قیچى شده پشم حیوانات باشد (که بر زمین مى ریزد و کسى به آن اعتنا ندارد). و از کسانى که پیش از شما بودند پند گیرید، قبل از آن که آیندگان از شما پند گیرند و این دنیاى پست و نکوهیده را رها کنید زیرا کسانى را که از شما شیفته تر نسبت به آن بودند رها ساخت (و به عاشقان خود کم ترین وفایى نکرد). (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
به بهانه غزّه + شنبه 102 آذر 11 - 5:0 عصر

نگاهی متفاوت به حمله ابرهه
چند گزاره
در کنار هم
چه معنایی را [شاید] برساند؟

1. ابرهه همان ابراهیم است، در زبان حبشی.
(ابرهه لفظ حبشی ابراهیم یا ابراهام می‌باشد: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی)

2. ابرهه یهودی بود.
(حاکم اشغالگر یهودی در یمن علیه اعراب مسیحی جنگی برپا کرد. ابرهه را بر یمن حاکم گردانید: دیکشنری آکسفورد)

3. او یک ماه و نیم قبل از تولد رسول خدا (ص) به مکه حمله کرد.
(این ماجرا [حمله به مکه] در ماه محرم، پنجاه- یا حداکثر پنجاه و پنج- روز پیش از میلاد محمد بن عبدالله روی داد. برابر اواخر فوریه یا اوائل مارس 571 میلادی)

4. او اهل حبشه (اتیوپی امروزی) بود که در گذشته یهودی بودند.
(یهودیان فلاشا به قومی یهودی گفته می‌شود که سابقاً در کشور اتیوپی زندگی می‌کردند.)

5. اسرائیل اصرار داشت تا این یهودیان را به اسرائیل بیاورد.
(یک گروه باستانی از یهودیان، اسرائیل بتا، در شمال غرب اتیوپی ساکن هستند، اگرچه تعداد زیادی در دهه‌های آخر قرن بیستم و به عنوان بخش هائی از هیئت نجات تحت نظر دولت اسرائیل به عنوان‌های عملیات موسی و عملیات سلیمان به کشور اسرائیل مهاجرت نمودند.)

6. پدربزرگ پیامبر به جای جنگ دستور به فرار کردن داد.
(شاید چون می‌دانست هدف آن‌ها «کعبه» نیست، بلکه رسول خداست.)

7. یهودیان پیامبر را مانند فرزند خود می‌شناختند.
(آیه قرآن: اهل کتاب، پیامبر اسلام را [بر اساس اوصافش که در تورات و انجیل خوانده اند] می شناسند، به گونه ای که پسران خود را می شناسند؛ و مسلماً گروهی از آنان حق را در حالی که می دانند، پنهان می دارند: بقره-146)
(عبدالله بن سلام، یکى از علماى بزرگ یهود، گفت: ما او را با صفاتى که خدا بیان کرده مى شناسیم و هنگامى که او را در میان شما ببینیم، او را تشخیص مى دهیم همان گونه که یکى از ما پسرش را هنگامى که در میان بچه ها ببیند مى شناسد: تفسیر مجمع البیان، ج3، ص282)

8. یهودیان حتی با جبرئیل هم دشمن بودند که چرا وحی را در غیر بنی‌اسرائیل برد.
(آیه قرآن: [آنان می گویند: چون جبرئیل، وحی را برای تو می آورد ما با او دشمنیم؛ بنابراین به تو ایمان نمی آوریم] بگو: هر که دشمن جیرئیل است [دشمن خداست] زیرا او قرآن را به فرمان خدا بر قلب تو نازل کرده است: بقره-97)

نتیجه:
شاید و فقط شاید
آیا لشکر ابرهه برای جلوگیری از تولد
یا به شهادت رساندن پیامبر در موقع تولد
به این هدف لشکر بر پا نکرده بودند؟
تا مبادا آخرین پیامبر از نسل اسماعیل باشد
نه از نسل اسحاق؟!
دشمنی تاریخی یهود؟!
این‌ها این‌قدر متعصب و کینه‌توزند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: دشمن 12 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
خانه داری یا نداری + شنبه 102 آبان 27 - 4:0 صبح

نه
مسأله داشتن یا نداشتن خانه نیست
مسأله این است:
خانه‌دار بودن یا خانه‌دار نبودن

سؤال را که پرسید
این‌طور پاسخ دادم:

خانه مثل لنگر کشتی‌ست
همه وقتی بیرون می‌روند
یک‌جایی باید بازگردند
خانه لنگرگاه زندگی‌ست
احساس امنیت
این حس که «یکی‌» آن‌جا هست
هر وقت که بیایی

خانه‌دار لنگر خانواده است
این حس که وقتی در را باز کنی
همیشه یک نفر هست

مثل سازمان‌های جاسوسی
هر جاسوس دور می‌زند
در تمام منطقه فعالیت خود
مأموریت‌ها را انجام می‌دهد
جا و مکان درستی که ندارد
ولی
یک رابط دارد
یک خانه امن دارد
یک‌جایی
یک فردی
همیشه هست
همیشه منتظر
تا مشکلی پیش بیاید بیاید آن‌جا
تجهیزات بردارد
اطلاعات بدهد و بگیرد
یک تلفن که همیشه یکی پشت آن منتظر
تماس بگیری و گوشی را بردارد

«مادر» این نقش را دارد
نقش مادر فقط پخت و پز و نظافت نیست
نقش مادر «بودن» است
در خانه «ماندن» است
منتظر ماندن است
مرد و فرزندان
حس این‌که هر لحظه وارد شوی
یک فردی آماده و منتظر
همه چیز را مرتب می‌کند
لباس تمیز در اختیارت می‌گذارد
غذای آماده برایت
به حرف‌هایت گوش می‌کند
تیمار یعنی



مطلب مهم‌تر
اصلاً وقتی به دیگران غذا می‌دهی
تغذیه‌شان که با تو باشد
با تو صمیمی می‌شوند
و همین کافیست
تا آرام شوند
افسرده نشوند
امنیت را احساس کنند
وقتی نباشد
ناامنی و تنهایی به سراغ آدم می‌آید

خانه‌داری درست مثل برج مراقبت است
هواپیماها بدون برج مراقبت سقوط می‌کنند
امنیت پرواز ندارند
پایگاه ِ مرکزی‌ست

در شبکه رایانه‌ای جای سرور است
سرور نباشد ناهماهنگی می‌شود
منشأ هماهنگی‌ست خانه‌دار
نقطه اتکاست
همه چیز دور اوست
حول اوست
نه فقط مدیر خانه
بلکه او نقطه همگرایی تعدادی آدم است
همه به خاطر او دور هم جمع می‌شوند

خانه‌دار اگر نباشد
هیچ کدام دلیلی برای بازگشت به خانه ندارند
نظم از بین می‌رود
این‌یکی چرا از مدرسه زود بیاید خانه
آن‌یکی چرا نرود با رفقا دور دور
ولی اگر باشد
همه زود می‌آیند که در خانه باشند
گرد آیند
جمع شوند
محل تجمّع می‌شود خانه
دور هم فیلم ببینند
دور هم غذا بخورند
دور هم حرف بزنند

نخ تسبیح است خانه‌دار
نباشد هر کدام بیرون می‌مانند تا وقت خواب
فقط برای جنازه شدن به خانه می‌آیند
آن‌هم نه همیشه
چه بسا شب را در خانه رفقا بخوابند
یک‌کسی باشد که تماس بگیرد و بگوید: کجایی؟
چرا دیر می‌آیی؟
همین یک جمله
همه را منظّم می‌کند
نظم که باشد
آرامش می‌آورد
کارها درست پیش می‌رود
خستگی‌ها در می‌رود

اگر نقطه اتکا را برداری
لنگر را که بکشی
سوزن مرکزی پرگار که نباشد
مردم تا ته جان خود کار می‌کنند
بیرون وقت می‌گذارند
خسته می‌شوند
ولی خودشان نمی‌دانند چرا
روح‌شان خسته می‌شود
از این‌که جایی نیست که آن‌ها را فرابخواند
بودنشان را انتظار بکشد

خانه‌داری فقط انجام کارهای خانه نیست
ظرف را ماشین ظرفشویی می‌شوید
لباس را ماشین لباسشویی
غذا را هم مایکروفر
خانه را هم جاروبرقی‌های هوشمند
این‌ها که آدم نیاز ندارد
این‌ها هتل‌داری‌ست
خانه‌داری که نیست

خانه‌داری جمع کردن یک سری آدم در یک نقطه خاص است
این را سال‌هاست درک کرده‌ام
با تمام وجود
در تمام این چهارده سال
چهارده‌سالی که خانه‌دارم
و چقدر جذاب است این کار
و چقدر ابعاد مختلفی دارد
و چقدر آثار مفید و بابرکت

خانه‌ای که خانه‌دار نداشته باشد بی‌حال است
بی‌سر و سامان
آدم‌هایش رها و بی‌هدف
اصلاً یک‌جور ِ ناجور

اگر دور هم جمع نشوند
همگرا نمی‌شوند
هم را دیگر نمی‌شناسند
چون دیگر حرف نمی‌زنند
و همسخنی که نباشد
قرابت و رفاقت دیگر نیست
به نظر من

این‌هایی که خیال می‌کنند هم سر کار می‌روند و هم غذایشان آماده
این‌ها اشتباه می‌کنند
این‌ها خانه‌دار نیستند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - خانواده 56 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
اتحادیه مستقل خبرنگاران + شنبه 102 آبان 20 - 4:0 صبح

نظرم را درباره خبرنگاری
یکی از خبرنگاران پرسید
در روز خبرنگار
نوشتم:


در جامعه‌ای که خط‌کش «پول» است
سرمایه یعنی
ارزش همه چیز با پول سنجیده می‌شود
وقتی می‌پرسیم: کدام شغل ارزشمندتر؟
دستمزد معلوم می‌کند
هر چه بیشتر
آن شغل مفیدتر و با ارزش‌تر

وقتی بپرسی: کدام خانه بهتر؟
می‌گویند: همان‌که گران‌تر
کدام گوشی موبایل؟
همان که قیمت بیشتر

همه چیز وقتی با خط‌کش پول سنجیده می‌شود
خبرنگار هم ارزشش با پول مشخص می‌شود

در چنین جامعه‌ای
پول و سرمایه تعیین‌کننده است
تعیین می‌کند تا چه چیزی اتفاق بیافتد

اگر پژوهشگر است
دستمزد می‌خواهد
دستمزد ِ بیشتر یعنی کار ارزشمندتر
پس سرمایه تعیین می‌کند که چه پژوهش‌هایی انجام شود
پژوهشگر ِ بدون دستمزد که می‌شود هیچ
بی‌ارزش یعنی

معلم ناراضی
می‌گوید: چرا دستمزد من با رفتگر مساوی
یعنی من ارزشم در حدّ رفتگر شهرداری؟



خبر هم می‌شود محصول سرمایه
خبرگزاری «باید» درآمد داشته باشد
سرمایه‌گذار دارد
سرمایه سود می‌خواهد
هر چه سود بیشتر یعنی کار بهتر
بهتر بودن با سود بیشتر فهمیده می‌شود

در چنین جامعه‌ای
خبرنگار در مسیر سود قلم می‌زند
چاره دیگری ندارد
سفارش از سوی سرمایه می‌آید
خبرگزاری‌ها برای خبری پول می‌دهند که سود بیشتری داشته باشد
دیگر خبر نمی‌تواند «منصفانه» باشد
چرا؟
زیرا برای «هر خبری» پول نمی‌دهند
و برای خبری اگر پول بدهند
باید در مسیر سود خودشان باشد
خبرنگار می‌شود عمله سرمایه‌دار

هزاران خبر هست
ولی کدام اخبار منتشر می‌شود؟
کدام اخبار جمع‌آوری می‌شود؟
کدام اخبار تولید می‌شود؟
کدام خبر کار می‌شود؟
چه منابعی برای اخبار تأیید می‌شود؟
اخباری که سرمایه تأیید کند

واقعیت این است
واقعیت می‌شود هر چیزی که سود داشته باشد

فرض:
دو موضوع پیدا می‌شود
خبرنگار قصد تهیه خبر
سؤال می‌کند از خبرگزاری
می‌گویند: فلان را گزارش کن
یا خودش اصلاً
هر دو خبر را تهیه
کدام را می‌پسندند و پول می‌دهند؟
همان «مسیر» می‌شود
مسیری برای تمام خبرنگاران جامعه

اگر دولت پول‌دهنده باشد
اخباری که تأیید آن باشد
اگر شرکت‌ها
هر چه آن‌ها را بزرگ‌تر نشان دهد
رپرتاژ اصلاً می‌شود یک نوع تبلیغ
خبر را سفارش می‌دهند
رپرتاژآگهی درست می‌شود
شرکت‌های بزرگی که دقیقاً کارشان می‌شود همین
برای معرفی سرمایه‌گذاران خبر تولید می‌کنند
طوری هم که مخاطب نفهمد
نفهمد که این دیگر خبر نیست
بلکه صرفاً تبلیغ است
تبلیغ کالا یا خدمات

خبرنگار لای چرخ‌دنده‌های نظام سرمایه‌داری خُرد می‌شود
تجزیه می‌شود
تبدیل می‌شود به ابزاری برای سرمایه
برای خدمت
خدمت به پول
تولید پول بیشتر
«خبرنگاری مستقل» دیگر معنا ندارد
خبرنگار مستقل فقیر می‌شود
چون کسی برای خبر ِ درست پول نمی‌دهد
و اگر پول نباشد
خبرنگار زنده نمی‌ماند
تا به تولید خبر ادامه دهد

شریان زندگی انسان‌ها به پول وابسته شده
چون تمام نیازهای بشر شهری با پول تأمین می‌شود
نیازها وقتی به پول وابسته است
رفع نیازها
خبرنگار هم محتاج پول می‌شود
و پول
یعنی همان سرمایه
دنبال سود بیشتر
خیلی سخت است در این زمانه بشود خبر برای واقعیت باشد
برای رساندن حقیقت
خبر تابع سفارش است
سفارش را چه کسی می‌دهد؟

کسی وبلاگ خبرنگار را که نمی‌خواند
خبر را باید در سایت ببینند
سایت مال چه کسی است؟
مال خبرنگار؟!
خبرنگار که رسانه در اختیار ندارد
صاحب رسانه است که مالک خبرنگار شده
مالک خبر
خبر مثل یک کالاست
خرید و فروش می‌شود
تولید آن تابع سرمایه است

می‌خواهی یک کالا تولید کنی
نیاز به سرمایه دارد
مواد اولیه می‌خواهد
دسترسی می‌خواهد
این‌ها در اختیار تولیدکننده نیست
در اختیار سرمایه‌گذار است
پس خبرنگار به مسیری می‌رود که تعیین شده است
و این مسیر
قطعاً آخرت نیست
دنیاست
زیرا سرمایه علاقه‌ای به آخرت ندارد
چون در آخرت وجود ندارد
دنیا همه‌چیز اوست!

خبرنگار تولیدکننده کالا یا خدمت است
و هر دوی این‌ها
صاحب دارد
مالک دارد
مثل یک بنا که خانه می‌سازد
خانه را سرمایه‌دار سفارش می‌دهد
هر چه او بخواهد ساخته خواهد شد
حتی اگر بنا خیلی آدم خوبی هم باشد!

چه کنیم؟
خبرنگار بایستی لیز بخورد
سُر بخورد
لای چرخ‌دنده‌های سرمایه لایی بکشد
خبر را چاره‌ای ندارد مثل سفارش بسازد
ولی با هنرمندی
لای این سفارش
حرف خود را بزند
مخفیانه
رمزگونه
فقط مشتری حقیقی بتواند بفهمد
بعضی افراد
فقط بعضی مخاطبین
نیاز به ترفندهای ادبی دارد
راست و درست نمی‌تواند حرف خود را بیان کند
زیرا چنین حرفی خریدار ندارد
و برای آن پول نمی‌دهند

حتی اگر خبرنگاری منتقد باشد
یقین سرمایه‌گذارش این را خواسته است
منافعی در انتقاد داشته است
برای انتقاد پول داده است
اگر یک روز برای تأیید پول بدهد
خبرنگار تأیید می‌کند
یک روز هم برای تخریب پول می‌دهد
خبرنگار تخریب می‌کند آدم‌ها را

متأسفانه واقعیت خبرنگاری امروز این است
یک چاره هست
ایجاد اتحادیه خبرنگاران
خبرنگاران یک صنف بشوند
یک «خانه» تأسیس کنند
باشگاه مستقل داشته باشند
خودشان مبلغی را به عنوان حق عضویت بپردازند
برای تأمین هزینه‌ها
تا اتحادیه‌شان مستقل بشود
برای دیگران کار کنند
پول در بیاورند
ولی
در اتحادیه
فقط برای نشر حقایق به هم کمک کنند
سؤالاتی طرح کنند
که مشتری ِ سرمایه‌دار ندارد
ولی مردم می‌خواهند
نیاز واقعی جامعه باشد

تا چنین اتحادیه مستقلی نداشته باشند
وابسته‌اند
و وابسته
نمی‌تواند واقعیت را بگوید
آن‌چیزی را می‌گوید که از او خواسته باشند!

خبرنگاران یک روز بایستی همه دور هم جمع شوند
اتحادیه بسازند
اتحادیه‌ای مستقل از تمام وابستگی‌ها
آن روز را می‌شود روز خبرنگار نامید
وگرنه امروز
فقط روز خبرگزاری‌هاست!

خلاص


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - اقتصاد 134 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
فقر ِ عمومی و عمومیّت ِ فقر + دوشنبه 102 آبان 15 - 2:59 عصر

درباره فقر پرسید
گله می‌کرد
این‌طور پاسخش را دادم:


در گذشته فقر ناشی از ظلم یک فرد نسبت به یک فرد دیگر بود
زمین او را می‌گرفت
اموال او را می‌دزدید
یا در اثر حادثه‌ای توان کار را از دست می‌داد

امروزه اما فقر به عنوان یک امر رایج اجتماعی در آمده
علت آن هم «افزایش حجم پایه پولی»
یعنی بانک‌ها دزدی می‌کنند
از طریق قرض دادن ثروتی که «تولید نشده است» هنوز
اعتبار و پول رایج در جامعه را افزایش می‌دهند
اثر آن هم این:
میزان پول ِ در جریان جامعه بالا می‌رود
ارزش پول پایین می‌آید
چون با کار انجام شده در جامعه مساوی نیست
یعنی هزار تومانی که در جیب من است
فردا دیگر قدرت خرید هزار تومان را ندارد
تبدیل به پانصد تومان می‌شود

در این میان
افرادی که کالا دارند
خصوصاً کالاهای سرمایه‌ای؛
زمین، خانه، خودرو، طلا، ارز، سکه
این‌ها چیزی از ارزش کالایشان کم نمی‌شود

ولی کسانی که پول دارند
این پول دچار کاهش ارزش می‌شود
ولی درآمدها و حقوق‌ها چه؟!
به این میزان که افزایش نمی‌یابد

سال 1384 صداوسیما کار می‌کردم
ماهی 100 هزار تومان حقوق
سکه حدود 100 هزار تومان
یعنی
ماهی یک سکه طلا درآمد
به سادگی تمام نیازهای زندگی تأمین
به مغازه که می‌رفتم
هر چه نیاز داشتیم می‌خریدم
از همین سوپری محل خودمان هم

اما پایه پولی 30 برابر در این سال‌ها افزایش یافت
الآن دو سه میلیون حقوق
سکه به 25 میلیون تومان رسیده

دقت کنید
قیمت طلا بالا نرفته
طلا خود ابزار و خط‌کش محاسبه ارزش است
قیمت آن «مبنا»ست
تغییر در مبنا معنا ندارد
واحد اندازه‌گیری که تغییر نمی‌کند
بلکه ارزش پول پایین آمده

امروز اگر ماهی 25 میلیون تومان حقوق
تازه به اندازه آن سال درآمد
سال 1384
ولی درآمد یک دهم شده است
پس توان خرید هم یک دهم
نتیجه؟!

دیگر نمی‌توان از سوپری محل خرید کرد
باید برویم در صف بایستیم
همه‌مان
از فروشگاه‌های ارزان‌فروشی
مثل فروشگاه جانبازان



اما در عوض
آن‌هایی که کالاهای سرمایه‌ای داشتند
زمین، خانه، خودرو، طلا، ارز، سکه
تمام این ثروت را به جیب خود می‌ریزند
ثروتی که ما از آن محروم شده‌ایم
من و امثال من
بدون این‌که متوجه باشند
بدون این‌که خودشان هم بدانند
ثروت‌های هنگفت به دست می‌آورند
در حقیقت همان اعتباری است که از ما دزدیده شده
به همّت بانک‌هایی که وام می‌دهند
ربا می‌گیرند و ربا می‌دهند
بر حجم پول جامعه می‌افزایند

این سبب فقرهای بزرگ اجتماعی می‌شود
همه ما این فقر را می‌چشیم
همه ما که توان تهیه کالاهای سرمایه‌ای را نداشته‌ایم
به همین خاطر دچار فقر می‌‌شویم

در نظامی که مبتنی بر اقتصاد سرمایه‌محور است
ارزش هر چیزی با پول سنجیده می‌شود
معلم وقتی می‌بیند درآمد او مساوی با یک رفتگر است
احساس می‌کند ارزش اجتماعی پایینی پیدا کرده
وقتی خواستگاری برود
ارزش اجتماعی او را با چه می‌سنجند؟!
واقعاً با همین درآمد
به او دختر دلخواهش را نمی‌دهند

مدارس هم وقتی طبقه‌بندی می‌شوند
دولتی، نمونه دولتی، شاهد، سمپا، غیرانتفاعی
فقط ثروتمندان می‌توانند از آموزش‌های پیشرفته استفاده کنند
از بهترین معلم‌ها
طبیعتاً همین‌ها هم مدارک دانشگاهی مهم را کسب کرده
در آینده همین قشر می‌توانند مناصب را به دست بگیرند
همین قشر ثروتمند
همین قشر دارای کالاهای سرمایه‌ای
مناصب سیاسی و اقتصادی و فرهنگی نظام را
جامعه تبدیل می‌شود به الیگارشی ثروت
بر فقرا حکومت می‌کنند!

تنها دو راه برای کاهش فقر ممکن است
در این میان؛
یکی این‌که مانند سرمایه‌داران شروع کند به چاپیدن
وام گرفتن
سرمایه جمع کردن
سرمایه را با بی‌انصافی و بی‌رحمی به کار انداختن
این سهام و آن سهام را خریدن
آن سهام و این‌یکی را به موقع فروختن
سود روی سود جمع کردن
یعنی قرار گرفتن در ساختار ظلم اجتماعی

راه دیگر چه؟!
این‌که نظام اجتماعی دوباره انقلاب کند
یک انقلاب فرهنگی
ساختارهای توزیع اختیارات را عوض کند
اختیارات قدرت و ثروت را
مثل سال 1357

در این صورت دوباره فقر کاهش یافته
سرمایه‌ها در طبقات پایین پخش می‌شود

در غیر این دو صورت
بایستی با فقر کنار آمد
به آن راضی شد
با کاهش مصرف
افزایش تولید
بلکه بتوان صرفاً در حداقل زندگی و حیات باقی ماند

استاد حسینی(ره) می‌گفت:
ظلم بر دو نوع است؛ ظلم فردی و ظلم اجتماعی
ما امروز گرفتار دومی هستیم
سبب فقر اجتماعی

یاعلی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - اقتصاد 134 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 - آقامنیر 105 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
رأی ِ مخفی + پنج شنبه 102 مهر 13 - 2:31 عصر

برایم همیشه سؤال بود
بچه که بودم
چرا مخفی رأی می‌دهند؟
هم حضرت امام (ره)
هم حضرت آقا
مقام معظّم رهبری
در هر انتخاباتی که برگزار می‌شود
تا این‌که...

مریم: بابا میشه بریم این هفته تهران دیدن عمه؟
- با بقیه صحبت کن
اگر هر سه تا موافق باشید می‌رویم

خیلی سعی کرد
تلاش
آن‌ها را متقاعد
هنگام گفتگو با سیدمرتضی
وقتی رفتن به تهران را «تفریح» معرفی کرد
- یادتان نیست
دو سال پیش که رفتیم
اصلاً تهران تفریح دارد؟
عمه که خودش دو سه ماه یکبار می‌آید قم
عموحسن و عموحسین هم می‌آیند
آن همه شلوغی و ترافیک و دود و هوای بد
شب هم چقدر سر و صدای ماشین می‌آید که نمی‌شود خوابید
تهران چه تفریحی دارد؟
حداقل همین کهک برویم که بیشتر خوش می‌گذرد!

عصبانی شد
وقتی این حرف‌ها را زدم
مریم: چرا حرفتو عوض کردی
مگه نگفتی موافقی؟

صدایم را آرام کردم تا آرام شود
بفهمد دعوا ندارم:
- ببین دخترم
من حرفم رو عوض نکردم
گفتم اگر موافق باشید هر سه
می‌رویم
ولی
آیا حق ندارم نظر خودم را بگویم؟!
من نظر خودم را گفتم
این‌که به نظرم تهران رفتن هیچ لطفی ندارد
حداقل این‌که می‌گویی تفریح
به نظر من تفریح نیست
حداکثر دید و بازدید و عیادت بستگان!

مریم باز هم عصبانی:
چرا نظرتو می‌گی؟
خب وقتی نظرتو می‌گی
نظر سیدمرتضی و سیداحمد عوض میشه دیگه!

- جان؟!
یعنی چون استدلال من درست است
چون منطق درستی دارم
چون حرف صحیح می‌زنم
خب این تأثیر میذاره و تصمیم دیگران رو درست میکنه
نباید حرف بزنم؟!



اشکش در آمده بود دیگر
خشم و نفرت را می‌شد در نگاهش دید
- باشه
قبول
من اصلاً دیگه نظر خودمو نمیگم
خود شما نظر بدید
هر سه تایی‌تون
تو هم راضی‌شون کن
من نظرمو نمیگم که رو نظر اونا اثر نذاره
خوبه؟!
مشکل حل شد؟!

بله، مشکل حل شد
تهران هم رفتیم
و برگشتیم
و من نظر خود را دیگر نگفتم
و این‌طور بود که فهمیدم
جامعه نیاز به آرامش و وحدت دارد
رهبر جامعه نمی‌تواند نظر خود را همیشه بیان کند
گاهی باید مخفی باشد
حتی رأی در انتخابات
ریاست جمهوری یا مجلس یا خبرگان
دیگران بفهمند شرّ می‌شود
همیشه هستند آدم‌هایی که از علنی شدن رأی رهبران برمی‌آشوبند!

قال امام الصّالِحین(ع): «وَ لَا تَصَدَّعُوا عَلَى سُلْطَانِکُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعَالِکُمْ، وَ لَا تَقْتَحِمُوا مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ فَوْرِ نَارِ الْفِتْنَةِ وَ أَمِیطُوا عَنْ سَنَنِهَا وَ خَلُّوا قَصْدَ السَّبِیلِ لَهَا ... إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَةِ یَسْتَضِیءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا» (نهج‌البلاغه، خ187)
هرگز از اطراف پیشواى خود پراکنده نشوید که سرانجام، خویشتن را به خاطر اعمال خود نکوهش خواهید کرد. خود را در آتش فتنه اى که در پیش است نیفکنید و از مسیر آن دورى گزینید. راه را براى عبور آن، باز گذارید ... مَثَل من در میان شما همچون چراغ در تاریکى است که هر کس در ظلمت قرار گیرد از نور آن بهره مى برد. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  حلقه میانی چیست؟ - دبیرستان سرای ایرانی - ایده پرتقالی - 
دستاورد تحصیلی + جمعه 102 مرداد 27 - 9:31 صبح

امسال عالی بود
کرونا تمام
کلاس‌ها حضوری
مدرسه‌ها بر روال
نه دیگر مجازی
شاد و ایتا تعطیل
نمره‌هایشان هم عالی

سیدمرتضی که زیر 19.5 نداشت:



سیداحمد هم همین‌طور
کمترین 19.5:



اما سیده مریم
شگفت‌آور
چون دهم هم
متوسطه دوم
اصلاً غیر از 20 نبود
کارنامه انگار ایده‌آل
انگار نسخه تست نرم‌افزار است
همه فیلدها در بالاترین اندازه ممکن
بالاتر از آن دیگر فرض ندارد:



خدا را شکر می‌کنم
زحمات‌شان به نتیجه نشسته
خداوند لطف فرموده
که
لا حول و لا قوّة إلا بالله العلی العظیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<      1   2   3   4   5   >>   >

شنبه 103 اردیبهشت 8

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X