مردم چیزى از کار دین را براى بهبود دنیاى خود وانگذارد جز آنکه خدا چیزى را که زیانش از آن بیشتر است پیشاپیش آنان آرد . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 10 + چهارشنبه 91 اردیبهشت 27 - 3:0 عصر

شهید آسیدمحمدباقر صدر می‌گوید:
این سلطنت یک چیزی است متفاوت از امکان و وجوب
(امتناع هم که عدمی است)
یعنی معتقد به سه مفهوم هستیم؛ وجوب، سلطنت، امکان!

اما این سلطنت چیست؟
سلطنت چیزی است مانند امکان
چون نسبت به وجود و عدم متساوی‌الطرفین است
و چیزی است شبیه به وجوب
چون برای ایجاد بدون ضمیمه کفایت می‌کند
یعنی مانند وجوب
اگر بود موجود می‌کند و دیگر نیاز به چیز بالغیری ندارد
اما این ایجاد متفاوت از وجوب است
چون ضرورتی در خود ندارد
یک جورایی، دیگر باید بگوییم: «إن الشیء لم یوجد إلا بالوجوب أو بالسلطنة»

صدر اولی را همان رابطه علیّت می‌داند
که در تکوینیّات رخ می‌دهد
و دومی را همان فعلی که از واجب‌الوجود سر می‌زند
و از انسان
وقتی عملی را از روی اختیار انجام می‌دهد

آسیدمحمدباقر این‌بار هم از «وجدان» یاری می‌گیرد
بخش سلبی را چون سیدمنیر نشان می‌دهد
این‌که اختیار با علیّت نمی‌سازد
ولی در بخش ایجابی
بحث «سلطنت» را طرح می‌فرماید
و درک آن را بر عهده وجدان می‌نهد
هم در مرحله ثبوتی
و هم در مرحله اثباتی!

مثالی هم برای درک وجدانی بهتر آن دارد:
رغیفَی الجائع و طریقَی الهارب
یعنی...

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
فلسفه سیگار + سه شنبه 91 اردیبهشت 26 - 7:49 عصر

بعد از ظهر بود و قدم می‌زدم
همین امروز...
شهر قم است دیگر
هوا که گرم می‌شود
کسی در آفتاب ِ بعد از ظهرها از خانه بیرون نمی‌آید که
مردم یا شب می‌آیند بیرون
یا صبح
که خنک‌تر باشد

عجله‌ای نداشتم و آهسته می‌رفتم
یک مغازه سیگارفروشی باز بود
کوچک بود و صندلی فروشنده بسیار نزدیک خیابان
رو کردم و پرسیدم: «سیگار خوب هم پیدا می‌شود؟!»
به گمانم پارادوکسی را پرسیده باشم

به سرعت جواب داد: «همه سیگارها خوبند!»
و درس را شروع کرد
این‌که می‌گویم درس
که تا به حال سیگارفروش فیلسوف ندیده بودم
شوخی نمی‌کنم
حقیقتاً قدّ یک فیلسوف ِ اخلاق نظریه‌پردازی می‌کرد!*

از این‌جا شروع کرد که: «همه سیگارها خوب هستند»
«خوبی و بدی نسبی است
سیگار چیزی است که از کارگران و اقشار ضعیف جامعه
تا اندیشمندان و بزرگان گرفتار آنند»

سپس نام چند تن از بزرگان را برد
و نام چند دانشمندی که می‌شناختم
و بعد فصلی مشبَع در خواص سیگار گفت
در خواص که وارد شد
آن‌چنان با اصطلاحات علم طب و پزشکی سخن می‌گفت
که گویی دکتری باشد حاذق
که به عشق هدایت بنی‌بشر
و راهنمایی آنان برای مبادرت به استعمال دخانیات
راه خود کج نموده و دکه سیگارفروشی زده است
خاصیت اپیدرم پوست
تا اتساع رگ‌های بدن
حتی آثار فوق‌العاده‌ای که سیگار برای بانوان در درمان گُرگرفتگی دارد!
چیزهایی که تا به حال حتی به گوشم نخورده بود!

وقتی این مطالب را می‌گفت
تمام ریزه‌کاری‌های علمی‌اش را توضیح می‌داد
از اساس، دلیل بروز هر بیماری را می‌گفت
و این‌که چگونه نیکوتین در درمان آن اثر می‌گذارد!

نمی‌دانستم بخندم یا ...

از ترور سیگار در جامعه سخن گفت
که وقتی پرسیدم: «با بوی بد ِ آن چه باید کرد؟»
گفت: «بوی خوبی دارد، چون در تبلیغاتی که کرده‌اند سیگار را ترور نموده‌اند، بد حس می‌کنید»
و وارد بحث «بوشناسی» شد!

بحث را برد تا بوی موادّی مانند تینر و وایتکس
و تفاوت مردان و زنان را در علاقه‌مندی به بوی این مواد شیمیایی برشمرد
و پس از بیان اختلاف‌های جنسیتی
که سبب موضع‌گیری‌ متفاوت مردان و زنان نسبت به بوی این مواد شده است
شاهد مثال را برگرداند به سیگار
و از آسیب تبلیغ‌هایی که علیه آن می‌شود سخن گفت
یعنی از تأثیر اعتبارات اجتماعی بر ادراکات حسّی هم خبر داشت!

البته در نهایت هم اصرار که باید جانب اعتدال را نگهداشت
همچون طبیبی که نسخه برای بیمار می‌پیچد
دقیقاً اوقاتی که باید به سراغ سیگار رفت را توضیح داد
و تأثیری که می‌تواند در بالابردن راندمان و بهره‌وری بدن داشته باشد
و آثار آن بر روی حنجره اگر زیاده‌روی شود
و ریه‌ها
به مضرّات هم در صورت زیاده‌روی اشاره نمود
کاملاً جدّی و نیکو حرف می‌زد

و من همچنان متحیّر
سخنی نمی‌توانستم گفت
پرسیدم: «این دانش‌ها را از دانشگاهی کسب کرده‌اید؟
آیا استاد دیده‌اید؟
این فلسفه را از کجا فرا گرفته‌اید؟
بچه قم هستید؟
طلبگی نخوانده‌اید؟»
ذهنی پر از سؤال داشتم
که بی‌محابا تیر خلاص را زد و گفت:
«من دنیا را از زاویه همین در ِ مغازه خود می‌بینم
علم همین‌جاست
دانش کف خیابان است
نگاه من به واقعیت از همین منظره است که سال‌هاست از آن به جهان می‌نگرم»**
برگشتم و به خیابان نگاه کردم
از داخل مغازه
فقط چند متر از خیابان دیده می‌شد!

* نگفتم قدّ یک فیلسوف اطلاعات داشت که دروغ نگفته باشم
ولی قدّ یک فیلسوف می‌توانست با مبادی تصوّری و تصدیقی
ایده‌پردازی نماید و نتایج شگفت بگیرد و مخاطب را مات کند!

** او حتی معرفت‌شناسی هم می‌دانست
این‌که تأثیر زاویه نگاه در شناخت انسان چقدر است!

---------------
به یاد سقراط افتادم و افلاطون
و زمانی که سوفسطاییان در کنار خیابان‌ها
کلاس درس برگزار می‌کردند
و پرسیدم: «کلاس فلسفه شما هر روز برقرار است؟»
به سرعت پاسخ داد: «من هر روز این‌جا هستم!»
شاید همّت کنم و یک دور فلسفه‌های مضاف را نزد ایشان درس بگیرم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 9 + سه شنبه 91 اردیبهشت 26 - 11:0 صبح

گفته بودم که مباحث اصول استاد حسینی(ره) را تمام کرده‌ام
بحث و مطالعه جزوات دو دوره را
چند سال پیش

اما چند سال است که بحث و مطالعه مباحث اصول شهید صدر را آغاز کرده‌ام
جلد دوم «مباحث‌الاصول» هستم
چند صباحی پیش مبحث جبر و اختیاری از ایشان دیدم
جدید و تأمل‌برانگیز

سیدمحمدباقر هم چون آقامنیر
تلاش کرده از شبهه علیّت رها شود
او اما بالکل علیّت را نفی نکرده
آن را مقیّد ساخته است

صدر در کتابی که به «استقراء» اختصاص داده
به همین رابطه علیّت نیاز دارد، تا استقراء خود را برهانی نماید
با چند مصادره و مبتنی بر نظریه احتمال
او که نمی‌تواند علیّت را چون سیدمنیرالدین از بیخ و بُن برکند
به فرمایش خود، حداقل به «احتمال رابطه علیّت» نیاز دارد
تا تکرار صدفه نسبی را نامحتمل کند
تا اطراف یک علم اجمالی را با علم اجمالی دیگر فانی نماید
و یک طرف واحد متیقّن و قطعی بسازد
و برای اولین بار در تاریخ بشر شاید
بتواند از استقراء ناقص حکم یقینی درآورد!

اما صدر در برابر اختیار نمی‌تواند علیّت را همچنان حفظ کند
او برای حل مشکل جبر و اختیار می‌گوید:
ممکن بالذات برای خروج از عدم به وجود
یعنی برگزیدن یکی از طرفین (وجود یا عدم)
که نسبت به آن‌ها ذاتاً متساوی است
وجداناً (نه برهاناً چون برهان آن را دوری می‌داند)
نیاز به یکی از دو چیز دارد:
1. وجوب بالغیر
2. سلطنت

بله، استاد صدر یک گزینه دیگر اضافه کرده است
در کنار رابطه علیّت که بر اساس وجوب عمل می‌کند
او می‌گوید اگر مدعی شویم: «إن الشیء ما لم یجب لم یوجد»
منکر اختیار شده‌ایم
چون اختیار هم در آن صورت «ما لم یجب لم یوجد»
و اگر «یجب» که دیگر اختیار نیست
و اگر «لم یوجد» پس نیست تا بنامیمش اختیار!

سلطنت چیست؟!

[هنوز ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 8 + دوشنبه 91 اردیبهشت 25 - 8:0 صبح

آسیدمنیرالدین پایگاه هماهنگی عالم را وحدت فاعل می‌داند
یا به عبارت خود «فاعل واحد»
هیچ قواعد واحدی در کار نیست
و هیچ آثار و خواص واحدی
آن‌چه واحد است فاعل ِ فاعل‌هاست
وقتی یک اراده بر تمام عالم جریان داشته باشد
هماهنگی ایجاد می‌شود

می‌بینید که «ثبات» را از تمام مجموعه مخلوقات خارج کرد
چرا که روشن است هر بخشی از آن به ثبات برسد
تمام آن‌چه را در ارتباط با خود دارد
به ثبات می‌کشاند
و این ثبات تمام مجموعه خلقت را فرا خواهد گرفت

بحث فلسفی زیاد طول کشید
قرار بود جبر و اختیار را بفهمم
وقتی با این مباحث استاد حسینی(ره) آشنا شدم
دیدم در پس تمام این گفتارها
اختیار را متفاوت از «انتخاب» معنا می‌کند
بسیار متفاوت از آن‌چیزی که امروزه از اختیار گفته می‌شود

معمولاً در تعریف اختیار می‌گویند: گزینش یکی از گزینه‌های ممکن!
ولی آسیدمنیر این تعریف را قبول نداشت
او می‌گفت این تعریف انتخاب است نه اختیار
اختیار «گزینه‌ساز» است
نه گزینه‌برگزین!

چطور؟!
وقتی اساس حرکت و تغییر در عالم را مبتنی بر اراده و اختیار می‌داند
اختیار را ایجاد کننده آثار می‌پندارد
اختیاری که آثار را ایجاد می‌کند و آن‌ها را تغییر می‌دهد
با همین تغییر در آثار، در حقیقت تغییر در ذوات و ماهیات (با برداشت اصالت ماهیتی) ایجاد می‌کند
اختیار گزینه‌ای در پیش خود ندارد
اختیار نوعی خلق کردن است
فعلی که انسان انجام می‌دهد در واقع خلق چیزی است که نبوده است
«همان فعل با تمام شرایط و اوصافی که با آن ایجاد شده»

اختیار به این معنا اصلاً تابع آگاهی نیست
اصلاً تابعیت برای اختیار معنایی ندارد
اختیار هرگز به انتخاب میان آگاهی‌ها نمی‌پردازد
که اختیار خود آگاهی‌های جدیدی را ایجاد می‌کند
آگاهی‌هایی که ناشی از ایجاد آثار جدید در عالم است

این‌ها را که از استاد حسینی(ره) خواندم
تازه احساس کردم مشکل جبر و اختیار حل شده است
اختیار اساساً با علیّت نمی‌ساخت و نمی‌سازد
آسیدمنیر بالکل علیّت را کنار گذاشت تا اختیار را به حکومت برساند
تا از شرّ جبری
که دست‌بردار نبود از گرده بشر
همه ما را راحت کند!

اما اخیراً...

[این بحث ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 7 + یکشنبه 91 اردیبهشت 24 - 1:49 عصر

ما دو گزینه بیشتر نداریم
یا بپذیریم که جهان واقع در حال حرکت و تغییر است
و یا قائل به سکون ِ مطلق در واقعیت شویم
(یعنی هیچ تغییر و تبدیل و حتی جابه‌جایی در واقع رخ نمی‌دهد)
اگر گزینه دوم را نپذیریم
راهی جز نفی علیّت نخواهیم داشت

استاد حسینی(ره) برای این بیان خود این‌گونه استدلال می‌آورد که:
1. اگر خواصّ اشیاء واقعی ثابت می‌بود
و غیر قابل تغییر
هیچ حرکتی رخ نمی‌داد
زیرا تأثیر و تأثر میان اشیاء بی‌معنی می‌شد
ترکیب و تجزیه مصداقی پیدا نمی‌کرد
و ربط و ارتباط میان آن‌ها هیچ تصوّری نمی‌داشت
و هر واقعیتی با واقعیات دیگر متباین بود به تمام ذات خود (نفی اصالت ذات)
2. اگر ارتباط میان اشیاء تابع اثر آن‌ها در یکدیگر می‌بود
که این اثر برای هر شیء ثابت بود و تغییر نمی‌کرد
تمام اشیاء اثر ویژه خود را اگر می‌داشتند به صورت ثابت
باز هم دیگر حرکت و تغییری نبود
تمام حرکت‌ها انجام می‌شد و پایان می‌یافت
هر تأثیر و تأثری کار خودش را می‌کرد
و تغییر به انتها می‌رسید (نفی اصالت ربط)
3. همچنین است اگر آثار را ثابت ندانیم
ولی تابع قواعد و قوانین خاصی
اگر معتقد شویم آثار اشیاء تغییر می‌کند
چیزی که امروز می‌تواند قابل انفجار و آتش‌زا باشد (H و O)
می‌تواند در شرایطی دیگر آتش را خاموش کند (H2O)
اما این تغییرات را مشخص و معیّن بدانیم
مثلاً تابع فرمول‌های فیزیک و شیمی و ...
باز هم حرکت پایان می‌یافت
گویا نقشه ثابتی را بر عالم واقعیت حاکم بدانیم
قواعدی که نحوه تغییر آثار و خواص را بیان کند (نفی اصالت تعلّق)

پس می‌ماند یک گزینه
گزینه‌ای که هیچ بخش ثابتی نداشته باشد

نه خواص در آن ثابت باشد؛
مانند تعریفی که از ماهیت می‌شود
و برای واقعیت حدّی قائل است به نام جنس و فصل و غیرقابل تغییر
یا مانند حقیقت وجود
که ذات شیء را چیزی جز «بودن» نمی‌داند
و حدّ این بودن را غیر قابل تغییر

نه کنش و واکنش‌ها و تأثیر و تأثرها ثابت باشد
و نه البته قواعدی که بر این کنش و واکنش‌ها حاکم است
هیچ عنصر ثابتی نباید فرض شود

هر وعائی که ثبات در یک گوشه آن وارد شود
حرکت از گوشه دیگر خارج می‌شود
پس: تمام آثار و تغییرات و حرکت‌ها باید تابع «اراده‌ها» باشد!

[اشکال نکنید که در باب واجب‌الوجود چه می‌گوید استاد
که فرض حرکت و تغییر در او خلاف واجب بالذات بودن اوست
استاد دایره بیان فلسفی خود را از ابتدا محدود می‌کند به مخلوقات
و خارج از این دایره را قابل بحث فلسفی برای مخلوقی چون انسان نمی‌داند
لذا اصلاً با این شبهه مواجه نمی‌شود!]

اگر هیچ نحوه ثباتی در عالم نباشد
پس جهان خلقت به چه بند است؟!

[همچنان ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 6 + پنج شنبه 91 اردیبهشت 21 - 7:0 صبح

آسیدمنیرالدین(ره) از اساس با علیّت سر جنگ داشت
ناسازگاری عجیبی با چنین رابطه‌ای
می‌گفت: علیّت یکی از آن زنجیرهایی است که با آن دست خدا را بسته‌اند
همین فلاسفه‌ای که خداپرست‌اند.
و این آیه را می‌خواند: «وقالت الیهود ید الله مغلوله»(مائده:64)
راه نجات از بن‌بست فلسفی جبر و اختیار را
سیدناالاستاذ در رهایی از رابطه علیّت می‌دانست
که این شعار را صدر کتاب‌ها و جزوات می‌نگاشت: «ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم»(اعراف:157)
که این علیّت دست و بال ما را بسته است!

استاد حسینی(ره) نتایج و آثار اعتقاد به علیّت را بررسی کرد
و به این نتیجه رسید که اگر قائل به علیّت شویم
هیچ حرکتی در جهان خلقت امکان نخواهد داشت
بگذارید این‌گونه تفسیر کنم:

هر معلولی علّتی دارد
آن علّت هم علّت دیگری
نهایت این سلسله علل هم به واجب بالذاتی باز می‌گردد که نیاز به علّت ندارد
و علّت هم ندارد
خب، حالا توجه کنید
اگر آن علّت باشد (که هست)
معلول او باید باشد
و اگر آن معلول باشد ...
هلمّ جرّا
تا آخر تمام معلول‌ها باید حاضر باشند،
مادامی که علّت‌العلل موجود است
و چون علّت‌العلل قدیم است (یعنی ازلی است و همیشه بوده است)
تمام معلول‌ها باید باشند
و دیگر هیچ معلولی نباید پدید آید
و دیگر هیچ حرکتی نباید رخ دهد

پاره‌ای عرفا چیزی شبیه به این را پذیرفته‌اند
ولی فلاسفه به روش‌هایی توجیه کرده‌اند
بعضی گفته‌اند: او عقل اول را خلق کرده است
و عقل اول، عقل دوم را
و یک سلسله‌ای درست کرده‌اند که بگویند عالم ما را آن عقل آخری خلق کرده
که او تغییر دارد و حرکت دارد و بداء و این حرف‌ها
متکلمین هم شبیه آن را در قالب مخلوقی به نام «مشیّت»
و مشیّت باری‌تعالی سایر خلق‌ها را بر عهده دارد
بعضی هم گفته‌اند چه اشکالی دارد اصلاً که عالم قدیم باشد
حدوث عالم لازم نیست حتماً تا ممکن بودن آن توجیه شود
شما اصلاً‌ معنای امکان را نفهمیده‌اید
چیزی می‌تواند ممکن باشد و قدیم هم باشد
چون در امکان تنها نیاز شرط است، نه حدوث (یعنی یک زمانی نباشد و بعد هست شود)

این دعوای حدوث و قِدم عالم زمان معصومین(ع) هم بود
و روایاتی در این باب به دست ما رسیده است

اما سیدمنیرالدین(ره) علیّت را نفی کرد، بالکلّ!
و گفت...

[این بحث خیلی ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 5 + چهارشنبه 91 اردیبهشت 20 - 12:0 عصر

هر اختیاری که انسان می‌کند
یک پدیده ممکن است
یعنی وجودی دارد که ذاتاً ممکن بوده
که باشد
یا نباشد
علّت صدور این اختیار چیست؟
بله، دقیقاً همان «اختیار خاصّ» را می‌گویم
نه قوّه و توانایی اختیار کردن را

این علّت یا داخل نفس ماست
یعنی داخل خود ما
یا خارج از ما
اگر داخل ما باشد یا خودش اختیاری است
یا غیر اختیاری
اگر اختیاری باشد که خودش داخل همین بحث است
یعنی همین پرسش از خود او هم می‌شود
که علّت صدورش از کجاست
که به «تسلسل» می‌انجامد
اگر هم غیراختیاری باشد
یا خارج از نفس ما باشد
در هر دو صورت به جبر می‌رسد
یعنی «اختیار رفتن به مشهد» خودش علّتی دارد
که تحت اختیار نیست

عجب شبهه سنگینی شد!
بله، این مشکل هست
و فلسفه اصالت وجود نتوانست مرا قانع کند
زیرا هر چه پاسخ می‌داد در دایره علیّت بود
و تا علیّت باشد
تمام اراده و اختیار انسان باید معلول باشد
برای چیزی که او خودش اختیار ما نیست
حالا یا اختیار دیگری است
یا اصلاً از سنخ اختیار نیست و خلقتی تکوینی است!

معمولاً کسانی که این شبهه را درک می‌کنند
آگاهی و علم را آن چیزی می‌پندارند که اختیار را در دست دارد
یعنی اختیار معلول آگاهی‌هاست
این‌جا به همان قصه‌ای باز می‌گردیم که در ابتدا گفتم
جوانان محله ما از روی جهالت عمل می‌کردند
از روی آگاهی‌های نادرستی که از باورهای قوم خود گرفته بودند
باورهایی غربی که زشت‌ها را زیبا جلوه می‌داد
کسی که زشت را زیبا ببیند
خب عمل زشت را هم اختیار می‌کند

ببینید اختیار چه راحت به جبر انجامید!

حتی در اندیشه‌های اعتقادی و کلامی
و حتی باورهای عرفانی ما هم
رگه‌های کلفتی از این جبرگرایی دیده می‌شود
یادم هست دبیر بینش دبیرستان‌مان وقتی این استدلال را در تعریف عصمت بیان کرد:

«معصوم گناه نمی‌کند، زیرا حقیقت گناه را می‌بیند و علم به آن دارد، لذا گناه نمی‌کند و میل به آن هم ندارد، مانند کسی که کثافاتی را روی زمین ببیند و حقیقت آن را بداند، هرگز حتی تصوّر اکل آن به ذهنش خطور نمی‌کند!»

شاگردی بلند شد و پرسید:
«پس هنر نکرده است، ما هم اگر این علم را داشتیم گناه نمی‌کردیم!»

چندان بیراه هم نمی‌گفت شاگرد
وقتی عصمت جبری شود
ارزشی برای معصوم به ارمغان نخواهد آورد.

استادهای حوزوی‌مان البته در درس عقاید
این اشکال را پذیرفتند و پاسخ دادند:
«عصمت یا همان علم به گناه،‌ هدیه‌ای از سوی خداوند است، به کسی که خداوند می‌داند اگر حتی عصمت هم نمی‌داشت، در دوران زندگی خود گناه نمی‌کرد. خداوند علم به آینده دارد و این جایزه را پیش از امتحان به معصوم داده است».

هر چه که باشد، اختیار با چالشی جدّی مواجه بود
تا نظریه‌ای جدید شنیدم...

[حالاحالاها این بحث ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 4 + سه شنبه 91 اردیبهشت 19 - 10:0 صبح

پاسخ مسأله را در یک کتاب دیگر یافتم
پاسخی فلسفی به این شبهه فلسفی که از رابطه علیّت نشأت گرفته بود

نویسنده تفکیک قائل شده بود بین «قوّه اختیار» و «اختیار خاص»
فرض کنید قصد رفتن به مشهد می‌کنید
نفس شما دارای قوایی است
یعنی توانایی‌هایی دارد
که یکی از آن‌ها توانایی اختیار کردن است
این توانایی را از خلقت خود داشته
(یا به نظر بعضی از زمانی خاص در سنّ رشد)
اما «اختیار رفتن به مشهد» یک پدیده دیگری است
چیزی که علّت می‌شود برای مسافرت شما

پس اگر بگوییم قوه اختیار یک علّتی دارد
که آن را پدید آورده
این ربطی ندارد به اختیار خاصی که شما می‌کنید
برای افعال خود
یعنی علّت تنها قوّه را اعطا کرده
پس دلیل نمی‌شود افعال شما غیراختیاری شود و جبری گردد

خوب استدلالی است؟!
به نظر من که نه!
آن را در دوره‌ای پذیرفتم
ولی بعد به اشکالی در آن برخوردم که...

[این بحث همچنان ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 3 + دوشنبه 91 اردیبهشت 18 - 1:0 عصر

رابطه علیّت را که در فلسفه خواندم
خیلی از باورهای قبلی‌ام را ترکاند!

تقسیم علّت به فاعلی و غایی و مادّی و صوری هم از آن جمله بود
مادّه و صورت اساساً ریشه درستی نداشت
زیرا بعد از صدرالمتألهین (همان ملاصدرا)
و با تقریرات و برداشت‌هایی که علامه طباطبایی(ره) از اندیشه او داشت
دیگر جایی برای ماهیت در واقعیت باقی نمانده بود
اگر ماهیت هیچ بهره‌ای از حقیقت نداشت
و فقط اعتبار و جعلی ذهنی بود
پس ماده و صورت که متناظر با جنس و فصل (ذات اشیاء) در نظر گرفته شده بود
جایی در واقعیت نداشت
ماده و صورت را معتقد شده بودند گذشتگان
فقط چون ماهیت را در ذهن و خارج و حتی نفس‌الامر یکی می‌دانستند
و حقیقتی علی‌حدّه برای آن قائل بودند

علّت غایی هم از دست رفت
زیرا غایت متأخر از معلول است
و خودش که نمی‌تواند علّت باشد
اگر هم انگیزه دستیابی به آن
و یا تصوّر آن ملحوظ نظر شود
که داخل همان علّت فاعلی می‌رود

اصلاً بگذارید این‌گونه بگویم
در مبنای فلسفی اصالت وجود
هیچ جایی برای تعدّد علّت نیست
علّت هم یکی بیشتر نباید باشد
علّت اگر باشد، معلول می‌آید
و علّت به فرمایش بزرگان فلسفه اصالت وجود
واجد و دارای تمامی کمالات و ویژگی‌های معلول خود است
زیرا فاقد شیء نمی‌تواند معطی آن باشد

پس:

اختیار خودش معلول علّتی است
اگر آن علّت باشد اختیار هست
اگر آن اختیار باشد
چون خودش علّت است برای افعال اختیاری ما انسان‌ها
پس تمامی افعال ما هم هست
علّت هم جزء بردار نیست که اختیار جزءالعلّة باشد یا نباشد
(تازه اگر هم باشد تأثیری در این شبهه ندارد!)
و چون آن علّت اول که اختیار از او نشأت گرفته
خارج از اختیار ماست
(یعنی ما نمی‌توانیم آن را بیاوریم یا نیاوریم)
پس افعال ما خارج از اختیار ما خواهند شد!

به همین سادگی دوباره به جبر بازگشتم
تا یک روز...

[این بحث ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 2 + یکشنبه 91 اردیبهشت 17 - 7:33 عصر

شبهه جبر و اختیار مسأله کوچکی نیست
وقتی کتاب‌های بزرگان را می‌بینی
آراء و نظرات‌شان حول این موضوع را
چقدر خود را به در و دیوار زده‌اند
و چه بسیار خطاها در این میانه روی داده

اولین کتابی که با عنوان «جبر و اختیار» خریدم
نوشته یکی از علمای معروف حوزه بود
فقط برای حل شبهه‌ای که در ذهن داشتم
با خواندن کتاب به سرعت قانع شدم
استدلال ساده بود و تأثیرگذار:

هر پدیده‌ای یا ذاتاً واجب است و یا ذاتاً ممکن
اگر ذاتاً ممکن باشد
نسبت به بود و نبود مساوی است
پس اگر موجود شود و تحقق یابد
لاجرم باید چیزی بودن او را واجب کرده باشد
آن چیز را می‌گوییم علّت
و آن پدیده ممکن را که اکنون وجوب بالغیر (به واسطه دیگری) یافته می‌گوییم معلول
و قانون این است: «إن الشیء ما لم یجب لم یوجد»

تا این‌جا اصل علیت ترسیم شد،
اما ادامه استدلال:

چهار علّت باید اجتماع یابند تا یک معلول واحد محقق شود؛
علت فاعلی، علّت غایی، علّت صوری، علّت مادّی
اختیار داخل در علّت فاعلی است
از این رو هر چند سایر علل موجود باشند
باز هم نبود اختیار مانع تحقق پدیده است

بگذارید بحث را این‌گونه باز کنم:
فرض کنید می‌خواهید به مشهد سفر کنید
تمام مقدمات آماده است
بلیط قطار و بار و بُنه و حتی میل به رفتن هم دارید
اما «اختیار» جزئی از علت است
که اگر تمام اجزاء علّت جمع نشوند
علّت تامّه نخواهد شد (علتی که با بودنش معلول به وجود آید)
پس فعل شما (رفتن به مشهد)
متوقّف است بر این‌که اختیار نمایید

خلاصه این‌که چون اختیار جزءالعلّة است
پس صدور فعل از ما انسان‌ها که مختار هستیم
منوط به آن است

این یعنی هر چه محیط اثر بگذارد
باز هم آخر یک چیز برای ما باقی می‌ماند
که آن اختیار است!

با خواندن این استدلال آرام شدم
دلم قرص شد و خیالم راحت
اما این آرامش دوامی نیافت
زیرا فلسفه خواندم و اشکالاتی به این استدلال در نظرم آمد
اشکال این بود...

[این بحث ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   121   122   123   124   125   >>   >

چهارشنبه 04 شهریور 5

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش روحانیت هنر بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X