سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

شیفته دانش، داناترین مردم است . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
روش محاسبه سود وام بانکی 1 + شنبه 102 فروردین 12 - 12:50 عصر

سود
بهره
ربا
اسکونت
کارمزد
همه این‌ها را می‌شود گفت
فرقی نمی‌کند
مهم یک چیز است:
«پول پول می‌آورد»

بانک وقتی وام می‌دهد
نامش را گذاشته‌اند «تسهیلات»
همان را که پس نمی‌گیرد
بیشتر می‌گیرد
چقدر؟
فرمول محاسبه‌ای برای آن دارد

این فرمول را توضیح می‌دهم
ولی در ابتدا
علائمی را به اختصار
برای ساده‌سازی نمایش محاسبات
فارسی به جای انگلیسی:



«مبلغ وام» همان مقداری‌ست که وام می‌گیریم
این‌که وام چند ساله باشد
این را «تعداد سال بازپرداخت» می‌گوییم
طبیعی‌ست که مبلغ وام به تعداد ماه‌های بازپرداخت تقسیم می‌شود
تا پایه قسط مشخص شود
مقداری که از اصل وام باید هر ماه پرداخت شود
به اضافه سودی که برای هر ماه در نظر گرفته شده است
«سود سالانه» را هم که روی همان وام مشخص می‌کنند

مثلاً این‌طور می‌گویند:
تسهیلات پنج‌ساله به مبلغ صد میلیون ریال با بهره 23 درصد

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
گزارش فروش + شنبه 101 مهر 30 - 6:0 صبح

سال 99 بود
ایده‌ای رسید
کارت بازی خودرو
این‌جا ماجرایش را نوشتم
رفتیم و چاپ کردیم و برای فروش
با بچه‌ها

از ابتدا قرار بود که سودش مال خودشان
سرمایه از من
این نتیجه کار
پس از دو سال:



قرار بود هزار نسخه چاپ شود
تعدادی خب پـــِـرتی داشت
خراب یعنی
از چاپ رو که به چاپ پشت رفت
بعضی نابود
در مسیر تست‌های اولیه
باقی را که فروختیم
945 عدد شد

ابتدا قیمت را 10 هزار تومان گذاشتیم
بعد کمی بیشتر
بعضی را دسته کردیم
پنج‌تا اگر با هم بخرد دانه‌ای 7 حساب شود
تخفیف‌های مختلف

همه فروش‌ها را ثبت کرده
تا «امین» باشم
برای سودی که قرار بوده به آن‌ها برسد
به فرزندانم
و گزارش را به آن‌ها ارائه کردم
بسیار دقیق
چیزی شبیه به این:



اعتماد مهم است
با گزارش کامل به دست می‌آید
صاحب کار
کارفرما
کسی که حقی از او در بین است
«باید» بداند
کامل هم
این در همه جا هست
در «جامعه»‌ بیشتر

مشکل ما همین
خیلی از امور نمی‌دانیم
ما مردم یعنی
باید بدانیم و مطلع باشیم

من نگران اعتماد فرزندانم بودم
در فروش همین کارت‌های بازی خودرو
پس همه‌چیز را نوشتم
جزء به جزء
و در اختیارشان
تا حرف و حدیثی نباشد
حتی به ذهن‌شان هم خطور نکند
اعتماد مهم‌ترین رکن در روابط اجتماعی‌ست!

قال مُنْجِز الْوَعْدِ (ع): «أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِی غَیْرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِی الدُّنْیَا وَ یَضَعُهُ فِی الْآخِرَةِ، وَ یُکْرِمُهُ فِی النَّاسِ وَ یُهِینُهُ عِنْدَ اللَّهِ؛ وَ لَمْ یَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیْرِ حَقِّهِ وَ لَا عِنْدَ غَیْرِ أَهْلِهِ، إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُکْرَهُمْ وَ کَانَ لِغَیْرِهِ وُدُّهُمْ، فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ یَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ، فَشَرُّ خَلِیلٍ وَ أَلْأَمُ خَدِین.» (نهج‌البلاغه، خ126)
بدانید که پرداخت مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است، و این کار شخص را در دنیا سر بلندى مى دهد ولى در آخرت موجب سر شکستگى است، او را در دیده مردم با ارزش اما نزد خداوند خوار مى کند. کسى مالش را در برنامه غیر حق و نزد غیر مستحق صرف نکرد مگر اینکه خداوند او را از سپاسگزارى همان مردم محروم کرد، و محبّتشان متوجه غیر او گشت، و اگر روزى قدمش بلغزد و به یارى آنان نیازمند شود همان مردم بدترین دوست و پست ترین رفیق خواهند بود. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انصاف ِ بورسی + پنج شنبه 101 خرداد 5 - 7:40 عصر

متن را نگاه کنید
یک کسی بخواهد عضو شود
از کارگزاری استفاده کند
خودش که نمی‌تواند
ما خودمان که حق نداریم
نمی‌توانیم معاملات انجام دهیم
فقط کارگزار می‌تواند
آن‌هایی که مجوّز کارگزاری دارند
چنین قراردادی
نه یک قرارداد
چند تا:


سهام عدالت را دولت به ما داد
ما را بورسی کرد
رفتیم سجام و کد بورسی گرفتیم
حالا نیاز به کارگزار داریم
این می‌شود

سبک نگارش را ببین
مدام از «تعهد» مشتری سخن به میان آمده
حتی اگر هک شود
یکی اگر از رمز مشتری استفاده کند
باز هم مشتری مقصّر
اما اگر سایت کارگزار خراب شود
کارگزار مسئول نیست
به او چه ربطی دارد که سرورش خراب
یا کند
مشتری باید بلند شود و حضوری برود کارگزاری
حتی اگر اختلال در سامانه باشد
ناشی از کوتاهی کارگزار
باز هم مسئول مشتری است

زمان برای طرح شکایت از سوی مشتری محدود است
اما برای کارگزار
زمان شکایت محدود نشده

حتی در مورد فسخ
باز هم مشتری مکلّف است
او باید دیون خود را فوراً تسویه کند
کارگزار متعهد نشده

حالا قبول
این قرارداد را که تأیید کنی
امضای دیجیتال یعنی
تعهدنامه پدیدار می‌شود



مشتری اخلال نکند
مشتری وکیل نگیرد
مشتری مراقب سامانه باشد
مشتری مسئولیت بپذیرد
کارگزار چه؟
آیا تعهد نمی‌دهد؟
یک تعهدنامه هم او امضا کند!

باشد
قبول
این را هم تأیید کردیم
مگر تمام می‌شود؟



وکالت اجباری؟
من می‌خواهم در بورس فعالیت کنم
صندوق شما را نمی‌خواهم
مجبورم؟
فقط یک کارگزار
فقط برای این‌که بدون تو نمی‌توانم معامله انجام دهم
سهام بخرم و بفروشم
حالا باید وکالت هم بدهم
در چه
در این‌که حتی اگر «یک ریال» از پولم دست شما بود
حق دارید سرمایه‌گذاری کنید
در صندوق خودتان؟!

بله
اگر این قرارداد را تأیید نکنی
امکان استفاده از بورس را نداری!

مدت قرارداد چقدر؟
نامحدود!

تعهدات چه؟
عجب!
امضای این قرارداد هیچگونه تعهد یا تکلیفی برای کارگزار ایجاد نمی‌کند؟!
باور می‌کنید؟
این در متن قرارداد است
در ماده 5
همان ابتدا
عجیب نیست؟!
پس دیگر تعهدات «طرفین» نیست که
چون طرف کارگزار تعهدی ندارد!

مشتری حق هیچگونه ادعایی ندارد
کارگزار اختیار دارد به صلاح‌دید خود عمل کند
چقدر عادلانه
چقدر منصف

چقدر این «حسب تشخیص و صلاح‌دید خود» را تکرار کرده‌اند
در جای‌جای قرارداد
چقدر مصرّ

به «حیات»‌ هم بسنده نکرده
به «مرگ» هم پرداخته
وکالت پس از فوت گرفته
ضمن عقد خارج لازم
عقد «لازم»
کارگزار وکیل و وصی پس از فوت من هم قرار است باشد
چه جالب!
مگر من چه می‌خواستم؟!
فقط می‌خواستم در بورس سهام بخرم و بفروشم
همین
باید کارگزار را وصی پس از مرگ خودم هم بکنم؟!

تازه حق طرح هرگونه اعتراض در مراجع اداری و قضایی و شبه‌قضایی را هم از خودم سلب و ساقط کنم؟!
بدون نیاز به اخذ موافقت مشتری!

چقدر حقوقی نوشته‌اند
چند وکیل اجیر کرده‌اند؟
تا چنین متن استثماری بر کاغذ نقش بندد؟!

این‌جا را ببین
کارگزار به صلاح‌دید خود
به تشخیص خود
بدون اذن و اجازه مشتری
پول مشتری را سرمایه‌گذاری کرده
در هر جایی که دوست داشته
حالا مشتری پول خود را می‌خواهد
پول را که پس می‌گیرد چه می‌شود؟
کارگزار دچار ضرر می‌شود
چون در زمان نامناسبی از سرمایه‌گذاری بوده
مثلاً ارزش سهام آن صندوق پایین آمده بوده
خب چه می‌شود؟
معلوم است که ضرر باید به دوش کارگزار باشد
چون او سرمایه‌گذاری کرده
او تشخیص داده
او صلاح دانسته
اما
متن قرارداد را ببین:
زیان حاصل یا جریمه ناشی از تعجیل  در ابطال واحدهای سرمایه‌گذرای به عهده مشتری خواهد بود
نامرد!
تو انصاف داری؟!
شرف چطور؟!

تبصره 3 را ببینید
اگر سیستم‌های رایانه‌ای ایراد داشته باشد
مسئولیتی متوجه کارگزار نخواهد بود!
پس متوجه چه کسی خواهد بود؟
حتماً آن هم مشتری؟!
رسماً «شوخی» دارید می‌کنید!

ضررهایی که از حیطه اختیار مشتری خارج است بر عهده اوست
مثل ضرر سرمایه‌گذاری‌های کارگزار
که به صلاح‌دید خود انجام داده
ولی
ضررهایی که از حیطه اختیار کارگزار خارج است
اصلاً‌ بر عهده او نیست!
باؤک تجر، بائی لا تجر؟!* (باعک تجر باعی لاتجر، بائک تجر بایی لاتجر، بائی لم تجر)

بند 3 ماده 8 جالب است
حتی اگر قرارداد فسخ شود
باز هم کارگزار وکیل و وصی مشتری باقی خواهد ماند
چون عقد لازم خارج است
ربطی به این قرارداد ندارد که!

و تمام نمی‌شود
قرارداد پس از قرارداد
حالا این قرارداد نمایش داده می‌شود



و باز هم یک‌طرفه
کارگزار حق دارد
ولی مشتری
حق اعتراض و طرح هر گونه دعوی و شکایتی ندارد
از خود سلب و اسقاط می‌نماید

مشتری باید
مشتری موظف است
مشتری مکلّف است
مشتری مجبور است
ولی
مشتری حق ندارد
مشتری هیچگونه حقی ندارد
فقط مسئولیت دارد
فقط و فقط!

بخش «فورس ماژور» را ببینید
ماده 6
اگر حادثه اتفاق افتد
خارج از اختیار طرفین
طرفین مسئول جبران نیستند
قبول
این درست
اما
بلافاصله «مشتری» را استثنا می‌کند
او مجبور است
به جبران
حتی اگر حادثه خارج از اختیار باشد:
عدم پرداخت بدهی مشتری در موعد مقرّر به هر دلیل حتی فورس ماژور از مصادیق نقض قرارداد محسوب می‌شود
یعنی چه؟
یعنی داخل در ماده 6 نیست
یعنی چه؟
یعنی ماده 6 فقط مختص کارگزار است
نه مشتری!
این انصاف است؟!

بورس را این‌طور مدیریت می‌کنند
این عدالت ِ بورسی است
چیزی که در نمای آن می‌بینیم
کارگزارها
تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل!

* «حکى العسکری فی کتاب التصحیف أنه قیل لبعضهم: ما فَعَل أبوک بِحمارِه؟ فقال: باعِه، فقیل له: لِمَ قلتَ باعِه؟ قال: فلِمَ قلتَ أنتَ بحمارِه؟
فقال: أنا جررتُه بالباء، فقال: فلِم تَجُر باؤک وبائى لا تَجُر؟
» (مغنی‌اللبیب، ابن هشام، ج2، ص669)
یکی از دیگری پرسید: پدرت با الاغش چه کرد؟ پاسخ داد: فروختش. اما به اشتباه در انتهای فعل «باعَ» به جای فتحه کسره قرار داد. از او پرسید: چرا فعل را مجرور کردی؟ یعنی کسره در آخرش قرار دادی؟ او هم پرسید: تو چرا در آخر الاغ (حمارِه) کسره قرار دادی؟ پس گفت: من الاغ را مجرور به حرف «بـ» کردم. یعنی حرف «بـ» سبب شد که کلمه بعد از او کسره بگیرد. پس او هم گفت: چرا «بـ» تو مجرور می‌کند، ولی «بـ» من که در اول «باع» است مجرور نکند؟! (ترجمه آزاد همراه با شرح)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پول ِ ایرانی + جمعه 101 اردیبهشت 16 - 7:57 عصر

سکه‌ها مختلف
در هر دوره‌ای
بر اساس زمان
گاهی از طلا
گاهی نقره
برنز و مس هم بودند
امروزه هم ترکیبی از نیکل

ارزش مهم است
تغییرات آن
وقتی کاسته می‌شود
روز به روز و پیوسته
نه ارزش فلز
که ارزش عنوانی که روی آن است
وقتی از فلز آن می‌کاهند
دینار است
ولی نه به قدر گذشته
طلا دارد
ولی نه به اندازه پیش
از وزن آن می‌کاستند
حکومت‌ها
تا بفریبند
ضعف اقتصادی را جبران
مردم خود را
وقتی نمی‌توانند پاسخگوی هزینه‌ها باشند

به اسکناس که می‌رسد دیگر نگو
وحشتناک
دیگر فلز نیست
ارزش ندارد
کاملاً اعتباری
تابع دستگاه چاپ در بانک مرکزی
یا نرم‌افزاری که روی سرورها نصب است
عددی که به سادگی افزایش می‌یابد
و موجودی حساب دولت را زیاد می‌کند
تا بدون پشتوانه هزینه کند

گشتم
هر چه سکه بود در گذشته این سرزمین
ولی این‌بار
سعی کردم با هم تطبیق دهم



با چنین ظاهری



[تصویر بزرگ]
[فایل اکسل شامل تمامی اطلاعات]

دینار رومی را مبنا کردم
انگار که واحد
ارزش سایر سکه‌ها را با آن
این‌که هر کدام چند دینار
دینار هنوز هم واحد پول ایران است
از قدیم هم بوده

خانه‌های آبی جنس واقعی سکه هستند
حاوی ارزشی که ذکر شده
و سایر خانه‌ها
رنگ‌های قرمز
مواردی که محاسبه شده‌اند
اطلاعاتی از آن‌ها نیافته
با ضرب و تقسیم پیدا کردم

برسیم تا ریال امروز
هدفم این
ببینیم امروز ریال چقدر است
چه ارزشی دارد
خیلی عجیب
نُه ده هزارم دینار
خیلی کم‌ارزش و ضعیف

اما چرا ریال
پرتغال در برزیل معادن طلا کشف کرد
خیلی زیاد
حمله عجیبی
آن‌قدر صاحب طلا شد
آن‌قدر زیاد
که سکه زد
و سکه‌های طلای پرتغالی دنیا را گرفت
سکه‌هایی که در پرتغال ضرب می‌شد
به ایران هم
و ریال همان سکه طلای پرتغالی
واحد پول ما هم شد
سرقت بزرگ ِ آغازگر استعمار
پرتغال به عنوان اولین کشور استعمارگر

منوی غذای یک چلوکبابی
سال 1270
صد سال پیش
نمی‌دانم اطلاعات آن درست است یا غلط
ولی بر فرض صحّت
قیمت‌ها قابل تبدیل



هر عباسی حدود 4 گرم نقره
هر شاهی حدود یک گرم
امروز نقره حدود 20 هزار تومان (اردیبهشت 1401)
تقریبی
هر عباسی چقدر می‌شود؟
80 هزار تومان
و هر شاهی 20 هزار تومان

حالا
قیمت‌های این منوی غذا
چلوی خالی 6 عباسی
480 هزار تومان یعنی (!)
به پول امروز البته
خیلی عجیب
برای من که این‌طور
از کاهش ارزش پول
که قیمت‌های قدیم زیاد به نظر می‌رسد
وقتی اسکناس می‌آید
و طلا و نقره ارزشی دست نیافتنی پیدا می‌کند
دیگر نقد رایج نیست
منو را به قیمت امروز ترجمه کردم
با همان تقریبی که اشاره شد:

چلو خالی = 6 عباسی = 480 هـ ت
کباب کوبیده = 6 شاهی = 120 هـ ت
کباب سلطانی = 1 قران = 20 شاهی = 400 هـ ت (!)
دوغ = 1 عباسی = 80 هـ ت
دوغ بزرگ = 2 عباسی = 160 هـ ت
شربت = 3 عباسی = 240 هـ ت
تخم مرغ = 3 شاهی = 60 هـ ت
لیموناد = 3 عباسی = 240 هـ ت
نان = 1 عباسی = 80 هـ ت
چای = 2 شاهی = 40 هـ ت
چای شیرین = 4 شاهی = 80 هـ ت

باورش سخت
یا این لیست نادرست
و یا نقره خیلی بی‌ارزش بوده
در هر صورت به نرخ روز این‌طور چیزی می‌شود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نمودار تغییرات سپرده قانونی + چهارشنبه 100 بهمن 6 - 12:30 عصر

قبلاً این‌جا نوشته بودم
معضل بانک مرکزی
معضل سپرده قانونی
مشکلی که خلق ِ پول ایجاد می‌کند
گریبانگیر ما

ابزاری ساختم در اکسل
برای محاسبه
نشان می‌دهد
تأثیر سپرده قانونی را
که وقتی کاهش دهد
بانک مرکزی
چطور «خلق پول» زیاد می‌شود
نقدینگی یعنی
طبیعتاً تورّم هم
چند برابر
چندین برابر

[فایل اکسل]

به صورت نمودار هم
تغییرات را



این هم نمونه‌ای از آن‌چه در اکسل دیده می‌شود:



[تصویر بزرگ]

خیلی کم است
در حال حاضر
درست این‌که 100 درصد باشد
قانون تا 10 درصد اجازه داده
کاهش آن را
که خیلی کم است

این خبر را مشاهده کنید
آخرین در سایت بانک مرکزی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کاهش مصرف برق فریزر + چهارشنبه 100 تیر 16 - 3:22 عصر

تمام هوای سرد داخل آن خارج می‌شود
وقتی در آن را باز می‌کنی
و مگر می‌شود باز نکرد؟
وقتی دنبال یک ماده اولیه خاص می‌گردی
در فریزر

اول این‌که اسم نوشتم
دسته‌بندی
برای هر طبقه از فریزر
نیاز به جستجوی بیشتر نباشد

کافی نبود
هنوز هم نمی‌دانستم
فراموش می‌کند انسان
چه در فریزر هست و چه نیست؟

هم تأمین مواد اولیه به آن بسته
و هم جستجو
روزی چند بار فریزر را باز می‌کنیم
در کاوش آن‌چه دیگر نیست
ولی یادمان رفته

اول نموداری تهیه کردم
طبقه‌بندی
آن‌چه معمولاً در فریزرمان نگه می‌داریم



و سپس یک جدول
در Word و پرینت
بیرون لمینیت کردم
به قیمت 4000 تومان
تبدیل به تابلوی وایت‌بورد
امکان نوشتن و پاک کردن با ماژیک



خیلی بهتر شده
آگاهی‌مان
دقیق می‌دانیم چه هست
گزارش از موجودی
دیگر باز نمی‌کنیم
بیهوده فریزر را
موتور کمتر کار کرده
هوای گرم و مرطوب داخل نشده
برفک کمتر
تلاشی برای کاهش مصرف برق

همین نکات کوچک مهم است
سر جمع مقدار زیادی می‌شود
برای یک جامعه تقریباً 85 میلیون نفری
رقم بزرگی خواهد شد
اگر با هم مراقبت کنیم!

قال رایةُ الْهُدی (ع): «کُنْ سَمْحاً وَ لَا تَکُنْ مُبَذِّراً، وَ کُنْ مُقَدِّراً وَ لَا تَکُنْ مُقَتِّراً» (نهج‌البلاغه، ح33)
سخاوتمند باش و در این راه اسراف مکن و در زندگى حساب گر باش و سخت گیر مباش. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - ساخت 12 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چرا فقط یکی؟ + شنبه 100 خرداد 22 - 12:18 عصر

وقتی آدم‌های خوبی داریم
زیاد هم
توان علمی دارند
دانش کافی
مهارت عملی
تجربه عالی
وقتی می‌بینیم انگیزه‌هاشان بالاست
والا
می‌خواهند خدمت کنند
فکر مستضعفین
انقلابی و در خط امام و رهبری
چرا فقط یکی را باید برای دولت انتخاب کنیم؟

به این موضوع فکر می‌کردم
هر کدام برود زیان است
یکی را اگر برگزینیم
باقی باید بروند؟!
چرا یک دولت ائتلاقی قدرتمند نداشته باشیم؟!

اگر رئیسی رئیس دولت شود
چقدر خوب که محسن رضایی رئیس بانک مرکزی
سعید جلیلی را بگذارد معاون اول
هم‌زمان دبیر شورای عالی امنیت هم باشد
زاکانی وزیر کشور که نیروی انتظامی در دستش
استانداری‌ها و فرمانداری‌ها
محکم با فساد مبارزه کند
یا بشود وزیر اقتصاد مثلاً
قاضی‌زاده جوان است و پرنشاط
پرتلاش هم حتماً
بشود وزیر خانواده
همان وزارتخانه‌ای که قصد داشت تشکیل دهد

فقط همین؟!
نه
چرا محدود به همین‌ها
احمدی‌نژاد را هم دعوت کنند به عنوان وزیر تعاون، کار و رفاه اجتماعی
با توجه زیاد به مستضعفین

تمام؟!
خیر
سعید محمد
حسین دهقان
حسن عباسی
هم هست
بشود رئیس مرکز بررسی‌های استراتژیک
رحیم‌پور ازغدی
حتی رائفی‌پور
ضرغامی هم کلّی ایده داشت
چرا مهدی نصیری نه؟
با آن‌همه سوابق درخشان در مبارزه با فساد اقتصادی وزرای دولت هاشمی
پرویز داوودی
فرهاد رهبر
امیرمنصور برقعی

رئیس برنامه و بودجه
این‌ها همه روحیه انقلابی دارند
پرکار هم هستند

این‌طور حالتی مثلاً
فقط به عنوان مثال:



[تصویر در اندازه بزرگ]

حفظ انقلاب
بازگرداندن ارزش‌ها
مبارزه با نظام استکبار
نظام سرمایه‌داری جهانی
عزم ملّی می‌خواهد
همه را می‌خواهد
مشارکت همه را
همه کسانی که در خط امام گام بر می‌دارند
برداشته‌اند
در تمام این سال‌ها
این همه رویش و زایش و رشد و تعالی
رویش‌های انقلابی

آدم خوب کم نداریم
خیلی هم زیاد
چرا یکی را انتخاب کنیم و سایرین را ردّ
همه با هم نمی‌شود؟!
باید بشود
اگر بخواهیم قطار انقلاب به ریل خود بازگردد
حتماً باید بشود
نشود نمی‌شود!

قال ابوالیتامی و المساکین (ع): «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» (نهج‌البلاغه، ح81)
ارزش هر کس به مقدار دانایى و تخصّص اوست (ترجمه دشتی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چگونه در بورس فریب نخوریم؟ + دوشنبه 99 اسفند 4 - 4:41 صبح

ما را دولت وارد بورس کرد
خودمان که اهلش نبودیم
ولی
حالا که هستیم
باید بشناسیم و به درستی تصمیم بگیریم

به سه روش می‌شود درآمد کسب کرد
در بورس
کلاً خارج از این سه راه نیست
یک به یک توضیح می‌دهم

1.
نخست از راه «موج‌سواری»ست
این اولین راهی‌ست که نشان‌مان می‌‌دهند
بیشتر ِ بورسی‌ها این‌طور
قبلاً در نموداری ترسیم کرده
و در این نوشته
نشان داده بودم:



وقتی گروهی به سهام یک شرکت یا چند
وقتی سبدی را برمی‌گزینند
هجوم می‌برند
تقاضا را افزایش می‌دهند
تقاضایی کاذب
غیرواقعی
قیمت را افزایش می‌دهد
ارزش سهام را
این حجم از تقاضای غیرواقعی
بر اساس قانون اصلی کاپیتالیسم
نظام سرمایه‌داری
نسبت عرضه و تقاضا

افزایش قیمت می‌شود یک سیگنال
برای تمام کسانی که بورس‌بازند
این‌ها به سیگنال‌ها حساس
زود بو کشیده و حمله می‌کنند
در صف خرید قرار می‌گیرند و تندتند می‌خرند

این اولین روش برای کسب درآمد است
در بورس
وقتی «به موقع» بخری و «به موقع» بفروشی
موقع خرید کِی است؟
وقتی موج در حال برخاستن
موقع فروش کِی؟
وقتی قیمت سهام به «قلّه» نزدیک می‌شود

پس از آن ضرر است
اگر بعد از قلّه بفروشی
وقتی قیمت روند کاهشی در پیش می‌گیرد

این روش تغییر قیمت
این نوسان‌های سینوسی
این‌ها ساختگی‌ست
مصنوعی‌ست
پس حتماً سقوط می‌کند
لزوماً و قطعاً
این را سهام‌داران حرفه‌ای‌ می‌دانند
این روش ِ بازی با سهام را

اما مردم عادی خبر ندارند
خبر ندارند که این سیگنال‌ها ساختگی‌ست
اگر متخصّصین مدام اصرار بر توجه به سیگنال‌ها
برای همین
چرا؟
زیرا سود اصلی این بورس‌بازها از همین نوسان‌هاست
از کجا؟

عمده‌ترین کاری که بورس امروزه می‌کند
تفکیک «ارزش سهام» از «ارزش سرمایه» است
دقت کنید
وقتی قیمت سهام ناگهان بالا می‌رود
به دلیل افزایش تقاضا
سرمایه شرکت که بالا نرفته
ارزش آن یعنی
این شرکت نبوده که سود بالایی کرده
بلکه
فقط ارزش سهام تکان خورده
عجب!
مگر می‌شود؟!
بله
این سحر ِ بورس است
این طنابی‌ست که به ظاهر مار دیده می‌شود
با سحر ساحران بورسی
پس موقتی‌ست
کوتاه‌مدت
فقط تا زمانی که تقاضا بالا نگه داشته شود
و این
قطعاً ناپایدار و غیرماندگار
همیشگی که نیست
پس تا کِی؟

این تا زمانی‌ست که بازار اشباع شود
بیشترین سرمایه‌ها را سمت خود بکشد
که چه؟
که بیشتر مردم سهام دیگر خود را بفروشند
پول‌های خود را جمع کنند
طلا و سکه و دلار را رها کنند
زمین و مسکن و خانه را
بیاورند در این شرکت
سهام آن را بخرند
که چه بشود؟
تا بورسی‌های حرفه‌ای بالا بکشند
کجا؟
آن‌جایی که قیمت، سقوط خود را آغاز می‌کند

دهه شصتی‌ها یادشان هست
آدامس‌هایی که عکسی داخل بسته خود داشتند
بیشتر هم فوتبالیست‌های مشهور
بچه‌ها با این تصاویر بازی می‌کردند
یک نوع قمار
دو یا چند را روی هم گذاشته
با کف دست ضربه می‌زدند
هر کسی که می‌توانست همه را برگرداند
مالک همه می‌شد
با یک ضربه

سود در این حالت از فریبکاری‌ست
بُرد بُرد نیست
بُرد و باخت است
کف بورس همیشه بازنده است
نود درصدی که آگاهی کافی ندارند
آن‌ها دیرتر از بقیه خبردار می‌شوند
دیرتر در صف خرید قرار می‌گیرند
دیرتر سهام را می‌خرند
از چه کسانی؟
دقیقاً از همان کسانی که ابتدا موج را ایجاد کردند
با افزایش فشار تقاضا
این‌ها حالا کم‌کم می‌فروشند
و خیل خریداران که فرا می‌رسند
همین سهم‌ها را گران‌تر می‌خرند
اما
تا خبردار شوند که چه شده
ارزش سهام سقوط کرده
فروریخته
و این‌ها از ترس
سریع همه را نقد کرده و به فروش می‌رسانند
با قیمتی کمتر از آن‌چه خریده بودند
تا به خیال خود کمتر ضرر کنند
حالا که سود نکرده‌اند
این تفاوت قیمت کجا می‌رود؟

بله
درست فهمیدید
این دقیقاً همان سودی‌ست که در این روش نخست کسب می‌شود
از بورس
از بدبختی دیگران
از نابودی افراد بازی خورده
سهام‌دارانی که به موقع نخریده‌اند
و البته که به موقع هم نفروخته‌اند
تفاوت قیمت فروش و خرید آن‌ها به جیب بالادستی‌ها می‌رود
ضرری که آن‌ها کرده‌اند
می‌شود سود برای بورس‌بازهای حرفه‌ای

در این بازی برد و باخت
تعداد بازنده‌ها بیشتر است
اگر چه شاید هر کدام مقدار اندکی باخته باشند
مثلاً پنج الی شش میلیون تومان
اما
برنده‌ها خیلی بیشتر برده‌اند
پنج الی شش میلیارد تومان
چرا؟
زیرا تعداد برنده‌ها خیلی کمتر است
نسبت به بازنده‌ها

این همان مکانیزم موجود در کازینوهاست
در قمارخانه‌هایی که غربی‌ها بنیان گذاشته‌اند

این شیوه اول رشد پول در بورس است
از طریق موج‌سواری

موج‌سواری یک رشته ورزشی‌ست
موج‌سواران این را همان روز اول فرا می‌گیرند
این‌که خوب به دریا نگاه کنند
به ساحل بنگرند
موج‌ها را قبل از خیز پیدا کنند
موجی که فرا رفته دیگر به درد نمی‌خورد
دیگر قابل سواری گرفتن نیست
انرژی خود را تخلیه کرده
زور بالا بردن تو را ندارد
موجی را باید یافت که تازه باشد
قصد داشته
ولی عمل نکرده
تشخیص آن آسان نیست
ولی برای هر موج‌سواری لازم است

این یک روش پلکانی برای رشد سرمایه است
مردم می‌شوند نردبان
اکثریت سهام‌داران ناآگاه
بورس‌بازها از این‌ها بالا می‌روند
هر روز با یک کلک تازه
یک فریبی می‌سازند و اوج می‌گیرند
سهام خود را افزایش می‌دهند
سرمایه خود را
بدون این‌که شرکت‌ها واقعاً سودی برده باشند
نان خوردن از بدبختی مردم

این‌ها مدام سیگنال «ایجاد»‌ می‌کنند
و دستگاه‌های خبررسانی داشته
مردم را به سمت سیگنال‌ها جلب
جمعیت می‌کشند
به سمت سیگنال‌های غلط
که چه؟
که هر چه بیشتر بهتر
چون می‌دانند بازنده‌های بیشتر یعنی سود بیشتر برای برنده‌ها

2.
روش دوم اما مبتنی بر تورّم است
راه دوم کسب درآمد در بورس

از وقتی که پول تبدیل به کالا شد
در نظریه‌های اقتصاد نئوکلاسیک
وقتی دیگر واقعی نیست
پشتوانه واقعی ندارد
فیات اصطلاحاً
بانک‌ها اعتبار خلق می‌کنند
با سندبازی
وقتی تسهیلات را نقد می‌کنند
طلب‌هایشان را
وام اول را که دادند
طلبی که از این وام دارند را
این را فرض می‌کنند
فقط فرض
که پول نقدی‌ست در جیب‌شان
در صندوق بانک‌شان
این را دوباره به دیگری وام می‌دهند

این چرخه معیوب
از وقتی که رواج یافته
پول را بادکنکی کرده
حبابی
توخالی و بی‌ارزش
مدام از ارزش پول ملی می‌کاهد

مردم این کاهش ارزش را درک می‌کنند
کی؟
وقتی برای خرید بیرون می‌روند
وقتی با افزایش هماهنگ قیمت‌ها مواجه می‌شوند

گاهی یک کالا کمیاب می‌شود
افزایش قیمت آن قابل توجیه
بنابر اقتصاد سرمایه‌داری
کاهش عرضه است دیگر
اما
وقتی همه‌چیز با هم گران می‌شود
این کاهش عرضه نیست
حتی افزایش تقاضا هم
افزایش نقدینگی هم نیست
بلکه
کاهش ارزش پول است
زیرا بانک‌ها حجم اعتبار مالی در گردش را افزایش داده‌اند

در یک چرخه سالم
پول همیشه با درآمد ناخالص ملی برابر است
با تولید ناخالص داخلی
چرا؟
زیرا تا تولید نکنی درآمدی کسب نمی‌کنی
و تا درآمد کسب نشود
پولی خلق نمی‌شود
افزایش مقدار پول
تابع مقدار تولید
این یک اصل اولی در اقتصاد کلان
البته اگر بانک در آن اخلال نکند

اما وقتی بانک اعتبار خلق می‌کند
اعدادی‌ست که به کارت بانکی مردم سرازیر می‌شود
این عددها معنایی ندارد
زیرا از «تولید» به دست نیامده‌اند
پس بدون پشتوانه
صرفاً به بازار «مصرف» سرازیر می‌شوند
و از ارزش پول می‌کاهند

این را مردم وجدان می‌کنند
پس دنبال راه چاره
وقتی می‌بینند پول در جیب‌‌شان آب می‌رود
سعی می‌کنند به کالاهای سرمایه‌ای تبدیل کنند
یکی طلا می‌خرد
یکی سکه می‌خرد
یکی دلار می‌خرد
یکی زمین و مسکن
خانه و ماشین
تا چه شود؟
تا پول خود را از نابودی نجات دهد
چرا این‌ها؟
چون سرمایه‌هایی ماندگارترند
ماندگارتر از پول
پولی که قرار بود ابزاری برای اندازه‌گیری قدرت تولید باشد
تبدیل شده به ابزاری که هر روز کوچک می‌شود
متر و خط‌کشی که خودش متغیّر است
پس مجبورند آن را با خط‌کش‌هایی واقعی‌تر عوض کنند

یکی از روش‌های کسب درآمد در بورس همین است
به عنوان کالایی سرمایه‌ای
وقتی سرمایه‌ات را به یک کارخانه می‌سپاری
به یک شرکت
دیگر پول نقد در جیبت نیست
کاهش پیدا نمی‌کند
از شرّ سفته‌بازی بانک‌ها خلاص می‌شود
و چه؟
سرمایه حفظ می‌شود
این یک سود ماندگار است
امروز ده میلیون تومان سهم می‌خری
یک سال بعد که ارزش ده میلیون تومان تبدیل به پنج میلیون شد
با دزدی‌هایی که بانک‌ها کردند
به روشی که عرض کردم
ارزش سهام تو بیست میلیون تومان می‌شود
نه این‌که سهام تو افزایش پیدا کرده باشد
نه این‌که سرمایه تو زیاد شده باشد
بلکه
فقط از نابودی به دست بانک‌ها رها شده
کاهش نیافته است
زیرا خودت هم می‌دانی که قدرت خریدت تغییر نکرده
یعنی
ارزش بیست میلیون یک سال بعد همان است
ارزش همان ده میلیون تومان امسال

این سود فقط برای حفظ ارزش سرمایه است
حفظ ارزش درآمدهایت

این ارزش، واقعی‌ست
صوری و ساختگی نیست
بازی هم نیست
زیرا برد و باخت نیست
کلاً برد برد است
در این‌جا از ضرر دیگران سود نکرده
خانه‌ات را بر ویرانه‌های زندگی مردم نساخته‌ای

3.
بورس یک سود دیگر هم دارد
افزایش واقعی ارزش سرمایه

شرکت‌های سهامی مجمع عمومی دارند
سالانه تشکیل جلسه داده
گاهی سود خود را تبدیل به سرمایه می‌کنند
افزایش سرمایه

شرکت‌هایی که سودآور باشند
کارخانه‌هایی که تولید خود را افزایش داده
راندمان را بالا برده
درآمد بیشتری کسب کرده‌اند
این‌ها به جامعه خدمت می‌کنند
بر تولید ملی می‌افزایند
درآمد ناخالص را بالا می‌برند
این‌ها واقعاً ارزش سرمایه‌شان افزایش می‌یابد

البته در درازمدت
تولید که به سرعت افزایش نمی‌یابد
مدیریت صحیح می‌خواهد
شناخت بازار
توجه به نیروی کار
تأمین درست مواد اولیه
خلاصه؛ اصلاح و ارتقاء منابع تولید

از این راه نیز درآمد کسب می‌شود
درآمدی واقعی
در بورس

اساساً بورس برای همین است
به این هدف طراحی شده
در نگاه مردم همین معنا را دارد
که بر سود شرکت‌ها بیافزاید
شرکت‌های تولیدی
نه صرفاً کلاهبرداری و بورس‌بازی

اگر شرکت درست را انتخاب کنی
کارخانه‌ای که سابقه طولانی دارد
موفقیت‌های بزرگ
و آینده‌ای که بشود اعتماد کرد
مثلاً تولید فولاد
صنایع پتروشیمی و نفت
آن‌هایی که زیرساخت‌های کشور را توسعه می‌دهند
زیرساخت‌های تولید را
این‌ها همیشگی و پایدارند
سود آن‌ها نیز دائمی و ماندگار

پس ما هستیم و سه روش سرمایه‌گذاری
سه روش برای سودبردن از بازار
از بورس
بازار سهام

روشن است که روش اول غیروجدانی‌ست
نامردی‌ست
بی‌انصافی و لامروّتی
اما روش دوم و سوم
برد برد و فارغ از کلاهبرداری
بدون فریب

حالا چه کنیم؟

1. نمودار کندل (شمع) را ببندیم
این نمودار برای بورس‌بازهاست
برای کسانی که دنبال فریب‌اند
این‌که موقع باز شدن بازار قیمت چقدر بوده
بالاترین قیمت چقدر
پایین‌ترین چقدر
موقع بسته شدن با چه قیمتی بسته شده
این‌ها برای موج‌سواری‌ست
برای ورود و خروج سریع
برای این‌که از باخت مردم سود ببری
نه از ارتقای سرمایه واقعی شرکت

2. به سیگنال‌ها توجه نکنیم
این‌هایی که مدام دم از سیگنال‌ها می‌زنند
در شبکه‌های اجتماعی وارد می‌شوند
گروه و کانال درست می‌کنند
این‌ها برای فریب ما هستند
این‌ها همچون افرادی که آتش در دست دارند
می‌خواهند به جان دیگران بیافکنند
چرا؟
تا خود را از سوختن برهانند
وقتی در مسیر آغاز موج قرار گرفته‌اند
می‌خواهند تحریک به خریدن کنند
هر چه بیشتر بهتر
جذب کنند و به سمت خود بیاورند
تا هر چه زودتر بازار آن سهام خاص اشباع شود
یا آن سبد از سهام
که چه شود؟
تا زودتر به قله برسند
و البته که خودشان خارج می‌شوند
خیلی سریع
و قبل از این‌که سقوط موج آغاز شود
قبل از این‌که تقاضا کاهش یابد
تقاضایی که بالاخره کاهش خواهد یافت
مگر چقدر سرمایه نقد و آزاد در بازار هست؟
این نقدینگی تمام می‌شود
و در آن لحظه
درست در آن موقع از بازار
فروپاشی آغاز می‌شود
و این‌ها خارج شده‌اند
همین‌هایی که مدام سیگنال تولید می‌کنند
هر وقت اخبار رفت روی بورس
شبکه را عوض کنید
بزنید یک کانال دیگر
موج رادیو را تغییر دهید
ذهن خود را از هر ناآرامی بورسی دور نگهدارید
گرگ‌هایی آن بیرون هستند
تا سوار ذهن‌های ما شوند
به سبک گرگ‌های وال‌استریت

3. صفحه کارگزاری را باز نکنیم
ما فقط یک‌بار وارد صفحه سایت می‌شویم
وقتی قصد خرید سهام داریم
پس از آن
صفحه را ببندیم
نمودارها را فراموش کنیم
نباید مدام سر بزنیم
اخبار بورس را نبینیم و دنبال نکنیم
تا از فریب دور باشیم
مردمی که برای حفظ سرمایه
در روش دوم
یا افزایش سرمایه به صورت واقعی
در روش سوم
وارد بورس می‌شوند
اهل موج‌سواری نیستند
اگر نمی‌خواهیم از باخت دیگران سود ببریم
یا دیگران از باخت ما
دیگر با کارگزاری کاری نداشته باشیم
تغییرات ارزش سهام را پی نگیریم
به این بینش و درک و فهم برسیم
که این نوسانات سینوسی
این بالا و پایین رفتن‌ها
موج‌سواری عده‌ای سرمایه‌دار کلاهبردار است
که قصدی جز بالاکشیدن سرمایه ما ندارند
و گرنه ارزش واقعی سرمایه که بالا و پایین نمی‌رود
با این سرعتی که ارزش سهام می‌رود
این‌ها صوری‌ست
و البته که موقتی

4. نگاه بلندمدت داشته باشیم
سرمایه‌گذاری اصلاً یک کار بلندمدت است
ما اگر پول خود را برای خرید خانه بخواهیم
برای خرید خودرو
ما اگر بخواهیم نان شب‌مان را تأمین کنیم
دنبال سرمایه‌گذاری که نمی‌رویم
پول‌مان را بر می‌داریم و به سراغ بازار کالا رفته
هر چقدر بخواهیم خرج می‌کنیم
و هر چه بخواهیم می‌خریم
سرمایه برای ماندن است
می‌خواهیم بماند برای وقتی که به آن نیاز واقعی داشته باشیم
امروز نیاز نداشته‌ایم
این شده که پس‌انداز کرده‌ایم
بلندمدت بودن اساس سرمایه‌گذاری‌ست
در بورس هم همین
پس سهام را بخریم و دیگر دست نزنیم
اگر شرکت خوبی را انتخاب کرده باشیم
کارخانه‌ای که می‌دانیم بنیادین است
محصول آن ماندگار
همیشه مورد نیاز
نه مثل چیپس و پفک و ماکارونی
زیرساختی
دیگر رها کنیم
بگذاریم بماند و شرکت هم کارش را انجام دهد
سودها بیاید و قیمت سهام هم بالا برود
مطمئن باشیم که می‌رود
زیرا ارزش پول مدام در حال کاهش است
و متأسفانه این نتیجه قهری و جبری و همیشگی و دائمی نظام بانکی‌ست

5. نمودارها را از دور نگاه کنیم
هرگز نباید زوم کرد
روی نمودارهای افزایش و کاهش ارزش سهام
نباید نزدیک شد
آن‌چه در کوتاه‌مدت رخ می‌دهد ناپایدار است
بی‌پایه و اساس
ناشی از موج‌سواری کلاهبرداران
کنسرسیوم‌های ناجوانمرد
یا لابی‌ها
کسانی که با یک تماس
تقاضا را افزایش یا کاهش می‌دهند
صف فروش و صف خرید را
همه بازار را بالا و پایین می‌کنند
این‌ها در دوره‌های کوتاه عمل می‌کنند
پس
بایستی که از دور نگاه کرد
به نمودارهای زمانی تغییر ارزش سهام
زمان را به سالانه افزایش دهید
ماهانه و هفتگی نبینید
سال‌های قبل را هم
چند سال پیاپی
این رشد واقعی را نشان می‌دهد
این شرکت‌های واقعی را هویدا می‌کند
شرکت‌های مصنوعی زودبازده هستند
زیرا اصلاً سرمایه آن‌ها رشد نمی‌کند
فقط ارزش سهام آن‌ها بالا و پایین می‌رود
اما
شرکت
یا کارخانه‌ای البته
آن‌که کارش تولید کالا باشد
ترجیحاً زیربنایی و زیرساختی
این فرق می‌کند
این نمودارش از دور زیباست
رو به رشد است
در دهه‌های مختلف
ده‌ها سال
وقتی زمان را افزایش دهیم
در نمودار
به راحتی از موج‌های گذرا خلاص می‌شویم
واقعیت را می‌بینیم
و گزینه درست را پیدا می‌کنیم
جایی که می‌توانیم سرمایه خود را ذخیره کنیم
هم به تولید خدمت کرده‌ایم
و هم به خودمان
با حفظ یا افزایش واقعی سرمایه‌مان

6. زمانی برای فروش وجود ندارد
این را توجه کنیم
آن‌هایی که بازی می‌کنند
قمار می‌کنند
با بورس کلاهبرداری می‌کنند
آن‌هایی که هر لحظه چشم‌شان به کندل‌هاست
بازار را رصد می‌کنند
بالا و پایین‌ها را
این‌ها مدام اصرار دارند که «الآن وقت فروش فلان سهام است»
یا «الآن وقت فروش فلان سهام نیست»
به این‌ها توجه نکنیم
هیچ وقت واقعی برای فروش وجود ندارد
جز وقتی که به سرمایه خود نیاز داریم
ما سرمایه‌گذاری می‌کنیم برای پس‌انداز
برای حفظ پولی که در جیب قابل حفظ نیست
در بانک هم قابل حفظ نیست
وقتی بانک‌ها دزد شده‌اند
و با خلق اعتبار مدام سرمایه ما را می‌دزدند
درآمد ما را
با کاهش ارزش واقعی آن
نه ارزش عددی
پس وقتی باید سهام خود را بفروشیم
که به نقد آن نیاز داشته باشیم
می‌خواهیم دخترمان را شوهر بدهیم
جهیزیه تهیه کنیم
می‌خواهیم خانه بخریم
خودرویی نیاز داریم
درست همین لحظه
وقتی که به سرمایه احتیاج پیدا کردیم
آن‌جا وقت فروش سهام است
بی‌اعتنا به جار و جنجال‌های بورس‌بازها
موج‌سواران
آن‌هایی که بر بدبختی عموم سهام‌داران برج می‌سازند
بالا می‌روند و به ریش ملّت می‌خندند
سرمایه‌دارانی که از خون مستضعفین پر کرده‌اند
صندوق ذخیره سرمایه‌های خود را

7. به خدا توکل کنیم
این را باید اول می‌گفتم
اما شعاری می‌شد
پس‌انداز اساساً یک فرهنگ دنیاپرستانه است
این را می‌دانیم
با خداپرستی سرسازگاری ندارد که
انسان خداپرست
دنبال پس‌انداز دنیایی نیست
دنبال پس‌انداز خدایی‌ست
او پول خود را به بورس نمی‌سپارد
به بانک هم نمی‌سپارد
او پول خود را به خدا می‌سپارد
تا به وقت نیاز
به او بازپس دهد
چند برابرش را
وقتی به فقیر کمک می‌کند
فقیر واقعی یعنی
وقتی جهیزیه برای یک خانواده نیازمند
وقتی مستمندی را خانه‌دار می‌کند
وقتی خانه‌اش را به یک نیازمند اجاره می‌دهد
با کمترین بهایی که بتواند پرداخت کند
وقتی پولش را سرمایه یک جوان دانشمند
که سرمایه کافی برای راه‌اندازی یک کسب و کار آبرومندانه ندارد
وقتی وقف می‌کند
ملک و زمین و اموالش را
وقتی نذر می‌کند
همه این‌ها سرمایه‌گذاری‌های یک انسان خداپرست است
یک انسان دین‌دار
یک فرد مؤمن بالله
هر چه نرخ پس‌انداز در یک کشور بالا برود
شاخصی از کاهش دین‌داری‌ست
هر چه بیشتر برای آینده خود پس‌انداز می‌کنیم
یعنی بیشتر از خدا دور شده‌ایم
کمتر به او اعتماد داریم
نگرانیم که ما را تنها رها کند
وقتی که نیاز داریم
انسان مؤمن به روز مصرف می‌کند
مازاد را برای فردا ذخیره نمی‌کند
مازاد را امروز به کسانی می‌دهد که امروز نیاز دارند
نیاز امروز دیگران را برطرف می‌کند
به چه امید؟
با امید به این‌که خداوند فردا را اداره خواهد کرد
تأمین خواهد کرد
اگر همه مردم فردای خود را به امروز منتقل سازند
نیازمندی باقی نخواهد ماند
همه استفاده می‌کنند
جامعه سالم می‌شود
جامعه قدرتمند می‌شود
اقتصاد رشد می‌کند
زیرا تولید واقعاً رشد خواهد کرد
این شد که این گزاره را آخر آوردم
زیرا بحث از بورس است
و بورس جایی برای بی‌اعتمادی
بی‌اعتمادی به خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است
و وعده داده
وعده‌های او همه حق
او خلف وعده نمی‌کند
این‌که ما را نیازمند رها نسازد
و این بهترین و پایدارترین سرمایه‌گذاری‌ست
اما
بالاخره همه را که نمی‌شود متقاعد ساخت
الناس علی دین ملوکهم
وقتی نظام اقتصادی آن‌طور است
بورس آن‌طور
حالا که مردم را به این بازار مکّاره کشانده‌اند
چاره چیست؟
نمی‌شود توقع از همه داشت
حالا وقتی وارد بورس می‌شویم
وقتی به تمام نکات گفته شده دقت کردیم
وقتی از فریب دور ماندیم
بایستی به خدا توکل کنیم
اگر به اندازه کافی موحّد نیستیم
به مرحله توحید افعالی نرسیده‌ایم
حداقل خدا را شریک کنیم
در همین افعالی که برای حفظ دنیای خود انجام می‌دهیم
بسم‌الله بگوییم و بعد اقدام به خرید عاقلانه کنیم
خرید سهامی که به نفع نظام اسلامی باشد
به نفع جامعه
به نفع همه مردم
نه به جیب عده‌ای سودجو
موج‌سواری نکنیم
تا از باخت مردم بُرد کرده باشیم

بورس مانند یک دریاست
هر کدام از ما سوار یک کشتی
بعضی مدام جابه‌جا می‌شوند
دنبال بخش‌های پرموج دریا
جایی که از موجی بشود بالا رفت
و بر موج بعدی سوار
این‌ها مدام در ترس هستند
نگران از افتادن در حضیض‌ها
اما
دریا پیوسته بالا می‌رود
این واقعیت دریای بورس است
حتی اگر کشتی ما در جای خود ایستاده باشد
زیرا کشتی‌ها همگی در حال سنگین شدن هستند
کاری که تورم با ما می‌کند
همه کشتی‌ها را به سمت غرق شدن می‌کشاند
با کاهش ارزش پول و اعتباری که در اختیار داریم
پس همین که در کشتی هستیم
با بالا رفتن دریا بالا می‌رویم
و اگر در نقاط خوبی از دریا لنگر بیاندازیم
سطح آب در طول زمان رو به رشد است
بدون این‌که نیاز به از این موج به آن موج پریدن باشد

ما می‌توانیم همه برنده باشیم
برد برد سهامداری کنیم
با خرید سهام کارخانه‌های تولیدی و زیرساختی
و جابه‌جا نکردن سهام از یک سبد به سبد دیگر
حالا که قرار است همه‌مان پشت داشبوردهای شرکت‌های کارگزاری بنشینیم
حداقل‌های مدیریت آن را بلد باشیم
از رانندگی پشت فرمان خودرو که آسان‌تر نیست!

قال ازْهَدُ الزّاهِدین (ع): «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ، لَیِّنٌ مَسُّهَا وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا؛ یَهْوِی إِلَیْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ، وَ یَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِلُ.» (نهج‌البلاغه، ح119)
داستان دنیا چون داستان مار است که دست بر آن بکشى نرم و در اندرونش زهر کشنده است، فریب خورده نادان بطرف آن مى‌رود، و خردمند پایان‌بین از آن دورى مى‌گزیند. (ترجمه فیض‌الاسلام)
و أیضاً قال (ع): «مَنْ رَاقَهُ زِبْرِجُهَا [الدنیا] أَعْقَبَتْ نَاظِرَیْهِ کَمَهاً ... وَ إِنَّمَا یَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْیَا بِعَیْنِ الِاعْتِبَارِ وَ یَقْتَاتُ مِنْهَا بِبَطْنِ الِاضْطِرَارِ» (نهج‌البلاغه، ح367)
کسى که زر و زیورهاى دنیا در نظرش شگفت‌انگیز باشد قلب او نابینا مى‌شود ... انسان مؤمن، تنها با چشم عبرت به دنیا مى‌نگرد، از مواهب آن به مقدار ضرورت بهره مى‌گیرد. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مصونیت اقتصادی + سه شنبه 99 بهمن 7 - 3:57 صبح

اول طلاست
مثلاً سکه بهار آزادی
بعد دلار
ارزهای خارجی کلاّ
و بعد خانه
هر ساختمانی که ساخته شده باشد
و سپس زمین

همه می‌فهمند که پول ارزشش را از دست می‌دهد
در زمان
خیلی بدیهی و روشن
پس به دنبال احقاق حق خود هستند
دلیل گرانی و نوسان همین است
در سکه و دلار و مسکن

مردم حق خود را پایمال می‌بینند
وقتی از ارزش پولشان کاسته می‌شود
تورّم یعنی همین
چرا؟

بانک‌ها دزدند
بانک‌ها مقصّرند
بانک اصلاً کارش همین است
دزدی از درون جیب مردم
چطور؟
با افزایش اعتبار ریالی
با خلق پول یعنی
دادن وام‌های خیالی
از پول‌هایی که ندارد
از «طلب»هایی که دارد

یکی از مهم‌ترین روش‌های بانکداری امروز این است
با پول بدون پشتوانه
پول فیات
بانک طلب‌های خود را «نقد» فرض می‌کند
پولی که قرض داده
و منابعش چندبرابر «فرض» می‌شود
یک انگاره نادرست
حقیقی نیست
واقعاً پولی در کار نیست
این را دوباره وام می‌دهد
چندباره حتی
تعداد بارَش را بانک مرکزی باید کنترل کند
با تعیین مبلغ سپرده قانونی
باقی مبلغ را وامی‌گذارد دست بانک‌ها
که پیوسته خلق پول کنند
خلق اعتبار بانکی
و دوباره هی وام دهند
پولی را که یک‌بار وام داده بودند را

بانک باید تعطیل شود
راهی جز این نیست
بانک اساسش رباست
نباشد می‌میرد
رگ حیات بانک است
بانک‌های مبتنی بر اقتصاد نئوکلاسیک

تا بانک هست داستان همین
تغییری ممکن نیست
راه دیگری هم نیست
مردم به کجا باید پناه ببرند؟
چه ابزاری برای حفظ سرمایه خود دارند؟
محصول تولید خود؟
جز سکه و دلار و مسکن؟
و اخیراً بورس
با یک خیال واهی!

البته که حق دارند
آن‌هایی که از تعطیلی بانک‌ها می‌ترسند
اقتصاددانان
«پس تجمیع سرمایه برای توسعه صنایع بزرگ چه می‌شود؟»

آن را باید به صندوق‌های قرض‌الحسنه سپرد
جایی که مردم سرمایه خود را برای توسعه ذخیره می‌کنند
ربا هم ندارد
البته سود ربوی هم
سود مبتنی بر تولید
سود واقعی
نه سود صوری و ظاهری بورس
که فقط از خرید و فروش سهام به دست می‌آید
و ربطی به سودآوری واقعی کارخانه‌ها ندارد

خب این سود کم است
البته که کم خواهد بود
اما اگر بانکی نباشد که پول را هر روز بی‌ارزش کند
همان مقدار سود کافی‌ست
همه را راضی خواهد کرد
اگر بانک مرکزی به عهد خود وفا کند
عهدی که در «قانون پولی» به آن ملزم شده
با این عبارت:
«ماده12. قیمت یک گرم طلای خالص 85 ریال [تقریباً] است و یک ریال محتوی یک صدم گرم [تقریباً] طلای خالص می‌باشد.»*
(چون اعشار زیادی داشت و ذهن را بر هم می‌زند، اعشار اضافی را حذف کردم و تقریب زدم)
*قانون بانکی و پولی کشور، مصوّب 7 خرداد 1339

بانک مرکزی خیانت کرده است
سال‌هاست که می‌کند
این تعادل را حفظ نمی‌کند
آن را رها کرده است
هیچ دستگاهی هم مراقب آن نیست
جلوی این خلاف را نمی‌گیرد
مردم چه باید کنند؟
راهی جز پناه بردن به کالاهای سرمایه‌ای دارند؟
سکه و دلار و خانه و ماشین و زمین و بورس؟
و گاهی هم کالاهای غیرسرمایه‌ای
رب گوجه و کره و پوشک بچه و...

مصرف بالا نمی‌رود
بلکه خرید بالا می‌رود
مردم ناگزیر به ذخیره‌سازی می‌شوند
به جای این‌که هفته‌ای یک بسته پوشک برای کودکش بخرد
مجبور است ده کارتن بخرد
ذخیره کند برای چند ماه بعد
چرا؟
چون می‌داند «نباید پول نقد نگه دارد»
چرا؟
چون یاد گرفته است که:
«پول نقد را بانک‌ها مدام از جیب او می‌دزدند»
با کاهش ارزش واقعی آن

«پول» چیست؟
قرار بود چه باشد؟
قرار بود «محک» باشد
ابزار اندازه‌گیری باشد
برای «کار»
خط‌کش یعنی
اگر خط‌کش‌ها هر روز تغییر اندازه دهند
خیاط‌ها چه کنند؟
نجارها چه؟
آهنگرها؟
هر روز مترها آب برود؟
می‌شود اصلاً؟
منطقی‌ست؟
احمقانه نیست؟

چرا هست!
البته که هست
اگر هر روز چند سانتی‌متر از تمامی مترها و خط‌کش‌ها کم شود
مردم نگران می‌شوند
اضطراب
استرس
همه چیز به هم می‌ریزد
نظم باقی نمی‌ماند
دیروز متر کردی که امروز لباس بدوزی
متر امروز تغییر اندازه داده
ناچاری چند سانتی‌متر بیشتر اندازه بزنی؟
چند سانتی‌متر؟
نمی‌دانی
ناچاری به گزارش بانک مرکزی مراجعه کنی:
«امروز مترها چقدری هستند؟»

درست امروز وضعیت همین است
هر روز پول تغییر اندازه می‌دهد
ابزاری که قرار بود ملاک اندازه‌گیری باشد
برای همه‌چیز
برای تمام معاملات
تمامی خرید و فروش‌ها
کالا و خدمات
این یک دزدی آشکار و احمقانه و بسیار زشت است
و این
دقیقاً همین
این دقیقاً کار بانک‌هاست
اول هم بانک مرکزی

اگر بانک تعطیل شود
همه بانک‌ها
جمع شوند
بالکل
پول «ثابت»‌ می‌شود
پول از گردش بانکی خارج شود
از نظام تولید و خلق پول اعتباری و بدون پشتوانه
فقط یک سازمان و نهاد برای چاپ اسکناس
فقط به اندازه «تولید»
به اندازه کالای موجود در جامعه
و کار انجام شده
دیگر ارزش پول «شناور» نخواهد بود
احمقانه نخواهد بود
ابزار آرام می‌گیرد
اندازه خود را حفظ می‌کند
اندازه که حفظ شد
آرامش برقرار
مردم به زندگی‌شان باز می‌گردند
دست از سرمایه‌گذاری روی سکه و دلار و مسکن بر می‌دارند
خانه هم ارزان می‌شود
زیرا تبدیل به کالای مصرفی می‌شود
از کالای سرمایه‌ای خارج
ازدواج هم آسان می‌شود
فساد هم کم می‌شود

زنجیره‌ای از مشکلات حل می‌شود
اگر زهری که در سرچشمه وارد نهر می‌شود را بند آوریم
دیگر لازم نیست در پایین دست رودخانه مدام دست و پا بزنیم
جلوی مسموم شدن مردم را بخواهیم این‌جا بگیریم
باید آن‌جا جلوگیری کنیم
اجازه ندهیم آب را مسموم کنند
از همان نقطه آغاز

دزدی که کیف مرا در خیابان بزند
کیف مرا فقط زده
اما
بانکی که اندازه خط‌کش‌های اقتصادی را کاهش می‌دهد
جیب همه را زده
کیف همه را
از همه ما با هم دزدی کرده
این دزدی بدتر نیست؟
دست کدام را باید قطع کرد؟


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - فاصله طبقاتی 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مقاومت خانگی + سه شنبه 99 مهر 29 - 1:31 عصر

گران می‌شود
هر روز
روز به روز
قیمت‌ها نجومی

البته این صحیح نیست
عبارت علمی‌تر این:
ارزش پول کاهش می‌یابد
نتیجه پول‌سازی ِ بانک

من یک سرپرست خانوار
مسئول حل بحران‌های اقتصادی که نیستم
تکلیف من چیست؟
حل ِ بحران ِ اقتصادی ِ خانواده‌ام
این چیزی‌ست که باید بیاندیشیم

ما همه چیز را در خانه می‌سازیم
همه همه که نه
تا جایی که بتوانیم
پنیر در خانه
دوغ در خانه
نجاری در خانه
دوخت و دوز لباس در خانه
حتی نان و کیک و شیرینی هم در خانه
اخیراً ماسک هم دوختیم
آن هم در خانه
و جدیدترین تولیدمان...



قد که می‌کشند
تشک‌های بزرگ‌تر نیاز
رفتم لحاف‌دوزی محل‌مان:

هر تشک دو متر پارچه می‌خواهد
متری 20 تومان
مواد هم 8 کیلو لازم است
نصف پنبه نصف الیاف
الیاف کیلویی 25 تومان
پنبه هم 40
هزینه دوخت هم 35 می‌گیریم

یک حساب سرانگشتی
335 هزار تومان
برای هر تشک
یک تشک ساده فقط!

نه نشد!
این نمی‌شود
نمی‌شود قیمت را این‌قدر بالا حساب کرد
خلاقیت لازم است
نوآوری
مگر نمی‌شود در خانه تشک دوخت؟
می‌شود
و ما می‌توانیم

پارچه خریدم
از کوچه بغل خودمان
متری 16 داشت
متری 19 هم
متقال عرض دو متر
گفتم ضخیم‌تر را بدهد
باکیفیت
بیشتر عمر کند
پس پارچه شد 38
برای هر تشک
الیاف هم رفتیم خیایان جوادالأئمه ع
کیلویی 20
هر تشک 5 کیلو

در نهایت هر تشک را با 138 هزار تومان تولید کردیم
197 هزارتومان ارزان‌تر
خودمان در خانه

بچه‌ها هم خوششان آمد
کمک کردند
در تولید تشک‌های خانگی خودشان
با مهارت لحاف‌دوزی هم آشنا

این بخش مهمی از تربیت نسل آینده است:
می‌شود!
می‌توانیم!

قال بُرهانُ الْمـُنیر (ع): «إِنَّ النَّاسَ وَرَائِی وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ، وَ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِی مَا أَقُولُ لَکَ؟ مَا أَعْرِفُ شَیْئاً تَجْهَلُهُ وَ لَا أَدُلُّکَ عَلَى أَمْرٍ لَا تَعْرِفُهُ ... فَاللَّهَ اللَّهَ فِی نَفْسِکَ، فَإِنَّکَ وَ اللَّهِ مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى وَ لَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ إِنَّ أَعْلَامَ الدِّینِ لَقَائِمَةٌ.» (نهج‌البلاغه، خ164)
مردم، به سراغ من آمده اند و مرا میان خود و تو سفیر قرار داده اند. به خدا! نمى دانم چه چیز را براى تو بگویم؟ من مطلبى را که تو از آن بى اطلاع باشى (در مورد حقوق مردم) سراغ ندارم، و نمى توانم تو را به چیزى راهنمایى کنم که از آن آگاه نیستى؟ ... خدا را! خدا را! (اى عثمان) به جان خود رحم کن; چرا که به خدا سوگند! تو کور نیستى تا بینایت کنند و جاهل نیستى تا تعلیمت دهند; زیرا راه ها آشکارند و نشانه هاى دین بر پا و روشن! (از خدا بترس و به کار مردم رسیدگى کن). (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 141 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<      1   2   3   4   5   >>   >

جمعه 103 آذر 2

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
اقتصاد - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X