سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

دانش را بجویید؛ هرچند در چین باشد . جستجوی دانش بر هر مسلمانیواجب است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نسبت عقل و دین 3 + پنج شنبه 93 مهر 24 - 10:0 عصر

با نهایت تشکر از شما.
اما سوالی باقی میماند و اینکه اگر برخی مانند فیض که داماد و شاگرد
ملاصدرا بوده است و در فلسفه متبحر، چرا در اواخر عمر ابراز ندامت
مینماید؟
یا ابو عیلی سینا با تناسب حکمت مشاء از اثبات معاد جسمانی عاجز میماند؟
یا ملاصدرا با تناسب برخی مطالب که عنوان میکند با مسائل دین مغایرت دارد
تا حدی که اگر بخواهیم نکته سنجی نمایم میتوان نام کفر بر آن نهاد مانند
مبحث اصالت وجود.آیا این مطالب گویای چوبین بودن پای استدلالیون نیست؟
آیا بهتر نیست به جای توسل به فلسفه در همه ی امور وحیانی ابتدا به اثبات
خدا و اعجاز کلام او نمود تا بیان شود این کتاب کلامیست فرا انسانی و بعد
از این توسل به عقل بقیه ی امور عالم غیب را که راه عقل به آنجا بسته است
از قرآن استناد نمود و دیگر بابت مباحث جبر و اختیار، معاد جسمانی، ماهیت
عالم برزخ و.............از قرآن استفاده کرد؟
با تشکر از شما.

به نظر می‌رسد باید توجه شما را به کلامی از ارسطو جلب نمایم
جمله‌ای با این مضمون:
«برای رد فلسفه هم باید فلسفه داشت»

فلسفه معنای عامی دارد
بدون فلسفه زندگی ممکن نیست
هر انسانی برای زندگی خویش قطعاً متکی بر یک فلسفه است
حتی اگر خود نداند
و متوجه نباشد
همین بیان حضرتعالی مبتنی بر یک فلسفه است
فلسفه‌ای که می‌گوید:
«چون پای استدلال چوبی‌ست، و اتکا به پای چوبی معلوم نیست با صحّت قرین باشد
و چون من می‌خواهم حتماً راه صحیح را بروم
پس باید بر پای غیر چوبین و مستحکم راه بروم
تنها راه مستحکم هم قرآن و روایات معتبر است»

ملاحظه می‌فرمایید که چقدر استدلال و پیش‌فرض و مقدمه اثبات شده یا نشده در آن مستتر است
در همین کلامی که فرمودید
این کار فلاسفه است
این که در عمیق‌ترین موضوعات خلقت بیاندیشند
اگر شما هم بیاندیشید، پس در حال تفلسف هستید
همین‌که بگویید فلسفه باشد یا نباشد، به فلسفه عمل کرده‌اید

اما راه حل؛
ما نمی‌توانیم بگوییم فلسفه نه!
ما با بیان این جمله در حقیقت می‌گوییم: فلسفه ملاصدرا نه، یا فلسفه ابن سینا نه.
این‌که بعضی از بزرگان فلسفه به فلسفه‌اندوزی خود معترض بوده
و پشیمان گشته‌اند
این فعل را این‌گونه می‌توان تفسیر کرد
که پس از عمری پرداختن به فلسفه مشائی یا صدرایی
تازه متوجه کاربرد ضعیف آن شده‌اند
همان‌طور که عرض شد، فلسفه‌های مبتنی بر اندیشه سقراط
به نظر می‌رسد از اساس کاربردی سفسطه‌گون دارند
و تنها برای نفی به کار می‌آیند
وقتی فیلسوف پس از سال‌های ممارست در می‌یابد
که نمی‌تواند بزای زندگی بشر نظامی را پیشنهاد نماید و تولید کند
در حالی که قرآن مملو از پیشنهادات برای معماری نظام اجتماعی‌ست
متوجه می‌شود که اگر عمر خود را صرف فهم قرآن می‌کرد
بهتر بود تا فلسفه بی‌حاصل!

اما برای فهمیدن همان طرح‌های نظامات اجتماعی قرآن نیز
قطعاً محتاج مبانی استدلالی و درک عقلانی هستیم
زیرا ما با عقل و خِرد خود قرآن را می‌فهمیم
همان‌گونه که قرآن خود بیان می‌نماید: «إنما یتذکر اولوالالباب»
تنها صاحبان خرد هستند که متوجه کلام وحی می‌شوند

ما باید ریشه مشکل را دریابیم
ریشه در بنیان‌های عقل‌گرای ماست
عقل محض نمی‌تواند عالم را بشناسد
زیرا خود داخل در عالم است
و شناخت در نتیجه سنجش حاصل می‌شود
از سنجش هوای این‌جا با هوای آن‌جاست که مفهوم «گرم» و «سرد» فهمیده می‌شود
استاد حسینی(ره) مدعی سنجشی بودن شناخت است
در حالی که فلسفه ملاصدرا شناخت را سنجشی نمی‌داند
و نه فلسفه ابن سینا و نه ارسطو
وقتی شناخت سنجشی باشد
شناخت عالم ممکن نیست
چون سنجش آن با عالم دیگر برای انسان میسر نمی‌باشد
پس دایره شناخت انسان به درون عالم منحصر می‌گردد
این‌جاست که قرآن و وحی می‌آید تا بتواند شناخت ورای عالم را اعطا کند
عالم غیب را
این‌‌جاست که استاد حسینی(ره)
به عنوان یکی از همان دسته از فیلسوفانی که قصد دارد فلسفه را به نظام‌سازی بکشاند
نظریه «عقل متعبّد» را مطرح می‌کند
این‌که عقل باید مناسک عبودیت را در نظر داشته باشد
و خود را مطلق نداند
و خود را حاکم مطلق نپندارند
عقل شاه عالم نیست
بنده‌ای از بندگان حضرت حق است
لذا انسان عاقل در نخستین حرکت عقلانی خود به عجز خویش معترف است
عجز از درک آن‌چه قابل سنجش نیست
چنین عقلی هرگز تلاش نمی‌کند خدا را بشناسد
زیرا خدا قابل تجزیه و در نتیجه قابل سنجش نیست
این عقل تنها در دایره ممکنات عمل می‌نماید
و برای درک کلام الهی تلاش می‌نماید

فرمایش شما صحیح است در این‌که امور عوالم بالا را
جهنم و بهشت و آخرت و برزخ را
وضعیت ملائک و جن و سایر مخلوقات غیردیدنی را
باید از قرآن فهمید
اما فهم از قرآن نیز قطعاً با پیش‌فرض‌های انسانی گره خورده است
اگر این پیش‌فرض‌ها مبتنی بر فلسفه صحیحی دسته‌بندی نشود
از آن فرقه‌های ضاله‌ای پدید می‌آید
آن‌چنان که در تاریخ پدید آمده
موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نسبت عقل و دین 2 + شنبه 93 مهر 19 - 10:0 عصر

با عرض سلام و احترام.
آقای موشح عزیز از خدمتتون چند سوال داشتم با این مضامین که:
1-پیدایش فلسفه ی اثبات(در مورد اثبات وجود خدا،صفات او،معاد،عدل و...)
آیا با ظهور دین بوجود آمد؟یعنی مسائل دینی و پیامبران باعث شدند فلاسفه
به این فکر بیافتند که خدا،معاد،وحی و...را با عقل توجیه و تفسیر و اثبات
نمایند که عقل و دین منافاتی باهم ندارد که وقتی از منظری نگاه میکنیم
میبینیم فلاسفه دین را مقدم بر عقل دانسته اند و بیشتر در پی تبیین و
اثبات مسائل وحیانی و ماوراالطبیعه هستند که بسیاری هم به بیراهه رفته
اند و براهین آنها بیشتر در رد مطالب وحیانی بوده مانند وحدت وجود
ملاصدرا که اگر از منظر دین توجه کنیم تضاد با آن دارد یا عجز ابو علی
سینا در اثبات معاد جسمانی یا اشکالاتی که در برهان علیت وجود دارد.
2-آیا دین باعث شد بشر به این فلسفیدن بیافتد؟یا اگر دین هم نبود آنها
درصدد این بر می آمدند تا این مطالب را بیان کنند؟
3-تقدم با عقل و فلسفه بوده و هست یا وحی و دین؟وفلاسفه به دنبال چه هستند؟
لطفا اگر در این زمینه کتاب هم معرفی بفرمایید تا مطالعه کنم و بیشتر
مطلع بشم متشکر خواهم شد.
با تشکر از شما.

معمولاً وقتی بحث از تاریخ فلسفه می‌شود
اساتیدی که شهرتی داشته‌اند
دیده‌ام به سراغ کاپلستون می‌‌روند
و کمتر تاریخ فلسفه ویل دورانت
دو کتاب معروف
برای تاریخ فلسفه غرب هم راسل مشهور است
اما چند سال پیش مصطفی ملکیان یک دور فلسفه تدریس کرد
که چون از یونان آغاز نموده
به نحوی تاریخ فلسفه نیز به شمار می‌رود
جزوات آن را به نظرم دفتر همکاری حوزه و دانشگاه منتشر کرده
کتاب ندیده‌ام منتشر نمایند
من نیز از روی جزوات آن خواندم نه کتاب

اما مشکلی در همه این تواریخ موج می‌زند:
تاریخ هستند!
تاریخ همیشه مشمول تحریف است
نقص
کاستی
تاریخ نمی‌تواند بیانگر همه چیز باشد
آن هم تاریخی که بارها در جنگ‌ها و حملات دستخوش حقیقت‌زدایی شده
تاریخی که تحت تأثیر سلیقه شاهان و سلاطین بوده
تاریخ قابل اعتماد نیست

این‌که ابتدا «دین» بوده و بعد «فلسفه» آمده
در اصل این حقیقت هیچ تردیدی نیست
زیرا آغاز دین هم زمان است با خلق نخستین انسان
تا «آدم» را خلق کرد
احکامی را به وی آموخت
و شد دین
دین ِ آدم
اما این‌که آیا «فلسفه» زاییده «دین» باشد
بنده از هیچ استادی چنین نشنیده‌ام
و تاریخ نیز خلاف این را می‌گوید
فلسفه به معنایی که اساتید درس می‌دهند
مشربی فکری‌ست که از یونان باستان آغاز می‌شود
در یک برهه زمانی به شرق منتقل گشته و به دست مسلمانان رشد می‌یابد
مجدداً در عصر نوزایی به غرب بازگشته
نوشته‌های فلاسفه مسلمان خاستگاه پیدایش تمدنی جدید در غرب می‌گردد
و امروز فلسفه سیر رشد خود را در غرب می‌پیماید
این فلسفه چیست؟
شیوه‌ای از اندیشه در حقیقت هستی
اما اگر فلسفه را به معنای مطلق آن «هستی‌شناسی» بدانیم
قطعاً تمام ادیان درباره «اصل هستی» نظر داشته‌‌اند
و به نحوی در فلسفه سخن گفته‌اند
و نمی‌توان فلسفه را جدا و مستقل از دین دانست
اما ادیان محتاج فلسفه نبودند
زیرا از «هستی‌شناسی» به قدری بسنده می‌کردند که کار مؤمنین راه بیافتد
دین قصد ندارد دنیا را به مردم بشناساند
به قدری که تمام اسرار آفرینش هویدا گردد
همین‌قدر که مردم بتوانند راه سعادت و کمال را بیابند
غرض دین حاصل شده
و بیش از این لغو است و اتلاف وقت و بی‌راهه به شمار می‌رود

فلسفه‌ای که خدا را اثبات کند
صفات او را
و اصول اعتقادی را
چنین فلسفه‌ای از نظر تاریخی وقتی در اسلام پیدا شد
که به اقرار بزرگان تاریخ اسلام
خلفای عباسی تلاش کردند قدرت علمی ائمه را کم‌رنگ نمایند
به تصوّر این‌که اگر چراغ فلسفه یونانی در امت اسلامی روشن شود
خورشید علم امامت از نظر پنهان خواهد گشت
بعد از دوران صادقین (ع) است
هزاران هزار شاگرد تربیت شده در مکتب امامان
عده‌ای یهودی خبر می‌دهند که در گذشته دور
فلسفه‌ای در یونان بوده که امروز منسوخ شده
با غلبه روم و به قدرت رسیدن کلیسا و تغییر فرهنگ و تفکر غرب
خلفا خوشحال می‌شوند
بیش از همه می‌گویند هارون الرشید در راه‌اندازی «نهضت ترجمه» تلاش کرده
آن‌قدر این عصر مهم است که با همین عنوان شناخته می‌شود: عصر نهضت ترجمه

از این دوران است که شیعه نیز درگیر فلسفه می‌شود
هشام بن حکم و پاره‌ای شاگردان ائمه (ع)
ناگزیر به فلسفه روی می‌آورند
تا فقط بتوانند به شبهات فلسفی یونان پاسخ گویند
پس نسبت به اسلام اگر بنگریم
از ابتدا فلسفه برای سرکوب دین به عرصه آمد
اما مغلوب شد
فلسفه یونان مغلوب دین شد و به عنوان ابزاری به کار آمد
ابزاری برای اثبات دین
مسلمانان به مدد یاری امامان توانستند فلسفه را تسلیم کنند
اگر چه زیربنای آن همچنان کفرآلود بود
اما چنان مسلط شدند که همه را تفسیر نمودند
تفسیرهایی که تأییدی بر دین گردد

امروزه هم چنین اقداماتی صورت می‌گیرد
مثلاً فلان فیلسوف معاصر تلاش کرده تا فلسفه سکولار امروز غرب را
با دین اسلام سازگار کند
همین سال‌های اخیر!

متأسفانه اتفاقی افتاد
همین فلسفه‌ای که فقط برای نفی فلسفه کفرآمیز یونانی در اسلام رواج یافت
رفته‌رفته اصالت یافت
و عده‌ای پنداشتند که علمی مهم برای زندگی بشر است
و اختلافات شکل گرفت و مسائلی که در جزوه سابق بدان اشارت رفت
تا رسید به عصر ما
که همین فلسفه دوباره برای مبارزه با مارکسیسم به عرصه آمد
و خودنمایی عجیبی کرد
و قدرت گرفت
و به تخت نشست
اما دوباره رو به افول است
این فلسفه رفته‌رفته ناتوانی خود را اثبات می‌نماید
از همین روست که بسیاری از فلاسفه به دست و پا افتاده
که راه گریزی بجویند
و امثال سروش و ملکیان و مجتهد شبستری و مانند آن‌ها
به ورطه فلسفه غرب افتاده‌اند
به عنوان نجاتی از این فلسفه به فلسفه‌ای دیگر پناه برده
که البته به نظر مسیر صحیحی نمی‌رسد

گمان می‌کنم پاسخ سؤال دوم نیز در همان سؤال اول روشن است
دین هیچ الزامی به فلسفه نکرده
و نه احتیاجی را بیان داشته
فلسفه روشی پذیرفته‌شده از سوی دین‌داران است
برای درگیری با کفار
نه همه کفار
آن دسته از کفار که تظاهر به دانش و علم و فلسفه می‌نمایند
آن دسته که سوفسطایی‌‌اند

این‌که دین مقدم است یا عقل
قرن‌هاست که مهم‌ترین پرسش فلاسفه بوده
و متکلمین
و تمام دین‌داران درگیر این پرسش شده‌اند
چندین فرقه و نحله تا کنون پیدا شده
که شاید بتوان در سه دسته گرد آورد:
فقها
عرفا
فلاسفه

فقها به احکام بسنده می‌نمودند
احکام و فروعات شرعی
در اصول دین نیز همان‌قدر که از علم تفسیر بر می‌آید و از قرآن فهمیده می‌شود
این فقها در سال‌های اخیر اصول دین را به فلاسفه واگذار کردند
و خود را در فروع دین و احکام خلاصه کردند

عرفا اصلاً معتقد به فلسفه و تعقل نبودند
آن‌ها راه را به روش‌های شهودی و قلبی می‌یافتند
و برای وصول به سلوک پناه بردند
شاید بتوان تمام فرقه‌های درویشی و تصوّف و حتی اخلاق عملی را نیز در این جرگه حساب کرد
تا قرن‌های اخیر
که پاره‌ای عرفا به عرفان نظری روی آوردند
و آن را بر فلسفه بنیان نهادند

فلاسفه اما روش‌شان نه شهود بوده و نه نقل
نه متون دینی و نه ادراک قلبی
همیشه معتقد به استدلال عقلی بودند
لذا عقل را مقدم بر هر چیز دانستند
این فرقه تلاش کردند سایر فرقه‌ها را ناگزیر نمایند به عقل بازگردند
و البته که موفق شدند
هم عرفان را به عرفان نظری کشاندند و سهروردی و محی‌الدین عربی ساختند
هم فقها را تسلیم نمودند و اصول عقاید را از آنان گرفتند
بر فقه هم سایه انداختند و اصول فقه را توسط مرحوم آخوند خراسانی (ره) تصرّف نمودند

اما پاسخ چیست؟
آیا واقعاً عقل مقدم است بر دین؟
قطعاً بدون عقل دین فهمیده نمی‌شود
اگر دین «پیامبر بیرونی» نامیده می‌شود و عقل «پیامبر درونی»
کلام صحیحی است
این دو اگر با هم مرتبط نشوند هیچ هدایتی شکل نمی‌گیرد
اما این عقل تا چه حد سیطره و گستره حضور دارد؟
قطعاً نه تا بی‌نهایت
و اگر نه بی‌نهایت
پس نهایت قدرت و سلطه عقل کجاست؟
یک مثال کوچک شاید به تبیین مطلب کمک نماید:

سال‌هاست که همه می‌گفتند:
ابلیس هزاران سال عبادت خدا را کرد
و در یک امر تخلف نمود
و مطرود شد
و این پرسش در اذهان شکل گرفت:
آیا به یک خطا هزاران هزار عمل صالح نابود می‌شود؟!
و پاسخ دادند: بله!
اما غفلت شد از این‌که: تغییر تدریجی‌ست
چطور می‌شود در کسری از ثانیه از اوج به حضیض رسید؟
چطور رأفت و عطوفت الهی
و غفران وی
شامل حال کسی نمی‌شود که هزار سال عبادت نموده است؟
و چرا چنین موجودی
دقیقاً پس از این خطا
خداوندی را که هزاران هزار سال عبادتش را کرده
این طور خطاب می‌نماید: تو مرا اغوا کردی، پس تمام بندگانت را اغوا می‌کنم؟
(ربّ بما اغویتنی...)

مسأله را استاد حسینی(ره) طور دیگری تفسیر می‌نماید
ابلیس از ابتدا خدا را عبادت نکرده بود
هزاران سال اصلاً بر خدا سجده نکرد
و شاید این مطلب را حتی خودش هم غفلت داشت
از کجا معلوم است؟
از آن‌جا که وقتی امر به سجده شد گفت:
من از آتش هستم و او از گل، آتش که نباید بر گل سجده کند!
با این کلام ابلیس چه چیز را به همگان نشان داد؟
نشان داد که در تمام این هزاران سال
به «خود» سجده کرده است
به «تشخیص خود»
به «عقلانیت خود»
او استدلال کرده است: خدا از نور است، من از آتش،
نور از آتش برتر است
پس من به خاطر این استدلال عقلانی خودم باید بر خدا سجده کنم
این عین شرک است
این عین خودپرستی است
استاد حسینی(ره) این را عقل‌پرستی نامیده‌است
ابلیس هزاران سال عقل‌پرست بوده
و استدلال خود را اطاعت می‌کرده
عبودیت نداشته است
اکنون خداوند قصد امتحان دارد
که مشخص شود این هزاران سال هر کس چه می‌کرده
نوری را در گل آدم پنهان نموده
نور اصحاب کساء
همان پنج‌تن که نام‌شان بر عرش الهی منقوش است
اما این نور را هیچ مخلوقی نمی‌بیند
امر به سجده می‌کند
اگر ابلیس خداپرست بود
مطیع امر الهی اگر بود
اگر هزاران سال خدا را اطاعت کرده بود
حتماً بر گل سجده می‌کرد
اما او عقل‌پرست بود
این‌جا هم عقل خود را پرستید
و خداوند به همگان نشان داد و او را مفتضح ساخت
نه این‌که ابلیس به یک لحظه و آن تغییر کرده باشد
و از خداپرستی به نفس‌پرستی رفته باشد
از ابتدا نفس‌پرست بود!

اما بعد
تا امتحان تمام شد خداوند پرده را برداشت
ابلیس نور را دید
در گل آدم
خدا را متهم کرد که تو مرا فریب دادی
با پنهان کردن حقیقت!
غافل از این‌که هر امتحانی نیاز به پنهان‌کاری دارد
و گرنه امتحان نمی‌شود!

انسان امروز عقل‌پرست شده است
به دلیل همین فلسفه‌هاست
اگر عقل بر دین مقدم است
نه از جهت شرافت یا قدرت برتر یا مقام بالاتر
بلکه از این جهت که پذیرنده دین است
به عنوان یک گیرنده
گیرنده امواجی که از سوی پروردگار منتشر شده
و با عنوان دین به عقل می‌رسد
عقل تنها به عنوان یک مُدرک
دین را درک می‌کند
سپس حکم کردن را به دین وامی‌گذارد
و خود را درچارچوب آن تسلیم می‌نماید
استاد حسینی(ره) معتقد است همان طور که چشم و گوش
دست و زبان
همه‌اندام‌های انسان مناسک دارند
یعنی دین برای همه آن‌ها تکلیف تعیین کرده است
و عمل صالح و غیرصالح
بکن نکن دارد برای آن‌ها
برای عقل هم دارد
عقل هم مناسک دارد
و عقل هم باید در چارچوب دین حرکت کند
اگر چه در ابتدا عقل بوده که دین را درک کرده

این نظریه مخالفین زیادی دارد
فقهای امروز
فقهای پس از مرحوم آخوند خراسانی حجیت دین را به عقل بر می‌گردانند
و سپس می‌گویند چون شارع (تشریع کننده دین) حجیت خود را از عقل گرفته است
قادر نیست حجیت عقل را سلب نموده
یا محدود کند!
این استدلال را از فلسفه وام گرفته‌اند
و نتیجه این شده است که می‌بینید
همین وضعیت نامتعادلی که در شریعت دیده می‌شود
در اعتقادات
در بین اعتقاد به دین و عمل به دین!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نسبت عقل و دین 1 + سه شنبه 93 مهر 15 - 7:0 عصر

چندی پیش ایمیلی دریافت کردم
از ناشناسی
که هنوز نمی‌شناسم اما
پرسشی را طرح نموده
پاسخ را کمایلی‌ذیلاً ارسال کردم
و ایشان پرسش‌های دیگر فرستاد
و پاسخ دادم
و باز پرسش‌های دیگری...
تا جایی‌که تصوّر می‌کردم می‌دانم
و شاید توهّم
پاسخی ارسال نمودم
مجموعه‌ای شد مفصّل
ایمیل‌هایی زیاد و متعدّد

به نظرم آمد بر وبلاگ بگذارم
شاید از منتقدان ارجمند
دوستان شفیق
و یاران پایدار مسلّط به علم فلسفه
پیدا شود بزرگواری
نواقص و کاستی‌ها ببیند
و ضعف‌ها و سستی‌های کلام
افاضه نماید و اصلاح
از این‌نقطه است که این سلسله مطلب آغاز می‌شود
و این اولین نوشته از آن بسیار است:

بر فلسفه چه گذشته است؟

فلسفه نیز مانند هر علم دیگری سیر تطوّر و تحوّل داشته است. این‌قدر دست به دست شده که بارها از معنای حقیقی خود خارج شده و در هر دوره تاریخی تعریفی جدید برای آن ارائه گشته است.

روزی که سقراط خود را فیلو (دوست‌دار) سوف (دانش) نامید، در برابر کسانی ایستاده بود که سوفیست (دانشمند) بودند! در زمان افلاطون و ارسطو نیز فلسفه مترادف با علم بود و به تمامی دانش‌ها فلسفه گفته می‌شد.

اما آن‏چه ما امروز با عنوان فلسفه اسلامی در ایران می‌شناسیم، قرائتی است که فارابی از ترجمه‌های نوشته‌های ارسطو داشته است و از این رو، فارابی به معلّم ثانی و ارسطو به معلّم اول در میان مسلمانان مشهور گشت. ابن‌‌سینا نیز طبق گفته خود با خواندن کتاب فارابی توانست فلسفه ارسطو را بعد از چهل بار خواندن بفهمد.
درست در عصری فلسفه ارسطو در میان مسلمانان طرح شد که درگیری زیادی میان فرقه‌های اهل سنّت و شیعه در جریان بود، پیرامون اصول اعتقادات اسلامی. دعوای فراوانی پدید آمده بود که خداوند انسان را چگونه خلق کرده است و قرآن آیا کلام خدا هست یا نیست و اگر هست آیا حادث است یا قدیم؟ از این رو، این بحث‌های اعتقادی را «علم کلام‌» نامیدند و گروه‌های متخصص در این بحث را «متکلمین». گروه‌های اشاعره و معتزله نیز از همین دوران پیدا شدند.
درست از همین دوران است که فلسفه جایگاه حقیقی خود را در یونان واگذاشت و تبدیل به ابزار استدلالی در خدمت علم کلام شد. مسلمانان استفاده از فلسفه را برای تفسیر دین آغاز کردند.

با توجه به این‌که مبانی فلسفی مذکور بسیار دور از اسلام و مبتنی بر بت‌پرستی و خدایان و الهه‌های یونان باستان بود، مبتنی بر شرک، به طور صریح مورد اعتراض دین‌داران واقعی قرار گرفت. اما شیوه استدلالی قدرتمند فلسفه امری نبود که بتوان از آن صرف‌نظر نمود. لذا مسلمانان تلاش کردند به نحوی بین فلسفه و دین آشتی برقرار نمایند.
بر خلاف ابوسعید ابوالخیر، عارف قرن چهارم هجری قمری، که مستقیماً جلوی ابن سینا ایستاد، سهروردی معروف به شیخ اشراق، دو قرن بعد تلاش کرد تا شیوه‌های استدلالی را از فلسفه اخذ نموده و با مبانی عرفانی سازگار نماید. فلسفه اشراقی و نورانی وی ناشی از ترکیب استدلال با درک شهودی‌ست.
اگر چه این تلاش سهروردی به نتیجه مطلوب نرسید و پیروان زیادی را متقاعد نساخت و به قتل وی منجر شد، نگاه جدیدی را ایجاد کرد، تا چهار قرن بعد توسط ملاصدرا در روستای کهک قم تبدیل به فلسفه جدیدی شود؛ حکمت متعالیه!

ملاصدرا حکمت متعالیه را بر اساس روش عرفا در چهار بخش تدوین کرد؛ حرکت و سفر به سوی حق با جدا شدن از خلق (عزلت و گوشه‌نشینی و چله)، سیر و سفر در ذات حق همراه با یاری حق (خداشناسی)، حرکت از جوار حق تعالی به سوی مردم همراه با شناختی که حاصل شده (خروج از عزلت و آمدن به میان مردم و دعوت خلق) و در نهایت و در آخرین سیر: حرکت از میان خلق به سوی خداوند به همراهی مریدان و رهیافتگان و پذیرندگان دعوت (هدایت مردم و آگاهی‌بخشی و شناختن خدا به آنان).
علی‌رغم تلاش این فلاسفه، همچنان شکاف بزرگی میان فلسفه و فقه وجود داشت. فقها هرگز نتوانستند نگاه فلاسفه به خلقت را بپذیرند، به دلیل آثاری که در احکام شرعیه می‌گذاشت و با مذاق شرع و نگاه موجود در آیات قرآن و روایات سازگار نبود.

ملاصدرا نیز چون شیخ اشراق از آیات قرآن و روایات بسیار استفاده کرد. کتاب اسفار مملو از استشهاد به متون دینی در تبیین اندیشه‌های فلسفی‌ست. شاید همین نگاه به آیات و روایات سبب شد موسی زرآبادی و شاگرد وی شیخ مجتبی قزوینی کمتر از یک قرن پیش تلاش نمایند با روش تفسیری فلسفی از متون دینی مقابله نمایند.
این دو بزرگوار که اندیشه‌شان توسط محمدرضا حکیمی به مکتب تفکیک موسوم شد تلاش کردند تبیین نمایند که نباید با پیش‌فرض‌های عقلی فلسفه یونان یا پیش‌فرض‌های عرفانی برآمده از بودیسم و برهماییسم هندی، به سراغ متون دینی رفت و فرمایشات خداوند و پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را به نفع اندیشه خود مصادره نمود.
اما این دو نیز نتوانستند از سیطره فلسفه خارج شوند. لذا به تفکیک درغلطیدند و مدعی شدند روش فلسفی را باید تنها در علوم عقلی به کار گرفت و علوم نقلی محتاج روشی دیگر است که معمولاً به علم اصول معروف است، یا علم تفسیر هم.

برخلاف این دو، علاّمه طباطبایی به عنوان یک فقیه شیعه، با قدرت تمام فلسفه را در همان دوران به ایران آورد و در شهر قم به ترویج آن پرداخت. زعیم بزرگ حوزه علمیه قم که کشور ایران را یکپارچه در اختیار داشت، آیةالله بروجردی،‌ به شدت به مخالفت با علاّمه طباطبایی پرداخت و تمام شاگردان وی را که فلسفه می‌خواندند از شهریه محروم نمود و با این تصمیم آنان را غیرفقیه و غیرمجتهد و غیرطلبه معرفی کرد.

شهید مطهری از همین شاگردان است. وی به نزد امام خمینی(ره) که از اساتید بزرگ حوزه علمیه قم بود رفت و استفسار نمود. امام خمینی(ره) شاگردان علاّمه طباطبایی را از خواندن علنی درس فلسفه منع کرد و پیغام داد تا علاّمه طباطبایی نیز درس فلسفه را تعطیل نماید تا یکپارچگی حوزه علمیه تحت الشعاع قرار نگیرد. در حالی‌که خود معتقد به فلسفه و تحت تأثیر اندیشه‌های فلسفی حکمت متعالیه بود.

در نتیجه در همین دوران با پیدایش گروهی از فقها مواجه هستیم که فیلسوف هستند و به آن معتقد. این گروه عملاً محصولات استنتاجی فلسفه را به نحوی تفسیر می‌کنند که قابل توجیه باشد. وحدت وجود را قبول دارند، ولی به نحوی به حقیقت هستی و واجب‌الوجود تعبیر می‌نمایند که نتواند مشمول نفی ضروری دین گردد.

انقلاب اسلامی ایران بی‌تردید معجزه‌ای بود حقیقی. در دنیایی که دین تبدیل به افیون شده و حقیقتاً هیچ حرکت سیاسی از دین متوقّع نبود، در زمانه‌ای که هر محافظه‌کاری لیبرال و هر پروتست و معترضی لاجرم سوسیالیست بود، باور نمی‌شد دعوت به دین بتواند منجر به حرکت سیاسی شود، به حدّی که انقلاب پدید آورد!

این انقلاب به اعتقادات پرچم‌دار خود اعتبار بخشید و فلسفه و عرفان را به دروس رسمی حوزه علمیه قم اضافه نمود. به حوزه‌ای که پیش از آن‏جایی برای فلاسفه و عرفا در آن نبود.

اما درباره مکتب تفکیک، آنان که به این مبنای فکری اشکال گرفته‌اند، دوپاره شدن و دو مبنایی بودن آن را طرح کردند. اگر انسانی به فلسفه معتقد شد، فلسفه اسلامی، حکمت متعالیه، حتی اصالت وجود یا ماهیت، به وی اجازه نمی‌دهد تا در متون دینی به هر راهی که می‌خواهد برود. وقتی فلسفه، وجود را به «بودن» معنا می‌کند و آن را عصاره واقعیت و تفسیر راستین از «هستی» می‌داند، فرد معتقد به آن نمی‌تواند وقتی در قرآن با واژه جهنم یا بهشت مواجه می‌شود، آن را به غیر از وجود معنا نماید.
به نظر می‌رسد این اشکال صحیح باشد که مکتب تفکیک در عمل ناتوان از منع فلسفه از حضور در تفسیر و فقه و اخلاق است. زیرا فلسفه تمام پیش‌فرض‌های ذهنی مفسّر و فقیه را بر هم می‌زند و به نحوی دیگر باز می‌سازد. چطور می‌شود او را رها نموده و فقیه با مبنایی غیر فلسفی به سراغ متون دینی رود؟!
اما از سوی دیگر مبنای فلسفی اصالت وجود، اصالت ماهیت و حکمت متعالیه نیز با اشکالات قدرتمندی از سوی فقها روبه‌روست. فقه شیعه نمی‌پذیرد خیلی از عوارض این مبانی فلسفی را. متکلمین شیعه نیز با خیلی از قضاوت‌های این فلسفه‌ها مشکل دارند. اصول اعتقادی شیعه زیربناهایی دارد که با این فلسفه‌ها قابل توضیح نیست. پس چطور متکلمین و فقهایی یافت شدند که به آن‌ها معتقد گردیدند؟!

هجمه غرب! جالب همین است. وقتی نهضت مارکس به ثمر نشست و توانست ملّت‌ها را از جا برکند، وقتی آدم‌ها کارکرد بی‌دینی را با تجربه کمونیستی لمس کردند و معتقد شدند دین نمی‌تواند سعادت بشر را تأمین نماید، دقیقاً در همین نقطه است که فلسفه‌های موصوف به اسلامی دل فقها و متکلمین را بردند و به سوی خود کشیدند.
اندیشه مارکس از دیالکتیک هگل بهره می‌برد. قدرت استدلالی و استنتاجی این مبنای منطقی و فلسفی قوی بود. اندیشمندان مسلمان به سرعت دریافتند که با چهار استدلال فلسفی وام گرفته شده از اصالت وجود یا ماهیت می‌توانند تیشه به ریشه دیالکتیک بزنند. تا اصل علیت را اثبات می‌کردند، تمام پیکره اندیشه‌های وارداتی از هم می‌پاشید. این قدرت سوفسطایی فلسفه اسلامی توانست فلسفه‌های غربی را در هم بریزد و در یک کلام جامعه اسلامی را حفظ نماید. بسیاری از جوانان عصر کمونیسم که توسط حزب توده به گرایشات مارکسیستی تحریک شده بودند، با چند سخنرانی شهید مطهری بازگشتند و به اسلام معتقد گشتند.

این توانایی فلسفه اسلامی در نفی اندیشه مخاصم شاید به شیوه سوفیسطی سقراط و افلاطون و ارسطو بازگردد. اگر چه آنان خود را ضد سوفسطاییان می‌دانستند، ولی برای درگیری با این انکارکنندگان دقیقاً به روش‌هایی مشابه نیاز داشتند. این شیوه سقراط معروف است که مسلمات طرف مقابل را می‌گرفت و آن‌قدر لوازمات آن را ترسیم می‌کرد تا به ضد خود بدل شوند و خصم ناگزیر شود از مبنای خود باز گردد و یا در جمع مفتضح گردد. اتکا به مسلمات و مشهورات و بدیهی نامیدن آن‌ها روشی مرسوم در استدلالات فلسفی گشت و ابن سینا مدعی بود باید منکر این بدیهیات را با چوب زد تا مجبور به پذیرش اصالت واقعیت شود. البته علاّمه طباطبایی نظرشان این بود که وی را آتش بزنند تا هنگام سوختن بپذیرد وجود دارد و هست!

این فلسفه اگر چه در نفی بسیار خوب عمل کرد و توانست جامعه اسلامی را از هجمه مارکسیسم حفظ نماید، اما در ساحت اثبات به نظر می‌رسد قادر به معماری یک نظام اسلامی نیست. این مطلبی‌ست که مورد توجه عده زیادی در حوزه قرار گرفته و خیلی‌ها در خیلی مکان‌های متعدد از حوزه، در خیلی از درس‌ها، خیلی از اساتید در تلاشند که راهی جدید بیابند، راهی که بتوان فلسفه را به نحوی اصلاح نمود که قادر به نظام‌سازی باشد.

فلسفه امروز غرب، فلسفه‌های پوزیتیویستی، اگزیستانسیالیستی و تمام فلسفه‌های مبتنی بر هگلیسم و دیالکتیک، اگر چه بن‌مایه عمیق هستی‌شناسانه ندارند و قادر به توجیه واقعیت نیستند، اما بسیار کارکردگرا بوده و توانسته‌اند نظامات اجتماعی را در غرب شکل دهند.

پاره‌ای فلاسفه اسلامی پس از انقلاب به دنبال کاربردی نمودن فلسفه با حفظ اصول مسلم دینی آن هستند و آراء زیادی تا کنون طرح شده، ولی زمان نیاز است تا تضارب شکل بگیرد و صحّت و سقم آنان به ثبوت برسد.

[ادامه دارد...]

بخش‌های دیگر:

 

 


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 73 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پارادوکس ِ «طلبه برنامه نویس» 4 + پنج شنبه 91 مهر 6 - 7:0 صبح

یکی از دوستان طلبه چند روز پیش
پرسش‌هایی را برایم ایمیل کرد
پاسخ دادن به آن‌ها فرصتی شد
که هر چه در نظر دارم به صراحت بیان کنم
در حل تضاد اجتماع «طلبگی» و «برنامه‌نویسی»
به نظرم آمد بر وبلاگ هم بگذارم
شاید به کار کسی بیاید
مطالبی که تا به حال مجال نبود این‌طور بی‌پرده طرح شود
و اکنون ادامه پرسش‌ها و پاسخ‌ها.

21- با توجه به نیازهای جدید حوزه و نبود نیروی متخصص به اندازه کافی، آیا حوزه باید به تربیت نیرو در این زمینه بپردازد (مثلاً ایجاد آموزشگاه و جذب و آموزش طلاب علاقمند)؟
تا کنون که نپرداخته است، این‌همه طلبه داریم که وارد این عرصه شده و موفق هم بحمدالله بوده‌اند. حوزه اگر بتواند نظام آموزشی و پژوهشی و تبلیغی خود را به درستی مدیریت نماید، همه ما شکرگزار خواهیم بود. اصلاً وارد این عرصه‌ها نشود بسی بهتر و نیکوتر. سازوکار مدیریت درون مرکز آن چنان به هم پیچیده، فرسوده، در حال گسست و ناکارآمد است که بنده در مدت همکاری با این نهاد، هر لحظه در انتظار فروپاشیدن تمام این سامانه مدیریتی بوده‌ام و از سر پا ماندن آن به شگفتی آمده، حمد خدای کردم. چهار ماه حقوق برنامه‌نویسان خودشان را نتوانستند پرداخت کنند که به استعفای دسته‌جمعی مسئولین بخش فنی منجر شد، حالا بیایند در تربیت نیروی برنامه‌نویس داخل شوند.
همان‌طور که عرض شد، مهم‌ترین مطلب ارائه اطلاعات و ارتباطات است. این دو گزینه اگر ضمیمه شود به فضای آزاد برنامه‌نویسی، گمان نمی‌کنم بادی  بتواند درخت تنومند برنامه‌نویسی در شهر مقدّس قم را بلرزاند.

22- آیا تاکنون با مراکز حوزوی در این زمینه، همکاری داشته‌اید؟ آیا همکاری‌ها موفقیت آمیز بوده است؟معمولاً با چه مشکلاتی روبرو بوده‌اید؟
مشکلاتی که عرض شد؛ بیشتر مربوط به «خودنادان‌پنداری» حوزویانی که اقرار به «نادانی» می‌کنند، ولی از روی «نفهمی» قضاوت می‌نمایند. به علم برنامه‌نویسی جهالت دارند، امّا رفتارشان گاهی آن‌چنان ابلهانه می‌شود که کاملاً آشکار از نپختگی و بی‌تجربگی نشأت می‌گیرد. شما علم معماری هم نمی‌دانید، آیا همان‌طور رها می‌کنید و بنای ساختمان را دست هر کسی می‌سپارید  که بعد فرو بریزد؟ نه برادرم. ساده‌انگاری است که ضمیه شده است به حبّ‌ذات. کبر که وارد ماجرا شود، آنان که گمان می‌کنند بیشتر می‌فهمند بیشتر از همه به تهلکه می‌افتند و در شیب سقوط قرار می‌گیرند.

• نتایج و فوائد این عرصه
23- چقدر به کارکرد رایانه و محصولات مشتق از آن، برای پیشبرد اهداف فرهنگی و تربیتی اعتقاد دارید؟ لطفاً توضیح دهید؟

جای پرسش نیست. کافیست سر بچرخانید و به اطراف نظاره کنید. روزی که نرم‌افزار «نورالعتره» را دیدم، همان اولین نسخه جامع‌الاحادیث، قسم به خدایی که جانم را در دست دارد، آن چنان شور و شوق عجیبی سراسر وجودم را فرا گرفت که قادر به توصیف نیستم. هر که را می‌دیدم آگاه می‌کردم از این نرم‌افزار شگفت و آن تحوّل شگرف. پروژه‌های متعدّدی را هدایت کردم که از این نرم‏افزار استفاده شود به جای شروع از صفر و از کتب حدیثی.
همین نرم‏افزار «ریحانه»  دفتر مطالعات و تحقیقات زنان، قرار بود از پایه بروند و جمع حدیث کنند. تلنگری زدم و این نرم‌افزار را نشان‌شان دادم، چند دوره آموزش برگزار کردم و پژوهشگران‌شان که توانستند با این نرم‌افزار کار کنند، تمام احادیث را از درون آن بیرون کشیدند و در موضوع مورد نظر گرد آوردند.
آن روز می‌گفتم اگر تا آخر عمرم هیچ نرم‌افزار دیگری در حوزه علمیه نبینم غیر از همین، برایم کافیست که خدای را شاکر باشم و روز و شب حمد گویم. امّا امروز تمام پیرامون ما مشحون  از این شگفتی‌هاست. جامع‌الاحادیث 3.5 را تا از جلسه معرفی‌اش بیرون آمدم خریداری کردم. همین که آقای بهرامی فرمودند سیستم مشابه‌یابی را در آن به کار گرفته‌اند، بسیار مشتاق شدم. اکنون هم پیوسته در حال استفاده از آن هستم و نمی‌دانم با کدام زبان پروردگارم را ستایش نمایم که مرا در چنین روزگاری خلق کرد.
تردید نمی‌توان داشت که کاربردهای رایانه و اینترنت برای حوزه بسیار درخشان و پرشتاب و فزاینده و مفید بوده است.

24- آیا در این زمینه تجربه موفقی داشته‌اید؟
چیز قابل عرضی نه. هر چه بوده همان تکالیفی بوده که انجام شده و امیدوارم مورد قبول احدیت قرار گرفته باشد.

• سبک زندگی
25- بیشتر طلبه هستید یا برنامه نویس؟

سعی می‌کنم بیشتر «عبد» باشم. او که راز عبودیت بداند، نیک می‌فهمد که تعبّد نه به دفتر و کتاب و درس و مدرسه است، نه به برنامه‌نویسی و نه حتی به منبر رفتن و تبلیغ. عبودیت به اطاعت پروردگار است و خواست او را ارجح و برتر از خواست خود دانستن که حتی سجده به خدا هم اگر با هوای نفس همراه باشد، عبادت شش هزار ساله ابلیس هم عبادت نخواهد بود، نفس‌پرستی است. ظاهر عمل مهم نیست. باطن آن یعنی عبودیت است که ملاک ارزیابی است. اگر امام خمینی(ره) می‌خواست همچون پاره‌ای از اسلاف خود، مسیر مرجعیّت را پی بگیرد و فقه و اصول خود را تدریس کند، تا به زعم دیگران «طلبه خوبی» باشد، هرگز این انقلاب عظیم رخ نمی‌نمود.
در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
راز این بیزاری در ترک عبودیت است. اگر طلبگی منافات با عبودیت داشت، بهتر که رها شود، باید که رها شود، واجب است رها کردن آن و به امر اهمّ پرداختن.

26- چقدر در روز برای این کار وقت اختصاص می‌دهید؟
یکسان  نیست. بستگی به کار دارد. به امر مطالعه خود مشغولم، تا سفارشی بیاید که شرایط پذیرش داشته باشد، وقتی قبول کردم، برنامه‌ریزی می‌کنم و در کنار سایر فعالیت‌ها می‌گنجانم. کاملاً با انعطاف و تغییرپذیر. برنامه‌ام خشک نیست که همیشه درگیر ساعت و دقیقه باشد.

27- آیا این تخصص بر سبک زندگی طلبگی شما نظیر نوع پوشش، گفتار و رفتار شما تأثیری داشته است؟
بر پوشش نتوانسته، چه که پوشش روحانیت امری تقریباً استاندارد است و انعطاف زیادی ندارد. امّا بر گفتار البته که تأثیر می‌گذارد، خواه‌ناخواه. امّا از همه بیشتر بر تفکر تأثیر می‌گذارد. آن چنان که در همه امور نگاه انسان فنی‌تر می‌شود و الگوریتمی به جهان نگاه می‌کند. این تأثیر بسیار خوب و مؤثر عمل کرده، به گونه‌ای که حتی فرزندانم را هم که قصد تربیت دارم، در ذهنم روندهای تغییر رفتارشان را می‌بینم، در قالب الگوریتم‌هایی که می‌تواند مسیر صحیح را نشانم دهد. اساساً اگر همه زندگی را با نگاه برنامه‌نویسی بنگریم، خیلی از کارها بر انسان ساده می‌شود. چون تدریج را می‌فهمی و می‌دانی چگونه باید یک فرآیند طی شود. من حتی گاهی از خیابان هم ردّ می‌شوم، در ذهنم به الگوریتم ردّ شدن از خیابان اندیشه می‌کنم، بدون این‌که خود اراده کرده باشم و قصدی برای این معنا داشته باشم!

28- آیا درآمدهای حاصل از اشتغالات تخصصی، بر سبک مدیریت اقتصادی شما تأثیر گذاشته و نوع زندگی شما با دیگر طلاب در ظاهر متفاوت است؟
نه چندان. یعنی درآمد حاصله چنان نبوده که تأثیر نمایانی داشته باشد.

29- آیا برنامه‌نویسان طلبه دارای ادبیات خاص به خود هستند؟
گمان نمی‌کنم. اگر بخواهند می‌توانند، امّا طلاّب اصرار دارند که در چارچوب ساختار حوزویانه خود سخن بگویند! من نیز چون دیگران، وقتی در جلسات کارشناسی و برنامه‌ریزی نیستم، کاملاً طلبگی رفتار می‌کنم. مثالی عرض می‌کنم شاید مطایبه‌ای باشد و اسباب خنده و ادخال سرور در قلب دوستان: در صف شهریه آیت‌الله مکارم، گفتند انگشت بر این دستگاه بگذارید، تا اثرش بماند. دستگاه کوچکی بود برای ثبت اثر انگشت. یک آن احساس شوخ‌طبعی دست داد، پرسیدم: ببخشید، کجا باید انگشتم را بگذارم؟ جوان بنده خدا صفحه شیشه‌ای دستگاه را نشانم داد. باز پرسیدم: خُب فایده‌اش چیست من انگشتم را بگذارم اینجا. با متانت پاسخ داد: اگر روزی کارت شهریه همراه‌تان نبود می‌توانید با انگشت شهریه دریافت کنید! رها نکردم و با خنده پرسیدم: اگر این انگشتم زخم شود، چگونه شهریه بگیرم؟ جوان هم خنده‌اش گرفت: آن‌وقت حتماً با خودتان کارت شهریه‌تان را بیاورید! بی‌شک پس از ردّ شدن من از صف، جوان با خود پنداشته: با عجب طلبه‌های بیلمزی طرف هستیم ما...!
تلاش زیادی ندارم که تخصص خود را در سایر محیط‌ها ابزاری کنم برای تفاخر و زیاده‌گویی و می‌دانم که بسیاری از طلبه‌ها هم چنین هستند و به ادبیات فنی تنسّک ندارند. این ابزار کار است، نه ابزاری برای کسب برتری و اعتبار اجتماعی.

30- آیا هنگام خواستگاری، این تخصص خود را با همسر آینده‌تان مطرح کردید؟ اولین بار که متجه این امر شدند، عکس‌العمل ایشان چه بود؟
پیش از آن می‌دانستند، چون پدر و برادرشان اطلاع داشتند. هیچ گفتگویی در این زمینه نشد و توجهی به این مطلب در بین نبود.

31- با توجه به اینکه مقداری از کار شما معمولاً در خانه انجام می‌شود، نگاه همسر شما بر این کار چیست؟آیا موجب اختلاف می‌شود؟
بیشتر کار بنده در خانه انجام می‌شود. از سال 1385 که دیگر سمت و جایگاهی در هیچ مؤسسه و مرکزی ندارم، کارهای پراکنده‌ای که واگذار می‌شود را در خانه انجام می‌دهم. تنها حضورم در مراکز برای جلسات توجیهی و کارشناسی است.

از لطف شما بسیار سپاسگذارم
پرسش‌های بسیار خوبی بود و سبب شد برای لحظاتی احساس کنم
هر چه در دل دارم می‌توانم بر زبان بیاورم.
موفق و مؤید و در پناه حق سلامت باشید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پارادوکس ِ «طلبه برنامه نویس» 3 + چهارشنبه 91 مهر 5 - 7:0 صبح

یکی از دوستان طلبه چند روز پیش
پرسش‌هایی را برایم ایمیل کرد
پاسخ دادن به آن‌ها فرصتی شد
که هر چه در نظر دارم به صراحت بیان کنم
در حل تضاد اجتماع «طلبگی» و «برنامه‌نویسی»
به نظرم آمد بر وبلاگ هم بگذارم
شاید به کار کسی بیاید
مطالبی که تا به حال مجال نبود این‌طور بی‌پرده طرح شود
و اکنون ادامه پرسش‌ها و پاسخ‌ها.

17- نظر مسئولین و اساتید حوزه در مواجهه با فعالیت‌های نظیر فعالیت شما ( ارتباط مستقیمی با فعالیت‌های حوزوی ندارد) چیست؟
در اولین ورودم به عرصه نرم‌افزار از استاد اخلاق خود اجازه خواستم. ایشان فرمود اگر کسی که شما را به این کار فراخوانده دعوت به خود کرده است، نپذیر، امّا اگر دعوت به خدمت است، قبول کن.
علّت این‏که از ایشان کسب تکلیف کردم، این بود که قصد نداشتم هرگز در حوزه علمیه، به غیر طریق طلبگی کسب علم کنم و به کاری دیگر مشغول شوم. این فرمایش ایشان بنده را آرام کرد و سبب شد با قدرت کار را بگیرم و فعالیت در این عرصه آغازم.

18- برخی از مشکلاتی که در این امر، در حوزه با آن رو برو بودید ذکر بفرمایید؟
نادانی عیب نیست. امّا نفهمی عیب است. این دو واژه را در معانی متفاوتی به کار گرفته‌ام. با یک مثال شیرفهم‌تان می‌کنم. سال فلان بود (اگر بگویم معلوم می‌شود چه کسی مدّ نظر است که نمی‌خواهم غیبت او باشد) و فلانی مسئول در بخش فنی مرکز مدیریت حوزه علمیه. صف طویلی ایجاد شد برای ثبت نام امتحانات و من هم در صف. وقتی دیدم از نرم‌افزار اکسل استفاده می‌کنند برای ثبت نام، به شدت مکدّر شدم. زبان به اعتراض گشودم. آخوند پشت سری مرا به آرامش دعوت کرد با این بیان: «نگاه کن برادر، من و شما آخوندیم، چیزی سر در نمیاریم از نرم‌افزار. نگاه کن [موبایل نوکیایش را در آورد و نرم‌افزار منتخب  میزان‌الحکه را نشانم داد، همان‌که مهندس فخری تحت سیمبین نوشته بود] این نرم‌افزار را دارالحدیث نوشته است، ولی این‌جا یک حرف را به شکل مربع نشان می‌دهد. ببین، برنامه‌نویسی خیلی پیچیده است که حتی بهترین نرم‌افزارها هم چنین ایراداتی دارند! این‌ها خودشان می‌دانند باید چه کنند، سواد ما نمی‌رسد، در کارشان نباید دخالت کرد!» و من سکوت کردم.
بارها در زندگی حوزوی خود با این مشکل مواجه شدم. وقتی چیزی را نمی‌دانی اشکالی ندارد، ولی باید این‌قدر بصیرت داشته باشی که بفهمی سرت کلاه گذاشته‌اند یا نه. نمی‌شود نفهم بود و آن را نادانی دانست. اگر برنامه‌نویسی هم بلد نباشی، باید بدانی کسی که در عصر اینترنت،‌ برای ثبت نام طلاّب از یک نرم‌افزار صفحه گسترده استفاده می‌کند و ادعا می‌کند که خیلی کار شاقّی کرده و پول هم مطالبه کند، این کلاه سر شما گذارده، به فکر خدمت که نبوده! در اندیشه خیانت قدم زده.
از نفهمی‌ها خیلی زجر کشیده‌ام، ولی تلاش کرده‌ام آگاهی‌دهنده باشم. اگر خدا توفیق دهد.
مشکل دیگر درک ضعیف نسبت به ارتباط مسائل مالی با کیفیت کار است. وقتی هزینه را پایین می‌گیری، انگار باور نمی‌شود کار درست به انجام رسیده. فلان رفیق که ده برابر عادت دارد قیمت می‌دهد، کیفیت کاری که ارائه می‌کند هم بسیار روشن است در چه حدّی است، به قیمت محک می‌زنند و گمان می‌برند چون پول بیشتر پرداخت کرده‌اند، آش بیشتری هم خواهند خورد. التفات ندارند که این پول زور است که از جیب‌شان رفته و کار، برتری نیافته.
و در نهایت هم بحران وثاقت است که البته الآن کمتر، ولی در ابتدای کار بیشتر با آن مواجه بودم. اگر اعتماد به تو نداشته باشند، هر چه کنی ثمری ندارد و راه نمی‌آیند و یاری نمی‌کنند. امّا اگر اعتماد بر کسی بیابند، هر چه دروغ و دغل هم بپردازد، مطیع محض، انگار اصلاً متوجه نمی‌شوند دارد سرشان کلاه می‌رود، به آن گشادی. هر چه پند می‌دهی و تذکار که بابا این فرد اشتباه می‌کند و شما را به درد سر می‌اندازد، این نرم‏افزار ایراد دارد و مسیر حرکت شما را نادرست تنظیم می‌کند، انگار نه انگار، به او اعتماد دارند و هر چه بگوید چون وحی منزل می‌پرستند. این را نیز بسیار دیده‌ام، ولی ناامید نشدم، تا آن اعتماد را خود به دست آوردم و اکنون تلاش می‌کنم از این وثوق به باطل بهره نبرم.

19- نظرات در مورد برخورد متضاد حوزه در این موضوع چیست: از یک سو حوزه، طلاب را از ورود به این عرصه‌ها منع می‌کند و از سوی دیگر برای رفع احتیاجات جدید خود سراغ این گونه افراد می‌رود ؟
حوزه را یک تفکر واحد گرفته‌اید که دچار این مغلطه شده‌اید. حوزه هزار جور فرقه و نحله و باور و تفکر و اعتقاد دارد. اگر از پاره‌ای اختلافات جزیی صرف‌نظر نکنیم که باید بگویی به عدد نفوس اساتید حوزه، تفکر وجود دارد! هر کدام هم راه خود را پیشنهاد می‌کند و مسیر خود را نشان می‌دهد.
این‏که گروهی نهی می‌کنند و گروهی تحریص و تحریک هم از همین بابت است. امّا در این میانه هستند گروهی که خودمتناقض عمل کرده و می‌کنند. شاید شما آنان را در نظر دارید. کسانی که از یک سو نهی می‌کنند از ورود به این عرصه‌ها و از دیگرسو خودشان بهره می‌برند از همین افراد. مانند کسی که به علم خود عمل نکند، یا دکتری که سیگار را تحریم نماید و خود سیگاری باشد!
می‌دانیم و می‌دانید که همه حوزه را راست‌اندیشان پر نکرده‌اند، کژاندیش هم کم نداریم. نادان و غافل و گمراه و نفهم و البته جاهل به معنای مطلق کلمه هم بسیار هست. فردی که خلاف گفتار خود عمل کند، انسان جاهلی است که اگر به جهل بسیط دچار باشد، باید آگاه شود و اگر جهل مرکّب دارد باید به خدا واگذارش کرد که از انسان ضعیف کاری ساخته نیست، جز تذکر و پند و اندرز.

20- آیا حوزه برای طلاب علاقمند به ورود در این عرصه‌ها باید برنامه ریزی داشته باشد؟ چه برنامه‌هایی پیشنهاد می‌کنید؟
پیشنهاد کردم، در دولت مدیر سابق فن‏آوری اطلاعات مرکز مدیریت حوزه، که یک انجمن طلاّب تأسیس شود. یک پاتوق که هر چه طلبه این‌کاره هست گرد هم بیاید. البته بیشتر منظورم مباحث اینترنتی بود، ولی برنامه‌نویس‌ها هم می‌توانستند جایی داشته باشند. عرض کردم محلی در نظر گرفته شود مشابه یک باشگاه، یک هیئت، جایی که اعضاء بتوانند آزادانه در هر ساعتی از شبانه‌روز بیایند و بروند و قدم بزنند و چای بنوشند و گفتگو کنند. و البته ایشان هم موافقت خود را ابراز کردند. امّا پی‌گیری‌های بنده کم بود.
این امور نیاز به برنامه‌ریزی‌های مداخله‌گرانه ندارد. روندی است که خودبه‌خود آغاز شده و به همین منوال به پیش خواهد رفت. مهم ارائه خدمات اطلاعاتی و ارتباطاتی به این افراد است. اینان باید یکدیگر را بشناسند تا بتوانند شرکت‌های مشترک تأسیس کنند، کنسرسیوم بزنند، متحد شوند و انجمن‌هایی شکل دهند، تا از ره‏آورد آن قادر باشند پروژه‌های بزرگ را ساماندهی کنند. تا نشود مثل فلان پروژه که فلان مرکز آمده و کار پنج میلیون تومانی را داده یک شرکت با سی میلیون انجام داده، حالا سورس را هم نمی‌دهد، می‏گوید باید پول سورس را جداگانه بدهید. اکنون که طلبه‌هایی هستند که می‌توانند، اگر از پروژه‌ها مطلع باشند و با هم مرتبط، قطعاً می‌توانند بهتر به حوزه علمیه خدمت کنند. اگر چه وظیفه اصلی طلاّب چیز دیگری است و فقط در دوران ضرورت مجازند به برنامه‌نویسی.

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پارادوکس ِ «طلبه برنامه نویس» 2 + سه شنبه 91 مهر 4 - 8:0 صبح

یکی از دوستان طلبه چند روز پیش
پرسش‌هایی را برایم ایمیل کرد
پاسخ دادن به آن‌ها فرصتی شد
که هر چه در نظر دارم به صراحت بیان کنم
در حل تضاد اجتماع «طلبگی» و «برنامه‌نویسی»
به نظرم آمد بر وبلاگ هم بگذارم
شاید به کار کسی بیاید
مطالبی که تا به حال مجال نبود این‌طور بی‌پرده طرح شود
و اکنون ادامه پرسش‌ها و پاسخ‌ها.

11- آیا با صرف این زمان در مطالعات حوزوی، نتایج بهتری حاصل نمی‌شد؟
مگر می‌توان تردید در این مطلب کرد. حتماً نتایج بهتری برای «شخص بنده» حاصل می‌شد و «خودم» به مقامات مادی و علمی بالاتری دست می‌یافتم. امّا به تکلیف که نظر کنیم، «خودم» ملاک نیست. باید دید نتایج حاصله برای کل مجموعه هستی چقدر بوده است. همان میزانی که پروردگار اعمال ما را با آن می‌سنجد. اگر توانسته باشم ابزاری ایجاد کنم که هزاران طلبه بهتر درس بخوانند، بهتر تحقیق کنند و بهتر تبلیغ نمایند، من نتیجه بهتری تحصیل کرده‌ام، از این‏که خودم مجتهد شوم، مرجع تقلید شوم و عده‌ای را بخواهم به همت دانش خود هدایت نمایم.
مهم این است که هر کدام از ما سر جای خود باشیم. آن گاه که جاهایی را خالی دیدیم و کسی در آن پست مشغول خدمت نبود و تو می‌توانستی و نکردی، قطعاً معصیت خدای نموده‌ای و باید توبه کنی و استغفار نمایی. راه اجتهاد باز است و بسیاری مشغول تحصیل. اگر عده‌ای فضای خدمت نرم‌افزاری را پر نمی‌کردند، قطعاً و بی‌تردید خلأ  آنان را امروز همگان احساس می‌کردند. اگر بیست سال پیش طلبه‌ها وارد این عرصه نمی‌شدند، امروز کاملاً عقب‌ماندگی حوزه از سایر نهادها در عرصه اینترنت و نرم‌افزار مشهود می‌بود که بحمدالله این‌گونه نیست و ما پیشتازیم. قسم به خدایی که جانم به دست اوست، پیشتازی حوزه علمیه و طلبه‌ها در عرصه اینترنت و نرم‌افزار بسیار شگفت‌انگیز است. روزی که ما در قم سایت اینترنتی می‌زدیم، جاوااسکریپت می‌نوشتیم، روزی که مهندس فخری اولین نرم‌افزار قرآنی تحت ویندوز را در همین شهر قم نوشت و به نمایشگاه‌های خارج از کشور رفت و شگفتی آفرید، هنوز در کشور، اینترنت فهمیده نشده بود و معدود سایت‌هایی به زبان فارسی راه افتاده بود که ما در قم به زبان فارسی سایت می‌زدیم.
روزی که ما در سایت خود چَت اسکریپتی طراحی کردیم، هنوز هیچ سایتی در کشور نبود که یک چت نوشته باشد، حداکثر از ابزارهای خارجی استفاده می‌کردند، بسیار محدود. حقیقتاً پیشتازی طلبه‌ها در این عرصه قابل کتمان نیست. تا چند وقت پیش بهترین شرکت‌های نرم‌افزاری نمی‌توانستند با بزرگان برنامه‌نویسی در قم رقابت  نمایند. این را از روی اطلاع عرض می‌کنم، از شرکت در جلسات بسیار زیادی که در این زمینه داشته‌ام و حضور در همایش‌ها و گردهم‌آیی‌ها.
اگر دکتر مینایی به آمریکا نمی‌رفت و دانش داده‌کاوی را به حوزه علمیه نمی‌آورد، من و سایر پژوهشگران حوزوی چگونه به این سادگی می‌توانستیم روایات مشابهی را شناسایی کنیم که هر چقدر هم جستجو نمایی قابل ردیابی و یافتن نیستند. شگفت نیست که در جامع‌الاحادیث 3.5 می‌توانیم روایتی را که تنها 60% شباهت دارد با روایت مورد نظر، به راحتی پیدا کنیم. من که حقیقتاً در شگفتم هنوز از این پروژه‌ای که ایشان به انجام رسانده. ببینید چند کتاب حدیثی و روایی را بدون دخالت دست، بدون مشارکت انسان، به صورت ماشینی اعراب‌گذاری کرده‌اند. به غیر از تلاش دکتر مینایی که اولاً و بالذات طلبه بوده است؟!

12- آیا اصولاً ما به طلابی که دارای تخصص‌های نظیر تخصص شما هستند نیاز داریم یا می‌توان از متخصصین غیر طلبه استفاده نمود؟
نیاز داریم، زیرا در غیر طلبه‌ها دغدغه‌های حوزوی نمی‌یابیم. غیرطلبه‌ها معمولاً دغدغه مالی دارند. طبیعی هم هست. بازار است و هر چه کشش داشته باشد، نرخ بالاتر باشد، برنامه‌نویس‌ها هم به همان سمت می‌روند. امّا فعالیت‌هایی هست که درآمدزایی اخروی دارند، نه دنیوی. اگر غیر طلبه‌ها نمی‌آیند، طلبه‌ها اگر احساس نیاز کنند، می‌توانند کوتاهی نمایند؟! اگر بتوانند باید دخالت کنند و تخصّص یابند.

13- آیا هنگام مشغولیت به این گونه فعالیت‌ها دچار نگرانی و عذاب وجدان بخاطر صرف وقت در این مسیر به جای فعالیت‌های رایج حوزوی نمی‌شوید؟
وقتی به سهم تأثیر خود در فعالیت‌های تحقیقی، تحصیلی و تبلیغی حوزه می‌اندیشم، هیچ احساس نگرانی ندارم و خدای خود را به این جهت شاکرم که توفیق عطا کرده، در این عرصه خدمتگزار باشم. به شدت هم البته مشتاقم که هر عرصه‌ای که نیاز در آن برطرف می‌شود را واگذارم و به قلمرو فعالیت‌های حوزوی خود بیشتر نزدیک شوم.

• مواجهه دیگران
14- معمولاً این تخصص خود را از دیگران پنهان می‌کنید یا علاقمندید دیگران متوجه این امر شوند؟

سایت شخصی بنده روی اینترنت است و بر همگان هویدا. هیچگاه هم نه کتمان کرده‌ام و نه پوشش داده‌ام. البته مثلاً فلان خویش و قوم درخواست کرد سایتی برای باشگاه ورزشی او تأسیس کنم، یا مثلاً برای بنگاه طبابت فلانی ابزاری بنویسم، البته که قبول نکردم. فعالیت خود را وقف حوزه کرده‌ام و همه مرتبطین این را می‌دانند.

15- آیا برخورداری از این تخصص باعث ارتقای جایگاه طلبگی شما در میان خانواده و دوستان شده یا باعث تنزّل؟
اگر چه مایل به بیان این مطلب نیستم، ولی به شدت سبب عزّت شده است که نباید باشد. اطرافیان بسیار استقبال می‌کنند. نه فقط اطرافیان که حتی وقتی به تبلیغ می‌روم، فلان مدرسه، تا برای بچه‌های دبیرستانی صحبت می‌کنم، تا التفات برایشان حاصل می‌شود که فلان آخوند، اینترنت می‌داند که هیچ، طراح سایت است و برنامه‌نویس‌، آن‌چنان دوره‌ام می‌کنند که انگار -نعوذبالله- رسول خدا (ص) را دیده‌اند. جامعه نسبت به آخوندهایی که دانش جنبی بدانند بسیار نگاه عزتمندانه‌ای دارد که البته بنده از این بابت بسیار ناراحت و نگرانم.
این نشان از سطح پایین ادراک اجتماعی ما دارد. نشان از این‏که سال‌ها تبلیغ نادرست و تهاجم فرهنگی  غرب کار خود را کرده و مردم دانش حوزوی را بی‌ارزش می‌پندارند. گمان می‌کنند طلبه‌ای که فقط قال الصادق(ع) و قال‌ الباقر(ع) می‌گوید تنبل است و بی‌سواد که چون هیچ مسیر دیگری برای حضور اجتماعی خود نیافته، به این ادبیات پناه برده است. پناه بر خدا از این غفلت. همین غفلت خطر بزرگی برای جامعه ماست که از تنگه احد، از پشت چاقو خواهد خورد و قیچی خواهد شد. همین شده که بعضی با وارد کردن چند کلمه انگلیسی در گفتار خود، یا ذکر اصطلاحات فلان و فلان علم دانشگاهی، به دنبال کسب قدرت باشند و خودبه‌خود وارد عرصه پلید «عوام‌فریبی» شوند. ما دین‌دزدانی که لباس آخوندی هم دزدیده باشند کم نداریم. و بنده از این بابت بسیار برای جامعه خود بیمناکم.

16- دوستان طلبه شما، در مواجهه با این تخصص شما چه نظری دارند؟
غبطه می‌خورند، افسوس. تشویقم می‌کنند و البته تنها رفیقانی که بسیار با من صادق‌ند و امین  من هستند، می‌گویند که ای کاش وارد این عرصه نمی‌شدی و اگر به تحصیل خود، آن‌گونه که آغاز کرده بودی ادامه می‌دادی، امروز تو را بر بالای فلان منبر می‌دیدیم و در فلان شبکه تلویزیونی  نشانت می‌دادند.
 برای هر دو گروه هم تأسف می‌خورم و نصیحت‌شان می‌کنم، برادرانه، که یاد داشتن چند زبان مسخره که با آن چند کد بی‌ارزش نوشته می‌شود که بر انسان هیچ اطلاعی نمی‌افزاید، هرگز ارزش نیست. نه دانستن آن فضل است و نه ندانستن آن عیب. آن‏چه مهم است ادای تکلیف است. اگر عرصه نرم‌افزار محتاج طلبه باشد، طلبه باید زندگی رها نماید. مثل انقلاب که چون محتاج طلبه‌ها شد، همه چیزشان را دادند و برای انقلاب فعالیت کردند. حتی اگر این فعالیت تکثیر نوار باشد یا پخش اعلامیه امام(ره). مهم ادای تکلیف است و لاغیر.

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
پارادوکس ِ «طلبه برنامه نویس» 1 + دوشنبه 91 مهر 3 - 5:2 عصر

یکی از دوستان طلبه چند روز پیش
پرسش‌هایی را برایم ایمیل کرد
پاسخ دادن به آن‌ها فرصتی شد
که هر چه در نظر دارم به صراحت بیان کنم
در حل تضاد اجتماع «طلبگی» و «برنامه‌نویسی»
به نظرم آمد بر وبلاگ هم بگذارم
شاید به کار کسی بیاید
مطالبی که تا به حال مجال نبود این‌طور بی‌پرده طرح شود.

بسم الله الرحمن الرحیم
• معرفی
1- لطفاً خودتان را معرفی کنید؟(نام/سن/محل تولد/مقطع تحصیلی حوزه/گرایش علمی )
2- آیا تحصیلات دانشگاهی هم دارید؟ در چه رشته ای و چه مقطعی؟
3- چگونه برنامه نویسی را آموخته‌اید؟ آیا در این زمینه دارای تحصیلات دانشگاهی هستید؟
4- در این زمینه دارای چه تخصص‌های می‌باشید؟
5- تاکنون چه محصولاتی تولید کرده‌اید؟

مجموعه این اطلاعات فردی را می‌توانید در نشانی
http://info.movashah.ir بیابید.

• طلبگی و برنامه نویسی
6- در شروع یا ادامه این تخصص هنگام طلبگی، جنبه مالی را در نظر داشته‌اید یا ثمرات فرهنگی و تبلیغی؟

هیچکدام را، و اصلاً قصد نداشتم در طول دوره تحصیل حوزوی هیچ فعالیت برنامه‌نویسی انجام دهم. امّا ضرورتی پیش آمد و دیدم چاره نیست. برنامه‌نویس‌ها به شدت طمّاع بودند و هدف‌شان از ورود به عرصه‌های اسلامی، کسب درآمدهای میلیونی بود. وقتی دیدم چه وضعی پیش آمده و چگونه آخوندهای بی‌اطلاع از عرصه نرم‌افزار را فریب می‌دهند و سرکیسه می‌کنند، خونم به جوش آمد. ابتدا وارد برنامه‌نویسی شدم، ولی دیدم مگر چقدر می‌توانم بنویسم؟ این شد که عرصه مشاوره را ترجیح دادم. روحانیون و مراکز و مؤسسات حوزوی را راهنمایی می‌کنم تا از شرّ بعضی برنامه‌نویس‌های پلید نجات دهم. بنده خدا چهار صفحه معرفی مرکز خود را می‌خواهد بگذارد روی اینترنت، پول یک پورتال را از او می‌گیرند!
وضع بسیار اسفناکی بود روزی که وارد این کار شدم. آن اوایل خیلی وقت گذاشتم برای خدمت به چنین مؤسساتی، بعد که دیدم رئیس مؤسسه خودمان استاد سرکیسه کردن مؤسسات دیگر است و برای یک نرم‌افزار، ده برابر پول می‌گیرد، آن‌جا را رها کردم!
دنبال درآمد و مسائل مالی هم بحمدالله نبودم که محتاج این چیزها هم نگذاشت خداوند بشوم. امّا همچنان مشتاق کمک کردن به مجموعه‌هایی هستم که نیاز به یاری دارند، متصل‌شان کنم به برنامه‌نویسان صالح و پاکدامن و غیرحریص به دنیا.

7- آیا پرداختن به این گونه فعالیت‌های تخصصی را در مسیر رسالت‌های طلبگی خود می‌دانید؟
قطعاً خیر. هیچ توجیهی ندارد که یک طلبه به کاری غیر از تحقیق و تدریس و تبلیغ بپردازد. بنده هم به عنوان خدمتگزار محققین، مدرسین و مبلغین عمل کرده‌ام و از ثواب عمل آنان بهره برده‌ام. که هر لحظه دیدم در عرصه این خدمتگزاری، دیگرانی هستند که مشغولند، کفایت که شده، رها کردم و به تکلیف خود پرداختم.

8- تحصیلات و بینش حوزوی، چقدر در تولیداتان به شما کمک کرده است؟
بی‌تردید آثار بزرگ و غیرمعمول و شگفت در تقاطع‌ها پدید می‌آیند [مضمون این جمله متعلق به دکتر سمیعی است]، جایی که چند دانش با هم تلفیق شوند. مثلاً فیزیک با شیمی یا روانشناسی با الکترونیک. محصولات نرم‌افزاری هم می‌تواند از بینش حوزوی بهره برد، همان‌گونه که فعالیت‌های حوزوی از بینش نرم‌افزاری بهره‌های وافر برده است.
امّا این تعامل در انحصار این یک راه نیست که برنامه‌نویس همان حوزوی باشد! کافیست سازوکاری فراهم شود که برنامه‌نویس و حوزوی در کنار هم کار کنند و هر یک اندیشه خود را در محصول تأثیر دهد. اگر زبان یکدیگر را بشناسد و گفتگو کنند، تعامل دو بینش در یکدیگر میسر خواهد بود.

9- آیا برنامه‌نویسان غیر طلبه از عهده کار شما بر نمی‌آید؟
بر می‌آیند و بر‌آمده‌اند. به شرط آن‏که انصاف داشته باشند و به خوبی راهنمایی کنند. اگر تقوا داشته باشند و در پیشنهادات خود به کارفرما و مشتری جاده انصاف در پیش گیرند، قطعاً بسیار هم بهتر می‌توانند عمل نمایند.

10- آیا این کار مزاحم برنامه های مطالعاتی حوزوی شما نبوده است؟چگونه زمان خود را در تقسیم بین این دو فعالیت مدیریت می‌کنید؟
بوده است و بنده از این بابت متأسفم. امّا به جنبه اخروی آن‏که می‌نگرم، پشیمان نیستم. اگر این فضاها را نمی‌گستردیم و به یاری مراکز حوزوی نمی‌شتافتیم، اگر ظرفیت‌سازی نمی‌کردیم و به فرهنگ‌سازی همت نمی‌گماشتیم، امروز وضع این طور پر رونق و خوب و شتاب‌دار به سوی توسعه فن‏آوری‌های اطلاعات نبود. آغاز این ظرفیت‌سازی هم با طلبه‌های بزرگواری مانند آقای طالب‌پور و شبیری و سمیعی و آناهید و دیگرانی بود که اولین مؤسسه آموزش رایانه را در قم تأسیس کردند (طلوع) و طلبه‌ها را آموزش دادند. طلبه‌های مدرسه رضویه وارد این فضا شدند و زمام کار را به دست گرفتند. اگر سال 1368 آن اتفاقات مبارک در قم نمی‌افتاد امروز ما این‌چنین قدرتمند در عرصه نرم‌افزار نبودیم و ام‌القرای جهان تشیّع هنوز از ابزارهای سنّتی بهره می‌برد و از فن‏آوری اطلاعات و اینترنت بسیار دور بود.

[ادامه دارد]

بخش‌های بعدی:


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   26   27      

سه شنبه 103 آذر 6

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
مباحثه - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X