از روی دوستی نگریستن به چهره دانشمند عبادت است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 2 + شنبه 93 مهر 19 - 10:0 عصر

با عرض سلام و احترام.
آقای موشح عزیز از خدمتتون چند سوال داشتم با این مضامین که:
1-پیدایش فلسفه ی اثبات(در مورد اثبات وجود خدا،صفات او،معاد،عدل و...)
آیا با ظهور دین بوجود آمد؟یعنی مسائل دینی و پیامبران باعث شدند فلاسفه
به این فکر بیافتند که خدا،معاد،وحی و...را با عقل توجیه و تفسیر و اثبات
نمایند که عقل و دین منافاتی باهم ندارد که وقتی از منظری نگاه میکنیم
میبینیم فلاسفه دین را مقدم بر عقل دانسته اند و بیشتر در پی تبیین و
اثبات مسائل وحیانی و ماوراالطبیعه هستند که بسیاری هم به بیراهه رفته
اند و براهین آنها بیشتر در رد مطالب وحیانی بوده مانند وحدت وجود
ملاصدرا که اگر از منظر دین توجه کنیم تضاد با آن دارد یا عجز ابو علی
سینا در اثبات معاد جسمانی یا اشکالاتی که در برهان علیت وجود دارد.
2-آیا دین باعث شد بشر به این فلسفیدن بیافتد؟یا اگر دین هم نبود آنها
درصدد این بر می آمدند تا این مطالب را بیان کنند؟
3-تقدم با عقل و فلسفه بوده و هست یا وحی و دین؟وفلاسفه به دنبال چه هستند؟
لطفا اگر در این زمینه کتاب هم معرفی بفرمایید تا مطالعه کنم و بیشتر
مطلع بشم متشکر خواهم شد.
با تشکر از شما.

معمولاً وقتی بحث از تاریخ فلسفه می‌شود
اساتیدی که شهرتی داشته‌اند
دیده‌ام به سراغ کاپلستون می‌‌روند
و کمتر تاریخ فلسفه ویل دورانت
دو کتاب معروف
برای تاریخ فلسفه غرب هم راسل مشهور است
اما چند سال پیش مصطفی ملکیان یک دور فلسفه تدریس کرد
که چون از یونان آغاز نموده
به نحوی تاریخ فلسفه نیز به شمار می‌رود
جزوات آن را به نظرم دفتر همکاری حوزه و دانشگاه منتشر کرده
کتاب ندیده‌ام منتشر نمایند
من نیز از روی جزوات آن خواندم نه کتاب

اما مشکلی در همه این تواریخ موج می‌زند:
تاریخ هستند!
تاریخ همیشه مشمول تحریف است
نقص
کاستی
تاریخ نمی‌تواند بیانگر همه چیز باشد
آن هم تاریخی که بارها در جنگ‌ها و حملات دستخوش حقیقت‌زدایی شده
تاریخی که تحت تأثیر سلیقه شاهان و سلاطین بوده
تاریخ قابل اعتماد نیست

این‌که ابتدا «دین» بوده و بعد «فلسفه» آمده
در اصل این حقیقت هیچ تردیدی نیست
زیرا آغاز دین هم زمان است با خلق نخستین انسان
تا «آدم» را خلق کرد
احکامی را به وی آموخت
و شد دین
دین ِ آدم
اما این‌که آیا «فلسفه» زاییده «دین» باشد
بنده از هیچ استادی چنین نشنیده‌ام
و تاریخ نیز خلاف این را می‌گوید
فلسفه به معنایی که اساتید درس می‌دهند
مشربی فکری‌ست که از یونان باستان آغاز می‌شود
در یک برهه زمانی به شرق منتقل گشته و به دست مسلمانان رشد می‌یابد
مجدداً در عصر نوزایی به غرب بازگشته
نوشته‌های فلاسفه مسلمان خاستگاه پیدایش تمدنی جدید در غرب می‌گردد
و امروز فلسفه سیر رشد خود را در غرب می‌پیماید
این فلسفه چیست؟
شیوه‌ای از اندیشه در حقیقت هستی
اما اگر فلسفه را به معنای مطلق آن «هستی‌شناسی» بدانیم
قطعاً تمام ادیان درباره «اصل هستی» نظر داشته‌‌اند
و به نحوی در فلسفه سخن گفته‌اند
و نمی‌توان فلسفه را جدا و مستقل از دین دانست
اما ادیان محتاج فلسفه نبودند
زیرا از «هستی‌شناسی» به قدری بسنده می‌کردند که کار مؤمنین راه بیافتد
دین قصد ندارد دنیا را به مردم بشناساند
به قدری که تمام اسرار آفرینش هویدا گردد
همین‌قدر که مردم بتوانند راه سعادت و کمال را بیابند
غرض دین حاصل شده
و بیش از این لغو است و اتلاف وقت و بی‌راهه به شمار می‌رود

فلسفه‌ای که خدا را اثبات کند
صفات او را
و اصول اعتقادی را
چنین فلسفه‌ای از نظر تاریخی وقتی در اسلام پیدا شد
که به اقرار بزرگان تاریخ اسلام
خلفای عباسی تلاش کردند قدرت علمی ائمه را کم‌رنگ نمایند
به تصوّر این‌که اگر چراغ فلسفه یونانی در امت اسلامی روشن شود
خورشید علم امامت از نظر پنهان خواهد گشت
بعد از دوران صادقین (ع) است
هزاران هزار شاگرد تربیت شده در مکتب امامان
عده‌ای یهودی خبر می‌دهند که در گذشته دور
فلسفه‌ای در یونان بوده که امروز منسوخ شده
با غلبه روم و به قدرت رسیدن کلیسا و تغییر فرهنگ و تفکر غرب
خلفا خوشحال می‌شوند
بیش از همه می‌گویند هارون الرشید در راه‌اندازی «نهضت ترجمه» تلاش کرده
آن‌قدر این عصر مهم است که با همین عنوان شناخته می‌شود: عصر نهضت ترجمه

از این دوران است که شیعه نیز درگیر فلسفه می‌شود
هشام بن حکم و پاره‌ای شاگردان ائمه (ع)
ناگزیر به فلسفه روی می‌آورند
تا فقط بتوانند به شبهات فلسفی یونان پاسخ گویند
پس نسبت به اسلام اگر بنگریم
از ابتدا فلسفه برای سرکوب دین به عرصه آمد
اما مغلوب شد
فلسفه یونان مغلوب دین شد و به عنوان ابزاری به کار آمد
ابزاری برای اثبات دین
مسلمانان به مدد یاری امامان توانستند فلسفه را تسلیم کنند
اگر چه زیربنای آن همچنان کفرآلود بود
اما چنان مسلط شدند که همه را تفسیر نمودند
تفسیرهایی که تأییدی بر دین گردد

امروزه هم چنین اقداماتی صورت می‌گیرد
مثلاً فلان فیلسوف معاصر تلاش کرده تا فلسفه سکولار امروز غرب را
با دین اسلام سازگار کند
همین سال‌های اخیر!

متأسفانه اتفاقی افتاد
همین فلسفه‌ای که فقط برای نفی فلسفه کفرآمیز یونانی در اسلام رواج یافت
رفته‌رفته اصالت یافت
و عده‌ای پنداشتند که علمی مهم برای زندگی بشر است
و اختلافات شکل گرفت و مسائلی که در جزوه سابق بدان اشارت رفت
تا رسید به عصر ما
که همین فلسفه دوباره برای مبارزه با مارکسیسم به عرصه آمد
و خودنمایی عجیبی کرد
و قدرت گرفت
و به تخت نشست
اما دوباره رو به افول است
این فلسفه رفته‌رفته ناتوانی خود را اثبات می‌نماید
از همین روست که بسیاری از فلاسفه به دست و پا افتاده
که راه گریزی بجویند
و امثال سروش و ملکیان و مجتهد شبستری و مانند آن‌ها
به ورطه فلسفه غرب افتاده‌اند
به عنوان نجاتی از این فلسفه به فلسفه‌ای دیگر پناه برده
که البته به نظر مسیر صحیحی نمی‌رسد

گمان می‌کنم پاسخ سؤال دوم نیز در همان سؤال اول روشن است
دین هیچ الزامی به فلسفه نکرده
و نه احتیاجی را بیان داشته
فلسفه روشی پذیرفته‌شده از سوی دین‌داران است
برای درگیری با کفار
نه همه کفار
آن دسته از کفار که تظاهر به دانش و علم و فلسفه می‌نمایند
آن دسته که سوفسطایی‌‌اند

این‌که دین مقدم است یا عقل
قرن‌هاست که مهم‌ترین پرسش فلاسفه بوده
و متکلمین
و تمام دین‌داران درگیر این پرسش شده‌اند
چندین فرقه و نحله تا کنون پیدا شده
که شاید بتوان در سه دسته گرد آورد:
فقها
عرفا
فلاسفه

فقها به احکام بسنده می‌نمودند
احکام و فروعات شرعی
در اصول دین نیز همان‌قدر که از علم تفسیر بر می‌آید و از قرآن فهمیده می‌شود
این فقها در سال‌های اخیر اصول دین را به فلاسفه واگذار کردند
و خود را در فروع دین و احکام خلاصه کردند

عرفا اصلاً معتقد به فلسفه و تعقل نبودند
آن‌ها راه را به روش‌های شهودی و قلبی می‌یافتند
و برای وصول به سلوک پناه بردند
شاید بتوان تمام فرقه‌های درویشی و تصوّف و حتی اخلاق عملی را نیز در این جرگه حساب کرد
تا قرن‌های اخیر
که پاره‌ای عرفا به عرفان نظری روی آوردند
و آن را بر فلسفه بنیان نهادند

فلاسفه اما روش‌شان نه شهود بوده و نه نقل
نه متون دینی و نه ادراک قلبی
همیشه معتقد به استدلال عقلی بودند
لذا عقل را مقدم بر هر چیز دانستند
این فرقه تلاش کردند سایر فرقه‌ها را ناگزیر نمایند به عقل بازگردند
و البته که موفق شدند
هم عرفان را به عرفان نظری کشاندند و سهروردی و محی‌الدین عربی ساختند
هم فقها را تسلیم نمودند و اصول عقاید را از آنان گرفتند
بر فقه هم سایه انداختند و اصول فقه را توسط مرحوم آخوند خراسانی (ره) تصرّف نمودند

اما پاسخ چیست؟
آیا واقعاً عقل مقدم است بر دین؟
قطعاً بدون عقل دین فهمیده نمی‌شود
اگر دین «پیامبر بیرونی» نامیده می‌شود و عقل «پیامبر درونی»
کلام صحیحی است
این دو اگر با هم مرتبط نشوند هیچ هدایتی شکل نمی‌گیرد
اما این عقل تا چه حد سیطره و گستره حضور دارد؟
قطعاً نه تا بی‌نهایت
و اگر نه بی‌نهایت
پس نهایت قدرت و سلطه عقل کجاست؟
یک مثال کوچک شاید به تبیین مطلب کمک نماید:

سال‌هاست که همه می‌گفتند:
ابلیس هزاران سال عبادت خدا را کرد
و در یک امر تخلف نمود
و مطرود شد
و این پرسش در اذهان شکل گرفت:
آیا به یک خطا هزاران هزار عمل صالح نابود می‌شود؟!
و پاسخ دادند: بله!
اما غفلت شد از این‌که: تغییر تدریجی‌ست
چطور می‌شود در کسری از ثانیه از اوج به حضیض رسید؟
چطور رأفت و عطوفت الهی
و غفران وی
شامل حال کسی نمی‌شود که هزار سال عبادت نموده است؟
و چرا چنین موجودی
دقیقاً پس از این خطا
خداوندی را که هزاران هزار سال عبادتش را کرده
این طور خطاب می‌نماید: تو مرا اغوا کردی، پس تمام بندگانت را اغوا می‌کنم؟
(ربّ بما اغویتنی...)

مسأله را استاد حسینی(ره) طور دیگری تفسیر می‌نماید
ابلیس از ابتدا خدا را عبادت نکرده بود
هزاران سال اصلاً بر خدا سجده نکرد
و شاید این مطلب را حتی خودش هم غفلت داشت
از کجا معلوم است؟
از آن‌جا که وقتی امر به سجده شد گفت:
من از آتش هستم و او از گل، آتش که نباید بر گل سجده کند!
با این کلام ابلیس چه چیز را به همگان نشان داد؟
نشان داد که در تمام این هزاران سال
به «خود» سجده کرده است
به «تشخیص خود»
به «عقلانیت خود»
او استدلال کرده است: خدا از نور است، من از آتش،
نور از آتش برتر است
پس من به خاطر این استدلال عقلانی خودم باید بر خدا سجده کنم
این عین شرک است
این عین خودپرستی است
استاد حسینی(ره) این را عقل‌پرستی نامیده‌است
ابلیس هزاران سال عقل‌پرست بوده
و استدلال خود را اطاعت می‌کرده
عبودیت نداشته است
اکنون خداوند قصد امتحان دارد
که مشخص شود این هزاران سال هر کس چه می‌کرده
نوری را در گل آدم پنهان نموده
نور اصحاب کساء
همان پنج‌تن که نام‌شان بر عرش الهی منقوش است
اما این نور را هیچ مخلوقی نمی‌بیند
امر به سجده می‌کند
اگر ابلیس خداپرست بود
مطیع امر الهی اگر بود
اگر هزاران سال خدا را اطاعت کرده بود
حتماً بر گل سجده می‌کرد
اما او عقل‌پرست بود
این‌جا هم عقل خود را پرستید
و خداوند به همگان نشان داد و او را مفتضح ساخت
نه این‌که ابلیس به یک لحظه و آن تغییر کرده باشد
و از خداپرستی به نفس‌پرستی رفته باشد
از ابتدا نفس‌پرست بود!

اما بعد
تا امتحان تمام شد خداوند پرده را برداشت
ابلیس نور را دید
در گل آدم
خدا را متهم کرد که تو مرا فریب دادی
با پنهان کردن حقیقت!
غافل از این‌که هر امتحانی نیاز به پنهان‌کاری دارد
و گرنه امتحان نمی‌شود!

انسان امروز عقل‌پرست شده است
به دلیل همین فلسفه‌هاست
اگر عقل بر دین مقدم است
نه از جهت شرافت یا قدرت برتر یا مقام بالاتر
بلکه از این جهت که پذیرنده دین است
به عنوان یک گیرنده
گیرنده امواجی که از سوی پروردگار منتشر شده
و با عنوان دین به عقل می‌رسد
عقل تنها به عنوان یک مُدرک
دین را درک می‌کند
سپس حکم کردن را به دین وامی‌گذارد
و خود را درچارچوب آن تسلیم می‌نماید
استاد حسینی(ره) معتقد است همان طور که چشم و گوش
دست و زبان
همه‌اندام‌های انسان مناسک دارند
یعنی دین برای همه آن‌ها تکلیف تعیین کرده است
و عمل صالح و غیرصالح
بکن نکن دارد برای آن‌ها
برای عقل هم دارد
عقل هم مناسک دارد
و عقل هم باید در چارچوب دین حرکت کند
اگر چه در ابتدا عقل بوده که دین را درک کرده

این نظریه مخالفین زیادی دارد
فقهای امروز
فقهای پس از مرحوم آخوند خراسانی حجیت دین را به عقل بر می‌گردانند
و سپس می‌گویند چون شارع (تشریع کننده دین) حجیت خود را از عقل گرفته است
قادر نیست حجیت عقل را سلب نموده
یا محدود کند!
این استدلال را از فلسفه وام گرفته‌اند
و نتیجه این شده است که می‌بینید
همین وضعیت نامتعادلی که در شریعت دیده می‌شود
در اعتقادات
در بین اعتقاد به دین و عمل به دین!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 1 + سه شنبه 93 مهر 15 - 7:0 عصر

چندی پیش ایمیلی دریافت کردم
از ناشناسی
که هنوز نمی‌شناسم اما
پرسشی را طرح نموده
پاسخ را کمایلی‌ذیلاً ارسال کردم
و ایشان پرسش‌های دیگر فرستاد
و پاسخ دادم
و باز پرسش‌های دیگری...
تا جایی‌که تصوّر می‌کردم می‌دانم
و شاید توهّم
پاسخی ارسال نمودم
مجموعه‌ای شد مفصّل
ایمیل‌هایی زیاد و متعدّد

به نظرم آمد بر وبلاگ بگذارم
شاید از منتقدان ارجمند
دوستان شفیق
و یاران پایدار مسلّط به علم فلسفه
پیدا شود بزرگواری
نواقص و کاستی‌ها ببیند
و ضعف‌ها و سستی‌های کلام
افاضه نماید و اصلاح
از این‌نقطه است که این سلسله مطلب آغاز می‌شود
و این اولین نوشته از آن بسیار است:

بر فلسفه چه گذشته است؟

فلسفه نیز مانند هر علم دیگری سیر تطوّر و تحوّل داشته است. این‌قدر دست به دست شده که بارها از معنای حقیقی خود خارج شده و در هر دوره تاریخی تعریفی جدید برای آن ارائه گشته است.

روزی که سقراط خود را فیلو (دوست‌دار) سوف (دانش) نامید، در برابر کسانی ایستاده بود که سوفیست (دانشمند) بودند! در زمان افلاطون و ارسطو نیز فلسفه مترادف با علم بود و به تمامی دانش‌ها فلسفه گفته می‌شد.

اما آن‏چه ما امروز با عنوان فلسفه اسلامی در ایران می‌شناسیم، قرائتی است که فارابی از ترجمه‌های نوشته‌های ارسطو داشته است و از این رو، فارابی به معلّم ثانی و ارسطو به معلّم اول در میان مسلمانان مشهور گشت. ابن‌‌سینا نیز طبق گفته خود با خواندن کتاب فارابی توانست فلسفه ارسطو را بعد از چهل بار خواندن بفهمد.
درست در عصری فلسفه ارسطو در میان مسلمانان طرح شد که درگیری زیادی میان فرقه‌های اهل سنّت و شیعه در جریان بود، پیرامون اصول اعتقادات اسلامی. دعوای فراوانی پدید آمده بود که خداوند انسان را چگونه خلق کرده است و قرآن آیا کلام خدا هست یا نیست و اگر هست آیا حادث است یا قدیم؟ از این رو، این بحث‌های اعتقادی را «علم کلام‌» نامیدند و گروه‌های متخصص در این بحث را «متکلمین». گروه‌های اشاعره و معتزله نیز از همین دوران پیدا شدند.
درست از همین دوران است که فلسفه جایگاه حقیقی خود را در یونان واگذاشت و تبدیل به ابزار استدلالی در خدمت علم کلام شد. مسلمانان استفاده از فلسفه را برای تفسیر دین آغاز کردند.

با توجه به این‌که مبانی فلسفی مذکور بسیار دور از اسلام و مبتنی بر بت‌پرستی و خدایان و الهه‌های یونان باستان بود، مبتنی بر شرک، به طور صریح مورد اعتراض دین‌داران واقعی قرار گرفت. اما شیوه استدلالی قدرتمند فلسفه امری نبود که بتوان از آن صرف‌نظر نمود. لذا مسلمانان تلاش کردند به نحوی بین فلسفه و دین آشتی برقرار نمایند.
بر خلاف ابوسعید ابوالخیر، عارف قرن چهارم هجری قمری، که مستقیماً جلوی ابن سینا ایستاد، سهروردی معروف به شیخ اشراق، دو قرن بعد تلاش کرد تا شیوه‌های استدلالی را از فلسفه اخذ نموده و با مبانی عرفانی سازگار نماید. فلسفه اشراقی و نورانی وی ناشی از ترکیب استدلال با درک شهودی‌ست.
اگر چه این تلاش سهروردی به نتیجه مطلوب نرسید و پیروان زیادی را متقاعد نساخت و به قتل وی منجر شد، نگاه جدیدی را ایجاد کرد، تا چهار قرن بعد توسط ملاصدرا در روستای کهک قم تبدیل به فلسفه جدیدی شود؛ حکمت متعالیه!

ملاصدرا حکمت متعالیه را بر اساس روش عرفا در چهار بخش تدوین کرد؛ حرکت و سفر به سوی حق با جدا شدن از خلق (عزلت و گوشه‌نشینی و چله)، سیر و سفر در ذات حق همراه با یاری حق (خداشناسی)، حرکت از جوار حق تعالی به سوی مردم همراه با شناختی که حاصل شده (خروج از عزلت و آمدن به میان مردم و دعوت خلق) و در نهایت و در آخرین سیر: حرکت از میان خلق به سوی خداوند به همراهی مریدان و رهیافتگان و پذیرندگان دعوت (هدایت مردم و آگاهی‌بخشی و شناختن خدا به آنان).
علی‌رغم تلاش این فلاسفه، همچنان شکاف بزرگی میان فلسفه و فقه وجود داشت. فقها هرگز نتوانستند نگاه فلاسفه به خلقت را بپذیرند، به دلیل آثاری که در احکام شرعیه می‌گذاشت و با مذاق شرع و نگاه موجود در آیات قرآن و روایات سازگار نبود.

ملاصدرا نیز چون شیخ اشراق از آیات قرآن و روایات بسیار استفاده کرد. کتاب اسفار مملو از استشهاد به متون دینی در تبیین اندیشه‌های فلسفی‌ست. شاید همین نگاه به آیات و روایات سبب شد موسی زرآبادی و شاگرد وی شیخ مجتبی قزوینی کمتر از یک قرن پیش تلاش نمایند با روش تفسیری فلسفی از متون دینی مقابله نمایند.
این دو بزرگوار که اندیشه‌شان توسط محمدرضا حکیمی به مکتب تفکیک موسوم شد تلاش کردند تبیین نمایند که نباید با پیش‌فرض‌های عقلی فلسفه یونان یا پیش‌فرض‌های عرفانی برآمده از بودیسم و برهماییسم هندی، به سراغ متون دینی رفت و فرمایشات خداوند و پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) را به نفع اندیشه خود مصادره نمود.
اما این دو نیز نتوانستند از سیطره فلسفه خارج شوند. لذا به تفکیک درغلطیدند و مدعی شدند روش فلسفی را باید تنها در علوم عقلی به کار گرفت و علوم نقلی محتاج روشی دیگر است که معمولاً به علم اصول معروف است، یا علم تفسیر هم.

برخلاف این دو، علاّمه طباطبایی به عنوان یک فقیه شیعه، با قدرت تمام فلسفه را در همان دوران به ایران آورد و در شهر قم به ترویج آن پرداخت. زعیم بزرگ حوزه علمیه قم که کشور ایران را یکپارچه در اختیار داشت، آیةالله بروجردی،‌ به شدت به مخالفت با علاّمه طباطبایی پرداخت و تمام شاگردان وی را که فلسفه می‌خواندند از شهریه محروم نمود و با این تصمیم آنان را غیرفقیه و غیرمجتهد و غیرطلبه معرفی کرد.

شهید مطهری از همین شاگردان است. وی به نزد امام خمینی(ره) که از اساتید بزرگ حوزه علمیه قم بود رفت و استفسار نمود. امام خمینی(ره) شاگردان علاّمه طباطبایی را از خواندن علنی درس فلسفه منع کرد و پیغام داد تا علاّمه طباطبایی نیز درس فلسفه را تعطیل نماید تا یکپارچگی حوزه علمیه تحت الشعاع قرار نگیرد. در حالی‌که خود معتقد به فلسفه و تحت تأثیر اندیشه‌های فلسفی حکمت متعالیه بود.

در نتیجه در همین دوران با پیدایش گروهی از فقها مواجه هستیم که فیلسوف هستند و به آن معتقد. این گروه عملاً محصولات استنتاجی فلسفه را به نحوی تفسیر می‌کنند که قابل توجیه باشد. وحدت وجود را قبول دارند، ولی به نحوی به حقیقت هستی و واجب‌الوجود تعبیر می‌نمایند که نتواند مشمول نفی ضروری دین گردد.

انقلاب اسلامی ایران بی‌تردید معجزه‌ای بود حقیقی. در دنیایی که دین تبدیل به افیون شده و حقیقتاً هیچ حرکت سیاسی از دین متوقّع نبود، در زمانه‌ای که هر محافظه‌کاری لیبرال و هر پروتست و معترضی لاجرم سوسیالیست بود، باور نمی‌شد دعوت به دین بتواند منجر به حرکت سیاسی شود، به حدّی که انقلاب پدید آورد!

این انقلاب به اعتقادات پرچم‌دار خود اعتبار بخشید و فلسفه و عرفان را به دروس رسمی حوزه علمیه قم اضافه نمود. به حوزه‌ای که پیش از آن‏جایی برای فلاسفه و عرفا در آن نبود.

اما درباره مکتب تفکیک، آنان که به این مبنای فکری اشکال گرفته‌اند، دوپاره شدن و دو مبنایی بودن آن را طرح کردند. اگر انسانی به فلسفه معتقد شد، فلسفه اسلامی، حکمت متعالیه، حتی اصالت وجود یا ماهیت، به وی اجازه نمی‌دهد تا در متون دینی به هر راهی که می‌خواهد برود. وقتی فلسفه، وجود را به «بودن» معنا می‌کند و آن را عصاره واقعیت و تفسیر راستین از «هستی» می‌داند، فرد معتقد به آن نمی‌تواند وقتی در قرآن با واژه جهنم یا بهشت مواجه می‌شود، آن را به غیر از وجود معنا نماید.
به نظر می‌رسد این اشکال صحیح باشد که مکتب تفکیک در عمل ناتوان از منع فلسفه از حضور در تفسیر و فقه و اخلاق است. زیرا فلسفه تمام پیش‌فرض‌های ذهنی مفسّر و فقیه را بر هم می‌زند و به نحوی دیگر باز می‌سازد. چطور می‌شود او را رها نموده و فقیه با مبنایی غیر فلسفی به سراغ متون دینی رود؟!
اما از سوی دیگر مبنای فلسفی اصالت وجود، اصالت ماهیت و حکمت متعالیه نیز با اشکالات قدرتمندی از سوی فقها روبه‌روست. فقه شیعه نمی‌پذیرد خیلی از عوارض این مبانی فلسفی را. متکلمین شیعه نیز با خیلی از قضاوت‌های این فلسفه‌ها مشکل دارند. اصول اعتقادی شیعه زیربناهایی دارد که با این فلسفه‌ها قابل توضیح نیست. پس چطور متکلمین و فقهایی یافت شدند که به آن‌ها معتقد گردیدند؟!

هجمه غرب! جالب همین است. وقتی نهضت مارکس به ثمر نشست و توانست ملّت‌ها را از جا برکند، وقتی آدم‌ها کارکرد بی‌دینی را با تجربه کمونیستی لمس کردند و معتقد شدند دین نمی‌تواند سعادت بشر را تأمین نماید، دقیقاً در همین نقطه است که فلسفه‌های موصوف به اسلامی دل فقها و متکلمین را بردند و به سوی خود کشیدند.
اندیشه مارکس از دیالکتیک هگل بهره می‌برد. قدرت استدلالی و استنتاجی این مبنای منطقی و فلسفی قوی بود. اندیشمندان مسلمان به سرعت دریافتند که با چهار استدلال فلسفی وام گرفته شده از اصالت وجود یا ماهیت می‌توانند تیشه به ریشه دیالکتیک بزنند. تا اصل علیت را اثبات می‌کردند، تمام پیکره اندیشه‌های وارداتی از هم می‌پاشید. این قدرت سوفسطایی فلسفه اسلامی توانست فلسفه‌های غربی را در هم بریزد و در یک کلام جامعه اسلامی را حفظ نماید. بسیاری از جوانان عصر کمونیسم که توسط حزب توده به گرایشات مارکسیستی تحریک شده بودند، با چند سخنرانی شهید مطهری بازگشتند و به اسلام معتقد گشتند.

این توانایی فلسفه اسلامی در نفی اندیشه مخاصم شاید به شیوه سوفیسطی سقراط و افلاطون و ارسطو بازگردد. اگر چه آنان خود را ضد سوفسطاییان می‌دانستند، ولی برای درگیری با این انکارکنندگان دقیقاً به روش‌هایی مشابه نیاز داشتند. این شیوه سقراط معروف است که مسلمات طرف مقابل را می‌گرفت و آن‌قدر لوازمات آن را ترسیم می‌کرد تا به ضد خود بدل شوند و خصم ناگزیر شود از مبنای خود باز گردد و یا در جمع مفتضح گردد. اتکا به مسلمات و مشهورات و بدیهی نامیدن آن‌ها روشی مرسوم در استدلالات فلسفی گشت و ابن سینا مدعی بود باید منکر این بدیهیات را با چوب زد تا مجبور به پذیرش اصالت واقعیت شود. البته علاّمه طباطبایی نظرشان این بود که وی را آتش بزنند تا هنگام سوختن بپذیرد وجود دارد و هست!

این فلسفه اگر چه در نفی بسیار خوب عمل کرد و توانست جامعه اسلامی را از هجمه مارکسیسم حفظ نماید، اما در ساحت اثبات به نظر می‌رسد قادر به معماری یک نظام اسلامی نیست. این مطلبی‌ست که مورد توجه عده زیادی در حوزه قرار گرفته و خیلی‌ها در خیلی مکان‌های متعدد از حوزه، در خیلی از درس‌ها، خیلی از اساتید در تلاشند که راهی جدید بیابند، راهی که بتوان فلسفه را به نحوی اصلاح نمود که قادر به نظام‌سازی باشد.

فلسفه امروز غرب، فلسفه‌های پوزیتیویستی، اگزیستانسیالیستی و تمام فلسفه‌های مبتنی بر هگلیسم و دیالکتیک، اگر چه بن‌مایه عمیق هستی‌شناسانه ندارند و قادر به توجیه واقعیت نیستند، اما بسیار کارکردگرا بوده و توانسته‌اند نظامات اجتماعی را در غرب شکل دهند.

پاره‌ای فلاسفه اسلامی پس از انقلاب به دنبال کاربردی نمودن فلسفه با حفظ اصول مسلم دینی آن هستند و آراء زیادی تا کنون طرح شده، ولی زمان نیاز است تا تضارب شکل بگیرد و صحّت و سقم آنان به ثبوت برسد.

[ادامه دارد...]

بخش‌های دیگر:

 

 


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
قرعه + دوشنبه 93 مهر 14 - 10:4 صبح

عدالت خیلی مهم است
حداقل از جنبه تربیتی
برای کودکان
سریع بی‌عدالتی را درک می‌کنند
حس می‌کنند هر تفاوتی را
والدین مراقب باشند
هیچ تبعیضی از چشم فرزندان دور نمی‌ماند!

اصرار دارم بر عدالت
یک‌جور افراطی شاید
حتی در موارد خیلی عادی*
اگر جایی یکسانی میسّر نباشد
مثلاً این‌که اول چه کسی با رایانه بازی کند
به سراغ قرعه می‌روم
«پالام پولوم پلیش» می‌کنیم!**
از ترس این‌که مبادا در همین انتخاب نخستین نفر هم
بی‌عدالتی کرده باشم

مشکلی اما در بین است
در تجارب متعدد
یافته‌ام که کودکانم چطور رفتار می‌کنند
کف دست آوردن یا پشت دست را
دقیقاً می‌توانم حدس بزنم
اصلاً حدس چیست؟!
دقیقاً می‌توانم بگویم الآن سیدمرتضی کف دست را می‌آورد و سیداحمد پشت دست را
و این خطرناک می‌شود
بحث عدل و ظلم که در بین باشد
وقتی بتوانی رفتارشان را پیش‌بینی کنی!

یک‌بار در میان عمل می‌کنم
یک‌جور ترتیب
هر بار رو و پشت به نحوی می‌آورم
که به ترتیب برنده شوند
در حالی‌که از نظر آنان
وقتی با تمام ذهن کودکانه‌شان احساس می‌کنند برنده‌شدن‌شان تصادفی‌ست
شانس است و اقبال و یک حادثه غیرقابل پیش‌بینی
امری که کاملاً قاعده‌مند است و ارادی
مبتنی بر اراده من!

در همین آن‌ست که دلم متوجه خدا می‌شود
خدا هم قرعه ندارد
شانس و اقبال و تصادف برای او بی‌معناست
الله اشراف تامّ دارد
بر تمامی مخلوقات و ایضاً پدیده‌ها
او هم حتماً ملاک‌هایی در توزیع نوبت‌ها و اتفاق‌ها دارد
ملاک‌هایی که بی‌تردید بر سبیل عدالت وضع شده است

خدایا پناه بر تو از عدالت تو!

رسول خدا (ص) فرمودند: «اعْدِلُوا بَیْنَ أَوْلَادِکُمْ فِی السِّرِّ کَمَا تُحِبُّونَ أَنْ یَعْدِلُوا بَیْنَکُمْ فِی الْبِرِّ وَ اللُّطْف‏» (طبرسی، مکارم‌الأخلاق، ص220)
(احادیث بیشتر در این زمینه: http://www.hadithlib.com/rolls/view/130093)

* این روایت از حضرت سیده بزرگوار فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را از خاطر نمی‌برم
دانه‌های تسبیح وقتی بر زمین افتاد و بنا شد پسر محبوب‌تر مشخص شود
به هر دو فرزند یکسان رسید
حس عمیقی از عدالت در این حادثه پیداست
که همیشه مرا به عدالت بیشتر میان فرزندان تحریک می‌کند

** روشی از قرعه که در کودکی یاد گرفته‌ام


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
چگونه تلویزیون خود را به رادیو تبدیل کنیم؟ + چهارشنبه 93 مهر 9 - 2:6 عصر

اگر شما نیز از آن دسته والدینی هستید که فرزندان‌تان هنگام انجام تکالیف مدرسه اصرار دارند تلویزیون روشن باشد، این مطلب شاید به کارتان بیاید!

شبکه پویا
از مدرسه آمده
در حال نوشتن مشق
هر از چند گاهی سر را بلند می‌کند
یک نگاه
دوباره نوشتن

تقصیری ندارد
صداها به نحوی جذاب است
بعضی افکت‌های صوتی استفاده شده در کارتون‌ها
ناخوآگاه نگاه را جذب می‌کند
فقط برای آن‌که بداند چیست

می‌خواهم تلویزیون را خاموش کنم
به التماس می‌افتد:
«نگاه نمی‌کنم قول می‌دم، فقط صداشو می‌شنوم!»
اما باز هم نگاه جذب می‌شود
ارادی نیست

راه حلی یافتم
معمولاً همه‌مان به سراغ گیرنده‌های دیجیتال رفته‌ایم
گیرنده را نیز با یک جفت سیم
شاید هم کلاف سه‌تایی
به ورودی AV تلویزیون زده‌ایم
ولی تلویزیون‌ها معمولاً دو یا سه ورودی AV‌ دارند
پس وقت نوآوری‌ست!

با دو فیش و یک سوکت مادگی
کمی لنت برق و مقداری علاقه
علاقه به برق و اتصالات و سیم‌کشی
صدا را مشترک کردم
بین AV1 و AV2
ورودی‌های یک و دو ویدئو اکنون
هر دو
صدا را از گیرنده دریافت می‌دارند
ولی تصویر
فیش آن تنها در AV1 رفته است
کمافی‌السابق
نتیجه؟!

کنترل تلویزیون در دست شماست
هر لحظه قرار است مشق بنویسد
فرزند دلبندتان
دگمه AV‌ روی ریموت کنترل را یک‌بار بزنید
با سوئیچ شدن تلویزیون به AV2
فقط صدای شبکه پویا را خواهید شنید
درست مانند یک رادیو
هیچ تصویری در کار نیست
فرزند هم یکی دو بار سر بلند می‌کند
وقتی جز سیاهی رنگی نمی‌بیند
یاد می‌گیرد با افکت‌های صوتی انیمیشن‌ها
دیگر به تلویزیون نگاه نکند!
به همین سادگی!

هر وقت هم کارش تمام شد
یکی دو بار دگمه AV روی کنترل را بزنید
مجدداً شبکه پویا را خواهید داشت
با تصویر و صدای کامل!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اقتصاد، فرهنگ، سیاست + سه شنبه 93 مهر 8 - 1:50 عصر

این جمله از کیست:

«ما معتقدیم روابط بین اقتصاد، فرهنگ و سیاست به گونه‌ای است که یکدیگر را متقابلاً تقویت می‌کنند. چنانکه این قاعده در مورد اندام‌های زیستی نیز صدق می‌کند. بی‌معناست که بپرسیم در بدن انسان ماهیچه‌ها «به راستی» نقش اساسی‌تری دارند یا دستگاه گردش خون، یا دستگاه عصبی، یا دستگاه تنفسی، هر یک از این دستگاه‌ها نقشی اساسی و حیاتی دارد و هر کدام از کار باز بماند، کل بدن از کار می‌افتد. نظام‌های سیاسی و اقتصادی نیازمند نظام‌های فرهنگی ِ پشتیبان‌اند و اگر از این پشتیبانی محروم باشند ناگزیرند بر اجبار ِ صرف تکیه کنند که تقریباً هیچگاه ثبات و دوام نداشته است. در مقابل، نظام فرهنگی‌ای که با نظام اقتصادی مرتبط با آن تناسب نداشته باشد، دوام نمی‌آورد. باور به موجبیّت اقتصادی، موجبیّت فرهنگی و موجبیّت سیاسی، هر سه از مصادیق ساده‌انگاری است. گرایش این نظام‌ها به روابط علّی ِ دوسویه است،‌ اگر یکدیگر را تقویت نکنند دوام نمی‌آورند.»

کدام یک از مخاطبین این وبلاگ می‌توانند گوینده متن فوق را حدس بزنند؟
یک هفته هم فرصت!

پ.ن. (19 مهر 1393)
بله
دوست عزیزمان درست فرمودند
رونالد اینگلهارت
پس بگذارید اکنون که جواب را دانستید
رازی را برای شما برملا نمایم
نمی‌دانم عواقب آن چیست
ولی خوب است بدانیم
خوب است که آگاه باشیم
خوب است که متوجه پیرامون خود بیشتر باشیم
خوب است که دشمن خود را خوب بشناسیم
آری
رونالد اینگلهارت
او کیست؟!
کاری نداریم که یهودی‌ست
یا آن‌چنان که در مقالات وی می‌توان دید
در آن‌چه نوشته است
یک آتئیست به تمام معنا
همان‌که ما کافر می‌گوییم!

سازمانی جهانی دارد
بررسی ارزش‌های جهانی (http://www.worldvaluessurvey.org)
از همان اوایلی که انقلاب ایران تحقق یافت
این سازمان نیز ارزش‌های جهانی را پیمایش کرد
و نام هر پیمایش جهانی را
که بر اساس متدی واحد و پرسشنامه‌هایی مشابه بود
یک «موج» (Wave) نهاد
موج اول پیمایش جهانی آن‌ها
که در ده کشور به انجام رسید
دو سال پس از انقلاب انجام شد
ده سال بعد موج دوم پیمایش در 18 کشور
پنج سال بعد در 53 کشور بررسی‌ها به انجام رسید
موج سوّم که در سال 1374 انجام شد
ولی هنوز هم ایران را در لیست خود نداشت
اطلاعاتی از باورهای ایرانیان نداشت
ارزش‌ها و باورهای ما را نمی‌شناخت

پرسشنامه عجیبی طراحی کرده‌اند
روش بسیار جالبی
نمی‌پرسند: واقعیت چیست؟
می‌پرسند: تو چه فکر می‌کنی؟!
برداشت‌ها و تصوّرات و تفکّرات مردم را هدف گرفته‌اند

و اما ایران
موج چهارم را سال 1999 آغازیدند
و این‌بار اطلاعات ایران را هم داشتند
هم‌وطن‌های مسئول ما در وزارت ارشاد
زحمت کشیدند انگار
سال 1379 طرحی ملّی در ایران کلید خورد*
من نمی‌خواهم اتهامی وارد کنم
در صلاحیت...
و اطلاعات و دانش حقیر هم نیست
مسئولین امر باید بررسی نمایند
اما به نظر می‌رسد
شاید...
حداقل در حدّ موضوعات مطرح شده
و روش بررسی
مشابهت‌های عجیبی وجود دارد

ارشاد طرح ملّی ارزش‌ها و باورهای ایرانیان را در دستور قرار داد**
موج اول این طرح با موج چهارم آن طرح جهانی در هم آمیخت
پرسشنامه و اسناد نیز
در همان سایت جهانی آمریکایی یافت می‌شود***

این‌ها مهم نیست
مهم این است که غرب آمار فرهنگ دنیا را به دست آورد
بسیار عمیق و دقیق
نتیجه چه؟
همین جملاتی که از اینگلهارت خواندید
اینگلهارت دنیا را بر اساس متغیّرهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تحلیل آماری کرد
و نتایج این بررسی‌ها برای اولین بار به صورتی کاملاً تجربی نشان داد
که این سه نظام
در هم تنیده و تأثیرگذارند
و مانند بدن یک انسان واحد عمل می‌کنند
مشابه نظریه‌ای که استاد حسینی (ره)
مؤسس دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی قم
در تحلیلی که از اقتصاد ایران دارند
ارائه نموده‌اند
این را اینگلهارت در مقاله‌ای بیان کرده است
که 1377 به زبان فارسی ترجمه شد****

اما این تنها دستاورد مطالعات فوق نبود
مهم این است که دنیای غرب با این بررسی‌ها
باورهای مسلمانان را شناخت
باز هم بسیار عمیق و دقیق
و به آن‌جا رسید
که اینگلهارت نظریه برخورد تمدن‌های هانتینگتون را نقد کرد*****
او تلاش‌های دولتمردان غرب
برای ترویج فرهنگ «دموکراسی» در میان ملل مسلمان را بیهوده دانست
و اذعان نمود
بررسی‌های آماری در کشورهای اسلامی حاکی از آن است که
مسلمانان نگاه بسیار مثبتی به دموکراسی دارند
پس برخوردی که هانتینگتون میان اسلام و تمدن غرب پیش‌بینی کرده
در موضوع دموکراسی نیست
بلکه...
اینگلهارت نتیجه تحقیقاتی که به لطف هم‌وطنان ناآگاه ما در ایران
و کشورهای دیگر اسلامی به انجام رسیده است
بر اساس کلیشه‌های استانداردی که او و شاگردانش تهیه کرده‌اند
این می‌داند...
اجازه دهید عین متن را بیاورم
آن‌چه در ترجمه مقاله وی آمده است:
«مقایسه میان اطلاعات به دست آمده از طریق این تحقیق در مورد کشورهای مسلمان و غیرمسلمان، بخش اول نظریه هانتینگتون را تأیید می‌کند: فرهنگ حقیقتاً مؤثر است و تأثیر آن بسیار زیاد است. سنّت‌های مذهبی قدیمی بر ارزش‌های فعلی و جاری در این کشورها اثر پایداری بر جا گذاشته است.
در عین حال هانتینگتون در این فرض که منازعه اصلی میان غرب و اسلام در مورد ارزش‌های سیاسی صورت می‌گیرد، اشتباه کرده است. در این مقطع از تاریخ، جوامع مسلمان و غیرمسلمان (یهودی-مسیحی) دموکراسی را بهترین شکل حکومت می‌دانند. در حقیقت گسل و شکاف اصلی میان غرب و اسلام در مورد تساوی جنسیتی و آزادی جنسی است. به عبارت دیگر ارزش‌هایی که دو فرهنگ اسلام و غرب را از هم جدا می‌کند، بیشتر در مورد «شهوت» است تا در مورد مردم.»

این‌جاست که «دکترین تهاجم فرهنگی» اینگلهارت شکل می‌گیرد:
برای رفع چالش‌های پیش‌بینی شده در آینده جهان
میان اسلام و غرب
باید مسأله «شهوت» را در جهان اسلام دگرگون کرد!

وی در جایی از مقاله خود صریح‌تر سخن می‌گوید:
«یک تحقیق جدید نشان می‌دهد که مسلمانان و غرب در نگرش نسبت به دموکراسی یکسان‌اند، در حالی که نگرش آن‌ها نسبت به طلاق، سقط جنین، تساوی جنسیتی و همجنس‌بازی، باعث ایجاد دو دنیای متفاوت می‌گردد، که البته این نگرش مسلمانان نسبت به مسایل جنسی، می‌تواند برای آینده دموکراسی در خاورمیانه خوش‌یمن نباشد»
مسأله جهان غرب با اسلام
امروز بر سر همین است
بر سر شهوت!

اکنون می‌توان پی برد که اصرار زیاد مقام معظم رهبری
در تمام این سال‌ها
از شبیخون فرهنگی و تهاجم فرهنگی و ناتوی فرهنگی
همه و همه اشاره به این دکترین جدید در غرب است
دکترینی که شاید پاره‌ای مسئولین ما نیز در رسیدن غرب به آن همکاری نمودند
و با آمارها
گرای جبهه خودی را به دشمن دادند

اکنون می‌فهمم چرا رؤسای جمهور ایران که با خبرنگاران غربی مصاحبه می‌کنند
در نیویورک مثلاً
یکی از سؤالات اصلی و همیشگی خبرنگاران خارجی
همین مسأله همجنس‌بازی و تساوی جنسیّتی‌ست!
گویا شاخص حل مشکل اسلام و غرب همین است؛
این‌که مدیریت «شهوت» در جامعه اسلامی به شیوه و سبک غربی تبدیل گردد!

* امسال موج سوم آن در ایران انجام شد
هم‌زمان با موج ششم در جهان!

** ببینید:
http://yon.ir/tmabi

*** در نشانی:
http://www.worldvaluessurvey.org/WVSDocumentationWV4.jsp

**** متن کامل مقاله در نشانی:
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/22855

***** در این مقاله:
http://www.noormags.com/view/fa/articlepage/347730 


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
کاربازی + سه شنبه 93 مهر 8 - 9:27 صبح

کاردرمانی را احتمالاً شنیده‌اید
پس
نباید خیلی از واژه‌ای که به کار بردم متعجب شوید
بله: کاربازی!

بچه‌ها کار را خیلی دوست دارند
زیرا جدّی‌گرفته‌شدن را دوست دارند
و کار
جدّی‌ترین فعالیت بشری‌ست

کودک که بودم دوست داشتم جاروبرقی بکشم
دوست داشتم پیچ‌گشتی دست بگیرم
دوست داشتم با انبردست و دم‌باریک کار کنم
دوست داشتم فازمتر را داخل پریزهای برق قرار دهم و نور لامپ آن را ببینم!

امروز هم کودکانم دوست دارند
با این تفاوت
من به آن‌ها فرصت کار کردن می‌دهم
فرصت تجربه کردن
فرصت جدی‌گرفته‌شدن

چند روز قبل خواستم بالش‌ها را مرتب کنم
محتوایشان را یعنی
پنبه‌ها را بیرون آوردم
پنبه که نه
همین الیاف نایلونی که امروزه به جای پنبه کاربرد دارد
بچه‌ها دور هم نشستند
با تفریح و خنده
با بازی و شادی
همه الیاف را با دست باز کردند
پنبه‌زدند یعنی
همه پنبه‌های بالش‌ها را

و هنگام جارو کردن
جاروبرقی را یک نفر می‌آورد
دیگری سیم را خارج ساخته
نفر بعد به برق می‌زند
بخش‌هایی از خانه را اجازه دارند جارو کنند
آن‌قدری که خسته نشوند
و نه دلزده

خُردکردن قارچ و گوجه فرنگی
اگر چاقو خیلی تیز نباشد
هم‌زدن سس در سالاد
...

خیلی کارها هست که بچه‌ها می‌توانند انجام دهند
کار برای بچه‌ها بهترین بازی‌ست
مگر نه این‌که بازی برای یادگیری کار است
پس با یک اصطلاح جدید باید آشنای‌شان کنیم
کودکان‌مان را برای تربیت صحیح: «کاربازی»!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - کار 38 - بازی 21 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
شرح فرمت اکسل + دوشنبه 93 شهریور 24 - 10:9 صبح

وقتی یک x به انتهای پسوند فایل‌های Office اضافه شد
فرمت ذخیره‌سازی آن‌ها تغییر مهمی کرد
مبتنی شد بر ساختار xml

با این تغییر مهم
مجموعه Office به محیط متن‌باز آمد
و امکان ساده‌ای فراهم کرد
تا هر برنامه‌ای بتواند به فایل‌های ذخیره‌سازی آن متصل شود

برنامه‌نویس هستید؟
اکنون به سادگی می‌توانید تمامی فایل‌های نرم‌افزارهای Office را باز کنید
من این‌جا فایل‌های نرم‌افزار اکسل را معرفی می‌کنم
فرمت xlsx
اطلاعاتی که می‌تواند برای دسترسی به داده‌های درون فایل
به شما یاری رساند

کافیست پسوند xlsx را به zip تغییر دهید
اکنون آن را که باز کنید
با مهم‌ترین پوشه مواجه خواهید شد: xl
اصلی‌ترین دیتای شما در این پوشه قرار دارد
از درون آن فایل workbook.xml را باز کنید
با یک متن‌خوان معمولی مانند Notepad
در داخل تگ <sheets></sheets> فهرست صفحات فایل اکسل خود را می‌بینید:

<sheets><sheet name="Sheet1" sheetId="1" r:id="rId1"/></sheets>

به مشخصه sheetId آن بنگرید
مراقب باشید این عدد شما را فریب ندهد
آن‌چه بیانگر فایل برگه اطلاعات است
آرایه‌ای‌ست که از یک آغاز می‌شود
آرایه‌ای که ایندکس آن برابر با چندمین تگ sheet است
حتماً باید یک فایل xml با همین شماره در پوشه worksheets داشته باشید
چیزی مانند: sheet1.xml
اگر سه تگ sheet داشته باشیم
فارغ از این‌که sheetId آن‌ها چه باشد
فایل‌های حاوی اطلاعات این برگه‌ها از یک شماره‌گذاری می‌شوند!
(مشخصه name فقط درون اکسل کاربرد دارد و بر روی برچسب صفحه نوشته می‌شود)

درون این فایل، فهرست مشخص‌کننده‌ای از ستون‌ها ذکر شده است
البته در صورتی‌که مشخصات ستون‌ها تغییر کرده باشد
و اکسل لازم بداند این اطلاعات را ثبت نماید:

    <cols>
        <col min="1" max="1" width="6.25" customWidth="1"/>
        <col min="2" max="2" width="71.875" style="1" customWidth="1"/>
        <col min="3" max="3" width="13.75" style="6" customWidth="1"/>
        <col min="4" max="4" width="9" style="7"/>
        <col min="5" max="5" width="11" style="7" customWidth="1"/>
        <col min="6" max="6" width="10.5" style="9" customWidth="1"/>
        <col min="7" max="7" width="13.5" style="10" customWidth="1"/>
        <col min="8" max="9" width="9" style="5"/>
    </cols>

و سپس اطلاعات کامل تمام سلول‌های صفحه اکسل را خواهید یافت
چیزی شبیه به این:

    <sheetData>
        <row r="1" spans="1:9" s="2" ht="29.25" x14ac:dyDescent="0.2">
            <c r="A1" s="2" t="s"><v>32</v></c>
            <c r="B1" s="3" t="s"><v>33</v></c>
            <c r="C1" s="4" t="s"><v>34</v></c>
            <c r="D1" s="4" t="s"><v>42</v></c>
            <c r="E1" s="4" t="s"><v>35</v></c>
            <c r="F1" s="2" t="s"><v>36</v></c>
            <c r="G1" s="2" t="s"><v>39</v></c>
            <c r="H1" s="2" t="s"><v>37</v></c>
            <c r="I1" s="2" t="s"><v>38</v></c>
        </row>
        <row r="2" spans="1:9" ht="43.5" x14ac:dyDescent="0.5">
            <c r="A2"><v>1029</v></c>
            <c r="B2" s="1" t="s"><v>45</v></c>
            <c r="C2" s="6" t="s"><v>44</v></c>
            <c r="D2" s="7"><v>22</v></c>
            <c r="E2" s="8" t="s"><v>40</v></c>
            <c r="F2" s="9" t="s"><v>43</v></c>
            <c r="G2" s="10" t="s"><v>0</v></c>
        </row>
    </sheetData>

اما عبارت‌های داخل هر سلول را نمی‌بینید
این اطلاعات برای صرفه‌جویی در حجم فایل‌های ذخیره‌سازی
و برای ادغام موارد تکراری
در یک فایل مشترک برای تمام صفحات اکسل نگهداری می‌شود
به این ترتیب حجم فایل صفحه‌ها هم کم شده
دسترسی به آن‌ها سریع‌تر صورت می‌پذیرد

یک فولدر به عقب برگردید
و فایل sharedStrings.xml را باز کنید
هر عبارت داخل هر سلول اکسل در تگ‌هایی ذخیره شده است، مانند:

<si><t>محتوای یک</t></si>
<si><t>محتوای دو</t></si>
<si><t>محتوای سه</t></si>

اگر همه اطلاعات این صفحه را در یک آرایه بریزید
آرایه‌ای که از صفر آغاز شود
شماره هر آرایه دقیقاً همان رفرنسی‌ست که در فایل صفحه ذکر شده است
یعنی اکسل به جای:

            <c r="A2"><v>محتوای صد و بیست و چهارم</v></c>

از این ترکیب استفاده کرده است:

 <c r="A2" t="s"><v>124</v></c>
 <si><t>محتوای صد و بیست و چهارم</t></si>

طبیعتاً برای سلول‌هایی که محتوای تکراری داشته باشند
تنها یک کد استفاده می‌شود

البته این ویژگی در همه سلول‌ها رعایت نمی‌شود
اگر مشخصه t مربوط به تگ <c> دارای مقدار s بود
یعنی محتوای سلول در فایل مشترک ذخیره شده
اما اگر چنین مشخصه‌ای نیافتید
در مواردی که محتوای سلول عدد باشد
یا فرمول
اکسل محتوای اصلی را در داخل تگ <v> قرار می‌دهد
و اگر فرمولی در کار باشد در داخل تگ <f>

این را نیز فراموش نفرمایید
که گاهی بیش از یک تگ <t> داخل <si> وجود دارد
در مواردی که اطلاعات داخل سلول فرمت داشته باشند
تغییر فونت و قلم و مانند آن
باید محتویات تمام تگ‌های <t> را بگیرید و به هم ملحق کنید
تا محتوای سلول را در اختیار داشته باشید

با دانستن این فرمت‌ها
دیگر لازم نیست برای Import اطلاعات اکسل به نرم‌افزار خود
آن را تبدیل به csv نمایید
مستقیم می‌توانید در برنامه خود فایل اکسل را باز کنید

پ.ن.
البته بیشتر برنامه‌نویس‌ها ترجیح می‌دهند از ابزارهای آماده برای باز کردن فایل‌های Office استفاده نمایند، ابزارهایی که برای باز کردن Open Document‌ها طراحی شده‌اند. (http://en.wikipedia.org/wiki/OpenDocument)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
و بچه مدرسه ای + چهارشنبه 93 شهریور 12 - 12:22 عصر

انگار همین دیروز بود
اولین فرزندم را راهی مدرسه کردم
امسال دومی آماده درس می‌شود

و مرا به این فکر مشغول می‌دارد
چقدر «سواد» یاد خواهد گرفت و چقدر «علم»؟!

هر که مدرسه رود قهراً «باسواد» می‌شود
چه کنم که «عالم» شود؟!

از آن علم‌ها که «یقذفه الله فی قلب من یشاء»!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
سبک زندگی 17: دستیابی به راهکار + چهارشنبه 93 شهریور 12 - 6:0 صبح

تغییراتی که اسباب دگرگونی مصادیق عملکردها را فراهم آورده وقتی مبتنی بر تغییر اولویت نیازها باشد، به دو شیوه قابل کنترل و مدیریت است.

اگر این اولویت‌های جدید را به رسمیت بشناسیم، مثلاً تسریع و تعجیل در کار کردن و افزایش ساعت کاری افراد برای تأمین معاشی فراتر از آن‏چه در گذشته تأمین می‌شد، لاجرم باید مصادیق جدید بسازیم.

راهکار کوتاه‏مدت این است؛ هر عملکرد را در نظر می‌آوریم، مصادیق پیشین و مصادیق فعلی را در کنار هم قرار می‌دهیم، تغییر نیازها را که دریافتیم، نوبت به ایده‌پردازی می‌رسد. مصادیق جدیدی طراحی می‌نماییم که بتواند نیازهای ایجاد شده و یا تغییر کرده را تأمین نماید و در عین حال با ارزش‌ها نیز سازگار باشد، ارزش‌های فرهنگی که مایل هستیم حفظ‌شان کنیم.

اما این راهکار نمی‌تواند سبک زندگی مطلوب ما را فراهم نماید. نیازها بر ارزش‌ها مبتنی‌اند. با نگاهی فلسفی و ریشه‌ای‌تر چنین به نظر می‌‌رسد که تفاوت ارزش‌‌هاست که اولویت نیازها را تغییر می‌دهد و میل و انگیزه انسان‌ها را برای طلب متفاوت می‌نماید.

از این رو، به رسمیت شناختن نیازها و حفظ ارزش‌ها تنها می‌تواند پاره‌ای ارزش‌های سطحی و روبنایی را با نیازها سازگار نماید. اما نمی‌تواند روندی پایدار و ماندگار برای ارزش‌های اسلامی تأمین نماید.

راهکار نهایی تغییر اولویت نیازهاست. معماری سبک زندگی از معماری نظام نیازها نشأت می‌گیرد. در یک پروسه طولانی‌تر باید نظام نیازهای بشر با نظام مطلوب دینی هماهنگ گردد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
سبک زندگی 16: ارزیابی سه بُعدی سبک زندگی + دوشنبه 93 شهریور 10 - 11:0 صبح

عملکردها همان است، غذا خوردن همان غذا خوردن است، برای تأمین نیازهای طبیعی روحی و روانی و جسمی بشر. اما شکل آن تغییر کرده. قبلاً سفره بزرگی پهن می‌کرد، مادر، غذاهایی که برای پختن هر کدام ساعت‌ها زمان رفته است. مخلفات زیادی، هر روز به همین منوال، تعداد بسیاری دور سفره می‌نشستند. هر روز عروس‌ها و دامادها، خانه‌ها مشترک، وعده‌های غذایی به اشتراک.

امروز اما در مسیر خانه به مدرسه، به محل کار، در راه داخل مغازه کوچکی می‌شود. نمی‌نشیند که فرصت نیست. همه مواد مورد نیاز جسم او را در یک بقچه کوچک پیچانده‌اند؛ ساندویچ! با چند گاز تمام است. مشکل گیر کردن لقمه‌های این بقچه خشک در گلو را با مایعی گازدار حل می‌کنند؛ نوشابه‌نام! به چند دقیقه نمی‌کشد که از مغازه خارج شده و به مسیر حرکت خود ادامه می‌دهد.

دو مصداق از یک عملکرد در اختیار داریم. بُعد سوّم نیز نیازهایی‌‌ست که این عملکرد برای وصول به آن‏ها و تحصیل لذّت حاصل از تأمین‌شان رخ نموده. این سه بعد در کنار هم ما را به «آسیب‌شناسی» می‌رساند، چیزی که «مسبّبات تغییر مصداق» می‌‌نامیم. ما متوجه جابه‌جایی در اولویت‌های نیازهای بشر می‌شویم. اهمیت نیازها که تغییر کرده است، مصداق عملکردها را نیز تحت یک نظام از نیازها دگرگون می‌نماید.

مصادیق عملکردها در گذشته، مصادیق عملکردهای فعلی، اضافه شود به نسبتی که عملکردها با نیازها دارند، سه بُعدی را تشکیل می‌دهند که می‌توان سبک زندگی را با آن ارزیابی کرد. این‌که چرا و به چه دلیل عملکردها تغییر کرده‌اند، مبتنی بر چه تغییراتی که در اولویت نیازها پدید آمده است.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   106   107   108   109   110   >>   >

جمعه 04 تیر 20

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X