ایمان آن است که راستى را بر گزینى که به زیان تو بود بر دروغى که تو را سود دهد ، و گفتارت بر کردارت نیفزاید و چون از دیگرى سخن گویى ترس از خدا در دلت آید . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
مرکز اطلاعات شیعه + سه شنبه 92 تیر 25 - 1:38 عصر

صورت مسأله:
یک سایت می‌خواهیم که محل رجوع تمام شیعیان جهان باشد و از همه سایت‌های شیعه جامع‌تر!

سال‌هاست پاسخگوی چنین پرسش‌هایی هستم
معمولاً هم صورت مسأله همین‌گونه است
در یک خط
کوتاه و مختصر
می‌خواهند بهترین باشند!
«یک یا دو صفحه بیشتر نباشد؛ شامل زمان و هزینه!»

خیلی غصه می‌خورم
وقتی جهالت مردمم را می‌بینم
جهالتی که چون مُرکّب است
راهی برای خلاصی ندارد

مختصر پاسخی برای صورت مسأله فوق نوشتم
نام آن را هم گذاشتم:

صبحی بردم و تقدیم کردم
در سه نسخه رنگی
که در اختیار کارشناسان خود قرار دهند
و اصلاحات انجام شود
و برود برای رؤیت در سطوح بالای مدیریتی
با سرفصل‌های ذیل:

. پیشگفتار
. ضرورت هماهنگ‌سازی فعالیت‌ها
. راهکارهای هماهنگی فعالیت‌ها
. عدم تخریب سازوکارهای موجود
. پیشنهاد تأسیس مرکز اطلاعات شیعه
. امنیت اطلاعات
. اینترنت‌زدایی اطلاعات
. ساختار اجمالی مرکز اطلاعات شیعه
. تأکید بر آن‌چه محتاج تأکید است

و پیشگفتار آن چنین است:
جنبش‌های اسلامی بعد از نمایش جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری عثمانی و دولت صفوی به شدّت فروکاسته شده و کشورهای اسلامیِ تجزیه شده به قبیله‌ها آن‌قدر حمیّت اسلامی و دینی نداشتند تا قادر به تشکّل‌یابی و بازگشت به دوران مبارزه و استقامت باشند. حکومت‌های دیکتاتوری و سلطنتی با اتوریته بسیار بالا و تأیید مستقیم دول استکباری دنیا مانعی بزرگ برای رشد اندیشه مبارزه و انقلاب بودند. فعالیت‌های رسانه‌ای و روش‌های مدرن فریب جوامع نیز تأثیر فراوانی در این رکود و کاستی داشت.
در این میانه، از بعد جنگ دوم جهانی، صدای ضدکاپیتالیستی مارکسیسم- کمونیسم توانست نگاه‌ها را به خود متوجه سازد و تقریباً تمامی بلاد اسلامی را از مسیر اصلی انقلاب اسلامی دور ساخته و مسحور شوونیزم و بعث کارگری نماید. در تمام این دوران، گروه‌های اسلامی ترجیح دادند برای ایجاد روحیه مبارزه و انسجام نیروهای خود، تبعیّت محض از جریان‌های چپ و سرخ نموده و به سوی کمون نهایی حرکت کنند.
پدیده انقلاب اسلامی در ایران ناگهان تمامی معادلات را بر هم زد. مذهب که در نزد تمام انقلابیون عالم، در آن عصر، افیون توده‌ها شناخته می‌شد و ابزار استعمار شاهان و مستکبران که از طریق آن به تحمیق ملّت‌ها پرداخته و شیره جان‌شان به قدرت خود ملحق سازند، توانست حرکتی نو و جدید ایجاد نماید، حرکتی ضداستکباری و ضد استعماری. این معجزه‌ای غیرقابل پیش‌بینی در تمامی مبانی و نظریات انقلابی عالم بود.
نتیجه این‌که، ضربه وارده بر پیکره کمونیسم، از سوی انقلاب اسلامی مردم ایران، فرسایش زمانی آن را تسریع بخشید و در دومین دهه انقلاب، اتحادیه جماهیر شوروی، مظهر اقتدار مارکسیسم- کمونیسم- سوسیالیسم، از هم پاشید و به عصر نظریه اشتراکی پایان بخشید.
از آن پس تمامی جریان‌های مبارز، آنانی که بالضروره فشار ناشی از استعمار استکبار جهانی را بر گرده ملّت‌ها حسّ می‌کردند، گزیری جز تمسّک به «اسلام» به عنوان تئوری انقلاب نیافتند. اما کدام اسلام؟!
اسلام با مذاهب اربعه اهل سنّت نمی‌توانست و نمی‌تواند مبارزه انقلابی را با دیکتاتوریسم سامان دهد. فقهی که حکومت هر ناکسی را حجّت بداند و عمل به دستورات آن را واجب، اعتقادی که عدالت را برای حکمران الزامی نشناسد، اساساً چنین مذهبی قابلیت لازم برای انقلاب را ندارد. در این میان، مذهب شیعه، با اندیشه خالص و ناب، تنها گریزگاه انقلابیون مسلمان جهان می‌توانست باشد.

می‌گوید:
«این که نوشتی طرح مرکز است
ما سایت می‌خواهیم
طرح سایت را بنویس»

می‌پرسم:
سایت چیست؟ منظور شما از طرح سایت چیست؟

می‌گوید:
«از نظر محتوایی، چه سرفصل‌هایی باید سایت داشته باشد؟! ساختار محتوایی را می‌خواهیم»

پاسخی ندارم!
روزی که با اینترنت آشنا شدم
آل‌البیت سایت داشت
حدوداً چهارده سال پیش
و می‌خواست جامع‌ترین باشد
و بسیار هم البته جامع و خوب
این همه سال فعالیت کرده
و بسیاری سایت‌های دیگر نیز آمده
حتی جستجوگر شیعه آمد همان سال‌ها
و جامع‌ترین متاسایت شیعه شد
حالا این دوست ما می‌خواهد جامع‌ترین سایت شیعه را راه بیاندازد
و برای آن طرح می‌خواهد
خیلی سریع هم البته
و کارفرمایان پروژه هم بسیار عجله دارند!

این را می‌دانستم
لذا در آخرین بخش طرح چنین نوشتم
تا از جهالت‌ها بکاهم
ولی تجربه نشان داده
جهالت‌های مزبور از نوع بسیط نیست
که با این توضیحات مرتفع گردد:

تأکید بر آن‏چه محتاج تأکید است
وقتی به ما می‌گویند: «بیا و سایت تأسیس کن»، بیش از آن‏که به سازوکار مدیریت آن بیاندیشیم، به ابزارهای سخت‏افزاری و نرم‌افزاری توجه می‌کنیم. بلافاصله و بلادرنگ سراغ یک برنامه‌نویس و طراح سایت را می‌گیریم، فوراً قیمت سرور، دومین و هاستینگ را می‌پرسیم و بدون هیچ اندیشه و تأملی دنبال راه‌اندازی سایت می‌افتیم.
غافل از این‏که یک سایت در حقیقت ابزار کار یک تشکیلات است، یک مرکز، یک نهاد، یک ارگان و سازمان. مانند یک روزنامه است یک سایت. آنان‌که کار مطبوعات را بشناسند، می‌دانند که راه‌اندازی یک روزنامه اصلاً به معنای اجاره یا خرید چند دستگاه چاپ، مقداری کاغذ و چند کامپیوتر و نرم‏افزار صفحه‌بندی نیست. چه بسا روزنامه‌ها و نشریاتی که اصلاً دستگاه چاپ ندارند و انتشار را برون‌سپاری می‌کنند، نرم‏افزار صفحه‌بندی هم نمی‌خرند و این کار را نیز به گرافیست‌های خارج از مجموعه خود می‌سپارند. تنها به مغز مطلب می‌پردازند و آن چیزی نیست جز فراهم کردن سازوکار تولید اطلاعات برای انتشار روزنامه.
صاحب امتیاز روزنامه ابتدا مدیر مسئول خود را می‌یابد و وعده بودجه را به او می‌دهد. مدیر مسئول به دنبال سردبیر است. سردبیر را که جست، سرویس‌ها را تأسیس می‌کند؛ سرویس سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و…، این مدیر مسئول است که جهت کار و فعالیت را تبیین می‌کند. سردبیر نیز به نوبه خود می‌گردد و دبیر سرویس‌ها را انتخاب می‌نماید. کار را توجیه کرده و دبیرها سراغ نویسندگان رفته و مقاله، گزارش، خبر و هر چه که نیاز باشد فراهم می‌نمایند. آخرین مرحله کار چیست؟! همان‌که ما ابتدا به سراغ آن می‌رویم: صفحه‌بندی و انتشار!
اگر به من بگویند: «یک سایت می‌خواهیم»، ابتدا می‌گویم: «نهاد سایت را تأسیس کنید»، سازوکار و ساختاری که قرار است تولید محتوا کند، آن را مدیریت نماید و تمامی روابط کاری را با نیروهای مولّد شکل دهد.
ما اگر سایتی بخواهیم که مرجع تمامی شیعیان جهان باشد، آنان که در دل خود احساس تعلّق به اسلام و دغدغه به حفظ مسیر اهل بیت (ع) می‌نمایند و خواهان حرکت و مشارکت در این مسیر می‌باشند، باید که آنان را بشناسیم، نیازهایشان را تأمین کنیم و فرصتی فراهم آوریم که خودشان در نتیجه کار مؤثر باشند و این تأثیر را با تمام وجود احساس نمایند.
ما ابتدا باید «مرکز اطلاعات شیعه» را تأسیس نماییم و سپس سایت را در ذیل آن و برای ساماندهی پاره‌ای از فعالیت‌های مرکز طراحی و تولید کنیم.

باز هم غصّه می‌خورم
پیش‌ترها چیزی درباره «مافیای فرهنگی» نوشته بودم
این‌که چگونه منافع سیاسی با منافع فرهنگی و منافع اقتصادی گره می‌خورند
و پروژه‌های نان‌دار ولی بی‌آب منعقد می‌شوند
خدایا صبر عطا فرما...!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
بیچارگی ِ تبلیغ + پنج شنبه 92 تیر 13 - 3:32 عصر

چند وقت پیش صحبت می‌کردند
دو کارشناس
در یکی از شبکه‌های سیما
موضوع گفتگو: تبلیغ در رسانه
آدم‌بزرگ‌ها را مصون می‌دانست
از این‌که فریب نمادها را بخورند
اما آن‌چه «بیچارگی» می‌نامید
دلیل موفقیت تبلیغ
«بچه‌ها بیچاره می‌کنند بزرگ‌ترها را به خاطر تبلیغ»
و دیگری گفت:
«اصلاً کار تبلیغ همینه که مصرف‌کننده‌های اصلی بیچاره کنند پرداخت‌کنندگان را»

کودکان من نیز بارها تأثیر گرفته‌اند
«بابا از این پفک‌های موتوری بخر»
«بابا از اون بستنی‌ها که شکل موشَکه»
«بابا...»

و من هر بار پیچاندم قضیه را
گذاشتم تا فراموش کنند
اما اکنون دیگر بزرگ‌تر شده
حافظه‌شان قوی‌تر است
فراموش نمی‌کنند
چند وقتی است سراغ می‌گیرند حرف‌های گذشته را
«بابا مگه نگفتی خامه می‌خری»
«بابا مگه قرار نبود بریم پارک»
«بابا...»

اصلاً چرا رسانه باید تبلیغ پخش کند
که کارشناسان خودش هم بگویند مبتنی بر بیچارگی‌ست؟!
یادم هست
سال 1385 جلسه‌ای شرکت داشتم در ساختمان شیشه‌ای
جام جم
یکی از مسئولین امور اداری و مالی سازمان هم بود:
«دولت و مجلس تنها نصف بودجه مورد نیاز ما را مصوّب کرده‌اند
گفته‌اند نیمه دیگر را از آگهی درآورید!»
خیلی مایه گذاشته‌اند بندگان خدا
که در برابر تبلیغ اجناس خارجی مقاومت کرده‌اند
و گرنه صداوسیما بدون تبلیغ که چرخش نمی‌چرخد!

به دوری باطل می‌رسیم:
صداوسیما ناگزیر است تبلیغ کند تا هزینه برنامه‌هایش را تأمین نماید
شرکت‌ها و کارخانجات مجبورند تبلیغ کنند تا در میدان رقابت شکست نخورند
تا حقوق کارمندانشان
و سود بانکی را تأمین نمایند
بچه‌ها مجبورند تبلیغ را ببینند چون در بین برنامه‌های رسانه منتشر می‌شود
نمی‌شود تا تبلیغ آمد، کانال را عوض کرد
من مدتی این روش را امتحان کردم
جواب نداد
بچه‌هایی که تبلیغ را دیدند هوس می‌کنند
شهوت پیدا می‌کنند
به آن‌چه در تبلیغ دیده‌اند
آدم بالغ هم به هوس می‌افتد گاهی
از رنگ و لعابی که همه چیز در رسانه دارد
از کیفیت تصویری
که تولیدکنندگان تیزرها در طراحی‌شان به کار برده‌اند
اما...
بزرگ‌ترها چه؟!
ما به چه مجبوریم؟!
به گمانم ما هم مجبوریم مقاومت نماییم
در جبری سه محوره که همه‌مان را درگیر کرده است؛
تولید، تبلیغ، مصرف
ما در بُعد مصرف نمی‌توانیم مقتصد نباشیم
وقتی درآمد محدود است
خواسته‌ها نامحدود
نمی‌توان بدون اولویت‌گذاری خرج کرد

ناگزیر تدبیر کردم مطلب را، تدبیراً مؤثراً
به بچه‌ها گفتم:
«تبلیغ نوعی فریب است
دوست دارید فریب بخورید؟!
اگر ما هر چه تبلیغ می‌شود را بخریم
یعنی فریب تصاویر رنگی و جذاب تلویزیون را خورده‌ایم
پس...
ما دیگر از روی تبلیغ هیچ چیزی نمی‌خریم!»

این را قانون گذاشتم
و امروز لذت بردم
وقتی یکی از بچه‌ها تبلیغ بستنی دید
کوچک‌تر بود و قانون را فراموش کرده:
«بابا از اینا بخر»
کودک بزرگ‌تر نهیب زد و گفت:
«مگه یادت رفته ما از تبلیغ هیچ چیز نمی‌خریم!»

باز هم برای‌شان بستنی می‌خرم
خامه و شیر و سایر محصولات لبنی و غذایی
اما...
اما انتخاب را می‌گذارم بر عهده تشخیص خودم
بر عهده موجودی فروشگاه نزدیک خانه‌مان
بر عهده انتخابی که مبتنی بر ترکیبی از کیفیت و قیمت کالا باشد
ذهن خود را باز می‌گذارم در گزینش
دیگر «بیچاره» نیستم
آن‌طور که آن کارشناس می‌گفت
بچه‌های من دیگر مرا «بیجاره» نمی‌کنند
که مجبور شوم در چرخه فریبکارانه و جاهلانه سرمایه‌داری مدرن بیافتم
که مجبور شوم جزیی از چرخ‌دنده‌های نظام استکباری اقتصادی امروز دنیا باشم
بچه‌های من خیلی آگاهند!
خدای را سپاس!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
گربه سگ؛ مشاور خانواده + شنبه 92 تیر 1 - 7:52 عصر

از یوگی نوشتم
از باب اسفنجی هم گفتم
دیدم بی‌انصافی است اگر در این میانه
نامی از «گربه‌سگ» نبرم

گربه‌سگ انیمیشن شگفتی است
منحصر به فرد
اگر چه امروز در حال پخش نیست
از هیچکدام از شبکه‌های سیما
اما نمی‌توانم از آن یاد نکنم
از عجایبی که در آن دیدم

نویسنده آمده و دو دشمن را به هم متصل کرده
موجود جدیدی ساخته
ترکیب جدیدی
ترکیبی از دو دشمن دائمی و همیشگی
با تفاوت‌های اخلاقی و احساسی و عاطفی و منطقی و رفتاری و ...
هر تفاوتی که فکرش را بکنید
حتی ساختار پنجه‌های این دو حیوان هم متفاوت است
پنجه‌های سگ همیشه آشکار
و پنجه‌های گربه پنهان در زیر پوست سر انگشتان
یکی از درخت می‌تواند بالا رود
دیگری نه
یکی شنا می‌تواند
دیگری از آب گریزان
یکی آرام و ساکت و پنهان و دزد و البته بی‌وفا
دیگری پرسر و صدا و دزدگیر و مشهور به وفا

اصلاً شگفتی آفریده این آدم
انگار مردان مریخی و زنان ونوسی را تصویر کرده
کارتون را که می‌بینی
یاد قصه سفر زنان از ونوس می‌افتی
و مردان از مریخ
و زندگی مشترک‌شان در سیاره‌ای به نام زمین!

تک‌تک اپیزودها را اکنون با این نگره بنگرید
که گربه سمبل یک «زن» است
و سگ نماد یک «مرد»
دو جنبنده که در محیطی به نام «خانه» به هم پیوند خورده‌اند
پیوند ازدواجی که «وثیق» و محکم است
قرار است با هم زندگی کنند همیشه

نوشته‌ام را طولانی نمی‌کنم
با تطبیق ادعایم
با تک‌تک حکایت‌هایی که در این انیمیشن دیده‌ام
این با خواننده
کافیست اندکی به خاطرت مراجعه کنی
تا نیک دریابی:
انیمیشن گربه‌سگ مشکلات خانوادگی را مطمح نظر قرار داده است
و گرفتاری زن و شوهرها را قصه کرده
به نظرم خیلی خوب هم تصویر نموده
تا باشد، از این‌ها.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فیلم 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نوکر ِ فرزندان + شنبه 92 تیر 1 - 7:26 عصر

صبحی رفته بودم بازار،
به قرار معمول
فرزندان نیز همراهم بودند
مقداری خرید ضروری داشتم و اغماض‌ناپذیر

پیرمردی گاری‌دار
از آن بزرگ‌همّتانی
که بار دیگران حمل می‌کنند
پر زور و توانمند
وسط‌های بازار بودم
خطابم کرد
وقتی که مرا با سه فرزند دلبندم دید
به آن‌ها اشاره کرد:
«شما نوکر این‌هایی؟!»

پاسخم بلادرنگ بود
بدون ذرّه‌‌ای تردید
اصلاً نیاز به فکر نداشت که:
«توفیق خداوندی‌ست
که نوکرشان باشم
تا رشد یابند
الحمدلله»

رویکرد آدم‌ها متفاوت است؛
امروزه البته
سبک نوکری ِ فرزندان مقبول‌تر
و بیشتر اما
به امید نوکری ِ بازگشت‌پذیر

خیلی‌ها را دیده‌ام
این‌طور می‌گویند: «باشد که سر پیری و کوری عصای دست‌مان باشند»
اما شرک تلقّی می‌کنم
چنین اندیشه‌ای را
چنین گمانی ندارم
و از آن سنخ خود را نمی‌بینم
در نیّت ندارم نوکری‌شان بازپس گیرم

نوکر دین هستم
نه دنیا
بنده خدا
و مطیع اوامر الهی
و دستورات ربوبی
او خواسته است پرورش دهم
خواسته است ربّ آنان باشم
پس هستم
و خواهم بود
تا به سن رشد رسند
توقّع برگشت هم ندارم

غرض این که بگویم
ما پدر و مادرها:
خدمت نکنیم که خدمت شویم
خدمت کنیم که خدا راضی شود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
طلسم ِ طلاق + پنج شنبه 92 خرداد 23 - 7:0 عصر

می‌پرسد: «طلسم درست است؟»
جمله‌اش دو پهلوست
به دو گونه پاسخ می‌دهم:
«اگر منظورت این است که واقعی است
البته که سحر وجود دارد
و طلسمات؛ ابزارهای سحر
اما اگر درست یعنی صحیح و پذیرفتنی
قطعاً حرام است و نادرست
جز...»
- راستی برای چه می‌پرسی؟!

مدتی‌ست مشغول فرزندان
راضی از زندگی
بیشتر اوقات در منزل
پخت و پز می‌کند و رفت و روب
بالکل مادر خوبی‌ست برای بچه‌هایش!

«هیچوقت دنبال این چیزها نبوده‌ام»
- و الآن...
«البته که الآن هم نیستم
می‌دانم هذا من عمل الشیطان(1)، اما...»

خبری برای من داشت
از چشم‌هایش پیدا بود که چیزی می‌خواهد بگوید
گویا سختش بود
- این چه مطلبی است که از گفتنش شرم داری
انگار نمی‌توانی
عاشق شده‌ای؟!

خندید: «عشق؟! من؟! اجتماع ضدین محال است اخوی!»
لبخندی زدم و منتظر شدم ادامه دهد
از نگاهم خواند
که چه مشتاق شنیدن هستم
مکث کوتاهی کرد
چشم‌هایش را به زمین دوخت
همان‌طور که ایستاده بود
ریگ کوچکی را با جلوی دمپایی‌اش تکان داد
سرش را که بلند کرد
نگاهش به گنبد حرم خیره ماند
و دهانش به سخن باز شد
قصه‌ای گفت عجیب
شگفت‌آور و مهیب
سخت و دشوار و باورناپذیر

بی‌کم و کاست می‌نویسم
اگر چه بر وبلاگ ناگفتنی به نظر می‌رسد
اما خواست که بنویسم
و نخواستم مخالفت کرده باشم
و فایده‌ای در آن دیدم
بگذار این گفتنی هم گفته شود
بگذار جامعه پذیرای رخدادها باشد
بگذار شفاف‌سازی شود
آن‌چه در خفای ما رخ می‌دهد
بگذار این هم اضافه شود
به پرونده‌ای که انگار پایان ندارد!

- بگو سیدجان، قصه چیست؟
«گفتم و می‌دانی
به طلسم و سحر و این‌جور خزعبلات
تمام این امور متافیزیک و ماوراء
نه این‌که باور نداشته باشم
که این عالم، رمز و راز زیاد دارد
و خداوند عجایب فراوان خلق نموده
اما خود را داخل نکردم
تکلیف ندانستم یعنی
و نمی‌دانم
حرمتش مرا گریزان می‌ساخته همیشه
اما...
یکی از آشنایان چند روز پیش
گذرش به خانمی خورده
که در این قبیل معاملات ید طولا دارد
از احوالات حقیر پرسش کرده
ید طولا پاسخ شگفتی داده
نه این‌که بگویم هر چه گفته عین واقع است
اما عجیب است که مصیب بوده در چند موضع
بانو چنین گفته است:
آقایی است سفید چهره
قد بلندی دارد
جذاب و خواستنی
نورانی
طالع عجیبی دارد
طالعی که باید زندگی بسیار آسوده و در رفاهی داشته باشد
پول فراوان می‌تواند در بیاورد
و بسیاری از قِبل او به موفقیت برسند
اما...
از کنار قبرستان یهودیان گذشته
یک پری او را دیده
دلبستگی حاصل شده
بخشی از مشکل او از این بابت است
قبرستان یهودیان یکی در قزوین
دیگری در شیراز
یکی از این دو بوده
یک مرد چیزی در طویله‌ای آویزان کرده
مردی با چشمان روشن
که هرگز به موفقیت نرسد
این دوست شما
بسیار می‌تواند پول به دست آورد
اما به دلیل همان‌چه که در طویله آویزان است
هرگز به موفقیت دست نمی‌یابد
دو بار مرگ به سراغش آمده
جان به در برده
اولی در 2 سالگی
و دیگری در 22 سالگی
عمرش تا 85 خواهد بود
دو مشکل دیگر هم دارد
در یک سفر
کسی از او چیزی خواسته
کمک نکرده
آه پشت سرش افتاده از این کوتاهی
نذری هم برای سیدی کرده
ادا نشده»

- همین؟!
گفت: «نه»
و ادامه داد:
«آشنا از زن سابق پرسید
که طلاق انجام شده و این قبیل قضایا
ید طولا این طور گفته:
در خانه پدرش بسیار سختی دیده
در خانه شوهر در رفاه بسیار
برادر یا خواهری حسادت کرده
کسی که چشم زاغ دارد
طلسمی برای او بسته
در ماه ذیحجه طلسم انجام شده
عاشق شوهر خویش است
یک فرزندش مرده
زن عفیفه‌ای‌ست
قد کوتاه
بسیار نذرها کرده برای بازگشت
اما به دلیل آن طلسم نمی‌تواند
سرگردان شده
در امور زندگی خود هم موفق نیست
به اهدافش نمی‌رسد
نه می‌تواند بازگردد
و نه می‌تواند ازدواج دیگر نماید»

- چیزی نخواسته؟
«600 هزار تومان پول تا طلسمات را باطل نماید
می‌گوید برای خود نمی‌خواهد
می‌گوید باید خرج بخورات جن کند
جن‌هایی که برایش کار می‌کنند!»

- این‌قدر علنی؟
«آری، همین‌قدر علنی
می‌گویند طلای کسی را دزد برده بود
نشانی دقیق داد
رفتند و پیدا کردند
خیلی کار درست است به قول رادیو نساء!»

به شگفت آمدم
کمی هم عصبانی شدم
نه البته به اندازه‌ای که تندی کنم
- باور نکن برادر
این‌ها 99 درصد‌شان دروغ‌سازند
شاید همان یک‌درصد هم اگر به ندرت گیر بیاید
که خلاف شرع است
کارهای خلاف شرع در چنته دارند
فریب نخوری یک‌وقت!

سریع پاسخ داد: «من؟! فریب، طلسم، نه، اصلاً»
دوباره به مِن و مِن افتاد:
«اما مشکلاتی در میان است»
و مشکلات را این‌گونه شرح کرد
وقتی خواستم بگوید:
«مادرم می‌گوید دو سالگی تب 42 درجه‌ای گرفتم
قطع امید کردند
ناله و زاری و آه و فغان و دعا
مستجاب شد و زنده ماندم»

- همین؟
«نه، چیزهای دیگری هم هست
حوالی سال 1380 خوابی دیدم که مرا برآشفت
با پدر و برادرم از کوه بالا می‌رفتم
پایین کوه مردی با چشمان بسیار روشن نگاهم می‌کرد
در لابه‌لای ماشین‌هایی
گویا پارکینگ
چیزی در زیر زمین پنهان می‌کرد
و من از او می‌ترسیدم
و از این‌که بیافتم
خواب را برای مرحوم آیةالله لنگرودی تعریف کردم
همان‌که پیش‌نماز مسجد جوادیه ع بود
پشت یخچال قاضی
کنار آب انبار
و او در پاسخ گفت:
نگران نباش
تعبیر خواب این است که هرگز مجتهد نمی‌شوی. تمت تعبیرالنوم
یک‌بار هم خواب دیدم
با هم‌کلاسی‌ها سوار اتوبوس هستم
باران می‌بارید
شب بود
تاریک
و کامیونی بزرگ پشت اتوبوس حرکت می‌کرد
و من از رکاب اتوبوس لیز خوردم
سُر خوردم یعنی
می‌دویدم که سوار شوم
و کامیون تند می‌رفت و نمی‌گذاشت اتوبوس توقف کند
برای سوار کردن من
و البته این همه‌اش نیست
یک حکایت وحشتناک هم دارم»

- تو که وحشتناک‌هایش را گفتی، این را هم بگو!
«فروردین 1379 با بچه‌های یک هیئت به مشهد رفتیم
هیئتی در محله جوادیه تهران
جایی‌که چند بار دعوت شده بودم
در مشهد اتفاق عجیبی افتاد
در صحن آزادی
روی فرش‌ها نشسته بودیم برای نماز
شیخ جوانی
با لباس روحانیت مرا صدا کرد
آقا محمود!
ولی من اسمم محمود که نبود
برگشتم ولی
دست داد و گفت:
اگر چه آقا محمود نیستی
ولی خوب شد، با هم آشنا می‌شویم
نشستیم روی فرش و به گفتگو مشغول
به من گفت: آقاسید
با این‌که لباس روحانیت نداشتم
هنوز اصلاً ملبّس نبودم که
تازه سال سوم طلبگی
تعجب کردم فهمید سید هستم
حرف‌هایی زد که یقین کردم فرستاده است
گمان می‌کردم از بالا آمده
که مثلاً دعاهای ما را خبر اجابت دهد
و او نماز ظهر و عصر نماند
چشمانش به طرز عجیبی برق می‌زد
عین آدم‌هایی که حال عادی نداشته باشند
خیره خیره نگاه می‌کرد
یک جور خاصّ
این‌که این‌طور دقیق شرح می‌کنم
چون همان‌شب در دفتر خاطراتم نوشته‌ام
و اکنون موجود است تمام ظرائف ماجرا
قبل از اذان
دو رکعت نماز خواند
بسیار تند
گویا اصلاً ذکر نمی‌گوید
من که قصه طی‌الذکر را از فاضل کاشانی
مدیر وقت مدرسه معصومیه س شنیده بودم
برایم قابل باور بود که شخصی در یک آن بتواند صدها ذکر بگوید
نمازش را تند خواند
و قصد رفتن کرد
گفتم نماز نمی‌مانید
گفت: باید بروم
ولی یک چیزی می‌خواهم بگویم
حرفم را ضایع نمی‌کنی؟
گفتم: نه
یک سیب قرمز از جیبش در آورد
دستم داد و گفت: این را شب جمعه بخور!
و رفت
پسردایی‌ام محسن دید سیب را
بعد از برگشتن به مسافرخانه
گیر که: باید به من هم بدهی
نصف آن را

متبرّک است
انکار کردم و ندادم
و طبق وعده شب جمعه خوردم»

- همه این‌ها را نوشته‌ای؟!
می‌گفت دفتر خاطرات روزانه خود را گشوده
پس از اخبار آن طالع‌بین
و نوشته‌ها را بازبینی کرده
- بعدش چه؟
«یک‌بار هم چند روز بعد
در گذر خان دیدمش
از مسجد آقای بهجت که باز می‌گشتم
با هم در پی حضرت آقا حرکت کردیم
تا دم منزل
ایشان نشست و ما هم در صف آدم‌هایی
که به ترتیب دست آقا را می‌بوسیدند
دعوت کرد بروم حجره‌اش
طبقه سوم مدرسه خان
یک چایی هم آن‌جا به من داد
و دیگر هرگز او را ندیدم!
ضمن این‌که یادت نرود
زن سابق شب عید غدیر رفت
عید غدیر در چه ماهی است؟! ذی‌حجه»

و من دهانم باز... نه نه نه... دهانم باز نمانده بود
ولی شگفت‌زده شدم
از سحر و جادو چندان بی‌اطلاع نیستم
چیزهایی شنیده
و گاهی خوانده‌ام در بعضی کتب
ولی این چیزها که گفت...
قطعاً آن خانم مرتبط با جن
و گفته که هزینه بخورات جن را بدهند اگر
همه این طلسمات را برمی‌چیند
طلسماتی که موفقیت این مرد را غیرممکن ساخته
و طلسماتی که سرنوشت آن زن را بسته
و او حاضر به پرداخت...

- پول را دادی؟ می‌دهی؟ یا خواهی داد؟!
«هرگز!
به انسانی که جن تسخیر می‌کند
چندرغاز هم نمی‌دهم
برای حرام...
اگر چه می‌گویند ابطال سحر با سحر حرام نیست
اما من نمی‌کنم
از کجا که ید طولایی در سحر حرام نداشته باشد؟!
از کجا که خرابکاری‌های دیگری نکرده یا نکند؟!
اصلاً ما را چه به دخالت در عالمی که بدان مکلّف نیستیم؟!»

این قصه را نوشتم
نه این‌که مخاطب‌ترسی ایجاد کنم
طلسموفوبیا بسازم از نگاره خود
که غرضم چیز دیگری‌ست
تا نظر خود را بیان کنم
درباره سحر و طلسم
چیزی که شاید بسیاری از جدایی‌ها و طلاق‌ها را علت شده باشد
در جامعه امروز ما شاید
جامعه‌ای که عجیب
همه به دنبال دلایل روانکاوانه و سکسولوژیک برای جدایی‌های آن هستند!
شاید امتحان اجتماعی ما امروز این باشد!
بارها شنیده‌ایم که شیاطین از سحر
برای جدایی انداختن بین زن و شوهرها استفاده می‌کرده‌اند (2)
و از همین رو حرام شده است شاید

اعتقاد من این است:
نه جبر است و نه تفویض
اگر همه چیز به ید جن باشد و سحر
پس اختیار بشر چه می‌شود؟!
این جن‌بازی‌ها را نباید به جبر حمل کرد
که همه چیز به بازی ِ از قبل چیده شده تبدیل شود
بازی‌ای که قهرمان آن مشخص
و بازنده هم پیشاپیش تعیین شده
جبر همیشه در مافوق اختیار ما وجود دارد
نه در ذات اختیار ما
ما مجبوریم جذب زمین شویم
جاذبه زمین ما را می‌کشد
نمی‌توانیم بیش از چند متر بالا بپریم
اما می‌توانیم روی زمین راه برویم
به هر سمتی که بخواهیم!
همیشه اختیار ما محدود به جبر پیرامون است
این جبر
پاره‌ای از این جبرها
البته که می‌تواند ناشی از رفتار سَحَره باشد
ساحر و جن هم اختیار دارد
و اختیار او گاهی اقوی از اختیار ما
ما را گرفتار جبر می‌کند
ولی نافی اختیار نیست این جبر
شاید دنیا را سخت کند
شاید ناملایمات را زیاد نماید
شاید گزینه‌های انتخابی را کم کرده
تکلیف پیچیده گردد
ولی آخرت تابع عمل ماست، نه شرایط ما
تابع فعل ماست، نه فعل اطرافیان ما
تابع رفتار ماست، نه رفتار فاعل‌های قوی‌تری که بر ما سیطره دارند
ما مکلّف به ماوراء نیستیم
مکلّف به ارتباط با جن و سحر و رفع مخاطرات آن با جادو نیستیم
عقاب و ثواب دائر مدار تکلیف است
عمل ما...
عمل ما چه در رفاه دنیا و چه در سختی
چه عُسر و چه یُسر
هر چه هست عمل ماست
سحر و جادو تنها می‌تواند شرایط امتحان ما را تغییر دهد
ولی نه اختیار را از بین می‌برد
و نه امتحان را

اما چرا خداوند اذن تسلط به شیاطین داده
بر انسان؟
که تُرک‌تازی نماید
که محیط را تغییر شکل دهد
که درون ما را وسوسه کند
که از چپ و راست بر ما فشار افزاید
چرا؟!
جواب اولین یک کلمه شاید باشد:
گناهان
هر چه گناه از ما صادر شود
بُعدی را برای فعالیت و شیطنت آنان می‌گشاید
بر روی ما
که قدرت بر تغییر شرایط ما بیابند
که بلا شوند برای ما
بلایی که می‌تواند کفاره خطاها باشد به نوبه خود
که شیطان ولیّ انسان‌های گناهکار است
و آنان را سرپرستی می‌نماید (3)
به هر اندازه که گناهشان امتداد یابد
آن را می‌کشد و افزون می‌نماید
مگر خود معترف نشد بر مخلصین سلطه ندارد؟! (4)
یا ابتلا برای افزایش درجه ایمان
که ایوب پیامبر الهی بود و مصون از خطا
اذن گرفت که سختی بر اموال و فرزندان و حتی جسم نبی خدا رساند
و خدا اذن داد
و بر درجات ایوب افزود و نامش پایدار ساخت، در هر دو جهان.
پس سخن از امتحان است
و سحر هم داخل در شرایط
مانند وساوس ابلیس
و شرایط تولّد
و تمام طالع‌ها همینند
و تمام طالع‌بینی‌ها به جفا
انسان نباید نیروی خود را صرف تغییر شرایط امتحان کند
باید سرش را پایین بیاندازد و امتحانش را به پایان رساند
وقتی که ممتحن مولای حکیم باشد
او اذن دادنش هم حساب و کتاب دارد
هر اندازه قدرتی که به ساحران و جادوگران نمی‌دهد
جن‌ها هم قدرت محدودی دارند.

سحر هر چه که هست
نافی اختیار بشر نیست
و نباید محور تلاش بشر قرار بگیرد
تنها وسوسه است (5)
چرت‌نویسی‌های چند اسیر نفس
خواندن اسامی هیاکله و چند جن‌قلچماق کافر
و دمیدن در زباله‌جات بی‌ارزش (6)
اختیار و اراده را که تغییر نمی‌دهد
تنها هوس و میل را تحریک می‌کند
کلافه می‌کند یا بی‌خیال و تنبل
کلاً با هوس‌ها بازی می‌کنند این فرصت‌طلبان
نه عقل را دربند می‌کشند، نه خِرَد را
نه سلطه بر اندیشه دارند، نه اراده
پنهانی بر تمایلات بشر حکم می‌رانند فقط

در این میانه
موافق علی یعقوبی و نظریات ناروای او هم نیستم
که قائل به نزدیک شدن عالم دخان و عالم دنیا باشم
به حدّی که تلاقی در شُرُف حصول باشد
که دلیلی بر این افاضات نمی‌یابم
و دلیل بر خلاف سایر نظریاتش دارم
که اعتماد بر گفته‌های او را ممتنع می‌سازد
فقط تابع فقه هستم
تابع احکام
تابع آن‌چه شریعت می‌گوید
روایت و حدیث معتبر
متواتر یا مستفیضه
خبر واحد صحیح یا موثق
نه فلسفه و نه عرفان
نه طریقت و نه رهبانیّت
تکلیف ما عمل به واجبات و ترک محرّمات است
وظیفه ما عمل به تکلیف است
و می‌پندارم این طریقه صحیحه شیعه جعفری و اثنی عشری است

حتی اگر امتحان ِ امروز جامعه ما
مداخله شدید ارباب جن در روابط ازواج باشد
در نکاح
و طلسمات درصدد زدن تیشه به ریشه تمامی نکاح‌ها
هر نسلی
هر قومی
هر قبیله و ملّت و امّتی
امتحانات خاصّ خود را دارد
در هر زمانی.

پ.ن.
حتماً برای اطلاعات بیشتر
توصیه جدّی می‌کنم
فایل‌های صوتی موجود در نشانی:
http://rasekhoon.net/media/3043
را با دقّت گوش بفرمایید.

------------------------------------
(1) «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (مائده:90)
اى اهل ایمان! جز این نیست که همه مایعات مست‌کننده و قمار و بت‏هایى که [براى پرستش] نصب شده و پاره‌چوب‏هایى که به آن تفأل زده مى‏شود، پلید و از کارهاى شیطان است؛ بنابراین از آن‌ها دورى کنید تا [بر موانع راه سعادت] پیروز شوید. (ترجمه حسین انصاریان)

(2) «وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ» (بقره:102)
و [یهودیان] از دانش جادوگرى که شیاطین در زمان پادشاهى سلیمان [برنامه و نقشه زندگى خود قرار داده بودند] پیروى کردند. و [سلیمان دست به سحر نیالود تا کافر شود، بنابراین] سلیمان کافر نشد، ولى شیاطین که به مردم سحر مى‏آموختند، کافر شدند. و [نیز یهودیان] از آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در شهر بابل نازل شد [پیروى کردند]، و حال آنکه آن دو فرشته به هیچ کس دانش جادوگرى نمى‏آموختند مگر آنکه مى‏گفتند: ما فقط مایه آزمایشیم [و دانش جادوگرى را براى مبارزه با ساحران و باطل کردن سحرشان به تو تعلیم مى‏دهیم]، پس [با به کار گرفتن آن در مواردى که حرام است] کافر مشو. اما آنان از آن دو فرشته مطالبى [از سحر] مى‏آموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایى مى‏انداختند؛ در حالى که آنان به وسیله آن سحر جز به اذن خدا قدرت آسیب رساندن به کسى را نداشتند؛ و همواره چیزى را مى‏آموختند که به آنان آسیب مى‏رسانید و سودى نمى‏بخشید؛ و یقیناً [یهود] مى‏دانستند که هر کس خریدار سحر باشد، در آخرت هیچ بهره‏اى ندارد. و همانا بدچیزى است علم سحرى که خود را به آن فروختند اگر معرفت مى‏داشتند. (ترجمه حسین انصاریان)

(3) «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (بقره:257)
خدا سرپرست و یار کسانى است که ایمان آورده‏اند؛ آنان را از تاریکى‏ها [ى جهل، شرک، فسق وفجور] به سوى نورِ [ایمان ، اخلاق حسنه و تقوا] بیرون مى‏برد. و کسانى که کافر شدند، سرپرستان آنان طغیان گرانند که آنان را از نور به سوى تاریکى‏ها بیرون مى‏برند؛ آنان اهل آتش‏اند و قطعاً در آنجا جاودانه‏اند. (ترجمه حسین انصاریان)

(4) «قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ، إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ» (حجر:39-40 و ص:82-83)
گفت: اى پروردگار من حال که به کیفر سجده نکردنم مرا به راه شر و فساد انداختى، من هم یقیناً [همه کارهاى زشت را] در زمین براى آنان زیبا جلوه مى‏دهم] تا ارتکاب زشتى‏ها براى آنان آسان شود [و مسلماً همه را به راه شر و فساد مى‏برم. مگر] آن [بندگانت را که خالص شدگانِ] از هر نوع آلودگى ظاهرى و باطنى] اند. (ترجمه حسین انصاریان)

(5) «مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ، الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ» (ناس:4-6)
از زیان وسوسه‏گر کمین گرفته و پنهان، آنکه همواره در سینه‏هاى مردم وسوسه مى‏کند، از جنّیان و آدمیان. (ترجمه حسین انصاریان)

(6) «وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِی الْعُقَدِ» (فلق:4)
و از زیان زنان دمنده [که افسون و جادو] در گره‏ها [مى‏دمند و با این کار شیطانى در زندگى فرد، خانواده و جامعه خسارت به بار مى‏آورند]. (ترجمه حسین انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نقاشی نقاشی پویا + جمعه 92 خرداد 10 - 1:1 عصر

همیشه دوست داشتم نقاشی‌هایم را نشان دهد
برنامه کودک تلویزیون
همان که ساعت 5 عصرها آغاز می‌شد
آن روزهایی که برنامه کودک مجری داشت!

برادر بزرگم یک‌بار گفت
بعد اصرار من که نقاشی‌ام را پست کند:
«نقاشی را داخل تلویزیون می‌اندازیم تا نشان داده شود!»
و من باور کردم
باور کردم که اگر نقاشی پشت دستگاه تلویزیون قرار بگیرد
از درون آن پخش خواهد شد!

امروز اما بچه‌هایم اطلاعات‌شان بیشتر از من است
بیشتر از آن روزهایم
به پسرم همین را گفتم
برای سنجیدنش
وقتی از پخش نقاشی در شبکه پویا پرسید
برنامه «نقاشی نقاشی» که به تازگی آغاز شده
سیداحمد پاسخ بهتری داد:
«من فکر کردم باید بریم پشت بوم داخل آنتن بندازیم!»

زمان گذشته است
اطلاعات دم‌دستی‌تر شده
عقل بچه امروز
از من ِ دیروز بیشتر می‌رسد
من راه تلویزیون تا آنتن را بلد نبودم آن وقت‌ها :)

علاقه ندارم به کودکانم اطلاعات غلط بدهم
فوری کاغذ و قلم خواستم
تلویزیون و آنتن کشیدم
صداوسیما و  دکل آن را نیز
دوربین فیلم‌برداری داخل استودیو را حتی
و توضیح دادم انتقال صدا و تصویر از طریق امواج چیست
چیزی که شاید امروز نفهند
ولی حداقل
به درستی شنیده باشند

تمدن بشری همین‌گونه رشد یافته است
از وقتی انتقال تجربه و دانش
از نسلی به نسل دیگر ممکن شد
یاد این جمله معروف منتسب به داوینچی می‌افتم:
«بیچاره شاگردی که از استاد بهتر نشود»

اگر فرزندانم از من بهتر نباشند
ضرر کرده‌اند
ضرر کرده‌ام
موفق نبوده‌ام!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
آنا کارنینای تولستوی + یکشنبه 92 خرداد 5 - 9:46 عصر

البته که نیستم
اصلاً در این فضا نبوده و - شاید - هرگز نخواهم بود
اهل رمّان
خواندن کتاب‌های این‌چنینی یعنی
از نوجوانی هم
کتاب‌های علمی را ترجیح می‌دادم به عشقی!

اما این‌یکی تکان‌دهنده بود
مضمونی عجیب
قابل توجه و قابل ارج
تولستوی چه داستانی نوشته است!

برای من که از تولستوی جز «جنگ و صلح» چیزی نشنیده بودم
آن‌هم فقط یک نام
نامی که نمی‌دانم چه مفهومی دارد
و در آن چه نوشته شده
آنا کارنینا ترسیمی سنجشی
و مقایسه‌ای
از چند زندگی متفاوت بود
از چند نوع عشق
چند نوع دلبستگی
چند نوع لذت‌طلبی گوناگون
همه با هم مختلف
اما در یک چیز متحد؛ خواستن!
همه‌شان طلب داشتند
طلب‌هایی متنوّع

جو رایت 40 ساله انگلیسی این فیلم را ساخته است
همین سال گذشته
بر اساس بازنویسی تام استاپارد
از رمان آنا کارنینای تولستوی

فارغ از لهجه کاملاً بریتیش و سلیس آدم‌ها
سبک بسیار جذاب «تئاتر ِ سینمایی»
که به جای جابه‌جایی دوربین از مکانی به مکان دیگر
این لوکیشن‌ها هستند که تو در تو و پشت سر هم به سر صحنه می‌آیند
طنزی رقیق و حاشیه‌ای و در عین حال دلنشین
که پیشتر در فیلم‌های فرانسوی دیده بودم
آن‌چه مرا یک‌ساعت و نیم میخکوب کرد
«محتوا» بود
قصه و ماجرای در حال اتفاق!

تولستوی کولاک کرده به نظرم در این نوشته
پنج زندگی را نمایش داده
پنج زندگی متفاوت
که هر کدام به نوبه خود
بر مبنای عشق بنیان نهاده شده
شاید پنج قرائت مختلف از عشق باشد
یا شاید هم
پنج نتیجه متفاوت
یا پنج تصمیم متفاوت
نمی‌دانم
شاید هم آدم‌های قصه‌اش پنج جور مختلف
یا به پنج دلیل مختلف
در این علاقه‌های آتشین افتاده باشند
شاید هم اساساً پنج‌جور زندگی مشترک را منظور داشته است

باز هم فارغ از سایر مسائل
مانند عدم اعتقاد نگارنده به عشق مجازی
و مجازی بودن تمام آن‌چه تولستوی نگاشته است
می‌خواهم این تنوّع پنجگانه را فهرست کنم
به همان ترتیبی که وارد ماجرا شده‌اند:

1. استیو و دالی:
بعد از 9سال زندگی مشترک که با شیفتگی‌ای کوتاه‌مدت آغاز شده، دارای فرزند
مرد ثروتمند اکنون به قول دوستش: «اگر چه رستوران دارد، همچنان نان می‌دزدد!»
یعنی روابط پنهانی!

2. کنستانتین لوین و کیتی:
مردی روستایی و کشاورز، عاشق دختری متموّل، دختر عاشق یک نظامی پولدار
وقتی خواستگارش رهایش می‌کند، به کنستانتین می‌پیوندد و به روستا می‌رود

3. ورونسکی و آنا:
دیدار تصادفی در قطار، زن متأهل، رابطه‌ای نامشروع، فرزندی حرامزاده
مرد پس از مدتی سروگوشش می‌جنبد، زن جلوی قطار می‌پرد و نابود می‌شود
پشیمان از گناهی که مرتکب شده!
و چقدر دیر می‌فهمد
می‌فهمد که چه چیزی را با چه چیز معاوضه کرده
و چه بد تصمیم می‌گیرد
تصمیمی که بهترش برایش میّسر بود
اما او ناتوان از ابراز پشیمانی
ناتوان از بازگشت
به سوی مردی که می‌داند او را می‌بخشد
جمله‌ای که چند بار تکرار می‌کند: او مرا می‌بخشد!

4. الکسی کارنین و آنا:
مردی صبور، جدّاً صبور، به شدت فهمیده و آگاه، دارای شغل وزارت
البته ثروتمند و صاحب کاخ‌هایی مجلّل
پیوسته در حال مطالعه انجیل، بسیار مقدّس و شاید هم تا حدّی کشیش اصلاً
زن خیانت کرده، رسوایی، بدنامی، پچ‌پچ‌های مردم
او در تلاش برای حل مسأله
دارای فرزند مشترک
تصویر او زینت‌بخش آخرین سکانس فیلم است
با اشکی که در چشمانش نهفته
و کتاب مقدّسی که می‌خواند
هم فرزند خود را نگهداری می‌نماید و هم فرزند زن را
مشروع و نامشروع!

5. نیکلای لوین و ماریا:
برادر کنستانتین، یک مبارز، اهل ریاضت و زهد
به قول خود؛ ماریا را از مرکز فحشا بیرون کشیده است
به او علاقه دارد و تعهد

سه زندگی ِ غرق در ثروت
و دو زندگی ظاهراً در فقر و فاقت

سه زندگی اول سه رویکرد دارد؛
مردی که بر زن خطاکار صبر می‌کند
مردی که به قول دیگران: «به زن همسایه طمع می‌کند» و او را نابود می‌نماید
مردی که به ظاهر صبر و در پنهان آن کار دیگر

دو زندگی فقیرانه چطور؟
مردی که مبارز است و احتمالاً چپ مارکسیست، در تنگنا، با زنی که او را از تنگنا پیدا کرده
مردی که زنی ثروتمند، اما پاک‌نهاد را به مزرعه خود می‌برد

اگر چه نام فیلم، یک زن را اشاره می‌کند
اما به نظرم رفتار و عملکرد مردها در فیلم تنوع بیشتری دارد

به متن تولستوی مراجعه کردم
ترجمه فارسی از رمان
خیلی مفصل‌تر از آن‌چیزی است که استاپارد برداشته
شاید انواع دیگری از زندگی را هم
انواع دیگری از علاقه را
در محتوا گنجانده باشد که از آن بی‌اطلاع باشم

بی‌پروایی آنا
و صبوری کارنین
واقعاً آزاردهنده است
هر دو با هم
هم آن شرارت زن
هم این آرامش مرد
فشار می‌آورد به انسان
و ایجاد تألم و تأثر و درد می‌کند
تولستوی چه شرح صدری برای این مرد تدارک کرده:

هر چقدر کازابلانکا تلاش می‌کند عشق را از خودگذشتگی نشان دهد و وارستگی
آنا کارنینا عشق را آلوده نمایانده و به لجن می‌کشد!

چطور شد این فیلم را دیدم؟!
خودم هم نمی‌دانم
مجالی بود و فرصتی
حالی دست داد و امکانی فراهم شد
به دستم رسید و ابتدا سلبی
ولی بعد کاملاً ایجابی
آن را نگریستم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فیلم 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
قرآن شناسی جان استوارت میل + یکشنبه 92 خرداد 5 - 7:23 عصر

به دنبال کتاب «انقیاد زنان» می‌گشتم
متن کاملش
که چشمم به «درباره آزادی» خورد
کتابی که یکی از دلایل اصلی شهرت اوست
و رسیدنش به قدرت سیاسی

در حال خواندن کتاب
ناگهان به شگفتی آمدم
تعجب کردم و حیران ماندم
وقتی واژه قرآن (Koran) را در عبارات دیدم
جان استوارت میل
کشیشی مسیحی
شخصیتی مشهور در تسلط به مسائل مربوط به جامعه، سیاست، اقتصاد و نظریه‌پرداز در موضوع حکومت
از مناشئ جنبش فمینیسم
مطلبی را به قرآن ارجاع می‌دهد!

این مطلب را:

It is in the Koran, not the New Testament, that we read the maxim—"A ruler who appoints any man to an office, when there is in his dominions another man better qualified for it, sins against God and against the State." (On Liberty, John Stuart Mill, The Walter Scott Publishing, p93)

او تعالیم اخلاقی مسیح را بسیار ناقص می‌داند
همه را ناظر به نفی
منفعلانه
و تنها درصدد نهی از انجام بعضی امور
ده امری که ذکر می‌کند
در برابر الحاد
الحادی که به نظر جان استوارت میل
ریشه در گذشته دارد
در نظر او مسیحیت تنها «نهی اخلاقی» دارد
و این را با رجوع به کتب عهد جدید بیان می‌نماید
اگر چه در عهد عتیق
میراثی که مسیح از شریعت موسی دارد
اخلاق به شکل ایجابی موجود باشد

به اسلام ارجاع می‌دهد
از قرآن شاهد مثال می‌آورد:

«از این رو در قرآن است، نه در انجیل ما، که ما این آیه آسمانی را می‌خوانیم: هر آن فرمانروایی که مردی را به منصبی بگمارد در حالی که خود بداند در قلمرو حکومتش مرد دیگری هست که صلاحیتش برای احراز آن منصب بیشتر است، چنین فرمانروایی مرتکب معصیت بر ضد خدا و دولت وقت می‌گردد» (رساله درباره آزادی، جان استوارت میل، ترجمه: جواد شیخ‌الاسلامی، ناشر: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص134)

او اسلام را دارای گزاره‌های اثباتی و ایجابی در اخلاق می‌داند
مانند عهد عتیق
و آن‌چه از یونان و روم برای مسیحیت به ارث رسیده

با صرف نظر از اشتباهی که مترجم به او منتسب می‌سازد
که آن‌چه به قرآن نسبت داده
اساساً در قرآن نیست
و روایت و حدیثی است از نبی اکرم(ص)*
در هر صورت برایم جذابیت داشت
اقرار یک کشیش مشهور مسیحی به برتری قرآن بر انجیل!

* شاید اشاره به یکی از این دو روایت:
المناقب لابن شهرآشوب أَبُو ذَرٍّ عَنِ النَّبِیِّ ص «مَنِ اسْتَعْمَلَ غُلَاماً فِی عِصَابَةٍ فِیهَا مَنْ هُوَ أَرْضَى لِلَّهِ مِنْهُ فَقَدْ خَانَ اللَّهَ» (بحارالأنوار، ج‏23، ص75)
و یروون عن النبیّ صلّى اللّه علیه و آله أنّه قال: «من تولّى شیئا من امور المسلمین فولّى رجلا شیئا من أمورهم و هو یعلم مکان رجل هو أعلم منه فقد خان اللّه و رسوله و المؤمنین» (التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، محمدبن‌علی کراجکی، ص59 و الغدیر، ج8، ص291)
ترجمه احمد آرام: «آن کس که خود را پیشواى مسلمانان قرار دهد، در صورتى که مى‏داند در میان آنان کسى برتر از او وجود دارد، به خدا و رسول خدا و به مسلمانان خیانت کرده است» (الحیاة، محمدرضا حکیمی، ص585)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: خواص 18 - کتاب 10 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
خبرچینی ِ کودکان + یکشنبه 92 اردیبهشت 22 - 10:5 عصر

انگار ذاتی است
شاید هم اکتساب از اطرافیان
بعید هم نیست برای خودشیرینی و خودنمایی باشد در ابتدا
خیلی از کودکان را دیده‌ام
که همه چیز دیگران را خبر می‌دهند
به که؟
هر کس که خریدار اطلاعات باشد
هر کس که تشویق کند
هر کس که خود را مشتاق نشان دهد

سال‌ها پیش خانه‌مان آمده بود
کودکی هفت هشت ساله با پدرش
موقع رفتن به پدر گفت: «بابا، ما که هنوز توی کمدهاشون رو ندیدیم!»
البته این «فضولی» است
ولی ارتباط نزدیکی با همان خبرچینی دارد
وقتی کودکی خبرچین شد
اگر خبر کم بیاورد
فضول هم می‌شود!

سال‌ها دغدغه‌ام همین بود
که چگونه نگذارم کودکانم خبرچین شوند
هیزم‌کش نباشند
گناهان دیگران را نشویند
شاید همین خبرچینی است که در بزرگسالی
ملکه غیبت را در فرد پدید می‌آورد
یاد حرف آن روانکاو می‌افتم که می‌گفت:
«شخصیت فرد تا ده سالگی شکل می‌گیرد، فوقش دوازده، بعد از آن تغییر مشکل، بل غیرممکن است!»

تدابیر شدیدی برای این موضوع دارم
وقتی دخترم
(نمی‌دانم چرا دخترها بیشتر در این مقوله داخل می‌شوند، مقوله خبرچینی)
خبر از برادرهایش می‌آورد
فوراً حرفش را قطع می‌کنم
مثلاً:
«بابا نبودی سیداحمد داشت...»
- صبر کن دخترم! من ندیدم سیداحمد چکار کرده،
اگر حتی اشتباهی کرده هم نمی‌خواهم بدانم
«بابا آخه...»
- نه، نگو، اگر من ندیدم و نفهمیدم بهم نگو
مگه این‌که تو رو اذیت کرده و شکایتی ازش داری!

گاهی شکایت است
مثلاً می‌گوید: «اسباب‌بازی مرا گرفت و بهم پس نداد»
فوری در این شرایط
پسر را صدا می‌کنم و تهدید می‌نمایم که پس دهد
و البته عذرخواهی هم بکند
اما اگر شکایت نباشد
می‌گویم:
«دخترم، اگر به تو ضرری نزده است، حق نداری به من خبر دهی»

تأثیر کرده این کار
مدت‌هاست که خبرچینی کم شده
از هم برایم خبر نمی‌آورند
گفته‌ام: «نمی‌خواهم آن‌چه در نبودم اتفاق افتاده را بدانم!»

پاره‌ای معترض که:
«بچه را عقده‌ای می‌کنی، بگذار حرفش را بزند، حرفش را قطع نکن!»
این اعتراض را نمی‌پذیرم
چون حرف‌های دیگرشان را با احترام گوش می‌کنم
بهشان توجه می‌کنم
نگاه می‌کنم‌شان و حرفشان را با کمال میل می‌نیوشم!
اما نسبت به خبرچینی
همچنان بسیار حساسم
و اصرار دارم که کودکانم حساس بودنم را درک کنند.

امیدوارم وقتی بزرگ شدند از خبرچینان و غیبت‌کنندگان نباشند
که آتش آن بد سوزنده است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نمای سه بعدی وب + شنبه 92 اردیبهشت 21 - 10:16 صبح

نخستین ابزار یاری‌رسان طراحان وب را
در اکسپلورر دیدم
چندین سال پیش
با یک‌بار فشار کلید F12 نمایان می‌شد
و DOM را به خوبی نشان می‌داد
البته مستقل از IE باید دانلود و نصب می‌کردی!
که اکنون جزیی از مرورگر مایکروسافت شده و خودبه‌خود نصب می‌گردد.

بعدها مرورگرهای دیگر نیز چنین ابزارهایی تولید کردند
کروم نسخه بهتری ارائه نمود
من معمولاً از آن استفاده می‌کنم
اجازه می‌دهد به صورت هم‌زمان با تغییر CSSها
تأثیرشان را روی صفحه ببینم
بسیار سریع و قدرتمند
یا اسکریپت‌ها را بازبینی کنم و باگ‌گیری نمایم

اما امروز پس از آپدیت فایرفاکس
یک ابزار سه‌بعدی نمایش وب روی آن دیدم
نتوانستم حرفی بزنم
از بس جالب و جذاب...
دقیقاً مشکلی که در سایر ابزارها وجود داشت
برای انتخاب لایه‌های زیرین صفحه
این‌جا از بین رفته است
تا کنون ناگزیر بودیم ابتدا لایه رویی را انتخاب کنیم
عنصری که داخلی‌ترین است
سپس به سمت Parentهایش برویم و به عنصر مورد نظر خود دست یابیم
اما Firefox
کولاک کرده و این ابزار سه‌بعدی را ارائه نموده
به سادگی می‌توان هر عنصر از صفحه را رؤیت کرد

این ابزار حتی انباشتگی عناصر و Tagها در بخش‌های صفحه را نیز نشان می‌دهد
بدین‌ترتیب می‌توان برای ساده‌سازی صفحه نیز از آن ایده گرفت
فوق‌العاده است
چند نمونه را مشاهده کنید:


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   116   117   118   119   120   >>   >

شنبه 04 تیر 21

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X