بدی های برادران را فراموش کن، تا دوستی شانرا پایدار کنی . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
چه کنیم 5 + یکشنبه 95 مرداد 31 - 5:0 عصر

و یک روز دیگر:

منظور بنده از منطق امام لزوما آن صلابت و روحیه مبارزاتی امام عزیز نبود،
که شما این گونه برداشت کردید که ممکن است تصمیم به برهم زدن هماهنگی جامعه بگیریم.
گرچه واقعا امروز در جامعه ما هماهنگی وجود دارد؟
به قول مولی: اجتمعوا علی الفرقه.
اما اصل فرمایش شما درست است.
منظور بنده از منطق امام راحل، نوع رفتار ایشان برای حل مسائل است.
فی المثل:
همین بحثی که شما فرمودید، به نظر حقیر اگر بدون دیدن این روش امام
به عالمی در حد مرجعیت یا اجتهاد بگوییم در چنین شرایطی چه کنیم؟
شرایط امام را عرض میکنم.
ایشان یا توصیه میکنند که کاری نکنید، چون نمیشود اجماع ایجاد کرد.
یا اینکه توصیه به بحث علمی اعم از مناظره، مکاتبه، مباحثه و... میکنند.
شما نظر دیگری دارید؟
اما همان طور که فرمودید: امام عظیم الشان به نحو دیگری عمل کردند.
که به قول یکی از دوستانم
ایشان مبتنی بر عقل عمل تصمیم میگرفتند، حتی صحبت میکردند و نه عقل نظر.
حال مسئله ای که حقیر عرض کردم
این است که با این منطق امام در شرایط کنونی چه باید کرد؟
به تعبیر شاید کلیشه ای:
اگر امام جای ما در این زمان بود، چه میکرد؟
یا چه پیشنهادی به ما میکرد؟


برای من با این اطلاعات اندک
و تجربه ناچیزی که دارم
سخت است پاسخ به این پرسش
این‌‌‌‌که بگویم اگر امام راحل (ره) تشریف داشتند چه می‌‌‌‌کردند
اما یک مطلبی هم هست
اگر حتی بدانیم به یقین
که امام در صورت بودن حضرت‌‌‌‌شان چه می‌‌‌‌کردند
باز هم تکلیف ما را نمی‌‌‌‌تواند روشن کند
به دو دلیل:

1. این‌‌‌‌که ما جایگاه امام را نداریم
و اعتبار آن بزرگوار را
نه سابقه چنین انقلابی در ما هست
و نه چنان اعتباری که به تدریج و مرور زمان حاصل شده
و نه مقام و منزلت ایشان در حوزه علمیه

2. حتی اگر آن خصوصیات را هم داشتیم
همین که امروز امام تشریف ندارند
شرایط متفاوت است
حتی اگر خود ایشان را تصوّر نماییم
با همان صلابت و همان باورها و همان قدرت ایمان
اگر امروز ایشان در چهره‌‌‌‌ای دیگر حاضر می‌‌‌‌شدند
مثلاً با نامی دیگر و عنوانی متفاوت
همین‌‌‌‌که انقلاب به مرحله‌‌‌‌ای دیگر منتقل شده
آیا خود ایشان همان نسخه‌‌‌‌های قبل را تجویز می‌‌‌‌فرمودند؟

استاد حسینی هدایت جامعه را به روش عرفا و اساتید اخلاق تشبیه می‌‌‌‌کنند
ایشان کار اجتماعی را نوعی «نسخه دادن» می‌‌‌‌داند
نسخه باید متناسب با شرایط بیمار باشد

از این رو،
آن‌‌‌‌چه به عقل کوچک من می‌‌‌‌رسد
این است که ما از رفتار امام نمی‌‌‌‌توانیم الگو بگیریم
بلکه ما از «اصول حاکم» بر رفتار ایشان باید الگو بگیریم
یعنی باید ابتدا رفتار ایشان را تحلیل کنیم
در شرایط مختلف
تا بتوانیم اصولی که ایشان بر مبنای آن رفتار خود را نظم می‌‌‌‌دادند بیابیم
و سپس با آن اصول
رفتار مناسب برای شرایط حاضر را محک بزنیم
البته با لحاظ این احتمال
که همین اصول حاکم بر رفتار ایشان نیز ممکن است در شرایط متفاوت اندکی مختلف شوند

استاد حسینی (ره) قواعدی را برای برنامه‌‌‌‌ریزی نظام اجتماعی پیشنهاد کرده‌‌‌‌اند
شاید بشود «جدول مدل برنامه» ایشان را چنین چیزی دانست
ابزاری برای تولید نسخه در هر عصر

آیا شما پیشنهادی تحلیلی از اصول حاکم بر تصمیم‌‌‌‌گیری‌‌‌‌های حضرت امام(ره) دارید؟
اگر بتوانیم یک چنین فهرستی تهیه کنیم
که اصول و قواعد تصمیم‌‌‌‌‌گیری ایشان را نشان دهد
توانسته‌‌‌‌ایم خط امام را بشناسیم
و بر اساس همان اصول برای امروز راه حل پیدا کنیم
به نظرم مقام معظم رهبری در این مقوله عمل می‌‌‌‌کنند
یعنی در بعضی فرمایشات‌‌‌‌شان گاهی که به امام ارجاع می‌‌‌‌دهند
سعی دارند این اصول را تبیین نموده
و تصمیمات خود را با آن توضیح دهند

نظر شما چیست؟


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
چه کنیم 4 + شنبه 95 مرداد 30 - 9:0 عصر

و سپس:

پس واقعا اوضاع نا مناسب است.
فکر میکنم. این سخنان آن زمان که امام پیشنهاد قیام، انقلاب و... را به علما میداد،
دائما توسط ایشان- علما را میگویم- تکرار میشد.
مثلا خاطره ای که آقا از علامه طباطبایی نقل میکنند. و...
اما امام بزرگوار به نحوی دیگر عمل کردند.
ایشان در قید این تحلیل ها نماندند.
نمیدانم موافق هستید یا خیر؟
شما فکر نمیکنید امام راحل به گونه ای دیگر مسئله را تحلیل و سپس حل کردند؟
شاید اگر ما هم با منطقی مانند او بیاندیشیم،
بتوانیم این موانعی که شما بهتر از بنده میدانید را پشت سر بگذاریم.
آیا موافقید؟
البته بنده توصیفی از منطق امام ندارم.


آن‌‌‌‌چه من از امام (ره) یاد گرفتم
فارغ از حرف‌‌‌‌های دیگران
سایر تحلیل‌‌‌‌ها
خیلی سخن‌‌‌‌ها که تا به حال به گوشم خورده

کتاب کشف الاسرار را خواندم
خاطراتی که از امام نقل شده
من این را فهمیدم
امام با ترسی در حوزه مواجه بود
ترسی بازمانده از دوران آخوند خراسانی
فتوای آخوند را درباره شیخ فضل‌‌‌‌الله ببینید
هر دو هم شاگرد میرزای شیرازی
درگیری آخوند با صاحب عروه را مشاهده کنید
این‌‌‌‌ها امثال مرحوم بروجردی و بازماندگان ثلاث آیت‌‌‌‌الله مؤسس را
نگران کرده بود
این‌‌‌‌که قادر نیستند به هماهنگی دست یابند
و نتیجه ورودشان به عرصه حکومت
سبب ناهماهنگی اجتماعی می‌‌‌‌شود
نه هماهنگی

همه‌‌‌‌شان اما این را می‌‌‌‌دانستند
که نخبه هستند
که خواص هستند
که مردم به حرف‌‌‌‌شان قیام می‌‌‌‌کنند
ولی می‌‌‌‌دانستند که خواص دیگری هم هستند
و قادر نیستند خود را با آن خواص دیگر هماهنگ کنند
پس ناهماهنگی رخ خواهد داد

شما یک مطالعه اجمالی بفرمایید
ببینید قدرت یافتن انگلیسی‌‌‌‌ها بیشتر نتیجه چیست؟
نادانی شاه قاجار
یا عدم هماهنگی صاحب کفایه با صاحب عروه؟
جامعه شیعه را دوپاره کردند
و همه را به حلقوم استکبار ریختند
آیا به عمد این‌‌‌‌‌‌‌‌کار را کردند؟
قطعاً خیر

امام صبر کرد
نکرد؟
چرا؟
امام رمز کار را دریافت
این فهم من است از امام
امام صبر کرد تا شیخوخیّت زعیم وقت حوزه پایان یابد
به سراغ تک‌‌‌‌تک بزرگان رفت
مثل آخوند یا سید یزدی بی‌‌‌‌گدار به آب نزد
رفت پیش حکیم و گفت تو قیام کن من پشت تو هستم
پیش تک‌‌‌‌تک علمای بزرگ رفت
در جهت هماهنگی خواص گام برداشت
نه مثل سیدجمال به سراغ دربار شاهان رفت
و نه چون شیخ فضل‌‌‌‌الله خود را به فهم عمومی مردم سپرد
و با لایحه و بیانیه دادن علیه «آزادی» خود را بد نام کرد
کاری که شیخ نوری کرد
و نه مانند مدرس و پیروان سیدنورالدین شیرازی
خود را به چارچوب دموکراسی و پارلمانتاریسم محدود کرد
و به کادر مجلس اکتفا نمود
حتی به مطبوعات هم پناه نبرد
تا چون شریعتمداری و تا حدّی بروجردی
به دارالتبلیغ ساختن و چند نشریه مثل مکتب اسلام درست کردن راضی شود
که مثلاً جامعه را فرهنگ‌‌‌‌سازی نماید
امام تجربه همه آنان را داشت
زندگی همه‌شان را مطالعه کرد و بررسی
و طرحی نو در انداخت

امام به گمان من صداقت را مبنای قیام قرار داد
و با تمام علما و خواص صادقانه رفتار کرد
امام مثل موسی صدر در لبنان
اعتماد خواص را جلب کرد
تا حدی که نهضت آزادی و ملّی‌مذهبی‌‌‌‌ها و پاره‌‌‌‌ای لائیک و کمونیست هم به او اعتماد کردند
و علیه استبداد متحد وی شدند

ولی امام برای رسیدن به این همگرایی میان خواص
سال‌‌‌‌ها صبر کرد
این صبوری از درون،‌‌‌‌ اسباب «اعتبار» او شد
استادی از حوزه علمیه
عالم و دانشمندی فرهیخته
ریش و محاسنی سفید
ایمانی راسخ و اعتقادی استوار
اخلاقی پایدار و مناسب برای رهبری
از بیرون نیز
همین صبوری برای او «اعتماد» ساخت
ابتدای هر تلاشی
اطرافیان تردید در هوای نفس فرد می‌‌‌‌کنند
ولی با گذشت زمان
سیر حرکت ثابت می‌‌‌‌کند که صداقت‌‌‌‌مبناست
یا بر اساس ریا

امام وقتی خیالش از خواص راحت شد قیام کرد
وقتی دانست حکیم چگونه رفتار خواهد کرد
وقتی از سکوت مرحوم خویی مطمئن شد
وقتی دانست مراجع قم موضعی خلاف وی نخواهند گرفت

آن بخش از حوزه که روبه‌‌‌‌روی امام ایستاد
عددی نبود
پاره‌‌‌‌ای اساتید سطح پایین
شما یکی از مراجع بزرگ را نمی‌‌‌‌بینید که با امام مخالفت آشکار کند
شیخ مرتضی و برادرش
پسران آیت‌‌‌‌الله مؤسس بودند
صاحب نام و قدرت
آقای خوانساری
و شاید بسیاری دیگر که با امام همراه نشدند
حکومت اسلامی به این معنا را در دوران غیبت نپذیرفتند
ولی پرچم مخالفت برنیافراشتند
امام سنگر آن‌‌‌‌ها را خالی کرده بود
با تواضعی که نسبت به آن‌‌‌‌ها به خرج داده
و اعتمادی که در طی سال‌‌‌‌ها جلب نموده بود

امام سنگر خواص را که فتح کرد
از سکوت آنان که مطمئن شد
به سراغ مردم رفت
اگر یکی از این خواص بزرگ
نه آن نوچه‌‌‌‌های کم‌‌‌‌ارزشی که خواستند سروصدا کنند،‌‌‌‌ ولی هضم شدند
اگر یکی از این بزرگان
علیه امام حرف صریحی می‌‌‌‌زد
یا مانند فتوایی که آخوند خراسانی علیه شیخ داد
و شیخ فضل‌‌‌‌الله را رسماً «مفسد» نامید
اگر مثلاً خویی یا حکیم چنین مطلبی علیه امام می‌‌‌‌گفت
کار امام تمام بود
نبود؟
انقلاب مسیر مشروطه را می‌‌‌‌رفت
نمی‌‌‌‌رفت؟

امام سنگر خواص را خالی کرد
آن‌‌‌‌ها را موافق
یا مخالف آرام و ساکت نمود
با اتمام حجّت
زیرا اول با آنان اتمام حجّت کرد
و به آن‌‌‌‌ها فهماند به دنبال دنیای خود نیست

بعد به سراغ مردم رفت
مردم عوام
مردمی که دغدغه‌‌‌‌هایی داشتند
دغدغه دین
و البته دغدغه آزادی از استکبار شاهی
و امپریالسیم غرب

حالا وقت این بود که مردم را آگاه کند
سفت و سخت
یک موضع واحد گرفت
و آن‌‌‌‌قدر بر آن پای فشرد
تا ابتدا سطوح آگاه جامعه
خواصّ
مانند مبلغین و طلبه‌‌‌‌ها و منبری‌‌‌‌ها و دانشگاهی‌‌‌‌ها و اساتید آگاه شدند
و سپس مردم
فرهنگ را تغییر داد
الفاظ و کلمات جدید وارد جامعه کرد
و توانست به «هماهنگی» دست یابد
و این خیلی مهم است
با این «هماهنگی» توانست انقلاب کند
هماهنگی یعنی «سیل»
وقتی همه قطره‌‌‌‌ها به یک جهت حرکت نمایند

آسیدمنیرالدین هم به شدت قائل به ضرورت هماهنگی‌‌‌‌ست
در همان سخنرانی مشهد
ایشان تصریح دارد به روش و شیوه ادامه راه فرهنگستان
و دستیابی به انقلاب فرهنگی
ایشان به شدت بر این جمله تأکید دارند:
«اگر نتوانستی هماهنگ‌‌‌‌کننده باشی، نباید ناهماهنگی ایجاد کنی»

سؤال مهم پیش‌‌‌‌روی ما این است
امروز یا هر روز دیگر
اگر امروز فرهنگ نظام را به چالش بکشیم
دولت را با نسخه‌‌‌‌های «استخاره‌‌‌‌ای» و «تخمینی» خود به تغییر جهت واداریم
چقدر قادر به هماهنگی جامعه خواهیم شد
من مثلاً
اگر خودم شروع کنم به منبر رفتن
مثل آن برادر
مثل آن یکی برادر
مثل خیلی از برادران دیگر
و جامعه را متشنج کنم
چقدر می‌‌‌‌توانم هماهنگی را به دست آورم؟
آن برادر عزیزم چند دانشگاه در کشور رفت و سخنرانی‌‌‌‌های کوبنده کرد
همان اوایلی هم بود که به فرهنگستان رفت و آمدی داشت
یکی از مبلغین از فلان شهرستان
از فلان دانشگاه در کرمان
با من تماس گرفته بود
مثلاً به عنوان فردی از فرهنگستان که در اینترنت خیلی تابلوست
سایت دارد و وبلاگ و رسماً از آسیدمنیرالدین نام می‌‌‌‌برد
شکایت:
فلان آقا آمده در ذهن دانشجویان شبهه وارد کرده
بعد هم گفته جوابش در فرهنگستان است و رفته!
به من می‌‌‌‌گفت: این درست است؟! انصاف است؟

خب این بر هم زدن هماهنگی‌‌‌‌ست
فراموش نکنیم
اگر نمی‌‌‌‌توانیم هماهنگ‌‌‌‌کننده باشیم
نباید ناهماهنگی ایجاد کنیم
حتی اگر ما برویم و نمانیم و انقلاب فرهنگی را نبینیم
ناهماهنگی فقط یک جا جایز است
وقتی دولت جور بر سر کار است
قیام کنی تا در اوج تشنج شهید شوی
تا «پیام» باقی بماند
و ناهماهنگی نظام جور با جهت الهی را به رخ کشد

اما وقتی نظام اسلامی بر سر کار است...
گمان می‌‌‌‌کنید علامه مجلسی کم آدمی بوده است
کم صاحب فضل و علم
کم دانشمند
چرا نصف یک صفحه از کتاب خود را
مرآةالعقول
آغاز کتاب
چه تمجیدها و توصیفات شگفتی از یک شاه می‌‌‌‌کند؟!
آیا این‌‌‌‌ها از سر هوای نفس است؟
می‌‌‌‌شود این را به مجلسی نسبت داد؟
یا این‌‌‌‌ها از باب «هماهنگی اسلام» است
جهت اصلی این است
که اسلام «بماند»
و این ماندن نیازمند «هماهنگی»ست
و هر تحوّل و تغییر مقیاسی
نباید با تشنج و ایجاد ناهماهنگی صورت پذیرد

این مطلب کار را دشوار می‌‌‌‌کند
که خار در چشم و تیغ در گلوی حضرت امیر(ع) می‌‌‌‌شود
من گمان نمی‌‌‌‌کنم با استناد به خط امام(ره)
و تشبیه کردن آدم‌‌‌‌های این زمانه به مخالفان او
به سادگی بشود کشور را خط‌‌‌‌کشی کرد
و هماهنگی فعلی نظام را
که در پناه هدایت رهبری پایدار و برقرار مانده
نفی کرد و شکست

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
چه کنیم 3 + جمعه 95 مرداد 29 - 6:0 عصر

و بعد:

منظورتون از راه استخاره چی بود؟
به نظرتون اصلا این سئوالات درسته؟
تا در پی جواب بگردیم.
در مورد اتاق فکر هم آری.
یه چیزی بدست آوردم که هنوز کاملا مطمئن نیستم
اگر اتاق فکری جدا از بالا ترین نهاد اداره کننده تشکیل شود، فقط محکوم به فکر کردن است ولا غیر.
یعنی باید اهرم اعمال قدرت(فکر) داشته باشد.
که البته همه جا مدعی هستند که دارند.


مطایبه بود
این‌‌‌‌که عرض کردم
به غیر راه استخاره!
یعنی اگر راه حلی را به روشی علمی یافتید
روشی منطقی
روشی هماهنگ با داشته‌‌‌‌های‌‌‌‌مان
نه ناهماهنگ با تمام تلاش‌‌‌‌های گذشتگان‌‌‌‌مان
بفرمایید تا بنده هم استفاده کنم!

این سؤالات قطعاً درست است
دغدغه بنده هم هست
بوده است از ابتدا
اصلاً اگر نبود، مگر مسیر صاف و مستقیم حوزه را رها می‌‌‌‌کردم
مسیر هموار و کاملاً همگانی
و به چالش اندیشه‌‌‌‌های متفاوت گرفتار می‌‌‌‌شدم؟
امام (ره) انقلاب کرد
جامعه دگرگون شد
به حدّی که فهم عوام از خواص فزونی گرفت
عوام پیش تاختند
و بعضی خواص جا ماندند
این را که یقین داریم
این‌‌‌‌که نظام در آستانه یک تحوّل بزرگ است
این‌‌‌‌که سال‌‌‌‌هاست همه‌‌‌‌مان منتظر این تحوّل هستیم
این‌‌‌‌که قرار بود زندگی ما اسلامی شود
سبک زندگی
نشد اما
هیچ‌‌‌‌کسی تردید ندارد که نشد
پس این سؤالات بی‌‌‌‌تردید درست است
بحث در شیوه رسیدن به جواب است

قدیم‌‌‌‌ترها راحت بودم
جواب را گذاشته بودم بر عهده دیگران
مانند کوهنورد آماتور
طناب را می‌‌‌‌گیرد و دنبال می‌‌‌‌کند
راه را دیگری انتخاب کرده
میخ‌‌‌‌ها را کوبیده
طناب را هم آویزان کرده
تنها زحمتی که می‌‌‌‌کشی بالا رفتن است

اما وقتی متوجه نادرستی مسیر می‌‌‌‌شوی
باز هم مشکلی نیست
زیرا یکی از راه‌‌‌‌های موجود را برمی‌‌‌‌گزینی
طناب‌‌‌‌های زیادی که آویزان است
طناب درس خارج را می‌‌‌‌بینی که به کجا می‌‌‌‌رود
طناب فرهنگستان را می‌‌‌‌گیری
تا این‌‌‌‌جا هم باز بحث انتخاب است
این‌‌‌‌که کدام طناب را برگزینی
و در چه زمانی مسیر را تغییر داده
بهتر را انتخاب کنی

سختی کار درست در مرحله بعد است
وقتی بفهمی که همه این طناب‌‌‌‌ها که می‌‌‌‌بینی
هیچکدام به راهی درست نمی‌‌‌‌روند
این‌‌‌‌جا آدم خلأ امام معصوم(ع) را درک می‌‌‌‌کند
تازه می‌‌‌‌فهمد که غیبت یعنی چه
غیبت و نبودن حجّت در میان مردم
عدم دسترسی مستقیم به حضرت(عج)
این‌‌‌‌که طنابی دیگر نیست
دو مشکل روی می‌‌‌‌دهد؛
نه مسیر معلوم است
زیرا قرار است مسیری را انتخاب کنی که طنابی آن را ترسیم نکرده
نه یاری‌‌‌‌گری
طنابی اصلاً در کار نیست
طناب را تو باید بیاندازی
میخ را تو باید بکوبی
این‌‌‌‌جا اصل قصه تغییر می‌‌‌‌کند
«تشخیص تکلیف» می‌‌‌‌شود خودش تکلیف
این‌‌‌‌جاست که خدا باید کمک کند
باید جهت را بگیری
این‌‌‌‌که قرار است به قله برسی
سفت و محکم همت کنی
و خدا کمک کند
تا کم‌‌‌‌کم مسیری را بشود پیدا کرد
میخ‌‌‌‌ها را کوبید
و طناب را انداخت
بعدی‌‌‌‌ها قرار است از همین مسیر بالا بیایند
آویزان بر طناب تو
اگر البته مسیر تو درست‌‌‌‌تر باشد
حکایت اگر چنین شود کار سخت می‌‌‌‌شود

غرض این‌‌‌‌که شما اگر دنبال آن برادر نروید
دنبال که می‌‌‌‌خواهید بروید؟
دنبال آن یکی آقا نروید
دنبال که می‌‌‌‌روید؟
راه‌‌‌‌ها مگر چند تا هستند؟
دانشگاه می‌‌‌‌روید؟
حوزه را تا انتها بر سبیل اجتهاد؟
درس خارج می‌‌‌‌روید؟
در مراکز حاشیه حوزه داخل می‌‌‌‌شوید؟
تخصصی کلام؟
تخصصی فقه؟
تخصصی فلسفه؟
به فرهنگستان می‌‌‌‌روید؟
بالاخره طناب‌‌‌‌ها همین‌‌‌‌ها هستند
طناب‌‌‌‌هایی که به جهت الهی می‌‌‌‌روند
و می‌‌‌‌توانند انقلاب را نجات دهند
که از غرب نمی‌‌‌‌آیند
باید در همین ایران باشند
مرکز دینی ایران هم مگر غیر از همین حوزه‌‌‌‌هاست؟!

حدیث نفس کردم
این‌‌‌‌ها حرف‌‌‌‌هایی‌‌‌‌ست که مرا هم مشغول داشته
اگر هیچکدام از طناب‌‌‌‌ها را حجّت ندانم
باید دست به میخ شوم
چکش بردارم
باید طناب بر شانه افکنم
و این کوه را گز کنم تا قله
آیا می‌‌‌‌توانم؟!

این فرمایش شما که طرح تأسیس یک اتاق فکر است
در بالاترین نهاد اداره‌‌‌‌کننده کشور
اگر چنین چیزی تأسیس شود
آن را بالاترین آدم‌‌‌‌های کشور پر می‌‌‌‌کنند
تصور می‌‌‌‌فرمایید جایی به شما می‌‌‌‌دهند؟!
اگر راهی دارید که چنین اتاق فکری تأسیس کنید
و جای خود را در آن محکم نمایید
تا با طرح شما تا پایان پیش روند
نعم المطلوب
طوبی لکم و حسن مآب
چه نیک اندیشه‌‌‌‌ای
و چه نیک ترفندی
ولی زعم بنده جز این است
اهرم‌‌‌‌های قدرت در کشور ما
به نحوی توزیع می‌‌‌‌شود
که مبتنی بر...
گسترش نیروی انسانی به گونه‌‌‌‌ای نیست که نخبه‌‌‌‌گرا باشد
باید راهی دیگر جست

اگر بتوان کار کرد
در کنار هم و در جهت واحد
خیلی هم خوب
ولی با هم کار کردن
نیاز به هم‌‌‌‌فکری دارد
نمی‌‌‌‌شود یکی فکر کند و دیگران کار!
بدون هم‌‌‌‌دلی و هم‌‌‌‌فکری و هم‌‌‌‌کاری پیش‌‌‌‌روی میسّر نیست ظاهراً

التماس دعا


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
چه کنیم 2 + پنج شنبه 95 مرداد 28 - 8:2 عصر

و ادامه داد:

در مورد فعل حکومت نظر شما درست است که چند کار باهم انجام شود.
سئوال حقیر متوجه فعل افرادی است که امروز را باید اداره کنند و نه افرادی که باید موشک های دور برد بسازند.
و البته تفاوتی بین مثال موشک و فرهنگ قائل هستم.
در مثال موشک غرض تامین میشود، اما در فرهنگ جامعه بعید میدانم.
به نظرم میرسد هر روز که میگذرد،
شاید هم هر ساعت
ما داریم اسیر و جانباز و شهید میدهیم
و این همه به دست نیروهای خودی است.
چون داریم با ابزار غربی ها کار میکنیم.
رسانه یکی از مهم ترین هاست.
آموزش عالی و دانی هم اضافه کنید. و.....
این همه به علاوه ناکارآمدی
استفاده از موقوفات، کارکرد تربیتی- تبلیغی حوزه های علمیه
و.....
جمله ای از استادحسینی خواندم:
بعید میدانم دوری ما از اسلام بیش از یهود و نصاری باشد.
یعنی اگر بخواهیم، دفع افسد به فاسد کنیم، چه؟
ضمن آنکه همان طور که فرمودید:
همه مشکلات امروز ما خلاء تئوری و نظریه نیست که اگر قرار بود باشد،
اول انقلاب
اولی به مشکلات بود تا الان.
اگر ما این سخن را که وضعیت موجود
به قول فرهنگستانی ها
نیاز به دوران گذار دارد،
و این همه
- گزینش در حال، طراحی دوران گذار، تولید فضای مطلوب-
بدون برنامه ی جامع اتفاق نمی افتد.
بدون مدیریت جامع اتفاق نمی افتد.
نیروهای انقلاب به دنبال چه باشند؟
به نظر شما کسی یا جایی در حال حاضر دغدغه این را دارد که ما-همه جامعه- به کجا میرود؟
تا تقسیم کاری صورت گیرد.
مثلا شبیه یک اتاق فکر که رصد کند و کارها را نیز واگذار کند.


جمله استاد حسینی(ره) خطاب به دفتر تبلیغات است
در همان جلسات مشهد
ایشان توصیه می‌‌‌‌فرماید که بیایید و پروژه‌‌‌‌های پژوهشی مشترک بگذاریم
و شما حرف‌‌‌‌های ما را بشنوید
و روی مطالب ما دقت علمی کنید
در کارگروه‌‌‌‌های علمی خودتان
و بعد فرمودند شما به منابع علمی غربی‌‌‌‌ها که یهود و نصاری هستند مراجعه
می‌‌‌‌کنید
و مطالب آن‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌خوانید
دوری ما از یهود و نصاری که به اسلام بیشتر نیست
یعنی فرض که ما حرف‌‌‌‌مان خیلی بد باشد
از یهود و نصاری بدتر نیست
پس حرف ما را هم بخوانید و قضاوت کنید
و بعد بگویید خوب است یا نه!

لذا به نظر نمی‌‌‌‌رسد فرمایش ایشان این باشد
که با ابزار فرهنگستان
امروز به سراغ جامعه برویم

اما نسبت به امروز
این‌‌‌‌که چه می‌‌‌‌شود کرد
شاید دلیل این‌‌‌‌که من هفت سال چشمم را بسته بودم
و از همه مهم‌‌‌‌تر عقلم را
و کلا فقط تبدیل به تایپیست و ویرایستار و فهرست‌‌‌‌زن شده بودم
دلیلش همین بود
شاید
چون نمی‌‌‌‌خواستم درگیر این پرسش شوم
چون یک نفر بود که مدعی بود جواب این پرسش را دارد
چون یکی بود که می‌‌‌‌گفت امروز تکلیف این است
چون می‌‌‌‌خواستم از تکلیفی که بر دوش داشتم فرار کنم
از تکلیف ِ «تشخیص تکلیف»!
و عادت کردم
عادت کردیم همه‌‌‌‌مان که تکلیف را بهمان بگویند
و ما فقط انجام دهیم
و نفهمیم اصلاً که آیا واقعاً تکلیف این است یا خیر
و چقدر خوشحال بودم آن‌‌‌‌وقت‌‌‌‌ها
و چقدر راحت
هر چقدر هم که سخت می‌‌‌‌گذشت، شانه‌‌‌‌هایم آرام بود
زیرا می‌‌‌‌گفتم حجّت بر فلانی تمام می‌‌‌‌شود
و بر من، فقط با کلام او
وقتی می‌‌‌‌گوید امروز باید برویم و با معاون رئیس جمهور جلسه بگذاریم
و او را وادار کنیم واردات را کنترل کند
و افزایش تعرفه‌‌‌‌های گمرکی یا تحریم ورود بعضی کالاها
امروز راه حل مشکلات نظام است
اصلاً دیگر فکر نمی‌‌‌‌کردم درست می‌‌‌‌گوید یا خیر
خیالم راحت بود که حتماً حجیتش را تمام کرده است

اما وقتی فهمیدم حجّت تمام نکرده پیش می‌‌‌‌رود
وقتی حجّت از دست رفت
کار سخت می‌‌‌‌شود
درست وقتی که می‌‌‌‌فهمد این مطلب را
این‌‌‌‌که «تشخیص تکلیف» خودش یک تکلیف است
تکلیف همه آدم‌‌‌‌ها
همه‌‌‌‌مان

فرمایش شما کاملاً صائب است
واقعاً امروز تکلیف من چیست؟
من که با صحبت‌‌‌‌های آسیدمنیرالدین اندکی آشنایی دارم
چه تکلیفی دارم؟
اصلاً دوران گذار چیست؟
در دوران گذار تکلیف چیست؟
ما باید امروز چه کنیم؟
آیا برویم سراغ مسئولین نظام و آن‌‌‌‌ها را تحریک کنیم که کاری کنند؟
چه کاری کنند؟
به روش‌‌‌‌های اسلامی عمل کنند؟
کدام روش‌‌‌‌ها؟
برویم و اتاق فکر تأسیس کنیم؟
این‌‌‌‌همه نهاد پژوهشی در کشور اتاق فکر دارند
مگر در اتاق‌‌‌‌های فکرشان اتفاق مهمی می‌‌‌‌افتد؟
از کجا معلوم در اتاق فکر ما بیافتد؟

اگر شما راه‌‌‌‌حلی یافتید مرا هم مطلع سازید
البته نه از روش استخاره
تشکر


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - روحانیت 23 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
چه کنیم 1 + چهارشنبه 95 مرداد 27 - 5:58 عصر

دوستی طلبه
از شهری غیر قم
ایمیلی و گفتگویی
حرف‌هایی که شاید مفید باشد برای‌مان، شاید!

دو سئوال داشتم:
1. در موردوضعیت امروز حوزه، دانشگاه، نهادهای اجرائی و فضای عمومی جامعه؛
به نظر شما در زمانی که ما نتوانسته ایم راه کارهای اداره ی مطلوب هر کدام از این بخش ها را بریزیم، باید چه کنیم؟
در نوشته های قبلی شما با استفاده از تمثیل استاد، در مورد ساختن پی سه شهرک علمی و نه حتی کف آن فرمودید: نباید مردم را از خانه هاشان بیرون برد.
یادم هست که فرمودید باید بر آن تولیدات استاد اضافه کنیم.
اما تا آن زمان چه؟
2. در مورد سازمان مدیریت و برنامه و توسعه ی غربی شما تحقیقات و یا ....دارید؟


وقتی که جنگ آغاز شد
جنگ تحمیلی
دفاع مقدس
خب یک عده باید می‌‌‌‌رفتند خط مقدم
باید دست به اسلحه می‌‌‌‌بردند
ولی کدام اسلحه؟
اسلحه‌‌‌‌های سبکی که در اختیار داشتند
پس موشک و تانک و توپ چه؟
قطعاً یک عده‌‌‌‌ای در وزارت دفاع مشغول تولید باید می‌‌‌‌شدند

چند سال گذشت؟
ده سال؟
بیست سال؟
امروز ما موشک‌‌‌‌های شهاب را داریم
موشک‌‌‌‌های بالستیک
که تا اسرائیل هم می‌‌‌‌رسد
خودمان تانک هم تولید کردیم
و حالا دیگر مجبور نیستیم از روسیه اس سیصد بخریم مثلاً

آیا درست بود که در این بیست یا سی سال
دوستان‌‌‌‌مان را در نظام اجرا
توبیخ کنیم که چرا از روسیه و کشورهای دیگر سلاح خریداری می‌‌‌‌کنید؟
اما امروز می‌‌‌‌توانیم توبیخ کنیم
اگر بار دیگر بودجه مملکت را خرج خرید سلاح کنند!

سخن آقای احمد توکلی بسیار جالب بود به نظر بنده
ایشان در مصاحبه‌‌‌‌ای چند وقت پیش
فرمودند که: من به دنبال مدل اقتصاد اسلامی هستم
ولی فعلاً هیچ مدلی ندارم که ارائه کنم
اما یک راه حل موقت دارم
مدل‌‌‌‌های غربی را بررسی کرده‌‌‌‌ام
یکی از مدل‌‌‌‌هایی که کمترین مخالفت و ضدیت را با اسلام دارد
و نزدیک‌‌‌‌تر به عدالت به نظر می‌‌‌‌رسد انتخاب کرده‌‌‌‌ام
معتقدم فعلاً باید از آن مدل استفاده کنیم!

جامعه متشکل از آحاد است
افراد زیاد و بسیار
تفاوت جامعه با فرد در همین است
فقه فردی هم از همین رو با فقه حکومتی متفاوت شده
در فقه فردی تکلیف متوجه فردی‌‌‌‌ست
که در هر زمان تنها قادر به انجام یک فعل واحد است
یا صلاة
یا انقاذ غریق
اما در فقه حکومتی مکلف جامعه است
فقه حکومتی درصدد بیان احکام افعال متعدد برای افراد متکثّر است
در حکومت می‌‌‌‌توانند عده‌‌‌‌ای اصلاً مستقلاً به انقاذ غریق مشغول باشند
و عده‌‌‌‌ای نیز در مسجد مشغول عبادت
در چنین فضایی لازم نیست همه در نظام اجرا قرار بگیرند
گروهی باید مدیریت اجرایی را بر عهده داشته باشند
گروهی در نظامات غربی و شرقی به دنبال نزدیک‌‌‌‌ترین نظریات به اسلام
مانند روشی که امام(ره) در انتخاب گزینه «جمهوری» داشت
و گروهی هم البته
در سطوح بنیادین
مشغول تولید تئوری و نظریه برای صد سال بعد
شاید هم دویست سال
مگر اقتصاد امروز ِ غرب محصول دست نامرئی آدام اسمیت قرن 18 میلادی نیست؟!
300 سال پیش
غرب مگر بیش از صد سال است که دنیا را گرفته این‌‌‌‌طور؟
مگر لیبرالیسم سیاسی غرب محصول امثال جان استوارت میل نیست
با آن رساله آزادی شگفتش
که برای من عجیب بود وقتی کلمه قرآن را (Koran) در متن اصلی انگلیسی آن مشاهده کردم!
میل مربوط به قرن 19 است
دویست سال پیش

غرض این‌‌‌‌که امور بنیادین زمان‌‌‌‌بر است
چیزی که نیاز دارد نیروی انسانی‌‌‌‌ست
آدم‌‌‌‌هایی که همه عمر خود را صرف نمایند
و محصولات پژوهش و مطالعات خود را با دقت ثبت و ضبط کنند
تا به نسل بعد تحویل دهند
چند نسل باید روی هم سوار شوند
تا به دستاوردی قابل اتکا برسند
چند سال طول کشید تا سایه اخباری‌‌‌‌گری از ساحت تشیّع کنار رود
و علم اصول به جایگاه خود باز گردد؟!

اما درباره سازمان مدیریت
البته که غربی‌‌‌‌ست
به قولی، همان اصل چهار ترومن است
آقای روغنی زنجانی بیشترین اقامت را در این سازمان داشته
در نقش مدیریت
شما اگر یک نگاهی به ابتدای انقلاب بیافکنید
هر سال یک مدیر عوض کرده است
و جالب این‌‌‌‌که
همه مدیران آن تحصیل کرده خارج از کشور بوده‌‌‌‌اند
هر کدام یک دکترا از یک کشور خارجی
وقتی به روغنی زنجانی رسید
ایشان با سه رئیس جمهور کار کرد
خیلی زیاد ماند بر سر این سازمان
این مطلب نمی‌‌‌‌تواند اتفاقی باشد
بعد از تعویض پشت به پشت هر چند ساله و چند ماهه مدیر
یک‌‌‌‌هو این سازمان به چنین ثباتی برسد
در هر صورت
ایشان بعد از تبدیل شدن سازمان به معاونت
یک  مصاحبه‌‌‌‌ای کرد
در آن مصاحبه به همین غربی بودن سازمان اشاره کرد
به ادعای غربی بودن آن
همان مصاحبه‌‌‌‌ای که انتقادهای تندی علیه احمدی‌‌‌‌نژاد در آن هست
می‌‌‌‌گوید همیشه با کسانی مواجه بوده که سازمان را غربی پنداشته‌‌‌‌اند
و ایشان می‌‌‌‌گفت با آغوش باز با این افراد برخورد کرده
و گفته: گر تو بهتر می‌‌‌‌زنی، بستان بزن!
اما هیچ کسی راهی نشانش نداده
که بهتر از روش‌‌‌‌های بین‌‌‌‌المللی،‌‌‌‌ یا همان غربی باشد

تحقیقات مشخصی نکردم
که به محصولی منتهی شود
ولی برای اطلاع خودم پی‌‌‌‌گیری کردم
مدتی نیز فیلم‌‌‌‌هایی را از هاروارد اکستنشن (http://www.extension.harvard.edu) گرفتم
واحدی در تاپ‌‌‌‌ترین دانشگاه دنیا
که در سایت‌‌‌‌های رتبه‌‌‌‌بندی جهانی دانشگاه‌‌‌‌ها
چند سال است رتبه یک را دارد
این دانشگاه یک بخش مجازی دارد
به نام اکستنشن
که کلاس‌‌‌‌های رسمی دانشگاه را فیلم گرفته و روی اینترنت می‌‌‌‌گذارند
بخشی از این فیلم‌‌‌‌ها رایگان است
من هم بخش رایگان آن را که درباره اقتصاد کلان بود گرفتم و دیدم
چند وقتی هم هست که با http://www.coursera.org آشنا هستم
این‌‌‌‌جا هم محلی است
که درس‌‌‌‌های مجازی دانشگاه‌‌‌‌های دنیا را ارائه می‌‌‌‌کند
بخشی از درس‌‌‌‌های اقتصاد را گرفتم
بعضی را مشاهده کرده
و البته مقداری هم مانده که در فرصت مقتضی ببینم

اقتصاد در غرب بارها و بارها متحول شده است
اقتصاد کلاسیک اسمیتی به بن‌‌‌‌بست خورد
نئوکلاسیک‌‌‌‌ها آمدند
و اصلاً پول را از «ابزار مبادله» تبدیل کردند به «کالا»
امروز پول یک کالا محسوب می‌‌‌‌شود در غرب
نئوکلاسیک‌‌‌‌ها هم چندین فرقه شده‌‌‌‌اند
تا همین چند وقت پیش کینزین‌‌‌‌ها بودند
امروز مانیتارین‌‌‌‌ها (Monetary)
شاید فردا هم یک گروه دیگر قدرت را بگیرند
سازمان مدیریت ما چه می‌‌‌‌کند؟!
در به کار گیری همین روش‌‌‌‌های نوظهور غربی هم درمانده است
وضع امروز کشور ما از نظر اقتصاد غربی دچار یک بحران استگفلیشن (Stagflation) است
بحرانی عجیب
که برخلاف منحنی فیلیپس
که حاکی از نسبت عکس میان «بی‌‌‌‌کاری» و «توّرم» است
در اثر شوک ناشی از تحریم
و افزایش ناگهانی نرخ‌‌‌‌ها
هر دو عنصر «بی‌‌‌‌کاری» ناشی از «رکود» را با «تورم» جمع کرده است
این اتفاق در دهه‌‌‌‌های پیش در آمریکا روی داد
و سبب کنار گذاشته‌‌‌‌شدن کینزین‌‌‌‌ها شد
سازمان مدیریت ما چه می‌‌‌‌کند؟!
بنده گمان می‌‌‌‌کنم حتی اگر همین سازمان، غربی بود
بهتر بود از وضعی که الآن داریم
یعنی حتی غربی هم نیست!
غرب رفت
و این سازمان همچنان در گذشته باقی مانده
در گذشته غرب

ما به اقتصاد اسلامی نیازمندیم
چیزی که نداریم
و کسی هم مدعی نیست که داریم
ولی در ارائه راهکارهای موقت هم دچار مشکل هستیم
زیرا اشکال اصلی در سازوکار مدیریت کشور است
مشکلی در سازماندهی نیروهای انسانی
که اجازه نمی‌‌‌‌دهد نیروهای «قادر» بالا بروند
این تصوّر یا شاید توهّم حقیر است

موفق باشید

فهرست مطالب:
چه کنیم 1
چه کنیم 2
چه کنیم 3
چه کنیم 4
چه کنیم 5
چه کنیم 6
چه کنیم 7
چه کنیم 8
چه کنیم 9
چه کنیم 10
چه کنیم 11
چه کنیم 12
چه کنیم 13
چه کنیم 14
چه کنیم 15
چه کنیم 16
چه کنیم 17
چه کنیم 18
چه کنیم 19
چه کنیم 20
چه کنیم 21
چه کنیم 22
چه کنیم 23
چه کنیم 24
چه کنیم 25
چه کنیم 26
چه کنیم 27
چه کنیم 28
چه کنیم 29
چه کنیم 30


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - اقتصاد 144 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
فحش مناسب کودکان + شنبه 95 مرداد 23 - 6:49 عصر

اوایل تصوّرش را هم نمی‌کردم
این‌که روزی
خودم ناگزیر باشم به کودکانم «فحش» یاد دهم!



سرشان که داد نمی‌زدم
فحش هم که بهشان نمی‌دادم
طبیعی‌ست بلد نبودند
نه داد زدن را
نه فحش دادن را
تا وقتی که به مدرسه رفتند...

واقعاً نیاز دارد
هر کودکی به یک «فحش خوب» نیاز دارد
این را وقتی فهمیدم که تحفه‌های جالبی از مدرسه به خانه آوردند!

یکی از دوستان طلبه مدرسه کودکش را عوض کرد
غیرانتفاعی گذاشت
فقط برای این‌که فحش یاد نگیرد
اما من...
من به دنبال روشی منطقی‌تر بودم
بالاخره کودکان در جامعه زندگی می‌کنند
در مدارس دولتی
امروز یاد نگیرند، فردا
روابط اجتماعی‌شان که تمام نمی‌شود
حالا کودک او برود غیرانتفاعی
بقیه چه کنند؟!



انسان عصبانی می‌شود
هر انسانی بالاخره
حتی اگر کودک باشد
بعضی می‌توانند غیظ خود را کظم کنند
فریاد نزنند و فحش هم ندهند
ولی تکلیف باقی چیست
کودکان که قطعاً چنین مراحلی از رشد ایمانی را طی نکرده‌اند!

باید بهشان «فحش» یاد می‌دادم
یک «فحش مناسب» البته
چیزی که خلأ را پر کند
جایی را خالی نگذارد
نیازی را وا ننهد؛
فضایی رها شده که جامعه آن را با حرف‌های زشت پر کند

ابتدا یک واژه مناسب انتخاب کردم
واژه‌ای که در جامعه‌مان حرف نامربوطی حساب نشود
«نادان»
من این واژه را برگزیدم
سپس
تصمیم گرفتم و عمل کردم

هر بار که جایش بود عصبانی شوم
وقتی کارهای نادرستی می‌کردند
وقتی باید اخم می‌کردم
وقتی باید تمام فضای دهانم را با یک واژه آبدار پر می‌نمودم
و با تمام آبش با شدّت به بیرون پرتاب می‌کردم
طوری که ذرّات آن در هوا پخش شوند
و قطره‌قطره بر خطایشان فرود آیند
در تمام این موارد
واژه «نادان» را استفاده کردم!

جواب داد؟!
بله داد
خیلی زود هم
چند ماه بیشتر نیست این راه را برگزیده‌ام
اما خلأ را پر کرد
یاد گرفتند وقتی از هم عصبانی می‌شوند
و بر یکدیگر خشم می‌گیرند
آن‌جاها که معمولاً کسی نمی‌تواند دهان خود را کنترل کند
به هم «نادان» بگویند
نه واژه‌هایی که معمولاً با 25مین حرف الفبای فارسی آغاز می‌شوند!

مدتی‌ست خیالم از این بابت راحت شده
از این‌که کودکانم
واژه‌های مناسبی برای فحش دادن دارند
تا وقتی در مدرسه یا خانه عصبانی می‌شوند
و باید صدایی از دهان خود بیرون بیاورند
که این عصبانیت را به مخاطب بفهماند
اوج عصبانیت خود را
می‌توانند از آن استفاده کنند
وقتی دیدم یاد گرفته‌اند و استفاده می‌کنند
آسوده شدم!

سبک زندگی این‌طور تغییر می‌کند
ابتدا باید بدانیم که مخاطب نیازهایی دارد
که با سبک ِ سبکسرانه‌ای در حال ارضای آن است
اگر ما بتوانیم شیوه‌ای جدید بدو بیاموزیم
که بهتر و سالم‌تر آن نیاز را برطرف نماید
البته که اگر آن نیاز را برطرف نماید
چرا نپذیرد؟!
تأثیر می‌گیرد و تغییر می‌کند
سبک زندگی‌اش یعنی
دیوار نباید شد و جلوی نیازها را نباید گرفت
مسیر باید بود
جاده باید شد
و جامعه را سُر داد به سمتی که باید برود
سَمتی که صلاح او در آن است؛ صلاح دنیا و آخرتش!

توضیح: آن‌چه بیان شد نتیجه یک تجربه شخصی است. نویسنده مطلب فوق کارشناس امور تربیتی نیست و نباید هر چه می‌گوید محصول مطالعات و تحقیقات علمی محسوب گردد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
ارزش عدالت + شنبه 95 مرداد 9 - 7:51 عصر

یعنی این‌قدر عدالت برای کودکان مهم است
که مهم‌ترین شاخص خوبی یک فرد را
عدالت وی بدانند؟!

«عدل» در نظر ما یکی از ارکان اصلی اعتقادی‌ست
عدالت ِ پروردگار
و این‌که ظلم نمی‌کند و حقی را ضایع نمی‌سازد
در حالی‌که تمامی این حقوق را نیز
اصالتاً‌ خود وضع کرده است
همزمان و همراه با خلقت ما

تشویق کرده‌ام که در تابستان مشق بنویسند
روزی چهار صفحه
دو صفحه «ریاضی» و دو صفحه «بنویسیم»
زیاد نیست که دشوار باشد
هدف این‌که از فضای درس و مدرسه و تحصیل خیلی دور نشوند
که اول مهر
گیج نزنند و پرت نباشند
امروز که مریم مشقش را آورد تا تصحیح کنم
کتاب «بنویسیم»ش را
این نگاره را از وی مشاهده کرده
به شگفت آمدم!
نه از این‌که مرا «شیء» پنداشته
از این‌که به «عدالت» توجه داشته



می‌دانستم عدالت برای کودکان مهم است
می‌دانستم مساوات برایشان اهمیت دارد
و به همین دانسته
پیوسته مصرّ بودم در آن
حتی در کوچک‌ترین امور
و خُردترین مسائل

اما فکر نمی‌کردم این‌طور برایشان شاخص و معیار باشد
که در اولین توصیف
برای تمجید از یک پدر مهربان بنویسند!

راست است
واقعاً‌ عدالت همه چیز است
امید است
آرامش است
امنیت روانی بشر است
هر چه خُلق ناپسند را که در ذهن می‌آورم
به گمانم می‌رسد ریشه در عدم عدالت دارد
یا توهّم آن
آن‌که حریص است
یا حسادت می‌کند
قتل و غارت
غیبت و تهمت
چون می‌ترسد به او «نرسد»
و تقسیم اجتماعی عادلانه نباشد
نمی‌خواهد تحقیر را بپذیرد
که دیگری بیشتر از او بخورد؛
رئیس بیش از معاون
معاون بیش از کارمند
کارمند بیش از راننده
راننده بیش از آبدارچی
در حالی که در خوشبینانه‌ترین حالت
همه‌شان ساعات کار مساوی دارند

یادم هست سال‌ها پیش
با طلبه‌ای مباحثه می‌کردم
می‌گفت:
«اگر روز قیامت پروردگار همه را به صف کند
و یکی در میان بهشت و جهنم بفرستد
بدون ملاحظه پرونده اعمال
حجت و دلیلی نداریم برای اقامه»
یعنی انگار استبعادی «ندارد»!

من اما معتقدم «دارد»
خیلی هم دارد
اگر حتی فرض کنیم
حتی فرض آن
اندکی حتی
که خداوند ممکن است
شاید
یحتمل
فرض محال
که «عادل» نباشد
اصلاً‌ نظام رفتاری‌مان به هم می‌ریزد
و بنیان جامعه بر هم می‌خورد
و تمامی ادله‌مان برای کارهای خوب
و ترک بدی‌ها
خُرد می‌شود، می‌شکند و فرومی‌ریزد!

می‌پندارم که عدالت اساس خلقت الهی است، از هوایی که نفس می‌کشیم مهم‌تر
و در تربیت، رکن اساسی؛
عدالت اعتماد می‌آورد
اعتماد الگو می‌سازد
الگو رفتار
رفتار اخلاق می‌شود
اخلاق ملکه
و ملکه تا آخر عمر با انسان می‌ماند
و سرنوشت او را در جهان پس از مرگ تعیین می‌کند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
برج تهران + سه شنبه 95 مرداد 5 - 5:0 صبح

از یک‌سال پیش وعده کرده بودم
این‌که باغ‌وحش ببرمشان روزی
تا حیوانات را ببینند
تا مخلوقات دیگر خدا را
این‌که ما تنها نیستیم
ولی متفاوت هستیم
فرق ما را با سایر مخلوقات
تا تکلیف را بفهمند
تکلیفی که ما داریم و آن‌ها ندارند
به خاطر همین تفاوت‌مان
و بردم



در راه که می‌رفتیم
چشمشان به برج میلاد افتاد
ولی این‌بار متفاوت
زیرا هر چه می‌رفتیم بلندتر می‌شد
و بزرگ‌تر
گویا در مسیرمان قرار گرفته
یکهو سیدمرتضی گفت:
«میشه بریم بهش دست بزنیم!»

فرمان را پیچاندم
از بزرگراه شهید همّت خارج شدم
و افتادم در مسیر اختصاصی برج
سه هزار تومان به عنوان ورودی پارکینگ
و پیاده رفتیم تا رسیدیم کنارش



گفتم: «حالا می‌توانی به برج میلاد دست بزنی»
و هر سه‌تایشان
به ستون برج دست زدند
خودم هم تا به حال این‌قدر از نزدیک ندیده
اولین بارم بود
و رفتیم داخل بنا
تا آسانسورهای مرکزی
اما برای سوار شدن بلیط می‌خواستند
پرسیدم و گفتند باید نفری دوازده هزار تومان بدهیم!
کودکان بالای هفت سال
«بچه‌ها، 48هزار تومان می‌خواهند بگیرند تا فقط برویم تا آن بالا و برگردیم
عاقلانه هست این همه پول بدهیم برای یک سواری آسانسور فقط؟!»
قبول کردند که نیست
از همان ارتفاع کف برج
به وسعت تهران نگریستیم
آن‌قدر بالا بود که کل تهران را زیر پای خود ببینیم
و کمی قدم زدیم
دورتادور برج میلاد تهران
نماد ثروت و عظمت دنیوی ایرانیان

مریم گفت: «گرسنه‌مان شده، چیزی بخریم بخوریم؟»
قبول کردم
وارد مغازه‌ای شدیم
تندپزی
نگاهی به فهرست غذاهای تندپزش انداختم
ارزان‌ترین پیتزایش 36 هزار تومان
گفتم: «دخترم نگاه کن! با این پول می‌توانیم هفت پیتزا در شهر خودمان بخوریم
انصاف هست همین پول را بدهیم و فقط یک پیتزا بگیریم؟!»
قبول کرد
و سایرین نیز
پذیرفتند که نمی‌شود
و برایشان توضیح دادم
گفتم که این‌جا برای آدم‌های «مرفّه» است؛ رفاه‌زده
آن‌هایی که آمده‌اند در این دنیا تا «خوش» باشند
نه «خوب»
آن‌هایی که برای تفریح خود هزینه‌های زیاد می‌کنند
آن‌هایی که امتحان را فراموش کرده
دنیا را محل آسایش تصوّر نموده
مشغول خوردن و خوابیدن و خوش‌گذرانی شده‌اند
اما ما
ما نیامده‌ایم تا خوش باشیم
می‌خواهیم خوب باشیم
و انسان خوب
نمی‌تواند این‌طور غیرعقلانی هزینه کند
برای خوش بودن خود

نطقم باز شده بود
همین‌طور حرف زدم و راه رفتیم
تا به سالن کنفرانسی خالی رسیدیم
گفتم‌شان: «تا حالا من سخنرانی کردم
حالا نوبت شماست
یکی‌یکی بروید روی سن و صحبت کنید»



اول سیدمرتضی رفت
بعد مریم
در نهایت هم سیداحمد بر ترسش غلبه کرد و حرف زد
و از برج میلاد خارج شدیم

کیک و آب‌میوه‌ای خریدم و خوردند
و خوشحال بودم
از این‌که به بهانه برج میلاد
فساد اجتماعی ناشی از فاصله طبقاتی را برایشان توضیح دادم
و در حال رانندگی
به «اقتضائات نظام سرمایه‌داری» فکر می‌کردم
بحثی که بعداً باید برایشان بگویم
وقتی که فرصتی دوباره مهیّا شود
وقتی که دوباره
آثار کاپیتالیسم
و نظام انباشتگی سرمایه
چرکوارگی خود را نشان‌شان داد

در طول مسیر طراحی می‌کردم
توالی بحث‌هایی که باید در حوزه اقتصاد برایشان بازگو کنم
پیش از این‌که وارد آزمون زندگی شوند
پیش از آن‌که تهاجم فرهنگی فرصت شنیدن حرف‌های درست را از آن‌ها بدزدد!

إن‌شاءالله خدا ایمان‌شان دهد و از بلاها حفظ‌شان کند، آمین!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سفر 33 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
همان پارک + یکشنبه 95 مرداد 3 - 7:23 صبح

سه سال پیش:



و اکنون در همان پارک
پس از گذشت سه سال:



خدای را سپاس باید گفت
زمان گذشته
رشد اتفاق افتاده
کودکان بزرگ‌تر شده
هر سه باسواد
خواندن و نوشتن یاد گرفته
اخلاق و تربیت

اندکی به غایت نزدیک‌تر
به مقصد
امید که مقبول احدیّت قرار گرفته
وظایفی که به انجام رسیده
الحمدلله رب العالمین

پ.ن.
و هفت ماه بعد باز هم در پارک زیتون:



برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
به امید نابودی اسرائیل + جمعه 95 تیر 11 - 12:23 عصر

امروز
خیابان آستانه


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   96   97   98   99   100   >>   >

پنج شنبه 04 تیر 19

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X