با دشمنت مدارا کن و برای دوستت خالص شو، تا[حق] برادری را حفظ کرده، مروّت را به دست آورده باشی . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نرم افزار PDM به جای MAXQDA + دوشنبه 95 تیر 7 - 5:58 عصر

دیگر MAXQDA را همه می‌شناسند
همه آنان که کارشان تحقیق و پژوهش است
روی اسنادی که باید فیش‌برداری شود
قطعه‌قطعه شده
و نمایه بخورد

قبل‌تر که این نرم‌افزار موجود نبود
تقطیع و نمایه‌سازی را روی کاغذ انجام می‌دادیم
آشنایی با این نرم‌افزار
تشویقی بود که چیزی مانند آن بسازیم
برای استفاده خودمان
برای کار کردن به صورت گروهی
تحت شبکه یعنی
امکانی که MAXQDA نداشت



دیروز تمام شد
این ابزار را ساختم
و به سامانه داده‌پرداز پویا ملحق نمودم
این فیلم را مشاهده کنید
شیوه کار را نشان می‌دهد

اکنون PDM این امکان را دارد
می‌توان متن‌ها را تقطیع نمود
و برای هر قطعه یک نمایه ایجاد کرد
سپس
نمایه‌ها را طبقه‌بنده کرده
به صورت درختواره درآورد

سه تفاوت با MAXQDA دارد
نخست این‌که تحت وب است
و تمامی اعضای پروژه به صورت همزمان کار می‌کنند
دوم
این قابلیت را دارد که یک قطعه را چند بار نمایه‌سازی کند
سوم این‌که
می‌توان قطعات را همان لحظه به بانک‌های مختلف ارسال کرد
مثلاً یک بانک قطعات شعر اگر داریم
یک بانک قطعات حدیث
یک بانک قطعات آیات قرآنی
در مسیر تحلیل متن منبع
هر فیش را مشخص می‌کنیم که به کدام بانک منتقل گردد
همان لحظه که در حال تقطیع می‌باشیم

به نظر خودم کار بزرگی‌ست
نه این‌که تعریف از خود باشد
تعریف از کار و موضوع آن
و کارآمدی‌ای که در پژوهش دارد
زیرا تا به حال نرم‌افزارهای زیادی را سراغ گرفته‌ایم
بررسی و آزمون کرده‌ایم
من و دوستانم
این توانایی‌ها را نجسته بودیم
از این رو ناگزیر به کدنویسی و طراحی شدیم

امید که مورد قبول صاحب عصر و زمان (عج) قرار گیرد
و برکت یافته و از باقیات صالحات شود!


هم اکنون به http://pdmdemo.ir رفته و آزمون بفرمایید
(فعلاً غیرفعال است، زیرا سرویس هاست آن به پایان رسید و دیگر ممکن نشد هاست جدید برای آن تهیه کنم!)
و راهنمایی بیشتر را
از نشانی http://movashah.ir/help بجویید
فیلم‌هایی در این نشانی هست که شیوه کار نرم‌افزار را نشان می‌دهد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
چهارده اصل شبکه تحقیقات + یکشنبه 95 تیر 6 - 7:31 صبح

بیش از سی جلسه پژوهشی
در سازمان مدیریت صنعتی
سال 1375
استاد حسینی(ره)
موضوع این جلسات دقیقاً «سلسله مباحث طرح مدیریت شبکه‌ای تحقیقات»
و چهارده جلسه پژوهشی دیگر
در سال 1376
این‌بار تحت عنوان «مبانی مدیریت تحقیقات شبکه‌ای»

آن‌ها را که می‌خواندم
نکاتی استخراج کردم
به نظرم رسید
می‌توان «اصول حاکم بر معماری شبکه تحقیقات» نامگذاری‌شان کرد



نمودار بزرگ را از این‌جا بردارید

آن‌چه تمدن امروز غرب را ساخته است
هم‌افزایی ناشی از هماهنگی نظام تحقیقاتی‌ست
این‌که یک نفر نظری می‌دهد
دیگری اصلاح می‌کند
و دانشمند دیگری تکمله می‌زند
و دوباره باز می‌گردد به فرد نخست
و چرخ می‌خورد
هر ایده و فرضیه‌ای
تا رشد و ارتقاء یابد

حوزه‌های علمیه در گذشته این‌طور بودند
امروز هم هستند
منتها کمتر
بعضی موانع سبب کندی روابط علمی میان اندیشمندان شده
اگر موانع بر طرف گردد
اگر شبکه تحقیقات دوباره برقرار گردد
البته
این‌بار مفصل‌تر و سازمان‌یافته‌تر
اتفاقات شگفتی روی می‌دهد
سرعت تولید علم افزایش می‌یابد

این را دیگر همه می‌فهمند که سرعت کم است
و نیاز جامعه فراوان!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نهار خوشمزه + جمعه 95 خرداد 21 - 6:48 عصر

«فقط چون نهار امروز خوشمزه‌ست دارم می‌خورما
و گرنه دوباره فردا می‌خوام روزه بگیرم!»


اصرار داشت سحری بخورد و روزه بگیرد
وقتی دید من و مریم هر روز روزه می‌گیریم
قبول کردم و سحری خورد
نهار هم با سیدمرتضی نخورد
تا...



ساعت دو یهویی رفت سر ظرف ماکارونی
می‌دانستم طاقت نمی‌آورد
به خاطر همین گذاشته بودم روی میز
همین‌که داشت دولپی می‌خورد
از دور صدایش را به من رساند:
«فقط چون نهار امروز خوشمزه‌ست دارم می‌خورما
و گرنه دوباره فردا می‌خوام روزه بگیرم!»


یاد خدا و رابطه‌ام با او افتادم
شرمنده شدم
خیلی
چند بار تا به حال به خدا همین را گفته‌ایم؟!
هی امروز و فردا کرده‌ایم
امان از تسویف!
اراده‌هایی همچون اراده یک کودک...


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
کتاب به زبان ساده + دوشنبه 95 خرداد 17 - 5:16 صبح

آیا می‌شود یک کتاب را در بیست دقیقه خواند؟
خواندن یک کتاب معمولاً چقدر طول می‌کشد؟
برای یک کتابخوان حرفه‌ای
مثلاً کتابی که 176 صفحه داشته باشد؟

واقعاً می‌شود؟
بله، می‌شود
بدون تندخوانی؟
بله، بدون تندخوانی
البته به شرط آن‌که...

اصلاً در یک کتاب چه نوشته می‌شود؟
یک کتاب مملوّ از جمله‌هاست
جملاتی که نهاد و گزاره دارند
و واژگانی که به هم پیوند می‌خورند
تا ترکیباتی جدید بسازند
«حرف» کتاب کجاست؟ آن‌چه «می‌خواهد» بگوید؟
واژگان که تازه نیستند
آن‌ها پیوسته تکرار می‌شوند
از کتابی به کتاب دیگر
چه چیزی در یک کتاب تازگی دارد
که ما مبادرت به خواندن آن می‌کنیم؟
چیزی که تکراری نیست
و احساس می‌کنیم که به خواندن آن نیاز داریم؟

به نظرم
کتاب سه خدمت به ما عرضه می‌کند
سه دلیل وجود دارد
برای خواندن یک کتاب

نخستین کاری که کتاب می‌کند...
اصلاً چرا کتاب؟
هر نوشته‌ای
پیوند و ارتباطی میان مفاهیم برقرار می‌کند
نسبت‌هایی
که پیش از این میان مفاهیم وجود نداشت
مهم‌ترین هدف همین است
از نوشتن
این‌که همان نهادهای همیشگی
با گزاره‌های جدیدی پیوند بخورند
گزاره‌هایی که آن‌ها هم تکراری هستند
اما
ارتباط‌ها جدیدند
ارتباطی که قبلاً به ذهن ما هم خطور نمی‌کرد
مثلاً «آب در صد درجه به جوش می‌آید»
آب را می‌شناختیم
نقطه جوش در صد درجه را هم
اما آن‌چه این گزاره به ما می‌دهد
یک «اطلاع» تازه است
«نسبت میان آب و نقطه جوش صد درجه»

ما اگر بخواهیم «متن» را بکاویم
و داده جدید دریافت کنیم
داده‌ها همین «نسبت‌ها» هستند
نسبت‌هایی که میان «مفاهیم» برقرار می‌شوند
جایی هم که مفهومی را نشناسیم
به لغتنامه رجوع می‌کنیم
آن‌جا هم «نسبت‌هایی» وجود دارند
که آن مفهوم را نسبت به سایر مفاهیم نشان می‌دهند

با این نگرش
اگر هدف ما از کتاب خواندن این باشد
بله
می‌شود کتاب را در ده الی بیست دقیقه خواند
زیرا
مگر ارتباطات اصلی و نسبت‌های کلیدی کتاب
آن نسبت‌هایی که تازگی دارند
چند تا هستند
اصلاً چند تا می‌توانند باشند؟!

این کتاب* را خواندم
در زمانی کوتاه
و تمام نسبت‌های مهم میان مفاهیمش را
در این نمودار نشان دادم
حالا خواندن این نمودار چقدر زمان می‌گیرد؟!
بیشتر از بیست دقیقه؟!



نمودار کامل را در این نشانی ببینید

تمام کتاب «می‌خواست» همین نمودار را نشان دهد
این روابط را
این نسبت‌ها را
و نشان دادند
هم کتاب
و هم نمودار فوق
پس خواندن این نمودار با خواندن کتاب برابری می‌کند

پس کتاب چرا بیش از صد صفحه دارد
در حالی‌که نمودار بیش از چند صفحه نیست؟
این‌جاست که دلیل دوم هویدا می‌شود
دلیل دومی که کتاب برای آن نوشته شده است

عبارت‌های کتاب درصدد «اقناع» ما هستند
باورپذیری
ایجاد پذیرش و قبول
این‌که بپذیریم نسبت‌های فوق برقرارند
عبارت‌پردازی‌ها به این هدف صورت می‌گیرند
این‌که یک نسبت
با نهاد و گزاره‌های متعدد توصیف می‌شوند
ارجاعات متعدّد صورت می‌گیرد
با پاورقی‌های فراوان
برای چه؟!
برای این‌که ما در «جریان» حرکتی قرار بگیریم
که ذهن‌مان را آماده پذیرش «نسبت‌ها» نماید
فقط همین
البته که این هم دلیلی منطقی‌ست
برای مطالعه گزاره‌های کتاب
که نمودار، آن را به ما نمی‌دهد

اما دلیل سوم
آن‌چه تا کنون ذکر شد برای تمام کتاب‌ها که نیست
بعضی کتاب‌ها اصلاً نوشته می‌شوند برای لذّت بردن
نه از «نسبت‌ها»
که از اصل ترکیب واژگان
و عبارت‌پردازی‌ها
بعضی کتاب‌ها این‌طورند
می‌خوانیم تا رؤیا ببینیم
تخیّل کنیم
مانند دیدن یک فیلم سینمایی یا شاید یک تصویر نقاشی
این‌جا نه نسبت‌ها به تنهایی کفایت می‌کنند
و نه حتی «جریان»‌ مفاهیم
این‌جا تک‌تک واژگان در کنار هم
یک تابلوی زیبا می‌سازند
و ما
برای تماشای این تابلوست که کتاب را می‌خوانیم
این‌جا تندخوانی اصلاً زیبا نیست
آهسته باید خواند
در این موارد هم نمودار نسبت‌ها مفید نیست
و حرف کتاب را نمی‌گوید

از میان این سه دلیل
من دلیل نخست را برمی‌گزینم
قبل‌ترها شاید...
اما سال‌هاست
فقط برای شنیدن حرف‌های تازه
به نوشته‌ها گوش می‌دهم
و برای همین
سریع می‌خوانم
و به جای دیدن واژگان
و حتی عبارت‌ها
فقط «نسبت‌ها» را مشاهده می‌کنم
نسبت‌هایی که در یک نمودار هم می‌توان نشان داد
و تمام محتوای یک کتاب را
در کمتر از سی دقیقه «دید»
و «فهمید»
من دقیقاً‌ وقتی که کتاب را «نمودار» می‌کنم
می‌توانم بگویم آن را فهمیده‌ام
و الا
وقتی در «جریان ذهنی»‌ نویسنده وارد می‌شوی
قضاوت دشوار می‌شود
معمولاً آن می‌شود که او می‌خواهد
و به نتیجه‌ای که پیش‌بینی شده است
اما نمودار
محاسبه‌ها را بر هم می‌زند
«جریان» را حذف می‌کند
و فقط «نسبت‌ها» را نشان می‌دهد
و قضاوت را صادقانه‌تر می‌نمایاند!

* این کتاب یک کتاب خوب است
و من آن را با اشتیاق و علاقه مطالعه کردم
و اگر در این متن اشاره‌اش کردم
تنها به عنوان یک مثال بود
مثال برای مطلبی که قصد داشتم عرض کنم
و گرنه هر کتاب دیگری نیز می‌توانست به عنوان مثال ذکر شود
و غرض توصیف کتاب خاصّی نبود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کتاب 10 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
شاخص های انقلابی بودن + جمعه 95 خرداد 14 - 9:43 عصر

مقام معظم رهبری
چندی پیش
مطالبی پیرامون ضرورت انقلابی بودن حوزه‌های علمیه فرموده بودند
طلبه‌ها
اساتید و فضلای حوزه یعنی
اما جزئیات تعریف «انقلابی بودن»‌
در فرمایشات آن روزشان نبود
چند روزی در به در می‌گشتم
تا در سایر بیانات ایشان و حضرت امام (ره)
شاخص‌هایی برای انقلابی بودن پیدا کنم
چیزهایی هم جُسته بودم
جَسته گریخته

اما امروز
امروز واقعاً متفاوت بود
روشن و واضح
کاملاً قابل فهم و استفاده
ایشان رسماً خودشان پنج شاخص انقلابی بودن را بیان فرمودند
من هم سریع
در اولین فرصت
تجمیع و خلاصه کردم



نمودار بزرگ را از این‌جا بردارید
خدای را سپاس
این‌طور بهتر شد
بهتر می‌توانیم نسبت خود با انقلاب را پیدا کنیم
و همچنین
نسبت دوستان خود را
مهم‌ترین کار شاخص همین است
فارق است
جدا می‌کند
مرزها را روشن می‌نماید

البته ایشان فرمودند «انقلابی بودن»‌ نسبی‌ست
همه به یک اندازه انقلابی نیستند
کم و زیاد دارد
بعضی شاخص‌ها را بعضی از ما فاقد هستیم
این یک راهنماست
که اول خودمان بفهمیم نسبت خودمان را با انقلاب

خدا حفظ نماید
و بر طول عمرشان بیافزاید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: سند 32 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
برنامه کُشون + دوشنبه 95 خرداد 3 - 1:57 عصر

سال تحصیلی تمام می‌شود
اما نوعی بهت‌زدگی
اولین دستاوردی‌ست که کودکان با خود به خانه می‌آورند
خوشحال‌ند
اما در پس این شادی
در ورای این بالا و پایین پریدن‌ها
در پشت تمام خنده‌ها و قهقهه‌هاشان
یک تحیّری پنهان است
«چه کنمی» مخفی
مانند همان حسّ بیهودگی و بی‌ثمری که ما بزرگسالان
معمولاً پس از بازنشستگی دچارش می‌شویم؛
«حالا چه کنم؟!»

تا امروز صبح به مدرسه می‌رفتند
دیروز مدرسه رفتند
یک سال هر روز
هر روز به مدرسه رفتند
حالا که به خانه بازگشتند
این‌بار
این بازگشت با تمام بازگشت‌های قبلی‌شان فرق دارد

خواستم فضای ذهن‌شان آرام شود
حس و حال‌شان بهبود یابد
از تحیّر خلاص شوند
نقطه عطف پیدا کند تحوّلشان
تحوّل از دوران درس
به دوران تعطیلی درازمدّت تابستان
با یک جشن کوچک
جشن برنامه‌کُشون!

هر کدام که روز آخرش شد...
آخر در یک روز که تعطیل نمی‌شوند
سیداحمد را معلّمش از شنبه صبح آزاد کرد
سیدمرتضی امروز آخرین روزش
مریم فعلاً تا فردا و پس‌فردا باید برود
هر کدام در پسین آمدنش از مدرسه
برنامه درسی‌اش را از دیوار جدا می‌کند
و با غیض
با خشمی در چهره
با هیجان و انرژی
آن را مچاله می‌نماید
و به سطل زباله پرتاب می‌کند!

دلیل؟!
تخلیه هیجانات کودکی
تا همراه با آن
با دور انداختن برنامه درسی
هر کدورت و ناراحتی که در دل‌شان مانده
غم و غصه‌های مدرسه
معلّم و همکلاسی‌ها
هر چه و هر چه هست
دور ریخته شود و فراموش گردد
و این اتفاق
حسّ «تغییر» را در آنان پدید آورد
این‌که وارد مرحله دیگری شده‌اند
روشی ساده برای خروج از بهت‌زدگی ناشی از تعطیلی مدارس! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
تفاوت ِ ازدواج دائم + دوشنبه 95 خرداد 3 - 9:22 صبح

پسر جوانی قصد ازدواج کرده، خواستگاری رفته، تلاش نموده، اما کارها بر وفق مراد نبوده، خانواده‌اش با خانواده دختر تقابل یافته‌اند. مهریه بیش از حدّ‌ ِ مقبول، خواسته‌ها نامعقول، تفاوت فرهنگی بی‌نهایت، خانواده پسر مخالف، پسر اما دربست موافق، می‌خواهد و برای خواستنش قصد دارد بجنگد، با که؟ با پدر و مادرش، با خانواده‌اش.
به سبب آشنایی، از من نظر خواست. چه می‌توانستم بگویم؟! وقتی متخصصین مغز و اعصاب هم حتی می‌گویند: بخشی از مغز که معمولاً هنگام استدلال و فعالیت عقلی به کار می‌افتد، در عاشق از کار می‌افتد، چه کار از حقیر ساخته است؟!
به نظرم آمد چند کلمه‌ای از ویژگی مهم ازدواج دائم بنویسم و تفاوتش با آن‌چه ما معمولاً می‌پنداریم؛ این‌که ازدواج را «زندگی مشترک دختر و پسر» توهّم می‌کنیم. ایمیل زیر را برایش ارسال کردم. باشد این‌جا، شاید به درد دیگرانی نیز بخورد که در شرایط مشابه گرفتارند.

سلام برادرم
بنده کوچک‌تر از آنم که بتوانم حرف درخور و شایسته‌ای بر زبان آورم
چیزی که راه زندگی شما را ترسیم کند
قطعاً چنین توان و منزلتی ندارم
و بر این حقیقت در همین ابتدای کلام اقرار می‌نمایم
نه بهره‌ای از علم غیب الهی دارم
که بتوانم پشت پرده عوالم وجود را ببینم
و درباره درستی یا نادرستی
یا حق و باطل بودن رفتار دیگران نظر دهم
مانند آن‌چه مردان حق عمل می‌کنند
و سالکان و رهروان را یاری می‌رسانند
و نه دانشی دانشگاهی
روانشناسی و جامعه‌شناسی
که قدرت قضاوت و پیشنهاد درباره موضوع مذکور را بدهد
توانی که در مشاورین خانواده جمع شده است معمولاً

اما؛
از آن رو که خود «در چاه‌اوفتاده»ام
و درد آن را حس می‌کنم
و جای این چاه را یاد گرفته
نقطه سقوط آن را
شیب پرتگاه آن را
دقیقاً جایی که معمولاً در آن می‌افتند را تجربه کرده‌ام
با تمام وجود حس
و با تمام روح و جسمم رنجش را چشیده‌ام
از این منظر با شما سخن می‌گویم
باشد که شاید
شاید از باب عنایات حق تعالی
و لطف او
چیزی در این کلام ضعیف جاری شود
که یاری نماید و کار گشاید

ازدواج موقت خیلی خوب است
ارتباط میان دو آدم است
دو آدم از نظر روحی و جسمی مرتبط می‌شوند
و البته گاهی می‌توانند
و گاهی هم نمی‌توانند با روحیات هم بسازند
سازش در میان این دو کاملاً تابع خلق و خوی طرفین است
دو طرفی
که عقد میان‌شان جاری شده است
این مقدمه اول

و مقدمه دوم
جلوی ضرر بزرگ را می‌شود با ضرر کوچک گرفت؟
بله می‌شود
جایی خوانده بودم روایتی قدیم‌ها
ابوحنیفه ظاهراً بود که از حضرت امام صادق (ع) سؤالی می‌پرسد
در چیستی عقل
حضرت سؤال را به خود وی باز می‌گردانند انگار
او می‌گوید: ابزار تشخیص خیر از شر
حضرت می‌فرماید: این را که بهائم نیز می‌توانند
تمام حیوانات
غذای‌شان دهی با تو راه می‌آیند
بزنی‌شان بر تو یورش آورند
تشخیص خیر از شر که در حدّ فهم و شعور تمام جانداران است!
فرق انسان چیست که عاقل است؟
گویا ابوحنیفه در گِل می‌ماند
و حضرت در پاسخ می‌فرماید:
عقل آن است که میان دو خیر، بهتر را تشخیص دهد
و میان دو شر، آن‌که شرّ کمتر دارد

ورود به بحث
ازدواج دائم با موقت فرق دارد
اصلاً ماهوی فرق دارد
خیلی فرق دارد اصلاً
یعنی تو بگو از زمین تا آسمان
تا آسمان؟
نه بابا، برو بالاتر
ماهیت که می‌دانید چیست؟!
اختلاف ماهوی دارند اساسی
انگار این جوهر باشد و آن عرض
این ممکن باشد و آن واجب
یک فرق‌هایی که به نظر نمی‌رسد در بادئ امر
و حیف
صد حیف
و هزاران
که این چیزها را به ما نگفتند
و ما این چیزها را نمی‌دانستیم
این تفاوت عجیب را

اما فرق؛
هر چقدر ازدواج موقت میان دو فرد است
طرفین عقد موقت
ازدواج دائم میان دو خانواده است
اصلاً میان دو خاندان
دو جامعه انگار با هم پیوند می‌خورند
اتصالی شگرف میان دو فرهنگ
دو پاره از اجتماعی که در آن زندگی می‌کنیم
عجیب است این مسأله
ازدواج دائم، دو قبیله را پیوند می‌زند

یادتان هست
در تاریخ هم اگر نخوانده باشیم
در این فیلم‌های تاریخی زیاد دیده‌ایم
جنگ دو قبیله چطور پایان می‌یافت؟
آن یکی دختر می‌داد به این یکی
و پیوندی میان‌شان
مخاصمات را فرومی‌نشاند

ازدواج دائم، فی‌مابین دو خانواده است
اگر خانواده‌ای داری که محتاطند
خلق و خوی ویژه دارند
یا باید به اخلاق‌شان تن دهی
و زنی که با اخلاق‌شان بسازد
یا اگر از خلق و خوی‌شان در رنجی
و زنی با چنین ویژگی‌ها نمی‌خواهی
دو راه بیشتر پیش رویت نیست؛
ازدواج کنی با آن‌که می‌پسندی
یک عمر
می‌گویم یک عمر یعنی «یک عمر»
شکاف میان دو خاندان را بپذیری
شکاف که چه عرض کنم
دو گسل در کنار هم
همان‌که در علم زمین‌شناسی می‌گویند
از فشارشان به هم
و در رفتن دندانه‌های تحت فشار
همان زلزله معروف رخ می‌نماید
و چه بسا گاهی آتشفشان
و تو کجایی؟
تو دقیقاً در همان محل اتصال دو گسل
جایی که از دو طرف فشرده می‌شوی
با دندانه‌های سخت و محکم و شاید هم مذابّ
این انتخاب اول
تا دنیا دنیاست و تا دو خانواده پابرجا هستند
تو یک وصله ناجوری
که دو طیف متضاد را با هم جمع کرده‌ای
در حاشیه دو گسل

اما انتخاب دوم، رنج درونی‌ست و سازش
به وسط گسل بیایی
در محیطی امن و آسوده چادر بزنی
پیرامون تو سراسر سکوت باشد
و هر درگیری که رخ نمود
دو خانواده با هم حل نمایند
زیرا تو بر خواسته‌هایت پای نفشرده‌ای
و بر یک خُلق و خو باقی ماندی
همان خُلقی که یک عمر تحمل کردی
اگر چه دوست نداشتی
اما به این تحمل «عادت» داری!

چنین گسلی اگر چه ممکن است در جاهایی داغ باشد
ولی پاهای تو
به تمام داغی آن عادت دارند
و نقاط کمتر گرم را می‌شناسند
اگر زن تو چون مادرت باشد
یا چون سایر زنان خویش و قومت
در فرهنگ و اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی
درست است که نمی‌پسندی
ولی بلدی چطور از چاله‌هایش بپری
تا گرفتار چاهش نشوی
و شکافی بین دو خانواده نخواهد بود
که تو
بله تو
مجبور باشی آن را پر کنی
با تمام گوشت و پوست و استخوان خود!

اگر دختری دیدی که به این سادگی پشت پدر و مادرش پناه گرفت
یاد بگیر که پشت پدر و مادرت پناه بگیری
اگر او نمی‌تواند رنج چشم‌های تیز و درنده و شماتتگر خانواده‌اش را تحمّل کند
تو نیز نکن
تو چرا باید این رنج را بکشی؟
این منطق تعامل و ارتباط اجتماعی‌ست
که یک قدم پیش
و انتظار یک قدم از طرف مقابل
اگر چه می‌دانم شما مرد هستی
و مردان بر عهد خود استوارند معمولاً
و نمی‌پذیرند که رنجی بر زوجه‌شان نشیند
و همه را چون کوه بر پشت می‌کشند
که بودم
و کشیدم
و صد البته پشیمان نیستم و خدای را نیز شاکرم به این منّت
اما
قاعده تعامل و ارتباط «پایدار» این است
شما یک قدم کوتاه بیایی
طرف مقابل هم بیاید
اگر پدر و مادرتان را قانع کنید که یک قدم از خواسته‌هایشان پایین بیایند
و زوجه نیز خانواده خود را قانع نماید
بر این تعامل می‌توان امید بست

اما اگر نشد
خداوند اختیار شما را سلب نکرده است
و اختیار دیگران را نیز به شما نسپرده است
پدر و مادر شما مختارند
شما هم مختار
البته تکلیف فوق طاقت هم ندارد
می‌توانید همه چیز را به گردن خانواده بیاندازید و رها کنید
نگران نباشید
اما اگر قرص قرمز را بردارید
کاری که نئو در ماتریکس یک کرد
افتخار بزرگی برای شماست
این‌که آماده هستید برای سال‌های سال
فشار دو گسل را تحمّل کنید
تبریک دارد این انتخاب
و شایسته کف زدن حضّار و نُظّار
اما آماده باشید
برای یک زندگی راحت در زیر یک چتر آرامش‌بخش، کلاهی ندوزید
حتی فرزندان شما نیز از طعنه‌های دو خانواده
و رنجش‌های آتی
آسوده و مصون نخواهند بود

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
فرهنگسازی جِلدی + چهارشنبه 95 اردیبهشت 22 - 5:57 صبح

یک سؤال بسیار ساده:
«آیا تصاویری که روی جلد دفتر مشق کودکان چاپ شده
در رفتار آن‌ها
یا آرزوهایشان
یا آینده‌ای که برای خود ترسیم می‌کنند
در نقشه‌هایی که می‌کشند
تأثیر دارد؟!»


سؤالی‌ست که از خیلی وقت پیش‌ها مطرح بوده
در ذهن خود من هم بوده
از وقتی تصاویر کارتون‌های غربی روی دفاتر زیاد شد
همیشه
هر وقت این دفترها را می‌دیدم
از خودم می‌پرسیدم
همین سؤالی که اکنون از شما پرسیدم

پسرم
سیدمرتضی
کلاس اولی
چند روز پیش
به صورت کاملاً ناگهانی
وقتی در حال رانندگی بودم
وقتی دفتر مشقش همراهش نبود
وقتی در حال مشق نوشتن هم نبود
رو کرد به من و پرسید:
«بابا انرژی هسته‌ای چیه؟»
- یه قدرت خیلی زیاده که باهاش کارای زیادی میشه کرد، مث تولید برق.

هنوز متوجه نشده بودم برای چی پرسیده اینو
حدس زدم
شاید توی اخبار شنیده
یا از دوستاش
یا از معلّمش
در ادامه گفت:
«من می‌خوام وقتی بزرگ شدم انرژی هسته‌ای درست کنم!»

تعجّبم بیشتر شد
گفتم: «چطور به فکر انرژی هسته‌ای افتادی حالا؟!»
- عکسشو رو دفتر مشقم دیدم!



یادم افتاد
چند روز پیش
دفتر مشق قبلیش تموم شد
و این دفتر جدید رو بهش دادم
قصه از این‌جا شروع شده!

نه این‌که حالا حتماً تا بزرگسالی
تمام این خاطرات در ذهنش باقی خواهد ماند
که بگوییم این تبلیغ چقدر تأثیرگذار بوده
ولی
در دلش که می‌ماند
تأثیر روحی
این‌که نگاهش به موضوع متمایل شود
که وقتی بزرگ شد
وقتی با موضوع مورد نظر واقعاً برخورد کرد
به عنوان یکی از انتخاب‌های جدّی پیش رویش در زندگی
کشش روحی در خود احساس نماید
حتی اگر فراموش نماید و نفهمد چرا این کشش و میل از درونش زبانه می‌کشد!

حالا فکرش را بکنید
وقتی جلد دفتر مشق کودکمان
تصاویر مبتذل و مستهجن چند شخصیت کارتونی غربی...!
یعنی...
دلبستگی و علاقه‌مندی‌های مردم جامعه سی سال بعد را
ما داریم امروز طراحی می‌کنیم و می‌سازیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
رمزگشایی شبانه + سه شنبه 95 اردیبهشت 14 - 8:51 صبح

سال‌هاست که خودشان شب پهن می‌کنند
صبح جمع
مشکلی نبود
تا چند ماه پیش
با تغییراتی که در فضای منزل دادم
اتاق مشترک پیدا کردند
و در سه نقطه از اتاق
سه رختخواب

این‌بار برایشان تفاوت می‌کرد
این‌که کجای اتاق پهن کنند
کنار میزهای تحریر اولویت عجیبی داشت
جایی که به در ورودی اتاق نزدیک‌تر بود
و چالش شد
قرار گذاشتیم هر که زودتر پهن کرد
انتخاب با او
مدتی جواب داد
اما...
آن‌قدر در پهن کردن رختخواب تعجیل می‌کردند
که باز هم رقابت شدید شد
این نیز دیگر جواب نداد
باید برنامه‌ریزی می‌کردیم
قانون می‌گذاشتیم
چیزی که عادلانه باشد
چنین شد که نظمی حاکم کردم
اما برای تبیین آن...

یادم هست سال‌ها پیش
سایت سازمان امنیت ملّی شیطان بزرگ را که می‌نگریستم
بخشی برای کودکان داشت
بخشی که
رمزنگاری و کشف رمز را
بمثابه یک بازی
به آن‌ها آموزش می‌داد



من هم به رمز نوشتم
این برنامه شبانه را
نه رمزی پیچیده
از کدهای عددی استفاده کردم
تا حدّی ساده
و مدتی‌ست هر شب
هر کدام‌شان
جلوی کابینت شیشه‌ای آشپزخانه می‌ایستند
رمزگشایی می‌کنند
عددها را تطبیق می‌دهند
و از یافتن جای خود لذّت می‌برند
لذّتی که هر انسانی از «حلّ مسأله» می‌برد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نظم ِ درونی + شنبه 95 اردیبهشت 11 - 2:31 عصر

با گفتن می‌شود؟!
به نظر شما چقدر باید به یک کودک بگویی: «منظّم باش!»
تا منظّم شود
آن‌هم تا این‌قدر یعنی؟!
اصلاً گفتن و تکرار اثر دارد؟!
یا بر لجبازی می‌افزاید؟!

فرزندانم منظّم‌ند
بیش از آن‌چه انتظار می‌رود
انتظار از کودکانی دبستانی*

دیروز عصر
جمعه یعنی
یکهو این را دیدم
چیزهایی که مریم روی تخته‌سفیدش نوشته بود



دیدم برنامه‌ریزی کرده است
برای نظمش
کودکی سوم دبستانی
پرسیدم: «کسی گفته این را بنویسی؟»
فکر کردم شاید معلّمش گفته
یا پرورشی مدرسه
چون من که نگفته بودم
پاسخ داد:
«نه! خودم به ذهنم رسید»

نظم گفتنی نیست
اصلاً اخلاق این‌طور است
کودک نگاه می‌کند و می‌آموزد
گفتن نمی‌خواهد
وقتی نظم ببیند
وقتی برنامه‌ریزی ببیند
یاد می‌گیرد

این‌طور اگر بیانگاریم...
با خود می‌اندیشیدم امروز
تربیت اصلاً کاری ندارد
سه تا بچه باشد یا سی‌تا
همه‌شان را می‌شود بدون زحمت تربیت کرد
کافیست اول خود را تربیت کنی!

*صرف نظر از رخصت‌هایی که خودم داده‌ام
لباس را تا نکرده مثلاً در کشو بگذارند
گفته‌ام همین‌که جمع می‌کنند و در جای خود می‌نهند کافیست
زیرا خودم هم عادت به تا کردن ندارم
و بر نظمی که خودم نداشته باشم امرشان نمی‌کنم!
:)

پ.ن. افتاده است روی دور
امروز از مدرسه آمده این را نوشته:



برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   96   97   98   99   100   >>   >

پنج شنبه 04 تیر 19

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X