اندیشه، حکمت را ثمر می دهد . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
فسنجون + شنبه 94 آذر 28 - 6:42 صبح

فسنجان دوست ندارد!
عجیب نیست
بله می‌دانم
خیلی آدم بزرگ‌ها هم هستند
دیده‌ام
بعضی غذاها باب طبع‌شان نیست اصلاً
ولی عکس‌العمل ما مقابل یک کودک چیست؟
وقتی می‌گوید فلان غذا را نمی‌خورم!

سیده‌مریم و سیدمرتضی دیوانه فسنجان‌ند
مریم اصلاً آن را در برنامه گنجاند
و بر آن اصرار داشت
اما هر بار که می‌پزم
سیداحمد مخالفت می‌کند
سخت می‌گیرد و نمی‌خورد

خانواده‌ها مواضع متفاوتی اتخاذ می‌کنند معمولاً
در چنین شرایطی
بعضی با محروم کردن مبارزه می‌کنند
دعوا راه می‌اندازند؛ یا همین یا هیچ!
کودک گرسنه بماند که چه؟!
چون باید غذایی را که شما دوست داری دوست داشته باشد؟!
جبر است؟!
در ذائقه هم اختیاری نیست؟!

بعضی هم به راحتی می‌گذرند
حوصله قلدری ندارند یعنی
نان و پنیری جلوی وی می‌گذارند
می‌خواهی آن بخور، می‌خواهی این!
فرقی هم برای‌‌شان نمی‌کند
وقت فکر کردن هم ندارند شاید
که آینده این کودک چه می‌شود
اگر نسبت به غذاها انعطاف نداشته باشد
و همین ناز کردن‌ها و نفس‌محوری‌هایش
بعداً به امور دیگر سرایت کند
آدمی شود که ذائقه‌محور است
هر چه بخواهد می‌کند
و از هر چه میلش نباشد دوری می‌گزیند!
مگر نباید یادش دهیم که «میلش» را فدای «عقلش» کند
مگر تربیت جز این است؟!

من اما وقت گذاشتم
این‌بار که فسنجان پختم
وقتی گفت: دوست ندارم
نیم‌ساعتی شاید با وی سخن گفتم
چنین مضمونی تقریباً:

پسر گلم
میل خودت است
می‌خواهی بخور یا نخور
اما یک مطلب
به آینده فکر کن
امروز در این خانه هستی و هر چه بخوری و نخوری اهمیتی ندارد
فردا در جامعه
اگر نسبت به غذاها انعطاف نداشته باشی
اگر سفت و محکم روی هوس و میل خودت پابفشاری
دیگران از تو آزرده خاطر می‌شوند
هر بار مهمانی که بروی
صاحب خانه به اضطرار می‌افتد:
وای فلانی دارد می‌آید که فلان غذا را نمی‌خورد
مجبور می‌شود دو رنگ غذا درست کند
یک غذای دیگر فقط به خاطر تو
آیا آدم‌های دیگر باید برنامه‌شان را به خاطر تو عوض کنند؟!
بله
عوض خواهند کرد
به خاطر آبروی خودشان
ولی این از اعتبارت خواهد کاست
دیگر آن‌قدر که دوست داری
پیش مردمان عزیز نخواهی بود
شاید در برابرت چیزی نگویند
ولی در دل‌شان...
تو دیگران را با این وسواس‌ها سر غذا خوردن خواهی آزرد

اما
بدان که ذائقه بر عادت شکل می‌گیرد
قاشق‌ها را کوچک بر دهان بگذار
فسنجان و پلو را مزّه‌مزّه‌کنان بخور
زود قورت نده
بگذار مزه غذا را خوب حس کنی
و با خودت بگو: چه خوشمزه!
به خوشمزگی غذا بیاندیش
و تلاش کن تا آن را دوست داشته باشی
آیا تو باید اسیر زبانت باشی
و او برای تو تصمیم بگیرد
که چه بخوری و چه نخوری؟!
یا زبان در خدمت توست
و تو باید بر آن حکم‌برانی؟
حاکم کیست؟
تو یا زبانت؟!
تو می‌توانی!
بر نفست غلبه کن و عاقلانه بیاندیش!

راستش خیلی امیدوار نبودم
فقط به تکلیف عمل کردم
او بیشتر از آن‌که عاقلانه عمل کند تابع احساسات است
گذشته هر فرزندی آیینه آینده اوست
تک‌تک‌‌شان را می‌شناسم
روحیات و توانمندی‌هاشان را

اما خورد
تا ته غذا را با میل و رغبت
ته بشقاب را هم درآورد
انگار با همان لذّتی که سیدمرتضی فسنجان را می‌خورد!
و رفت مدرسه
و من عکس گرفتم
و من فکر کردم
و من از خدا تشکر کردم
و من به این اندیشیدم
که اختیار انسان چقدر قدرتمند است
و اگر چوب و چماق در کار نباشد
با سخن گفتن و قانع ساختن...

اصلاً اگر روح انسان مریض نباشد
قانع شود، عمل می‌کند

یحتمل قانع نمی‌شوند که لجبازی کرده
مخالفت می‌نمایند
کودکان و نوجوانان و جوانان امروزمان!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 54 + چهارشنبه 94 آبان 20 - 5:0 صبح

در این زمانه ای که مشغله ی انسان ها زیاد است و دسترسی به اساتید که بخواهیم خدا را تعقلی جستجو کنیم تا از تقلید به در آییم همانطور که قرآن می فرماید و فرصتی نیست،
تکلیف انسان در جستجوی خدا چه می شود؟
از یک طرف زمان و مشغله ها اجازه نمی دهد در پی تعقل باشیم و از طرف دیگر دسترسی به اساتید فن کم است و اگر کسی وجود دارد از فلسفه نمی داند که راهنمایی کند و از فلسفه نمی داند و او هم بیشتر به تقلید دعوت می کند حال برای ایمان آوردن و برون شد از ظلماتی که فرموده اید و گذر از تنهایی و رسیدن به یک هادی و راهبر چه باید کرد؟

این نیز یکی دیگر از شبهاتی‌ست که ما بدان گرفتاریم
از اشتباهاتی که رایج شده
این‌که می‌پنداریم
این ما هستیم که به دنبال خدا می‌گردیم
و به دنبال هادی و راهبر
و به دنبال یک هدایتگر

اما وقتی به قرآن مراجعه می‌کنیم
وقتی به سنت‌های الهی می‌نگریم
می‌بینیم که قضیه برعکس است
در روایات ما هم این مطلب ذکر شده
این‌که
ابتدا خداوند است که به سراغ ما می‌آید
اوست که هدایت را آغاز می‌نماید
اوست که حجت را بر همه تمام می‌کند
بر تک‌تک آدم‌ها

ما گمان می‌کنیم آن‌که در جنگل‌ها زندگی می‌کند
در عمق جنگل
و دسترسی به کتاب‌های آسمانی ندارد
به هادی و راهبر
او پس باید از گمراهان باشد
و دلیلی ندارد تا هدایت شود!

اما خداوند در قرآن تأکید دارد که برای هر امتی هادی می‌فرستد
و برای هر انسانی
اتمام حجّت می‌نماید
حتی اگر در اعماق بلاد کفر ساکن باشد

پیامبران را خداوند ارسال کرد
بدون آن‌که ما به دنبال‌شان باشیم
و از خداوند هادی خواسته باشیم

بنابراین
با توجه به تعالیمی که از روایات فراگرفته‌ایم
و آن‌چه در قرآن ذکر شده
مسیر هدایت از خداوند آغاز می‌شود
او ابتدا پل می‌زند

وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَیَتُوبُ اللَّـهُ عَلَى مَن یَشَاءُ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (التوبة: 15)

 وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَیِّئًا عَسَى اللَّـهُ أَن یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّـهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (التوبة: 102)

وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّـهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَاللَّـهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (التوبة: 106)

در آیاتی که توبه به خداوند ارجاع داده شده
بعضی گفته‌اند
توبه به معنای روی برگرداندن به سمت شخص است
و این‌که گفته شده خداوند توبه می‌کند
این است که خداوند ابتدا به سوی آن فرد رو می‌گرداند
و توجه می‌کند

ظاهراً در روایات هم هست
این‌که وقتی فردی احساس می‌کند حال توبه دارد
بداند که ابتدا خداوند به او رو کرده است
که چنین حالی به وی دست داده

ما نباید فراموش نماییم
که خداوند ما را فراموش نکرده است
و اوست که از ابتدای خلقت بشر
خود را مکلف کرده تا او را هدایت نماید
علمای ما «قاعده لطف» را دلیل این هدایت می‌دانند
و دلیل نبوّت
و خداوند شرایطی را بری هر فرد فراهم می‌کند
تا به راه راست هدایت شود

خداوند وعده کرده که هیچ کس را بدون حجّت عقاب نمی‌کند
و قبل از مرگ
حجّت را تمام می‌کند
تا در صحرای محشر
هنگام حساب و کتاب
زبان کسی دراز نباشد!

قُلْ فَلِلَّـهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ (الأنعام: 149)

اما مسیر حجیّت و هدایت این‌طور نیست
که بر هر مرد و زنی آیاتی مانند قرآن نازل گردد
یا الهام و وحی به سراغ وی بیاید
هدایت تدریجی‌ست
هر فردی در اتفاقات روزمره زندگی
دچار ابتلائاتی می‌شود
و موضع‌گیری‌هایی می‌کند
اگر در این موضع‌گیری‌ها مسیر عدالت و انصاف را پی گرفت
خداوند او را پله‌پله ارتقاء فهم می‌بخشد

مثال:
در یک دعوای خانوادگی ساده
متوجه می‌شود حق با فلانی‌ست
ولی به خاطر این‌که طرف دعوا بردار خودش است
ترجیح می‌دهد طرف برادر را بگیرد
و به ناحق رأی دهد
این فرد در همین مسأله کوچک شکست خورده
از مسیر هدایت دور شده
و از مراحل بالاتر فهم دور می‌ماند

اما اگر مسیر انصاف را پیش گرفت
و از حق دفاع کرد
به مرحله بعد راه می‌یابد
و خداوند ملائکه بسیاری خلق کرده
که امور این عالم را تدبیر می‌نمایند
این‌طور که در روایات ما وارد شده
لذا
برای ملائک دشوار نیست که تک‌تک آدم‌ها را به حساب و کتاب آورند
برای ملائکه‌ای که گفته‌اند تک‌تک دانه‌های باران را با حساب و کتاب فرومی‌ریزند!

موفق باشید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 53 + یکشنبه 94 آبان 17 - 9:0 عصر

ما زمانی گزاره ی «مغز درون خمره» که پاتنم عنوان می کند خود متناقض می گوییم که نگاهی غیر الهی به آن داشته باشیم.
یعنی چه؟
یعنی اصالت انسان را به جسم او بدهیم و ماده را در سرشت انسان اصیل بدانیم در صورتیکه در نگاه الهی اصالت انسان در روح اوست.
پس زمانی که مغز شخص الف را از جمجمه بیرون می آورند و در خمره قرار می دهند و در صورتی که نگاه ما الهی باشد همان شخص الف در خمره قرار می گیرد نه اینکه شخص الف در جمجمه بماند زیرا مغز شخص الف به همراه روحش که اصالت اوست از جمجمه به خمره منتقل می شود نه اینکه دیگر شخص الف نباشد.
و اینجاست که این گزاره دیگر خود متناقض نخواهد بود.

أحسنت
به نکته بسیار مهمی اشاره فرمودید
این یکی از گرفتاری‌های ماست
تحلیل رابطه روح و جسم
در فلسفه اسلامی

شاید شبهه «معاد جسمانی» را شنیده باشید
یکی از مسائل مهم و گرفتارکننده علم کلام و فلسفه
موضوعی که با کلام ابن سینا بیشتر گره خورده است
جایی که از نظرگاه فلسفی خویش
قادر نیست «جسمانی بودن معاد» را ثابت نماید
ولی به دلیل ایمان خود
آن را می‌پذیرد:
http://tahoor.com/fa/Article/View/25720

فلاسفه پس از شیخ نیز درگیر این مسأله بوده‌اند
و باید به آن پاسخ می‌دادند
اما مشکل اصلی کجاست؟!

دقیقاً در این‌جا:
وجود نمی‌تواند با عدم منقطع گردد
و دو پاره شود!

دقت بفرمایید
اگر شیء الف معدوم شود
به نحوی که دیگر «نباشد»
و سپس دوباره موجود گردد
آن دیگر شیء ب خواهد بود
نه شیء الف!
چرا؟!
زیرا قائلین به نظریه «وحدت شخصیه وجود»
نمی‌توانند بپذیرند دو وجود دارای شخصیت واحد باشند!

وجود اساساً یک امر یکپارچه و بسیط در فلسفه اسلامی‌ست
قابل تجزیه نیست
قابل تخلخل به عدم هم نیست
اگر حتی شما دو شیء را ببینید که در همه چیز مانند هم باشند
قطعاً دو تا هستند
زیرا دو وجود دارند
دو وجود منحاذ و متباین

علامه طباطبایی (ره) و بزرگان متأخر
بیشتر این مسأله را با «محور گرفتن روح انسان» حل کرده‌اند
این‌که انسان اگر جسمش معدوم می‌شود
روحش که باقی‌ست
و شخصیت و هویت انسان به روح وی است

برای آن هم ادله‌ای دارند
مثل این‌که معاصی و فضایل انسان که به پای جسم وی نوشته نمی‌شود
این‌که تمام جسم چند سال یک‌بار عوض می‌شود
سلول‌ها می‌میرند و سلو‌ل‌های جدید می‌آیند
ولی این انسان همان انسان است
پس هویت او به روح اوست
و آن باقی‌ست

دو تالی دارد این نظریه
نخست این‌که باید قبول کنیم جسم برزخی و آخرتی
متفاوت از جسم دنیایی‌ست
از نظر وجود یعنی
وجودهای مختلفی هستند
و دیگر این‌که
باید به جاودانگی و عدم فنای روح معتقد شویم
به این‌که
اگر خداوند فرموده «کل من علیها فان»
شامل روح نمی‌گردد
پس روح می‌ماند و از بین نمی‌رود
تا دو روح نگردد
و همان شبهه جسم درباره روح تکرار نشود
http://www.hawzah.net/fa/Seminar/View/79664

حالا اگر شما انسان را «روح» بدانید
این روح البته که اگر از جمجمه به خمره منتقل گردد
هیچ تناقضی در کار نیست
اصلاً یک وجودی‌ست این روح
که غیر از مغز است
این‌جا ما یک وجود القایی محض داریم
یعنی همان روح
یک‌بار به مغز در جمجمه القاء شده
و بار دیگر به مغز در خمره
نه مغز در جمجمه «من»‌ هستم
و نه مغز در خمره «من» هستم
هر دو
دو ظرف هستند برای «من»

با این‌نگاه
شبهه مغز در خمره اصلاً منتفی‌ست
بحث بر سر ظرفیت و جابه‌جایی «من» از یک ظرف به ظرف دیگر است
دانشمند خبیث هم نمی‌تواند این انتقال را صورت دهد
تنها خدایی که این روح را در یک ظرف قرار داده
می‌تواند آن را بیرون کشد و در ظرف دیگر نهد
چرا که در فرض ما
دانشمند هم یک انسان است
او که خودش فرشته نیست
از ملائکه نیست که فراتر از انسان
بتوانند روح را مستقل از جسم درک نمایند

اما اگر مانند استاد حسینی(ره) و البته شاید خود ابن‌سینا
جسم و روح را متعلّق به هم بدانیم
در ارتباط با هم
و انسانیت انسان را به این «ترکیب» تصوّر کنیم
بگوییم «من» متشکل از روح و جسم به صورت پیوسته است
با هم
این‌جا دیگر نمی‌توانیم آن‌چه شما فرمودید را معتقد گردیم
تا روح از جسم خارج می‌شود
دیگر «من» نیست
و اگر در جسم دیگری قرار بگیرد
یک «هویت» دیگر پدید می‌آید

در هر صورت این بستگی به نظریه شما درباره واقعیت روح دارد
و تعریف انسان

در این میانه مشکل اصلی در این‌جاست
که وقتی سخن از روح به میان می‌آید
ما در حال صحبت کردن در موضوعی هستیم
که قوه تفکّر ما قادر به تحلیل آن نیست
اگر عملکرد عقل را سنجشی بدانیم
این‌که تا مقایسه نکند
تا دو چیز را با هم نسنجد
درکی از هیچکدام ندارد
درباره با هویت و چیستی روح
نمی‌توانیم قضاوتی نماییم
عقل خود را یعنی قادر نمی‌دانیم به حکم دادن
این‌جاست که درباره معاد جسمانی و برزخ هم باید قائل به تعبّد شویم
هر آن‌چه پروردگار فرموده بپذیریم
و قبول کنیم
که عقل ما راهی ندارد تا آن را اثبات یا نفی نماید
زیرا محیط به موضوع مورد بحث نیست

موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
طرح جابر بن حیّان + یکشنبه 94 آبان 17 - 11:40 صبح

تا قبل از این‌که کودکانم به مدرسه بروند
خبری از آن نداشتم

ظاهراً از مخترعات غربی‌هاست
در مدارس‌شان
که کودکان را با پژوهش آشنا سازند
با شیوه‌های آن
در عمل
science fair experiment

مقوای ضخیمی را انتخاب می‌‌کنند
برای این‌که بایستد
از دو طرف تا می‌زنند
هر قسمت از مقوا یک عنوان پژوهشی دارد
باید محتوای خاص خودش را در بر گیرد

آموزش و پرورش نیز ترویج کرده
و چندسالی‌ست رواج یافته
طرح جابر بن حیان

ویکی‌پدیا آن را این‌طور معرفی کرده:

به طور کلّی رقابتی‌ست که شرکت‌کنندگان نتایج پروژه علمی خود را در قالب یک گزارش، یک تابلو و مدل‌هایی که خودشان ساخته‌اند به نمایش می‌گذارند. نمایشگاه‌های علم فرصتی را در اختیار دانش‌آموزان ابتدایی، متوسطه و دبیرستان قرار می‌دهد تا در فعالیت‌های علم و فناوری با یکدیگر رقابت نمایند. نخستین بار در سال 1950 میلادی این‌قبیل نمایشگاه‌ها در ایالات متحده رواج یافت. سپس توسط نمایشگاه بین‌المللی علم و مهندسی اینتل (ISEF) به عنوان یک نمایشگاه علمی ملّی معرفی شد.

ظاهراً شرکت سخت‌افزاری اینتل
هر سال برندگانی را معرفی کرده و جایزه‌شان هم می‌دهد: فهرست برندگان

دختر من نیز در این نمایشگاه شرکت کرد
همین نمایشگاه خارجی که در ایران با نام طرح جابر بن حیان معرفی شده است

نمی‌دانم آیا این کار صحیح است یا خیر
این‌که یک طرح غربی را
عیناً به همان شکل وارد کنند
و نام یک دانشمند ایرانی را بر آن بگذارند

(به ما حتی گفتند که «بسم‌الله» نباید بالای تابلو باشد
و من چون مخالفت کردم
یک آرم جمهوری اسلامی گذاشتیم که هم نام «الله» باشد
و هم با قوانین طرح جابر مخالفت نکرده باشد!)

بهتر بود شاید
کلاً از صفر تا صد را یک شکل دیگر معماری می‌کردند
هم شکل تابلوها را
هم شیوه چینش داده‌ها را
و هم نحوه برگزاری را
و بعد...
در آن شکل جدید، یک نام ایرانی بر آن می‌نهادند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 52 + چهارشنبه 94 آبان 13 - 11:0 عصر

آیا همه به این خود متناقض بودن اذعان دارند یعنی مخالفان پاتنم که از این گزاره دفاع می کنند هم به خود متناقض بودن آن اقرار می کنند یا فقط پاتنم به این مساله اذعان دارد؟زیرا اگر همه به این مساله اقرار کنند که خود متناقض است که دیگر پرونده اش بسته می شد ولی به گمانم عده ای این خود متناقض بودن را قبول نمی کنند که از آن دفاع می کنند و بازی ادامه دارد.
در نظر بگیریم مغز کسی را از جمجمه بیرون نیاورند و در خمره قرار ندهند تا گزاره تغییر کند و خود متناقض شود و در همین جمجمه ای که قرار دارد همان کاری را انجام دهند که وقتی در خمره بود آیا این گزاره هم خود متناقض می شود؟زیرا دیگر هویت فرد که تغییر نکرده بلکه مجدد دانشمندی وجود دارد که بر مغز درون جمجمه ای القائاتی صورت می دهد و فرد بدون آنکه بداند آن ها را باور می کند و دیگر دو یا چند هویتی هم به وجود نمی آید و خود متناقض هم نمی شود.

مگر همه به وجود خداوند ایمان دارند؟
با این‌که ده‌ها برهان قطعی بر وجود خدا بیان شده است؟!
این‌که گروهی براهین واضحه را نپذیرند
چیز عجیبی نیست
زیرا عرض کردیم در ایمیل‌های قبلی
که «اختیار» حاکم بر «اراده» و «تفکر» و «تصمیم» است
بعضی «نمی‌خواهند» که بپذیرند!
چاره چیست؟

بله
اگر ادله‌ای از ایشان در دست دارید
از مخالفان
بفرمایید تا پاسخ گفته شود

هیچ پرونده‌ای هرگز بسته نخواهد شد
شما خیلی خوش‌بینانه به انسان‌ها می‌نگرید
انگار که همه خوبند
و مشکل‌شان تنها عدم آگاهی‌ست
که اگر آگاه شوند
همه‌شان حرف حق را می‌پذیرند!
متأسفانه این‌طور نیست
این‌گونه نیست که همه تسلیم برهان شوند
و پرونده حرف‌های نادرست بسته شود
همیشه مغالطه هست
و باطل‌گرایان از مغالطه بهره می‌جویند
همیشه این‌طور بوده
و همیشه این‌طور خواهد بود

اگر مغز کسی را از جمجمه بیرون نیاورند و در خمره قرار ندهند
گزاره چه تغییری می‌کند؟!
چطور می‌توانند در همین جمجمه که هست
به او القاء کنند؟!
چه چیز را القاء کنند؟!
مثلاً فیلم «اینسپشن»؟!
خب، این می‌شود خواب
رؤیا
فرد را در رؤیا قرار دهند
و چیزهایی را به او نشان دهند
آیا وقتی چیزهایی را در خواب می‌بینیم
آن چیزها غیرواقعی هستند؟!

این سؤال مهمی است که ابتدا باید به آن پاسخ گفت:
آیا آن‌چه در خواب می‌بینیم غیرواقعی‌ست؟!
پس چرا آثار واقعی دارد؟
چرا از آن می‌ترسیم و از خواب می‌پریم
یا خوشحال می‌شویم و بی‌اختیار در خواب لبخند می‌زنیم؟
ترس و لبخند ما واقعی‌ست
چطور می‌شود یک امر وهمی و غیرواقعی اثر واقعی داشته باشد؟!

پس اولا باید بدانیم که اگر چیزی به ما القاء شود
که البته قطعاً می‌شود
زیرا گفتیم که خداوند در قرآن فرموده این مطلب را
که شیاطین وحی و القاء دارند به دوستانشان
و تنها عباد مخلص هستند که از این القاء مصونیت دارند
که حتی رسول مکرم (ص) نیز در معرض القاء شیطان بودند
که خداوند می‌فرماید اگر تو را حفظ نمی‌کردم
به تو القاء می‌شد از سوی شیطان
خب
اما این القاء اول باید بدانیم که واقعی‌ست
وهمی و خیالی نیست
اما سنخ این القاء از چیست؟
از سنخ وجود حقیقی ماست؟
اگر از سنخ وجود ما نیست
چطور می‌تواند آثاری از سنخ ما داشته باشد؟!
و در ما تأثیر نهد؟

پس اصل دومی که باید بپذیریم این است که این القاء در وعاء ما قرار دارد
یعنی ما با دو هویت مواجه نیستیم
دو «من» نداریم که یکی در خمره باشد و دیگری در جمجمه
یکی در وعاء و فضای الف و دیگری در فضای ب
دو فضایی که با هم متباین باشند
بلکه در فرض اخیر
این‌که شما بدان اشاره فرمودید
هر دو در یک وعاء قرار داریم
هم ما و هم القاء به خودمان

هیچ پارادوکسی هم در کار نیست
و دو هویت شکل نگرفته است

تنها اتفاقی که در این‌جا افتاده است
این‌که
در طول روز اعصاب مغز دریافت‌هایی از حواس ظاهری دارند
از چشم و گوش و ...
و در شب
همین اعصاب در مغز دریافت‌های دیگری دارند
کاملاً مشابه همان دریافت‌های روزانه
با این تفاوت که منشأیی متفاوت دارند
این ادراکات شبانه از جای دیگری برخاسته‌اند
مثلاً از تصرّفات جن در انسان
یا تصرّفات ملائکه
یا تصرّف به قول شما دانشمند خبیث

اما مغز در این‌جا خطا نمی‌کند
این بحث را شهید مطهری (ره) در پاورقی‌های اصول فلسفه دارند
در آن فهرست‌هایی که برای شما ارسال کردم نیز باید باشد
این‌که «حس خطا نمی‌کند»
بلکه ما در بیان ادراکات حسی خطا می‌کنیم

در هوای گرگ و میش پیش از صبح
یک سیاهی را می‌بینیم
و می‌گوییم: برادرم آمد!
بعد که نزدیک شد می‌فهمیم برادر دوستمان بود!
این‌جا شهید می‌فرماید که ما در بیان گزاره حسی خطا کردیم
نه این‌که حس خطا کرده باشد
حس به ما گفت: یک سیاهی دارد می‌آید!
ما چیزی به این واقعیت افزودیم: برادرم!
و گزاره را غلط ساختیم.

عین همین مطلب در مثال شما روی می‌دهد
ما ادراکی در مغز خود داریم که واقعی‌ست
وقتی از آن گزارش می‌دهیم
باید بگوییم:
مغز من پالس‌هایی را مبنی بر یک شیء مدوّر دریافت کرده است!
اما به جای این مطلب معتقد می‌شویم:
چشم من یک شیء مدوّر دیده است!
که البته این گزاره دوم مشکوک است
زیرا آن‌چیزی که برای مسلّم است
گزاره نخست است
یعنی ما تنها از علم حضوری خود می‌توانیم گزارش دهیم
و آن علم حضوری چیست؟
ادراک یک شیء مدوّر
اما این‌که آیا پالس‌های آن دقیقاً از چشم آمده‌اند
یا چیزی در این میانه واسطه شده
و پالس‌ها را ایجاد کرده
ما این را نمی‌توانیم قطعی بگوییم

درست مانند سحر و جادو
می‌گویند سحر تصرّف در بیننده است
در اندیشه او
یعنی اگر او طناب را مار می‌بیند
نه این‌که طناب مار شود
بلکه تصرّف در نفس وی می‌کند ساحر
که طناب را مار تصوّر می‌نماید
که اگر همان لحظه با یک دوربین فیلم‌برداری کنی
هیچ ماری در کار نیست!
فقط نفس فرد حاضر در صحنه را دچار القاء نموده‌اند!

خب حالا چه کنیم؟!
چه چاره داریم که این قبیل القائات را کشف کنیم؟!

نخست باید بپذیریم که این القائات نافی واقعی بودن ادراکات ما نیستند
زیرا خود این القائات نیز
واقعی می‌باشند
ثانیاً
ما راهی نداریم برای کشف این القائات
جز این‌که به خداوند پناه ببریم
زیرا خداوند خود این مطلب را به رسولش (ص) می‌آموزد
که اگر الطاف الهی نباشد
حتی او نیز از القائات مصون نخواهد ماند
القائاتی که حتی به مغز درون جمجمه نیز رحم نمی‌کند
مگر وسوسه شیطان جز همین القائات است
و غیر این است که همین القائات سبب انحراف جامعه بشری
در طول تاریخ شده است؟!

البته راهی هست
خداوند راهی برای حل مشکل ما گذاشته است
شهید صدر (ره) معتقد به این راه است
این‌که ما با قاعده عدم تماثل
قاعده‌ای که مفاد آن چنین چیزی‌ست
«ممکن نیست که یک حالت تکرار شود
در حالی‌که سبب آن تکرار نشده باشد
با توجه به این‌که هزاران حالت دیگر هم محتمل بوده است»

وقتی دایره حالات محتمل برای یک رویداد واقعاً زیاد باشد
ذهن ما نمی‌پذیرد که یک حالت پیوسته تکرار گردد
مگر این‌که آن تکرار ناشی از تکرار سبب آن حالت باشد!

با توجه به این قاعده
وقتی ما با ترکیب احتمالات ممکن برای رویدادهای زندگی
با حجم زیادی از حالاتی مواجه می‌شویم
که اتفاق نمی‌افتند
و به جای آن همه حالات گوناگون
پیوسته یک حالت اتفاق می‌افتد
حکم می‌کنیم که حتماً سببی در کار است
بله
البته بین این‌که حالا این سبب دانشمند خبیث است
یا خود ما هستیم
یا خداوند است
یا یک جن یا یک ملک
این‌ها را نمی‌توانیم بدون حمایت وحی اثبات کنیم
اما خود وحی به سادگی اثبات می‌شود
با همین قاعده عدم تماثل

این است که استاد حسینی (ره) معتقد می‌شود
که «ایمان» مقدم بر «علم» است
«باور و اعتقاد» یعنی مقدّم بر «تفکر»
انسانی که ایمان ندارد
به خدا و غیب و شهود
نمی‌تواند مبنای درستی در اندیشه خود پایه‌ریزی نماید
دچار تردید و تشتت ذهن شده
حیران می‌گردد

بارها این مطلب را عرض کردم
انسان درون سیستم هستی‌ست
درون سامانه مخلوقات
داخل عالم امکان
نمی‌تواند از بیرون آن گزارش دهد
و معظم حوادثی که روی می‌دهد
و حالاتی که برای ما پیش می‌آید
منشأهایی ورای این عالم دارد
ورای ادراکات ظاهریه ما
لذا
عقل بدون وحی
حیران و سرگردان و سرگشته است
و راه به جایی ندارد

ما همیشه در معرض القائات ابلیس هستیم
و این القائات
همان‌طور که فرمودید خودمتناقض نیست
و کاملاً واقعی و حقیقی
و با حفظ هویت شخصیه ما صورت می‌پذیرد

از همین روست که خداوند به پیامبرش توصیه می‌کند
که بگوید:
«وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ» (مؤمنون:97و98)
(و بگو: پروردگارا! از وسوسه های شیطان ها به تو پناه می آورم، و پروردگارا! به تو پناه می آورم از اینکه [شیطان ها] نزد من حاضر شوند.)

موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
تولیدمحور + شنبه 94 آبان 9 - 6:48 صبح

قبل‌ترها
قریب به دو سه دهه پیش
بیشتر کالاهای مورد نیاز را
مردم اگر می‌توانستند
در خانه می‌ساختند
از ماست و پنیر گرفته
تا پاره‌ای لوازم زندگی
حتی در شهرها هم

امروز تغییر روی داده
همه‌چیز در کارخانه تولید می‌شود
و کودکان‌مان
وقتی «تولید» را نمی‌بینند
یاد می‌گیرند همیشه با «خرید» به آن‌چه نیاز دارند دست یابند!

خب عجیب نیست که مصرف‌گرا شوند!؟

مثلاً یک ساعت آموزشی
معلم گفته هر دانش‌آموزی همراه داشته باشد
خرید آن ساده‌تر
برای هر پدر و مادری
اصلاً قیمت و هزینه آن هم کمتر
ولی برای تربیت «اقتصاد مقاومتی»
برای این‌که کودکان‌مان ارزش «تولید» را فرا بگیرند
خوب است وقت بگذاریم
چیزهایی را بسازیم
به جای این‌که بخریم

با یک تکه تخته سه‌لا
کمی وقت گرفت
ولی به تماشای کودکانی که ساخت و سازم را تماشا می‌کردند می‌ارزید
به چیزی که در این مسیر فرا می‌گیرند:
«تولیدمحوری»

پ.ن.
چندی پیش
نیازم به قفسه‌ای برای نگهداری دیسک‌های فشرده افتاد
چند تکه چوب خریدم
اتصال‌شان با خودم
ولی روغن‌جلا زدنش را دادم بچه‌ها انجام دهند
با قلمو!
بچه‌ها از کار واقعی بیشتر لذت می‌برند انگار تا بازی!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 144 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 51 + جمعه 94 آبان 8 - 9:0 عصر

در کتابی که درمورد «اثبات جهان خارج» از آیت الله حائری (ره) خواندم از این روش اشکال و ایراد گرفته بود و آمده بود:
«در بحث از علم به عالم خارج این سوال مطرح است که آیا میان معلوم بالذات با معلوم بالعرض مطابقت وجود دارد یا نه؟به عقیده ی حائری،مشکل شکاکان این بود که چگونه می توان به اشیاء خارجی علم ضروری پیدا کرد؟وی بر فیلسوفان اسلامی ایراد می گیرد که آن ها به اشکال شکاکان پاسخ درست نداده اند.مشکل آن ها مربوط به علم حصولی است،در حالی که پاسخ فیلسوفان اسلامی مربوط به علم حضوری است.»
"شکاکان هم درمورد رابطه ی میان دو معلوم یا ذهن و خارج شک داشتند.مشکل آن ها مربوط به علم حصولی بود،نه علم حضوری.مطلب شکاکان را بسیاری از فلاسفه ی ما درست درک نکرده اند و لذا آن ها را به باد تمسخر گرفته اند.فیلسوفان می گویند:اگر شکاکان واقعیت را قبول نکردند،آن ها را کتک بزنید و اگر اظهار درد کردند معلوم می شود که یک واقعیت خارجی را پذیرفته اند.اما نکته این است که حتی اگر فردی اظهار درد بکند و نشان دهد که درد را حس می کند،این مساله مربوط به علم حضوری است و نه علم حصولی و شکاکان هم منکر علم حضوری نیستند.آ ن ها هم احساسات،لذت و چیزهای درونی را که به علم حضوری مربوط است باور دارند.مشکل آن ها در علم حصولی است.می گویند دنیای خارج را چگونه می توان درک کرد؟"
بنده می خواستم بدانم نظرشما درمورد این مطلب چیست و می خواهد چه بگوید و آیا ایراد و اشکال ایشان وارد است؟

آسیدمنیرالدین (ره)
استاد حسینی الهاشمی
به سادگی پاسخ این اشکال را می‌دهند
با بیان نظریه‌ای با عنوان «علت تغایر»

دقیقاً در مثالی که از اثبات عالم خارجی مهدی حائری نقل کردید
فرد منکر
اذعان می‌نماید که علم حضوری به درد دارد
این یک قیاس ضمیر است
کبرای آن ذکر نشده
ولی با یک توجه اندک
می‌توان به آن کبرای پنهان پی برد

فردی که علم حضوری به درد دارد
چند دقیقه قبل از ضربه
قبل از این‌که فیلسوف او را بزند
فاقد این علم حضوری بود

این‌جاست که باید از خود بپرسد
این علم حضوری از کجا آمد؟
در حقیقت سؤال این است:
«علت تغایر» چیست
علت تفاوت وضع فعلی من
با وضع قبلی من
دو پاسخ می‌تواند به این پرسش بدهد؛

یا این علت درون خود من است
یعنی چیزی درون من سبب شده تا درک جدیدی پیدا کنم
و یا این علت در خارج از من است
اگر علت درون من باشد
قبلاً هم بود
پس چرا تا کنون این حس درد را ایجاد نکرد
این فرض که باطل شود
تنها یک فرض باقی می‌ماند
«علت تغایر» حال من و علم حضوری من
چیزی در خارج از «من» است
که من در اثر مرتبط شدن با آن
تحت تأثیر قرار گرفتم
و اثر آن چیز خارجی در «من»
حس درد را ایجاد کرد؛ علم حضوری به درد را.

استاد حسینی (ره) از طریق «علت تغایر» بیرون‌نمایی علم حصولی را اثبات می‌نمایند
و این را در کتابی 800 صفحه‌ای به نام «اصالت ربط» بیان کرده‌اند.

موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 50 + سه شنبه 94 آبان 5 - 10:0 عصر

چرا این افراد متجدد در واقعیت شک می کنند؟حال اگر سوفیست ها را بگوییم برای وکلای خود در دادگاه این کار را می کردند اما متجددین چرا؟
این ها با دیدن اشیاء چه می گویند؟محل قرار گرفتن آن ها در ذهن است؟پس چرا آتشی که محل آن ذهن است ذهن را نمی سوزاند؟
و فرموده اید برخی هم در وجود خود شک می کرده اند آیا با علم حضوری که در گذشته صحبت شد با افرادی از این دست که غرض ندارند نمی شود جهان خارج را اثبات کرد؟
مثلا در وجود خودش که اگر تردید دارد که دیگر این تردید انکار ناپذیر است پس وجودی هست که تردید در آن قرار دارد یا با لمس اشیاء گفت در ذهن که ما نمی توانیم چیزی را لمس کنیم پس در خارج وجود دارد که قابل لمس است.
و با مغرضین همانطور که فرمودید مساله ی آب خوردن و کتک زدن را مطرح کرد یا آن ها را وسط خیابان رها کرد و اگر از ماشین فرار کردند گفته شود پس شما از چه فرار می کنید اینها که وجود ندارند؟
نظر شما چیست؟

وقتی سخن از «انگیزه‌»ها می‌شود
باید به سراغ علوم دیگر رفت
فلسفه نمی‌تواند پاسخ گوید
در دایره موضوعاتش نیست اصلاً

مثلاً علم اخلاق باید بیاید
بگوید که چه رذایلی در نفس آنان پدید آمده

فقه بیاید
بگوید چه گناهانی کرده‌اند که صمٌ بکمٌ عمیٌ شده‌اند
و دیگر «حق» را نمی‌فهمند
عقل‌شان ناقص شده از شدت معاصی

علم کلام باید سخن آغازد
و بگوید که معصیت باری تعالی
چگونه انسان را از قرب الهی دور می‌کند
و به بهائم نزدیک
بل هم اضل
از حیوان چهارپا که نمی‌شود توقع فهمیدن فلسفی داشت!

روانکاوی پایش باز می‌شود
که چه عقد‌ه‌هایی
دوران کودکی آن‌ها را به تباهی کشانده
و از آن‌ها
سوفیست ساخته است

روانشناسی باید بیاید
رفتار آنان را تحلیل کند
این‌که چه استرس‌ها و نگرانی‌هایی در محیط زندگی‌شان
ناامنی‌های اجتماعی
سبب شده شب‌ها خواب‌شان نبرد
و این بی‌خوابی‌ها و آسیب‌های روانی
توان ذهنی‌شان را کاسته است

انسان یک موجود مطلق نیست
کم و زیاد دارد
پایین و بالا دارد
انسانی که خدا را نخواهد
ناگزیر است بپوشاند

مثلاً همین هگل
دقت کنید به نظریه دیالکتیکش
نظریه‌ای که دنیا را در یک عصری تکان داد
تمام اقناعی که مارکس از نظریه کمونیسمش ایجاد کرد
و توده‌های مردم را
با نام پلورتاریا به خیابان  کشید
و انقلاب‌های چپ مارکسیستی را در یک دوره‌ای از تاریخ بشر سامان داد
با تکیه بر دیالکتیک هگل بود

هگل گفت:
حرکت در یک سیستم ناشی از درگیری آنتی‌تز با تز است
که در نهایت
با پیروزی آنتی‌تز به پایان می‌رسد
و به ثباتی موقتی می‌رسد
از ترکیب آنتی‌تز و تز نیز سنتز حاصل می‌شود
ولی این آرامش پایدار نیست
و سنتز به تز بدل می‌گردد
و آنتی‌تز جدید پیدا می‌شود
و دوباره حرکت روی می‌دهد

این‌ها را چرا گفت؟!
زیرا نمی‌توانست جهانی را نشان دهد
بدون خدا
حرکت در جهان نیازمند اختلاف پتانسیل بود
این را فیزیک ثابت کرده است
او ناچار بود
اگر بخواهد خدا را انکار کند
ابتدا حرکت در جهان را به گونه‌ای دیگر تفسیر نماید
تفسیری که محتاج خدا نباشد
نوعی اختلاف پتانسیلی ترسیم نماید
که بدون نیاز به نیرویی خارجی
خودجوش پدید آید
چیزی که فیزیک را هم دور بزند و فریب بدهد!

این است که دیالکتیک را بنا نهاد
هم در بعد فلسفی و هم منطقی
و مبنای تحولات تاریخی قرار گرفت

دقت کنید می‌یابید که این‌ها بیشترشان درگیر خواهش‌های نفسانی خویشند
تمام این سوفیست‌ها
برای انکار به میدان آمده‌اند
و هر چه می‌کنند از این روست

حالا اگر یک روز
فرصتی برای شما حاصل شد
تا با یکی از این سوفیست‌ها دیدار بفرمایید
حتماً دلیل انکارشان را از خودشان بپرسید
برای من که تا به حال چنین مجالی پدید نیامده!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 49 + پنج شنبه 94 مهر 30 - 9:0 صبح

در کتابی خواندم که افرادی بوده اند یا شاید هم هنوز باشند که به «جهان خارج از ذهن» اعتقادی ندارند.
اینجا سوالاتی برایم رخ داد:
1-اینان پس زمین،آسمان،من و شما و اشیائی که با آن روبرو می شوند را چگونه تفسیر می کنند و می گویند اینها کجا هستند در ذهنشان؟
2-اگر سوال شود پس ذهنتان از کجا آمده است چه خواهند گفت؟
3-چه دلایل و استدلال هایی برای مقابله با این افراد و اثبات «جهان خارج از ذهن» می توان اقامه کرد که بطلان حرف هایشان اثبات شود؟

فرق است میان «انکار واقعیت»
با «عدم اثبات واقعیت»

نخستین کسانی که در تاریخ ثبت شده
در وجود واقعیتی در ورای ما
یعنی جهان خارج
تردید کردند سوفسطاییان بودند
در یونان
گروهی که خود را «دانشمند» می‌نامیدند (سوفیسط)
سقراط
حکیم یونانی
اساساً برای مبارزه با همین - به اصطلاح - دانشمندان بود که فلسفه را ساخت
روشی جدلی
برای مبارزه با آنان
و خود را «دانش‌دوست» نامید (فیلوسوف)

هدف آنان از تردید در واقعیت
جهان خارج
انکار واقعیت نبود
آنان وکلایی بودند که در دادگاه‌های یونان
برای دفاع از مجرم
برای حق را ناحق کردند
مغالطه‌های شگفت می‌کردند
و واقعیت را وارونه جلوه می‌دادند
و پس از موفقیت
کم‌کم این تردید برای خودشان هم حتی پدید آمد
که اصلاً آیا «حق» وجود دارد
و «واقعیتی» در کار است
این‌ها در تاریخ فلسفه آمده است

فیلسوفان متجدّد غرب هم
هستند کسانی که در جهان خارج تردید می‌کردند
ولی «انکار» نمی‌کردند و نمی‌کنند
زیرا آن‌ها در «اثبات» جهان و واقعیت تشکیک می‌نمایند
و اگر «اثبات» جهان ممکن نباشد
«انکار» آن هم به طریق اولی ممکن نیست
یعنی یک فیلسوف شک‌گرا که «علم» را مصیب به واقع نمی‌داند
و هیچ راهی نمی‌یابد
و نمی‌پذیرد
که بتوان با آن استدلال بر واقعیت آورد
او قطعاً راهی هم برای انکار واقعیت و جهان خارج ندارد

بعضی از این‌ها حتی در وجود خودشان نیز شک می‌کردند
اما «انکار»
قطعاً هیچ فیلسوفی نمی‌تواند «جهان خارج» را انکار کند
یعنی ادله‌ای بیاورد
مبنی بر «عدم وجود جهان خارج از ذهن»
زیرا اگر بتواند چنین دلایلی را جور کند
یعنی مبنایی علم‌آور در نظر دارد
و همان مبنای علم‌آور
یعنی پایگاهی که می‌تواند با آن به علم و یقین دست یابد
و چنین فردی
اگر چنین پایگاهی برای علم داشته باشد
می‌تواند جهان واقع و خارج از ذهن را اثبات کند
دیگر چه احتیاج دارد به انکار آن!

اشکال اصلی در جایی‌ست که یک فیلسوف
نتواند پایگاهی برای صحت علم دست و پا کند
حتی پایگاهی تجربی
در این‌جاست که به «عدم امکان اثبات جهان خارج» رأی می‌دهد

برای مقابله با این سوفسطاییان
راه‌های بسیاری در طول تاریخ به کار رفته
و از سوی فلاسفه پیشنهاد شده است
راه‌هایی در فلسفه یونان
از سقراط و افلاطون و ارسطو باقی مانده
پاره‌ای روش‌ها را هم فلاسفه مسلمان افزوده‌اند

استاد حسینی (ره) نیز یک روش «عملی» ارائه نموده‌اند
روشی که با «قوه عقل عملی»‌ عمل می‌کند
سوفسطایی را بدون این‌که قانع نماید
در عمل مجبور به اطاعت می‌کند
روش ایشان را با یک مثالی از خودم بیان می‌نمایم:

من: اگر تو معتقد باشی جهان خارج وجود ندارد
پس برای تو نباید تفاوت کند آب بنوشی یا ننوشی
زیرا آبی معلوم نیست وجود داشته باشد

او: بله،‌ معلوم نیست آب باشد
پس آب نمی‌خورم

با این شیوه
می‌توان فردی را که از نظر «نظری» معتقد است جهان خارج قابل اثبات نیست
در عمل
مجبور کرد مانند ما عمل کند
یعنی مانند کسانی که معتقدند جهان خارج وجود دارد
یعنی آن‌ها را در عمل «مقهور» کرد

زیرا انسان اختیار دارد
و اختیار حاکم بر تفکر است
هر چقدر هم استدلال بیاورید
نظری محض
برای کسی که «نمی‌خواهد بپذیرد»
می‌تواند نپذیرد
فایده‌ای ندارد
ولی در عمل
می‌توان او را مجبور به اطاعت کرد
همان‌طور که در عمل مجبور است غذا بخورد
زیرا گرسنگی در عمل او را مقهور می‌نماید
بحث نظری با سوفسطایی فایده ندارد

ابن سینا تجویز می‌کند چنین فردی را با چوب بزنند
اگر گفت: دردم گرفت
بگویند: پس چوب وجود دارد؟!
اگر گفت: خیر
باز هم بزنند
آخر سر ناگزیر می‌شود بگوید: بله وجود دارد، تو رو بخدا دیگر نزنید! :)

آن‌ها در پاسخ به این سؤال که پس ذهن شما از کجا آمده است؟!
به سادگی می‌گویند: «نمی‌دانم»
شما می‌توانی اثبات کن!
و در تمام ادله و اثبات‌های شما تردید ایجاد می‌نمایند!
هدف سوفسطایی صرفاً ایجاد تردید است
او نمی‌تواند چیزی را «انکار» کند
او فقط «استدلال فلسفی» را انکار می‌نماید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نسبت عقل و دین 48 + جمعه 94 مهر 24 - 4:0 صبح

در پی فرمایش شما باید عرض کنم که بنده دانشمند را انسانی از جنس خودمان در نظر دارم مگر پاتنم غیر از این منظور دارد؟
اما اراده ی ما که عرض می کنم در طول اراده ی خدا و در عرض اراده ی دانشمند خبیث است.
حال با پالس های الکتریکی دانشمند خبیث ما همه القاء می شویم ولی با داشتن اراده از این وضع بیرون می آییم زیرا وضع کنونی خود را دارا هستیم زیرا اگر با پالس الکتریکی دانشمند خبیث(از جنس خودمان) هم زندگی کنیم هم اراده داشته باشیم در تناقض می باشد و او مغز ما را در اختیار دارد تا القائاتش را بر ما متصور سازد ولی وقتی اراده کنیم یا فعلی را انجام دهیم مشخص می شود که ما مغز درون خمره نیستیم حتی اگر او اراده کند که ما اراده داشته باشیم زیرا اراده از سنخ افعال بلاواسطه ی انسان است که او به این نقطه دسترسی ندارد مگر خدا و احساس تشنگی یا گرسنگی داشتن یا حتی دیدن و شنیدن از سنخ ادراکات با واسطه است که او در این مقولات می تواند دخالت کند و برای همین از اراده و فعل که با علم حضوری درک می شود برای ابطال این شبهه استفاده کردم.
می دانم که وقتتان را می گیرم ولی موافق این قضیه هستید یا خیر؟

بله
اگر یک گزاره به این استدلال شما اضافه کنیم مشکل حل می‌شود:

کبری: یک انسان نمی‌تواند اراده خلق کند

پس اکنون این‌طور استدلال می‌کنیم:

1. ما به اراده خود علم داریم
2. چیزی که به آن علم داریم حتماً هست
3. اراده ما وجود دارد
4. القاء اراده نیاز به خلق کردن اراده دارد
5. انسان نمی‌تواند اراده خلق کند
6. پس این اراده را یک انسان در ما القاء نکرده است

الان با این استدلال «مغز درون خمره» ابطال شد؟

شبهه مغز درون خمره که ابطال شده بود
با همان روشی که پاتنم گفته بود و بنده عرض کردم
چیزی که الآن با این استدلال ابطال شد جبر است
این‌که ما اختیار و اراده داریم یا مجبوریم
با این استدلال جبر نقض می‌شود
البته دلیل دیگری نیز برای رد شبهه مغز درون خمره می‌تواند به حساب آید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   101   102   103   104   105   >>   >

پنج شنبه 04 تیر 19

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X