توانگرى در غربت چون در وطن ماندن است و درویشى در وطن ، در غربت به سر بردن . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
دین ِ دنیاپرستی + دوشنبه 04 مرداد 27 - 10:9 صبح

دو طبیب در دهی می‌زیستند
به درمان مردم ده مشغول
قرص و شربت و انواع دارو

کم‌کم ذائقه مردم حساس شد
زمان که گذشت
گیر به دارو و درمان دادند
اعتراض به تلخی شربت
گفتند: آمپول درد دارد
قرص هم گلوگیر است و خفه می‌کند
این بود که دکان دو طبیب خلوت شد
مردم دیگر نمی‌آمدند

دو طبیب که وضع را چنین دیدند
به خانه مردم آمد و شد کردند
خودشان به مریض‌ها سر زدند
دلشان می‌سوخت
برای انسان‌هایی که هر روز بدتر می‌شدند
داروها را هم رایگان عرضه کردند:
تو آبله داری و باید این سرم را تزریق کنی
تو سل گرفتی و باید این شربت را بخوری
تو وبا گرفته‌ای و بدون این قرص خوب نمی‌شوی
بیا و این درمان را پی بگیر
مردم اما گوش به حرف دو طبیب نکردند
بیمار بودند
درمان نمی‌کردند
طوری شد که بیماری‌ها فراگیر
هر که در ده بود مرضی در خود داشت
بی‌مرض دیگر پیدا نمی‌شد

یکی از اهالی به نزد دو طبیب رفت
یکی که بروبیایی داشت:
ببینید بزرگان
شما اهل علم و دانشید
شما می‌دانید که مردم دیگر داروبخور نیستند
از هر درمانی فراری
حالا که مردم بالا نمی‌آیند
وقت است شما کمی پایین بیایید
کوتاه بیایید یعنی
تا کی این‌قدر سخت می‌گیرید
دنیا عوض شده است
شما هنوز به سنّت‌های قدیم وفادار
چه چسبیده‌اید
دست از قرص و شربت و سرم و آمپول بردارید خب!

دو طبیب گفتند:
پس چطور مردم را درمان کنیم؟!

مرد که خیال می‌کرد خیلی داناست
نزد خود راه حلی هم داشت:
اجازه دهید مردم راحت باشند
توصیه کنید تفریح بروند
خوش بگذرانند
هر غذایی که دوست دارند بخورند
هیچ دارویی هم تجویز نکنید
این‌طوری دوباره دوست می‌شوند
بین مردم و علم طب آشتی می‌افتد
دوباره به شما سر می‌زنند
نمی‌خواهید نگاه مردم به پزشکی مثبت باشد؟!

طبیب‌ها پرسیدند:
خب این کار را کنیم چه می‌شود؟!

- دوباره دکان طبابت شما پر می‌شود
رونق می‌گیرد
مردم رفت و آمد می‌کنند
با شما می‌جوشند
به شما سر می‌زنند
هر روز هر روز می‌آیند به مطب شما
به توصیه‌های شما هم گوش می‌کنند
توصیه‌های آسان‌گیر شما
توصیه‌های همسو با لذت‌جویی و راحت‌طلبی
دوباره می‌شوید همان دو طبیب مورد علاقه مردم
درست مثل قدیم
خوب نیست رابطه مردم با طب درست شود؟!

یکی از دو طبیب به این نصیحت گوش کرد
بر مردم آسان گرفت
مدام حرف‌های نادان دانانما را تکرار می‌کرد
تا ته اومانیسم انسان‌محور:
هر چه می‌خواهید بخورید
هر لحظه و هر روز خوش بگذرانید
این چند روزه عمر که وقت رنج نیست
در لحظه زندگی کنید
اصلاً علم پزشکی آمده است تا شما آسوده باشید
ما این‌جا هستیم تا شما خوش باشید
مگر هدف طبیب جز این است؟!
هیچ شربت تلخی ننوشید
هیچ قرص گلوگیری قورت ندهید
هیچ آمپول و سرمی تزریق نکنید
اصلاً طب برای شماست
خوشحال بودن شما هدف علم طب است
رها باشید و خوش بگذرانید

مطب او پر شد از بیمار
رفت و آمد فراوان
پول می‌گرفت و ویزیت می‌کرد
همین حرف‌های خوش و خرّم را هم تحویل اهالی می‌داد
و بیماران هر روز بیمارتر می‌شدند
و بیمارتران هر روز زمین‌گیر
و در بسترافتاده‌ها هر روز می‌مردند
و او هر روز سکه‌هایش بیشتر می‌شد
و دکانش پرمشتری‌تر

طبیب دیگر اما نپذیرفت
طبیب دوم
و مدام با خود تکرار می‌کرد:
چطور طب می‌تواند مردم را درمان کند
اگر دارو تجویز نکند
اگر بر مریض سخت نگیرد
اگر نسخه نپیچد
این چطور علمی‌ست؟!
به چه درد می‌خورد؟!

ولی حرف او را نپذیرفتند
جز اندکی مراجعه نکردند
زیرا مردم ده راحتی را بر سلامتی ترجیح دادند
زیرا طبیب‌هایی بودند که علم خود را به خواسته‌های مردم فروختند
و مردم طبیب آسان‌گیر را از طبیب دغدغه‌مند دوست‌تر داشتند
همین شد که طبیب واقعی غریب شد
و علم طب مضمحل!

سرنوشت دین هم همین است
دینی که بخواهد مردم را رها کند
آسان بگیرد و محدودیت‌ها را بردارد
بگوید مردم حالا حجاب را دوست ندارند
فلان و فلان حکم خدا را خوش ندارند
این احکام را ول کند و مردم را آزاد بگذارد
این دین دیگر دین نیست
دین خداپرستی نیست
دین رشد انسان نیست
دین دارای هدف نیست
دین دنیاداری‌ست
دین دنیاپرستی‌ست
دینی‌ست که فقط دنیاپرست‌ها مرید آن هستند!

مسیحیت را این‌طور کردند
می‌خواهند اسلام را هم چنین کنند
همین‌هایی که دین را انسان‌محور ترسیم می‌کنند
دینی که اساساً خدامحور طراحی شده است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: روحانیت 24 - فرهنگ 90 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
تفاوت قانون عرضه و تقاضا + پنج شنبه 04 مرداد 2 - 8:19 صبح

می‌گویند فرقی نمی‌کند
بسیار شنیده‌ام
اقتصاددانان که هیچ
حتی اقتصادخوانده‌های حوزوی هم
تفکیک علم از مکتب
شهید صدر هم قائل به آن
حرف‌شان دو کلمه
قانون عرضه و تقاضا علم است
ربطی به مکتب که ندارد
چیست؟

همسو بودن رابطه تقاضا با قیمت
عکس بودن رابطه عرضه با قیمت

در معادله چیزی شبیه به این:

   تقاضا
------------  =  قیمت
  عرضه

تقاضا بالا برود، قیمت بالا می‌رود
عرضه بالا برود، قیمت پایین می‌آید

طبیعتاً عکس آن هم صادق:

تقاضا پایین بیاید، قیمت پایین می‌آید
عرضه پایین بیاید، قیمت بالا می‌رود

اما این صحیح نیست
عمومی بودن آن
شمولیت آن
حتی این قاعده هم فرق می‌کند
در جامعه مؤمنان
با جامعه دنیاپرستان
اصلاً انسان خداپرست انسان اکونومیک نیست
رَشنالیتی ندارد
به آن معنایی که در همان جلسه اول کلاس اقتصاد توصیف می‌کنند

«أَصَابَ أَهْلَ الْمَدِینَةِ غَلَاءٌ وَ قَحْطٌ حَتَّى أَقْبَلَ الرَّجُلُ الْمُوسِرُ یَخْلِطُ الْحِنْطَةَ بِالشَّعِیرِ وَ یَأْکُلُهُ وَ یَشْتَرِی بِبَعْضِ الطَّعَامِ وَ کَانَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع طَعَامٌ جَیِّدٌ قَدِ اشْتَرَاهُ أَوَّلَ السَّنَةِ فَقَالَ لِبَعْضِ مَوَالِیهِ اشْتَرِ لَنَا شَعِیراً فَاخْلِطْ بِهَذَا الطَّعَامِ أَوْ بِعْهُ فَإِنَّا نَکْرَهُ أَنْ نَأْکُلَ جَیِّداً وَ یَأْکُلُ النَّاسُ رَدِیّاً» (کافی، ج5، ص166)
گندم کمیاب شد، یعنی عرضه آن کم، امام صادق (ع) فرمود: گندم را ببرید در بازار بفروشید، از امروز جو و گندم را مخلوط می‌کنیم و با آن نان می‌پزیم. ما دوست نداریم غذای خوب بخوریم در حالی‌که مردم غذای بی‌کیفیت می‌خورند.

«قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ قَدْ تَزَیَّدَ السِّعْرُ بِالْمَدِینَةِ کَمْ عِنْدَنَا مِنْ طَعَامٍ قَالَ قُلْتُ عِنْدَنَا مَا یَکْفِیکَ أَشْهُراً کَثِیرَةً قَالَ أَخْرِجْهُ وَ بِعْهُ قَالَ قُلْتُ لَهُ وَ لَیْسَ بِالْمَدِینَةِ طَعَامٌ قَالَ بِعْهُ فَلَمَّا بِعْتُهُ قَالَ اشْتَرِ مَعَ النَّاسِ یَوْماً بِیَوْمٍ وَ قَالَ یَا مُعَتِّبُ اجْعَلْ قُوتَ عِیَالِی نِصْفاً شَعِیراً وَ نِصْفاً حِنْطَةً فَإِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ أَنِّی وَاجِدٌ أَنْ أُطْعِمَهُمُ الْحِنْطَةَ عَلَى وَجْهِهَا وَ لَکِنِّی أُحِبُّ أَنْ یَرَانِیَ اللَّهُ قَدْ أَحْسَنْتُ تَقْدِیرَ الْمَعِیشَةِ» (همان)
وقتی قیمت مواد غذایی بالا رفت، امام صادق (ع) به من فرمود: چقدر گندم داریم؟ گفتم: برای چندین ماه. فرمود: همه را ببر و بفروش. از این به بعد همراه مردم هر روز به اندازه نیاز همان روز گندم می‌خریم.


«کَانَ أَبُو الْحَسَنِ ع یَأْمُرُنَا إِذَا أَدْرَکَتِ الثَّمَرَةُ أَنْ نُخْرِجَهَا فَنَبِیعَهَا وَ نَشْتَرِیَ مَعَ الْمُسْلِمِینَ یَوْماً بِیَوْمٍ» (همان)
امام کاظم (ع) تا درخت‌ها ثمر می‌داد می‌فرمود همه را بچینند و بفروشند، تا همراه با بقیه مسلمانان هر روز به اندازه همان روز خرید کنند.

نوبر است دیگر
نوبر گران‌تر
بریزیم در بازار
عرضه افزایش
ما هم بعد با مردم کم‌کم می‌خریم

مسلمان با کافر فرق دارد
کسی‌که به آخرت ایمان دارد
با کسی که دنیا را همه‌چیز می‌داند

دنیاپرست
انسان اقتصادمند
اکونومیک
آن‌طور که علم اقتصاد عاقل می‌پندارد
اگر امروز دو تومان گران شود
تا بتواند می‌خرد و انبار می‌کند
از ترس این‌که فردا چهار تومان گران خواهد شد
دنبال امنیت شخص خود است
خود و شاید خانواده‌اش هم
کس و کارش

پس تقاضا را بالا می‌برد
دقیقاً وقتی که عرضه اندکی کاهش یافته
جامعه می‌افتد در یک چرخه معیوب
حالا شکاف عرضه و تقاضا بیشتر شده
به خاطر همین دنیاپرستی
همین عقل مثلاً اقتصادی
پس قیمت باز هم گران‌تر می‌شود
قیمتی که در ابتدا فقط دو تومان گران شده
شاید همان مقدار می‌ماند
اگر این‌ها حرص نمی‌زدند

اما انسان خدامحور
آخرت‌محور
دین‌محور
انسانی که به انسان بودن دیگران اذعان دارد
اقرار دارد
مهربان است و محبت دارد
به تمام مخلوقات خدای رحمان
او می‌فروشد
به جای این‌که بخرد

پس سناریوی گرانی این‌طور می‌شود
در جامعه اسلامی:

برنج دو تومان گران می‌شود
چون عرضه کم شده
شاید باران نباریده و خشکسالی
بعضی طمع کرده و قیمت را بالا برده‌اند
مؤمنان فوری خانه را می‌جویند
هر چه برنج دارند می‌فروشند
آن‌چه قبلاً خریده‌اند
مثلاً برای مصرف یک سال خود
ناگهان عرضه افزایش می‌یابد
به‌شدت هم
تقاضا که تغییری نکرده
عرضه افزایش یافته
قیمت سقوط می‌کند
هنوز بالا نرفته
دو تومان بر می‌گردد سر جای قبلی
قیمت برنج دوباره می‌شود همان که بود
حالا دوباره هر کسی به مقدار نیاز می‌خرد
قیمت برنج به وضعیت ثبات باز می‌گردد
دوره کمبود تمام می‌شود
قحطی سپری می‌گردد

جامعه اسلامی این‌طور است
قانون عرضه و تقاضایش هم متفاوت
رابطه متغیّرها فرق می‌کند

عرضه = تقاضا

با کاهش عرضه، تقاضا هم کاهش می‌یابد
پس تأثیری در قیمت ندارد
قیمت همواره مستقل از رابطه عرضه و تقاضاست

اقتصاد علمش هم مکتبی‌ست
تابع مکتب است
اقتصاد همه‌اش اسلامی و غیراسلامی دارد
تک‌تک گزاره‌هایش
انسان مؤمن چون طور دیگری عمل می‌کند
طور دیگری رفتار
مثل دنیاپرست نیست
تا قانون اقتصادش مثل او باشد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 145 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
ضرر واقعی در بورس + پنج شنبه 04 تیر 12 - 12:29 عصر

پایین آمدن ارزش سهام «ضرر» نیست
فروختن سهام در زمان پایین بودن ارزش آن «ضرر» است

این یکی از اصول بازار بورس است
حرفه‌ای‌ها می‌دانند
مردم عادی نه

مثال:
سیصد میلیون دادی ماشین خریدی
بازار به هم می‌ریزد
قیمت آن می‌شود دویست میلیون
غیرحرفه‌ای ناراحت می‌شود
کسی که بازار را نمی‌شناسد:
دیدی ضرر کردم
صد میلیون تومان از دست دادم
سیصد خریدم، الآن شده دویست

بازاری می‌داند:
اشتباه می‌کنی
تو یک ماشین خریدی سیصد
هنوز هم ماشین را داری
ارزش آن بالا و پایین می‌شود
ولی ماشین که ماشین است
تغییری نکرده
بله
اگر الآن آن را بفروشی
به قیمت روز
به دویست
البته که صد ضرر است
اما اگر نگهداری
دو سه ماه دیگر که قیمت برگشت
اصلاً شاید به چهارصد هم برسد
اگر آن روز بفروشی سود هم دارد
تا کالا تبدیل به ثمن نشده که سود و ضرری ندارد!
سود و ضرر، فرع بر معامله است

بورس هم همین
مردم در تلاطم، نگران
چون ضابطه را نمی‌دانند
هراس هم که خوراک بورس‌بازان
هر بحرانی برای آنان فرصت است
مثلاً همین بحران اخیر

دولت دو هفته بورس را بست
خوب هم کرد
وضعیت جنگی
بازار باید ثبات داشته باشد
مردم چه اندیشه می‌کنند؟
آن‌هایی که حرفه‌ای بورس نیستند:

1. حقیقت (فکت): دو هفته بورس بسته شد.
2. تحلیل (نتیجه‌گیری ذهنی): یقین قرار بود سقوط کند.
3. حقیقت: بورس شنبه باز می‌شود.
4. تحلیل: آن سقوط، شنبه اتفاق می‌افتد.
5. حقیقت: حاشیه ارزش سهام در ایران محدودیت دارد.
6. نتیجه: قیمت نمی‌تواند یک روزه سقوط کند.
7. نتیجه: سقوط به صورت تدریجی اتفاق می‌افتد.
8. حقیقت: اگر روز اول بفروشم ضرر می‌کنم.
9. تحلیل: اگر روز دوم بفروشم بیشتر ضرر می‌کنم.
10. تحلیل: هر روز دیرتر بفروشم ضرر بیشتر است.
11. تصمیم: روز اول با کمترین قیمت بازار می‌فروشم.
12. نتیجه: صف فروش پر می‌شود؛ هزار هزار میلیارد...
13. نتیجه: ارزش بازار سهام سقوط می‌کند، چون خیلی‌ها همین کار را می‌کنند.

اما حرفه‌ای‌ها:

1. احساس: آخ‌جون بحران!
2. حقیقت: مردم در بحران دچار مغالطه ضرر می‌شوند.
3. تحلیل: ارزش سهام ظرف یک هفته به کف قیمت می‌رسد.
4. تحلیل: کف قیمت جایی‌ست که دیگر به استخوان مردم می‌رسد و حاضر نیستند آن‌مقدار ضرر را متحمّل شوند. مثلاً شاید تا نصف قیمت.
5. تحلیل: هر چه بتوانم پس از یک هفته می‌خرم.
6. نتیجه: صف خرید پر می‌شود.
7. حقیقت: غیرحرفه‌ای‌ها ضرر می‌کنند، چون سهام خود را در ارزانی فروختند.
8. حقیقت: حرفه‌ای‌ها سود کردند، زیرا سهام را در ارزانی خریدند.
9. حقیقت: صف خرید سبب بازگشت قیمت می‌شود و شاخص مثبت می‌گردد.
10. حقیقت: مردم عادی دوباره به بورس باز می‌گردند، زیرا ارزش سهام رو به رشد است.
11. نتیجه: مردم عادی همان سهام قبلی خود را که ارزان فروختند حالا گران می‌خرند، به امید این‌که در رشد بعدی بفروشند و سود کنند.
12. حقیقت: غیرحرفه‌ای‌ها خودشان گرفتار سقوطی شدند که خودشان با تحلیل نادرست آن را پدید آوردند.
13. حقیقت: حرفه‌ای‌ها هم به این تحلیل‌ها دامن می‌زنند. الکی سیگنال می‌دهند، تا از بحران فرصت بسازند.
14. نتیجه: فاصله طبقاتی باز هم بیشتر شده است، زیرا بحران توانسته پول را از جیب طبقه متوسط بیرون آورده و داخل جیب طبقه مستکبر و اشرافی کند.

مطلب خیلی ساده است:
پایین آمدن ارزش سهام «ضرر» نیست
فروختن سهام در زمان پایین بودن ارزش آن «ضرر» است


دو هفته شاخص بورس منفی بود
دو هفته ارزش سهام پایین آمد
نفروش
دست نگه دار
سمت بازار نرو
اجازه بده تا ترس و هراس از میان برود
ترس و هراس آدم‌های غیرحرفه‌ای
مردم را آگاه کن
از این ماجرای عجیب بورس‌بازی
همه چیز حل می‌شود
بازار دوباره به ثبات باز می‌گردد
چیزی که بورس‌بازان نمی‌خواهند
آن‌ها در نوسان است که سود می‌برند

قبلاً مفصل درباره بورس این‌جا نوشته بودم
و مطلبی درباره فریب بورس!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 145 - فاصله طبقاتی 17 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی + چهارشنبه 04 خرداد 21 - 4:13 عصر

چرا باید جدا باشد
سخت است خب
یک فونت برای متن
یک فونت دیگر برای دعاها
تازه یک فونت هم نمی‌شود
بعضی دعاها در یک فونت
دعاهای خاص شیعه و انقلاب یک فونت دیگر
بعد وقتی فایل را در دستگاه دیگری باز کنی
چند فونت باید نصب کنی؟!



شش فونت را ویرایش کردم
علائم را بردم داخل فونت متن
خیلی راحت شد
علائمی که معمولاً استفاده می‌شود

از این‌جا دانلود کنید:
LotusYA-Regular.ttf
LotusYA-Bold.ttf
ZarYA-Regular.ttf
ZarYA-Bold.ttf
VazirYA-Regular.ttf
VahidYA-Regular.ttf

این نمونه متن است:



[تصویر بزرگ]

تازه می‌توان «تصحیح خودکار» هم به‌کار بست
در Word
تا وقتی مثلاً بنویسی مدظله
تبدیل کند به علامت اختصاصی آن
به‌صورت خودکار
در بخش AutoCorrect



با تشکر از سازندگان فونت‌های اصلی
من فقط 9 کاراکتر آن‌ها را تعویض کردم
استفاده کنید
و دعایم کنید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

   1   2   3   4   5   >>   >

شنبه 04 شهریور 1

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش روحانیت هنر بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X