سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

خرسندى مالى است که پایان نیابد [ و بعضى این گفته را از رسول خدا ( ص ) روایت کرده‏اند . ] [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
کارواش ِ سیرابی + چهارشنبه 01 فروردین 31 - 5:19 عصر

گیر سه‌پیچ
چند روز
ول‌کن نبود
الا و بلا که باید ماشین را بشوریم
در خانه هم البته نه
در کارواش

رفتیم اولی
50 هزار تومان
فقط روشویی
رفتیم آن طرف خیابان
بلوار دانش
45 هزار
- نه پسرم
گران است
او رها نکرد:
«برویم یک جای دیگر»
بالاخره به 35 هزار تومان هم رسیدیم
جایی در جاده اراک
اما دلم راضی نبود



- ببین سیدمرتضی!
سیرابی چند است؟
«سی هزار تومان»

سیرابی خام منظورم بود
خیلی دوست دارد
می‌خریم و در خانه می‌پزیم
سال‌هاست

همه‌شان دوست دارند
سید احمد
سیده مریم
ولی درباره سیدمرتضی
یک‌طور بیمارگونه
یک‌جور خیلی خاصّ
اصلاً همچین با لذّت که نگو
سیرابی را شاید با جوجه‌کباب هم تاخت نزند! :)

خودم مقصّر
از کودکی‌شان
هم کله‌پاچه
هم سیرابی
علاقه‌مندشان کردم
چون خودم بودم

من که خودم در حدّ اعتیاد
قبل ِ ازدواج که هر روز
هر روز
می‌گویم هر روز یعنی هر روز
آن روزم اصلاً روز نمی‌شد
اگر صبحم را با کله‌پزی سر چهارراه شهدا آغاز نمی‌کردم
کنار دفتر قدیم فرهنگستان
قبل از این‌که خراب کنند
قبل از کله‌پاچه که اصلاً چاق نبودم
مغز این کار را کرد
مغز خالص گوسفند! :)

حالم به هم می‌خورد
از فکر کردن به سیرابی و کله‌پاچه
تا کی؟
تا وقتی که رضا مرا برد
امروز انتشارات دارد
کسب و کار موفق و پررونقی
ولی آن روز
وقتی هم‌حجره‌ای بودیم
اصرار که برویم شام سیرابی بخوریم

سیرابی دیده بودم
کوچک‌تر که بودم
خاله‌ام از یزد آمده
گفت بلد است
در حیاط شست
با آب گرم
و همه را تراشید
همه پرزهای سیرابی را
پرزهایی که امروز خیلی دوست‌شان دارم
اصلاً سیرابی بدون پرزهای رویش که مزه ندارد!

آن روز فقط سوپ را فهمیدم
مزه دیگری نداشت
قطعات کوچک سیرابی در سوپ
بدون طعم خاصی
ولی
حالم را به هم زد
بو و شکلی که قبل از پخت داشت

«نمی‌دانی سیرابی چیست»
این نظر رضا بود
متقاعدم کرد
مهمان ِ او
رفتیم صفائیه
مغازه‌ای کوچک
آقایی ناشنوا
می‌پخت و با تکه‌ای نان سنگک
فقط 1500 تومان
هر کاسه سیراب شیردان
همان‌جایی که امروز شده است «فلافل من و بابام»!

راست می‌گفت
حق با رضا بود
خوشمزه بود
و من معتاد شدم
اول به سیرابی
و بعد کله‌پاچه

کله‌پاچه هم رضا مقصر بود
«برویم کوچه سوهان خودکار»
جاده اراک
جای معروفی
یک کله‌پزی عالی
متفاوت با هر جای دیگری که دیده بودم
کاسه‌های چینی گل‌دار
سینی‌های مرتّب و منظّم
در هر کدام یک آبلیمودان کوچک
یک نمکدان
چند پر پیاز هم کنارش
شیک و زیبا
کله هم حرف نداشت
تمیز و خوشمزه

- ببین سیدمرتضی!
ماشین ِ شسته‌شده و تمیز بهتر است؟
یا سیرابی؟
موافقی این پول را به کارواش ندهیم
برویم یاس و سیرابی خام بخریم؟
بپزیم و برای افطار بخوریم؟

یاس
قصابی خیابان ایستگاه
خیابان راه‌آهن
سیرابی را خیلی خوب تمیز می‌کند
تمیزتر از جاهای دیگری که دیده‌ام
قیمت هم معمولاً مناسب

سیدمرتضی طاقت نیاورد
کم آورد
فوری راضی شد
«به شرط این‌که دو تا بخریم!»
- چرا دو تا؟
«یکیشو بذاریم فریزر بعداً بخوریم»

من را می‌گویی
کیفور
خوشحال
فوری هم قبول:
- یک دست جگر سفید هم می‌خریم
با سیرابی خوشمزه می‌شود!

از نظر مالی شاید گران‌تر
دو دست سیرابی
هر دست 30 هزار تومان
دو دست جگر سفید
هر دست 5 هزار تومان
ولی
دلم راضی‌تر
آدم مگر برای تمیز شدن ماشین پول خرج می‌کند؟
خودش در خانه یک دستمال می‌کشد خب
یک تشت آب هم کارش را راه می‌اندازد!



دیشب بچه‌ها سیرابی خوردند
برای افطار
و سیدمرتضی جملات قصار خود را گفت:
«سیرابی خیلی عجیبه
همه غذاها یا خوشمزه هستند یا مفید
غذایی که هم خوشمزه باشه و هم مفید نداریم
سیرابی ولی هم خوشمزه‌ست و هم مفید
چربی و قند ندارد
فایده هم دارد»

قال رسول‌الله (ص): «إنّ لِرَبِّکُم فی أیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن یُصِیبَکُم نَفحَةٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبدا» (کنزالعمّال، 21324)
همانا از سوى پروردگار شما در طول عمرتان نسیم‌هایى مى‌وزد، پس خود را در معرض آن‌ها قرار دهید، باشد که نسیمى از آن نفحات به شما بوزد و زان پس هرگز به شقاوت نیفتید.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
جذّابیت ِ بصری + جمعه 01 فروردین 19 - 5:19 عصر

فقط خوردن نیست
برای آدم
انسان‌ها متفاوت
حیوان فقط به جسمش می‌رسد
انسان به روح هم

خوردن در انسان فرق می‌کند
حیوان بیش از نیاز نمی‌خورد
حتی اگر زیبا
حتی اگر خوشبو
حتی اگر خوشمزه
بهترین غذایی که دوست دارد یعنی
نمی‌خورد که نمی‌خورد
اگر نیاز نداشته باشد
نیاز هم اگر
به ظاهر بی‌توجه
مهم نیست در چه شکل

انسان این‌طور نیست
او می‌خورد
آن‌چه را دوست دارد
بیش از نیاز
تا پُر شود
حتی بیشتر از آن
زیرا روح انسان نیز از «خوردن» بهره دارد
لذّت می‌برد یعنی

پس ظاهر مهم است
ظاهر غذا برای انسان
غیر از حیوان
باید آن‌چه می‌خورد پسندیده باشد
ناهنجار نباشد
ظاهر در غذا مهم است



ما هم
رسم و رسومات
آدابی
خوردن مناسکی دارد
برای ما مهم
زیبایی آن‌چه می‌خوریم
از ابتدا
همیشه
و بچه‌ها هم مراقب
حتی میوه
حتی وقتی مهمان نیست
خودمان
درست مثل مهمانی

نیاز به هزینه اضافه نیست
همان کار همیشگی
فقط کمی حوصله
کمی سلیقه
ذوق داشتن
غذا را زیبا ارائه کردن

باورکردنی نیست
حتی در طعم مؤثر
امتحان کرده‌ایم
بارها و بارها
زیبایی غذا روی برداشتی که از طعم آن داریم نیز اثر می‌گذارد
انگار مزّه را تغییر می‌دهد اساساً!

قال امام الاُمة (ع): «فَاعِلُ الْخَیْرِ خَیْرٌ مِنْهُ، وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنْهُ» (نهج‌البلاغه، ح32)
انجام دهنده کار نیک از کار نیکش بهتر است و انجام دهنده کار بد از کار بدش بدتر. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
نیاز به تذکّر + پنج شنبه 01 فروردین 18 - 4:46 عصر

جواب نمی‌دادند
یکی‌شان اشتباهی کرده
داشتم سؤال می‌پرسیدم
از دلایلش
توضیح خواستن
پاسخ نمی‌داد

مشغول آشپزی
برای افطار
کتلت درست می‌کردم
و همچنان سؤال
و همچنان بدون پاسخ

یکی آرام این‌طور گفت
وقتی پرسیدم چرا جواب نمی‌دهد:
«آخه عصبانی هستی داری بلند صحبت می‌کنی»
خوشم آمد
صدایم را آرام کردم
راست می‌گفت
حواسم نبود
صدایم از حدّ معمول بلندتر
بنده خدا ترسیده
شاید به خاطر صدای بلند هود آشپزخانه
شاید چون حس می‌کردم صدا به صدا نمی‌رسد



بچه‌ها دور هم
فردای آن روز
جمع‌شان کردم
و جمله‌ای:
- آدم گاهی خودش متوجه نیست
اگر من صدایم بلند بود
لطفاً بگویید
مثل این‌بار
همان اول کار
یک جمله کافیست:
«بابا صدات بلنده»
مطمئن باشید که ناراحت نمی‌شوم
یقین داشته باشید

صدایم قوی
از ابتدا
سال‌های سال
در راهپیمایی‌ها خیلی کاربرد دارد
تکبیر شب 22 بهمن
خدا را شکر
تا چهارتا خیایان آن‌طرف‌تر هم
ولی فقط همین
برای همین خوب است
صدای انسان نباید بالا رود
در جایی به جز این!

قال رسول اللّه (ص): «إنّ اللّه َ یُحِبُّ الصَّوتَ الخَفیضَ، و یُبغِضُ الصَّوتَ الرَّفیعَ» (منیة المرید، ص213)
خداوند صداى آهسته را دوست دارد و صداى بلند را دشمن مى‌دارد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
نرم افزار طراحی کمد کتابخانه + یکشنبه 00 اسفند 15 - 4:59 عصر

ایده بود فقط
در ابتدا
بچه‌ها کتاب‌هایشان زیاد
هر سال مدرسه
لوازم التحریر هم
کتابخانه‌ای بسازیم
به همان روش سابق
این: http://rastan.parsiblog.com/posts/414
و این: http://rastan.parsiblog.com/posts/976

اما فراتر
دوست داشتم متفاوت
خیلی صاف نباشد
کمی اعوجاج
طبقات با اندازه‌های مختلف
پرسپکتیو ایجاد کند
ساده این‌طور است:



پرسپکتیو از راست مثلاً:



یا از چپ:



حتی از وسط هم می‌شود:



عرض ستون‌ها هم چرا برابر؟
اصراری که نیست
مثلاً این‌طور:



شاید هم بشود نظم طبقات را عوض کرد
طوری که یک طبقه صاف هم به دست آید:



ارتفاع و عرض هم دست خودمان
افقی هم می‌شود:



برای این کار یک کد نوشتم
یک برنامه ساده
این برنامه را:



در این نشانی

[نرم‌افزار آنلاین طراحی کتابخانه]

هنوز کمد را نساخته‌ایم
فعلاً فقط ابزار
می‌شود اندازه‌ها را داد
تغییر
و اصلاح
تا برسد به چیزی که منظور است
بهتر می‌شود طراحی کرد
وقتی بشود دید!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
مبارز ِ جوان + چهارشنبه 00 اسفند 11 - 6:0 صبح

این معلم بی‌ادب است
دبیر هنر
هم معلم سیدمرتضی
هم سیداحمد
دبیرستان

بچه‌ها را مسخره
تکه کلام‌های زشت
کلمات رکیک
ادب را یا فرا نگرفته
در کودکی
یا عوض شده
در بزرگسالی

«زد توی کمرم»
- چرا؟
«همین‌جوری برای شوخی مثلاً»

سیداحمد شاکی
این‌بار شوخی دستی هم کرده است
اما من
دخالت نکردم
فقط توصیه



چند روز بعد...
سیداحمد از کلاس اخراج شده است
اما ناراحت نیست
با خوشحالی از مدرسه
تعریف می‌کند:
«قبل از این‌که بره داخل کلاس جلوشو گرفتم
چون مبصر کلاسم
بیرون در ایستاده بودم
طوری که دیگران نشنوند با معلم صحبت کردم
گفتم: آقای ... من از شوخی‌های لفظی و دستی شما ناراحت می‌شوم
و نمی‌توانم تحمّل کنم
معلم عصبانی شد و گفت: حق نداری بیای تو کلاس
من گفتم: می‌خوام کیفم رو بردارم
گفت: نه
منم محکم‌تر گفتم
کیف مال خودمه می‌خوام برم بردارم
گفت: بردار
کیفم را برداشتم و رفتم پیش مدیر
تا مرا دید:
به‌به دانش‌آموز ممتاز مدرسه
چی شده؟
ماجرا را گفتم
گفت: من حلش می‌کنم
فعلاً این زنگ رو برو تو نمازخانه یا حیاط
منم نشستم تو نمازخانه برای امتحان زنگ بعد درس خوندم»

این کل ماجرا
آن‌طور که تعریف کرد
از مبارزه‌اش
از جنگش
از جهادش

در مقابل ظلم باید ایستاد
نهی از منکر باید کرد
از نوجوانی هم باید یاد گرفت
تجربه کرد
آدم باید پای عواقب نهی از منکر هم بماند
بداند که شاید مشکلات باشد
آماده شود

خوشحال شدم
از این‌که توانسته
جرأت پیدا کرده
شجاعت
این «انسان» است
وقتی مخالف است «مخالفت» می‌کند
وقتی موافق «موافقت»
این درست است

بعدش مهم نیست
تکلیف مهم است
معلم بی‌ادب باید ادب شود
از منکر باید نهی شود
هر چه می‌خواهد بشود بشود!

قال ازْهَدُ الزّاهِدین (ع): «مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ کُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیِ عَنْ الْمُنْکَرِ، إِلَّا کَنَفْثَةٍ فِی بَحْرٍ لُجِّیٍّ؛ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْیَ عَنِ الْمُنْکَرِ، لَا یُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا یَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ» (نهج‌البلاغه، ح374)
تمام اعمال نیک و حتى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر همچون آب دهان است در برابر دریایى عمیق و پهناور. امر به معروف و نهى از منکر نه مرگ کسى را نزدیک مى کند و نه از روزى کسى مى کاهد (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
سرگرم با خانواده + چهارشنبه 00 اسفند 4 - 2:29 عصر

داغ و پرشور
مثل همیشه
خاطرات مدرسه را می‌گوید
آن‌چه گذشته
تا به خانه رسید
از مدرسه

عادت کرده‌اند
هر روز
تا می‌آیند
تعریف می‌کنند
هر اتفاق جالبی که افتاده است

«باورم نمی‌شد
می‌گفت الگوی زندگی‌اش من هستم
آخه چرا؟!»
تعجب کرده بود
از همکلاسی‌اش
این‌که او را الگو می‌دانست

- طبیعی‌ست پسرم
معدلت که نزدیک به بیست
نوزده و نود و سه
هر سال همین
اخلاق هم که عالی
انگشت‌نما اصلاً
در مدرسه
طبیعی‌ست که الگو باشی

«ازم پرسیدند
گفتند سرگرمی‌ات در خانه چیست؟
یکی گفت حتماً گوشی موبایل
یکی گفت فوتبال
هر کدام چیزی»

فرزندان من که اصلاً گوشی تلفن همراه ندارند
کنسول‌های بازی رایانه‌ای هم
فقط یک عدد کامپپوتر رومیزی
فقط برای کار
فتوشاپ و پاورپوینت و ورد
بازی روی آن نصب نیست
مطلقاً

- تو چی جواب دادی؟
پاسخ سیداحمد جالب بود
«با خانواده سرگرم می‌شم»



ما هر روز با هم سریال و فیلم می‌بینیم
برنامه‌های خاصی از تلویزیون
حرف می‌زنیم
درباره آن‌ها
بچه‌ها نظر می‌دهند
من نیز
کار می‌کنیم
کارهای خانه
زمان می‌گذرانیم
وقت
با هم بیرون می‌رویم
برای خرید
و حتی گشت و گذار

خانواده خیلی مهم است
باید باشد
پناه انسان
پناهگاه و مأمن
همه اعضا باید در آن احساس امنیت کنند!

قال زین‌العابدین (ع): «القَولُ الحَسنُ یُثرِى المالَ و یُنمى الرِّزقَ و یُنسئُ فى الاجلِ و یُحبِّبُ اِلى الاَهلِ وَ یُدخِلُ الجَنّة» (خصال، ح100)
گفتار نیک، ثروت را زیاد و روزى را فراوان مى‌کند، مرگ را به تأخیر مى‌اندازد، [فرد را] در خانواده محبوب مى‌کند و به بهشت وارد مى‌نماید.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خانواده 57 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
سادگی ِ بیان + شنبه 00 بهمن 9 - 9:41 صبح

ذوق کرده
خیلی شاد
اصلاً یک حالی
وقتی از مسجد بازگشته
بعد از نماز
زود می‌خواهد ماجرا را تعریف کند
اما اول دستم را می‌بوسد:
«معلم ِ پارسالمو دیدم
خیلی ازم تعریف کرد
در مسجد که مرا دید
گفت دخترهای همسن شما کمتر مسجد می‌آیند
از درسم تعریف کرد
از اخلاقم»

البته که خیلی مهم است
برای یک دانش‌آموز
وقتی از او تعریف می‌کند
معلم او
هم اخلاق و هم درس
هم ایمان و هم علم
ذوق کرده است
وقتی معلم این‌طور از او خوب گفته

- حالا چه ربطی به این داشت که دستمو بوسیدی؟
با همان شوق و ذوق
با همان خنده از کنترل خارج شده:
«بعد از این‌که ازم تعریف کرد
بهم گفت وقتی رفتی خونه
حتماً دست مادرت رو ببوس
به خاطر این‌که همچین دختری تربیت کرده»

معمولاً آدم این‌طور مواقع حیا می‌کند
شاید خجالت
سخت است واقعیت را گفتن
بگذار فکر کند دارد
چرا باید بگوید ندارد
ولی او صراحت داشت
به سادگی بیان کرد:
«من گفتم: مادر ندارم
معلم با ناراحتی گفت: خدا رحمتشون کنه!
گفتم: نه
سه سالم که بود طلاق گرفتن»

این‌جا معلم تعجب کرده
درس و اخلاق
بدون مادر
پس حتماً پای زن دیگری در میان است:
«خانم پرسید: زن‌بابا داری؟
گفتم: نه
من و برادرام با پدرم زندگی می‌کنیم
خانم هم گفت: پس حتماً دست باباتو ببوس!»

من نه از بوسیدن دست
نه از تعریف معلم
بیشتر از همه از این خوشحال شدم:
جرأت در بیان
صراحت لهجه
نترسیدن از وضعیتی که در آن است
این مهم است
این که شرایط او را ضعیف نکرده
خجول و فراری نکرده
احساس گناه ندارد

شرم؛ از گناه ناشی
گناه؛ از مقصر دانستن خود
حس ِ تفاوت با جامعه
با محیط
این، انسان را فراری می‌کند
منزوی
اما انسانِ قوی
آن‌که روحش ذلیل نباشد
او که توجیه شده باشد
او که بداند کیست و چه دارد
نعمت‌های خود را بشمارد
لطف خدای را به جای آرد
او از حرف و حدیث مردم نمی‌هراسد
این مهم است
و گرنه خوب بودن درس و رفتار به تنهایی دوام ندارد
نمی‌ماند
اگر روح ِ انسان تخریب شده باشد



تلاش من از ابتدا همین
بچه‌ها درون‌گرا نشوند
به خلوت تنهایی پناه نبرند
اصلاً چه نیاز به فرار
اگر احساس گناه نداشته باشند
از تفاوتی که دارند
از این‌که مادر ندارند

همیشه با این کلام:
- خطای دیگری به پای شما نوشته نمی‌شود
شما اشتباهی نکرده‌اید که شرم کنید
آن‌که اشتباه کرده باید خجالت بکشد
کسی که شما را ترک کرده
کودک دو ساله که گناهی ندارد
او که به خاطر دستور پدرش گذاشته و رفته
او باید بترسد
از حرف و کلام مردم
شما که سربلند هستید

- راستی مریم!
اون زنه سال 88 رفت
تو 86 به دنیا اومدی
وقتی رفت دو سالت بود، نه سه سال! (:

قال اَعْلَمُ الرّزین (ع): «قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غَیْرَتِهِ.» (نهج‌البلاغه، ح47)
ارزش هر کس به اندازه همت او و راستگویى و صداقتِ هر کس به اندازه شخصیت اوست و شجاعت هر کس به اندازه بى اعتنایى وى (به ارزش هاى مادى) است و عفت هر کس به اندازه غیرت اوست. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
نمودار تغییرات سپرده قانونی + چهارشنبه 00 بهمن 6 - 12:30 عصر

قبلاً این‌جا نوشته بودم
معضل بانک مرکزی
معضل سپرده قانونی
مشکلی که خلق ِ پول ایجاد می‌کند
گریبانگیر ما

ابزاری ساختم در اکسل
برای محاسبه
نشان می‌دهد
تأثیر سپرده قانونی را
که وقتی کاهش دهد
بانک مرکزی
چطور «خلق پول» زیاد می‌شود
نقدینگی یعنی
طبیعتاً تورّم هم
چند برابر
چندین برابر

[فایل اکسل]

به صورت نمودار هم
تغییرات را



این هم نمونه‌ای از آن‌چه در اکسل دیده می‌شود:



[تصویر بزرگ]

خیلی کم است
در حال حاضر
درست این‌که 100 درصد باشد
قانون تا 10 درصد اجازه داده
کاهش آن را
که خیلی کم است

این خبر را مشاهده کنید
آخرین در سایت بانک مرکزی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 143 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
افتخار ِ بلند + شنبه 00 بهمن 2 - 6:0 صبح

زیاد به خودش افتخار می‌کرد
فخر می‌فروخت
اخیراً
هی حرفش را می‌زد
مدام کنار دیوار
دیوار ِ قد

ما خُب اندازه می‌گیریم
قد همه را
این‌جا نوشته بودم
یک دیوار اختصاص دادیم



مدتی عجیب شده
و غریب حتی
ناگهان
در همین چند ماه
سیداحمد رکورد زده
خیلی



ذوق کرده
مدام دستش کنار سرش
با برادر و خواهرش مقایسه
که چه؟
بلندتر است!

نیاز به توضیح داشت
اقدامی تربیتی:
ببین سیداحمد!
نعمت‌های خدا را به خودت نسبت نده
کاری که از ما نیست
شایسته تشویق نیست
شایسته تنبیه هم
اگر مریم از تو کوتاه‌تر
اگر قدش به مادرش رفته
کار ِ خداست
خالق اوست
مربوط به خودش نیست
اگر قد تو این‌قدر
باز هم همین
مربوط به خودت نیست
افتخار ندارد
افتخار مربوط به «اختیار» است
اگر اختیار نباشد
افتخار نیست
کار دیگران
افتخارش هم برای دیگران

راستی
خداوند حساس است
اگر کسی به خودش ببالد
خودخواهی
خودشیفتگی
هوای نفس
نسبت به انسان‌هایی که دوست‌شان دارد
نجات‌شان می‌دهد
می‌دانی چطور؟
آن‌چه از او دورشان کرده را می‌گیرد
می‌گیرد تا نزدیک شوند
به خودش
رها شوند
از شرک
از بت‌پرستی
از نفس‌پرستی

به این فکر کن
در کمتر از چند ثانیه
در یک لحظه
حادثه در کمین
ممکن است تا آخر عمر روی ویلچر بنشینی
آن‌وقت مریم از تو بلندتر خواهد بود
نه؟!
مراقب باش دیگران را نیازاری
با فخرفروشی‌هایت!

قال اُذُن الله الواعیه (ع): «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا أَنْتُمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِیهِ الْمَنَایَا، مَعَ کُلِّ جَرْعَةٍ شَرَقٌ وَ فِی کُلِّ أَکْلَةٍ غَصَصٌ، لَا تَنَالُونَ مِنْهَا نِعْمَةً إِلَّا بِفِرَاقِ أُخْرَى، وَ لَا یُعَمَّرُ مُعَمَّرٌ مِنْکُمْ یَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا بِهَدْمِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ» (نهج‌البلاغه، خ145)
اى مردم! شما در این جهان هدفى هستید در برابر تیرهاى مرگ که یکى پس از دیگرى به سوى شما پرتاب مى شود، همراه هر جرعه اى بیم گلوگیر شدن است. و با هر لقمه اى بیم گرفتن راه نفس، به هیچ نعمتى از دنیا نمى رسید، جز این که نعمت دیگرى را از دست مى دهید. و هیچ کس از شما یک روز عمر نمى کند، مگر این که از جمع زندگى وى یک روز کاسته مى شود. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
فتوشاپ + یکشنبه 00 دی 26 - 6:0 صبح

یاد گرفته
نه خیلی زیاد
ولی
البته قدری که نیاز است
ویرایش و تغییرات

این تصویر را به من داد:



که چه؟!
«بگذار در وبلاگت!»

تصویر اصلی و تصویر اصلاح شده
هر دو در کنار هم
از خودش
تصاویر قدیمی
با افتخار
خوشحال از این‌که توانسته چنین تغییراتی اعمال کند! د:

قال ساقی کوثر (ع): «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ» (نهج‌البلاغه، خ28)
ترسناک ترین چیزى را که بر شما از آن بیمناکم دو چیز است: هواپرستى و آرزوهاى دراز (نخستین، انسان را از پیروى از حق باز مى دارد و دومى، آخرت را به فراموشى مى سپارد). (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

جمعه 04 فروردین 29

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X