سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

[ و گروهى او را پیش رویش ستودند ، فرمود : ] بار خدایا تو مرا از خودم بهتر مى‏شناسى و من خود را از آنان بیشتر مى‏شناسم . خدایا ما را بهتر از آن کن که مى‏پندارند و بیامرز از ما آنچه را که نمى‏دانند . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
مسأله شناخت 40 + یکشنبه 00 اردیبهشت 19 - 5:0 صبح

فرمودید:
"یک سؤال مهم را پاسخ دهید
در همین نقطه از بحث:
هدف شما از طرح این نظریات چیست؟
آیا می‌خواهید بین فیزیک غربی و فلسفه اسلامی برادری ایجاد کنید؟
این عمل چه سودی دارد؟
لطفاً فواید آن را مطرح بفرمایید
تا ببینیم اصلاً این کار مفید هست یا خیر!"

سوال خیلی خوبی است.
بنده تکلیف خود را حرکت در راستای تولید فیزیک اسلامی تشخیص داده بودم. حال از صفر که نمی خواستم شروع کنم. به هر حال در فیزیک غربی و فلسفه ی اسلامی دانشمندان و علما سال ها وقت گذاشته اند و دستاوردهایی داشته اند. البته به قول شما نباید آن ها را الزامی هم تلقی کنیم.
مهمترین بحث نیز در فیزیک اسلامی، پایه های فلسفی آن است. و از این لحاظ این موضوعات مورد بحثمان به نظر حقیر مهم آمده بود.

شما چند سوال و یا به عبارتی نقد را در موضوعات زیر مطرح کردید:
1- تعریف روشن و واضحی از نیرو
2- پیوستگی اشیاء در تقابل با نظریه اتمی
3- تعریف روشنی از مرتبه های وجود
4- وجود عرضی و تعریف روشنی از آن
5- در رابطه با خواص موجی و ذره ای

اشکالاتتان را البته به جا می دانم. اینکه تعاریف بنده روشن نبوده را قبول دارم. در هر حال فعلا قصد ندارم وارد این موضوعات شوم. در چند وقت اخیر بنده مسیر فکری خود را تغییر دادم. قصد کردم در مسیری حرکت کنم که بیشتر اطمینان آور باشد و در این راستا نگاه خود را بسیار کلی تر کردم.

می دانیم که جامعه ی اسلامی نیاز به نظام جکومتی اسلامی، نظام آموزشی اسلامی، نظام اقتصادی اسلامی و .... دارد. گفته می شود که قرآن اصول لازم برای تشکیل چنین نظام هایی را دارد ولی استنتاج فروع بر عهده ی خود ماست که لازم است با کمک روایات ائمه انجام دهیم.
حال یک سوال اساسی اینجا مطرح می شود:
مسلما استنتاج احکام مربوط به نظام های اجتماعی از قرآن و روایات بر مبنای اصول ذکر شده در قرآن، کار بسیار دشواری است و به تبع آن اختلاف نظرها نیز زیاد خواهد بود.
در واقع می دانیم حتی برای احکام فردی بین مراجع اختلاف نظر وجود دارد که بخش اعظم آن بر می گردد به ملاک حجیت اخبار که شما در وبلاگ خود توضیحات خوبی را فرموده اید و بنده از آن بهره بردم.
 حال اگر زمانی احکام نظام های اجتماعی نوشته شود طبیعی است که اختلاف نظرها بسیار بیشتر خواهد بود.
راه حل این مشکل چیست؟
حقیر از فقه نمی دانم و شاید جایز نباشد نظری در این باب بدهم ولی به نظرم می رسد که تمامی احکام حتی فروع و جزئیات نظام های اجتماعی نیز در قرآن آمده است ولی در سطح تأویل قرآن آمده است. در واقع دقیقا چیزی که به آن نیاز داریم تا احکام نظام های اجتماعی را بفهمیم تأویل قرآن است.
ممکن است بگوییم که تأویل قرآن اختصاص به خداوند و ائمه دارد. بنده نیز موافقم. در اصل نه تنها تأویل بلکه به طور کلی علوم نزد ائمه هستند و آن ها هستند که معدن علمند.
 امام باقر (ع): "شرقا ولا غربا، فلا تجدان علماً صَحیحاً إلَّا شَیئاً خَرَجَ مِن عِندِنا أهلَ البَیتِ."
در زمان ائمه، یاران ایشان نه تنها از ائمه کسب علم می کردند بلکه گاهی تأویلی از آیات قرآن را برای یارانشان بیان می کردند. یعنی اینگونه نبود که راه آموختن تأویل از ائمه برای دیگران بسته باشد.
همچنین مگر سخنان ائمه برای همه ی زمان ها نیست؟ بنده تصور می کنم که ائمه با بیان این تأویل ها،‌ راه را برای آیندگان جهت تفکر روی تأویل قرآن باز کرده اند.

در دوران ائمه مردم حضوری خدمت ائمه می رسیدند و کسب علم می کردند. در دوران غیبت چه کنیم؟
در این دوران نیز اگر آداب فراگیری علم را رعایت کنیم آن ها علم خویش را از ما دریغ نمی کنند.
در حدیثی حضرت فاطمه(س)، برای آداب غذا خوردن رعایت 12 نکته را بر می شمارند. مگر علم آموزی در سفره ی علمی ائمه از غذا خوردن کمتر است؟ که ما به خود اجازه می دهیم تحت هر شرایطی فکر کنیم و علم بیاموزیم. مسلما چنین علمی که آداب آن را رعایت نکرده ایم توأم با وهمیات و تصورات باطل ما خواهد بود.
تصور بنده این است که کمترین ادب علم آموزی موقع آموختن علم، معرفت به این است که در محضر ایشان در حال کسب علمیم. و هر علم صحیحی هم که تا کنون یادگرفته ایم به واسطه ی ایشان بوده است هرچند خود از آن غافل بوده ایم.

با تشکر
در پناه خدا


فرمودید: «طبیعی است که اختلاف نظرها بسیار بیشتر خواهد بود. راه حل این مشکل چیست؟»

یک زمانی مردم هم را می‌شناختند
جمعیت کم بود
یک محله
تا می‌دیدند:
این پسر حاج سعیده که دم نونوایی حاج عباس کفاشی داره!

در چنین جامعه مختصری
اگر اختلافی پیدا می‌شد
پیش معتمد محل می‌رفتند
آدمی که به امانت‌داری می‌شناختند:
بریم پیش کربلایی عبدالله، آدم فهمیده و دین‌شناسیه، هر چی گفت قبول دارم!

وقتی جامعه بزرگ شد
محله وسعت یافت
رفت و آمد و جابه‌جایی‌ها فراوان
دیگر نمی‌شناسند
اصلاً نمی‌دانند امانت‌دار چه کسی هست و چه کسی نیست

این‌جاست که ساختار به کمک می‌آید
فردی لباس خاصی می‌پوشد
در ساختمانی که تابلوی خاصی دارد می‌رود
روی صندلی خاصی می‌نشیند
در یک اتاق خاص
می‌شود قاضی
می‌شود امانت‌دار محل
قضاوت می‌کند و حکم می‌دهد
مشکلات مردم و اختلافات را حل می‌کند

در علم هم همین است
اگر امروز اختلافات این‌طور زیاد است و حل نمی‌شود
چون ابزارش نیست
ابزارش ژورنال‌های علمی و تخصصی‌ست
ابزارش پدید آمدن شبکه تحقیقات است
در غرب این اتفاق افتاد
این شد که علوم غربی این‌طور رشد کرد
سریع و شتابان
نیوتن وقتی نظریه‌ای مطرح می‌کرد
فوری در هندوستان یک دانشمند دیگری نقد می‌کرد
و نیوتن هم بر نقد او جوابیه می‌داد
داروین نظریه انواعش را مدت‌ها مخفی کرد
مقاله‌اش را منتشر نکرد
وقتی مقاله‌ای دید از فلان دانشمند جوان در کشوری دیگر
شبیه به نظریه خودش
دید وقتش شده
سریع کتاب خودش را نشر داد

شبکه تحقیقات این‌طور چیزی‌ست
امروز نیست
علما و فقهای ما نظریات هم را نقد نمی‌کنند
سال‌هاست
احترام هم را مثلاً نگه می‌دارند
تا بی‌ادبی نشود
در جلسات هم حاضر نمی‌شوند
در بحث‌های هم
مثل قبل نیست که آخوند خراسانی می‌رفت در مجلس شیخ انصاری نقدش می‌کرد
در نشریات هم حضور ندارند
اصلاً مطالعه‌شان نمی‌کنند
پس تضارب آراء‌ نیست
حداقل در حوزه که نیست
در دانشگاه را مطمئن نیستم

نظریات علمی اگر به سرعت نقد شود
دست به دست شود
بچرخد و بازسازی گردد
اختلافات حل می‌شود
نظریات جدید جای خود را باز می‌کند
ضعیف‌ها را کنار می‌زند

یک نفری مثل استاد حسینی الهاشمی (ره)
بیست سال پیش نظریه‌ای برای طراحی نظامات اجتماعی طراحی کرده
قبل از او هم شهید صدر (ره)
شخصی مثل دکتر احمد فردید هم نظریه‌ای دارد
این نظریه‌ها رو نیامده‌اند
وارد دستور نشده‌اند
به بحث گذاشته نشده‌اند
تا صحیح و سقیم آن‌ها معلوم شود
تا اگر نادرست‌اند
شما فقیه امروزی
درست آن‌ها را تولید کنی
این‌ها در گنجه‌ها و کتابخانه‌ها خاک می‌خورند
بعضی می‌خوانند
بعضی نمی‌خوانند
بعضی قبول می‌کنند
بعضی نمی‌پذیرند
ولی
هیچ‌کس آن‌ها را به صحنه درگیری علمی وارد نمی‌کند
تا مورد قضاوت علمی قرار بگیرند
این گرفتاری امروز ماست

از این‌که نظریات شما را بخوانم خوشحال خواهم شد
ممنون از لطف شما

در پناه خدا موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
قدرمان + سه شنبه 00 اردیبهشت 14 - 3:21 صبح

مولا علی (ع) فرموده است: «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ، حَتَّى یَکُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ» (نهج‌البلاغه، ح16)



چنان نیست که همیشه انسان هاى مدیر و مدبر پیروز گردند; گاه تقدیرات همه تدبیرات آنها را برهم مى زند.
مى فرماید: «حوادث و امور، تسلیم تقدیرهاست تا آنجا که گاه مرگ انسان در تدبیر (و هوشیارى او) است»
گرچه انسان باید در همه امور هوشیارانه و مدبرانه عمل کند; اما چنین نیست که از لطف خدا بى نیاز باشد. خداوند براى بیدار ساختن انسان و شکستن غرور و غفلت او گهگاه امورى مقدر مى کند که بر خلاف تمام تدبیرها و پیش بینى ها و مقدمه چینى هاى انسان است تا به او بفهماند در پشت این دستگاه، دست نیرومندى است که هیچ کس بى نیاز از لطف و محبت او نیست.
در طول تاریخ گذشته و در زندگى خود بسیارى از این صحنه ها را دیده ایم که گاه افراد بسیار هوشیار و قوى و صاحب تدبیر ضربه هایى از تدبیر و هوشیارى خود خورده اند و دست تقدیر مسیرى جز آنچه آنها مى خواستند برایشان فراهم ساخته است.

(مکارم شیرازی، پیام امیرالمؤمنین)

پ.ن.
افراد حاضر در تصویر فوق (از راست): خودم، سیده مریم، سید احمد، سید مرتضی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خودم 11 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
مسأله شناخت 39 + یکشنبه 00 اردیبهشت 12 - 5:0 صبح

فرمودید: «برای مشخص کردن وضعیت یک جسم مثلا می گوییم فلان مقدار جلو تر و فلان مقدار به سمت راست، آن جسم وجود دارد. و یا مثلا می گوییم در فلان جهت به اندازه ی فلان دارای سرعت است. وضعیت یک جسم چه مکان چه سرعت عرض است ولی در مرتبه ی پایین وجود»

مسأله اصلی همین تعریف «عرض»‌ است
آیا این عرض غیر از جوهر خود شیء است؟
در مثال شما
آیا سرعت جسم چیزی غیر از خود جسم است؟
آیا مکان جسم
فلان مقدار به راست
فلان مقدار به جلو
آیا این فلان‌ها
وجودی متفاوت و قابل شمارش جدای از وجود خود جسم است؟

این سؤالی‌ست که باید پاسخ دهیم
وقتی می‌گوییم «وجود عرضی»
یعنی
دو وجود داریم
نه
سه وجود داریم
جسم را داریم که یک وجود است
سرعت جسم را داریم که یک وجود دیگر است
مکان جسم را داریم
جهت حرکت جسم را داریم
خیلی وجودها داریم
که
همه این‌ها در یک جا روی هم افتاده‌اند
در جوهر
باقی عرض هستند
می‌خواهیم دقیقاً این را بفهمیم
آیا این وجودها واقعاً وجودهایی هستند که با هم جمع شده‌اند؟
یا «اثر» هستند
یک وجود بیشتر نداریم
همان جسم
باقی آثار
اثری که بر ما و محیط می‌گذارند
آیا مرتبه‌هایی از وجود هستند؟

فرمودید: «نیرو برابر حاصلضرب جرم و شتاب است»
آیا این تعریف نیروست؟
شما می‌پذیرید که این تعریف نیرو باشد؟
یا صرفاً روش محاسبه نیرو

ما لازم است تا حقیقت نیرو را تعریف کنیم
همان‌طور که
حقیقت ماده را تعریف می‌کنیم:
الکترون‌هایی به دور هسته‌ای متشکل از پروتون و نوترون

آیا می‌توانید نیرو را هم
همین‌طور واضح و روشن تعریف کنید؟
میدان را هم؟

فرمودید: «می گوید ذره و موج هم زمان وجود دارند»
تا جایی که خاطر دارم
این مربوط به نور است
توصیف امواج الکترومغناطیس
به خاطره بروز خواص ذره‌ای از نور
هنگام برخورد با ذرات دیگر
یا پراش
که از خواص موج است

اما این که فرمودید: «شاید بتوان موج الکترون را به منزله روح الکترون و ذره ی آن را به منزله ی جسم آن توصیف کرد»
واقعاً به گمان شما
با «شاید» می‌توان علم ساخت؟
خب اگر این است
ببخشید
بازی با اصطلاحات
هر کسی می‌تواند
به این مثال دقت کنید:
دنیا یک روح دارد و یک جسم
روح دنیا ملائکه هستند
و جسم دنیا ماده است
ملائکه همان نور هستند
که دو بال دارند
موج افقی و موج عمودی
الکتریکی و مغناطیسی
با این دو بال پرواز می‌کنند
و ماده
تاریک است
نور به آن انرژی می‌بخشد و آن را به حرکت در می‌آورد
یک چیزی هم این بین هست
که همان ضدّ ماده است
و این شیطان است
شیطان همان پادماده است
که اگر به ماده نزدیک شود انفجار رخ می‌دهد
به همین خاطر خداوند او را طرد کرده است از عالم
و...!

این سبک نوشتن
یا سخن گفتن
علمی نیست
پسندیده هم نزد اهل فن نیست
ما
اگر بخواهیم فرضیه هم بدهیم
باید
مبتنی بر شواهدی باشد
بدون شاهد و دور از احتمالات که نمی‌شود
و فرضیه
تا وقتی که آزمون نشود معتبر نیست

مگر یک حالت
علمی نقلی باشد
یعنی از معصوم (ع) به دست ما رسیده باشد
که
در آن صورت
اگر چه آزمون و مشاهده نکرده باشیم
باز هم می‌پذیریم
زیرا می‌دانیم که آن‌ها به غیب و اسرار عالم علم دارند!

از همه این‌ها بگذریم
یک سؤال مهم را پاسخ دهید
در همین نقطه از بحث:
هدف شما از طرح این نظریات چیست؟
آیا می‌خواهید بین فیزیک غربی و فلسفه اسلامی برادری ایجاد کنید؟
این عمل چه سودی دارد؟
لطفاً فواید آن را مطرح بفرمایید
تا ببینیم اصلاً این کار مفید هست یا خیر!

در پناه خدا

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
مسأله شناخت 38 + یکشنبه 00 اردیبهشت 5 - 5:0 صبح

فرمودید: «شاخه های مکانیک جامدات، ، هیدرودینامیک در مورد مایعات و آئرودینامیک در مورد گازها از فیزیک را ملاحظه نمایید.  جسم جامد یا مایع یا گاز را کاملا پیوسته لحاظ می کنند و رفتار آن ها را توصیف می کنند. به خوبی هم رفتار ماده را پیش بینی می کنند.»

در گذشته‌های بسیار دور
در نجوم قدیم
زمین را مرکز عالم تصوّر می‌کردند
و خورشید و ماه و چند کوکب دیگر را
سیاره خوانده
معتقد بودند به دور زمین می‌چرخد
و جالب این‌که
تمام محاسبات آن‌ها هم جواب می‌داد و درست بود
یعنی به خوبی مقارنات سیارات و طلوع و غروب‌شان را حساب می‌کردند
تقویم‌های دقیق می‌ساختند
بدون کوچک‌ترین اشتباهی

این را امروز نیز منجّمین معترف هستند
زیرا
حرکت نسبی است
چه زمین را متحرّک فرض کنی و خورشید را ثابت
و چه خورشید ثابت و زمین متحرّک
نتیجه محاسبات تفاوتی نمی‌کند!

بله
ما اگر جسم جامد را پیوسته لحاظ کنیم
در محاسبات ماکرو تغییری نمی‌بینیم
اما
آیا واقعیت این است؟
چطور می‌توانیم ماده را پیوسته و بسیط توصیف کرد؟
در واقعیت یعنی؟
البته
همین را وقتی برویم در محاسبات میکرو
نزدیک بشویم به اتفاقات شگفت آفرینش
مثلاً وضعیتی که «ژله» دارد
یا «آرد ذرّت» وقتی با آب مخلوط می‌شود
اتفاقات غیرمتعارفی روی می‌دهد
آن‌جا دیگر حوادث در حدّ روابط میان مولکلو‌ل‌هاست
نمی‌شود پیوستگی لحاظ کرد
مجبوریم مثلاً کشش سطحی آب را با پیوند هیدروژنی توضیح دهیم
بدون آن
نمی‌توانیم تفاوت آب با روغن را مثلاً توضیح دهیم

ما با لحاظ و تصوّر و فرضیات کار نداریم
در فلسفه
وقتی می‌خواهیم واقعیت را بشناسیم
باید دنبال حقیقت ساختار اشیاء باشیم
البته که در یونان باستان نیز ماده را بسیط می‌دانستند
منجنیق و کشتی هم با آن می‌ساختند
ارشمیدس هم با همین لحاظ پیوستگی قوانین شناورسازی را کشف کرد!

فرمودید: «وجود سفیدی، نازل شده ی وجود قند است... قند در مرتبه ی صورت معدنی و سفیدی در مرتبه ی صورت عنصری است... دو وجودی که هم مرتبه نباشند می توانند در یک مکان باشند»

ببینید
دقت بفرمایید
به کار بردن کلمات آسان است
کنار هم چیدن مفاهیم
این را هر انسانی می‌تواند
اما
تفاوت فیلسوف و فیزیک‌دان
با مردم عادی
در چینش «معنادار» آن‌ها در کنار هم است

این‌که ما بگوییم «وجودهای هم‌مرتبه»
خب
سپس؟
بعدش چه؟
اصلاً «مرتبه» یعنی چه؟
وجود را فرض که تعریف کردیم
یعنی «بودن» و «هستی»
خب
مرتبه وجود چه معنایی دارد؟
مگر بودن مرتبه دارد؟
این تعریف جدا می‌خواهد
باید بتوانیم آن را ابتدا شرح داده و توصیف کنیم
به نحوی که
واقعی باشد!

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
با شیر چه میشود کرد؟ + شنبه 00 اردیبهشت 4 - 3:6 صبح

مدتی‌ست خودکفا شده‌ایم
در خانه
در خیلی از زمینه‌ها
یکی هم محصولات شیر

قبلاً فقط دوغ
بعد ماست
مدتی‌ست پنیر هم تولید می‌کنیم
در خانه خودمان

محصولات شیر را بررسی می‌کردم
چه چیزهایی می‌شود
کدام تبدیل‌ها
این نمودار به دست آمد:



نمودار محصولات و مشتقّات شیر و صنعت لبنیات:



[تصویر بزرگ]
[فایل xmind]

منّت خدای را عزّ و جلّ
که این همه عظمت فقط در خلق همین یک شیر دارد
این همه نظم
این همه دقّت و بهره‌وری

آیا هر چه عبادت کنیم و اطاعت
هر چقدر شکر و سپاس
هر چقدر عمل صالح
می‌توانیم از عهده شکر همین یک نعمت بر آییم؟
نعمت خلق شیر؟
می‌توانیم واقعاً؟!

قال شَجَرَةُ التَّقوی (ع): «تَاللَّهِ لَوِ انْمَاثَتْ قُلُوبُکُمُ انْمِیَاثاً وَ سَالَتْ عُیُونُکُمْ مِنْ رَغْبَةٍ إِلَیْهِ أَوْ رَهْبَةٍ مِنْهُ دَماً ثُمَّ عُمِّرْتُمْ فِی الدُّنْیَا مَا الدُّنْیَا بَاقِیَةٌ، مَا جَزَتْ أَعْمَالُکُمْ عَنْکُمْ وَ لَوْ لَمْ تُبْقُوا شَیْئاً مِنْ جُهْدِکُمْ أَنْعُمَهُ عَلَیْکُمُ الْعِظَامَ وَ هُدَاهُ إِیَّاکُمْ لِلْإِیمَانِ.» (نهج‌البلاغه، خ52)
به خدا سوگند اگر دلهاى شما به کلّى آب شود و چشمهایتان از شدّت شوق به خدا یا از خوف او خون ببارد سپس تا پایان دنیا زنده بمانید و تا آنجا که در توان دارید در اطاعت خداوند تلاش و کوشش کنید باز اعمال شما پاسخگوى نعمت هاى عظیم الهى بر شما نیست; به ویژه نعمت هدایت شما به سوى ایمان (بنابراین به اعمال ناچیز خود مغرور نشوید). (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: سند 32 - آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
مسأله شناخت 37 + یکشنبه 00 فروردین 29 - 5:0 صبح

فرمودید:

"ماده را یکپارچه و بسیط دانستن
می‌دانیم که درست نیست
اما
آن روز درست می‌انگاشتند
آن روزها
جدول مندلیف نبود
جرم اتمی نبود
از پروتون و نوترون با خبر نبودند
همین است که عناصر را در چهار منحصر کرده
از صورت عنصری و معدنی سخن می‌گفتند"

شاید بگویید چرا بر طبیعیات قدیم پافشاری می کنم. چند سال پیش مطالبی از طبیعیات قدیم خوانده بودم و ذهنم درگیر شده بود. شبی توفیق حاصل شد که خواب حضرت زهرا(س) را دیدم. تنها سوالی که آن لحظه به ذهنم رسید این بود که نظر ایشان را در مورد "شیمی بر مبنای گرمی و سردی و تری و خشکی بپرسم" عین عبارت پاسخشان در خاطرم نماند ولی مضمونش چنین بود که
 ایشان فرمودند که این روش صحیحی است و سپس فرمودند اینگونه نیست که شیمی جدید(کاملا) اشتباه باشد. البته تردید دارم "کاملا" را فرمودند یا خیر. در هر حال مضمون سخنشان چنین بود.

از آنجا که خواب اولیای خدا از شیطان نیست چه رسد به خواب حضرت زهرا(س)، برای بنده حجت شد که شیمی بر مبنای گرمی و سردی و تری و خشکی روش صحیح است و باید به دنبال آن باشم.

در طبیعیات قدیم دو رویکرد را دیده ام. یکی بر مبنای عناصر چهارگانه ی ارسطو که می گوید مواد از ترکیب چهار عنصر آب و خاک و هوا و آتش درست شده اند و دیگری که می گوید مواد از ترکیبی از طبایع گرمی و سردی و تری و خشکی درست شده اند.
بنده از حضرت زهرا(س) رویکرد دوم را پرسیده بودم. اینکه رویکرد اول صحیح است یا خیر و ارتباط آن با رویکرد دیگر چیست را نمی دانم.

اینکه می دانیم اشیا از اتم تشکیل شده اند دلیل بر این نیست که نتوانیم جسم را واحد در نظر بگیریم. فلسفه ی کاهش گرایی یا تقلیل گرایی در غرب نیز نقدهایی جدی به آن وارد شده است.
به نظر بنده در عین حال که جسم یک واحد است از اتم ها نیز تشکیل شده است. این مسئله ی ساده ای نیست.
همانگونه که انسان نیز در عین حال که از سلول ها تشکیل شده است واحد است. اینگونه نیست که انسان صرفا اجتماع سلول هایش باشد.

توضیح بنده در مورد نیرو خیلی خلاصه بود و اگر نفهمیدید حق دارید.
فیزیکدانان قرن ها پیش، در آزمایش های برخورد دو جسم متوجه شدند که مقدار دو کمیت، قبل و بعد از برخورد ثابت می ماند. کمیت اول، حاصل ضرب جرم در سرعت جسم است که مجموع آن برای دو جسم ثابت است. و کمیت دوم، حاصضرب جرم در مجذور سرعت است که مجموع آن برای دو جسم ثابت است.
کمیت اول را تکانه نامیدند.
 وقتی که جسمی را هل می دهیم تکانه ی جسم افزوده می شود. نکته ی جالب توجه این است که مقدار تکانه ای که در واحد زمان به جسم می دهیم برابر همان نیرویی است که موقع هل دادن احساس می کنیم.
 کمیت دوم را انرژی جنبشی نامیدند که البته بعدها به دلایلی ضریب یک دوم را به آن اضافه کردند.

شما می فرمایید که جوهر و عرض نمی توانند در یک مکان جمع شوند که مثال قند و سفیدی زدید. همچنین فرمودید جوهر و عرض نیز نمی توانند در یک مکان جمع شوند که مصداق آن ماده و صورت است.
بنده تصور می کنم اگر برای عرض، وجود قائل شویم، از نگاه شما دو عرض نیز نمی توانند در یک مکان جمع شوند. 
شما شاخه های مکانیک جامدات، ، هیدرودینامیک در مورد مایعات و آئرودینامیک در مورد گازها از فیزیک را ملاحظه نمایید.  جسم جامد یا مایع یا گاز را کاملا پیوسته لحاظ می کنند و رفتار آن ها را توصیف می کنند. به خوبی هم رفتار ماده را پیش بینی می کنند.
در این علوم در هر نقطه از جسم دو کمیت فشار و دما همزمان وجود دارند. بنابرین به نظر می رسد به اشکال برمی خوریم. زیرا دو وجود در هر نقطه جمع می شوند.
پاسخ این است که این دو وجود را می توان به صورت دو بعد در نظر گرفت. فرض کنید همانطور که ما در فضایی سه بعدی مکانی و یک بعد زمانی زندگی می کنیم، دو بعد دیگر دما و فشار نیز وجود دارند. زمانی که جسم را حرارت می دهیم در واقع داریم جسم را در امتداد یا بعد دما هل می دهیم.
با این فرض امکان وجود دما و گرما در یک مکان ممکن می شود. زیرا بعدشان متفاوت است.

فرمودید:

"بحث ما در تفاوت جوهر و عرض بود
می‌فرمایید
در ذهن ساخته‌ایم
سفیدی را"

 به نظر بنده سفیدی ساخته ی ذهن نیست. تنها، واژه ی "سفیدی" ساخته ی ذهن است. و این واژه را روی یک وجود خارجی نام گذاشته ایم. به جمله ی گذشته خود نگاه کردم در بین آن یک حرف "و " نیاز داشت. نگذاشتن آن، باعث شد بر عکس منظور بنده را برداشت نمایید.

فرمودید:

"آیا
قند یک وجود مستقل دارد که سفیدی از خود آن فهمیده می‌شود
یا
قند یک وجود مستقل دارد
سفیدی هم یک وجود دارد
که بر اولی عارض شده
یعنی
دو وجود در یک مکان جمع شده‌اند
که
اولی جوهر است و بدون موضوع
اما
دومی عرض است و در موضوع"

قند و سفیدی هر دو وجود دارند ولی بنده این دو وجود را هم عرض نمی دانم که شما اشکال کنید چگونه دو وجود در یک جا جمع می شوند. البته این دو وجود مستقل هم نیستند. بلکه وجود سفیدی، نازل شده ی وجود قند است.
قند در مرتبه ی صورت معدنی و سفیدی در مرتبه ی صورت عنصری است. انشاالله تعریف دقیق تری از صورت معدنی و عنصری خواهم کرد ولی آنچه در این قسمت باید توجه کنیم این است که دو وجودی که هم مرتبه نباشند می توانند در یک مکان باشند.
نکته ی دیگر اینکه جوهر همانطور که قبلا عرض کردم نسبت به عرض خود جوهر است و نسبت به وجودی دیگر عرض است.

اکنون سعی می کنم دقیق تر توضیح دهم تا هم منظور خود را از جوهر و عرض روشن تر کنم و هم ظاهر و باطن در سوال دیگری که فرمودید را تبیین کنم.

برای مشخص کردن وضعیت یک جسم مثلا می گوییم فلان مقدار جلو تر و فلان مقدار به سمت راست، آن جسم وجود دارد. و یا مثلا می گوییم در فلان جهت به اندازه ی فلان دارای سرعت است.
 وضعیت یک جسم چه مکان چه سرعت عرض است ولی در مرتبه ی پایین وجود. در ریاضی ما آن را با بردار مکان و بردار سرعت مدل کرده ایم.
 در مرتبه ی صورت عنصری، موجودات به صورت گسترده است. مثلا تابع موج الکترون که با معادله ی شرودینگر تحول آن را بررسی می کنیم یک صورت عنصری است.

در ریاضی تعریف دقیقی برای آن وجود دارد.  از لحاظ ریاضی یک صورت عنصری را با میدان برداری می توان نشان داد.
 یک میدان برداری، موجودی است که به هر نقطه از مکان یک بردار نسبت می دهد. ابتدا تصور می کنیم میدان برداری صرفا اجتماع گسسته ای از بردارها در مکان ها مختلف است. در صورتی که میدان برداری در تعریف دقیق ریاضی یک موجود واحد است که در فضای میدان ها قرار دارد و بر اساس رابطه ای که با دیگر میدان ها دارد تعریف می شود.
این میدان های برداری ساخته ی ذهن نیست بلکه نظیر میدان های فیزیکی اند. با ریاضیات تنها داریم آنها را نمایش می دهیم.

نکته ی جالبی وجود دارد:
قواعدی که برای بردارها وجود دارد یک نمونه ی مشابهی برای میدان ها نیز وجود دارد. مثلا اندازه ی بردار را می توان با قاعده ی فیثاغورث بر حسب مؤلفه‌هایش نوشت به طور مشابه اندازه ی میدان را می توان با نوعی قاعده ی فیثاغورث به دست آورد با این تفاوت که میدان ها بی شمار مولفه دارند!

بردار را می توان هم دوران داد و هم انتقال داد به طور مشابه میدان را می توان در فضای میدان ها هم دوران و هم انتقال داد.

قانون دوم نیوتون که می گوید نیرو برابر حاصلضرب جرم و شتاب است. اگر شتاب را مشتق زمانی سرعت بنویسیم. به راحتی ثابت می شود که نیرو برابر مشتق زمانی تکانه است که همان میزان تکانه ای است که در واحد زمان به جسم می دهیم.

فعلا در همان حد ذرات بنیادی، تعبیری از مکانیک کوانتومی به نام مکانیک کوانتومی بوهمی وجود دارد که می گوید ذره و موج هم زمان وجود دارند. موج الکترون ذره ی آن را هدایت می کند. این توصیف و روابط آن نیز تاکنون مثل تعبیر رایج توانسته تمام آزمایشات انجام شده را توصیف و پیش بینی کند.
بنده به نظرم رسید اگر موج و ذره هم زمان وجود داشته باشند شاید بتوان موج الکترون را به منزله روح الکترون و ذره ی آن را به منزله ی جسم آن توصیف کرد. نظر شما چیست؟
دو نکته را توجه کنیم. یکی اینکه در تمامی آزمایش ها وقتی  مکان الکترون را مشاهده می کنیم ما همیشه الکترون را به صورت ذره ای آشکار می کنیم نه موجی. دوم اینکه موج الکترون در عین اینکه در ظاهر در مکان سه بعدی در حرکت است ولی در واقع در فضایی بی شمار بعدی در حرکت است که در ایمیل قبلی با عنوان فضای میدان ها نام بردم  در نظریه  کوانتوم نام فضای هیلبرت روی آن گذاشته اند.

منتظر بودم
تا مجموعه‌های ارسالی شما به پایان برسد
ظاهراً رسیده است

اکنون
تلاش می‌کنم
آن‌چه به نظرم می‌رسد عرض کنم
إن‌شاءالله که مفید باشد

فرمودید: «در مورد نیرو ... فیزیکدانان قرن ها پیش، در آزمایش های برخورد دو جسم متوجه شدند که ...»

همان‌طور که پیش از این عرض شد
بنده هنوز تحلیل قابل قبولی
درباره
«برخورد» در فیزیک
نشنیده‌ام
حالا اگر بخواهیم «نیرو» را بر اساس برخورد تعریف کنیم
این ممکن نمی‌شود
مگر این‌که
ابتدا «برخورد» دو جسم را تعریف کنیم
توضیح دهیم
تفسیر کنیم

می‌دانید چرا عرض می‌کنم؟
زیرا
وقتی بخواهیم «برخورد» را شرح دهیم
به «نیرو» نیاز پیدا می‌کنیم
یعنی
اساساً برخورد بر اساس نیرو باید تعریف شود
امتحان کنید
آیا می‌توانید بدون استفاده از تعریف انرژی و نیرو، برخورد اجسام را توضیح دهید؟

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
نامه به آینده + چهارشنبه 00 فروردین 25 - 3:43 صبح

خیلی وقت پیش‌تر
سال‌ها قبل
وقتی پارسی‌بلاگ را طراحی می‌کردیم
این ایده به ذهنم رسیده بود
یک سرویس ویژه
متفاوت
نامش را «آینده‌بلاگ» گذاشته بودم

وبلاگ مربوط به امروز است
ولی
آینده‌بلاگ
نوشته‌هایی برای آینده
برای روزهایی که هنوز نیامده است

ایده این بود
تصور کنید
فرزند شما دو سال دارد
اما شما
حرف‌هایی برای بیست‌سالگی او دارید
امروز که نمی‌شود
اما آینده
می‌توانید برای آینده او بگویید
می‌توانید بنویسید
یا حتی فیلم ضبط کنید
در این میان
سرویسی باید باشد
شرکتی
خدماتی
این را حفظ کند تا آینده
تا روزی که تعیین کرده‌اید
تا روزی که تحویل او دهد
به نشانی خانه‌تان پست کند مثلاً
به یک شماره موبایل پیامک
اما در آسان‌ترین حالت
در یک صفحه اینترنتی نمایش دهد
به نحوی که در اختیار او قرار گیرد



امروز این امکان فراهم شده
توسط یک دوست
یک برنامه‌نویس موفق
شاید نه تمام ایده‌ای که داشتم
ولی
بخش مهمی
نوشتن نامه‌ای برای آینده

سرویس اصلی‌اش خدمات وصیت‌نامه است:



در این نشانی:
http://vasiatsaz.com

با این توضیحات:



نوشتن وصیت‌نامه مهم است
و این نرم‌افزار
این سامانه
این سایت
کار را راحت‌تر کرده
با بخش‌بندی و تکه‌تکه کردن مراحل کار
خدا خیرش دهاد!

قال ابو الاَئمه(ع): «اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّکُمْ، وَ کُونُوا قَوْماً صِیحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْیَا لَیْسَتْ لَهُمْ بِدَارٍ فَاسْتَبْدَلُوا، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًى» (نهج‌البلاغه، خ64)
آماده مرگ باشید که بر شما سایه افکنده است و از کسانى باشید که آنها را بانگ زدند و بیدار شدند و دانستند که دنیا سراى ابدى آنان نیست، لذا آن را با سراى آخرت مبادله کردند; اینها همه به خاطر آن است که خداى سبحان شما را بیهوده نیافریده و بى هدف رها نکرده است! (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
مسأله شناخت 36 + یکشنبه 00 فروردین 22 - 5:0 صبح

فرمودید: «می گوییم"الانسان جوهر قابل الابعاد نامٍ حساس متحرک بالاراده ناطق"، این تعریف مشاء است. ولی طبق نظر مرحوم سبزواری (فکر کنم به تبع ملاصدرا) در این تعریف مرتبه ی صورت عنصری و صورت معدنی لحاظ نشده است.»

اگر یک روز
یک فلاسفه‌ای
یک دانشمندانی
از صورت عنصری و معدنی سخن می‌گفتند
خوب دقت بفرمایید
آن‌ها
اصلاً دنیا را جور دیگر می‌دیدند
این مهم است
نگاه آن‌ها به طبیعت
همین کتاب اسفار
خیلی از مجلّدات آن دیگر تدریس نمی‌شود
زیرا
مضحک است
وقتی
درباره افلاک سخن می‌گوید و طبیعیات
امروزه
ما دقیقاً می‌دانیم که این تصوّرات خطا بوده
ماده را یکپارچه و بسیط دانستن
می‌دانیم که درست نیست
اما
آن روز درست می‌انگاشتند
آن روزها
جدول مندلیف نبود
جرم اتمی نبود
از پروتون و نوترون با خبر نبودند
همین است که عناصر را در چهار منحصر کرده
از صورت عنصری و معدنی سخن می‌گفتند

ما نباید پشت الفاظ و اصطلاحات متوقف گردیم
باید عبور کنیم
بفهمیم
فلسفه یک علم عقلی‌ست
نمی‌شود با نقل پذیرفت که
حالا این بزرگوار دو اصطلاح فرموده
صورت عنصری و صورت معدنی
خب باید توصیف کنیم
دقیق
که این‌ها چیست؟
جایش در وجود خارجی و واقعیت شیء کجاست؟
صورت نباتی یعنی چه و چطور حاصل می‌شود؟

اگر فلسفه مشاء تعریفی از انسان ارائه می‌کرد
این توانایی را داشت
زیرا
ماهیت را حدّ واسط تعریف قرار می‌داد
زیرا
ماهیت را در ذهن و خارج یکی می‌دانست
اما
اصالت وجود
فلسفه حکمت متعالیه
اساساً قادر به تعریف نیست
همان تعریف را هم از انسان ندارد
به آن‌چه نقل فرمودید دقت کنید:
«ابتدا صورت عنصری به خود می گیرد و بعد از آن صورت معدنی و سپس صورت نباتی به خود می گیرد.»
صرفاً به مراحل پیدایش اشاره شده
به چیستی اما
هیچ

زیرا نمی‌تواند
اصالت ماهیت قائل به اجزاء مفهومی‌ست
برای واقعیت
جنس و فصل قائل است
می‌گوید در خارج ماده و صورت دارد
صورت‌های متعدّد
اما
اصالت وجود
چون واقعیت شیء را بسیط می‌داند
هیچ جزئی برای آن نمی‌پذیرد
جنس و فصل را معتقد نیست
ماهیت را اعتباری می‌داند
بنابراین
اصلاً نمی‌تواند شیء واقعی را تعریف کند
مبناءاً
ببینید آیا جایی در حکمت متعالیه تعریفی صریح از انسان می‌یابید
مثل تعریف مشاء
«الإنسان هو حیوان ناطق»

فرمودید: «آنچه الکترون را الکترون می کند. صورت عنصری آن است... آنچه بین این ذرات بنیادی مشترک است مثلا خاصیت موجی یا ذره ای آن ها مربوط به صورت جسمیه ی آن ها است... می توانیم به تمامی ذرات موجودی که داخل یک اتم مثلا آهن قرار دارند، یک صورت معدنی واحد نسبت دهیم»

تَفلسُف کردن آسان است
ما هستیم و مفاهیم ذهنی
اصطلاح می‌سازیم
یا از اصطلاحات دیگران
به هم بچسبانیم و گزاره‌های جدید بسازیم
این سخت نیست
دشوار هم
مهم تلائم و هماهنگی‌ست
با واقعیت
این دلیل می‌خواهد
این‌که صورت عنصری و معدنی و نباتی را بپذیریم
که
در واقعیت وجود دارد
بعد
بخواهیم آن را نسبت دهیم
به ذرات بنیادی و اجزاء آن‌ها
خب
این صرفاً احتمال‌سازی‌ست
این
ذهن را غرق لذّت شاید بکند
ولی
فایده عملی هم دارد؟

ما قرار است واقعیت را توصیف کنیم
آن‌طور که هست
تا
بتوانیم آن را تغییر دهیم
و
این تغییرات را کنترل کنیم
این هدف ماست
هر چه بخواهیم اصطلاحات را کنار هم قرار دهیم
تا
زمانی که نتوانیم اثبات کنیم
نشان دهیم
فایده نمی‌رساند

فرمودید: «در هر زمان که به جسمی نیرو وارد می کنیم چیزی به نام تکانه به جسم می دهیم که در مقدار آن پایسته است.  آهنگ شارش آن می شود همان نیرویی که احساس می کنیم»

من کلاً این بخش را نفهمیدم! :)

موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
نمودار سیاست های کلی سلامت + یکشنبه 00 فروردین 15 - 9:0 صبح

هفت سال پیش
مفصل درباره بیمه تکمیلی
«عدالت در سلامت»
آیا شد؟



[نمودار کامل]
[فایل Xmind]

منتظریم دولت جدید بیاید
امیدواریم بتواند
این‌بار با دقت رأی می‌دهیم
فردی شایسته
واجد شرایطی که رهبر انقلاب فرمودند:



اشتباهات قبل را تکرار نکنیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: سند 32 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
مسأله شناخت 35 + یکشنبه 00 فروردین 15 - 5:0 صبح

قدری تصوراتم تغییر کرد و نیاز به زمان برای فهم بیشتر داشتم.

فرمودید: «ویژگی های مختلفی به قند نسبت می دهیم»
پس
ما نسبت می‌دهیم
نه این‌که «هست» 

البته منظور بنده از نسبت دادن سفیدی به قند، اینگونه نبود که بخواهم بگویم قند به واقع سفید نیست بلکه ما در ذهن خود ساخته ایم. ما واژه ی سفیدی را به واقعیتی از قند نسبت می دهیم. واقعیتی که با نور منتشر شده از آن بروز می یابد و توسط چشم ما احساس می شود.

صورت نوعیّه است که بر ماده عارض می‌شود .
 بنده در آنجا که نوشتم صورت جسمیه بر طبیعت شیئ عارض می شود،‌ طبیعت را باطن و صورت جسمیه را ظاهر دانستم. ظاهر نیازمند به باطن است. به این معنا ظاهر بر باطن عارض می شود.
در واقع مراتب هستی داریم. هر مرتبه ی پایین تر بر مرتبه ی بالاتر خود عارض می شود و مرتبه ی بالاتر نسبت به پایین تر خود جوهر می شود.
ولی آنجا که فلاسفه می گویند صورت بر ماده عارض می شود، در اینجا هرچند واژه ی عارض شدن استفاده می کنند ولی همانطور که می دانید منظورشان عارض شدن عرض بر جوهر نیست. یعنی منظورشان این نیست که صورت عرض است و ماده جوهر آن و صورت بر ماده عارض شده. بلکه هر دو را جوهر می دانند. به نوعی در اینجا ماده را حمل کننده ی صورت می دانند.

از اینکه بحث ماده و صورت مطرح کردید ممنونم، بنده متوجه آن نبودم. در واقع نتوانسته ام به درستی آن را بفهمم. چون ماده را حامل قوه تعریف می کنند و بنده هنوز آن را نفهمیده ام ولی می دانم ارزش فکر کردن را دارد. مثلا جسمی که از بالا سقوط می کند یک تعبیری که برخی از انرژی پتانسیل می کنند این است که این انرژی به صورت بالقوه در جسم است و زمانی که جسم سقوط می کند این انرژی به تدریج بالفعل می شود.

مثلاً انسان چیست؟
جسم / ذوابعادثلاثه / نامی / متحرّک / ناطق
که
تا سه بخش اول مشترک بین گیاه و حیوان است
با بخش چهارم
منحصر می‌شود در حیوان
و
در نهایت
ناطق هم فصل ممیّزه انسان می‌شود
در لینک زیر که استاد حشمت پور درس شرح منظومه ی سبزواری را ارائه می دهد،
http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/heshmatpour/manzoome/94/941211/ 

آورده شده است که در تعریف انسان که می گوییم"الانسان جوهر قابل الابعاد نامٍ حساس متحرک بالاراده ناطق"، این تعریف مشاء است. ولی طبق نظر مرحوم سبزواری (فکر کنم به تبع ملاصدرا) در این تعریف مرتبه ی صورت عنصری و صورت معدنی لحاظ نشده است. صورت جسمیه که با قابل ابعاد ثلاثه به آن اشاره می توان کرد، ابتدا صورت عنصری به خود می گیرد و بعد از آن صورت معدنی و سپس صورت نباتی به خود می گیرد. منظور از صورت عنصری همان عناصر چهارگانه ی آب و خاک و هوا و آتش است. زمانی که این عناصر در کنار هم می آیند خداوند برای حفظ این عناصر از تفرقه، صورت معدنی را به آن افاضه می کند.


خب این حرف طبیعیات گذشتگان است. ولی علم جدید چه می گوید؟

آنچه علم جدید می گوید این است که اشیاء به جای عناصر آب و خاک و هوا و آتش، از ذرات بنیادی تشکیل شده اند.
در طبیعیات به هر یک از عناصر اربعه، طبعی نسبت می دادند که به طور کلی 4 نوع طبع گرمی و سردی و تری و خشکی داریم. مثلا  آب دارای دو طبع سردی و تری است و یا طبع هوا گرم و تر است. اکنون نیز به ذرات بنیادی بار نسبت می دهیم. در واقع به نظر بنده بار نظیر طبع می شود و ذرات بنیادی نظیر عناصر اربعه.
البته همانطور که قبلا گفته بودم انواع بار داریم، که یکی از آنها بار الکتریکی است. بار هسته ای ضعیف و بار هسته ای قوی هم داریم. به طور مشابه انواع طبایع گرمی و سردی و تری و خشکی داریم.
آنچه در ایمیل های قبلی با عنوان "طبیعت" به کار می بردم منظورم همان صورت عنصری بود. از این پس همین واژه ی صورت عنصری استفاده می کنم. 

صورت نوعیه ی هر شیئ یعنی آنچه حقیقت آن شیئ را می سازد. در مورد ذرات بنیادی مثل الکترون، صورت نوعیه همان صورت عنصری آن ها است.
 آنچه الکترون را الکترون می کند. صورت عنصری آن است.
انواع صورت های عنصری داریم. متناسب با تنوع ذرات بنیادی. صورت عنصری الکترون، صورت عنصری کوارک. صورت عنصری نوترینو و ....
آنچه بین این ذرات بنیادی مشترک است مثلا خاصیت موجی یا ذره ای آن ها مربوط به صورت جسمیه ی آن ها است. البته هنوز نسبت به اینکه صورت جسمیه چیست تردید دارم. در واقع ما می توانیم دو نوع اشاره در تحلیل عقلی( نه خارجی) به الکترون داشته باشیم. یک اشاره به جسم الکترون داشته باشیم و اشاره ی دیگر به صورت عنصری الکترون. صورت عنصری الکترون حاوی بار الکتریکی الکترون است. 

حال اگر صورت عنصری نظیر حقیقت ذرات بنیادی باشد، آیا در فیزیک ذرات بنیادی صحبتی از صورت معدنی شده است؟
با کشف مکانیک کوانتومی،‌ ذرات بنیادی به خوبی توصیف گردید. ولی مکانیک کوانتومی قادر نبود تبدیل ذرات را به هم توصیف کند. مثلا اینکه ذره ی +w به الکترون بخورد و ذره ی نوترینوی الکترون بدهد را نمی توانست توصیف کند.
نظریه ی میدان های کوانتومی سال ها پس از مکانیک کوانتومی کشف گردید. این نظریه توانست تبدیل ذرات به هم را نیز توصیف کند.
در مکانیک کوانتومی موج الکترون یا ذرات بنیادی دیگر، روی فضا گسترده شده است. در حالی که در نظریه ی میدان های کوانتومی، یک میدانی روی موج ها گسترده شده است. مثلا الکترون های زیادی را متصور شوید و یک موجودی به نام میدان کوانتومی  فرض کنید که روی این الکترون ها قرار گرفته و تحول می کند و علت این می شود که هر یک از این الکترون ها چگونه تحول کنند و یا به ذرات دیگر تبدیل شوند.
در نظریه ی میدان کوانتومی روی مفهوم فیزیکی این میدان کوانتومی اصلا بحث نمی شود. بیشتر به صورت ریاضی استفاده می کنند. ولی بنده متوجه شدم که این میدان کوانتومی در اصل همان صورت معدنی است.
اگر میدان کوانتومی به درستی فهمیده شود به نظرم ما می توانیم به تمامی ذرات موجودی که داخل یک اتم مثلا آهن قرار دارند، یک صورت معدنی واحد نسبت دهیم. این صورت معدنی همان صورت نوعیه ی اتم آهن است. جالب نیست؟! 
صورت معدنی در واقع وحدت دهنده ی صورت های عنصری داخل آن(ذرات بنیادی داخل آن) است.

 
اگر قرار است صورت جسمیه قند بیاید
و
قند بودن را موجب شود
پس
طبیعت قند دیگر چیست؟
یک چیز که دو منشأ نمی‌تواند داشته باشد!

با توجه به تغییراتی که در فهم بنده حاصل شده! فعلا حقیقت اتم ها یا صورت نوعیه ی آن ها را همان صورت معدنی آن می دانم ولی اینکه مولکول قند که چند اتم را داراست آیا همان صورت معدنی دارد یا صورتی دیگر افاضه شده نمی دانم.

فرمودید نیرو چیست؟
تعریف فشار راحت تر است زیرا فشار دقیقا همان چیزی است که ما با لامسه موقعی که جسمی را هل می دهیم احساس می کنیم. نیرو را احتمالا با ماهیچه یمان احساس می کنیم نه با لامسه.
وقتی که شناختمان را بیشتر می کنیم می فهمیم در هر زمان که به جسمی نیرو وارد می کنیم چیزی به نام تکانه به جسم می دهیم که در مقدار آن پایسته است.  آهنگ شارش آن می شود همان نیرویی که احساس می کنیم. هر چه آهنگ شارش بیشتر باشد نیرو بیشتر و بالعکس.

با تشکر از شما.
در پناه خدا.



فرمودید: «منظور بنده از نسبت دادن سفیدی به قند، اینگونه نبود که بخواهم بگویم قند به واقع سفید نیست بلکه ما در ذهن خود ساخته ایم. ما واژه ی سفیدی را به واقعیتی از قند نسبت می دهیم. واقعیتی که با نور منتشر شده از آن بروز می یابد و توسط چشم ما احساس می شود.»

بحث ما در تفاوت جوهر و عرض بود
می‌فرمایید
در ذهن ساخته‌ایم
سفیدی را
خب سؤال دقیقاً در خارج است
آیا
در واقعیت...
یعنی یکی از این دو گزینه را باید انتخاب بفرمایید:
آیا
قند یک وجود مستقل دارد که سفیدی از خود آن فهمیده می‌شود
یا
قند یک وجود مستقل دارد
سفیدی هم یک وجود دارد
که بر اولی عارض شده
یعنی
دو وجود در یک مکان جمع شده‌اند
که
اولی جوهر است و بدون موضوع
اما
دومی عرض است و در موضوع

فلاسفه‌ای که شما نقل قول می‌فرمودید
دومی را برگزیده‌اند
یعنی هر کسی که
تقسیم کند موجود را به جوهر و عرض
او معتقد است که بیش از یک موجود در قند وجود یافته است
زیرا
سفیدی را موجودی می‌داند عرضی

فرمودید: «منظورشان این نیست که صورت عرض است و ماده جوهر آن و صورت بر ماده عارض شده. بلکه هر دو را جوهر می دانند»

یعنی
به فرمایش شما
صورت جوهر است و ماده هم جوهر است
پس
صورت یک وجود مستقل است
و
ماده هم یک وجود مستقل است
حالا
یک مشکل پیش می‌آید
چطور این دو وجود مستقل در یک مکان واحد در یک زمان واحد جمع شده‌اند؟

فرمودید: «طبیعت را باطن و صورت جسمیه را ظاهر دانستم»

ما در حال بحث فلسفی هستیم
پس
ناگزیریم همه اصطلاحات خود را توصیف کنیم
من
باطن و ظاهر را نمی‌فهمم
یعنی در فلسفه
منظور شما از باطن و ظاهر چیست؟
آیا دو وجود مستقل هستند؟
یا ظاهر، همان اوصاف و خواص یک وجود مستقل به نام باطن است؟

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

جمعه 04 فروردین 29

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X