ثروت دانش، رهایی بخش و ماندگار است . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
مسأله شناخت 33 + یکشنبه 00 فروردین 1 - 5:0 صبح

تعریف دیگری از جوهر در کلام شما ندیدم
اگر
همین تعریف را پذیرفته‌اید
سؤال حقیر این است:
مگر می‌شود موجودی قائم به خود نباشد؟
یعنی چه که قائم به خود نباشد؟
یعنی مثل تکیه دادن ما به دیوار؟
یا ایستادن روی زمین؟
این تعریف باز هم ابهام دارد
زیرا
«قائم» بودن در آن معنی نشده است

 بله حق با شماست. سعی می کنم جوهر را به صورت واضح تر تعریف کنم.

ما از اشیای مختلف ویژگی های مختلفی را احساس می کنیم. از بین این ویژگی ها، ویژگی هایی مثل حجم و شکل اشیاء را در نظر بگیرید. فلاسفه به این ویژگی ها، جسم تعلیمی می گفتند و نخستین ادعایشان این بوده است که جسم تعلیمی عارض بر جوهری است به نام صورت جسمیه.

اکنون این ادعا را اثبات می کنیم و در ضمن آن، مفهوم عرض و جوهر را تعریف می کنیم.

فرض کنید هنوز ما نمی دانیم مفهوم جسم چیست. و هنوز نام گذاری روی هیچ شیئی نکرده ایم. بنابرین فعلا به جای واژه ی جسم از واژه ی شیئ استفاده می کنیم تا زمانی که آن را اثبات کنیم.

همچنین فرض کنید چشم های خود را بسته و فقط می خواهیم با حس لامسه به ادراک محیط بپردازیم. با این حس می توانیم ویژگی های گرمی و سردی و فشار و زبری و نرمی و .... را به اشیاء نسبت دهیم که هر کدام دارای شدت و ضعف هستند.

سوال:  شکل و حجم اشیاء ناشی از چیست؟ علت آنکه یک شیء دارای فلان شکل و حجم است و شکل دیگری ندارد چیست؟

  برای پاسخ به این سوال باید بدانیم که ریشه ی مرز بندی اشیاء در چیست. زیرا که شکل یک شیء را مرز آن شیئ نسبت به محیطش می سازد. اگر دقت کنیم مرز یک شیء را به خاطر تمایزی که جامد و مایع و گاز از هم دارند می فهمیم و تمایز این حالات را نیز با لامسه می توان احساس کرد. مثلا اگر شیئی جامد و محیطش مایع یا گاز باشد. دقیقا در مرز این شیئ و محیطش تغییر حالت وجود دارد و ما از این تغییر حالت پی به وجود مرز شیئ می بریم.

بنابرین در پاسخ به این سوال که چرا شکل این شیئ فلان گونه است می گوییم که زیرا این شیئ جامد یا مایع یا گاز در ارتباط با محیطش که در حالت دیگری است فلان گونه قرار گرفته است.

تصور بنده این است که آن چیزی که با حس لامسه از اشیاء ادراک می کنیم همان صورت جسمیه در منظر فلاسفه است که جسم تعلیمی(حجم) از آن انتزاع می گردد.

البته جسم تعلیمی را چنانچه متوجه شده ام گاهی به معنای حجم به کار می برند و گاهی به معنای جسمی که متعین به حجم خاصی شده است به کار می برند.

اگر نسبت بین حجم و صورت جسمیه از لحاظ منطقی که حجم محمول بر موضوع خود یعنی صورت جسمیه می شود در نظر بگیریم. موضوع را جوهر و محمولش را عرض می نامیم. بنابرین حجم و شکل جسم(به طور کلی خصوصیات هندسی) عرض و جوهر آن صورت جسمیه است.

اگر نسبت بین حجم و صورت جسمیه را از آن لحاظ که وجود حجم از وجود صورت جسمیه نشأت می شود را در نظر بگیریم، حجم معلول صورت جسمیه است.

اکنون می توان همان سوال قبل را برای صورت جسمیه ادامه داد:

سوال: جامد یا مایع یا گاز بودن اشیاء ناشی از چیست؟ علت آنکه یک شیء که آن را با لامسه احساس می کنم دارای گرمی یا سردی یا نرمی و غیره ... است چیست؟

پاسخ این سوال در چیزی است که فلاسفه آن را طبیعت جسم می نامیدند. شما جسمی را دست بگیرید. فشاری را روی دست احساس می کنید که می گویید ناشی از جرم جسم است. هر چه جرم جسم بیشتر باشد، نیرو و به تبع آن فشاری که احساس می کنید نیز بیشتر است.

در اینجا آیا واقعا جرم جسم را احساس کرده ایم؟ خیر

آیا اصلا می توان با حواس خود جرم جسم را احساس کرد؟ به نظر بنده نمی توان. یعنی حداقل با حواس پنج گانه نمی توان. دلیل آن این است که جرم جسم در لایه ی باطنی تر از حواس است که منشاء فشاری است که ما آن را با لامسه احساس می کنیم. آن را با کمک عقل دریافته ایم نه حواس.

در واقع نیوتون که می گوید دو جسم به خاطر جرمشان به هم نیروی گرانشی وارد می کنند،‌ اگر بخواهیم تحلیل درست داشته باشیم، جرم جسم نسبت به فشاری که با دست زیر آن، احساس می کنیم، نقش علت دارد.

در طبیعیات گذشته بیان دیگری داشتند. می گفتند اجسام از 4 طبیعت آب و خاک و هوا و آتش تشکیل شده است. هر چه آب و خاک جسم بیشتر باشد نیرویی که آن را به پایین می کشد بیشتر است و هر چه هوا و آتش آن بیشتر باشد نیروی در جهت بالای آن بیشتر خواهد بود.

طبیعت جسم به یک معنا نسبت جوهر برای صورت جسمیه دارد و به یک معنای دیگر نسبت علت برای صورت جسمیه دارد. 

ما در فیزیک از سه نوع کمیت استفاده می کنیم ولی به اشتباه همه را هم سطح پنداشته ایم!!!

1- کمیاتی که در سطح خصوصیات هندسی هستند. مثل حجم و فاصله.

2-کمیاتی که در سطح صورت جسمیه هستند مثل گرما و فشار و نیرو

3-کمیاتی که در سطح طبیعت جسم هستند مثل جرم- بار الکتریکی – بار هسته ای ضعیف- بار هسته ای قوی

یک ذره بنیادی

مثلاً کوارک بالا (U)

این بیش از یک بار الکتریکی دارد؟

در فیزیک ذرات بنیادی برای کوارک در اصل سه نوع بار در نظر می گیرند که یکی از آن ها بار الکتریکی است. دو بار دیگر عبارتند از بار هسته ای ضعیف و بار سته ای قوی.

فرمودید:
«بار هسته ای ضعیف و بار الکتریکی کواک u، را تغییر دهیم آن را به کوارک d  تبدیل می توان کرد»
چطور؟
مگر همچین چیزی ممکن است؟
یعنی تغییر در ذات؟
بدون اضافه یا کم شدن از آن؟

در فیزیک گفته می شود که یکی از سه ذره ی حامل نیروی هسته ای به نام  w- وقتی به کوارک u می خورد جذب آن شده و کوارک به کوارک d تبدیل می شود. این فرآیند را شبیه چرخش یک بردار در صفحه ی دو بعدی در نظر می گیریم که ذره ی مذکور ابتدا در امتداد محوری افقی به نام کوارک u قرار دارد و با جذب ذره ی  w- می چرخد و در امتداد محور قائم یعنی کوارک dقرار می گیرد.

ما در فیزیک کوارک را به صورت یک ذره ی واحد در نظر می گیریم. ذره ی واحدی که آن را با برداری نشان می دهیم و در توصیف موجی از آن، به هر نقطه از فضایی که موج کوارک گسترده شده است، یک بردار نظیر می کنیم. این بردار در امتداد های فضای سه بعدی قرار ندارد! بلکه امتداد های دیگری(غیر مکانی) برای آن در نظر می گیرند و ذره در آن امتداد ها است که نوسان و تحول می کند. در آن امتداد ها نیز هست که حرکت در جوهر داریم. یعنی مثلا کوارک u به کوارک d  تبدیل می شود.

یک نکته ی دیگری هم اضافه کنم که اشکالی که در مورد تداخل دو ذات فرموده بودید نیز اینگونه حل می شود که در سطح صورت جسمیه فقط میدان ها وجود دارد مثل میدان الکتریکی و هسته ای ضعیف و غیره. آنچه الکترون می نامیم در سطح صورت جسمیه فقط مثلا میدان متراکم شده است و چیزی به عنوان بار الکتریکی در این سطح نداریم که با میدان تداخل کند.  بلکه در سطح طبیعت اشیااشیاء، بار الکتریکی داریم.
تداخل دو ذات در یک سطح ناممکن است ولی اگر برای جهان مراتب. از ظاهر به باطن قائل باشیم تداخل دو ذات ر سطوح مختلف ممکن است.

یک ذره بنیادی
مثلاً کوارک بالا (U)
این بیش از یک بار الکتریکی دارد؟
بر فرض که این‌طور هم باشد
آیا معنای آن
این است که این بارهای متعدد دارای مناشئ مختلف‌اند؟
یعنی چند چیز با هم جمع شده‌اند؟
درون این کوارک؟
خب
اگر چند طبیعت هم جمع شده‌اند
که
هر یک بار الکتریکی مختص به خود دارند
و همین
سبب شده که کوارک چند بار الکتریکی هم‌زمان داشته باشد
بر فرضی که چنین باشد
آیا این جمع شدن را «اجتماع طبایع» می‌شود گفت؟
یا
کنار هم قرار گرفتن چند جزء؟

اگر بارهای مختلفی که کوارک دارد را هم سطح هم در نظر بگیریم اشکال شما همچنان باقی است. زیرا در فیزیک، کوارک به صورت یک ذره ی بنیادی و واحد در نظر گرفته می شود. چطور می شود به یک موجود واحد چند نوع بار نسبت داد و همه ی آن ها با هم در این موجود واحد جمع باشند؟
در فیزیک ذرات بنیادی بارهایی که به ذره نسبت می دهیم را هم سطح نمی گیریم! یعنی در واقع بنده از ریاضیات ذرات بنیادی چنین نتیجه ی جالبی را گرفته ام.

بنابرین ما در یک مرحله صاحب 3 مرتبه به ترتیبی که عرض کردم هستیم یعنی جسم تعلیمی و صورت جسمیه و طبیعت اجسام. که نسبت هریک به دیگری از یک لحاظ (موضوع و محمول) )به صورت جوهر و عرض و از لحاظ دیگر(نیازمندی وجودی) به صورت علت و معلول می باشند.
ولی جالب اینجاست که در هرمرتبه ی نام برده نیز صاحب مراتب هستیم. چنانچه ذکر شد، بارهایی که به ذره نسبت می دهیم در سطح طبیعت جسم هستند ولی این ها خودشان هم مرتبه نیستند و در درواقع در سطح طبیعت صاحب زیر مراتبی هستیم.


به این معنا می توان در فیزیک نیز قائل به بساطت شد.

فرمودید: «باید بدانیم که ریشه ی مرز بندی اشیاء در چیست. زیرا که شکل یک شیء را مرز آن شیئ نسبت به محیطش می سازد»

آیا خود ما
دست ما
یکی از محیط‌های شیئ‌ نیست؟
البته که هست
و اگر هست
پس بین دست ما و شیء مرز است
دست ما چطور از این مرز عبور می‌کند تا شیء‌ را لمس کند؟
لمس یعنی چه؟
از نظر مفاهیم فلسفی و فیزیکی؟

فرمودید: «آن چیزی که با حس لامسه از اشیاء ادراک می کنیم همان صورت جسمیه در منظر فلاسفه است» و «جسم تعلیمی را چنانچه متوجه شده ام گاهی به معنای حجم به کار می برند و گاهی به معنای جسمی که متعین به حجم خاصی شده است»


از نحوه فرمایش شما
احساس می‌کنم
خود را موظّف می‌دانید
تا
آن‌چه فلاسفه گفتند را تفسیر کنید
ما
در مقام نقد و بررسی
یا
تدریس نظریات فلاسفه که نیستیم
تعهدی هم نسبت به آن‌ها نداریم
نه خودشان
نه نظریاتشان

شما از نگاه خودتان بفرمایید
آیا ما در خارج
در واقعیت
در فیزیک
دو نوع موجود داریم؟
یک موجودی که «قائم به ذات خود»‌ است
و
یک موجودی که «قائم به ذات خود» نیست
هر دو هم موجود هستند
یعنی هر دو واقعی هستند
در قند سفید مثلاً
شما معتقدید دو موجود داریم
سفیدی یک موجود است
قند هم یک موجود است
این‌ها در یک نقطه با هم جمع شده‌اند
قند جوهر
سفیدی عرض؟

اصلاً به رد یا قبول نظر فلاسفه فکر نکنید لطفاً
نظر شخصی خود را بفرمایید
شما وجود دو نوع موجود در خارج را می‌پذیرید؟
یا فقط یک نوع موجود در خارج هست؟

فرمودید: «موضوع را جوهر و محمولش را عرض می نامیم»
موضوع و محمول مربوط به ذهن است
به فکر
به علم منطق
این همان خطایی‌ست که بعضی فلاسفه هم کرده‌اند
مفاهیم ذهنی را
به خارج نسبت می‌دهند
اگر محمول را عرض می‌نامید
پس
عرض یک مقوله نظری و ذهنی‌ست
و
در خارج عرض نداریم!

فرمودید: «در فیزیک گفته می شود که یکی از سه ذره ی حامل نیروی هسته ای به نام  w- وقتی به کوارک u می خورد جذب آن شده و کوارک به کوارک d تبدیل می شود»

قبول
این‌جا ترکیب جدیدی ایجاد شده
چیزی از خارج
به کوارک اضافه شده
پس
کوارک تغییری نکرده
بلکه
کوارک اول + ذره جدید = کوارک نوع دوم

پس
در این‌جا
اگر دقت بفرمایید
کوارک اول هیچ تغییری نکرده
فقط
یک ترکیب جدید با ذره‌ای جدید پیدا شده
درست است؟

در این نگاه تغییر اصلاً‌ معنا ندارد
مشکل این است
مشکل هم فلسفه و هم فیزیک
تغییر را نمی‌توانند تفسیر کنند

فرمودید:‌ «ما در فیزیک کوارک را به صورت یک ذره ی واحد در نظر می گیریم»
مهم نیست که
من یا شما
چه چیزی در نظر می‌گیریم
مسأله
واقعیت است
آیا در واقعیت
کوارک یک ذره واحد است؟
یا ترکیبی از ذرات؟
وقتی به فرآیند زیر نگاه می‌کنیم:
کوارک اول + ذره جدید = کوارک نوع دوم
همان که شما فرمودید
حتی کوارک نوع دوم را یک ذره واحد «در نظر» بگیریم
تفاوتی در واقعیت نمی‌کند
زیرا
خودمان می‌دانیم که با ترکیب دو ذره به این خروجی رسیده‌ایم
حالا
اگر توان ابزارهای ما در این حدّ نیست
که اجزای کوارک را بررسی کند
نمی‌توان که واقعیت را نفی کرد!

فرمودید: «در سطح صورت جسمیه فقط میدان ها وجود دارد»

با سه چالش مواجه می‌شویم
اولی تعریف جسم است
که فرض کنیم قبول کردیم
با دومی و سومی چه کنیم؟

صورت جسم چیست؟
سفیدی روی قند آیا صورت جسم است؟
سطح چست؟
سطح صورت چیست؟
آیا سطح یعنی لایه رویی شیء؟
آیا لایه رویی شیء با لایه‌های زیری شیء متفاوت است؟
جنس‌شان فرق می‌کند؟
پس چرا به آن سطح می‌گوییم؟

حالا اگر «صورت» و «سطح» را تعریف کنیم
بعد باید بررسی کنیم که «میدان» چیست
و چرا
در «صورت» و «سطح» فقط «میدان» وجود دارند؟

دقت فرمودید؟
خیلی پیچیده و سخت شده است!

ما در عرف روزمره
سخن می‌گوییم
خیلی واژه‌ها را هم استفاده می‌کنیم
ولی
وقتی قرار باشد علمی بحث کنیم
نمی‌توانیم به همین فهم عمومی از آن‌ها اکتفا کنیم
کافی نیست
باید تحلیل کنیم
سطح را تحلیل کنیم
سطح از جنس خود شیء‌ است یا متفاوت است؟
باید
میدان را تحلیل کنیم
میدان از جنس خود شیء است یا یک جنس دیگری دارد؟
اگر جنس دیگری دارد
چه ربطی به آن شیء دارد؟
شیء آیا میدان را خلق می‌کند؟
چگونه می‌تواند؟
با چه مکانیزمی؟
این خلق درون شیء صورت می‌گیرد یا در سطح آن؟
درون شیء چه اتفاقی افتاده است که میدان درست شده؟
آیا میدان از درون شیء مدام به بیرون می‌تراود؟
پس چرا تمام نمی‌شود؟
آیا چیزی از شیء کم می‌شود با تولید میدان؟
یا میدان از عدم خلق می‌شود که مخالف قانون بقای ماده و انرژی است!

این‌ها مهم است
فهمیدن این‌ها

موفق باشید

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
رقابت ِ قدّی + جمعه 99 اسفند 29 - 1:0 عصر

این آخرین نمودار قد آن‌هاست


[تصویر بزرگ]

قبلاً اشاره کرده بودم
اینجا
این‌که
یک دیوار برای اندازه‌گیری داریم
از وقتی کوچک بودند
از وقتی توانستند بایستند

یک تصویر جالب هم درست کردیم
از چند وقت پیش
به دیوار نصب
اینجا
جذاب‌تر
ماندگارتر هم

خب طبیعی بود
بلندتر بودن سیده مریم
بعد هم سیداحمد
و در انتها
شکی نیست که بایستی سیدمرتضی می‌بود
مدت‌ها این‌چنین

اما تغییرات اخیر
تغییرهایی متفاوت
آن‌چه می‌تواند آینده را تغییر دهد

سیداحمد از سیده مریم بالاتر رفته
بلندتر شده
شاید فعلاً یک سانتی‌متر
ولی
شیبی در پیش
آینده‌ای چه بسا خیلی بلندتر

و اما سیدمرتضی
مشتق نمودار او را اگر حساب کنی
شیب را
سرعت تغییر را
اساساً خیز برداشته
یک جور خاصّی
طوری که اگر بر همین منوال بماند
سیداحمد را هم پشت سر خواهد گذاشت

رقابتی تنگاتنگ
مسابقه‌ای پابه‌پا
خودشان هم جدّاً پیگیر
مدام می‌ایستند و محاسبه می‌کنند

و نگران
مریم: «بابا چرا رشد قدّ من کم شده؟»
- ببین دخترم!
پزشکان می‌گویند وابسته به ژنتیک است
تابع آن
و گرنه از نظر کلسیم
خب هر سه شما روزی سه لیوان شیر می‌نوشید
مساوی با هم

و پرسش بعدی:
«چرا قدّ من باید به اون زنه بره؟»
- انتخاب ژن‌ها دست ما نیست که
بالاخره این‌طور تقدیر شده
از ما که کاری بر نمی‌آید
اما
یک چیز خیلی مهم است
فهم یک چیز
فهم این‌که
«ما فقط مسئول اتفاقاتی هستیم که با اختیار خود انجام داده‌ایم»
اصلاً به ما ربطی ندارد
آن‌چه خارج از اختیار ماست
کارهایی که
دیگران مسئول آن هستند
ما نباید پاسخگوی آن باشیم

این مهم است
درک ِ اختیار
دامنه و قلمرو آن
فهم عدم مسئولیت
نسبت به آن‌چه خارج از گستره اختیار ماست

خیلی‌ها را دیده‌ام
خیلی‌ها را دیده‌ایم
می‌بینیم
از ظاهر خود مثلاً ناراحت
رضایت ندارند
ناراضی‌اند
این نادرست
فکر کردن به این موضوعات اصلاً

انسان اگر خود را بشناسد
جایگاه خود را
موقتی بودن اقامت در دنیا را
بفهمد اگر
نگران نخواهد شد
اضطراب به دور
نسبت به آن‌چه که سهمی در آن ندارد

نگرانی لازم است
ترسید باید
نسبت به چه؟
به آن‌چه خودمان عمل می‌کنیم
نسبت به آن‌چه در حوزه اختیار ما قرار گرفته است
جایی‌ست که پیوسته باید نگریست
مضطرب بود و مراقبت کرد
جایی‌که ما مسئول آن‌ایم
و باید پاسخ بدهیم!

قال ابوالیَتامی والمساکین (ع): «اتَّقُوا اللَّهَ تَقِیَّةَ مَنْ شَمَّرَ تَجْرِیداً وَ جَدَّ تَشْمِیراً، وَ کَمَّشَ فِی مَهَلٍ وَ بَادَرَ عَنْ وَجَلٍ، وَ نَظَرَ فِی کَرَّةِ الْمَوْئِلِ وَ عَاقِبَةِ الْمَصْدَرِ وَ مَغَبَّةِ الْمَرْجِعِ» (نهج‌البلاغه، ح210)
از خدا بترسید، ترسیدن وارسته اى که دامن به کمر زده و خود را آماده ساخته، و در فرصتى که داشته کوشیده و ترسان به راه بندگى تاخته و نگریسته است در آنجا که رخت بایدش کشید و پایان کار و عاقبتى که بدان خواهد رسید. (ترجمه شهیدی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
مسأله شناخت 32 + یکشنبه 99 اسفند 24 - 3:0 صبح

اما
اگر با اضافه و کم شدن است که بار کوارک بالا مثل کوارک پایین می‌شود
خب
پس این تبدیل دیگر نیست
بار مربوط به آن ذرات و اجزای ریزتر بوده
چیزی را کم کردیم
بارش رفت
چیزی را اضافه کردیم
بارش آمد
این دیگر تبدیل نیست
هست؟
من نمک به آب اضافه کنم
آب شور می‌شود
آیا آب را به آب نمک تبدیل کردم؟
یا آب همان آب است
نمک هم همان نمک است
نمک شور بود
الآن هم هست
آب نبود
الآن هم نیست
ولی من به اشتباه آثار نمک را به آب نسبت می‌دهم
فکر می‌کنم آب تبدیل شده
آب فقط در کنار نمک قرار گرفته
درست است؟

اگر با اضافه کردن چیزی به کوارک بالا
بار آن عوض شود
بار کوارک عوض شده؟
تبدیل شده؟
کوارک تغییر کرده؟
یا اجزای آن عوض شده‌اند؟

نتیجه‌گیری کردید:
«جوهر جسم طبیعی همان طبیعت آن است. و تغییر در آن معادل تغییر در طبیعت است»
ولی من تغییر و تبدّلی در فرمایشات شما ندیدم
طبیعت تغییر می‌کند؟
مثلاً بار الکترون از منفی به مثبت برود
بدون این‌که اجزای آن جابه‌جا شوند؟
کم و زیاد؟
تغییر طبیعت چیست؟
این‌که نمک دیگر شور نباشد
این را ممکن می‌دانید؟
یعنی
نمکی که شور است
بدون این‌که چیزی به آن اضافه شود
یا چیزی از آن کم شود
هیچ جزئی
خودش
به خودی خود
با تأثیری که شما مثلاً در آن می‌نهید
آیا می‌شود آثار و عوارض متفاوتی پیدا کند
دیگر شور نباشد مثلاً؟

تغییر در طبیعت چیست؟
این‌که چند تا فوتون بکنیم داخل اتم
برود داخل الکترون و جاگیر شود
جزئی از آن شود
و تراز انرژی الکترون را تغییر دهد
آیا این تغییر طبیعت الکترون است؟
یا این‌که
اجزای الکترون بیشتر شده
دو تا فوتون که آمده
بار خود را به کل اضافه کرده
مثل این‌که
شکر چایی را اضافه کنیم
آیا به این تغییر طبیعت چای می‌گوییم؟
اگر بگوییم صحیح است؟
شما قبول می‌فرمایید؟

ممنون از دقتی که می‌فرمایید
ولی
این تعاریف قدما
همان‌طور که اشاره فرمودید
بر مبنای فیزیک قدیم است
همان فیزیکی که ارسطو به آن معتقد بود
همان جسمی که بسیط بود
اجزا نداشت
یکپارچه
این بندگان خدا
سعی داشتند آن‌طور ماده‌ای را توصیف کنند
بنابراین
از وجود و ماهیت و طبیعت بحث کردند
و تبدیل و تغییر در آن

اما
آیا با فیزیک امروز
این‌که ما می‌دانیم هر تغییری به معنای کم و زیاد شدن اجزا است
آیا
باز هم می‌توانیم به فلسفه استناد کنیم؟
فلسفه‌ای که همه اصطلاحات و تعاریفش با «بساطت» عجین شده؟
اساساً
چنین چیزی با آن‌چه از حقیقت ماده می‌دانیم سازگار است؟

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
پیام سید برای ایرانیان + دوشنبه 99 اسفند 18 - 6:0 صبح

«دوست عزیز!
من
در موقعی این نامه را
به دوست عزیز خود می‌نویسم
که
در محبس محبوس
و
از ملاقات دوستان خود محرومم
نه انتظار نجات دارم
و نه امید حیات
نه از گرفتاری متألم
و نه از کشته شدن متوحّش
خوشم بر این حبس
و خوشم بر این کشته شدن ِ جسم

برای آزادی نوع کشته می‌شوم
برای زندگی قوم

ولی
افسوس می‌خورم
از این‌که
کِشته‌های خود را ندرویدم
به آرزویی که داشتم
کاملاً نائل نگردیدم
شمشیر شقاوت نگذاشت
بیداری ملل مشرق را ببینم
دست جهالت فرصت نداد
صدای آزادی را از حلقوم امم مشرق بشنوم

ای کاش
من
تمام تخم افکار خود را
در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم
چه خوش بود
تخم‌های بارور و مفید خود را
در زمین شوره‌زار سلطنت، فاسد نمی‌نمودم
آن‌چه در آن مزرعه کاشتم [ملّت]
به نموّ رسید
هر چه در این زمین کویر غرس نمودم [سلاطین]
فاسد گردید

در این مدت
هیچ یک از تکالیف خیرخواهانه من
به گوش سلاطین مشرق فرو نرفت
همه را
شهوت و جهالت مانع از قبول گشت
امیدواری‌ها به ایرانم بود
اجر زحماتم را
به فرّاش غضب حواله کردند [ناصرالدین‌شاه به وضع ناگواری ایشان را از ایران بیرون کرد]
با هزاران وعد و وعید
به ترکیا احضارم کردند [به دعوت خلیفه عثمانی]
این نوع مغلول و مقهورم نمودند [زندان کردند]
غافل از این‌که
انعدام صاحب نیّت اسباب انعدام نیّت نمی‌شود
صفحه روزگار
حرف حق را ضبط می‌کند

باری
من
از دوست گرامی خود
خواهشمندم
این آخرین نامه را به نظر دوستان عزیز
و هم‌مسلک‌های ایرانی من
برسانید
و زبانی به آن‌ها بگویید:

شما
که میوه رسیده ایران هستید
و برای بیداری ایرانی
دامن همّت به کمر زده‌اید
از حبس و قتال نترسید
از جهالت ایرانی خسته نشوید
از حرکات مذبوحانه سلاطین متوحّش نگردید
با نهایت سرعت بکوشید
با کمال چالاکی کوشش کنید
طبیعت با شما یار است
و خالق طبیعت مددکار

سیل تجدّد
به سرعت
به طرف مشرق جاری است
بنیاد حکومت مطلقه [سلطنت]
منعدم شدنی است
شماها
تا می‌توانید
در خرابی اساس حکومت مطلقه بکوشید
نه به قلع و قمع اشخاص
شما
تا قوّه دارید
در نسخ عاداتی
که
میانه سعادت و ایرانی سد گردیده
کوشش نمایید
نه در نیستی صاحبان عادات
هر گاه بخواهید اشخاص را مانع شوید
وقت شما تلف می‌گردد
اگر بخواهید
به صاحب عادت سعی کنید
باز آن عادت
دیگران را بر خود جلب می‌کند
سعی کنید
موانعی را
که میان الفت شما و سایر ملل واقع شده
رفع نمایید
گول عوام‌فریبان را نخورید

جمال الدین حسینی»


19 اسفند 1275 هجری شمسی بود
124 سال پیش
روزی که از دنیا رفت
58 سال بیشتر نداشت
او را مسموم کرد
خلیفه عثمانی

این آخرین نوشته اوست
وصیت نامه سید جمال الدین حسینی همدانی [متولّد اسدآباد همدان]
یک دانشمند حوزوی
یک روحانی سیاسی
یک ایرانی غیور
فقیه و مجتهد
در حق او ظلم بسیار شده
دروغ بسیار گفته شده
چون دشمن زیاد داشته
دشمنانی از حکومت‌های مختلف
ایران و افغانستان و مصر و عثمانی و البته بیش از همه انگلیس

این کتاب را باید مطالعه کرد
تا به حقیقت زندگی این بزرگمرد پی برد:
اسناد وزارت خارجه ایران درباره سید جمال الدین حسینی



خدا او را رحمت کناد
و با اجداد طاهرینش محشور!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: تاریخ 4 - روحانیت 24 - خواص 18 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
مسأله شناخت 31 + یکشنبه 99 اسفند 17 - 3:0 صبح

فرمودید:
«ذره ی بنیادی حاوی بارهای متعدد است. این همان اجتماع طبیعت های مختلف است.»
طبیعت را که فرمودید منشأ است
برای آثار و عوارض
خب
داشتن بارهای متعدد
در یک ذره واحد
چه دلیلی می‌شود برای منشأهای کثیر؟
یعنی
یک ذره بنیادی
مثلاً کوارک بالا (U)
این بیش از یک بار الکتریکی دارد؟
بر فرض که این‌طور هم باشد
آیا معنای آن
این است که این بارهای متعدد دارای مناشئ مختلف‌اند؟
یعنی چند چیز با هم جمع شده‌اند؟
درون این کوارک؟
خب
اگر چند طبیعت هم جمع شده‌اند
که
هر یک بار الکتریکی مختص به خود دارند
و همین
سبب شده که کوارک چند بار الکتریکی هم‌زمان داشته باشد
بر فرضی که چنین باشد
آیا این جمع شدن را «اجتماع طبایع» می‌شود گفت؟
یا
کنار هم قرار گرفتن چند جزء؟

مثال دیگر
پروتون بار مثبت
الکترون بار منفی
حالا
اتم که بار خنثی دارد
آیا اجتماع الکترون و پروتون است؟
یعنی الکترون و پروتون با هم در یک مکان واحد اجتماع پیدا کرده‌اند؟
البته که منظور فلاسفه این نیست
منظور فلاسفه از اجتماع «وحدت» است
یکی شدن
ولی
بر فرضی که شما فرمودید
خب این که همان در کنار هم قرار گرفتن اجزاء است
مثل اجتماع آب و نمک در آب‌نمک

دیگر این‌که
این اجتماع طبایع در کنار هم
یا اجتماع ماهیات در کنار هم
یا اجتماع وجودها در کنار هم است
ولی
سؤال این بود:
چطور طبایع و ماهیات در یک وجود واحد اجتماع پیدا می‌کنند؟
این چه معنایی دارد؟

فرمودید:
«بار هسته ای ضعیف و بار الکتریکی کواک u، را تغییر دهیم آن را به کوارک d  تبدیل می توان کرد»
چطور؟
مگر همچین چیزی ممکن است؟
یعنی تغییر در ذات؟
بدون اضافه یا کم شدن از آن؟

ببینید
ما می‌توانیم بار الکتریکی یک اتم را مثبت کنیم
اگر
الکترون از آن جدا کنیم
با مالش مثلاً
یا بار الکتریکی آن را منفی کنیم
با اضافه کردن الکترون
اما
آیا
شما می‌توانید بار الکتریکی کوارک بالا را تغییر دهید
بدون این‌که
چیزی از آن کم و زیاد کنید؟
اگر مدعی این باشید
فلاسفه به آن می‌گویند: «انقلاب در ذات»
که محال است
یعنی معتقدند که محال است
زیرا
معلول بدون علت می‌شود
تغییر بدون مغیّر

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
زن ِ بابا + چهارشنبه 99 اسفند 13 - 5:0 صبح

«بابا باید زن بگیری!»
سیداحمد خیلی اصرار داشت
خیلی زیاد

برایم دعوت به کار می‌آید
کار حضوری
دفتری و کارمندی
هر از چند گاهی
برخی از همکاران قدیم
که چه؟
فلان مؤسسه فلان شغل با فلان مبلغ دستمزد
و پاسخ من هنوز تغییر نکرده:
- نمی‌توانم، بچه دارم، فقط دورکاری!

این‌بار اما سیداحمد گیر داد
ول کن هم نبود
این شد که گفتم: دلایلت را بگو

سیدمرتضی نموداری رسم کرد
اسم افراد را هم سمت راست نوشت
و سیداحمد
دلایلش را گفت و من در بالا نوشتم:



1. راحتی بابا
یعنی این‌که دیگر نیازی نیست آشپزی کند
جارو و نظافت
رسیدگی به درس و مشق
خانه‌داری و بچه‌داری یعنی
می‌رود سر کار و خیالش از بابت خانه راحت

این را مریم فقط قبول کرد
باقی ادله سیداحمد را نپذیرفت
لازم نمی‌دانست یعنی

2. نرمال‌سازی
واژه نرمال را خود سیداحمد گفت:
«زندگی ما نرمال می‌شود»
یعنی مثل باقی خانواده‌ها
که هم مادر دارند و هم پدر
در رفتن به مسافرت
در رفتن به مهمانی
وقتی خود را در مدرسه معرفی می‌کند
هم بابا داشته باشد و هم مامان

سیدمرتضی دلایل دیگری را هم قبول داشت
اما
وقتی گفتم کدام را مهم‌تر می‌دانی
همین را گفت
این‌که دوست ندارد در مدرسه بدون مامان باشد
در نگاه هم‌کلاسی‌هایش
برایش این مهم‌ترین دلیل بود

3. تغییر برنامه غذایی
این فقط دلیل سیداحمد
هیچ‌کس موافق نبود
او هم اول پنهان می‌کرد
هی می‌گفت «تغییر»
وقتی اصرار کردم که منظورش از تغییر چیست
وقتی
حالت‌های مختلف تغییر را ذکر کردم
جابه‌جایی وسایل منزل
جابه‌جا شدن مسئول خانه
تغییر مکان به خانه‌ای دیگر
او
در نهایت منظور خود را آشکار کرد
تغییر برنامه غذایی

سیداحمد بخشی از برنامه غذایی ما را دوست ندارد
دقیقاً ناهار شنبه و چهارشنبه را
و بخشی از دوشنبه و جمعه
آن‌جایی که گوشت در غذا باشد
با خوردن گوشت مشکل دارد
می‌گویم: خب نخور
باقی را که می‌توانی
اما لب به خورش نمی‌زند
اگر گوشت قرمز در آن باشد
می‌گوید طعم گوشت در تمام غذا پخش می‌شود
قورمه‌سبزی
قیمه
ماکارونی با گوشت چرخ کرده
خورش کرفس
و مانند آن‌ها

متابولیسمش خیلی بالاست
سوخت و ساز
شاید اصلاً گوشت قرمز برایش خوب نباشد
شاید نخورد بهتر هم باشد
پرتحرّک و پرجنب و جوش
مزاجش گرم و خشک

از کی؟
اول که این‌طور نبود
از دو سال پیش
از دو سال پیش یهو تغییر کرد
ذائقه‌اش متفاوت شد
دیگر به گوشت گیر می‌داد
انگار نمی‌تواند تحمّل کند!

اما این هم دلیل مهم او نبود
دلیل اصلی او آخرین بود

4. مایه تیله
این اصطلاح را سیدمرتضی استفاده کرد
برای پول
وقتی سیداحمد پنهان کرد
سیدمرتضی گفت:
«سیداحمد به خاطر مایه تیله می‌گه زن بگیری»

منظورش پول بود
توانایی مالی بیشتر
اما نه مریم
و نه سیدمرتضی
آن‌ها پول را مهم نمی‌دانستند
سیداحمد ولی
او انگیزه اصلی خود را آشکار کرد:
«چرا دایی‌هام این‌قدر پولدارند ولی ما نیستیم!»
خودروهای آن‌ها را دیده است
وضع پوشش‌شان
رفت و آمد و خرج و مخارجشان
و برایش سنگین آمده
گران
سبک زندگی مرفه آن‌ها

- بچه‌ها
من که مشکلی ندارم
از اول هم مخالف نبودم
تا به حال هم
هر چه پیشنهاد شده پذیرفته‌ام
رفته‌ام و صحبت کرده‌ام
اما
شرط مرا تا به حال کسی نپذیرفته است
«شرطت چیه؟»

برایشان توضیح دادم
این یک ازدواج ساده نیست
فرد جدیدی که عضو خانواده ما می‌شود
فقط قرار نیست مقبول من باشد
باید شما هم او را بپذیرید
او هم
فقط قرار نیست با من بسازد
باید اخلاق شما را هم بتواند تحمّل کند

پس
من یک شرط داشته و دارم
مدتی با ما زندگی کند
دو سه ماه
و نتیجه
اگر همه توانستیم هم را بپذیریم
پنج نفرمان
بماند
ازدواج کنیم
اما اگر نشد
خداحافظی

«نمی‌شود که، نامحرم است»
این را مریم گفت
و من پاسخ دادم:
- یک عقد موقت برای محرمیت!

و سیداحمد:
«خب چرا این شرط رو قبول نمی‌کنند؟»
- اتفاقاً من هم همین را پرسیدم
از یک نفر نه
از چند نفرشان
و پاسخ این بود:
= اگر بچه‌ها منو نخواستن باید برم؟!

و من
هر بار این پاسخ را دادم:
- اگر قرار به جدایی باشد
در دوره موقت که راحت‌تر است
تا پس از ازدواج دائم
نیست؟!
بالاخره اگر بچه‌ها نتوانستند تحمّل کنند
اگر از اخلاق مادر جدید خوششان نیامد
ادامه که ممکن نیست
هست؟!

مریم مخالف بود
و سیدمرتضی او را متهم می‌کرد:
«مریم می‌ترسه سیندرلا بشه!»

سیدمرتضی خیلی اصرار نداشت
بیشتر سیداحمد
با او صحبت کردم
موضع خود را روشن
و در نهایت
گفتم من مشکلی با ازدواج ندارم
اما
با این شرطی که گفتم
اگر پیدا کردی
اگر جایی سراغ داری
خبر بده
من که نیافتم!

گفتگوی دوستانه‌ای بود
راحت حرف زدیم
دیدگاه‌های خود را بیان
همین خوب است
این‌که می‌توانند
این‌که جرأت دارند
این‌که
حریم ممنوعه‌ای تصوّر نمی‌کنند
آراء و نظراتشان را طرح
از آن دفاع
و پافشاری می‌کنند
این خوب است
حتی اگر به نتیجه نرسد
«گفتن» بخشی از «راه حل» است!

قال اَوَّلُ مـَن آمـَنَ بـِاللّه‌ِ (ع): «أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا یَسْتَغْنِی الرَّجُلُ وَ إِنْ کَانَ ذَا مَالٍ عَنْ عِتْرَتِهِ وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَیْدِیهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ، وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَیْطَةً مِنْ وَرَائِهِ وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَیْهِ عِنْدَ نَازِلَةٍ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ» (نهج‌البلاغه، خ23)
مردم مرد، اگر چه مالدار باشد، از کسان خویش بى نیاز نیست تا با دست و زبان از او دفاع کنند، چه کسان وى از همه بدو نزدیکترند و جانب او را بهتر فراهم آورند، و به هنگام رسیدن بلا از دیگران مهربانترند. (ترجمه شهیدی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - خانواده 57 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
انصاف ِ علمی + سه شنبه 99 اسفند 12 - 1:22 عصر

می‌گوید: خدا نیست!
چرا؟
دلیلش؟
برهان علیّت و امکان را که قبول ندارد
چون فلسفی‌ست
آن‌ها فلسفه را علم نمی‌دانند
علم فقط ساینس
روش هم فقط مشاهده

برهان صدیقین هم که نه
مال ِ اصالت وجود است
آن نیز فلسفی
ربطی به ساینس ندارد که

مانده بود برهان نظم
آن را هم نمی‌پذیرد
چرا؟
دلیلش؟

استفان هاوکینگ آمده کمک ریچارد داوکینگز
نظریه جهان‌های موازی
«می‌دانیم میلیاردها احتمال وجود داشته
از میان همه این‌ها
فقط یک حالت می‌توانسته به خلق انسان منتهی شود
و ما
محصول همان یک حالت هستیم
پس
استقراء می‌گوید که نمی‌شود
اثبات خدا با برهان نظم نمی‌شود»

شهید صدر (ره) تلاش فراوان کرده
کتاب «أسس منطقیه برای استقراء» همین است
چطور استقراء به یقین منتهی می‌شود
به علم یعنی
این را توضیح می‌دهد

کفّار امروزی اما
ترفندی جدید یافته
می‌گویند وقتی احتمال دارد میلیاردها جهان باشد
پس بعید نیست که ما در یکی از آن‌ها باشیم
در همانی که می‌توانسته به موجودات آگاه برسد
به حیات
می‌خواهند نظریه صُدفه را تصویب کنند
این‌که همه ما
همه این نظم‌ها
محصول تصادف است
نه خالقی آگاه و توانا

فرض که این‌طور
احتمال این حالت چقدر است؟
مثلاً این:
                                                1
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
  1000000000000000000000000000000000000000000000000000000

که البته مخرج خیلی بیشتر خواهد بود
اندازه کره زمین
اندازه خورشید
فاصله‌شان تا هم
وضعیت سایر کرات منظومه شمسی
فاصله تا مرکز کهکشان
فاصله این کهکشان تا دیگری
سرعت گردش کهکشان
مواد موجود در زمین
سرعت گردش آن
دما و گازها و فشار و جاذبه
رعد و برق‌هایی که بایستی حیات را پدید می‌آوردند
با گرم و سرد کردن‌های نابهنگام مثلاً
خیلی بزرگ‌تر است
مخرجی که در زیر این کسر باید نوشته شود

حالا
این احتمال را صائب دانسته
هر چند که بی‌نهایت کوچک باشد
تقریباً صفر
می‌گویند: «پس می‌شود
می‌شود ما باشیم ولی خدایی در کار نباشد
خالقی نداشته باشیم
به قول منطقیون:
اذا ورد الاحتمال، بطل الاستدلال»

اما عجیب این‌جاست
این‌ها از یک احتمال خیلی بزرگ دست برداشته‌اند
این احتمال:

   999999999999999999999999999999999999999999999999999999
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
  1000000000000000000000000000000000000000000000000000000

وقتی کسر اول
میزان احتمال حدوث حیات
بدون نیاز به خالق آگاه و توانا باشد
پس کسر دومی وجود خواهد داشت
تفاضل آن
با واحد
این کسر چیست؟
کسری از احتمال که قطعاً لازم بوده خدایی وجود داشته باشد
یک کسر بسیار عظیم
تقریباً برابر با واحد

شگفتا
شگفت از انسانی
احتمال به این بزرگی را وا نهد
و به احتمال کوچک پناه ببرد
عجیب نیست؟!
مردم چنین آدمی را سفیه می‌دانند
غیرعاقل

اما مسأله سفاهت نیست
مسأله لجاجت است
و گرنه همین‌ها خیلی به احتمال اهمیت می‌دهند
در زندگی روزمره حتی
از خیابان که می‌گذرد
اول به راست نگاه می‌کند
بعد به چپ
(تعجب نکنید، خب در انگلستان زندگی می‌کند دیگر :)
چرا چشم بسته از خیابان رد نمی‌شود؟
به بورس که می‌رسد
از فلان شرکت سهام نمی‌خرد
چرا؟
زیرا احتمال کمی دارد که ورشکست شود
ولی آن دیگری
احتمال این‌که سودآور باشد کمی بیشتر از اولی
فقط به همین دلیل

پاسخ ساده است
این‌که به این احتمالات توجه می‌کنند
احتمال این‌که همان لحظه ماشین از خیابان رد شود
فرض یک دهم
فرض این‌که راننده آن‌ها را نبیند
این‌که خیلی کم است
شاید یک صدم
این‌که نبیند و دقیقاً به آن‌ها برخورد کند
یا ببیند ولی توقف نکند
یا ترمزش خراب شود
و خیلی احتمالات دیگر
همه را که روی هم بگذاریم
شاید احتمال مرگ ناشی از تصادف
برای کسی که بدون نگاه به راست و چپ از خیابان رد شود
یک صدم باشد

این را تجربه کرده‌ام
بارها کسانی را
بدون نگاه کردن از خیابان رد شده‌اند
و من ِ راننده
ناگزیر سرعتم را به خاطر آن‌ها کاهش داده‌ام
و زنده مانده‌اند
بدون آسیب

ولی امثال ریچارد
همین آتئیست‌ها
به این احتمال کم و کوچک اهمیت می‌دهند
که شاید آسیب
که شاید سود کمتر
که شاید ورشکستگی
بعد
به احتمال بزرگی چون آن‌چه نوشتم
کسری درشت
احتمال وجود خدا
احتمال این‌که جهان منظّم ما خالقی آگاه و توانا دارد
یعنی این کسر:

   999999999999999999999999999999999999999999999999999999
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
  1000000000000000000000000000000000000000000000000000000

چطور از این احتمال صرف‌نظر می‌کنند؟
و آن را ندیده می‌گیرند؟

پاسخ در کودکی آن‌هاست
ریچارد خودش توضیح داده
در کودکی مجبور می‌شده به کلیسا برود
تحت فشار و ناراحتی بوده
باور به تعالیم کلیسا هم پیدا کرده
ولی
معلوم است سختی کشیده
درونش کدورتی شکل گرفته

خیلی از ما شاید این‌طور باشیم
خیلی از مخالفت‌ها با نظام اسلامی حتی
دین‌گریزی‌ها یعنی
فلانی بدحجاب می‌شود
آن‌یکی تارک صلاة
دیگری تظاهر به روزه‌خوری

ریشه این‌ها عدم توجه به کسر مورد نظر نیست
ریشه در فشارها دارد
ریشه در رفتار بزرگان
ریشه در ظلم و بی‌عدالتی
دقیقاً تبعیض

و گرنه اثبات وجود خدا خیلی راحت‌تر از این حرف‌هاست
نظریه احتمال که بدون شک جزئی از ساینس است
بخشی از علم ریاضی
تمام فیزیک و شیمی پر از آن
آن‌چه غیرعلمی‌ست قضاوت خود ِ این‌هاست
همین داروینی‌ها
وقتی احتمال به آن کوچکی را بر احتمالی به این بزرگی برتری می‌دهند
معلوم است که مَرَضی در کار است
بی‌طرفانه نیست
قضاوت علمی باید بی‌طرفانه باشد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: دشمن 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
مسأله شناخت 30 + یکشنبه 99 اسفند 10 - 5:0 صبح

1. جوهر چیست؟

در فلسفه می گویند که جوهر موجودی است که قائم به خود است برخلاف عرض که به موجود دیگری نیازمند است.

البته به نظر می رسد که تعریف در مرتبه ی اول این چنین است. ولی اگر بخواهیم دقیق تر تعریف کنیم، هر جوهری نسبت به عوارض خود، مستقل است ولی نسبت به علت فاعلی خود(علتی که به آن وجود می دهد)، عرض باشد.

به نظرم می رسد که فهم صحیح تعریف جوهر و عرض به کمک طبیعیات قدیم ممکن است. بسنده کردن به تعاریف کلی، ایجاد ابهام و بدفهمی در ذهن می کند. در طبیعیات قدیم منشاء همه ی آثار یک جسم طبیعی را طبیعت آن یا صورت جسمیه ی آن می دانستند. این طبیعت را برای هر جسمی ترکیبی از چهار عنصر آب و خاک و هوا و آتش می دانستند. تمام تنوع فلزات و سنگ ها و مایعات و ... همگی را به تفاوت میزان این 4 عنصر بر می گرداندند. مثلا می گفتند که در گوگرد عنصر آتش بیشتر است و یا در جیوه عنصر آب بیشتر است.

طبق این دیدگاه، بنده تعریف نیازمندی عرض به جوهر را اینگونه معنا می کنم که منشاء و علت بروز اعراض، جوهر است.  طبق این معنا، جوهر علت عرض می شود و این دیگر قراردادی نیست. یعنی تمایز جوهر از عرض طبق معیار علت بودن دیگر قرار دادی و خیالی نیست.

در فیزیک امروزی اجسام متشکل از اتم ها و مولکول ها هستند و دیگر متصل واحد نیستند که بتوانیم به کل آن یک صورت جسمیه نسبت دهیم. البته شاید بتوان کرد ولی بنده نمی دانم چطور.

 آنچه واحد متصل است ذرات بنیادی هستند. بنابرین اگر بخواهیم برای ذرات بنیادی بفهمیم که جوهر چیست این سوال را می پرسیم که منشاء و علت آثار ذرات بنیادی چیست؟

دو الکترون هم را دفع می کنند. علت آن چیست؟ با مشاهدات علمی مکرر نتیجه گرفته ایم که بار الکتریکی آن ها علت دافعه است. بنابرین بار الکتریکی جزئی از طبیعت الکترون است. باز هم مشاهدات علمی به ما نشان داده است که همین الکترون نیروی دیگری نیز از خود بروز می دهد که منشاء آن،

 بار دیگری است به نام "بار هسته ای ضعیف".

بنابرین طبیعت الکترون هم حاوی بار الکتریکی است و هم حاوی بار هسته ای ضعیف. هر کدام به اندازه ای.

این دو بار منشاء بروز آثاری در الکترون هستند.

اگر در گذشته صحبت از مقدار عناصر اربعه در طبیعت اجسام می کردند که منشاء آثار بودند، امروزه در ذرات بنیادی صحبت از بارها می کنیم. بار الکتریکی و بار هسته ای ضعیف و بار هسته ای قوی. البته شاید بارهای دیگری هم در آینده کشف گردد.

نکته ی جالب در این است که طبقه بندی ذرات بنیادی نیز بر اساس بارهایشان می کنیم. هرچند این را نمی گویند و در اصطلاح ریاضی گفته می شود که طبقه بندی ذرات بر اساس گروه های تقارنی است ولی در اصل به بیان فیزیکی، طبقه بندی بر اساس بارها است. 

3-طبع و ماهیت هر کدام چیستند؟ آیا یک چیزند یا دو چیز متفاوت؟

ماهیت در پاسخ چیستی شیئ می دهیم. در پاسخ چیستی الکترون در سطح عوارض ممکن است یک سری از عوارض خاص الکترون را نام ببریم و آن را از دیگر ذرات متمایز کنیم ولی تعریف صحیح را بر اساس جوهر بایست کنیم و بگوییم الکترون جسمی است که مثلا فلان و فلان و فلان مقدار بار از هر نوعی را دارد. هرچند در آینده ممکن است این تعریف بر اساس مشاهدات علمی دقیق تر و کامل تر گردد.

طبیعت نیز که قبلا تعریف کردم که منشاء بروز عوارض است که در مورد الکترون در واقع طبیعت الکترون است که حاوی بارهای مختلف است.

بنابرین ماهیت عامتر از طبیعت است که شامل عوارض هم می گردد. ولی طبیعت فقط به جوهر جسم طبیعی بر می گردد.

4- اجتماع طبع و ماهیت در وجود چه معنایی دارد؟

در گذشته طبیعت در یک اصطلاح به مجموع عناصر اربعه در جسم می گفتند که منشاء آثار بود و در بیان دیگر به هرکدام از عناصر اربعه نیز طبیعت می کفتند. طبیعت آب، طبیعت آتش و ...

اجتماع طبیعت های متعدد در وجود واحد می شود همان اجتماع طبیعت آب خاک و هوا و آتش در جوهر جسم.

در زبان امروزی فیزیک، ذره ی بنیادی حاوی بارهای متعدد است. این همان اجتماع طبیعت های مختلف است.

 2-اصالت وجود یعنی چه؟

نمیدام چرا ملاصدرا می فرماید که با اصالت وجود می توان طبیعت های متعدد را در وجود واحد قائل شد. درصورتی که آنچه بنده می فهمم نیاز به قائل بودن به اصالت وجود در این زمینه نیستیم.

5- تحوّل و تغیّر طبیعت (مثلاً در یک سنگ) چه معنایی دارد؟
در طبیعیات قدیم تحول و تغییر طبیعت در سنگ به این معنا بود که مقدار عناصر اربعه در سنگ کم یا زیاد شود.

در فیزیک امروزی یعنی مقدار بار های آن ذره کم یا زیاد شود. مثلا اگر بار هسته ای ضعیف و بار الکتریکی کواک u، را تغییر دهیم آن را به کوارک d  تبدیل می توان کرد.

6. تغییر و تبدّل جوهر چه معنایی دارد و چه تفاوتی با تحوّل و تغیّر طبیعت دارد؟

با توضیحاتی که بیان کردم. جوهر جسم طبیعی همان طبیعت آن است. و تغییر در آن معادل تغییر در طبیعت است. در اینجا صحبت در مورد جسم طبیعی کردم نه در مورد نبات و حیوان.

فرمودید:
«جوهر موجودی است که قائم به خود است»
اگر چه ظاهراً به این تعریف اشکال کردید
ولی
تعریف دیگری از جوهر در کلام شما ندیدم
اگر
همین تعریف را پذیرفته‌اید
سؤال حقیر این است:
مگر می‌شود موجودی قائم به خود نباشد؟
یعنی چه که قائم به خود نباشد؟
یعنی مثل تکیه دادن ما به دیوار؟
یا ایستادن روی زمین؟
این تعریف باز هم ابهام دارد
زیرا
«قائم» بودن در آن معنی نشده است

فرمودید:
«ماهیت در پاسخ چیستی شیئ می دهیم»
پس
این یک بحث لفظی‌ست
یعنی
مثلاً من می‌پرسم «علیک» چیست؟
می‌فرمایید: «آن‌چه در پاسخ ِ سلام می‌گوییم»
خب
آیا این ربطی به واقعیت دارد؟
ما ممکن است در پاسخ به چیستی
هر چیزی را بگوییم
آیا
این گفتار ما ربطی به واقعیت آن شیء دارد؟
چه ربطی؟
پس این بحث اصلاً یک بحث فلسفی نیست
و ربطی هم به فیزیک ندارد
یک بحث لفظی‌ست
و به ادبیات بر می‌گردد
این‌که
انسان‌ها در گفتگو چگونه «چیستی» را بیان می‌کنند
آیا ماهیت چیزی فراتر از این است؟
با تعریفی که فرمودید؟
آیا ماهیت حقیقت شیء خارجی است؟
اگر هست
چه فرقی و ربطی به جوهر و ذات شیء دارد؟

فرمودید:
«طبیعت نیز که قبلا تعریف کردم که منشاء بروز عوارض است»
عوارض؟
عوارض چیست؟
اگر کلام فلاسفه منظور شماست
آن‌ها عوارض را 9 قسم می‌کنند
رنگ و اندازه و مکان و زمان و...
خب
این‌ها همان آثار اشیاء است
مثلاً
الکترون به فرمایش شما بار منفی که دارد
این بار می‌شود یکی از عوارض الکترون
خب
منشأ این بار الکترون چیست؟
آیا جوهر و ذات آن است؟
یا ماهیت و چیستی آن؟
یا طبیعت آن؟
با این تعاریف
ظاهراً که جوهر و ماهیت و طبیعت یکی بیشتر نیست
پس
چرا سه کلمه متفاوت برای آن‌ها استفاده کنیم؟

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
شخصیت مان + سه شنبه 99 اسفند 5 - 5:0 صبح

قبلاً تجربه کرده
تست‌های روان‌شناسی
کوچک‌تر که بودند

روی اینترنت ابزارهایی هست
ازشان تست می‌گرفتم
هر از چند گاهی
فقط برای آشنایی بیشتر
نه این‌که قصد جدّی در کار باشد

این‌بار
تستی که معمولاً برای استخدام گرفته می‌شود
انتخاب شغل
ابزار جالبی بود

چند مورد را اول خودم تست کردم
آنلاین
این یکی را برگزیدم
از میان موارد موجود
سؤالات کمتر
نتیجه هم جذاب‌تر



[تصویر بزرگ]

اول خودم تست را انجام دادم
و بعد
سیدمرتضی پیش آمد
هر کدام مخفیانه
تا سؤالات را دیگری نبیند
و پاسخ‌ها را
مریم آخرین نفر بود
و نتایج
همه را در کنار هم گذاشتم و با هم بررسی کردیم

به نظر خودم درست بود
خیلی نزدیک به واقعیت
خیلی زیاد
بسیار زیاد یعنی
با تجربه‌ای که داشتم سازگار
همان چیزی که تصوّر می‌کردم!

قال اَوَّلُ مَن غُصِبَ حَقُّهُ (ره): «فَإِنَّهُ مَنْ یَعْمَلْ لِغَیْرِ اللَّهِ یَکِلْهُ اللَّهُ لِمَنْ عَمِلَ لَهُ.» (نهج‌البلاغه، خ23)
اَعمال خود را از ریا و سُمعه، پاک کنید! چرا که هر کس، کارى براى غیر خدا انجام دهد، خداوند، او را به همان کس وامى گذارد (تا پاداشش را از او بگیرد). (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
چگونه در بورس فریب نخوریم؟ + دوشنبه 99 اسفند 4 - 4:41 صبح

ما را دولت وارد بورس کرد
خودمان که اهلش نبودیم
ولی
حالا که هستیم
باید بشناسیم و به درستی تصمیم بگیریم

به سه روش می‌شود درآمد کسب کرد
در بورس
کلاً خارج از این سه راه نیست
یک به یک توضیح می‌دهم

1.
نخست از راه «موج‌سواری»ست
این اولین راهی‌ست که نشان‌مان می‌‌دهند
بیشتر ِ بورسی‌ها این‌طور
قبلاً در نموداری ترسیم کرده
و در این نوشته
نشان داده بودم:



وقتی گروهی به سهام یک شرکت یا چند
وقتی سبدی را برمی‌گزینند
هجوم می‌برند
تقاضا را افزایش می‌دهند
تقاضایی کاذب
غیرواقعی
قیمت را افزایش می‌دهد
ارزش سهام را
این حجم از تقاضای غیرواقعی
بر اساس قانون اصلی کاپیتالیسم
نظام سرمایه‌داری
نسبت عرضه و تقاضا

افزایش قیمت می‌شود یک سیگنال
برای تمام کسانی که بورس‌بازند
این‌ها به سیگنال‌ها حساس
زود بو کشیده و حمله می‌کنند
در صف خرید قرار می‌گیرند و تندتند می‌خرند

این اولین روش برای کسب درآمد است
در بورس
وقتی «به موقع» بخری و «به موقع» بفروشی
موقع خرید کِی است؟
وقتی موج در حال برخاستن
موقع فروش کِی؟
وقتی قیمت سهام به «قلّه» نزدیک می‌شود

پس از آن ضرر است
اگر بعد از قلّه بفروشی
وقتی قیمت روند کاهشی در پیش می‌گیرد

این روش تغییر قیمت
این نوسان‌های سینوسی
این‌ها ساختگی‌ست
مصنوعی‌ست
پس حتماً سقوط می‌کند
لزوماً و قطعاً
این را سهام‌داران حرفه‌ای‌ می‌دانند
این روش ِ بازی با سهام را

اما مردم عادی خبر ندارند
خبر ندارند که این سیگنال‌ها ساختگی‌ست
اگر متخصّصین مدام اصرار بر توجه به سیگنال‌ها
برای همین
چرا؟
زیرا سود اصلی این بورس‌بازها از همین نوسان‌هاست
از کجا؟

عمده‌ترین کاری که بورس امروزه می‌کند
تفکیک «ارزش سهام» از «ارزش سرمایه» است
دقت کنید
وقتی قیمت سهام ناگهان بالا می‌رود
به دلیل افزایش تقاضا
سرمایه شرکت که بالا نرفته
ارزش آن یعنی
این شرکت نبوده که سود بالایی کرده
بلکه
فقط ارزش سهام تکان خورده
عجب!
مگر می‌شود؟!
بله
این سحر ِ بورس است
این طنابی‌ست که به ظاهر مار دیده می‌شود
با سحر ساحران بورسی
پس موقتی‌ست
کوتاه‌مدت
فقط تا زمانی که تقاضا بالا نگه داشته شود
و این
قطعاً ناپایدار و غیرماندگار
همیشگی که نیست
پس تا کِی؟

این تا زمانی‌ست که بازار اشباع شود
بیشترین سرمایه‌ها را سمت خود بکشد
که چه؟
که بیشتر مردم سهام دیگر خود را بفروشند
پول‌های خود را جمع کنند
طلا و سکه و دلار را رها کنند
زمین و مسکن و خانه را
بیاورند در این شرکت
سهام آن را بخرند
که چه بشود؟
تا بورسی‌های حرفه‌ای بالا بکشند
کجا؟
آن‌جایی که قیمت، سقوط خود را آغاز می‌کند

دهه شصتی‌ها یادشان هست
آدامس‌هایی که عکسی داخل بسته خود داشتند
بیشتر هم فوتبالیست‌های مشهور
بچه‌ها با این تصاویر بازی می‌کردند
یک نوع قمار
دو یا چند را روی هم گذاشته
با کف دست ضربه می‌زدند
هر کسی که می‌توانست همه را برگرداند
مالک همه می‌شد
با یک ضربه

سود در این حالت از فریبکاری‌ست
بُرد بُرد نیست
بُرد و باخت است
کف بورس همیشه بازنده است
نود درصدی که آگاهی کافی ندارند
آن‌ها دیرتر از بقیه خبردار می‌شوند
دیرتر در صف خرید قرار می‌گیرند
دیرتر سهام را می‌خرند
از چه کسانی؟
دقیقاً از همان کسانی که ابتدا موج را ایجاد کردند
با افزایش فشار تقاضا
این‌ها حالا کم‌کم می‌فروشند
و خیل خریداران که فرا می‌رسند
همین سهم‌ها را گران‌تر می‌خرند
اما
تا خبردار شوند که چه شده
ارزش سهام سقوط کرده
فروریخته
و این‌ها از ترس
سریع همه را نقد کرده و به فروش می‌رسانند
با قیمتی کمتر از آن‌چه خریده بودند
تا به خیال خود کمتر ضرر کنند
حالا که سود نکرده‌اند
این تفاوت قیمت کجا می‌رود؟

بله
درست فهمیدید
این دقیقاً همان سودی‌ست که در این روش نخست کسب می‌شود
از بورس
از بدبختی دیگران
از نابودی افراد بازی خورده
سهام‌دارانی که به موقع نخریده‌اند
و البته که به موقع هم نفروخته‌اند
تفاوت قیمت فروش و خرید آن‌ها به جیب بالادستی‌ها می‌رود
ضرری که آن‌ها کرده‌اند
می‌شود سود برای بورس‌بازهای حرفه‌ای

در این بازی برد و باخت
تعداد بازنده‌ها بیشتر است
اگر چه شاید هر کدام مقدار اندکی باخته باشند
مثلاً پنج الی شش میلیون تومان
اما
برنده‌ها خیلی بیشتر برده‌اند
پنج الی شش میلیارد تومان
چرا؟
زیرا تعداد برنده‌ها خیلی کمتر است
نسبت به بازنده‌ها

این همان مکانیزم موجود در کازینوهاست
در قمارخانه‌هایی که غربی‌ها بنیان گذاشته‌اند

این شیوه اول رشد پول در بورس است
از طریق موج‌سواری

موج‌سواری یک رشته ورزشی‌ست
موج‌سواران این را همان روز اول فرا می‌گیرند
این‌که خوب به دریا نگاه کنند
به ساحل بنگرند
موج‌ها را قبل از خیز پیدا کنند
موجی که فرا رفته دیگر به درد نمی‌خورد
دیگر قابل سواری گرفتن نیست
انرژی خود را تخلیه کرده
زور بالا بردن تو را ندارد
موجی را باید یافت که تازه باشد
قصد داشته
ولی عمل نکرده
تشخیص آن آسان نیست
ولی برای هر موج‌سواری لازم است

این یک روش پلکانی برای رشد سرمایه است
مردم می‌شوند نردبان
اکثریت سهام‌داران ناآگاه
بورس‌بازها از این‌ها بالا می‌روند
هر روز با یک کلک تازه
یک فریبی می‌سازند و اوج می‌گیرند
سهام خود را افزایش می‌دهند
سرمایه خود را
بدون این‌که شرکت‌ها واقعاً سودی برده باشند
نان خوردن از بدبختی مردم

این‌ها مدام سیگنال «ایجاد»‌ می‌کنند
و دستگاه‌های خبررسانی داشته
مردم را به سمت سیگنال‌ها جلب
جمعیت می‌کشند
به سمت سیگنال‌های غلط
که چه؟
که هر چه بیشتر بهتر
چون می‌دانند بازنده‌های بیشتر یعنی سود بیشتر برای برنده‌ها

2.
روش دوم اما مبتنی بر تورّم است
راه دوم کسب درآمد در بورس

از وقتی که پول تبدیل به کالا شد
در نظریه‌های اقتصاد نئوکلاسیک
وقتی دیگر واقعی نیست
پشتوانه واقعی ندارد
فیات اصطلاحاً
بانک‌ها اعتبار خلق می‌کنند
با سندبازی
وقتی تسهیلات را نقد می‌کنند
طلب‌هایشان را
وام اول را که دادند
طلبی که از این وام دارند را
این را فرض می‌کنند
فقط فرض
که پول نقدی‌ست در جیب‌شان
در صندوق بانک‌شان
این را دوباره به دیگری وام می‌دهند

این چرخه معیوب
از وقتی که رواج یافته
پول را بادکنکی کرده
حبابی
توخالی و بی‌ارزش
مدام از ارزش پول ملی می‌کاهد

مردم این کاهش ارزش را درک می‌کنند
کی؟
وقتی برای خرید بیرون می‌روند
وقتی با افزایش هماهنگ قیمت‌ها مواجه می‌شوند

گاهی یک کالا کمیاب می‌شود
افزایش قیمت آن قابل توجیه
بنابر اقتصاد سرمایه‌داری
کاهش عرضه است دیگر
اما
وقتی همه‌چیز با هم گران می‌شود
این کاهش عرضه نیست
حتی افزایش تقاضا هم
افزایش نقدینگی هم نیست
بلکه
کاهش ارزش پول است
زیرا بانک‌ها حجم اعتبار مالی در گردش را افزایش داده‌اند

در یک چرخه سالم
پول همیشه با درآمد ناخالص ملی برابر است
با تولید ناخالص داخلی
چرا؟
زیرا تا تولید نکنی درآمدی کسب نمی‌کنی
و تا درآمد کسب نشود
پولی خلق نمی‌شود
افزایش مقدار پول
تابع مقدار تولید
این یک اصل اولی در اقتصاد کلان
البته اگر بانک در آن اخلال نکند

اما وقتی بانک اعتبار خلق می‌کند
اعدادی‌ست که به کارت بانکی مردم سرازیر می‌شود
این عددها معنایی ندارد
زیرا از «تولید» به دست نیامده‌اند
پس بدون پشتوانه
صرفاً به بازار «مصرف» سرازیر می‌شوند
و از ارزش پول می‌کاهند

این را مردم وجدان می‌کنند
پس دنبال راه چاره
وقتی می‌بینند پول در جیب‌‌شان آب می‌رود
سعی می‌کنند به کالاهای سرمایه‌ای تبدیل کنند
یکی طلا می‌خرد
یکی سکه می‌خرد
یکی دلار می‌خرد
یکی زمین و مسکن
خانه و ماشین
تا چه شود؟
تا پول خود را از نابودی نجات دهد
چرا این‌ها؟
چون سرمایه‌هایی ماندگارترند
ماندگارتر از پول
پولی که قرار بود ابزاری برای اندازه‌گیری قدرت تولید باشد
تبدیل شده به ابزاری که هر روز کوچک می‌شود
متر و خط‌کشی که خودش متغیّر است
پس مجبورند آن را با خط‌کش‌هایی واقعی‌تر عوض کنند

یکی از روش‌های کسب درآمد در بورس همین است
به عنوان کالایی سرمایه‌ای
وقتی سرمایه‌ات را به یک کارخانه می‌سپاری
به یک شرکت
دیگر پول نقد در جیبت نیست
کاهش پیدا نمی‌کند
از شرّ سفته‌بازی بانک‌ها خلاص می‌شود
و چه؟
سرمایه حفظ می‌شود
این یک سود ماندگار است
امروز ده میلیون تومان سهم می‌خری
یک سال بعد که ارزش ده میلیون تومان تبدیل به پنج میلیون شد
با دزدی‌هایی که بانک‌ها کردند
به روشی که عرض کردم
ارزش سهام تو بیست میلیون تومان می‌شود
نه این‌که سهام تو افزایش پیدا کرده باشد
نه این‌که سرمایه تو زیاد شده باشد
بلکه
فقط از نابودی به دست بانک‌ها رها شده
کاهش نیافته است
زیرا خودت هم می‌دانی که قدرت خریدت تغییر نکرده
یعنی
ارزش بیست میلیون یک سال بعد همان است
ارزش همان ده میلیون تومان امسال

این سود فقط برای حفظ ارزش سرمایه است
حفظ ارزش درآمدهایت

این ارزش، واقعی‌ست
صوری و ساختگی نیست
بازی هم نیست
زیرا برد و باخت نیست
کلاً برد برد است
در این‌جا از ضرر دیگران سود نکرده
خانه‌ات را بر ویرانه‌های زندگی مردم نساخته‌ای

3.
بورس یک سود دیگر هم دارد
افزایش واقعی ارزش سرمایه

شرکت‌های سهامی مجمع عمومی دارند
سالانه تشکیل جلسه داده
گاهی سود خود را تبدیل به سرمایه می‌کنند
افزایش سرمایه

شرکت‌هایی که سودآور باشند
کارخانه‌هایی که تولید خود را افزایش داده
راندمان را بالا برده
درآمد بیشتری کسب کرده‌اند
این‌ها به جامعه خدمت می‌کنند
بر تولید ملی می‌افزایند
درآمد ناخالص را بالا می‌برند
این‌ها واقعاً ارزش سرمایه‌شان افزایش می‌یابد

البته در درازمدت
تولید که به سرعت افزایش نمی‌یابد
مدیریت صحیح می‌خواهد
شناخت بازار
توجه به نیروی کار
تأمین درست مواد اولیه
خلاصه؛ اصلاح و ارتقاء منابع تولید

از این راه نیز درآمد کسب می‌شود
درآمدی واقعی
در بورس

اساساً بورس برای همین است
به این هدف طراحی شده
در نگاه مردم همین معنا را دارد
که بر سود شرکت‌ها بیافزاید
شرکت‌های تولیدی
نه صرفاً کلاهبرداری و بورس‌بازی

اگر شرکت درست را انتخاب کنی
کارخانه‌ای که سابقه طولانی دارد
موفقیت‌های بزرگ
و آینده‌ای که بشود اعتماد کرد
مثلاً تولید فولاد
صنایع پتروشیمی و نفت
آن‌هایی که زیرساخت‌های کشور را توسعه می‌دهند
زیرساخت‌های تولید را
این‌ها همیشگی و پایدارند
سود آن‌ها نیز دائمی و ماندگار

پس ما هستیم و سه روش سرمایه‌گذاری
سه روش برای سودبردن از بازار
از بورس
بازار سهام

روشن است که روش اول غیروجدانی‌ست
نامردی‌ست
بی‌انصافی و لامروّتی
اما روش دوم و سوم
برد برد و فارغ از کلاهبرداری
بدون فریب

حالا چه کنیم؟

1. نمودار کندل (شمع) را ببندیم
این نمودار برای بورس‌بازهاست
برای کسانی که دنبال فریب‌اند
این‌که موقع باز شدن بازار قیمت چقدر بوده
بالاترین قیمت چقدر
پایین‌ترین چقدر
موقع بسته شدن با چه قیمتی بسته شده
این‌ها برای موج‌سواری‌ست
برای ورود و خروج سریع
برای این‌که از باخت مردم سود ببری
نه از ارتقای سرمایه واقعی شرکت

2. به سیگنال‌ها توجه نکنیم
این‌هایی که مدام دم از سیگنال‌ها می‌زنند
در شبکه‌های اجتماعی وارد می‌شوند
گروه و کانال درست می‌کنند
این‌ها برای فریب ما هستند
این‌ها همچون افرادی که آتش در دست دارند
می‌خواهند به جان دیگران بیافکنند
چرا؟
تا خود را از سوختن برهانند
وقتی در مسیر آغاز موج قرار گرفته‌اند
می‌خواهند تحریک به خریدن کنند
هر چه بیشتر بهتر
جذب کنند و به سمت خود بیاورند
تا هر چه زودتر بازار آن سهام خاص اشباع شود
یا آن سبد از سهام
که چه شود؟
تا زودتر به قله برسند
و البته که خودشان خارج می‌شوند
خیلی سریع
و قبل از این‌که سقوط موج آغاز شود
قبل از این‌که تقاضا کاهش یابد
تقاضایی که بالاخره کاهش خواهد یافت
مگر چقدر سرمایه نقد و آزاد در بازار هست؟
این نقدینگی تمام می‌شود
و در آن لحظه
درست در آن موقع از بازار
فروپاشی آغاز می‌شود
و این‌ها خارج شده‌اند
همین‌هایی که مدام سیگنال تولید می‌کنند
هر وقت اخبار رفت روی بورس
شبکه را عوض کنید
بزنید یک کانال دیگر
موج رادیو را تغییر دهید
ذهن خود را از هر ناآرامی بورسی دور نگهدارید
گرگ‌هایی آن بیرون هستند
تا سوار ذهن‌های ما شوند
به سبک گرگ‌های وال‌استریت

3. صفحه کارگزاری را باز نکنیم
ما فقط یک‌بار وارد صفحه سایت می‌شویم
وقتی قصد خرید سهام داریم
پس از آن
صفحه را ببندیم
نمودارها را فراموش کنیم
نباید مدام سر بزنیم
اخبار بورس را نبینیم و دنبال نکنیم
تا از فریب دور باشیم
مردمی که برای حفظ سرمایه
در روش دوم
یا افزایش سرمایه به صورت واقعی
در روش سوم
وارد بورس می‌شوند
اهل موج‌سواری نیستند
اگر نمی‌خواهیم از باخت دیگران سود ببریم
یا دیگران از باخت ما
دیگر با کارگزاری کاری نداشته باشیم
تغییرات ارزش سهام را پی نگیریم
به این بینش و درک و فهم برسیم
که این نوسانات سینوسی
این بالا و پایین رفتن‌ها
موج‌سواری عده‌ای سرمایه‌دار کلاهبردار است
که قصدی جز بالاکشیدن سرمایه ما ندارند
و گرنه ارزش واقعی سرمایه که بالا و پایین نمی‌رود
با این سرعتی که ارزش سهام می‌رود
این‌ها صوری‌ست
و البته که موقتی

4. نگاه بلندمدت داشته باشیم
سرمایه‌گذاری اصلاً یک کار بلندمدت است
ما اگر پول خود را برای خرید خانه بخواهیم
برای خرید خودرو
ما اگر بخواهیم نان شب‌مان را تأمین کنیم
دنبال سرمایه‌گذاری که نمی‌رویم
پول‌مان را بر می‌داریم و به سراغ بازار کالا رفته
هر چقدر بخواهیم خرج می‌کنیم
و هر چه بخواهیم می‌خریم
سرمایه برای ماندن است
می‌خواهیم بماند برای وقتی که به آن نیاز واقعی داشته باشیم
امروز نیاز نداشته‌ایم
این شده که پس‌انداز کرده‌ایم
بلندمدت بودن اساس سرمایه‌گذاری‌ست
در بورس هم همین
پس سهام را بخریم و دیگر دست نزنیم
اگر شرکت خوبی را انتخاب کرده باشیم
کارخانه‌ای که می‌دانیم بنیادین است
محصول آن ماندگار
همیشه مورد نیاز
نه مثل چیپس و پفک و ماکارونی
زیرساختی
دیگر رها کنیم
بگذاریم بماند و شرکت هم کارش را انجام دهد
سودها بیاید و قیمت سهام هم بالا برود
مطمئن باشیم که می‌رود
زیرا ارزش پول مدام در حال کاهش است
و متأسفانه این نتیجه قهری و جبری و همیشگی و دائمی نظام بانکی‌ست

5. نمودارها را از دور نگاه کنیم
هرگز نباید زوم کرد
روی نمودارهای افزایش و کاهش ارزش سهام
نباید نزدیک شد
آن‌چه در کوتاه‌مدت رخ می‌دهد ناپایدار است
بی‌پایه و اساس
ناشی از موج‌سواری کلاهبرداران
کنسرسیوم‌های ناجوانمرد
یا لابی‌ها
کسانی که با یک تماس
تقاضا را افزایش یا کاهش می‌دهند
صف فروش و صف خرید را
همه بازار را بالا و پایین می‌کنند
این‌ها در دوره‌های کوتاه عمل می‌کنند
پس
بایستی که از دور نگاه کرد
به نمودارهای زمانی تغییر ارزش سهام
زمان را به سالانه افزایش دهید
ماهانه و هفتگی نبینید
سال‌های قبل را هم
چند سال پیاپی
این رشد واقعی را نشان می‌دهد
این شرکت‌های واقعی را هویدا می‌کند
شرکت‌های مصنوعی زودبازده هستند
زیرا اصلاً سرمایه آن‌ها رشد نمی‌کند
فقط ارزش سهام آن‌ها بالا و پایین می‌رود
اما
شرکت
یا کارخانه‌ای البته
آن‌که کارش تولید کالا باشد
ترجیحاً زیربنایی و زیرساختی
این فرق می‌کند
این نمودارش از دور زیباست
رو به رشد است
در دهه‌های مختلف
ده‌ها سال
وقتی زمان را افزایش دهیم
در نمودار
به راحتی از موج‌های گذرا خلاص می‌شویم
واقعیت را می‌بینیم
و گزینه درست را پیدا می‌کنیم
جایی که می‌توانیم سرمایه خود را ذخیره کنیم
هم به تولید خدمت کرده‌ایم
و هم به خودمان
با حفظ یا افزایش واقعی سرمایه‌مان

6. زمانی برای فروش وجود ندارد
این را توجه کنیم
آن‌هایی که بازی می‌کنند
قمار می‌کنند
با بورس کلاهبرداری می‌کنند
آن‌هایی که هر لحظه چشم‌شان به کندل‌هاست
بازار را رصد می‌کنند
بالا و پایین‌ها را
این‌ها مدام اصرار دارند که «الآن وقت فروش فلان سهام است»
یا «الآن وقت فروش فلان سهام نیست»
به این‌ها توجه نکنیم
هیچ وقت واقعی برای فروش وجود ندارد
جز وقتی که به سرمایه خود نیاز داریم
ما سرمایه‌گذاری می‌کنیم برای پس‌انداز
برای حفظ پولی که در جیب قابل حفظ نیست
در بانک هم قابل حفظ نیست
وقتی بانک‌ها دزد شده‌اند
و با خلق اعتبار مدام سرمایه ما را می‌دزدند
درآمد ما را
با کاهش ارزش واقعی آن
نه ارزش عددی
پس وقتی باید سهام خود را بفروشیم
که به نقد آن نیاز داشته باشیم
می‌خواهیم دخترمان را شوهر بدهیم
جهیزیه تهیه کنیم
می‌خواهیم خانه بخریم
خودرویی نیاز داریم
درست همین لحظه
وقتی که به سرمایه احتیاج پیدا کردیم
آن‌جا وقت فروش سهام است
بی‌اعتنا به جار و جنجال‌های بورس‌بازها
موج‌سواران
آن‌هایی که بر بدبختی عموم سهام‌داران برج می‌سازند
بالا می‌روند و به ریش ملّت می‌خندند
سرمایه‌دارانی که از خون مستضعفین پر کرده‌اند
صندوق ذخیره سرمایه‌های خود را

7. به خدا توکل کنیم
این را باید اول می‌گفتم
اما شعاری می‌شد
پس‌انداز اساساً یک فرهنگ دنیاپرستانه است
این را می‌دانیم
با خداپرستی سرسازگاری ندارد که
انسان خداپرست
دنبال پس‌انداز دنیایی نیست
دنبال پس‌انداز خدایی‌ست
او پول خود را به بورس نمی‌سپارد
به بانک هم نمی‌سپارد
او پول خود را به خدا می‌سپارد
تا به وقت نیاز
به او بازپس دهد
چند برابرش را
وقتی به فقیر کمک می‌کند
فقیر واقعی یعنی
وقتی جهیزیه برای یک خانواده نیازمند
وقتی مستمندی را خانه‌دار می‌کند
وقتی خانه‌اش را به یک نیازمند اجاره می‌دهد
با کمترین بهایی که بتواند پرداخت کند
وقتی پولش را سرمایه یک جوان دانشمند
که سرمایه کافی برای راه‌اندازی یک کسب و کار آبرومندانه ندارد
وقتی وقف می‌کند
ملک و زمین و اموالش را
وقتی نذر می‌کند
همه این‌ها سرمایه‌گذاری‌های یک انسان خداپرست است
یک انسان دین‌دار
یک فرد مؤمن بالله
هر چه نرخ پس‌انداز در یک کشور بالا برود
شاخصی از کاهش دین‌داری‌ست
هر چه بیشتر برای آینده خود پس‌انداز می‌کنیم
یعنی بیشتر از خدا دور شده‌ایم
کمتر به او اعتماد داریم
نگرانیم که ما را تنها رها کند
وقتی که نیاز داریم
انسان مؤمن به روز مصرف می‌کند
مازاد را برای فردا ذخیره نمی‌کند
مازاد را امروز به کسانی می‌دهد که امروز نیاز دارند
نیاز امروز دیگران را برطرف می‌کند
به چه امید؟
با امید به این‌که خداوند فردا را اداره خواهد کرد
تأمین خواهد کرد
اگر همه مردم فردای خود را به امروز منتقل سازند
نیازمندی باقی نخواهد ماند
همه استفاده می‌کنند
جامعه سالم می‌شود
جامعه قدرتمند می‌شود
اقتصاد رشد می‌کند
زیرا تولید واقعاً رشد خواهد کرد
این شد که این گزاره را آخر آوردم
زیرا بحث از بورس است
و بورس جایی برای بی‌اعتمادی
بی‌اعتمادی به خدایی که از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است
و وعده داده
وعده‌های او همه حق
او خلف وعده نمی‌کند
این‌که ما را نیازمند رها نسازد
و این بهترین و پایدارترین سرمایه‌گذاری‌ست
اما
بالاخره همه را که نمی‌شود متقاعد ساخت
الناس علی دین ملوکهم
وقتی نظام اقتصادی آن‌طور است
بورس آن‌طور
حالا که مردم را به این بازار مکّاره کشانده‌اند
چاره چیست؟
نمی‌شود توقع از همه داشت
حالا وقتی وارد بورس می‌شویم
وقتی به تمام نکات گفته شده دقت کردیم
وقتی از فریب دور ماندیم
بایستی به خدا توکل کنیم
اگر به اندازه کافی موحّد نیستیم
به مرحله توحید افعالی نرسیده‌ایم
حداقل خدا را شریک کنیم
در همین افعالی که برای حفظ دنیای خود انجام می‌دهیم
بسم‌الله بگوییم و بعد اقدام به خرید عاقلانه کنیم
خرید سهامی که به نفع نظام اسلامی باشد
به نفع جامعه
به نفع همه مردم
نه به جیب عده‌ای سودجو
موج‌سواری نکنیم
تا از باخت مردم بُرد کرده باشیم

بورس مانند یک دریاست
هر کدام از ما سوار یک کشتی
بعضی مدام جابه‌جا می‌شوند
دنبال بخش‌های پرموج دریا
جایی که از موجی بشود بالا رفت
و بر موج بعدی سوار
این‌ها مدام در ترس هستند
نگران از افتادن در حضیض‌ها
اما
دریا پیوسته بالا می‌رود
این واقعیت دریای بورس است
حتی اگر کشتی ما در جای خود ایستاده باشد
زیرا کشتی‌ها همگی در حال سنگین شدن هستند
کاری که تورم با ما می‌کند
همه کشتی‌ها را به سمت غرق شدن می‌کشاند
با کاهش ارزش پول و اعتباری که در اختیار داریم
پس همین که در کشتی هستیم
با بالا رفتن دریا بالا می‌رویم
و اگر در نقاط خوبی از دریا لنگر بیاندازیم
سطح آب در طول زمان رو به رشد است
بدون این‌که نیاز به از این موج به آن موج پریدن باشد

ما می‌توانیم همه برنده باشیم
برد برد سهامداری کنیم
با خرید سهام کارخانه‌های تولیدی و زیرساختی
و جابه‌جا نکردن سهام از یک سبد به سبد دیگر
حالا که قرار است همه‌مان پشت داشبوردهای شرکت‌های کارگزاری بنشینیم
حداقل‌های مدیریت آن را بلد باشیم
از رانندگی پشت فرمان خودرو که آسان‌تر نیست!

قال ازْهَدُ الزّاهِدین (ع): «مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ، لَیِّنٌ مَسُّهَا وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا؛ یَهْوِی إِلَیْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ، وَ یَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِلُ.» (نهج‌البلاغه، ح119)
داستان دنیا چون داستان مار است که دست بر آن بکشى نرم و در اندرونش زهر کشنده است، فریب خورده نادان بطرف آن مى‌رود، و خردمند پایان‌بین از آن دورى مى‌گزیند. (ترجمه فیض‌الاسلام)
و أیضاً قال (ع): «مَنْ رَاقَهُ زِبْرِجُهَا [الدنیا] أَعْقَبَتْ نَاظِرَیْهِ کَمَهاً ... وَ إِنَّمَا یَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْیَا بِعَیْنِ الِاعْتِبَارِ وَ یَقْتَاتُ مِنْهَا بِبَطْنِ الِاضْطِرَارِ» (نهج‌البلاغه، ح367)
کسى که زر و زیورهاى دنیا در نظرش شگفت‌انگیز باشد قلب او نابینا مى‌شود ... انسان مؤمن، تنها با چشم عبرت به دنیا مى‌نگرد، از مواهب آن به مقدار ضرورت بهره مى‌گیرد. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 145 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   16   17   18   19   20   >>   >

شنبه 04 شهریور 1

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش روحانیت هنر بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X