سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

آن که مردم را به خدا خواند و خود به کار نپردازد ، چون تیرافکنى است که از کمان بى‏زه تیر اندازد . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
هنر ِ تفاوت + دوشنبه 97 فروردین 27 - 12:0 عصر

ندارم
تجربه کافی
و البته دوربین مناسب
پس از باران اما...

قطراتی روی ماشین نشسته
از بیرون برگشته
از حالت‌شان خوشم آمد
گوشی را نشانه رفتم
مریم هم جلوی شیشه ایستاده
در وضعیت ضد نور
این تصویر پدید آمد:



خودم که خوشم آمد
نه از هنر
که از شگفتی‌های آفرینش خداوند
این همه قطره
هر کدام در یک وجه
در یک صورت و حالت
متفاوت
چرا نه مثل هم؟!
پارچه را که ببینی
ساخت دست انسان
تکرار معلوم است
الگوهایی که مدام و پیوسته آمده
در کاشی
کاغذ کادو
هر جا
هر چه که انسان می‌سازد
تکرار دارد
بی‌شمار نیست
اما باران خداوند
فیزیک ِ خلقت
بی‌شمار است
هر ذرّه‌ای در وضعیتی منحصر به فرد
درست مانند خود ما
انسان‌ها
دو تا مثل هم پیدا نمی‌کنی
بی‌تکراریم
عجیب نیست؟!
قطعاً هست
قطعاً عجیب است
خیلی عجیب
آن‌قدر که بتوان غیرعادی بودن آن را درک کرد
نیاز به خالق دانا و توانا داشتنش را!

«وَمِن آیاتِهِ خَلقُ السَّماواتِ وَالأَرضِ وَاختِلَافُ أَلسِنَتِکُم وَأَلْوانِکُم إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِّلعَالِمین» (روم:22)
و از نشانه های [قدرت و ربوبیت] او آفرینش آسمان ها وزمین و اختلاف و گوناگونی زبان ها و رنگ های شماست؛ بی تردید در این [واقعیات] نشانه هایی است برای دانایان. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - هنر 24 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
گردش ِ بهاره + چهارشنبه 97 فروردین 22 - 9:19 عصر

گردش یعنی این
واقعاً یعنی
گردیدن است
یک دور کامل
دور تا دور قم
و چند تا شهر دیگر

بچه‌ها سفر خواستند
اثر تبلیغات تلویزیون
تأثیرات اجتماعی
هم‌کلاسی‌ها و هم‌سالان
انگار که سفر در نوروز واجب شده
امر بدون ترخیص!

ماشین پدرم را برداشتم و با بچه‌ها راه افتادیم
خودمان چهارتایی



پردیسان را رفتیم تا دلیجان
به سمت نراق پیچیدیم
جایی در میانه راه
کوهستانی دیدنی
غار چال نخجیر
نفری ده هزار تومان ورودی می‌خواستند
یک ساعت هم باید معطل می‌شدیم
همه توافق کردیم که داخل غار نرویم
به جایش نهار برگردیم دلیجان
یک جوجه دلیجانی بزنیم

اولین رستوران سیزده تومان می‌داد
بعدی هشت تومان
یک پرس جوجه کباب را
زیرزمینی بود گرم و دم کرده
با آشپزهایی به غایت عرق کرده
مدتی منتظر آماده شدن بودیم
کمک آشپز جلو آمد و خبر جالبی داد:
«من هم تا چند ماه دیگه مثل شما معمّم می‌شم!»
طلبه بود بنده خدا
در همان شهر درس می‌خواند
خدا حفظش کند
این‌طور آدم‌ها را خیلی دوست دارم
زحمت‌کش و کاری

رفتیم پارک
یکی از پارک‌های داخل شهر
زیراندازمان را پهن کردیم برای نهار
و بعد از آن...

دوباره راه افتادیم
مسیر نراق را ادامه دادیم
نماز ظهر و عصر را در نراق خواندیم
در یک امام‌زاده
در حقیقت چند امام‌زاده با هم
با یک قبّه و یک بارگاه
آب انبار نراق را هم دیدیم
پله‌هایی با شیب تند
جایی که آب جمع می‌شد
و مورد استفاده مردم قرار می‌گرفت
و این‌ها برای بچه‌ها جالب
و مسجدی که قرن‌ها قدمت داشت

و بعد مشهد اردهال
وسیع و بزرگ و پرجمعیت
در راه هم رفتیم روستای خاوه
گشتی زدیم و چرخیدیم
چه هوای خوبی
واقعاً چه هوای خوبی
جاده نراق به کاشان حقیقتاً باصفاست
نه سرسبز مثل جاده‌های شمال
که کوهستانی و پرپیچ و خم
بالا و پایین‌های جالبی دارد
لذّتی دارد برای خود
به کاشان که رسیدیم دیگر بچه‌ها خوابشان گرفته بود
خسته و از رمق افتاده
در یکی از پارک‌های نراق چند ساعتی بازی کرده
حسابی انرژی از دست داده

میوه در زنبیل‌مان داشتیم
خوردند و در ماشین ولو شدند
و مسیر کاشان تا قم را با حداکثر سرعت مجاز
از کمربندی آمدیم
هم خلوت‌تر
و هم این‌که شهر قم را هم دور زده باشیم
و غروب رسیدیم
به خانه
قبل از نماز مغرب!

سفرمان اگر چه یک روزه بود
صبح تا غروب
اما مفصّل
چند شهر مختلف
چند نوع جاده متفاوت
اماکن دیدنی و مصفّا
هوایی پاک و اشتهازا
دیدن آدم‌های خوب و دوست‌داشتنی
خدا را شکر
بچه‌ها هم متقاعد شدند
راضی یعنی
به این‌که نوروزشان را سفر رفته‌اند
و خاطره‌ای دارند تا روز اول مدرسه تعریف کنند
در رقابت با دوستان!

زمین کوچک است
در مقیاس کهکشان
و «انسان ِ زمینی» بسیار از آن کوچک‌تر
آن‌قدر کوچک هست تا از آن لذّت ببرد
از این زمین حقیر و ناچیز

اما انسان ِ آسمانی...
انسان اگر انسان باشد
از کودکی درآید و بزرگ شود
انسانی که خود را بشناسد
از زمین بزرگ‌تر می‌شود
از زمین و آسمان حتی
برای او دیگر کهکشان هم دیدن ندارد
چیزی یعنی برای دیدن ندارد
لذّت هم نمی‌برد از سیاحت
اصلاً سفر چیزی برایش ندارد
جز عبرت
آدمک‌هایی کوچک
که ساختند برای خراب شدن
و زاییدند برای مردن
و مردند
خودشان هم در نهایت
سفر انسان، معنوی‌ست
انسان باید ساحت‌های روحی و اخلاقی را درنوردد
بالا رود و بر آسمان‌ها قدم بگذارد
دنیا همه‌اش یک رنگ است
با تمام تنوّع رنگی که دارد
سفر زمینی فقط برای انسان‌های زمینی جذّاب است
برای آنانی که هنوز کودک‌اند
و به کودکی عادت کرده‌اند
زمین کوچک است
کوچک‌تر از آن‌که ارزش گشت و گذار داشته باشد
انسان ِ الهی این‌چنین موجودی‌ست
او تعرّب بعد الهجرة نمی‌کند
بطن جامعه را برای تفریح ترک کند!

«کُلُّ شَىْء مِنَ الدُّنْیا سَماعُهُ اَعْظَمُ مِنْ عِیانِهِ، وَ کُلُّ شَىْء مِنَ الاْخِرَةِ عِیانُهُ اَعْظَمُ مِنْ سَماعِهِ»
شنیدن هر چیزی از دنیا، بزرگتر است از دیدنش و دیدن هر چیزی از آخرت عظیم‌تر است از شنیدنش.
«وَاعْلَمُوا اَنَّ ما نَقَصَ مِنَ الدُّنْیا وَ زادَ فِی الاْخِرَةِ خَیْرٌ مِمّا نَقَصَ مِنَ الاْخِرَةِ وَ زادَ فِی الدُّنْیا. فَکَمْ مِنْ مَنْقُوص رابِح، وَ مَزید خاسِر»
(نهج‌البلاغه، خطبه 113)
بدانید آنچه از دنیای شما کم شود و به آخرت اضافه گردد بهتر است از اینکه از آخرت شما کم شود و به دنیاتان اضافه گردد. چه بسا کم شده ای که سودبَر است، و اضافه شده ای که زیانکار است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سفر 33 - فرهنگ 89 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کوه + جمعه 96 اسفند 25 - 9:0 صبح

به خاطر آلودگی هوا
و گرنه قصد کوهنوردی نداشتیم

سیداحمد قرار بود برود کوه خضر
اردوی مدرسه بود
ناگهان به هم خورد
کلاً آن روز را تعطیل کردند
کل شهر را
گفتند هوا به شدّت آلوده است



سیداحمد ناراحت
چه می‌شد کرد؟!
گفتم صبر کن
با هم می‌رویم
این شد که رفتیم
چند روز بعد
همه با هم



نگران بودم
مسیر شلوغ
فکر نمی‌کردم این‌طور باشد
جمعیت زیاد
مردم در کنار هم
راه باریک
پا اگر می‌لغزید
توقف نداشت
تا پایین کوه می‌آمد
غلتی که ته نداشت
نگران بچه‌ها





توصیه‌های مفصّلی کردم
نکات امنیتی
این‌که ستونی حرکت کنیم
ترتیب را رعایت
مراقب هم باشیم



عجب ارتفاعی
چه نمایی
تمام شهر زیر پا
آدم‌هایی که بالا می‌آیند
و آن‌هایی که پایین
کوچک
ریز
انسان به خدا انگار نزدیک‌تر
فاصله از زمین بیشتر
از آسمان کمتر



خوش گذشت
به آن‌ها
تجربه خوبی بود
بچه‌ها خوشحال
راضی از گشت و گذار
اما من...

شنیده بودم چوپانی دشوار است
این‌که تمام انبیاء چوپانی کرده‌اند
این‌که هدایت انسان‌ها سخت
نیاز به صبر
رنج فراوان دارد

چوپان نبوده‌ام
یحتمل همین که نگرانی رها نمی‌کرده
رهبری خوش گذشتن ندارد
زحمت فقط!

«ما بعث الله نبیا قطّ حتی یسترعیه الغنم لیعلمه بذلک رعیه الناس» (بحارالانوار، ج11، ص64)
خدا هیچ پیامبری را برنیانگیخت، مگر اینکه بر شبانی گمارد، تا از این طریق تربیت مردم را به او بیاموزد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
بیابان ِ برفی + چهارشنبه 96 اسفند 23 - 2:0 عصر

قم است دیگر
کویر
منطقه منطقه کویری‌ست
برف اندک
و برای فرزندان من که در این شهر چشم به جهان گشوده‌اند
و بیشتر عمر خود را در آن
برف عجیب
کم دیده
شگفتی آور
انسان نسبت به هر چیز کمیابی همین حال را دارد



چند روزی که برف آمده بود
امسال
در تمام طول سال
فقط همین چند روز
و تعطیلی مدارس
فرصتی تکرارناشدنی
فقط سالی یک‌بار مجال دارند
تا برف را لمس کنند
تجربه نمایند
و با آن بازی
و چقدر برایشان لذّت‌بخش







کمیابی دلیل توجه است
هر جا که عرضه کم باشد
تقاضا زیاد می‌شود
فلان شرکت خودروسازی
از یک ماشین فقط سه عدد ساخته
اعلام هم کرده
که چه شود؟!
تا کمیابی را تضمین نماید
تا شهوت تقاضا را بالا برد
تا قیمت را بیافزاید
تا اشراف را به «تبذیر» وادارد
هزینه‌ای که برای «هیچ» پرداخت می‌شود
فقط برای هوس
این‌که دیده شود

نظام سرمایه‌داری
نظام دنیاپرستی
ارزش را به کمیابی می‌دهد
از هوس مردم سوءاستفاده می‌کند
تبلیغ که می‌کند
اصرار می‌کند «به تعداد محدود»
که چه شود؟!
تا حرص آدم‌ها را برانگیزد
و امثال «اینگلهارت»
همین کمیابی را نظریه‌پردازی می‌کنند
و به خورد علوم انسانی می‌دهند
تا بشود قانون
اصل
در محاسبه رفتارهای اجتماعی

اما ارزش به کمیابی نیست
این را عقل سالم درک می‌کند
وقتی تشنه باشد
رو به موت
طلا می‌دهد برای یک جرعه آب
هر سالمی می‌فهمد که آب ارزش واقعی دارد
و طلا ندارد
ارزش طلا به کمیابی‌ست
خیالی‌ست
و چیزهای مانند آن
انسان‌هایی که اسیر چنین خواسته‌هایی هستند
کودک‌اند
هنوز بزرگ نشده‌اند
در قد و اندازه برف‌بازی
همه کسانی که با ارزش‌های خیالی اشیاء کمیاب سرگرم‌اند
نوع شیکی از دنیاپرستی
شهوت‌پرستی
تحت عنوان سخیف و زننده «لاکچری»!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 141 - فرهنگ 89 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
والایش + دوشنبه 96 اسفند 21 - 10:0 صبح

یا تصعید
نمی‌دانم چه ربطی دارد
با آن‌چیزهایی که روانکاوان می‌گویند
ولی «آسمان» یک واقعیت است
بلندی‌طلبی
رفعت‌خواهی
این‌که همه‌مان توجه به «بالا» داریم
اصلاً وجود فرهنگ اوج و حضیض
مگر خدا را صدا می‌کنیم به آسمان نمی‌نگریم
و دست خود را به آن سو نمی‌گشاییم؟!

بچه‌ها هم بلندی‌طلب‌اند
از تولّد
تا بغل کنی آرام می‌شوند
نق می‌زنند که از زمین بلندشان کنی



در پارکی نصب کرده‌اند
به تازگی
مجموعه طنابی به هم متصل
منسجم
کار جالبی‌ست
بچه‌ها عاشقش شده‌اند



بسیار تلاش کردند
ابتدا دشوار
ترس از افتادن
ولی در نهایت
همه‌شان خود را بالا کشیدند
و از من خواستند
تا عکس بگیرم
تا افتخارشان ثبت شود
افتخاری که برای خود تصوّر می‌کردند





آسمان حقیقی‌ست
رفعت آن
ارزش ذاتی آن
و بلندپروازی انسان
ناشی از فطرت
ارتباط با حقیقت
وقتی کلام خدا این است:

«یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ» (سجده:5)
امور این جهان را از آسمان به سوی زمین تدبیر می‌کند (مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
گوبلن + یکشنبه 96 اسفند 20 - 8:0 صبح

گلدوزی دیده
هوس کرده

معمولاً همین است
نه فقط کودکان
بزرگ‌ترها هم
انسان این‌طور است
خیلی از خواسته‌هایش هوس است
ریشه ندارد
در نیازهایش
می‌خواهد تجربه کند
بیازماید
فقط همین
ماندگار نیست در اراده‌اش

مریم گلدوزی می‌کند
قبلاً این‌جا نوشته بودم
حکایتش را



به سیداحمد پاسخ دادم:
- فعلاً نمی‌شود
باید صبر کنی
فقط یک کارگاه داریم
مریم گلدوزی‌اش که تمام شود
کارگاه که خلاص شود
پارچه در آن می‌اندازم و می‌دهم که تو هم بدوزی!

قبول کرد
اما ناراضی
این شد که تصمیم دیگری گرفتم
رفتم و گوبلن خریدم
برای هر سه تایشان



چند روزی به شدّت مشغول بودند
چند هفته‌ای هم هست که رها کرده‌اند
دکتر عدالتی می‌گفت «هابی»
به این علاقه‌های نماندنی
آن روزها که ستاره‌شناسی به ما درس می‌داد
سال‌هایی که مؤسسه نجوم می‌رفتم
سال‌های نخست طلبگی
خدا رحمتش کند
راست می‌گفت
خیلی از خواسته‌های انسان هابی‌ست
به قول خودمان «هوس»

چون نیاز نیست
ماندنی هم نیست
می‌خواهیم که فقط عقب نمانیم
ظاهراً از رقابت دنیا
محصول خودپرستی
خودبرترپنداری!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
لطف ِ فرزند ِ بیشتر + جمعه 96 اسفند 18 - 5:0 عصر

عجب
این‌طور پس بوده
که قدیمی‌ها «فرزندخواه»
امروزی‌ها «فرزندترس» بار آمده‌اند

این مطلب وقتی به ذهنم آمد
که بچه‌ها دوره‌ام کردند:
سیداحمد: بابا، اجازه بده برم ماشین رو تمیز کنم!
سیده‌مریم: بابا، اجازه می‌دی امروز توپک خرمایی درست کنم؟!



و من اجازه دادم
سیداحمد جاروبرقی کشید ماشین را
مریم توپک خرمایی درست کرد
و سیدمرتضی
او هم شیشه‌های ماشین را
و من
حتی یک قدم از هم جای خود تکان نخوردم
و البته
سبب خوشحالی فرزندانم نیز شدم
با بزرگداشت‌شان
این‌که اجازه دادم کارهای بزرگانه بکنند!

وقتی حال استغنا به سراغم آمد
حس کردم این همان حال قُدمای ماست
مردمان سده‌های پیش
وقتی فرزند عزّت بود
قدرت بود
و عظمت می‌آورد
چرا که «کار» می‌کرد
و عضوی از نیروی کار خانواده به شمار می‌رفت
روزگاری
که فرزند «تولیدکننده» بود
کالا یا خدمات
نه فقط «مصرف‌کننده»



البته که امروزی‌ها باید بهراسند
از داشتن فرزند
هر فرزند به معنای مصرف بیشتر است
برای انسان‌های امروز
آدم‌هایی که تربیت فرزند را فرانگرفته
علمش را ندارند
تجربه‌اش را
و تخصص آن را
ولی فرزند اگر خوب تربیت شود
تولیدکننده می‌شود
و اگر چنین باشد
همه فرزند می‌خواهند
همه بیشتر می‌خواهند
چرا نخواهند؟!

تکثیر نسل و فرزند بیشتر نیاز به شعار ندارد
نیاز به تربیت اجتماعی دارد
هر عاقلی وقتی فرزند را کمک‌کار خود ببیند
قطعاً در تکثیر آن می‌کوشد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - کار 38 - آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اعدام برای شعر + پنج شنبه 96 اسفند 17 - 9:0 عصر

نگران است
معلم گفته حفظ کند
شعر طولانی
خسته شده
اشک‌ها سرازیر



- پسرم مشکلت چیه؟
«می‌ترسم نتونم شعر رو حفظ کنم»
- خب چی میشه اگه حفظ نکنی؟
«آقامون داد می‌زنه سرم»

کار اشتباهی می‌کند
قطعاً که اشتباه است
مگر شعر داد دارد؟!
مگر حفظش اهمیت دارد؟!
مگر حفظ شعر در زندگی تأثیر دارد؟!
برای مجری تلویزیون بله
برای سخنران و منبری البته
ولی برای یک دانش‌آموز
حفظ شعر چه تأثیری در زندگی وی دارد
هر وقت خواست خطیب شود
خب شعر هم حفظ می‌کند
داد زدن برای شعر؟!

- فقط داد می‌زند؟! به خاطر داد گریه می‌کنی؟!
«می‌ترسم مرا بزند»

یاد حکایت آن پیر دانا افتادم
جوان نگران را گفت به آب متلاطم بیاندازند
بیرون که کشیدند
آرام گرفت
وقتش بود به تلاطم بیافتد
- ببین پسرم!
حالا فکر کن اصلاً شعر را حفظ نکنی
معلّم هم سرت داد بزند
بعدش چه؟!
مثلاً حمله می‌کند که تو را بزند
نه
بالاتر
کتکت که زد
پلیس خبر کرد
بردندت دادگاه
قاضی هم نه گذاشت و نه برداشت
رأی صادر کرد
اعدام
به جرم حفظ نکردن شعر

به این‌جاها که رسیدم کم‌کم لبخند بر لبش نشست
به مسخره بودن حرف‌هایم می‌خندید

- خب بعدش چه می‌شود؟!
فکر کن اعدامت هم بکنند
خب که چه؟!
چه اتفاق مهمی افتاده است؟!
قرار بود هشتاد سال دیگر بروی برزخ
امروز رفتی
ممکن بود با کوله‌باری از گناه بروی
امروز پاک می‌روی
در برزخ می‌مانی تا من بیایم
برادر و خواهرت
و همه کسانی که می‌شناسیم
بعد هم قیامت می‌شود و دسته‌جمعی می‌رویم صحرای محشر
این ترس دارد؟!
نگرانی دارد؟!
معلّم مگر چقدر قدرت دارد؟!
ته تهش چه می‌تواند بکند؟!
از اعدام بالاتر؟!

وقتی آرام شد
خنده‌اش قوام یافت
از تلاطم خارجش کردم:
- ببین عزیز دلم!
نه فقط معلّم
هیچ‌کسی حق ندارد تو را کتک بزند
در مدرسه
و اگر چنین غلطی خواست بکند
راه دارد
آدم عاقل که نمی‌ایستد تا او را بزنند!
فرار کن خب
«چطوری؟!»
- راهش ساده است
در مدرسه همیشه باز است
در کلاس هم
تا معلّم خواست بزند
از مدرسه بزن بیرون
بدو و فرار کن
کیف و کتاب و کاپشن را هم بی‌خیال
راه خانه را که بلدی
صاف بیا خانه
من هستم
بعدش هم می‌روم مدرسه و برخورد می‌کنم
و کلاست را عوض می‌کنم
یا مدرسه‌ات را
دنیا که تمام نمی‌شود
زندگی بن‌بست ندارد
اگر مثل رود روان باشیم
دیگران قدرتی بر ما ندارند
تا وقتی که ما ضعف از خود نشان ندهیم!

راه فرار را که یاد گرفت
نگرانی‌اش برطرف شد
کتاب را برداشت و شعر را حفظ کرد
چند بار برایم خواند
عالی
فردایش هم جلوی معلّم
«خیلی خوب» گرفت و راضی به خانه برگشت

ولی در این میان
در این نگرانی بی‌مورد
یک چیز مهم فرا گرفت؛
هیچ کسی نمی‌تواند آزادی و اختیار را از ما بگیرد
اعتقادات و اندیشه‌هایمان را
حتی اگر بر جسم ما غلبه بیابد
روح از خود ِ ماست
مرگ پایان کار نیست
از مرگ نمی‌ترسیم
تا از ظالمان بترسیم
مرگ تازه آغاز است
آغاز یک زندگی بدون پایان!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سستی ِ سَببیّت + دوشنبه 96 اسفند 14 - 1:39 عصر

«یادت نره وضو بگیری»
بعد از ظهری‌ست
معمولاً نماز می‌روند
مدرسه که برود
پاسخ داد:
«امروز وضو نمی‌گیرم»
این را گفت و ادامه داد:
«آخه هر وقت وضو می‌گیرم نمی‌رویم نماز»



حق داشتم تعجب کنم
ولی می‌خواستم راستی‌آزمایی نمایم
این‌که شوخی می‌کند یا جدّی‌ست
پس :
- خب پسرم
یعنی تو متوجه شدی یک رابطه‌ای وجود دارد
بین وضو گرفتن تو
و برگزار نشدن نماز جماعت در مدرسه
به همین خاطر وضو نگرفتی تا بروید نماز؟

من جدّی گفتم
و همین‌طور که به سوی مدرسه می‌رفتیم
پیاده
او تأیید کرد:
«آره، خیلی رابطه جالبیه!»

وقت این بود که عمق فلسفی بدهم
کمی بیشتر شبهه بیافکنم
وقتی این‌قدر آسان به رابطه سببیّت رسیده
با کمترین استقراء
پس پرسیدم:
- نگاه کن!
رابطه‌های عجیبی پیرامون ماست
کافیه کمی دقت کنیم
مثلاً
آیا تا به حال به این رابطه دقت کرده بودی
این‌که وقتی به سمت جلو حرکت می‌کنیم
چیزهایی که روبه‌روی ما هستند بزرگ می‌شوند
آن درخت را نگاه کن
وقتی سمتش می‌رویم مدام بزرگ‌تر می‌شود
چرا به نظرت؟!
«خب چون داریم حرکت می‌کنیم
وقتی حرکت می‌کنیم چیزهای دیگه بزرگ می‌شن»
- وایستا
برگرد
پس چرا اشیاء پشت سرمان دارند کوچک می‌شوند؟!
«وقتی از چیزی دور می‌شویم کوچک می‌شود
وقتی نزدیک می‌شویم بزرگ»

خب باید کمی به اشتباه می‌انداختم
- چقدر جالب!
یعنی با راه رفتن، اشیاء دیگر بزرگ و کوچک می‌شوند؟!
«نه، واقعاً که نه، توی ذهن ما بزرگ و کوچک می‌شوند»

و سؤال
- حالا چرا این طوریه؟!
می‌تونی بررسی کنی و بفهمی؟!
امروز توی مدرسه فکر کن
زنگ تفریح
هر وقت که فرصت داشتی
ببین می‌تونی بفهمی چرا با راه رفتن ما اشیاء به نظر کوچک و بزرگ می‌رسند!

فکر کردن مهم است
ولی معمولاً انگیزه کافی برایش وجود ندارد
این است که کودکان
مشغول تخیّل می‌شوند
بیشتر از تفکّر
اما وقتی انگیزه بدهیم
سؤالات مبهم کنیم
فرصتی‌ست که به خود فشار بیاورند
فکر کنند و راه بیابند
حتی اگر به پاسخ نرسند
نرمش و ورزشی کرده‌اند


پ.ن.
از این پرسش‌های فکری زیاد داریم
قبل‌تر وقتی سیداحمد فوت کرد و شمع را خاموش
پرسیدم: چرا شمع با فوت خاموش می‌شود؟
چند پاسخ داد:
«از دهان ما اکسیژن به شعله می‌خورد»
- اکسیژن که آتش را بیشتر می‌کند
«پس اکسیژن ندارد فوت ما و باعث می‌شود خاموش شود»
سیدمرتضی پاسخ داد:
«شعله گرم است و فوت ما سرد است!»
مریم گفت پاسخی ندارد
و احتمالی را طرح نکرد
شاید چون بیشتر مدرسه رفته
بیشتر خلاقیتش سرکوب شده!
:(

پ.ن.
از مدرسه که بازگشت
خودش پیش‌قدم شد:
«درست بود، چون تو خونه وضو نگرفته بودم، رفتیم نماز جماعت!»
- پس الآن یقین کردی که این رابطه حقیقتاً وجود دارد؟!
«خیلی عجیبه،‌ ولی آره، همیشه اتفاق می‌افته آخه!»
و ادامه داد:
«به یکی از دوستانم گفتم، گفت این‌ها خرافاته!»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فلسفه 73 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
خزندگی ِ تغییر + یکشنبه 96 بهمن 22 - 1:54 عصر

تغییرشان دیده نمی‌شود
حداقل برای من
منی که هر روز می‌بینم‌شان
لحظه به لحظه

اما تغییر یک‌جایی لو می‌رود
در نگاهی سالانه
وقتی به تصاویر راهپیمایی سال قبل می‌نگرم



و سال قبل‌تر



در مقایسه با امسال
با امروز صبح
با تصویری که سر پل حجتیه گرفتیم
چند ساعت پیش

تغییر دیده نمی‌شود
برای مایی که داخل آنیم
برای همه کسانی که روزبه‌روز می‌نگرند
این‌که بچه‌ها چقدر بزرگ شده‌اند
چه قدّی کشیده‌اند
چه پختگی در چهره‌شان پیدا شده
چه متانتی یافته‌اند
ولی در یک نگاه سالانه...

استحاله هم خزنده است
انقلاب هم تغییر می‌کند
دولت‌ها هم
مردم هم حتی
فرهنگ‌مان
از 22 بهمن 57 که انقلاب کردیم
تا 22 بهمن امسال
هر لحظه
هر روز
دیده نمی‌شود اما
تمام این تغییرات
از بس نرم است و آهسته
یواش و آرام

اما یک روز در سال
ما مایلستون داریم
علامت داریم
مقیاس اندازه‌گیری داریم
ابزاری برای فهمیدن
عکس گرفتن و مقایسه کردن
کافیست وضعیت جامعه را سالی یک‌بار ورانداز نماییم

22 بهمن زمان اندازه‌گیری نقطه به نقطه ماست
نقطه به نقطه انقلاب
تا تحریف نشود
منحرف نشویم
اگر ظلم بیشتر شده
نسبت به سال قبل
بی‌عدالتی
استضعاف
اگر ضریب جینی افزایش یافته
فاصله طبقاتی
اگر حقوق‌ها نجومی‌تر شده
دزدها بیشتر
اختلاس‌ها فراوان‌تر
دادگاه‌ها کم‌اعتمادتر
نمایندگان مردم دنیاپرست‌‌تر
سکوت‌شان بر انحرافات عمیق‌تر
محرومین نالان‌تر
اگر و اگر...
امروز معلوم می‌شود
تصویری که از امروز با سال قبل مقایسه می‌کنیم
تصویری از انقلاب را

چرا؟!
تا انقلاب به ضدانقلاب تبدیل نشود
نظام تحویل لیبرال‌ها نگردد
تا سکولارها حاکم نشوند
که بخواهند سر دنیا با دنیاپرستان کنار بیایند
تا تهاجم فرهنگی
ناتوی فرهنگی
شبیخون فرهنگی
تا تحولات فرهنگی مدیریت شده توسط غرب
توسط عوامل غرب
در داخل خودمان
به ثمر ننشیند
تا حواسمان جمع شود
تا انحراف از معیار را ببینیم
تا تغییر را ببینیم
تا تغییر را درک کنیم
22 بهمن این است
نقطه ثابتی از تاریخ
در هر سال
برای اندازه‌گیری
برای اصلاح
برای جلوگیری از سقوط...

در کنار شعار مرگ بر آمریکا
مرگ بر اسرائیل
باید دشمن داخلی را هم بشناسیم
دشمنی که دست در دست خارجی دارد
ربا را
اقتصاد کاپیتالیستی را
لیبرالیستی را
نظام انباشت‌محور و سرمایه‌محور را
باید نظام پرداخت حقوق نابرابر را بشناسیم
به عنوان ابزار نفوذ دشمن
باید سازمان برنامه و بودجه را بشناسیم
به عنوان دستگاه مدیریت غربی کشور
بودجه‌ریزی بر اساس مدل ربوی کینز
در تعادل اقتصاد کلان
22 بهمن فقط مرگ بر دشمن خارجی نباشد
آغازی بر مرگ دشمن داخلی هم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - دشمن 13 - فرهنگ 89 - فاصله طبقاتی 16 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

شنبه 103 آذر 3

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
عکس - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X