سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

خردی که بیماری خشم و شهوت دارد، از حکمت بهره ای نمی برد . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
خشک ِ دو رنگ + شنبه 97 شهریور 3 - 4:43 عصر

مصرّ بود تا درست کند
از همان شیرینی که یادش داده بودم
آن‌که اسمش خاطرم نبود
این‌جا



منصفانه اگر قضاوت کنم
بهتر شد
از قبلی
از کار من
کار او بهتر بود
چرا؟!

تجربه
قبلی خشک‌تر شد
این‌بار
گفتم درجه فر را زیادتر کند
در درمای بیشتر
زودتر آماده
کم‌تر در فر
و نرم‌تر
و خوش‌مزه‌تر البته

هر نسل باید از قبل بهتر باشد
نباشد ضرر است
جامعه رو به زوال
تمدن نمی‌شود
تعالی به تجربه است
باید کودکان‌مان بهتر از ما باشند
وظیفه ما اصلاً همین است!

قال امیرالمؤمنین (ع): «بادَرْتُکَ بِالاَدَبِ ... لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیکَ مِنَ الاَمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیتَهُ وَتَجْرِبَتَهُ، فَتَکُونَ قَدْ کُفِیتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ، وَعُوفِیتَ مِنْ عِلاَجِ التَّجْرِبَةِ» (نهج‌البلاغه، ن31)
اقدام به ادب آموزى تو کردم ... تا با عزمى جدّى به امورت روى آورى، امورى که اهل تجربه مشقّت تجربه کردن آن را کشیده اند، و تو از زحمت طلب کفایت شده، و از تجربه دوباره آسوده گشته اى. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
راه ِ حقیقی + پنج شنبه 97 شهریور 1 - 5:0 صبح

«کجا داریم می‌ریم؟»
سؤالی بود که مریم پرسید
وقتی از «رنگین‌کمان» باز می‌گشتیم

هر هفته که نه
معمولاً دو هفته یک‌بار
در تابستان فقط
وقتی یک فصل از کتاب تمام می‌شود
کدام کتاب؟!
در حقیقت دو کتاب
بنویسیم و ریاضی



بله
هر سال
تابستان‌ها
از وقتی که مدرسه رفتن را آغاز کردند
اجبار نیست
اختیاری
یک گزینه روی میز
گزینه‌ای که همیشه انتخاب می‌کنند
زیرا پاداش قابل توجهی دارد

قبل از تابستان کتاب‌ها را می‌خریم
ریاضی و بنویسیم سال بعد را
روزی دو صفحه ریاضی
یک صفحه بنویسیم
اگر انجام دهند
در دو هفته یک فصل تمام می‌شود
از هر کدام
یک فصل بنویسیم
یک فصل ریاضی

بنویسیم چیست؟!
برای آن‌هایی که زمان ما درس خوانده‌اند
و امروز مدرسه‌ای ندارند
همان فارسی‌ست
اما کتاب ِ کار
تمرین‌هایی
در خود کتاب حل می‌کنند

معمولاً پیش از مهر تمام می‌شود
مدرسه که می‌روند
تمام فارسی و ریاضی تکرار است
تکراری می‌شود
مروری از گذشته
بمثابه پیش مطالعه
روشی برای یادگیری بهتر

«بابا داریم کجا می‌ریم؟! مقصدمون کجاست؟!»
با تعجب پرسید
زیرا مسیر خانه از این سو بود
و ما
در سویی دیگر

- آفرین دخترم!
سؤال خوبی پرسیدی
این مهم‌ترین سؤال در زندگی ماست
زندگی همه
همه آدم‌ها نیاز به پاسخ این سؤال دارند
مقصد زندگی همه ما مرگ است
ما همه به سوی مرگ پیش می‌رویم
همه ما روزی متولّد می‌شویم
و حرکت خود را
به سوی مرگ آغاز می‌کنیم
هر روز
یک روز به مرگ نزدیک‌تر می‌شویم!

قصد آموزش داشتم
گاهی که فضا مناسب باشد
درباره حقایق دنیا حرف می‌زنم
واقعیات را می‌گویم
تا یاد بگیرند
قبلاً گرفته البته
اما تکرار لازم است
آموزش بدون تکرار نمی‌شود!

«منظورم اینه که الآن با ماشین داریم کجا می‌ریم؟!»
- خب، داریم می‌ریم نون ساندویچی بخریم برای شام!

فرصت کم است
مگر چند سال طول می‌کشد تا شخصیت آن‌ها شکل بگیرد
کودکان زود بزرگ می‌شوند
قبل از این‌که بفهمی
قبل از این‌که سفت شود
باید حک کرد
لوح درون روح و ذهن‌شان را
تا بهترین باشند
برای دنیا و آخرت!

قال امیرالمؤمنین (ع): «وَإِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالاَرْضِ الْخَالِیةِ مَا أُلْقِی فِیهَا مِنْ شَیء قَبِلَتْهُ. فَبَادَرْتُکَ بِالاَدَبِ قَبْلَ أَنْ یقْسُوَ قَلْبُکَ، وَیشْتَغِلَ لُبُّکَ، لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیکَ مِنَ الاَمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیتَهُ وَتَجْرِبَتَهُ، فَتَکُونَ قَدْ کُفِیتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ، وَعُوفِیتَ مِنْ عِلاَجِ التَّجْرِبَةِ، فَأَتَاکَ مِنْ ذَلِکَ مَا قَدْ کُنَّا نَأْتِیهِ، وَاسْتَبَانَ لَکَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَینَا مِنْهُ.» (نهج‌البلاغه، ن31)
قطعاً دل جوان همانند زمین خالى است، هر بذرى در آن ریخته شود مى پذیرد. بنابراین پیش از آنکه دلت سخت شود، و مغزت گرفتار گردد اقدام به ادب آموزى تو کردم، تا با عزمى جدّى به امورت روى آورى، امورى که اهل تجربه مشقّت تجربه کردن آن را کشیده اند، و تو از زحمت طلب کفایت شده، و از تجربه دوباره آسوده گشته اى، و آنچه ما در صدد تجربه آن بودیم به دست تو رسیده، و قسمتى از آنچه بر ما پوشیده مانده براى تو روشن گردیده است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
گربه نمدی + سه شنبه 97 مرداد 30 - 5:0 صبح

زمان می‌گذرد
لحظه‌ها پی‌درپی
کودکان همیشه مشغول نیستند
گاهی بیکار
بیکار؟!
مگر من می‌گذارم؟!

پارسال نمد خریده بودم
هنگام مدرسه
کارهایی انجام داده
مثل این
نمدها تمام شد
بچه‌ها همه‌شان استفاده کردند
چند وقت پیش دوباره خریدم
جایی نگهداشته

- بیکاری؟!
«آره»
مشق را که بنویسند
روزی سه صفحه
بازی هم بکنند
گاهی کاری ندارند
تلویزیون هم برنامه خاصی ندارد

- آدم نباید بیکار باشه، تا سالم بمونه!
این را گفتم
و سریع جستجو کردم
چند طرح نمدی نشانش دادم
یکی را انتخاب کرد و ساخت



دو سه ساعتی وقتش را گرفت
وقتی که تلف نشد
بیکار نماند

من فقط الگو را پرینت گرفتم
خودش برید
خودش دوخت
خودش پر کرد
با پنبه
و در نهایت
این شد که دیدید!

وقت کودکان را ما باید مدیریت کنیم
خودشان نمی‌توانند
تا یاد بگیرند
بیکار نباشند!

قال الأمیر (ع): «اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّما اَنْتُمْ فى هذِهِ الدُّنْیا... لاتَنالُونَ مِنْها نِعْمَةً اِلاّ بِفِراقِ اُخْرى، وَ لایُعَمَّرُ مُعَمَّرٌ مِنْکُمْ یَوْماً مِنْ عُمُرِهِ اِلاّ بِهَدْمِ آخَرَ مِنْ اَجَلِهِ، وَ لاتُجَدَّدُ لَهُ زِیادَةٌ فى اَکْلِهِ اِلاّ بِنَفادِ ما قَبْلَها مِنْ رِزْقِهِ، وَ لایَحْیى لَهُ اَثَرٌ اِلاّ ماتَ لَهُ اَثَرٌ» (نهج‌البلاغه، خ145)
اى مردم، شما در این دنیا... به نعمتى نمى رسید مگر اینکه نعمتى را از دست مى دهید، و روزى از عمر به شما داده نمى شود مگر اینکه روز دیگرى از عمر نابود مى گردد، و اضافه در روزى براى او تازه نمى شود مگر به تمام شدن آنچه قبلاً روزى او بود، و اثرى برایش به وجود نمى آید مگر آنکه اثرى دیگر از او بمیرد. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - کار 38 - هنر 24 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تار ِ قهرمانی + شنبه 97 مرداد 27 - 8:56 صبح

بچه‌ها قهرمان می‌خواهند
انسان قهرمان می‌خواهد
الگو
قدرتمند
با انصاف و عادل
نجات‌دهنده
مهربان و بخشنده
انسانی که انسان باشد
آدم باشد

قهرمان‌های هالیوودی هستند
تلاش می‌کنند این‌طور نشان دهند
واجد اخلاق حسنه
به همین دلیل پسندیده می‌شوند
بچه‌ها دوست‌شان دارند
حتی بزرگ‌ترها



آمد نخ بردارد
- برای چه می‌خواهی؟
«لازم دارم»

سیدمرتضی نخ برداشت
از صندلی بالا رفت و تار تنید
با نخ‌ها
و اسباب‌بازی‌هایش را آویزان کرد
- این‌ها چیست؟
«آدم‌های بدی که مرد عنکبوتی دستگیر کرده است!»

فطرت انسان دنبال یاری‌ست
یاریگر
و رسانه قدرتمند
دیده می‌شود
وقتی ما نمی‌توانیم قهرمانان مسلمان‌مان را درست نشان دهیم
کودکان که دست خالی نمی‌مانند
قهرمانان آمریکایی هستند

ولی
یک چیز خوب است
آن‌ها عاشق خود ِ قهرمان نمی‌شوند
بر خلاف آن‌چه ما تصوّر می‌کنیم
آن‌ها عاشق خُلق و خوی مهربان و یاریگر آن‌ها می‌شوند
رفتارهای زیبای‌شان
زیرا رسانه ما زشتی‌های رفتاری آن‌ها را حذف می‌کند
و این خوب است
من این سانسور صداوسیما را پاس می‌دارم
و از ایشان سپاسگزارم!

قال امیرالمؤمنین (ع): «مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلاَهُ اللَّهُ بِکِبَارِهَا» (نهج‌البلاغه، ح440)
هر کس مصائب و اندوههاى کوچک را بزرگ شمارد خداوند او را به بزرگهاى آنها گرفتار گرداند.

اگر پیش آمدى کوچک کند رو
کشد آن سست مرد اندر هم ابرو
خدا بر سخت تر سازد دچارش
بلاها بیشتر بدهد فشارش
بعکس ار سختها را سست گیرد
همه سختیش سستى مى پذیرد
ز غربال فلک گر فتنه بیزد
بآسانى بآن فتنه ستیزد

(شرح نهج‌البلاغه منظوم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
هشیارم و بیدارم + یکشنبه 97 مرداد 21 - 5:0 صبح

به تازگی در تلویزیون نشان داد
خیلی وقت بود که نبود
از این وسیله‌ها



سیدمرتضی خواست
گفت از این‌ها کاش داشتیم
گفتم: کاری ندارد، بخواهی برایت می‌سازم!
گرفت
افتاد دنبالش
بدجور هم دلش خواست

شب که رفتیم پارک خریدم
یک متر و نیم لوله گاز
از همین‌ها که به روشنایی وصل می‌کنند
به خانه که برگشتیم
اسکلت اصلی ساخته شد
فردا صبحش
چند ساعت بیشتر وقت نگرفت



به سیداحمد گفتم:
ببین چقدر ساده است
چقدر زود آماده شد
فکرش را بکن
اگر یادتان می‌دادم
صدتا درست می‌کردید و می‌فروختیم
تولیدکننده می‌شدیم
نه؟!
خوشش آمد:
«آره، درست کنیم بفروشیم»

- ولی پسرم
به این سادگی نیست
قوانین اجازه نمی‌دهند
«چه قوانینی؟»
- دولت قوانین سختگیرانه‌ای دارد
انگار که اصلاً‌ تولید نشود کرد
تا بخواهیم بسازیم
می‌گویند باید مجوّز داشته باشید
مجوّز بخواهیم بگیریم
فلان قدر پول می‌خواهد و کلّی استعلام از این‌ور و آن‌ور
بعد چند تا مدرک معتبر دانشگاهی
بعد دارایی و مالیات و ثبت اظهارنامه
استاندارد می‌آید وسط و به جنس سیم مصرفی‌مان گیر می‌دهد
که خطرناک است و احتمالاً به کودکان آسیب می‌زند
قیمت مواد اولیه و هزینه تولید را که بالا بردند
آن‌وقت می‌گویند آدرس محل تولید
منزل مسکونی اجازه نمی‌دهند که
نباید داخل شهر باشد
برود شهرک صنعتی
تا مکان بخواهیم اجاره کنیم
اداره کار پیش می‌آید:
چی؟! کودک کار؟!
دیگر نمی‌گذارند شما کار کنید که
می‌گویند بالای هجده سال باشد
کارگر که بگیریم
حداقل حقوق تعیین می‌کنند و زیر آن نمی‌توانیم بپردازیم
ماهی فلان قدر هم باید بدهیم برای بیمه‌شان
ندهیم جریمه می‌کنند
حتی اگر خود ِ کارگر حقوق کم بخواهد
بیمه هم نخواهد

خلاصه
آن‌قدر موانع سر راه تولید هست
که نمی‌شود
نمی‌گذارند که بشود!

«چرا این قوانین را گذاشته‌اند؟!»
- به نظر من کار آمریکایی‌هاست
که تولید در کشور بخوابد
این قوانین مربوط به قبل از انقلاب است
همان زمان که شاه را مجبور کردند انقلاب سفید کند
اصلاحات اداری و استخدامی
اصل چهار ترومن
وقتی برنامه و بودجه درست کردند در کشور
قوانین تجارت و استخدامی و مالیاتی و کار را آن‌وقت طراحی کردند
مستشاران آمریکایی
طوری طراحی کردند که کشور ما وابسته شود
تولیدکننده نباشد
مصرف‌کننده
به گمان من!

«چرا عوض نمی‌کنند؟!»
می‌ترسند
اعتماد به نفس ندارند
احساس ضعف می‌کنند نسبت به این قوانین
علوم انسانی آن‌ها را به خشوع و خضوع وادار کرده
سر تسلیم پایین آورده‌اند
کسی جرأت ندارد تغییری در قوانین ایجاد کند!

تا جرأت نکنیم
پیشرفت معنا ندارد
این قوانین آمریکایی هستند
ساختار قوانین ما پیش از انقلاب چیده شده
یک انقلاب دیگر لازم است
انقلاب در قوانین حقوقی!

قال امیرالمؤمنین (ع): «وَ اِنَّما اَنْتُمْ اِخْوانٌ عَلى دینِ اللّهِ، ما فَرَّقَ بَیْنَکُمْ اِلاّ خُبْثُ السَّرائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمائِرِ، فَلاتَوازَرُونَ وَ لا تَناصَحُونَ، وَ لاتَباذَلُونَ وَ لاتَوادُّونَ» (نهج‌البلاغه، خ112)
شما بر مبناى دین خدا برادر هستید، چیزى جز آلودگى درونها، و بدى نیّت ها شما را از هم جدا نکرده، به این لحاظ یکدیگر را یارى نمى دهید، و خیرخواهى نمى کنید، و به هم بذل و بخشش ندارید و با یکدیگر دوستى نمى کنید. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - بازی 21 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
صداقت ِ اقتصادی + جمعه 97 مرداد 19 - 8:16 صبح

کودکان می‌فهمند
مدرسه که می‌روند
دیگر چرا نفهمند
خوب اگر توضیح دهیم

تقاضا که بالا رود
خارج از توان اقتصادی خانواده
می‌شود گفت: «نه»
زور گفت یعنی
می‌شود هم «توضیح» داد
صادقانه
من روش دوم را برگزیدم



مریم درخواستی داشت
چیزی می‌خواست فراتر از هزینه همیشگی
این شد که کاغذ برداشتم

معمولاً همین کار را می‌کنم
کنار دستم همیشه تعدادی برگه سفید هست
و قلمی
برای نوشتن
برای چنین شرایطی که لازم باشد

خانواده را در مرکز نمودار قرار دادم
ورودی‌ها و خروجی‌ها

پسرها هم ملحق شدند
تا بحث علمی شود زود می‌رسند
ساکت می‌شوند و گوش می‌کنند
می‌فهمند که مربوط به آینده‌شان است
به حقایق جامعه

درآمدها را توضیح دادم
و مخارج را دسته‌بندی کردم
و از بحران اقتصادی اخیر جامعه صحبت کردم
این‌که قیمت‌ها فراتر از انتظار بالا رفته است
از تحریم آمریکا گفتم
و آن‌چه ناخواسته به اقتصاد خانواده تحمیل می‌گردد

من از «ما» استفاده می‌کنم
این‌طور مواقع
می‌گویم «درآمد ما این‌قدر است»
«مخارج ما این‌قدر»
همراه با کشیدن نمودار
از بازار آزاد و متغیّرهای عرضه و تقاضا گفتم
و اولویت‌بندی‌ها را



این‌که اگر به هر کدام مثل گذشته برسیم
هزینه کنیم یعنی
در سرریز شدن درآمد
به پله‌های پایین‌تر نمی‌رسیم
به اولویت‌های کمتر
پس
راه این است که ظروف را کوچک کنیم
در هر بسته مصرفی
در هر مقوله
مقدار مصرف را کاهش دهیم
بهشان نشان دادم که چگونه اقتصاد خانواده را اداره می‌کنم
با همین تصاویری که رسم کردم

آن‌ها هم فهمیدند
ظاهر امر که این را نشان می‌داد
از این‌که دلشان آرام گرفت
و تقاضاشان کاهش یافت
هم یاد گرفتند که کمتر مصرف کنند
تا دوره بحران اقتصادی کشور به سر‌ آید
و هم
برای آینده خودشان
این‌که چطور اداره کنند
اقتصاد خانواده خود را

کودکان می‌فهمند
تعجب می‌کنم از آن‌هایی که با این نظریه مخالفند!

دولت نیز باید این‌طور عمل کند
حقایق را به مردم تفهیم نماید
راهی جز این نیست
برای اداره اقتصاد کشور در دوره بحران!

قال امیرالمؤمنین (ع): «وَ اُحَذِّرُکُمْ الدُّنْیا فَاِنَّها مَنْزِلُ قُلْعَة، وَلَیْسَتْ بِدارِ نُجْعَة... لَمْ یُصَفِّهَا اللّهُ تَعالى لاِوْلِیائِهِ، وَلَمْ یَضِنَّ بِها عَلى اَعْدائِهِ» (نهج‌البلاغه، خ112)
شما را از دنیا مى ترسانم که منزل کوچ است نه جاى اقامت... خداوند آن را براى دوستانش خالص و گوارا نکرده، و از پرداخت آن به دشمنانش مضایقه ننموده است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سرآشپز! + چهارشنبه 97 مرداد 17 - 5:0 صبح

کمک نمی‌خواهد باشد
دستیار
اصرار که اصلی باشد
خودش و خودش
من نظارت
بدون دخالت

در جامعه ما رسم نیست
فرهنگ تغییر کرده
قبلاً بوده
امروز نه
کودک ده‌ساله که آشپزی نمی‌کند
کار در خانه
مگر می‌شود؟!

ولی مریم اصرار دارد
دوست دارد یاد بگیرد
هدف دارد
او زندگی را می‌شناسد
یاد گرفته برای چه به دنیا آمده
زندگی را لهو و لعب ندیده
غرض و غایت آن را فهمیده
امتحان و آزمون و مزرعه‌ای برای آخرت

«بابا، من نهار درست می‌کنم، تو دست به هیچ چی نزن!»



پذیرفتم
مواد کتلت‌ها را آماده کرده بودم
یکی را که انداختم
دست‌ها را شست و به دست گرفت
تا آخر
همه را خودش
و نهار را
مهمان او بودیم
کتلت‌هایی را خوردیم که دختر ده ساله‌ام پخته است!
مگر می‌شود؟! مگر داریم؟!

قال امیرالمؤمنین (ع): «مَنْ اَقَلَّ مِنْهَا اسْتَکْثَرَ مِمّا یُؤْمِنُهُ، وَ مَنِ اسْتَکْثَرَ مِنْهَا اسْتَکْثَرَ مِمّا یُوبِقُهُ» (نهج‌البلاغه، خ110)
آن که به کم آن {دنیا} قناعت ورزید، بسیارى از عوامل امنیّت را به دست آورد، و هر کس رو به انبوهش آورد بر علل هلاکت خود افزود. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
به کی؟ + دوشنبه 97 مرداد 15 - 5:0 صبح

چشم‌پزشکی
هر سال می‌رویم
تابستان که فرصت بیشتر
یک معاینه ساده
امسال هم
و این‌بار:
«چرا فقط چشم من آستیگمات نیست؟!»

تشخیص دکتر بود
من و سیدمرتضی که عینکی هستیم
آستیگماتیم
دکتر این‌بار
چشم مریم را هم آستیگمات تشخیص داد
اما اندک
نه آن‌قدری که عینک بخواهد
به سیداحمد که رسید
گفت نیست
آستیگمات
فقط دوربین
کمی
او هم نه به اندازه‌ای که نیاز به عینک داشته باشد
و مسأله در همین‌جا بود که آغاز شد
در ذهن سیداحمد



«یعنی من با مریم و مرتضی فرق دارم؟! من به کی رفتم؟!»
پرسش ساده‌ای‌ست
دو فرزند و یک پدر
هر سه آستیگمات
اگر چه نمی‌فهمد یعنی چه
ولی برایش معنا دارد
نوعی تفاوت
فرزند دیگر غیرآستیگمات
این چه پیامی برای او دارد؟!

«نکنه من به اون زنه رفتم؟!»

لقبی که به زن سابق داده‌ام
از کودکی واژه «مادر» را استفاده نکردم
تا اشتباه نشود
ذهن کودکان دچار خطا نگردد
آن‌چه نیست
نباشد
آن‌ها هم هرگز «مادر» نمی‌گویند
عادت اصلاً ندارند
در خانه ما او همیشه «اون زنه» است!

- پسرم نگران نباش
جسم انسان مهم نیست به کی رفته باشد
مهم اخلاق انسان است
رفتار ما

باید کمکش می‌کردم
نگران شده بود
این‌که چرا برادر و خواهر من مانند پدرم
همه‌شان چشم‌های آستیگمات
ولی من دوربین

همه بچه‌ها جمع
برای همه توضیح دادم

- ببین سیداحمد
مریم قدش به اندازه تو بلند نشده است
از تو دو سانتی‌متر کوتاه‌تر است
چرا؟!
چون احتمالاً قدش به اون زنه رفته است
سیدمرتضی چه؟!
او نیز شاید بعضی از ویژگی‌های جسمی‌اش
این که دست ما نیست
من هم بعضی خصوصیات مادرم را دارم و بعضی از پدرم
این دست ما نیست
این مربوط به ژنتیک است
ما اختیاری در آن نداریم
پس مهم نیست
چیزی که دست ما نیست به ما ربطی ندارد
آن‌چه برای ما مهم است اخلاق ماست
اخلاقی که دست خود ماست
پس مهم است
خدا کند اخلاقت به او نرفته باشد
نگران این باش
نه آن!

مفصل شد
نه کوتاه
بحث درباره اخلاق
و تمام

یک ماهی می‌شود که گذشته
مسأله انگار حل شده
نگرانی دیگر در رفتارش نبوده
هیچ اشاره یا توجهی
نگرانی از آستیگمات نبودن!

قال امیرالمؤمنین (ع): «وَ لَوْ اَنَّ النّاسَ حینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا اِلى رَبِّهِمْ بِصِدْق مِنْ نِیّاتِهِمْ، وَ وَلَه مِنْ قُلُوبِهِمْ، لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شارِد، وَ اَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فاسِد.» (نهج‌البلاغه، خ177)
و اگر مردم به وقتى که بلاها بر آنان فرود آید، و نعمتها از دستشان برود، با نیّت هاى صادقانه و دلهاى مشتاق به پروردگار پناه ببرند آنچه را از دستشان رفته به آنان بازمى گرداند، و هر فسادى را برایشان اصلاح مى کند.(ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آموزش 28 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
عینک ِ تقلید + شنبه 97 مرداد 13 - 5:0 صبح

«حالا چرا عینک منو زدی به چشمات؟! خودت که عینک داری!»
با خنده پرسیدم
با تعجب



عبا را هدیه گرفته بود
چند سال پیش
عمامه را هم از مریم خواسته
روسری‌اش را پیچانده
سر سیدمرتضی گذاشته
اما عینک من چرا؟!

«که بیشتر بهت شبیه بشم!»
این پاسخ را داد
فقط برای همین!

تربیت نیاز به پذیرش دارد
به عنوان الگو
بخواهد او بشود
چه زمانی الگو می‌شود
وقتی اعتماد باشد
اعتماد کند کافیست
رمز تربیت

پس دروغ نباید گفت
بی‌عدالتی نباید کرد
انصاف که داشته باشی
به تو اعتماد می‌کنند
اعتماد الگو می‌سازد
تبعیّت می‌نماید
رفتار را که تکرار کرد
تربیت می‌شود
به همین سادگی
پرورش کودکان دشوار نیست!
واقعاً نیست!

وَ قَالَ (علیه السلام): «لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلاً وَ یَقِینَکُمْ شَکّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا» (نهج‌البلاغه: ح274)
حضرت امیر (ع) فرمود: «دانش خود را نادانی نیانگارید و یقین خویش را گمان مپندارید، چون دانستید دست به کار آرید و چون یقین کردید پای پیش گذارید.»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چای عطری نخر همیشه + پنج شنبه 97 مرداد 11 - 5:0 صبح

لذت برده
اگر چه حاضری‌ست
کیسه‌ای یعنی
اما خوش طعم
خوش عطر هم

صبحانه است
نان و پنیر و چای شیرین
برنامه یکشنبه صبح
سیدمرتضی خوشش آمده
از عطری که این چایی در مشامش پراکنده
به سخن آمد:
«خیلی خوشمزه‌ست!»



انتظار می‌رفت مطالبه کند
این‌که
همیشه از همین چای به ما بده
اما...

«چای عطری نخر همیشه»
قبل از این‌که بپرسم چرا
پاسخ را خودش داد:
«تا به همه چایی‌ها عادت کنیم!»

تربیت را می‌بینید
این است
قدرت اراده
در متربّی
که بپذیرد تربیت را
رفتار و سخن الگوها را

من یادش دادم
وقتی پنیر می‌گرفتم
از یکی که خیلی خوشش می‌آمد
می‌گفتم از پنیرهای مختلف برایتان می‌خرم
تا به یکی عادت نکنید
فرداروزی مهمانی می‌روید
میزبان ناگزیر نشود یک پنیر مخصوص برای شما بخرد!

گفته بودم
چندین بار
که انسان نباید سخت‌گیر باشد
در خوراک
سهل المؤونه بهتر
این‌که به هر آن‌چه مردمش عادت دارند
قانع باشد
کسی را مجبور نکند برای او به زحمت بیافتد
گفتم نباید عادت کنید
به یک خوراک خاص
و به این مشهور شوید:
«فلانی فقط پنیر فلان می‌خوره! فسنجون نمی‌خوره! عدس پلو...»
این بد است
یادشان دادم
و ثمره
امروز پسرم بلند از من مطالبه می‌کند
مبادا او را به یک نوع از چای عادت دهم
اگر چه خیلی از آن محظوظ گشته است
به حظّی وافر! :)

قال امیرالمؤمنین (ع): «کُلُّ شَىْء خاضِعٌ لَهُ، وَ کُلُّ شَىْء قائِمٌ بِه. غِنى کُلِّ فَقیر، وَعِزُّ کُلِّ ذَلیل، وَ قُوَّةُ کُلِّ ضَعیف، وَ مَفْزَعُ کُلِّ مَلْهُوف. مَنْ تَکَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ، وَ مَنْ سَکَتَ عَلِمَ سِرَّهُ، وَ مَنْ عاشَ فَعَلَیْهِ رِزْقُهُ، وَ مَنْ ماتَ فَاِلَیْهِ مُنْقَلَبُهُ» (نهج‌البلاغه، خ108)
حضرت امیر (ع) فرمود: «همه چیز فروتن براى او، و هر چیزى قائم به اوست. ثروت هر نیازمند، و عزت هر ذلیل، و قدرت هر ناتوان، و پناهگاه هر ستم رسیده است. سخن هر سخنگو را مى شنود، باطن هر خاموش را مى داند، روزى هر زنده اى به عهده اوست، و بازگشت هر که بمیرد بـه جانب او» (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

شنبه 103 آذر 3

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرزند - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X