سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

بزرگترین عیب آن بود که چیزى را زشت انگارى که خود به همانند آن گرفتارى . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
دردسر شفافیّت + جمعه 94 خرداد 29 - 8:6 عصر

مدت‌هاست به دیوار است
روی کاشی‌ها
دیوار آشپزخانه

مدت‌ها فقط در لپ‌تاپ بود
آن‌وقت‌ها مشکل کمتر
فقط برای مراجعه خودم
این‌که بدانم هر روز
فردا چه باید آماده و فراهم گردد
برای صبحانه و نهار و شام بچه‌ها

برنامه اصلاً نظم می‌دهد
وقتی می‌دانی چه باید بپزی
پیش‌پیش مواد اولیه را گرد می‌آوری
نگرانی هم برطرف می‌گردد
کاسه «نهار چه بپزم؟!» هم دستت نمی‌گیری!

یک‌روز مریم دید
روی میزکار (Desktop)
باسواد شده است خب
فهمید چیست و تقاضایی کرد:
«چاپ کن بزنم به دیوار!»

و از آن روز...
البته مدت‌هاست که می‌گذرد
و این تکه کاغذ
هم‌چنان بر دیوار
ولی توقعات را بالا برده است
کنترل بیرونی بر نظم را
شاید قبل‌ترها می‌شد گاهی
تغییر وهله‌ای برنامه...
فراخور موجودی مواد اولیه
یا حال و احوال سرآشپز :)

اما امروز
حتی سیداحمد هم دیگر سواد دارد
راه می‌افتد و می‌گوید: «امشب شام خامه کاکائو داریم!»

وقتی همه‌چیز شفاف باشد
مردم خودشان نظم را کنترل می‌کنند
می‌شوند عامل برقراری عدالت
حکمت و عزّت و مصلحت
سامانه‌های نظارتی زیادی لازم نیست
هزینه‌های نظارت هم کاهش می‌یابد

مشکل می‌شود وقتی نمی‌دانیم پشت درهای بسته چه می‌گویند
و مذاکرات «حقیقتاً» بر سر چیست؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
بیداری از دنده راست + دوشنبه 94 خرداد 4 - 1:12 عصر

گاهی از راست
و گاهی چپ
خُلق آدم‌ها مختلف می‌شود
وقتی به روش‌های مختلف بیدار می‌شوند

این را همه می‌دانیم
ولی تجربه‌ای دارم
وقتی کودکانم سریع بیدار می‌شوند
انگار که از دنده چپ
حوصله‌شان اندک
نه صبحانه به درستی می‌خورند
و نه رنگی به رخ‌شان دیده می‌شود
اما از دنده راست
درست وقتی که به آرامی از خواب برمی‌خیزند
سرخوش‌اند و سرحال

به نظرم صدا کردن نام و گفتن اسم شخص
بدترین روش بیدار کردن است
وقتی نام کسی را صدا می‌کنی
زیادی سریع بیدار می‌شود
با استرس و فشار هم البته
به هیچ عنوان نام‌شان را صدا نمی‌زنم
وقتی بخواهم از دنده راست برخیزند

تکان دادن نیز مناسب نیست
تجربه کرده‌ام که بیشتر با دنده چپ ملائمت دارد
اگر چه پیش‌ترها
جایی خوانده بودم
بهترین روش بیدار کردن، فشار دادن انگشتان پاست
چه که دورترین موضع بدن از سر است!
اما موافق نیستم

روش دیگری یافته‌ام
زیادی خوب جواب می‌دهد
گفتم بنویسم
بلکه به کار دیگران نیز بیاید

صبح که می‌شود
بالای سر کودک می‌نشینم
آرام آرام صحبت می‌کنم
درباره چیزهایی که برایش مهم است:
«خب، صبح شده است و مدرسه‌ها باز شده
آقای قاسمی (معلم) کم‌کم دارد سر کلاس می‌رود
بچه‌ها در حیاط مدرسه ایستاده‌اند
بعضی‌ها سر صف
بقیه دارند بازی می‌کنند...»
همین‌طور که نام دوستانش را می‌آورم
و از مدرسه صحبت می‌کنم
آرام‌آرام بیدار می‌شود
ادامه کلام را او در دست می‌گیرد:
«آره، امروز ورزش هم داریم، باید شلوار ورزشی بپوشم...»

تجربه خوبی بوده
بچه‌ها حسابی دنده‌راست بلند می‌شوند
وقتی به این روش بیدارشان می‌کنم!

خلقت خدا نقص ندارد، همه چیزش حکیمانه است! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
شامپوی ممنوع! + سه شنبه 94 اردیبهشت 29 - 3:33 عصر

«از این نباید بخری، از این نباید بخری!»
امروز گفتند
صبح که رفته بودیم سه‌شنبه‌بازار

قبلاً این‌جا نوشته بودم روشم را
برای انجام نقش خود
نقشی که در مقابل تبلیغات مصرف‌گرایانه دارم
گویا به خوبی ایفایش نموده‌ام
نشانه‌اش امروز صبح

داشتیم در سه‌شنبه‌بازار قدم می‌زدیم
بیشتر میوه و سبزیجات
اما کسی مواد شوینده و بهداشتی آورده بود
عمده و زیاد
تا پرسیدم: «شامپو سیر پرژک چنده؟»
بچه‌ها همه با هم فریاد زدند:
«از این نباید بخری، از این نباید بخری!»
قبل از این‌که بپرسم چرا
خودشان گفتند:
«اینو تلویزیون تبلیغ کرده! می‌خواستن فریبمون بدن که بخریم!»

کم نیاوردم
گفتم: «احسنت، راست گفتید»
و ادامه دادم:
«البته نمی‌خواستم بخرم، فقط خواستم قیمت کنم»

واقعاً هم اصلاً دوست ندارم از این کالاها
از این‌که مواد خوراکی برای بهداشت و مثلاً تقویت ریشه‌های مو به کار رود
یک جوّ افراطی مدرن تصوّر می‌کنم
این‌که
همه هجوم می‌برند به استعمال خوراکی‌ها بر روی بدن
آن‌چه خوردنش سزاوارتر
شامپوی انار و سبوس و سیر و پرتقال و خیار و ...
به نظرم هوس بعضی به این ترکیبات
ناشی از شکم‌سیری‌ست
رفاه زیاد
وقتی انسان از خوردن طعام سیر می‌شود
حرصش به خوراکی‌ها طور دیگر خودنمایی می‌کند
و صنعت
بازار تولید کالا
البته که به دنبال سوار شدن بر این نیاز کاذب!

در هر صورت
خوشحال شدم :)
از این‌که یاد گرفته‌اند چگونه در برابر «فریب تبلیغات مصرف‌گرایانه» مقاومت کنند!
امید که بر همین سبیل پایدار مانند و کم نیاورند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
رفاقت ِ رنگی + سه شنبه 94 فروردین 25 - 8:8 عصر

سعی دارم از هر فرصتی استفاده کنم
برای طرح پیام تربیتی
البته به این هم فکر می‌کنم که کلیشه‌ای نشود

امروز سر نهار
به فراخور فصل بهار
سالاد گوجه و خیار و پیاز درست کرده بودم
برای هر کدام در کاسه‌ای جدا
کنار کوکوسیب‌زمینی
یعنی همان غذای سه‌شنبه‌ها

ناگهان سیده‌مریم پیازی را با قاشقش جلو آورد
نشانم داد و گفت:
«این پیاز قرمز شده»

فرصت را غنیمت شمردم
در دلم گفتم الآن وقتش است
یک پیام اخلاقی لازم آمده
و گفتم:
«می‌بینی دخترم
رفاقت چطور رنگ هر چیزی را تغییر می‌دهد
این پیاز با گوجه‌فرنگی دوست شده
داخل سالاد
رنگ او را گرفته
آدم‌ها هم همین‌طورند
باید مراقب دوستان‌شان باشند!»

چیزی نگفت
به خوردن ادامه داد
هیچ‌کدام چیزی نگفتند
بعد از چند دقیقه
این دوباره مریم بود که قاشقش را جلو آورد
این‌بار یک پیاز کاملاً سفید را نشانم داد:
«این پیاز هیچ دوستی نداشته!»

سؤالی نپرسید تا پاسخ بخواهد
جمله‌اش خبریه بود
من هم هیچ نگفتم
اصلاً چه می‌توانستم بگویم؟!
حدس زدم مثالم شاید ایراد فنّی داشته! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
چادر ممتاز + جمعه 94 فروردین 21 - 11:26 عصر

ساعت ده صبح برگزار شد
امروز
مراسمی در دانشگاه قم
ظاهراً دانش‌آموزان ممتاز را دعوت کرده بودند
هدیه‌ای هم دادند
ما هم رفتیم

به خانه که باز گشتیم
لابه‌لای هدایای اهدایی
مریم پارچه‌ای گلدار پیدا کرد
به من داد و گفت:
«اینو خودت برام چادر نماز بدوز!»

تأکیدی که در کلامش بود
احساس کردم برایش مهم است
این‌که «خودم» برایش بدوزم...

قیچی را برداشتم
برشی زدم
و چند دوخت
زیاد طول نکشید
... که اولین چادر را در عمرم دوختم!

حدس می‌زدم کار دشواری نباشد
و نبود
واقعاً نبود
از تعریف چادر استفاده کردم
این‌که اساساً چیزی جز یک «چهاردوری» نیست
یک تکه پارچه مستطیل
که زیر آن گرد بریده شده
فقط برای این‌که مخروطوار بر زمین تراز گردد

با همین نکته کار انجام شد
و به نظرم ایرادی نداشت
خوب از کار درآمد یعنی!

گاهی بعضی چیزها برای بچه‌ها مهم می‌شود
حیاتی می‌شود اصلاً
چیزهایی که ممکن است به چشم ما نیاید
متوجه نشویم
ولی برای آن کودک
در آن لحظه خاصّ
انگار مرز «بود» و «نبود» است
همه چیز است و همه چیز!

امشب سیده‌مریم با همین چادر، نمازش را خواند! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خیاطی 10 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کتابخوان + پنج شنبه 94 فروردین 13 - 6:42 عصر

جایی در نوجوانی
در کتابی می‌خواندم:
کودک را با شکلات هم که شده کتابخوان کنید
به عنوان تشویق یعنی
لای کتابش شکلات بگذارید!
«کابوک»* می‌خواست با این پیشنهاد
«شیرینی ِ شکلات» را به کتاب پیوند بزند
به روش «بازتاب شرطی پاولف»!**

از خودم پرسیده بودم
خوب یادم هست
همان لحظاتی که آن سطور را می‌خواندم:
چرا به شکلات، کتاب را قیمت دهم؟
نمی‌شود گران‌ترش کرد؟
مثلاً بگوییم به کودکان‌مان:
اگر شکلات نخورید برای‌تان کتاب می‌خرم!

تحلیل ساده‌ای به نظرم رسیده بود:
ارزش را کودک از «جایزه‌ی تشویق» می‌گیرد، نه «مناسبت ِ تشویق»!
یعنی چه؟!

اتفاق عجیبی می‌افتد
آن‌چه بزرگ‌ترها اراده می‌کنند متفاوت می‌شود معمولاً
با آن‌چه کودک می‌فهمد...

از «تعلیق الف به ب» بزرگ چه اراده می‌کند؟
که بگوید «ب ارزشمند است»
که «اگر مسواک بزنی، برایت تبلت می‌خرم»
یعنی «معلّق کردن تبلت به مسواک»
اما کودک چه می‌فهمد؟
که «الف خیلی ارزشمند است که می‌تواند جایزه قرار بگیرد، حتی و قطعاً بیشتر از ب»
که «همه چیز به آن سنجیده می‌شود»
که «معیار برای ارزش‌گذاری سایر چیزهاست»
خیلی درک متفاوتی‌ست، نه؟! :)

گفته بودم اگر خوب درس بخوانید
و رفتارهای خوب داشته باشید
فلان و فلان و فلان‌طور رفتار کنید
می‌برمتان کتاب‌فروشی
و «یک» کتاب می‌توانید انتخاب کنید
تا برای‌تان بخرم
که برای خودتان باشد
برای خود ِ خودتان!

به قول خود عمل کردم
کتاب‌شان را خریدم
کوچک‌ترین‌شان، کتابی که رنگ‌آمیزی داشته باشد
و دو تای دیگر
قصه‌هایی از امامان(ع) برگزیدند
خودشان
و من دخالتی در انتخاب‌شان نداشتم

نظریات نوجوانی خود را می‌آزمایم
و اگر جواب بدهد...
به گمان من اصلاً، کودکان «ارزش» را از همین «تعلیق»های والدین فرا می‌گیرند
این‌که چه چیز را به چه معلّق می‌کنند
حالا...
آیا خوب است بگوییم: «هر سوره قرآن حفظ کنی هزار تومان به تو می‌دهم؟!»
کودک از این تعلیق چه یاد می‌گیرد؟!

* نویسنده آن کتاب (شعبان طاووسی)
** دستاورد آزمایشی که ترشح بزاق دهان سگ را با صدای زنگوله پیوند زده بود
انسان را هم البته به عنوان یک «حیوان»
شرطی‌‌شونده در نظر گرفت!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - کتاب 9 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سوپ ِ بارانی + پنج شنبه 93 بهمن 23 - 12:51 عصر

کودکان را آسان می‌توان شاد کرد
روحیه آنان
به سادگی قابل مدیریت و ارتقاست

امروز وقت نهار که شد
باران می‌بارید
نم‌نم بود و نه خیلی زیاد
دوست داشتند طراوت آن را حسّ کنند
گفتم به حیاط بروند
ناگهان
به نظرم رسید غذای‌شان را بدهم همان‌جا
سوپ ِ داغی
که برای نهار تدارک دیده بودم

خنکی هوا
نم‌نم باران
طراوت بی‌نظیر آسمان
نور کم خورشید که از پشت ابرها
فضایی بهاری و شاعرانه پدید آورده بود
با بخاری که از سوپ بلند می‌شد...

بچه‌ها خیلی خوشحال شدند
خیلی...
بیش از آن‌چه تصوّر می‌رفت

استاد حسینی(ره) انسان را با سه بُعد توصیف می‌فرمایند:
«روح، ذهن و جسم»
و اولی را نسبت به دومی مهم‌تر
و دومی را نیز
مهم‌تر از سوّمی بیان می‌دارند

آرامش و امنیت روحی و روانی
بیشتر در سلامت انسان تأثیر دارد
بر این مبنا
و برای والدین
این آسان‌ترین راه
برای ارتقاء وضعیت سلامت کودکان

به جای هزینه‌های فراوان برای جسم‌شان
یا این‌همه کلاس فوق‌العاده و کتاب‌های گام به گام و شیوه‌های بالابالا
برای افزایش قدرت ذهن و تفکّرشان
با ایجاد تنوّع
گاهی با کمی تغییر شرایط
کمی مدارا کردن و نوآوری در زندگی
خیلی می‌توان به ارتقاء وضعیت کودکان کمک کرد
به جای مسافرت‌های پرهزینه و رفتن به بوستان‌های دور حتی

به عنوان یک انسان
آن‌ها نیز بیش از توجه به جسم و ذهن
نیاز به توجه روحی دارند
و ارتقاء وضعیت روح و روان انسان
نیاز به هزینه مالی ندارد
فقط کمی دقت و توجه می‌خواهد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
جشن تولّد + جمعه 93 دی 19 - 4:50 عصر

امروز را جشن گرفتیم
خودمان دور هم
یک کیک تولّد کوچک
صبح خریدم و بچه‌ها جمع شدند

نه...
تولّد هیچکدام‌شان نبود
خودشان هم می‌دانستند
تولّدهایشان فروردین و تیر و شهریور است
و حالا دی‌ماه

گفتم که تولّد پیامبر (ص) است
همان پیامبری که شما فرزندان ِ فرزندان ِ فرزندان او هستید
همان که آخرین بود
بعد از آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی (ع)
کیک را مریم برید
همه خوردند
و من بیشتر از همه :)

بعد از تولّد امام هادی (ع)
این دومین جشن تولّدی بود که خودم برایشان گرفتم
به هدف این‌که
هدف از جشن تولّد را عوض کنم
از خودپرستی به سوی خداپرستی...

تولّد ما که ارزشی ندارد
تا برایش جشن بگیریم
اما کسانی به این عالم پا گذاشتند
که تولّدشان مهم بوده است
برای بشریّت مهم بوده است
برای فرشتگان هم مهم بوده است
برای تمام مخلوقات الهی مهم بوده است
برای ما هم صد البته!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
کوزه های رنگی + چهارشنبه 93 دی 10 - 9:23 صبح

«روش تربیت در محیط باز و متضاد»
«عوامل تربیتی آن»
«احساس  تقلید در کودک»
«رقابت ِ او»
«مایه‌ور کردن احساس شخصیت و هویّت»
«به کار گرفتن بچه‌ها در صحنه»
«اسباب ِ خودیابی کودکان»
«هنر و ادبیات و داستان، عاملی برای شخصیت و حُرّیت و تفکر در بچه‌ها»
«مطلّع بودن از نیروهایی که در بچه‌ها به تدریج شکل می‌گیرد»

«به ابتذال کشاندن ارزش‌هایی بزرگ که نفرت جایگزین آن‌ها خواهد شد!»
«فقیه کسی‌‌ست که اغراض و مقاصد را هم بشناسد»
«انسان ِ آزاد، موضوع تربیت»
«آدمی از عملش به اندازه بینشش بهره می‌برد»

تفاوت همه این بحث‌ها
در «جامعه‌ای امن که به حرکت خود رسیده است»
با «جامعه‌ای متضاد و بحرانی»

روش تربیتی در «مکه» را متفاوت با روش تربیتی‌ای می‌داند
که رسول اکرم (ص) در «مدینه» برگزید

مدینه به عنوان جامعه‌ای اسلامی
که حرکت خود را یافته است
و مکه به عنوان جامعه‌ای
که شرک و بت‌پرستی در آن بیداد می‌کند
جامعه‌ای که فرهنگ آن در شرایط بحرانی قرار دارد

تفاوت «شعار» با «شعور» را در فرمایشات این استاد بزرگوار می‌توان فهمید
در زمانی‌که این حرف‌ها برای خیلی‌ها قابل فهم نبود!

قبل‌ترها تمامی نوارهایی که از «عین صاد» یافته بودم
بیشتر هم مربوط به سایت رادیومعارف
جمع کرده و استماع
این‌بار اما از سایت پاتوق کتاب فردا
فیلم‌های استاد علی صفایی حائری را خریداری کردم

شگفتا
انسان وقتی حالات گوینده را هنگام سخن می‌بیند
أوقع فی‌النفس می‌شود انگار بحث
خیلی تفاوت می‌کند با وقتی که تنها صدا را می‌شنود
آن جدّیت را
آن جزم و عزم و اخلاص در بیان را
آن سوز و گداز و اهتمام و صداقت را

استاد صفایی (ره) همان سال‌های اول انقلاب
چیزی را پیش‌بینی کرده بود که امروز با آن درگیر هستیم
«چگونه جوانان را در این عصر تربیت کنیم؟!»
در بحثی با عنوان: «انسان در دو فصل»

وقتی بهره انسان از عملش
به اندازه بینش وی باشد
رفتارهایی که تحت تأثیر شرایط از او صادر می‌شود
نمی‌تواند بر باورهای وی بیافزاید
و به طرفةالعینی
در مواجهه با سیل هجمه فرهنگ کفر رنگ می‌بازد و تغییر می‌یابد
متحوّل می‌شود و از دست می‌رود!

ایشان قدرت جامعه در «رفتارسازی» را به حدّی می‌داند
آن‌جایی که «قدرت و مسئولیت» به فرد می‌دهد
که آدم‌های تنبل را هم به حرکت وامی‌دارد
مثال می‌زند به جوانانی که حتی رختخواب خود را در منزل جمع نمی‌کنند
ولی در اردوهای گروهی
چه با اشتیاق کار می‌کنند و فعالیت می‌نمایند!

من چه بگویم که کودکانم
از وقتی‌که پنج و شش و هفت سال بیش نداشتند
پیوسته و با علاقه
رختخواب‌های خود را پهن نموده و جمع می‌کنند!
قدرت «آزادی» دادن
و «ارزش» قائل شدن برای کودک است
قدرت اعطای «مسئولیت»
و «جدّی» گرفتن او
و صاحب «سهم» دانستن آن‌ها در زندگی
این‌که بخشی از ارکان خانه‌اند
و قسمتی از «هویت خانواده» را تشکیل می‌دهند
«نظرشان» اهمیّت دارد
و «حرف‌شان» اعتبار
به «شکایات‌شان» عادلانه رسیدگی می‌شود
و تمامی «خواسته‌هایشان»
با دقّت بررسی شده
در صورت ناممکن بودن
به درستی و با «صداقت» توجیه می‌گردد!

چند روز پیش با هم رفتیم و سه کوزه کوچک خریدیم
چقدر مشتاقانه طراحی کردند
و رنگ زدند
و چقدر این کار را جدّی گرفتند
زیرا احساس کردند که جدّی گرفته شده‌اند
که اجازه دارند از رنگ استفاده کنند
و تمام تخیّل خود را بر یک شیء واقعی و دارای کاربرد
پیاده نمایند
کوزه‌هایی که قرار است جامدادی خودشان باشد

حدس بزنید هر کدام از کوزه‌ها را کدامشان طراحی کرده‌اند؟! :)

خداوند شیخ علی صفایی را قرین رحمت فرماید
و روحش را شاد
و راهش را پر رهرو
که امروز بیش از پیش به اندیشه‌های تربیتی کارآمد محتاجیم.

پ.ن. مشاهده بخشی از فرمایشات استاد:
[لینک فیلم]

...

...


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - روحانیت 20 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نقش سازی + دوشنبه 93 آبان 19 - 9:58 صبح

«چرا به اینا میگن شلغم؟»
زیاد سؤال می‌پرسد
حداقل نسبت به دو تای دیگر
شاید چون از همه کوچک‌تر است
این‌طور بیشتر می‌خواهد به چشم بیاید

اندکی مکث می‌کنم
دارم فکر می‌کنم انگار
و بعد:
«من روز نامگذاری آن‌ها نبودم که بدانم دلیلش چیست، تو چی؟»
پاسخ می‌دهد: «خب منم نبودم»

شاید از روی شیطنت
شاید هم برای این‌که مانند خودش زیاد بپرسم
می‌گویم: «چرا نبودی؟!»
پاسخ عجیبی می‌دهد
خیلی عجیب
حداقل برای من
پاسخی که دیگر از هر پرسیدنی پشیمان شوم:
«خب اگه تو نبودی منم نبودم، آخه تو شکم تو بودم»
زبانم بند می‌آید
هیچ نمی‌توانم بگویم
نمی‌دانم اصلاً چه بگویم
فقط می‌خندم
بدون اراده
خنده‌ام می‌گیرد و او به خندیدنم می‌نگرد
شاید متحیّر شده باشد
دلیل خنده‌ام را نمی‌داند
من هم دلیل خنده خود را نمی‌دانم
این‌بار سکوت می‌کنم فقط
و فکر
و به خوردن شلغم‌پخته‌ها با فرزندانم ادامه می‌دهم

بچه‌ها گویا «نقش‌سازی» هم می‌کنند
و در یک قیاس اصولی
همان تمثیل منطقی
همه نقش‌ها را به فردی نسبت می‌دهند که تنها بعضی از نقش‌ها را برعهده دارد!

حالا P4Cها باید پاسخ دهند
آن دسته‌شان که معتقدند اصلاً مبانی فلسفه را باید از ذهن خام و شکل‌نیافته کودکان دریافت
و خرد ناب و عقل محض را با شیوه ادراکی خُردسالان سنجید
اگر ذهن کودکان مبتنی بر فلسفه ناب است
چرا تمثیل را این‌طور ناشیانه قابل اتکا می‌داند؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فلسفه 73 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   46   47   48   49   50   >>   >

یکشنبه 103 آذر 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
فرزند - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X