آنکه بداند و عمل کند و بیاموزد، در ملکوت اعظم بس بزرگ به شمار آید . [عیسی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
740 هزار تومان در 20 روز + دوشنبه 91 خرداد 8 - 3:0 عصر

«یعنی می‌شود؟!»
- چه چیز می‌شود؟
«این‌که در 20 روز 740 هزار تومان پول را خرج کرد؟»
- البته که می‌شود، بستگی دارد طرف چه کسی باشد! :)

پیامک اول بهمن را توضیح می‌داد:
«آخرین روز آذرماه 740 هزار تومان به حسابش ریختم
120 برای نفقه فرزندان و 620 برای یک سکه بهار آزادی طرح جدید
اول بهمن پیامک زده که 10 روز است جیبش خالی است!»

- شاید راست می‌گوید؛
خب پول‌ها را در بانک گذاشته و جیبش خالی است واقعاً!

شوخی کردم که کمی حال و هوا را تغییر دهم
اما با ناراحتی پرسید:
«اگر مدعی است جیبش خالی است
چطور فیش حج خریده است؟»

- نخریده شاید! پدرش که آخوند کاروان است، شاید او داده...
«رایگان؟!»
هنوز دهانم را نگشوده، فریاد زد: «امکان ندارد»
- چطور این‌قدر مطمئنی؟

سر قصه را گشود و داستان سه ماه قهر سال 86 را پیش کشید
«شش‌ماهی که پدر به دختر امر کرد در خانه او باشد
که داماد پرورش پیدا کند و رشد نماید...»
از این‌که خنده‌ام ترکید، لبخندی زد و ادامه داد:
«پدر گفته بود خود دختر باید پول یک فیش حج را بدهد
تا او را با خود به حج ببرد
به عنوان سهمیه‌ای که هر کس دارد برای بردن زن خود
به جای همسر، دختر را ببرد»

- ولی با پول خود ِ دختر!
«دقیقاً»
- مگر دختر پول داشت؟!
«بله، یادت نیست گفته بودم بخشی از مهریه را پرداخت کردم اول زندگی!»

در ادامه گفت:
«فقط این هم نبود که
دختر را مجبور کرد برای این‌که بحث‌های علمی پدر را ضبط نماید و بعد
پیاده و ویراست
یک دستگاه mp3 بخرد»
- باز هم با پول خودش؟
«پـَ نـَ پـَ با پول پدرش؟!»

با این تکه دیگر هر دو خندیدیم
مطمئن بود دختر با پول خودش فیش حج تهیه کرده
و جز این نمی‌توانسته باشد
ولی این اصرار به بی‌پولی و ...!

در نهایت گفتم: رفیق!
می‌بینی وقتی سختی‌ها می‌گذرد
چیزی جز خنده بر لب نمی‌ماند
و خاطره‌اش انسان را خُرسند می‌کند
به شرطی که مثل ذغال
روسیاه از حادثه بیرون نیامده باشد
و فتنه و امتحان را با دروغ و کلک و حرام‌های الهی ویران نکرده باشد
اگر سختی را تحمّل کنی
و در دادگاه دروغ نگویی
و خیانت نکنی
روسفید اگر باشی
وقتی سختی به پایان رسید
خاطراتش همه و همه شیرین است
قند است و عسل
و کوله‌باری از تجربه که همیشه برایت کار می‌کند! :)

مطلب اصلی:
این همه پیامک!؟


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
خطاهای فلسفی + یکشنبه 91 خرداد 7 - 10:0 صبح

کم نیستند
اشتباهاتی که آن‌قدر تکرار شده
برای شاگرد کلام استاد حجّت بوده
استاد بی‌دقتی کرده
شاگرد استاد شده
یقین داشته درست می‌گوید
یک نقل نادرست و کوله‌باری از خطا که نسل اندر نسل باقی مانده برای ما
یک نفر که امروز برود و مدرک اصلی را ببیند
چقدر نادرستی‌ها خودنمایی می‌کنند!

مثلاً:
سال‌ها می‌پنداشتیم که تقسیم شش‌گانه علوم (یا همان به عبارت قدیمی‌اش فلسفه)
از نگاه ارسطوست
یعنی تقسیم حکمت و فلسفه به نظری و عملی
و نظری به: الهیات، طبیعیات و ریاضیات
و عملی به: سیاست مُدُن، تدبیر منزل و اخلاق
هم مورد اتفاق افلاطون بوده و هم ارسطو

امروز اما وقتی جزوات این استاد را می‌خوانم
که خود رفته و منابع اصلی را تورّق کرده
چه بسیار خطا در باورهای ارثی خود می‌یابم!

گویا دانش را به جای این‌که اکتسابی و با مجاهده به دست آوریم
تحقیق کنیم و هر کلامی را در بوته آزمایش قرار دهیم
ارثی و ژنتیکی درون‌مان قرار داده‌اند، انگار حقنه کرده باشیم!
فکر نکرده‌ایم، حفظ کرده‌ایم...
کم‌کاری کرده‌ایم، تنبلی! :(


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
ده ماه پس از طلاق + پنج شنبه 91 خرداد 4 - 8:0 صبح

«ده ماه پس از طلاق، نخستین پیامک به دستم رسید»
سخنش را با این جمله آغاز کرد
در تحلیل پیامک‌هایی که از زن سابق دریافت کرده بود
«درباره تربیت بچه‌ها نوشته بود» 

- منظورش دقیقاً چه بود از «روش تربیتی»؟
این دوست ِ ما در تربیت فرزندان دیسیپلین خاصّی داشت
می‌گفت در این خصوص بسیار دقت می‌کرد
و روش‌هایی را که از راه مطالعه و تجربه به دست آورده به کار می‌برد
مدعی بود اثر خیلی خوبی داشت:
«هر که می‌دید فرزندان مرا، تحسین می‌کرد؛
ادب‌شان، تربیت‌شان، نظم و حُسن‌خلق‌شان
عاشق‌شان می‌شدی
از این‌که حیا و حجب فراوانی داشتند و حرف‌گوش‌کن بودند»

می‌گفت هرگز سرشان داد نمی‌زد
صدایش را بلند نمی‌کرد
کودک باید در محیطی آرام پرورش یابد
اما باید نسبت به پدر و مادر مطیع هم باشد
باید نظم داشته باشند و زندگی برنامه‌ریزی‌شده را یاد بگیرند 

«اما آن خانم گاهی به روش تربیتی من انتقاد می‌کرد
قبول نداشت
می‌دانی چرا؟»

خب نمی‌دانستم، به همین دلیل گفتم: «چرا؟» 
«فقط پدرش!
یک روش تربیتی در دنیا قبول داشت
که همان روش پدرش بود!
روشی که نتیجه‌اش را هم نشان داده بود»

درباره روش تربیتی پدرزن سابقش صحبت کردیم
چیزهایی می‌گفت که آدم را متعجب می‌کرد
پسر نوجوان ساعت 12 شب بیاید خانه
و هیچ‌کس نداند اصلاً کجا بوده
و شام خورده یا نخورده
با چه کسانی و چه می‌کرده!
دختر دیر از مدرسه بیاید
و کسی نپرسد کجا بودی؟ یا چرا دیرکردی؟
کارهای خانه را پولی کنند
و به هر فرزند مبلغی ماهانه داده شود
هر وعده غذایی که در منزل می‌خورد موظف باشد پولش را به مادر پرداخت کند!
- واقعاً؟!
«آری برادر... چنین چیزهایی واقعاً اتفاق افتاده است
اگر چه برای من هم سخت بود اول که شنیدم!» 

فکر کن آن‌قدر معلمان مدرسه فرزندانت را مسخره کنی و بی‌سواد بخوانی
که فرزندان بدبین شوند به مدرسه
که ترک تحصیل کنند
که درس را رها کنند
که فقط برای این‌که معتقد باشی تمامش غربی است و کفر!
تمام علومی که در مدارس تدریس می‌شود
و فرزندان را نسبت به جامعه در وضعیت بحرانی قرار دهی
و چه و چه!
که یک روز چشم‌شان را باز کنند و ببینند: «هیچی نیستند!»*
و برای این‌که چیزی شوند
شب و روز همسران خود را تباه سازند
و زندگی‌شان را به ویرانی کشند...! 

«پدرشان خیلی به این فرزندان خیانت کرده است
در روش تربیتی‌ای که اتخاذ کرده»

می‌گفت‌ و حالا زن می‌خواسته همین کار را با فرزندان او بکند
و شوهر نمی‌گذاشته
و اما حالا...

- منظورش این بود که روش تربیتی تو را از روش پدرش بهتر یافته؟
«نمی‌دانم، شاید یه همچین چیزی، ولی نمی‌توان مطمئن بود»
- چرا؟!
«چون در وضعیتی این پیامک‌ها را زده که در موضع فریب قرار دارد
تاکتیکی برای بازگشت
لذا نمی‌توان به حرف‌ها اعتماد کرد
دروغ که آب خوردن است برای این زن!»
 

این یکی را راست می‌گفت
آن‌چه از تقابل اسناد و گفته‌ها در دادگاه دیده می‌شد
چیزی جز دروغ نبود
و نشان می‌داد دروغگویی چندان برای زن دشوار نیست!

یک به یک تمام پیامک‌ها را برایم شرح کرد
تا در عبرت‌خانه این وبلاگ قرار دهم
و قرار خواهم داد، به حول و قوّه خداوند! :) 

اعتراف به این باور که «هیچی نیستم» در نوشته‌های زن بود که قبلاً روی وبلاگ گذاشتم
مطلبی که سبب شده بود تصمیم بگیرد به دنبال هویّت از طریق تحصیل دانشگاهی باشد
و شوهر و فرزندان را رها کند.

مطلب اصلی:
این همه پیامک!؟


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
این همه پیامک!؟ + دوشنبه 91 خرداد 1 - 7:0 صبح

توضیحی نداد
فقط پیامک‌ها را داد
گفت: از بعد ِ طلاق تا امروز!

30/10/1390 - 11:38
شیوه ی تربیتی شمارو باور کردم! ولی بدون پنجیر!

1/11/1390 - 16:27
- پیرو آنچه فرمودید، مستحضر هستید که وظیفه خطیری در تربیت نوادگان رسول خدا ص و فاطمه زهرا س بر عهده دارید. از خداوند متعال توفیقات شما در این امر مهم را خواستارم.

1/11/1390 - 18:42
موجودی گرفتم از حسابم! چرا هیچی نریختید؟

1/11/1390 - 19:40
- صبح به دلیل یخ زدگی حاصل از برف در خیابان نتوانستم از حجره خارج شوم. فردا هم بانک تعطیل است. إن شاء الله اول وقت روز دوشنبه وجه مورد نظر در حساب شما خواهد بود.

1/11/1390 - 19:44
ده روزه جیبم خالیه و به هیچ کی نگفتم!حتی خانواده ام! لطفاشمام نگید!حتما دوشنبه بریزید،حتی اگه تگرگ بارید!کفش هم بپوشید که زمین نخورید!

3/11/1390 - 21:19
یک فیش حج نصیبم شده! شمارو به جدتون قسم نمیدم اما جون هر کی دوست دارید اگه گذرنامه من نزد شماست بهم برگردونید!یکبار وسایلتون رو بگردید شاید پیدابشه!ممنون!

6/11/1390 - 12:11
سلام علیکم!موفق شدید پیداش کنید؟ اگر خبرم کنید ممنون میشم،که نیاز هست المثنی بگیرم یا خیر؟!

7/11/1390 - 21:03
بی خیال گذرنامه!فدای سرتون،یکی دیگه میگیرم و دیگه مزاحمتون نمیشم!التماس دعا!

12/11/1390 - 9:27
پیام صوتی: سلام علیکم آقای [...]، [...] هستم. می‌خواستم در مورد حضانت بچه‌ها بشینیم با هم یه صحبتی یه معامله‌ای بکنیم. تا هم تکلیف شما برای ادامه تحصیلتون روشن بشه و هم تکلیف من. اگه ممکنه با من تماس بگیرید که در این مورد صحبت کنیم. خیلی ممنون. [نام خانوادگی زوج و نام زوجه حذف شد]

[بعد از این پیغام صوتی، می‌گفت در بلک‌لیست گذاشت تا دیگر پیغام نتواند بگذارد!
در جواب پرسش من گفت: «نمی‌خواستم دیگر صدایش را بشنوم»]

14/11/1390 - 7:51
شما که میخواید سر به بیابون بزارید،حضانت دائم بدید و برید. اگر قانونو بدونید،اینطوری دیگه نیازی نیست نفقه هم بدید وتاآخر عمر از شر بچها خلاص میشید!

14/11/1390 - 7:51
شما که میخواید سر به بیابون بزارید،حضانت دائم بدید و برید. اگر قانونو بدونید،اینطوری دیگه نیازی نیست نفقه هم بدید وتاآخر عمر از شر بچها خلاص میشید!

14/11/1390 - 7:53
ببخشید دوبار اومد،اشکال در خطوط بود!

14/11/1390 - 8:02
راستی جوابمو نمیدی خودت ضرر میکنی!فقط واسه اینکه گفتگو نمیکنی!خداحافظ!

19/11/1390 - 12:22
بالاخره شما موفق شدید! آمادگی خودم را اعلام میکنم!

23/11/1390 - 21:01
تمام مهریه بقربان یک تار موی تو!

13/1/1391 - 17:29
چه کار کردی آسد [...]؟ [نام زوج حذف شد]

13/1/1390 - 17:59
این همه با حرفامو کارام اطرافیانمو آروم میکنم دوباره تو عصبانیشون میکنی؟یکمی جلوی زبونتو بگیر دیگه!

13/1/1391 - 22:09
گوشی ات روشنه؟میتونم یکمی باهات حرف بزنم؟

13/1/1391 - 22:43
تورو خدا جواب بده!حالم خیلی بده!

14/1/1391 - 10:34
یادته به بچها میگفتی درخواستتونو با لطفا بگید؟! لطفا اجازه میدی یکمی باهات حرف بزنم؟باشه بابایی! لطفا!!!

15/1/1391 - 13:36
سلام خوبی؟ممنون که موبایلتو روشن کردی! هر چی برات مینویسم شرعا راضی نیستم بره تو سایت یا به کسی بگی!

15/1/1391 - 13:37
اون سی تهمتی که بهت زدم بده مامانت بهم برسونه!

15/1/1391 - 13:41
یه حساب و کتابی با خدای خودم دارم که میخوام تازنده ام انجام بدم! دینی گردم شما نداشته باشم!واگر سفر حج ام جور شد حق ناس گردنم نباشه!

15/1/1391 - 13:47
اون جزوه نود صفحه ای و دو تا سی دی نگاه کردم وخوندم!یکیش که فقط فایل صوتی بود و یکیش دارای 54تابلو!جایی ندیدم که سی تاش مرتب نوشته شده باشه!اگه بدی مامانت ممنون میشم!

15/1/1391 - 13:53
البته این برای اینم هست که بتو برسم!اما دردرجه اول به فکر شب اول قبرم!حالا نمیدونم این همون کاریه که به مامانت گفته بودی خودش راهشو میدونه؟!یا چیز دیگه ای هست!

15/1/1391 - 18:07
از صبح تا حالا دارم بادقت تابلوهارو میخونم!به تابلوی سی ام رسیدم! نمیتونم ولش کنم!سرم داره سوت میکشه ازعمق فاجعه!تورو به جدت قسم دادم به کسی نگو!

15/1/1391 - 18:13
تازه دارم مطالبی رودقت میکنم که شاید تا به حال دقت نکرده بودم!منم حرفهایی باید بزنم!حرفهایی درموردپدرم دارم که به وقتش بهت میگم!

17/1/1391 - 11:13
قبلا وقتی از مادرت میشنیدم که از قول تو میگفت:من چهار سال زنم رو تحمل کردم!میخندیدم! ولی حالا گریه میکنم!!!

17/1/1391 - 11:21
- چرا گریه؟

17/1/1391 - 11:24
هر وقت پیش خداخودمو پاک کردم بهت میگم! هنوزآمادگیشو ندارم!فرصت میخوام!

17/1/1391 - 15:39
به نظرم بزرگترین و اصلیترین مشکل ما این بود که من تحت ولایت شما نبودم! یعنی معنی ازدواج دائم رو پیاده نکردم!دررابطه بااین موضوع حرفهای زیادی است که از حوصله موبایل خارجه!

17/1/1391 - 22:24
تاحالا فکر میکردم هنوز به همدیگه علاقه داریم!ولی این میل یکطرفه بود!نمیخوام بگم ببخشید که دوباره باهم باشیم!میگم ببخشیدکه منو ببخشی!

18/1/1391 - 23:37
فقط یه شیرازی میتونه یه جمله با 20 فعل بسازه: داشتم میرفتم برم، دیدم گرفت نشس، گفتم بذاربپرسم ببینم میاد!نمیاد!دیدم میگه نمیخوام بیام،میخوام برم بیگیرم بخوابم. گفتم نمیخوی بیوی نیو، برو بگیر بخواب. (رفت گرفت خوابید! این ازهنرمندی شیرازیهاست؛یادتون باشه)

18/1/1391 - 23:46
خیلی ممنون!صبح اومدم خونه خبرتون میکنم!

18/1/1391 - 23:49
ببخشید دومی اشتباه شد!

19/1/1391 - 15:02
آمادگی دارم بگم گریه ام واسه چی بود!بگم؟

19/1/1391 - 15:05
به خاطر محبوبیتی که درجامعه مخصوصاخانواده ماداشتی،یک سیاستی درزندگیم گذاشتم:یکی تو یکی من!امااشتباهم اینجابودکه متوجه نبودم تو مردبودی ومن زن!من خلقت درجه دوم خداهستم وشما درجه یک!وباید زندگی [...]ـی رو قبول میکردم!لطفاازم میگذری؟! [نام خانوادگی زوج حذف شد]

19/1/1391 - 15:09
باید همه تو میبودی و من...! تو حاکم میبودی و...!

20/1/1391 - 22:15
سلام خوبی؟ به نظرت مشکلم رو درست فهمیدم؟ لطفا راهنماییم کنید!سپاسگذارم!

20/1/1391 - 22:17
- نه.

20/1/1391 - 22:24
اینکه من زنم و تو مرد و باید زندگی [...]ـی رو (مرد)می پذیرفتم،غلته؟! وای خدای من!باشه ممنون!بازم فکر میکنم! [نام خانوادگی زوج حذف شد]

20/1/1391 - 22:34
البته یه کار دیگه هم شروع کردم!تفسیر5آیه اول سوره تحریم!سرجدایی سه سال پیش گفته بودی دوتاتحقیق انجام بدم!اون 50روایت و 5آیه اول سوره تحریم!درسته؟!همینه؟

20/1/1391 - 22:51
لطفاراهنماییم کنید!کسی ندارم ازش بپرسم!آهان!سکوت علامت رضایت است!؛-)

21/1/1391 - 18:01
اگر برجای من غیری گزیند دوست،حاکم اوست! اما حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم!

21/1/1391 - 22:00
منو ببخش منو ببخش!همه چی تقصیر من بود،میخوام بیام ببینمت آخه چشات مال من بود! اگه بخوای نمیامو،چیزی ازت نمیخوامو،دلت بخواد میمرمو،فقط یه بار منو ببخش!

22/1/1391 - 4:06
تمام شهر خوابیدن من فکر تو بیدارم!میخوام بیام ببینمت! اجازه میدی؟

22/1/1391 - 9:22
بذاریک ساعت بیام ببینمت!خیلی دلتنگتم!دلمونشکن!خواهش میکنم دستموپس نزن!

22/1/1391 - 22:29
اگه به تو نمیرسم این دیگه قسمت منه،نخواستم اینجوری بشه این از بخت بد منه!قد یه دنیا غم دارم اگه نبینمت یه روز،چه جور دلت اومد بری عاشق چشماتم هنوز!

23/1/1391 - 17:21
به خانه برمیگردیم شروع شده!تو خونه تو!من هستم،بچهاهستن،تخمه وچایی هم هست،اگه اجازه داشتم کیکم درست میکردم،فقط تو نیستی!!!

24/1/1391 - 16:10
پدرتون ازمن متن پیامکهارو خواسته بودن!به عنوان بزرگتر خانواده!خواستم ولی روم نشد بهشون بدم!وقتی شما ندادید منم نتونستم بدم!اگه دیدینشون ازطرف من معذرت بخواید!

24/1/1391 - 16:19
بازم شرعا راضی نیستم اسهامو علنی کنید!چون اوناروفقط واسه تومیزنم نه کس دیگه!

24/1/1391 - 16:30
اگه بخوام درمورد سی دی ات یه حقیقتهایی رو بهت بگم مایلی بشنوی؟

25/1/1391 - 22:15
شایدفراموشت شدم،شاید دلت تنگه برام،شایدبیداری مثل من،بفکراون خاطره ها!

26/1/1391 - 17:02
میشکنی یه روزتوهم زیر صلابت این سکوت، میشی آشنابااین کنج غریب بی کسی، جایی که به گریه لحظه به لحظه میرسی! جایی که به گریه لحظه به لحظه میرسی!

26/1/1391 - 20:58
یادته موقع طلاق چه حرفهایی بهم زدی:توکلت به خدا باشه و منم هستم کاری داشتی درخدمتم! پس کجایی؟چرا صدامو نمیشنوی؟!

28/1/1391 - 16:59
سلام خوبی؟ تحقیقم(تفسیر 5آیه اول سوره تحریم) تموم شد!

28/1/1391 - 18:40
ازاینکه جلوی آقای عباسی گفتم هیچ خوبی نداری معذرت میخوام!عصبانی بودم!ببخشید! [نام کارشناس دادگاه خاصّ]

28/1/1391 - 18:41
- جبران.

28/1/1391 - 18:47
بخدا نمیدونم چی میخوای!هرکاری به ذهنم رسیده کردم!تحقیق تموم شد! معذرت خواهی هم کردم!حتی چند بار رفتم همون مشاوره!ولی راه ندادن!

28/1/1391 - 19:20
بخدا نمیدونم چی میخوای!هرکاری به ذهنم رسیده کردم!تحقیق تموم شد! معذرت خواهی هم کردم!حتی چند بار رفتم همون مشاوره!ولی راه ندادن!:-(

28/1/1391 - 19:21
بخدا نمیدونم چی میخوای!هرکاری به ذهنم رسیده کردم!تحقیق تموم شد! معذرت خواهی هم کردم!حتی چند بار رفتم همون مشاوره!ولی راه ندادن!:-(

28/1/1391 - 19:22
- جبران.

28/1/1391 - 19:25
برام بگو جبران چیه!باید باهم بریم پیش همون مشاور!جلوی ایشون خوبی هاتونو بگم!میای؟

28/1/1391 - 19:32
مسئله رو درست حل کردم؟

28/1/1391 - 21:21
جبران :

28/1/1391 - 22:07
میدونم نکته اش اینه که خودم بفهمم!ولی تو جاده هم اگرعلائم رانندگی وچراغ قرمزوسبزو ... نباشه تصادف میشه خوب!

1/2/1391 - 9:45
خوبیهای شما:متشرع!درخرجی خونه کریمی!هزینه زندگی مهمتر از خودت!درتربیت بچها مقتدر!مهربان درعین حال سختگیر!درامرزناشویی دهی!تعمیرات خونه دراسرع وقت!تهیه وسایل منزل!ساده زیست!

1/2/1391 - 11:20
سلام خوبی؟ تونستم جبران کنم؟

4/2/1391 - 17:26
باید تنها بزرگ کردن بچه های تو رو باور کنم!تو دیگه برنمی گردی!هرگز!

10/2/1391 - 21:49
یوسف به بنیامین میگه: چقداز دوری یوسف ناراحتی؟میگه:اینقد که ده پسردارم که نام همشان رااز یوسف گرفتم!یوسف میگه:اگه اندوه مراداشتی اینگونه بازنان ازدواج نمیکردی!جالب بود نه؟!


شگفتی مرا که دید
خندید و گفت:
تو این‌ها را بگذار در وبلاگت
همه را یک به یک برایت توضیح می‌دهم! :)

و من هم گذاشتم
تا توضیحش را از او بشنوم
باشد عبرت برای کسانی که در این مسیر افتاده‌اند
بلکه پیش از رسیدن به این نقطه
درس گیرند!

توضیحات:
 ده ماه پس از طلاق
 740 هزار تومان در 20 روز
 بازی ِ حضانت
 چه کار کردی؟
 خب، بعد؟
 طلاق بمعروف
 تفسیر سوره تحریم
 راه جبران
 چه جبرانی؟


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 14 + یکشنبه 91 اردیبهشت 31 - 10:0 صبح

شبهه «ضرورت در سلطنت» را هم‌بحثی من این‌گونه پاسخ داد:
«شما داری دوباره سلطنت را با وجوب قاطی می‌کنی
سلطنت خودش چیزی غیر از وجوب است
اما در توانایی بر ایجاد، شباهت به وجوب دارد»

من حرف او را پذیرفتم
که بگوییم سلطنت و وجوب یک اثر مشابه دارند
این‌که ایجاد می‌کنند
فقط اولی با ضرورت این کار را انجام می‌دهد
و دومی با عدم ضرورت!

حرف را پذیرفتم
ولی نتوانستم هضم کنم
و فکر می‌کنم دلیل آن مربوط به همان اشکال اول باشد
برنتافتن دو پایگاهی شدن این مسلک
این‌که ایجاد یک‌بار مبتنی بر ضرورت باشد
و بار دیگر مبتنی بر عدم ضرورت
ذهن من سعی می‌کند این دو را متحد نماید
آثار یکی را بر دیگری تطبیق کند
لذا فوراً می‌گوید: پس سلطنت هم ضرورت می‌دهد!
زیرا ذهن من عادت کرده است اثر واحد را از مؤثر واحد ببیند
من به قاعده الواحد عادت کرده‌ام.

اگر تخلّف نکردن موجود از موجِب به معنای ضرورت است
خب،
تخلّف نکردن آن از سلطنت‌دار هم مثل همان است
یعنی همان حسّی را به وجدان من می‌دهد که اولی داد!

دیگر نمی‌خواهم این بحث را کِش بدهم
خیلی مفصّل شد
قصد اطاله و اطناب نداشتم
خلاصه چه شد؟!

من نگران جامعه خود بودم
رفتار جوانان به نظرم می‌آمد که تابع محیط است
زیرا آگاهی‌هایشان را تابع فرهنگ می‌دانستم
و رفتارهایشان را تابع آگاهی‌هایشان

مسیر پرفراز و نشیبی را در این سال‌ها پیمودم
و بارها از جبر به اختیار و از اختیار به جبر کشیده شدم
حتی مدّتی که در معرض اندیشه‌های عرفانی قرار گرفتم
حسّی عمیق از جبر در باور خود یافتم
و زمانی که در یک اندیشه نادرست فرقه‌مانند غوطه می‌خوردم
و رفتارهای خود را به گمان خود
باید با رفتار رهبر گروه تطبیق می‌دادم و موبه‌مو عمل می‌کردم.
این جبر سال‌ها بود و بود
تا به این جمع‌بندی‌ها و رهیافت‌ها رسید

می‌توان چون سیدصدر اختیار را به «سلطنت» معنا کرد
و یا چون سیدمنیر به «فاعلیت»*
اما در هر دو مبنا
چیزی که مسلّم است؛ باید از علیّت دست برداشت
حداقل در پاره‌ای که اختیار در آن جریان دارد!

[فعلاً این بحث تمام، دیگر ادامه ندهم :-]

* فاعلیت عنوان مبنایی فلسفی است
که نظام اختیارات و نظام اراده‌ها را در قالب نظامی از فاعل‌ها ترسیم می‌کند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 13 + شنبه 91 اردیبهشت 30 - 12:0 عصر

اولین مشکلی که پذیرش مبنای صدر را برایم دشوار کرد
دو مبنایی شدن «وجود» در آن بود
یعنی تحقق «ممکن» و ایجاد شدنش
بر اساس دو شیوه تصویر شد
این اشکالی است که آسیدمنیرالدین همیشه به مبناهای مخالف خود داشت
هر جا که اندیشه‌ای را می‌یافت
برای نقد کردن
تمامی روش‌های حل مسأله در آن اندیشه را
مبتنی بر مبنای همان روش ترسیم می‌کرد
و اگر جایی از مبنا عدول شده بود
یا مبنایی جدید تأسیس شده
اشکال می‌کرد: این‌جا دو مبنایی شده و دو پایگاه دارد!
زیرا معتقد بود هر دستگاه علمی ضرورتاً باید یک پایگاه علمی داشته باشد
یک پایگاه روشی
یک پایگاه فلسفی
یک پایگاه در تمامی ادراکاتش
و هنگامی که تصویر می‌کند واقعیت را

این‌جا صدر برای تحقق وجود دو پایگاه ترسیم کرده است
گویا پاره‌ای موجودات به واسطه «علیّت» موجود شده‌اند
و پاره‌ای دیگر به واسطه «اراده و اختیار»!

اصالت ماهیت که از ابتدا رابطه علیّت را تأسیس کرده بود
خودش یک مبنا برای ایجاد داشت
برای خروج از تساوی طرفین عدم و وجود
همیشه ممکن بالذات را به واجب بالغیر متصل می‌کرد

اصالت وجود هم اگر چه امکان بالذات را به فقر وجودی تعریف کرد
تا بتواند «ممکن» را معنا کند
چون به ماهیتی فارغ از وجود معتقد نبود تا ممکن در حدّ آن صدق نماید
لذا موجود را به به دو قسم کرد
و باز هم ایجاد را بر یک پایه تفسیر نمود
رابطه علیّتی که موجودات را بر هم مقدّم می‌کرد
البته به تقدّم رتبی
که تقدّم زمانی را اصلاً قبول نداشت!

اما مبنای صدر ناگهان به دو بخش تقسیم می‌شود؛
بعضی موجودات از رابطه علیّت می‌آیند
و بعضی از سلطنت!

اشکال دیگر «ضرورت درون سلطنت» است
آیا سلطنت درون خود ضرورت ندارد؟
تصوّر نمایید که امری را اراده کرده‌اید
اگر واقعیت از اراده شما تخلّف کند
معنایش این است که شما «سلطنت» نداشته‌اید اصلاً به آن واقع خاصّ
پس:
اگر من سلطنت دارم
چون اختیار دارم
اگر فعلی را انجام دهم
صدور آن فعل باید حتمی و ضروری باشد
یعنی فعل نباید از اراده فاعلی که اختیار کرده
و سلطنت هم داشته تخطّی نماید!
پس باز هم: الشیء ما لم یجب لم یوجد!
فقط نحوه و منشأ این وجوب تغییر کرده
قبلاً با رابطه علیّت وجوب حاصل می‌شده
و اکنون از سلطنتی که من دارم این وجوب فراهم گردیده!

اما اگر بگوییم: نه! اصلاً سلطنت متفاوت از وجوب است
آن‌گونه که آسیدمحمدباقر می‌گوید
آن‌گاه این شبهه مطرح می‌شود
که آیا فعل می‌تواند از اراده تخطّی کند؟
بله، البته که می‌تواند
ولی وقتی تخطّی کرد نشان از این دارد که سلطنت بر آن فعل نداشته‌ایم
اما بر فرض سلطنت چه؟
آیا باز هم صدور فعل ضروری‌ست؟

[این بحث ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 12 + جمعه 91 اردیبهشت 29 - 8:0 صبح

آسیدمحمدباقر برای تشخیص افعال اختیاری
از افعال غیراختیاری و جبری
یک ضابطه بیان کرده است:
«هر فعل یا ترک فعل که اعتقاد به مصلحت و مفسده در آن تأثیر وجودی یا عدمی می‌گذارد»

انسان افعال زیادی دارد
بعضی جبری هستند، مانند تپش قلب
واضح است جبری بودن آن
اگر بگویند به شما که تپش قلب برای بدن مفید است و مصلحت دارد
و شما به این گفته اعتقاد پیدا کنید
این اعتقاد هیچ تأثیری در تپش قلب شما ندارد
نه آن را ایجاد می‌کند و نه مانع آن می‌شود
پس این فعل در اختیار شما نیست

اما مثلاً در غذا خوردن
کسی که به سرعت می‌خورد و غذا را خوب نمی‌جَوَد
اگر اعتقاد پیدا کند به مصلحت خوب جویدن غذا
این اعتقاد می‌تواند تأثیر بر غذا خوردن او بگذارد
و «خوب جویدن» را «ایجاد» کند!

البته سلطنت در همه افعال اختیاری کار می‌کند
یعنی می‌تواند بکند یا نکند
به قول شهید صدر: سلطنت یعنی همان «له أن یفعل»
او سلطنت را کاملاً مساوق با اختیار می‌داند!
یعنی هر اختیاری مبتنی بر سلطنت است
و هر جا که سلطنت واقع شود، فعل اختیاری صادر می‌شود!

پس تا این‌جا دو مبنا شد برای حل مشکل جبر و اختیار
یا از اساس علیّت را نفی کنید
که مسلک سیدمنیرالدین بود*
یا سلطنت را در کنار علیّت بنشانیم
که مسلک سیدمحمدباقر است!

اما اشکالاتی ذهنم را مشغول کرد
اشکالاتی از این مسلک به آن مسلک...

[باز هم ادامه دارد]

*سیدمنیرالدین همه چیز این عالم را اختیاری می‌داند
اگر تحت اختیار شما نیست
حتماً تحت اختیار موجود دیگری است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 11 + پنج شنبه 91 اردیبهشت 28 - 7:0 صبح

مثال شهید صدر برای درک وجدانی سلطنت این است:
رغیفَی الجائع (دو لقمه برای گرسنه)
و
طریقَی الهارب (دو راه برای فرارکننده)

تصوّر کنید بسیار گرسنه‌اید
دو یا چند لقمه نان پیش روی شما بگذارند
مثلاً در یک سینی
فوراً یکی را بردارید
بدون این‌که اصلاً فکر کرده باشید
خب این‌جا ترجیح بلامرجّح رخ داده است
اگر هیچ تفاوتی میان لقمه‌ها نباشد
هر کدام را که برداشته باشید!

یا در حال فرار باشید از یک حیوان درّنده
به دو راهی برسید
هیچ برتری نداشته باشد یکی بر دیگری
لاجرم یکی را انتخاب می‌کنید
متحیّر هم نمی‌مانید
که مثلاً با خود بگویید چون هر دو مثل هم‌اند
من نمی‌توانم انتخاب کنم
و چون ترجیح بلامرجّح ممتنع است
همین‌جا باید بمانم و حرکت نکنم!

اگر انسان اختیار می‌کند
این اختیار مبتنی بر سلطنت کار می‌کند
لذا محتاج وجوب و ضرورت نیست تا محقق شود
پس انسان می‌تواند خلاف حتی آگاهی‌های خود نیز عمل نماید
یعنی باید بتواند از حُسن و قبح تخلف کند
آیا می‌تواند؟

البته می‌دانم چه به ذهن‌تان رسیده است
به ذهن من هم فوری اشکالی آمد
از مثال‌های ذکر شده
دقیقاً همین اشکال در پاورقی کتاب هم آمده
«شاید مرجّحی بوده و شما متوجّه نشده‌اید؟»
یعنی مثلاً وقتی راه ِ سمت راست را انتخاب کرده‌اید
شاید تجربه به شما نشان داده از سمت راست رفتن مطمئن‌تر است
شاید این راه شباهت‌هایی به مسیرهای قبلی شما داشته
و ناخودآگاه آن را انتخاب کرده‌اید!
شاید این لقمه که برداشتید تفاوت‌هایی با دیگری داشته
که سبب انتخاب شده است!

می‌گوید: «فهذا الردّ غیر وارد»
چون غرض از این مثال‌ها این ادعای وجدانی است
که حتی اگر هیچ ترجیحی در عالم واقع نباشد بین دو چیز
حتی در علم خداوند و علم ملائکه هم ترجیحی بر یکی از آن دو نباشد
کسی که گرسنه است
یا کسی که در حال فرار است
به حکم وجدان متحیّر نمی‌ماند!
این یعنی فعل ِ مبتنی بر سلطنت!

اما اصلاً‌ اختیار یعنی چه
شهید صدر تعریفی هم برای اختیار بر مبنای خود دارد...!

[این بحث را ادامه خواهم داد]
(بر اساس سلطنتی که بر افعال خود دارم! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حل مشکل جبر و اختیار 10 + چهارشنبه 91 اردیبهشت 27 - 3:0 عصر

شهید آسیدمحمدباقر صدر می‌گوید:
این سلطنت یک چیزی است متفاوت از امکان و وجوب
(امتناع هم که عدمی است)
یعنی معتقد به سه مفهوم هستیم؛ وجوب، سلطنت، امکان!

اما این سلطنت چیست؟
سلطنت چیزی است مانند امکان
چون نسبت به وجود و عدم متساوی‌الطرفین است
و چیزی است شبیه به وجوب
چون برای ایجاد بدون ضمیمه کفایت می‌کند
یعنی مانند وجوب
اگر بود موجود می‌کند و دیگر نیاز به چیز بالغیری ندارد
اما این ایجاد متفاوت از وجوب است
چون ضرورتی در خود ندارد
یک جورایی، دیگر باید بگوییم: «إن الشیء لم یوجد إلا بالوجوب أو بالسلطنة»

صدر اولی را همان رابطه علیّت می‌داند
که در تکوینیّات رخ می‌دهد
و دومی را همان فعلی که از واجب‌الوجود سر می‌زند
و از انسان
وقتی عملی را از روی اختیار انجام می‌دهد

آسیدمحمدباقر این‌بار هم از «وجدان» یاری می‌گیرد
بخش سلبی را چون سیدمنیر نشان می‌دهد
این‌که اختیار با علیّت نمی‌سازد
ولی در بخش ایجابی
بحث «سلطنت» را طرح می‌فرماید
و درک آن را بر عهده وجدان می‌نهد
هم در مرحله ثبوتی
و هم در مرحله اثباتی!

مثالی هم برای درک وجدانی بهتر آن دارد:
رغیفَی الجائع و طریقَی الهارب
یعنی...

[ادامه دارد]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
فلسفه سیگار + سه شنبه 91 اردیبهشت 26 - 7:49 عصر

بعد از ظهر بود و قدم می‌زدم
همین امروز...
شهر قم است دیگر
هوا که گرم می‌شود
کسی در آفتاب ِ بعد از ظهرها از خانه بیرون نمی‌آید که
مردم یا شب می‌آیند بیرون
یا صبح
که خنک‌تر باشد

عجله‌ای نداشتم و آهسته می‌رفتم
یک مغازه سیگارفروشی باز بود
کوچک بود و صندلی فروشنده بسیار نزدیک خیابان
رو کردم و پرسیدم: «سیگار خوب هم پیدا می‌شود؟!»
به گمانم پارادوکسی را پرسیده باشم

به سرعت جواب داد: «همه سیگارها خوبند!»
و درس را شروع کرد
این‌که می‌گویم درس
که تا به حال سیگارفروش فیلسوف ندیده بودم
شوخی نمی‌کنم
حقیقتاً قدّ یک فیلسوف ِ اخلاق نظریه‌پردازی می‌کرد!*

از این‌جا شروع کرد که: «همه سیگارها خوب هستند»
«خوبی و بدی نسبی است
سیگار چیزی است که از کارگران و اقشار ضعیف جامعه
تا اندیشمندان و بزرگان گرفتار آنند»

سپس نام چند تن از بزرگان را برد
و نام چند دانشمندی که می‌شناختم
و بعد فصلی مشبَع در خواص سیگار گفت
در خواص که وارد شد
آن‌چنان با اصطلاحات علم طب و پزشکی سخن می‌گفت
که گویی دکتری باشد حاذق
که به عشق هدایت بنی‌بشر
و راهنمایی آنان برای مبادرت به استعمال دخانیات
راه خود کج نموده و دکه سیگارفروشی زده است
خاصیت اپیدرم پوست
تا اتساع رگ‌های بدن
حتی آثار فوق‌العاده‌ای که سیگار برای بانوان در درمان گُرگرفتگی دارد!
چیزهایی که تا به حال حتی به گوشم نخورده بود!

وقتی این مطالب را می‌گفت
تمام ریزه‌کاری‌های علمی‌اش را توضیح می‌داد
از اساس، دلیل بروز هر بیماری را می‌گفت
و این‌که چگونه نیکوتین در درمان آن اثر می‌گذارد!

نمی‌دانستم بخندم یا ...

از ترور سیگار در جامعه سخن گفت
که وقتی پرسیدم: «با بوی بد ِ آن چه باید کرد؟»
گفت: «بوی خوبی دارد، چون در تبلیغاتی که کرده‌اند سیگار را ترور نموده‌اند، بد حس می‌کنید»
و وارد بحث «بوشناسی» شد!

بحث را برد تا بوی موادّی مانند تینر و وایتکس
و تفاوت مردان و زنان را در علاقه‌مندی به بوی این مواد شیمیایی برشمرد
و پس از بیان اختلاف‌های جنسیتی
که سبب موضع‌گیری‌ متفاوت مردان و زنان نسبت به بوی این مواد شده است
شاهد مثال را برگرداند به سیگار
و از آسیب تبلیغ‌هایی که علیه آن می‌شود سخن گفت
یعنی از تأثیر اعتبارات اجتماعی بر ادراکات حسّی هم خبر داشت!

البته در نهایت هم اصرار که باید جانب اعتدال را نگهداشت
همچون طبیبی که نسخه برای بیمار می‌پیچد
دقیقاً اوقاتی که باید به سراغ سیگار رفت را توضیح داد
و تأثیری که می‌تواند در بالابردن راندمان و بهره‌وری بدن داشته باشد
و آثار آن بر روی حنجره اگر زیاده‌روی شود
و ریه‌ها
به مضرّات هم در صورت زیاده‌روی اشاره نمود
کاملاً جدّی و نیکو حرف می‌زد

و من همچنان متحیّر
سخنی نمی‌توانستم گفت
پرسیدم: «این دانش‌ها را از دانشگاهی کسب کرده‌اید؟
آیا استاد دیده‌اید؟
این فلسفه را از کجا فرا گرفته‌اید؟
بچه قم هستید؟
طلبگی نخوانده‌اید؟»
ذهنی پر از سؤال داشتم
که بی‌محابا تیر خلاص را زد و گفت:
«من دنیا را از زاویه همین در ِ مغازه خود می‌بینم
علم همین‌جاست
دانش کف خیابان است
نگاه من به واقعیت از همین منظره است که سال‌هاست از آن به جهان می‌نگرم»**
برگشتم و به خیابان نگاه کردم
از داخل مغازه
فقط چند متر از خیابان دیده می‌شد!

* نگفتم قدّ یک فیلسوف اطلاعات داشت که دروغ نگفته باشم
ولی قدّ یک فیلسوف می‌توانست با مبادی تصوّری و تصدیقی
ایده‌پردازی نماید و نتایج شگفت بگیرد و مخاطب را مات کند!

** او حتی معرفت‌شناسی هم می‌دانست
این‌که تأثیر زاویه نگاه در شناخت انسان چقدر است!

---------------
به یاد سقراط افتادم و افلاطون
و زمانی که سوفسطاییان در کنار خیابان‌ها
کلاس درس برگزار می‌کردند
و پرسیدم: «کلاس فلسفه شما هر روز برقرار است؟»
به سرعت پاسخ داد: «من هر روز این‌جا هستم!»
شاید همّت کنم و یک دور فلسفه‌های مضاف را نزد ایشان درس بگیرم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   121   122   123   124   125   >>   >

شنبه 04 تیر 21

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X