سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

بر دانشجوست که نفسش را به جستجوی دانش عادت دهد و از فرا گرفتن آن ملول نگردد و آنچه را فرا گرفته بسیار نشمارد . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
ما شستیم + جمعه 98 مرداد 18 - 8:7 عصر

«مراقب باش دستشویی رو کثیف نکنی، تازه شستیمش!»
این را سیدمرتضی گفت
به سیداحمد

ولی
دستشویی را که «من» شستم
تنهایی
همین امروز صبح
پس چرا نسبت می‌دهد به «ما»؟!

خب الحمدلله
اثر کرده
رفتار تربیتی‌ام
عمداً
می‌خواستم تا یاد بگیرند
خدا را شکر که گرفته‌اند



از کودکی‌شان این‌طور سخن می‌گفتم
هر وقت کاری انجام می‌دادم
با «ما»:
بچه‌ها خونه رو که جاروبرقی کشیدیم...
اتاق رو که تمیز کردیم...

وقتی کاری که مربوط به خانه بود
به نظافت
به کارهای عمومی منزل
نسبت می‌دادم به خانواده
به همه‌مان
هنوز هم
تا خودشان را داخل بدانند
بدانند مربوط به خودشان است
سهیم هستند
مثلاً:
- سیدمرتضی، امروز اسباب‌بازی‌ها رو مرتّب کردیم، دوباره به هم نریز دیگه!

کودکان وقتی خودشان را
در
تمیزی خانه سهیم بدانند
آن را کثیف نمی‌کنند
مال ِ خودشان است دیگر
کودکان اموال ِ خودشان را دوست دارند! :)

قال مولانا (ع): «مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ، جَادَ بِالْعَطِیَّةِ» (نهج‌البلاغه، ح138)
کسى که یقین به پاداش دارد، در بخشش سخاوتمند است. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
اِسکاد + جمعه 98 مرداد 18 - 5:0 صبح

آری اسکاد
اسم این موشک است
بالستیک و دوربرد
اولین موشکی که انقلاب به دست آورد!



باور نمی‌کردم یک روز ببینم
این‌قدر از نزدیک

این‌ها را اولین بار می‌گفتند از لیبی خریدیم
زمان جنگ با صدام
وقتی خانه‌های شهری را موشک می‌زد
خوب یادم هست
در سوریه هم آموزش دیدیم
برای مقابله به مثل
و حالا

در موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدّس
از نزدیک
وقتی نسل جدیدتر را می‌سازیم
کهنه‌ها دورانداختنی می‌شوند
چه بهتر که در موزه
خیلی ابهت داشت
ساخت کشور دوست و همسایه روسیه!

باور کردنش هنوز هم سخت است
چهل سال گذشته است
و انقلاب
هنوز هست
هنوز...
این خیلی جالب است
انقلاب مردمی مستضعف
بدون سلاح
بدون امکانات
بدون تجربه و دانش اداره یک نظام
یک نهضت
فقط به پشتوانه و هدایت یک مرد الهی
روح الله الموسوی الخمینی

خدا رحمتش کناد
که عزّت را به ما برگرداند
پس از
دویست سال ذلّت و حقارت دوران قاجار و پهلوی
زیر چکمه سربازان انگلیس و آمریکا
خدایا شکرت
این عزّت را از ما نگیر
اگر چه هنوز هم اداره نظام را یاد نگرفته‌ایم!

قال الأمیر (ع): «لَا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَى، وَ کَیْفَ یَقِلُّ مَا یُتَقَبَّلُ.» (نهج‌البلاغه، ح95)
عملى که توأم با تقوا است کم نیست (هرچند ظاهراً کم باشد)، چگونه عملى که مقبول درگاه خداست کم است؟!(ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
شش سال بعد + چهارشنبه 98 مرداد 16 - 5:0 صبح

این است دیگر
رشد این‌طور

همان پارکی که عکس گرفته بودیم
و سه سال بعد هم
شش سال که گذشت
امسال هم



این‌طور بهتر می‌توان دید
تغییر را
هم در بچه‌ها
هم در همان پارک!

هم در من
خوشحال می‌شوم وقتی رشدشان را می‌بینم
و مرور زمان را
این‌که
ده سال است خودم از آن‌ها نگهداری می‌کنم
تنها
به حول و قوه خدا
با موفقیت هم! :))

قال مولانا أمیرالمؤمنین علی (ع): «طُوبَى لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ، وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ، وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ» (نهج‌البلاغه، ح44)
خوشا به حال کسى که (پیوسته) به یاد معاد باشد و براى روز حساب عمل کند. به مقدار کفایت قانع گردد و از خدا راضى باشد. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
کتک ِ پدر + دوشنبه 98 مرداد 14 - 2:20 عصر

پرسشی طرح
شاید برای خیلی‌ها
اولین نیست
آخرین هم نخواهد بود
چه کنیم؟

- پدرش سر یک اشتباه کوچک پسرم را می‌زند، خیلی شدید، خشونتی غیرطبیعی!

اولین مقدمه:
زن یک انسان است
شوهر هم یک انسان است
هر انسانی
اختیار خودش را دارد
ما
انسان‌ها
اختیاردار یکدیگر نیستیم
جز در موارد استثنایی
جایی که قیّم شرعی باشیم

شوهر فرزند را می‌زند
بد هم
یا زن می‌زند
او هم غیر متعارف
زن‌هایی هم هستند که فرزند خود را بد می‌زنند
شاید کم هم نه

مقدمه دوم:
دعوا راه حل نیست
خیابان که نیست
من این مسیر
او در مسیری دیگر
چند ثانیه‌ای ملاقات
بعد هر کسی برود دنبال راه خود
ما
با هم زندگی می‌کنیم
چند سال؟
شاید تا آخر عمر
دعوا بقیه زندگی را خراب می‌کند
مشاجره راه به جایی نمی‌برد
کدورت می‌آفریند و از هم دور می‌سازد

من روانشناس نیستم
جامعه‌شناس هم
این مسأله اصلاً در تخصص من نیست که
ولی
فقط نظر شخصی خودم را می‌گویم
تجربیاتم را
نسخه‌ای نمی‌توانم بدهم برای حل مشکلات
اما حق که دارم نظر خود را بیان کنم!

مقدمه سوم:
انسان چرا یک انسان دیگر را می‌زند؟
دو تا دلیل
یا برای تنبیه
یا برای عصبانیت

می‌خواهد فرزند را تربیت کند
فکر می‌کند با کتک می‌شود
کودک کار زشتی کرده
ظرفی را زده و شکسته
پدر او را می‌زند
به خیال این‌که دیگر نخواهد شکست
دیگر ظرف‌ها امنیت خواهند داشت
زیرا
کودک از کتک خوردن رنج می‌کشد
درد می‌کشد
درد می‌شود کلید ارتباط
شاید هم شرطی شود
دیگر تکرار نکند

اما گاهی فکر تنبیه نیست
عصبانی‌ست
پول داده خریده
یا آرامش خانه به هم خورده
یا قدرتش زیر سؤال رفته
حرفش شکسته
می‌زند تا آرام شود
عصبانیتش رفع شود
تبدیل به سادیسم شده
اصلاً‌ عادت کرده
با کتک زدن عصبانیتش خوب می‌شود

گام اول:
حرف زدن!


با شوهر
وقتی که فرزند نیست
وقتی که فرزند خوابیده
وقتی کسی غیر از شوهر نمی‌شنود:
شما اگه زدیش که تنبیه بشه و دیگه نشکنه
زیاده روی کردی
این به لجبازی می‌افته
دفعه بعد یواشکی به خانواده ضرر می‌زنه
که هم دلش خنک شه
و هم کتک نخوره
اصلاً با زدن که رفتارش اصلاح نمی‌شه
دوازده سالشه
کتک روی بچه به این سن اثر نداره
لج‌بازش می‌کنه

اگر هم زدیش تا دلت خنک شه
خب، خنک شدی؟
اما به این فکر کن
چند سال بعد این بچه جوان می‌شه و قوی
من و تو پیر می‌شیم و ضعیف
اون‌وقت که زور ما به او نرسه
چون بهش زور گفتیم و به زور زدیمش
ممکنه اون ما رو بزنه
یا با کارهاش ما رو اذیت کنه
چون می‌دونه دیگه زورمون بهش نمی‌رسه

گام دوم:
سُر خوردن!


اما اگر شوهر آدم نبود
یا شاید زن هم
چه فرقی می‌کند
آن‌کسی که دیوانه می‌شود و کتک می‌زند
اگر واقعاً سادیست است

این‌بار سراغ فرزند می‌رویم
جایی که پدر نیست و نمی‌شنود:
عزیز دلم
یه چند دقیقه گریه نکن ببین چی بهت می‌گم
مطلب مهمیه
ببین
من چند ساله دارم با پدرت زندگی می‌کنم
یه چیزهایی ازش فهمیدم
شاید اگه روز اول می‌دونستم
قبول نمی‌کردم
ولی
حالا
راه حل را یافته‌ام
من طوری رفتار می‌کنم که گرفتار عصبانیت او نشوم
می‌خوام بهت کمک کنم
بابات به یه چیزهایی حساسه
من بهت یاد می‌دم
می‌گم چه چیزایی
اون کارها رو اگه بکنی
به خطر می‌افتی
مگه بابات چند سال زنده‌ست؟
مگه تو تا کی تو این خونه با ما زندگی می‌کنی؟
چند وقت دیگه سر کار می‌ری
زن می‌گیری و می‌ری
سر زندگی خودت
ولی
این چند وقتی که این‌جا موندنی هستی
من یادت می‌دم چه کارهایی نکنی
و چه کارهایی بکنی
نگران نباش
من این‌جا هستم تا مراقبت باشم
اگه به حرفام گوش بدی
به هیچ مشکلی بر نمی‌خوری!

اما
توقع نداشته باش وقتی بابات عصبانی شد ازت
من طرفتو بگیرم
دوست داری من هم کتک بخورم؟
دوست داری من هم آسیب ببینم؟
دوست داری رابطه من و بابات خراب بشه؟
پس
خودت باید مشکل رو حل کنی
با یاد گرفتن چارچوب‌های رفتاری پدرت

و بعد
کارهایی را که فرزند باید و نباید
یادش می‌دهیم
این‌جا
کتک پدر می‌شود ابزار هدایت ما
فرزند را ما عملاً تربیت می‌کنیم
اگر چه پدرش کتک زده است
و حالا
فرزند به مادر اعتماد می‌کند
کارهای لازم را انجام می‌دهد
مسیر را پیدا می‌کند
کتک هم دیگر نمی‌خورد

نه!
پدر عوضی‌تر از این حرف‌هاست
اصلاً معتاد است
از در می‌آید که بزند
نزند آرام نمی‌گیرد
بهانه و دلیل هم نمی‌خواهد

گام سوم:
مشاوره رفتن!


بعضی‌ها دمدمی هستند
الآن می‌زنند
بعد پشیمان
در پشیمانی سراغش می‌رود:
ببین
هر روز می‌زنی
بعد عذرخواهی می‌کنی
به نظرت حالت خوب است؟
- نه، من دیوانه هستم، مریضم، من...
خب!
بیا با هم پیش یک کارشناس برویم
ما را راهنمایی کند
شاید چند تا قرص و دارو بدهد و خوب شوی
- نه، من می‌ترسم! آبرویم می‌رود!
به کسی نمی‌گوییم
یواشکی
حتی بچه‌ها نفهمند
تازه
تو که می‌گویی مرا دوست داری
دوست داری هر بار از تو کتک بخورم؟
بعد پشیمان بشوی؟
اگر یک‌بار که حالت خوب نیست، زدی و کُشتی چه؟
بعد هم از غصه خودت را می‌کُشی!
پس
بیا برویم مشاور!

نه بابا
این پشیمانی ندارد که
این از آن زنجیری‌هاست
مدام می‌زند و خسته هم نمی‌شود
عذرخواهی هم

گام چهارم:
شکایت بردن!


اگر بشود به خانواده‌اش
اگر نشد پزشکی قانونی و مدرک جرم
دادگاه و شکایت و عریضه نوشتن
دادخواست و پی‌گیری‌های قضایی
طلاق آخرین راه است معمولاً
چاره دیگری نیست
حفظ جان واجب است
زندگی با مرگ نمی‌سازد
قرار نیست که بمیریم
ازدواج کرده‌ایم تا زندگی کنیم!

این را فراموش نکنیم
او یک انسان است
من ارباب او نیستم
چیزی که خیلی از زن‌ها نمی‌فهمند
سر شوهر داد می‌زنند
می‌خواهند رفتارش را عوض کنند
قهر می‌کنند و آزار
خیال می‌کنند حالا طور دیگر رفتار خواهد کرد
خیر
او را از خود دور می‌کنند
مسیر زندگی را به دوراهی می‌کشند

اگر پدر با پسر مشکل دارد
به من چه ربطی دارد
دو تا انسان هستند
خودشان باید با هم کنار بیایند
اما
اگر نگران پسرم هستم
خصوصی باید او را مطلع کنم
یادش بدهم
که چطور کنار بیاید
با مصیبتی که به نام پدر دارد

اگر امروز یاد نگیرد
کنار آمدن با آدم‌های عصبی را
فردا در جامعه
باز هم گرفتار خواهد شد
مگر پدرش تنها عصبی تاریخ است؟!

ما کفیل هم نیستیم
ازدواج که می‌کنیم
صاحب هم نمی‌شویم
این را خیلی‌ها نمی‌فهمند
باید رفتار یکدیگر را یاد بگیریم
رفتار کردن با یکدیگر را
عین دو تا آدم
در کنار هم زندگی کنیم
این رمز جاودانگی رابطه است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
باغ سخنرانی + دوشنبه 98 مرداد 14 - 5:0 صبح

درست مثل برج میلاد
آن‌جا هم که رفته بودیم
جایگاهی برای سخنرانی داشت
این‌جا هم
باغ کتاب
خواستم بروند و صحبت کنند
تا فیلم و عکس بگیرم



می‌خندند
می‌خندیم
همه‌مان
وقتی می‌ترسیم
اسمش را می‌گذاریم «خجالت»

- بچه‌‌ها این اسم واقعی‌اش ترس است
شما می‌ترسید
از این‌که
اگر اشتباه کنید در صحبت
روی سِن
آبروی شما جلوی خیلی‌ها می‌رود
ترس از آبروست

انسان این‌طور است
وقتی می‌ترسد
اگر ترسی اندک باشد و کودکانه
می‌خندد
تا
نشان دهد که تقابلی ندارد
تمایلی به کشمکش
تا
مطمئن شود طرف مقابل برخورد نمی‌کند

- بچه‌ها
نترسیدن و خجالت نکشیدن یک مهارت است
تجربه می‌خواهد
چند بار کاری را انجام دهی و رفتار مردم را ببینی
بازخوردها را
از بین می‌رود
مضمحل می‌شود!

قال أمیرنا (ع): «احْذَرُوا صَوْلَةَ الْکَرِیمِ إِذَا جَاعَ، وَ اللَّئِیمِ إِذَا شَبِعَ» (نهج‌البلاغه، ح49)
بترسید از حمله افراد با شخصیت به هنگام نیاز و گرسنگى، و از حمله افراد پست به هنگام سیرى! (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
فریب ِ فرنگ + شنبه 98 مرداد 12 - 5:0 صبح

شهر فرنگ را یادمان هست
بچه که بودیم
اگر چه
زمان ما تزئینی شده
قبل‌تر
رسالتی بزرگ داشت

امروز ماهواره هست
اینترنت و فضای مجازی
فیلم و عکس
شهر فرنگ دیگر چه کار
اما
یک روزی
فقط شهر فرنگ بود
برای چه؟!



غرب به تحریک نیاز داشت
برای غلبه
برای استثمار
باید شهوات مشرق‌زمین بیدار می‌شد
باید می‌خواستند
غرب را
غربی شدن را
زندگی غربی را
اول هم از رؤسا شروع کرد
شاهان ما را برد و غرب را نشان‌شان داد
ناصر و مظفّر و محمدعلی و احمد را

غرب می‌دانست چه می‌خواهد
او «نیاز» ما را می‌خواست
«جهت نیاز» ما را
این را می‌دانست
اگر
جهت نیاز ما رو به غرب باشد
دروازه‌ها باز می‌شود
و برای باز شدن دروازه‌ها
اول باید چشم‌ها را به سمت خود می‌گشود

شهر فرنگ برای این بود
چون تلویزیون نبود
چون عکس نبود
دست مردم بچرخد و هوس بیافریند
شهر فرنگ ساختند
ابزاری برای تحریک انسان‌ها
آغازی برای غرب‌پرستی

مردم نمی‌دانستند
فکر می‌کردند لذّت می‌برند
یا
اطلاعات‌شان زیاد می‌شود
اما
آن‌چه در دستگاه‌های شهر فرنگی می‌دیدند
زیبایی‌های شهرسازی غرب بود
زیبایی البسه و بی‌حیایی مردمان‌شان
فناوری غرب
تأثیر خود را می‌گذاشت
کم‌کم
تأثیر خود را گذاشت

روزی که غرب آمد
مردم ما
مردم کشور ما
با آغوش باز از او استقبال کردند
او را پذیرفتند
زیرا
قبل از آمدنش
شهوت آن و کشش آن و نیاز به آن آمده بود
غرب با «تغییر ِ نیاز» شرق را تسخیر کرد
دل‌ها را

امروز هم همین
ماهواره برای همین است
کارکرد آن این است
فیلم‌های سینمایی هالیوود
گوشی موبایل و شبکه‌های مجازی
هدفی جز این ندارد
قلب‌ها را تسخیر می‌کند
دانشگاه‌ها را
جوانانی که «باید» برای رفتن به غرب «لهله» بزنند
«عوعو» کنند
با «لاتاری» و قمار برای گرین‌کارت
آرزوی مسافرت
اقامت در غرب
هوس می‌آفریند
تا بخواهند
تا «طلب» پیدا کنند
تا...
تا غرب بتواند راحت بیاید
بدون جنگ و خون‌ریزی
بگیرد و ببرد و نابود کند
کاری که دویست سال با کشور عزیز ما کرد
شهر فرنگ یک روزی این کار را می‌کرد!

قال امیرالمؤمنین (ع): «قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» (نهج‌البلاغه، ح81)
قیمت و ارزش هر کس به اندازه کارى است که مى تواند آن را به خوبى انجام دهد. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
آدمکان ِ الکی + پنج شنبه 98 مرداد 10 - 5:0 صبح

باغ کتاب جذّاب بود
خیلی
برای بچه‌ها
ذوق عجیبی داشتند

اتفاقی رفتیم
در مسیر و برنامه نبود
رفته بودیم پل طبیعت
رد که شدیم
تابلویی جلب توجه کرد

سندباد
علاءالدین
شازده کوچولو
هایدی
بابالنگ‌دراز
جک و لوبیای سحرآمیز
کلاه‌قرمزی و پسرخاله
زورو و گروهبان گارسیا
و خیلی شخصیت‌های دیگر



فضایی بسیار وسیع
اما
تعطیل بود
تعطیل؟!
کتاب‌فروشی‌هایش
بله خب
ما سحرخیز
اول صبح از خانه زدیم بیرون
وقتی رسیدیم
حدود 9 و 10 صبح
باز نکرده بودند

بارها آزموده‌ایم
بسیاری از اماکن شهری
دیدنی و تفریحی
خیلی زود باز شوند 12 ظهر
بیشتر غروب‌ها کار می‌کنند
صبح اصلاً خبری نیست
خیلی از جاها
چون مشتری ندارند

زندگی شهری‌ست دیگر
به سمت «شب‌زی» بودن پیش می‌روند
همه‌شان
همه آن‌هایی که در شهر زندگی می‌کنند
روزهایشان کار برای کارفرما
شب‌شان فقط می‌ماند
برای خودشان و خانواده‌شان

غرب به همین شب‌زی بودنش فخر می‌فروشد
به قول خودشان:
«شهر ما شب‌ها نمی‌خوابد!»
آیا این خوب است؟!
آیا این نشانه خوبی‌ست؟!

این نشانه برده‌داری‌ست
این نشانه استثمار است
این علامتی برای بیماری‌ست
انسان سالم
هر وقت که بخواهد کار می‌کند
هر وقت که بخواهد عبادت
هر وقت هم که بخواهد تفریح
مهمانی می‌رود و دور هم می‌نشیند
پارک می‌رود و از طبیعت لذّت می‌برد
انسان شهری
روزش را قبضه کرده‌اند
گریزی ندارد
چاره‌اش چیست
فقط شب می‌ماند
اختیار ندارد
انسان شهری اختیار خود را تحویل داده است
به که؟!
به آن‌که «حق» دارد برای او تصمیم بگیرد
یعنی
«سرمایه»

تصمیم نهایی با پول است
هر جا درآمد بیشتر باشد
هر وقت درآمد بیشتر باشد
هر شغل که درآمدش بیشتر باشد
هر رشته تحصیلی که درآمد بیشتر داشته باشد
تصمیم با پول است
با سرمایه
اوست که تکلیف می‌کند:
چه بخوان
چه بپوش
چه بخور
کجا برو
کی برو
چه مصرف کن
و چه تولید
و...

اما انسان واقعی
اختیارش با خودش است
نه با پول و سرمایه‌اش
گاهی عشق می‌کند با کاری که درآمدش کم است
با رشته‌ای تحصیلی
چون فقط دوستش دارد
یا
آن را به صلاح آخرت خود می‌بیند
اسیر نیست
آزاد است

خداوند انسان را آزاد آفرید
پول اسیرش کرد!

قال مولانا (ع): «یَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّکْلِ، وَ لَا یَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ» (نهج‌البلاغه، ح307)
داغدار مى خوابد، ولى مال ربوده نمى خوابد. [یعنى مرد بر مرگ فرزند صبر مى کند، ولى بر غارت مالش شکیبایى نمى‌ورزد.] (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
آسان و سخت + سه شنبه 98 مرداد 8 - 5:0 صبح

- «لاغر شدن سخته، چاق شدن که آسونه!»
: «کی گفته؟ چاق شدن هم سخته!»
- «چاق شدن کاری نداره که»
: «نه اصلاً. چاق شدنم سخته»

گفتگوی سیداحمد و سیدمرتضی
بحث‌هایی کودکانه
اما
عمیق و خردمندانه

چه بازار زیبایی دارد قم
همین شهر خودمان
بارها رفته بودیم
یک‌بار هم این‌جا درباره بازار رفتن‌مان نوشته بودم
اما
نمی‌دانستم
جاهایی دارد که ندیده‌ایم

این‌بار مریم را که گذاشتیم کلاس
با بچه‌ها رفتیم
برای چند خرید کوچک
قدم زدیم
و
جاهای عجیبی از بازار را یافتیم



بخش‌های قدیمی
سنّتی
حجره‌هایی از بازار که ندیده بودیم
تیمچه‌هایی شگفت
درهایی چوبی و بزرگ
انگار که صدها سال قدمت داشتند

چقدر سیاحت در گذشته و تاریخ لذّت‌بخش است
لذّت‌بخش
حتی برای بچه‌ها
وقتی خبری از گذشته ندارند!

ماندن در گذشته خوب نیست
تغییر لازم است
آینده را باید ساخت
جدیدتر و بهتر
اما
گذشته «هویّت» می‌دهد
و «تجربه»
و ما
هر دو را لازم داریم
برای این‌که آینده را بهتر از امروز بسازیم!

قال مولا (ع): «وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَکُمْ مِنَ الْمَثُلَاتِ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِیمِ الْأَعْمَالِ، فَتَذَکَّرُوا فِی الْخَیْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ وَ احْذَرُوا أَنْ تَکُونُوا أَمْثَالَهُمْ؛ فَإِذَا تَفَکَّرْتُمْ فِی تَفَاوُتِ حَالَیْهِمْ فَالْزَمُوا کُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ [حَالَهُمْ‏] وَ زَاحَتِ الْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ وَ مُدَّتِ الْعَافِیَةُ بِهِ عَلَیْهِمْ وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ وَ وَصَلَتِ الْکَرَامَةُ عَلَیْهِ حَبْلَهُمْ، مِنَ الِاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ وَ اللُّزُومِ لِلْأُلْفَةِ وَ التَّحَاضِّ عَلَیْهَا وَ التَّوَاصِی بِهَا؛ وَ اجْتَنِبُوا کُلَّ أَمْرٍ کَسَرَ فِقْرَتَهُمْ وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ، مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ وَ تَشَاحُنِ الصُّدُورِ وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ وَ تَخَاذُلِ الْأَیْدِی» (نهج‌البلاغه، خ192)
از کیفرهایى که بر اثر سوء افعال و اعمال ناپسند بر امتهاى پیشین وارد شد، برحذر باشید، حالات آنها را در خوبى و بدى به یاد آرید و بترسید از اینکه شما هم مانند آنان شوید، هرگاه به تفاوت دو حال آنها (پیروزى و شکست) مى اندیشید به سراغ امورى بروید که موجب عزّت و اقتدار آنان شد; دشمنان را از آنها دور کرد; عافیت و سلامت را بر آنان گسترش داد; نعمتها مطیعشان شد و کرامت و شخصیت، رشته خود را به آنان پیوست. عامل این خوشبختى پرهیز از تفرقه، تأکید بر الفت و اتحاد، تشویق یکدیگر به آن و سفارش نمودن به انجام آن بود. از هر کارى که ستون فقرات آنها را در هم شکست و قدرتشان را سست کرد اجتناب کنید: از کینه هاى درونى، بدخواهى، پشت به هم کردن و دست از یارى هم برداشتن بپرهیزید. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
علم برای چه؟ + دوشنبه 98 مرداد 7 - 5:0 صبح

کتب علامه [...] را با شروح [...] گوش می‌کنم.
عده‌ای از گوش کردن به اصوات
[...] منع می‌کنند و می‌گویند ایشان دارای عقایدی می‌باشد که مخالف مسائل اعتقادی ما شیعیان یعنی قرآن و عترت است ... چون در حدی نیستم که بتوانم سره را از ناسره تشخیص دهم پس ممکن است عقاید و افکار ایشان نیز در من تاثیر بگذارد و دچار عقاید خلاف قرآن و عترت شوم.
اساتید دیگری موافق ... هستند و می‌فرمایند ایشان هیچ مشکلی ندارد و عقایدشان هم برخلاف قرآن و عترت نیست و خیلی هم مطالب ایشان خوب است و می‌فرمایند ... گوش کنم و ... ادامه دهم.

با چند گزاره ساده
سعی می‌کنم
آن چه در نظرم آمده را عرض کنم:

1. عمر ما محدود است
2. دانش‌ها گسترده و نامحدود
3. پس: ما نمی‌توانیم به همه علوم دست پیدا کنیم، وقت نمی‌کنیم یعنی!

4. وقتی امکانات محدود است
5. و خواسته‌ها نامحدود
6. پس: ناگزیر به «الگوی تخصیص» نیاز داریم

7. الگوی تخصیص یعنی شیوه اختصاص امکانات به خواسته‌ها

8. هم فلسفه وجود دارد و هم فیزیک
9. یا باید عمر را صرف فلسفه کنم یا فیزیک، یا نسبتی از آن دو
11. من فلسفه را انتخاب می‌کنم
12. شما فیزیک
13. پس الگوی تخصیص من با شما تفاوت می‌کند
14. نتیجه: سرنوشت من با شما متفاوت می‌شود

15. ما انسان‌ها شبیه هم هستیم
16. آن‌چه ما را متفاوت می‌سازد الگوهای متفاوت در تخصیص است

17. الگوی تخصیص مبتنی بر اولویت‌بندی خواسته‌هاست
18. اولویت‌بندی تابع ارزش‌هاست
19. یک نفر آخرت را برتر از دنیا می‌داند
20. دیگری دنیا را برتر از آخرت
21. نتیجه: آن‌ها دو الگوی متفاوت در تخصیص امکانات خود پیدا می‌کنند

دقت بفرمایید
مهم این است که کدام مهم‌تر باشد
نه این‌که یکی به نفع دیگری حذف شود
ما معمولاً سبدی از خواسته‌ها را بر می‌گزینیم
مثال:

ده میلیون پول دارم
دلم ماشین می‌خواهد، موتور می‌خواهد، گوشت، شیر و مسکنی برای اجاره
مهم‌تر برای من کدام است؟
البته مسکن
جایی برای استراحت
امن و راحت
نصف آن را اجاره ماهیانه
بعد شیر می‌خرم
اگر رسید گوشت
اضافه اگر نیاید
حمل و نقل را با اتوبوس انجام می‌دهم

دیگری اما الگویی متفاوت
اول ماشین می‌خرد
اگر اضافه آمد موتور سیکلت
گوشت و شیر هم نمی‌خورد
خانه هم ندارد
شب در ماشین می‌خوابد

نتیجه چه می‌شود؟
تفاوت در الگوی تخصیص آثاری دارد
من سالم هستم
در سلامت جسمی
ولی با اتوبوس رفت و آمد می‌کنم
دیگری اما
اگر چه با خودرو می‌رود و می‌آید
بیمار است
و همیشه آشفته و نگران و به هم ریخته

پس
1. امکانات محدود
2. خواسته‌ها نامحدود
3. نیاز به تخصیص
4. تخصیص محتاج الگو
5. الگوی تخصیص تابع اولویت‌بندی
6. اولویت تابع ارزش‌ها

برگردیم به سؤال
عرفان بخوانم؟
نوارها را گوش کنم؟
کتاب علامه را چطور؟
معرفت است دیگر
آیا معرفت برای من اولویت دارد؟
آیا معرفت عرفانی ارزش است؟

علم برای علم ارزش که ندارد
هیچ چیز برای خودش ارزش ندارد
خداوند از ما عمل صالح خواسته است
نکیر و منکر اعمال را می‌سنجند
نامه اعمال ماست که به دست راست و چپ ما داده می‌شود
این یعنی کارآمدی
علم باید کارآمد باشد
باید به عمل صحیح منجر گردد

آیةالله [...] اهل عرفان بود
آیةالله [...] نیز
من درس اخلاق هر دو می‌رفتم
در مجالس هر دو بزرگوار شرکت می‌کردم
هر دو هم دارای معرفت عرفانی
سال 88 چه شد؟
یکی اسیر فتنه شد و موضع الف
دیگری طرف نظام اسلامی و موضع ب

کتاب [...] را خوانده‌اید
من خوانده‌ام
رفتم مشهد و خدمت بعضی شاگردان [...] رسیدم
آقای [...] عکسی را نشانم داد
[...] از مشهور عرفاست
در آن تصویر، پیراهن سیاه داشت:
«آقا وقتی انقلاب پیروز شد این لباس سیاه را پوشید»
آقا ضد انقلاب تشریف داشتند
و برای پیروزی آن مجلس عزا گرفتند
همین [...]

خب این چیست؟
این حاصل معرفت عرفانی‌ست
من از خود پرسیدم:
معرفتی که واقع را نشان ندهد به چه درد من می‌خورد؟
معرفت باید واقع را نشان دهد
واقع هم که یکی بیشتر نیست
من نمی‌گویم انقلاب بر حق
یا ناحق
ولی
وقتی دو عارف دو موضع خلاف دارند
الف و ب
متضاد با هم
این نمی‌شود
واقع یکی بیشتر نیست
یا این عارف است یا آن
ولی
هر دو معرفت عرفانی دارند
یعنی
عرفان نمی‌تواند واقع را نشان دهد
بلکه
تنها پندار عارف را نشان می‌دهد

عرفان اساساً واقع‌نما نیست
تنها ذوق و سلیقه فرد است
عرفان نوعی ریاضت ذهنی و عملی‌ست
نوعی خلوص است
نوعی فدا کردن و رنج کشیدن
نزد محبوب
قربانی شدن
قربانی کردن هوای نفس
خواسته‌ها
نزد معشوق
نزد دلدار
دلبری‌ست
عرفان اساساً دلبری‌ست
کاری هم با واقعیت ندارد

اصلاً علم نیست
اگر دقت کنیم
به کار گیری کلمات است
واژه‌هاست
رفتارهایی که دل محبوب را نرم کند
ابزاری ندارد تا واقعیت را نشان دهد
تا بسنجد
تا کنترل و ارزیابی کند
اصلاً عرفان ابزاری برای سنجش علمی ندارد
پس
ما هرگز نمی‌توانیم
نمی‌توانیم بگوییم معرفت این عارف درست است و معرفت آن عارف غلط

چنین علمی
اگر مجازاً به آن علم بگوییم
چنین سیره و رفتاری
قابل ارزیابی نیست
و اختلاف در آن
امری ساده و همیشگی‌ست

فلسفه هم همین‌طور است
به همین دلیل اصالت‌ها متعدّد شده
وجود و ماهیت
هیچ‌کدام هم قادر نبوده دیگری را متقاعد سازد
برتری یابد
فلسفه‌های سقراطی
افلاطونی و ارسطویی
ابزاری برای ارتباط با واقع ندارد متأسفانه
همین است که
مدام در قلمرو ذهن می‌گردد

افلاطون معتقد بود
او به مثال‌هایی اعتقاد داشت
مُثُل افلاطونی
او می‌گفت: «ماهیات در خارج از ذهن وجود دارند»
به صورت کلّی
بدوت تشخّص
خب
بر اساس این دیدگاه
او فکر می‌کرد می‌تواند واقعیت را تعریف کند
با حدّ تام
با تعریف

اما
امروز می‌دانیم که نیست
پس
می‌دانیم که این فلسفه‌ها مرتبط با واقع نیست
پس در علم بودن آن‌ها هم تردید است
چون واقع‌نما نیست
علمیّت علم به واقع‌نمایی‌ست دیگر!

خب من وقتم محدود
عمرم محدود
دنبال کارآمدی
علمی که به کارم بیاید
بروم عرفان بخوانم؟
البته که عرفان خوب است
زیرا خلوص مرا بالا می‌برد
عشق‌بازی با محبوب است
خلسه است
رها شدن و غرق شدن در اراده باری تعالی
دیوانگی در فدا شدن
عرفان زیباست
فلسفه هم
همان‌قدر که عرفان روح انسان را غرق در معنویت می‌کند
فلسفه هم
ذهن مرا درگیر می‌کند
سیر و سیاحت افلاطونی
ذهن به پرواز در می‌آید
عقل از خودبی‌خود می‌شود
در محاسبات ذهنی فراوان
لذّت‌بخش
مقدمات و لوازمات عقلی گزاره‌ها

اما
درباره کارآمدی؟
ما کارآمدی می‌خواهیم

من اگر نوارهای درس الف را گوش کنم
قطعاً خیلی خوب است
نوارهای درس ب هم
کتاب‌های جیم هم
شکی نیست
اما
وقتم نامحدود نیست
چه کنم؟
بهتر است هر دو را رها کنم
هر سه را
هر چهار را
هر پنج را
وقتی اولویت‌بندی کنم
سراغ ششمی می‌روم
بله
نوارهای این درس مفید است
به کار می‌آید
مثل علم کلام
مثل علم فقه
مثل علم اخلاق
مثل علومی که جامعه را اصلاح می‌کند
روانشناسی اسلامی
جامعه‌شناسی اسلامی
علوم انسانی‌ای که به امروز ما فایده برساند

من با حرف آن دوستان که می‌گویند این را نشنو آن را بشنو موافق نیستم
خودم هم درگیر بودم
حرف اگر باطل باشد
من که عقل دارم
حرف حق را هم گوش می‌کنم
باطل را هم
من اگر اهل مطالعه باشم
دقیق باشم
حرف هر دو را گوش کنم
چرا از باطل پیروی کنم؟
فتنه در جایی‌ست که حرف حق را نشود شنید
زیرا
باطل فضا را پر کرده
غبار آلود
دسترسی به حق کم شده
اما
اگر حق این‌ور میز
باطل آن‌ور میز
هر دو را که ببینی و مقایسه کنی
فرصت برابر
حق آشکار می‌شود
اصلاً حق نمی‌تواند در برابر باطل شکست بخورد
اگر
باطل حق را پنهان نکند و حیله‌گری ننماید
در شفافیت
ما باید بدانیم
همیشه و پیوسته حق آشکار می‌گردد

حقیر معتقدم اصلاً برای یک محقق
کسی که علاقه به دانستن دارد
دانستن هر دو طرف ماجرا مهم است
زیرا
حق را اگر در کنار باطل نشنوی
همیشه در تردید هستی:
«نکند یک حرف حقی هم آن سو باشد که ندیده باشم!»
اصلاً یقین ما به حق هم خدشه‌دار می‌شود
یقین‌مان کم می‌شود
ایمان باید با اختیار باشد
دعوت است
از هر دو طرف
دعوت به حق
دعوت به باطل
انسان باید بفهمد و انتخاب کند

اگر من فقط حق را بشنوم
دیگر انتخاب نیست
اختیار نیست
دینی‌ست که ارثی‌ست
او بودایی‌ست
چون پدرش بودایی‌ست
من مسلمان
چون پدرم
این اجر و مزد دارد؟
خدا بهشت را و پاداش را برای این جبر عطا می‌کند؟!
«لا اکراه فی الدین» توجه به همین اختیار است

اما
شنیدن ادعای حق و باطل که این‌همه وقت نمی‌خواهد
عمرم را آیا باید صرف کنم تا تمام نوارهای تمام دروس عالم را بشنوم؟
خلاصه‌اش پیدا نمی‌شود
مقاله‌ای که به اجمال نظریات ایشان را بگوید
هست
معمولاً هست
متونی که ما را از ساعت‌ها گوش کردن به نوار معاف نماید

ما وقت نداریم
داریم
ولی کم داریم
عمر محدود
خواسته‌ها نامحدود
کسانی هستند که بیشتر از ما زحمت می‌کشند
جاهای خوب بهشت را آن‌ها می‌برند
ما جا می‌مانیم
اگر عمرمان را صرف درگیری‌های بین علما کنیم
که هیچ سودی ندارد
علم‌هایی
که کارآمدی ندارد
دارد؟!
اگر دارد چرا برای خود آن‌ها نداشت
که این‌طور با هم به اختلاف نیافتند؟!
چرا نمی‌توانند با هم گفتگو کنند؟
چرا از هم فرار می‌کنند؟
اگر علم آن‌ها به واقعیت مرتبط بود
آن را ابراز می‌کردند
بهترین موضع هم در مناظره و گفتگو
اما
از هم دوری می‌کنند
زیرا
هیچکدام نمی‌تواند مبنای خود را برای دیگری اثبات کند
این علوم
فقط در دوری از هم می‌توانند زیست کنند
زیرا
دسترسی به واقعیت ندارند
ابزاری برای استدلال علمی!

با مطالعه‌ی فرمایش شما به این نتیجه رسیدم که عرفان که علم نیست و واقع را به ما نشان نمی‌دهد، فلسفه هم نیز همینطور، فقه نیز واقع را به ما نشان نمی‌دهد چراکه اگر مشخص بود اختلافی بین فقها و فتاوی آن‌ها نبود پس آن‌ها نیز واقع را نمی‌دانند، اخلاق هم دارای همین شاخصه است زیرا آن دو بزرگواری که فرمودید آیت‌الله [...] و آیت‌الله [...] هم یکی طرفدار فتنه 88 شد و دیگری مخالف پس این دو نیز واقع را نمی‌دانستند پس اخلاق نیز واقع را نشان نمی‌دهد، تفسیر قرآن نیز همینطور است و آیت‌الله [...] نیز همین مطلب را عنوان می‌کنند و می‌گویند کسی واقع را نمی‌داند چراکه واقع در لوح محفوظ است و فقط آن 14 نور واحد به آن دسترسی دارند که ما نیز به بقیةالله الاعظم عج دسترسی نداریم که واقع را از اوبپرسیم و ایشان می‌گوید هرکس هرآنچه برایش با دلیل به اثبات رسیده (این دلیل از نظر ایشان سیر منطقی عقل است) او را به سعادت می‌رساند زیرا نزد خداوند داشتن دلیل شرط است چراکه در جاهای مختلف قرآن خداوند می‌فرماید "قل هاتوا برهانکم" خداوند دلیل می‌خواهد هرچند که مطابق با واقع نباشد زیرا همانطور که عرض کردم واقع در لوح محفوظ و از دسترس ما خارج است و با این حساب او نه تنها معذور بلکه مأجور هم هست.
سوال؟
1-پس ما باید چی کار کنیم؟
الان عرفان و فلسفه که مرا به واقع نمی‌رساند و بقیه هم که حقیر عرض کردم پس من دنبال چه علمی برم که مرا به واقع برساند؟ آیا واقعا علمی هست که ما را به واقع برساند؟ اگر نیست پس چه کنیم؟ با این تناسب که علمی نیست ما را به واقع برساند آیا همین عرفان و فلسفه که علاقه‌مند به آن‌ها هستم بهتر نیست؟ و اگر بهتر است آیا اصوات آقای [...] خوب است یا بد؟ با دلایل دو گروه گوش کنم یا نکنم؟
2-از طرف دیگر این‌که هم حق را باید گوش کرد و هم باطل را اما این اساتید مخالف که می‌گویند اصوات [...] را گوش نکنم دلیل و استنادشان به این است که می‌گویند حقیر علمم زیاد نیست و قدرت تشخیص درست از نادرست را ندارم و برای همین همه‌ی صحبت‌های ایشان را حمل بر صحت می‌کنم و در ذهنم می‌نشیند و معتقد به آن‌ها حتی مطالب نادرست‌ می‌شوم ولی اساتید دسته‌ی موافق می‌گویند همه دارای مطالب درست و غلط هستند و فقط معصومین ع بری از خطا هستند و آقای [...] بیشتر مطالب‌شان خوب و صحیح است پس برو گوش کن.

- از این‌که
بیانم روشن نبود
عذر می‌خواهم

آن‌چه می‌خواستم عرض کنم
این‌که
علم برای علم ارزش ندارد
دانش برای دانش
ارزش علم به عمل است
به کارآمدی آن
و هر علمی
کارآمدی خاص خود دارد

فیزیک
برای ساختن فناوری‌های جدید
شیمی
برای تولید مواد و ماتریال‌های تازه
فقه
برای دستیابی به احکام شرعی
مصالح و مفاسد
اخلاق
برای اصلاح رفتار

هر علمی کارآمدی خود را دارد
و انتخاب کارآمدی
تابع ارزش‌هاست

انسانی که آخرت برای او مهم است
دنبال عمل صالح است
می‌داند که دنیا رفتنی‌ست
نابود شدنی
نماندنی
او آخرت را با عمل صالح می‌سازد
آن‌طور که خداوند در قرآن راهنمایی فرموده
و عمل صالح
از کدام علوم بیرون می‌آید؟

عرض حقیر بیشتر ناظر به این مطلب
که «معرفت بماهی معرفت» چه ارزشی دارد؟
واقع‌نمایی
کدام علم واقعیت را نشان می‌دهد؟
هر انسانی دنبال مصالح خود است
آن‌چه برای او بهتر باشد
این همان ارزش‌هاست

بحث مصداقی را رها کنیم
عرفان یا فلسفه یا فقه یا اخلاق یا تفسیر
یا کلام و اعتقادات
اصلاً بحث مصداق نیست
بحث کلّی‌ست:
1. ما وقت کم داریم
2. ما به عمل صالح نیاز داریم
3. ناگزیر به اولویت‌بندی هستیم
4. پس: هر علمی که ما را بیشتر پیش ببرد مفیدتر است

حالا اگر با نوارهای درس الف می‌شود
یا با جزوات درس ب
با هر کدام
مسأله این است
این دیگر تکلیف هر فرد است
تشخیص دهد و عمل کند
تشخیص هم بخشی از تکلیف است
فقط
فقط کودکان هستند که ما برایشان تصمیم می‌گیریم
اما
انسانی که به سن اختیار رسیده است
کسی حق ندارد برای او تصمیم بگیرد
زیرا
تصمیم گرفتن بخشی از تکلیف و وظیفه خود اوست
به همین تصمیمات است که عقاب می‌شویم
یا تشویق

مهم این است که در مسیر «عمل صالح» پیش برویم
علم را برای این بخواهیم
کلمه کلمه‌اش را
علم را برای شهرت نخواهیم
علم را برای علم نخواهیم
و گرنه به فرمایش امام راحل (ره) علم حجاب است
حجاب بزرگ!

در پناه خدا


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
شیفون + یکشنبه 98 مرداد 6 - 5:0 صبح

کیک که یک مدل نیست
من خیال می‌کردم
این‌طور یاد گرفته بودم
از این برنامه‌های تلویزیونی
همیشه می‌گفتند «اسفنجی»
فقط همین

دبیرستان
سال 72
برنامه سیمای خانواده
همیشه اسفنجی
درست یادم هست
بارها پختم
شش زرده را با شکر هم می‌زدم
شش سفیده را جدا
با لیسک مخلوط
آرد مخلوط با بکینگ‌پودر هم اضافه
همین
اما...

امروز که دخترم دوره کیک‌پزی را تمام کرده
خبرهای جدید آورده:

کیک بر چهار نوع است
خود بدنه اصلی آن
پیش از تزیین:
1. اسفنجی
2. دانمارکی
3. شیفون
4. فاش

طعم‌های مختلف دارند
بافت‌های متفاوت
مزه هر کدام فرق می‌کند
این یکی را بر مبنای شیفون ساخت



روش‌های نوین
چیزهایی که ندیده بودم
نشنیده حتی
مثل همین شیوه بریدن

نخ برداشته
دور تا دور کیک
گره زده و کشیده
کیک را از وسط برش زده
چقدر هم صاف و تمیز! :)

دنیا تغییر می‌کند
جریان دارد
حرکت
خوب یا بد
ثابت نیست
آماده باید باشیم
شوکه نشویم
در تغییرات
زمام امور از دست‌مان در نرود
مقهور زمانه نگردیم
پاسخ داشته باشیم
راه حل

ندارند
مشکل این است
بعضی از کارشناسان و نخبگان ما
هماهنگ با تغییر نشده
این شده که کار از دست‌شان رفته
امور از مسیر درست خارج شده
نمی‌توانند جمعش کنند
نه این‌که بد باشند
راه درست را بلد نیستند
چه کسی بلد است؟!

قال الأمیر (ع): «أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ، وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِی الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْکَانِ» (نهج‌البلاغه، ح92)
بى‌ارزش‌ ترین دانش‌ ها آن است که تنها بر زبان متوقف شود (و در عمل ظاهر نگردد) و پرارزش‌ ترین دانش‌ها آن است که در اعضا و ارکان بدن آشکار شود. (و دارنده‌اش آن را در زندگى خود به کار بندد). (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   41   42   43   44   45   >>   >

دوشنبه 04 اردیبهشت 22

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X