بر [شمار] برادران خود بیفزایید ؛ زیرا هرمؤمنی را در روز قیامت، شفاعتی است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
کادوی روز معلم + پنج شنبه 97 اردیبهشت 13 - 7:0 صبح

هر سال مکافات شده
قبلاً این طور نبود
وقتی ما کودک بودیم

هر خانواده مسئولیت خود را داشت
برای هر فرزند
هدیه‌ای ساده
کادویی که دانش‌آموز خود به دست معلّم می‌داد
شاید نه خیلی گران‌بها
اما آموزنده

از وقتی کودکانم مدرسه‌ای شدند
هر سال جریان است
یکی دو هفته‌ای درگیری
میان اولیاء
یکی بانی می‌شود
پول جمع کردن
بحث سر مبلغ است
کدام ولی راضی‌تر از معلّم
کدام کم‌تر
یکی پنج تومان بیشتر نمی‌پذیرد
دیگری بیست تومان پیشنهاد می‌کند
هدف؟
کیک و بستنی و شیرینی برای پذیرایی از بچه‌ها
یک کارت هدیه
یا ربع سکه هم برای معلّم!



ما اما...
ما در کنار تمام این بازی‌ها
واقعاً بازی
شورا بازی
وقتی که مادرها معمولاً هدر می‌دهند
برای جلب توافق سی چهل ولی
کار خود را انجام می‌دهیم
به روش خودمان!

اهمیتی به بحث‌ها و دعواها نمی‌دهم
مشارکتی هم نمی‌کنم
البته وقتی به مبلغی برسند
توافق نهایی که باشد
ملتزم می‌مانم
به هدف این‌که وحدت نشکند
سهم خود را پرداخت می‌کنم
برای هر کدام از فرزندان مستقل
ولی کار برای‌مان تمام شده نیست

امسال مثل هر سال
چهارتایی رفتیم لوازم‌التحریری محل‌مان
سهم هر کدام را ده هزار تومان قرار دادم
توافق کردیم خودشان انتخاب نمایند
بر اساس تشخیص خودشان

یکی خودکار رنگی
یکی لاک غلط‌گیر
یکی روان‌نویس
هر کدام هر چه بپسندد
تا سقف تعیین‌شده

در خانه کادو کردیم
بسته‌بندی زیبا
جعبه‌ها را خودمان ساختیم
با مقوا
نوشته‌های روی بسته نیز از خودشان
با خط خودشان

این‌ها ارزش دارد
ارزش آموزشی
ارزش فرهنگی و تربیتی
اخلاق می‌سازد
و گرنه پولی که کودک نبیند و نشنود و بی‌خبر
ولی بدهد و نماینده بخرد و معلّم تحویل بگیرد
این چه سودی برای دانش‌آموز و روند تعلیم و تربیت وی دارد؟!

پ.ن.
حالا بیا و ببین مادرها چه بحث‌هایی سر کیک دارند
این‌که از کدام شیرینی‌فروشی بخرند و چند کیلو باشد و ...
سکه پارسیان باشد یا ربع سکه و ...
ای بابا...
کار مهم‌تر از این ندارند یعنی، تا انجام دهند؟!
چقدر در زندگی اصل‌ها را فدای فرع‌ها کردیم؟!
بس‌مان نیست؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
بحران ِ همکاری + چهارشنبه 97 اردیبهشت 12 - 5:0 صبح

بحران؟!
مگر همکاری بحران‌زاست؟!
گاهی هست
وقتی به بیکاری منجر شود!

چند ماه پیش بود
رفته بودیم مدرسه مریم
من و سیداحمد
جلسه اولیاء و این‌جور چیزها
چشمم به دیوار افتاد
چند هلال ماه
و عکس‌های کودکان
نوعی تشویق
در ازای تلاش
در ذهنم جرّقه زد
از سیداحمد پرسیدم:
«می‌خوای یه همچین چیزی درست کنیم تو خونه؟»
با شدّت قبول کرد
نه فقط قبول
که پی‌گیری...

یکی دو ماهی گذشت
اراده جدّی نداشتم برای آن
ولی اصرار سیداحمد
تا روزی که آن صورتک‌ها را درست کرد
و بچه‌ها رنگ‌آمیزی



- بچه‌ها موافقید برای هر کار خوب یک امتیاز بچسبونیم روی صورتک‌ها؟!
«جایزه هم دارد؟!»
سیدمرتضی پرسید
و پاسخ دادم: خب معلومه، بدون جایزه که نمی‌شه!

حالا استقبال از هر سه
مصرّ بودند
رقابت
رقابت انرژی می‌دهد
قدرت بر حرکت
موتور محرّکه کودکان است
تلاش برای
خودبرترسازی!

فقط چهار روز
یا پنج
بیشتر نتوانستم تحمّل کنم
از گرفتاری حاصل از این پروژه! :(

دیگر داشت دعوا می‌شد
یکی لباس را ماشین می‌ریخت
دیگری آویزان
دیگری جمع
جاروبرقی هر روز
یکی شیشه ماشین را
دیگری آینه
دیگری اسباب‌بازی‌ها را مرتّب
سفره را پهن می‌کردند
ظرف‌ها را با زور می‌شستند
مجبور بودند قرعه‌کشی کنند
از بس هر سه مشتاق کار

نشد
اجازه ندادم
متوقف کردم
یک هفته بود هیچ کار نکرده بودم
جز پخت غذا
همه کار را آن‌ها می‌کردند
داشتم تنبل می‌شدم
تنبل
و چاق‌تر
و این خطرناک است
کمکاری
کمکاری ناشی از همکاری!

بحران را درک کردم
یاد مادر بزرگم افتادم
هشت فرزند داشت
خب کارها را آن‌ها می‌کردند
زمان قدیم این‌طور بود
بیشتر کارها با فرزندان
بنده خدا زمین‌گیر شده بود
همیشه نشسته و دستور به این و آن

انسان تنبل می‌شود
زود عادت می‌کند
من از نفس خودم ترسیدم
از این‌که چهار پنج روز بیکار مانده‌ام

«بچه‌ها این دوره تمام شد، برویم جوایز را بخریم!»
خوشحال
رفتیم لوازم‌التحریری
برای هر کدام یک دفتر خاطرات زیبا
قفل‌دار
در رنگ‌های مختلف
با قیمت‌های متفاوت
نفر اول سیدمرتضی بود
بیشتر از همه برچسب گرفته
واقعاً بیشتر کار کرده
باورم نمی‌شد
چقدر ظرف شست این کودک سوم دبستانی من!



دوم سیداحمد
و نفر آخر...
خب معلوم است دیگر
کمکارترین فرد خانواده! :)

از دوره بعد که پرسیدند
گفتم کمی استراحت کنید
خیلی خسته شدید این هفته
همین شد و گذشت
فراموش کردند
نسیان ِ مرور زمان
و فعلاً قصد ندارم دوره دوم «همکاری» را شروع کنم
خیلی خطرناک است
هم برای جسمم و هم برای جیبم! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - کار 38 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
شلختگی ِ هنر + سه شنبه 97 اردیبهشت 11 - 6:0 صبح

هنر اساساً نظم است
حتی اگر بی‌نظم به نظر برسد
پیکاسو هم در کنه تمام زشت‌کاری‌هایش
نظمی منظور داشت
که اگر نداشت
به مذاق بعضی زیبا نمی‌رسید

و در ورای این نظم
بی‌نظمی رخ می‌دهد
نمی‌شود که ندهد
مثل آشپزی
مثل نقاشی
مثل هر کارخانه‌ای

بیرون و درون متفاوت
غذا هر چه زیباتر
دلنشین و لذیذ
آشپزخانه به هم ریخته‌تر
جز این نمی‌شود اصلاً
یا داخل کارخانه
باور کردنش سخت است
کالایی به این زیبایی
در محیطی این‌قدر شلوغ و به هم ریخته و ظاهراً نامرتّب
کارگاه هر نقاشی را که ببینی
همین‌طور



مقوایی برای طرح جابر گرفته بود
یکی از هم‌کلاسی‌های مریم
خواست تا کمکش نماید
خودش نتوانسته
گروه شدند
باز هم کم‌کاری
مقوا بر جای ماند
مدتی کناری افتاده
وقتی بیکار شد
رنگ دادم تا نقاشی کند
در حیاط
پس از اتمام کارش
صحنه‌ای را دیدم که در تصویر فوق مشاهده فرمودید!

شلختگی ِ هنر را همه‌جا می‌شود دید
یک‌سو زیبایی
دیگرسو به هم ریختگی
مثل کولر گازی می‌ماند هنر
یخچال و فریزر هم همین‌طورند
گرما را از یک طرف گرفته
سمت دیگر رها می‌کند
اگر یک طرف گرم است
طرف دیگر سرد
مثل قانون بقای ماده و انرژی
نظم از جایی به جای دیگری منتقل می‌شود
از محیط
به محصول کار هنرمند!

پس نه بر نظم جهان می‌افزاید
و نه از نظم آن می‌کاهد
پس هنر واقعاً چه چیزی به جهان اضافه می‌کند؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - هنر 24 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اولین نرم افزار من 6 + دوشنبه 97 اردیبهشت 10 - 9:0 صبح

طولانی شد
می‌خواستم در چند سطر تمامش کنم
هی ادامه پیدا می‌کند
خلاصه می‌کنم

خلاصه این شد که دست به مداد شدم
و کاغذ
شروع کردم به کدنویسی
و این برنامه را طراحی کردم



روی کاغذ
ابتدا فقط روی کاغذ
بعدتر فرصتی شد که اجرا شود
برنامه‌ای که از فارسی‌ساز نور استفاده می‌کرد
مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی
نرم‌افزار قرآنی تحت داس ارائه کرده
پس از خروج از برنامه
نیمه دوم کدهای اسکی را فارسی باقی می‌گذاشت *
پس از اجرای آن
برنامه من که اجرا می‌شد
تماماً فارسی
بازی‌ای که هیچ کم و کسری نداشت



آن بالا «به نام خدا» نوشته
سمت چپ محیط بازی
سمت راست راهنما
سه جعبه که یکی رنگ‌ها
نسبت رنگ مهره‌ها به اعداد روی صفحه کلید
توصیف رنگ‌های پاسخ
و چهار کلید میانبر F1 تا F4

این نخستین برنامه کاملی بود که نوشتم
فیلم زیر نشانش می‌دهد

...
[دانلود فیلم]

سال 1375
فقط 17 سال داشتم
زمانی که نخستین برنامه رایانه‌ای خود را طراحی کردم
این هم کد برنامه
دقیقاً همانی که آن دوران نوشتم
همان زمان روی فلاپی دیسک ذخیره کردم
و هنوز دارمش!

غرض؟!
این‌که خودنمایی کنم؟!
بگویم من کذا و کذا؟!
پناه بر خدا
این کار خیلی مذموم است
و خودخواه
متکبّر
فخرفروشی پایانی جز جهنم ندارد
غرض نشان دادن بیچارگی امروز است
روزی که دسترسی به رایانه نبود
این بود
می‌شد این باشد
امروز که هست چه؟
کدام جوان ما دست به تولید می‌زند؟
برنامه می‌نویسد؟
کدام جوان می‌تواند اصلاً؟

چرا نمی‌تواند؟!
زیرا بازی نمی‌گذارد
فیلم نمی‌گذارد
موسیقی نمی‌گذارد
شبکه‌های اجتماعی نمی‌گذارد
شرکت‌های بزرگ دنیا ما را مصرفی نگه داشته‌اند
اجازه تولید نمی‌دهند
با حجم انبوه نرم‌افزارهایی که به حلقمان می‌ریزند
حق برنامه‌نویسی را از ما نگرفته‌اند
ولی حس آن را گرفته‌اند
دیگر جوان ما به فکر تولید نمی‌افتد
و این خوب نیست

برای توجه دادن به این مطلب بود که نوشتم
و این همه وقت شما را گرفتم
پوزش!

* البته در نسخه اولیه‌اش
بعد در نسخه بعدی کاری کردند که دوباره کدهای اسکی به جای خود بازگردند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اولین نرم افزار من 5 + یکشنبه 97 اردیبهشت 9 - 7:0 صبح

نرم‌افزار من کار کرده بود
نه
نمی‌شود گفت نرم‌افزار
یک آزمون ساده بود
آزمونی برای توانایی
این‌که بدانم می‌توانم

اما چطور؟!
چطور شد که بدون خطای منطقی کار کرد؟
زیرا برنامه قبلاً اجرا شده بود
کجا؟!
در ذهنم
من احساس کردم یک توانایی پیدا کرده‌ام
بعد از مطالعه آن همه کتاب
توانایی در اجرا
اجرای کدهای زبان‌های برنامه‌نویسی
من می‌توانستم متغیّرها را در ذهنم مقداردهی کنم
محاسبه نمایم
خط به خط
و برنامه را
درست همان‌طور که کامپیوتر اجرا می‌کند
و این برایم جذّاب بود

دیگر خود را برنامه‌نویس تصوّر می‌کردم
و بعد از آن جلسه
آن کارگاه موفق
آن کار عملی
اراده کردم یک برنامه واقعی بنویسم
و رفتم سراغ واقعیت‌های زندگی

بازی
این اولین چیزی بود که به ذهنم خطور کرد
ولی هر بازی‌ای
به نظرم نیاز به هوش مصنوعی داشت
اگر قرار بود طرف مقابلت ماشین باشد

کتابی درباره هوش مصنوعی خوانده بودم
ولی آمادگی کاری به آن گستردگی را نداشتم
به بازی‌های ساده‌تر فکر کردم
بازی‌ای که خودم داشتم
فکر بکر
بازی‌ای که نیازی به هوش نداشت
طرف مقابل فقط مقایسه می‌کرد
کاری که ماشین هم به راحتی می‌تواند انجام دهد

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اولین نرم افزار من 4 + شنبه 97 اردیبهشت 8 - 2:0 عصر

معلّم متوجه اضطرابم شد
این‌که نیاز دارم تنها کار کنم
این‌که به جای چند برنامه ساده
جمع و تفریق اعداد
حجم زیادی کد همراهم آورده‌ام
کمکم کرد
او را شریک دو نفر دیگر کرد
و مرا تنها
اجازه داد با یک کامپیوتر مستقل کار کنم

خیلی طول کشید
خاطرم هست که دقیقاً 45 دقیقه شد
فقط تایپ
حرف به حرف
کاراکتر به کاراکتر

آیا باید اجرا می‌شد؟
آیا نیاز به دیباگ و رفع خطا نداشت؟
خطا زد
چند مورد
ولی همه غلط تایپی بود
نه منطقی
کاراکترهایی که اشتباه وارد کرده بودم
اصلاح شد
و این‌بار
کلید F5 را که زدم...

کامپیوتر شروع کرد به بوق زدن
آن روزها کارت صوت هنوز نیامده
شاید اصلاً اختراع هم نشده
تنها منبع صوتی رایانه یک بوق کوچک بود
حتی بلندگو هم نه
بوقی که یک Beep می‌کرد
همین
و من
در انتهای هر مرحله از نگارش واژه «مهدی»
یک بوق گذاشته بودم
جایی که توپ تغییر جهت می‌داد

مسئول کارگاه عصبانی
دادزنان از ته سالن آمد
خیال می‌کرد آسیبی به یکی از دستگاه‌ها وارد آمده:
«دستگاه کی گیر کرده، باز شما چیکار کردید با دستگاه؟!»
نزدیک که شد
بلند شدم از جایم و نشان دادم
معلّم هم آمد
نه
همه بچه‌ها
یک آن همه جمع شدند
تمام سی چهل هم‌کلاسی
متحیّر نگاه می‌کردند

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اولین نرم افزار من 3 + جمعه 97 اردیبهشت 7 - 6:0 عصر

یک ترم یعنی سه ماه
تقریباً یعنی
سه ماه کلاس کامپیوتر
بدون حتی یک کامپیوتر
تماماً تئوری
چرا؟!
چون دبیرستان شهید عموئیان کامپیوتر نداشت
فقط منطقه
منطقه 4 آموزش و پرورش داشت
یک سالن با ده دوازده رایانه
یک‌بار قرار شد برویم کار عملی
فقط یک‌بار
و من برای این یک‌بار خیلی آماده بودم

روی کاغذ برنامه‌ای نوشتم
یک دایره با چند خط درون آن
برای این‌که تداعی حرکت نماید
چیزی مثلاً توپ
رنگ قهوه‌‌ای
گوشه سمت چپ تصویر
حرکت می‌کرد
به محض اجرای برنامه
در محیط QBasic
تنها زبانی که می‌توانستیم کار عملی خود را با آن انجام دهیم
ردّی از خود بر جای می‌گذاشت
ردی که نامی را می‌نوشت
«مهدی»

و به محض پایان
تانکی پایین صفحه پدیدار می‌شد
نه دقیقاً
چند بیضی و مستطیل
و با زدن کلید Enter
گلوله شلیک می‌کرد
مسیر حرکت گلوله کاملاً یک سهمی بود
مسیر دقیق پرتابه
معادله ریاضی آن را دقیق محاسبه کرده بودم
هنگام برخورد به زمین نیز منفجر می‌شد
دایره‌ای که بزرگ می‌شد و بعد حذف

کجا؟
همه روی کاغذ
امکان تست که نداشتم
دیباگ
فقط روی کاغذ کدهای بیسیک

اتوبوس آمد و رفتیم
تعداد زیاد
هر دو نفر یک رایانه
اجازه خواستم کدها را وارد کنم
تایپ نمی‌دانستم
یک به یک حروف
انگلیسی همه
بغل دستی پس چه کند؟
او هم از این کامپیوتر سهم داشت

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اولین نرم افزار من 2 + پنج شنبه 97 اردیبهشت 6 - 2:0 عصر

چه بگویم
خواستم مختصر بنویسم
طولانی شد
دست به صفحه‌کلید حرکت است
نمی‌شود متوقّف کرد دیگر

بله نشد
نمی‌شد یعنی
قیمت بالا
کجا می‌شد کامپیوتر تهیه کرد؟
این شد که به مطالعه سپری کردم
درباره‌اش
ما لایدرک کلّه
لایترک جُلّه
کتاب خواندم

دبیرستان بیشتر
کتاب‌های رایانه‌ای را قرض
مطالعه در هر زبانی
یادم هست که فورترن و پاسکال و سی و بیسیک و کوبول را خواندم
از اول تا آخر
کتاب‌هایشان را
داس پنج و حتی اسمبلی
بسیار نزدیک به زبان ماشین
اتوکد و زبان اتولیسپی که در آن اجرا می‌شد
زیاد
اوقات فراغتم کلاً
ولی هنوز پشت دستگاه کامپیوتر ننشسته بودم

نظام جدید آموزشی
دبیرستان
سه واحد کامپیوتر گذاشتند
معلّم نبود
آموزش دادند و راه افتاد
معلّم هندسه سال قبل
معلّم کامپیوتر امسال!

مبانی را به اضافه بیسیک
کتابی که در دبیرستان می‌خواندیم
و معلّم گرامی
هنوز نه مسلّط کاملاً
گاهی در پاسخ می‌ماند
به پرسش‌های دانش‌آموزان کنجکاو
و چه می‌شد؟
حدس بزنید!

یادم هست
دستور INPUT را آموزش داد
یکی پرسید که اگر بعد از دستور نقطه ویرگول بگذاریم چه
به جای ویرگول؟
بنده خدا نمی‌دانست
مثل بارهای قبل
رو به من کرد و گفت: شما بگو!
«مکان‌نما برای گرفتن اطلاعات به خط بعد منتقل نمی‌شود»

آن درس را 20 گرفتم
و معلّم گفت نیازی نیست در کلاس شرکت کنی
ولی من تا آخر ترم کلاس رفتم
خصوصاً آن یک‌باری را که قرار شد دست به کامپیوتر واقعی بزنیم!

خواهم گفت
ماجرای جالبی دارد

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اولین نرم افزار من 1 + چهارشنبه 97 اردیبهشت 5 - 3:0 عصر

ده سالم بود که شیفته رایانه شدم
آن روزها کامپیوتر می‌گفتند
در تلویزیون دیدم
برنامه‌ای در شبکه دو
مستندی
معرفی مختصری
می‌گفت با کامپیوتر هر کاری می‌شود کرد
به هر دستگاهی قابل اتصال است
و همه چیز زندگی را می‌تواند مدیریت نماید

خواستم
برادرم طرف من بود
دانشجوی فیزیک امیرکبیر
فورترن می‌خواند
زبانی برای برنامه‌نویسی‌های بیشتر مهندسی
خطوط دستور را پانچ می‌کرد
روی کارت‌هایی که از دانشگاه می‌خرید
کارت‌ها را تحویل بخش انفورماتیک دانشگاه می‌داد
دستگاه کارت‌خوان می‌خواند
دستورها اجرا
اگر خطا نداشت
یک پرینت روی کاغذهای بزرگ پهن
چند خط به عنوان نمودار
یا اعدادی به عنوان نتایج
همین
رایانه‌ای به غایت بزرگ

برادرم قیمت گرفت
بالاترین چیزی که می‌شد خرید
بهترین 486 بود
با 90 مگابایت هارد
و حداکثر 4 مگابایت رم
قیمت چند؟
یک میلیون و پانصدهزار تومان
کی؟
سال 1367
زمانی‌که یکی از آشنایان ما
خودروی نیسان پاترول چهار در نو را به همین قیمت فروخت

نمی‌شد خرید
باید فراموش می‌کردم
اما...

[ادامه دارد...]

اولین نرم افزار من 6
اولین نرم افزار من 5
اولین نرم افزار من 4
اولین نرم افزار من 3
اولین نرم افزار من 2
اولین نرم افزار من 1


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حق همیشه با مشتری نیست + سه شنبه 97 اردیبهشت 4 - 11:0 صبح

بله نیست
که گفته است هست؟

همه‌مان این را می‌دانیم
همه‌مان
ولی باز تکرار می‌کنیم
حتی در رسانه
دیدم مجری می‌گفت:
همیشه حق با بیننده است!
نیست
واقعاً نیست
گاهی هست
و گاهی نیست
اما چرا ما این جمله را تکرار می‌کنیم
چرا در مغازه‌های‌مان می‌نویسیم؟
این را چه کسی به ما یاد داده است؟

می‌خواهد ما را تغییر دهد
نظام سرمایه‌داری
کاپیتالیسم
سرمایه‌محوری
بهتر است بگویم «انباشت‌محوری»
نوع خاصی از مدیریت اقتصاد
که آدام اسمیت را مبدع آن معرفی می‌کنند
اقتصادی که بر انباشتگی سرمایه متکی‌ست
ما
همه ما
قرار است «انسان اکونومیک» باشیم
انسانی اقتصادمحور
نیستیم فعلاً
بشویم یعنی
تدریجاً

وقتی جای حق و باطل عوض شود
معیار عوض شود
تغییر کند
شاخص‌ها متفاوت
قبل‌تر حق و باطل را به راست و دروغ می‌شناختیم
به غبن در معامله
حق را به حق‌دار می‌دادیم
و باطل را نیز
امروز معیار را تغییر داده‌اند
و به ما حقنه کرده
حق همیشه با «پول» است
این جمله یعنی همین

وقتی می‌گوییم: حق همیشه با مشتری‌ست
یعنی حق با «پول» است
همیشه
همواره
حق با سرمایه
هر کسی که پول دستش است
او «حق» دارد
دیگر حق با «علی» (ع) نیست
معیار تغییر کرده
و با معیاری که او و فرزندانش برای حق و باطل معرفی کرده‌اند
معیاری که بر اساس تشریع الهی مقرّر شده
با ابلاغ نبی مکرّم (ص)

حق با «پول» است
هر کسی که پول می‌دهد حق دارد
و کسی که پول می‌گیرد
باید حق را به کسی که پول می‌دهد بدهد
این یعنی این
این جمله این معنا را دارد
این «شعار سرمایه‌داری»ست که بر دیوار فروشگاه‌های ما نقش بسته
این نشان غلبه تفکر دنیاپرستانه
این خود ِ دنیاپرستی‌ست
این‌که حق را بالکل به پول‌دهنده می‌دهیم

ارزش را عوض می‌کنند
تا آدم‌ها را عوض کنند
و آدم‌های عوض‌شده
عوضی شده
دیگر جایی در بهشت ندارند
بعد از پایان دنیا چه خواهند کرد؟!
قیامت که بشود
روزی که قطعاً خواهد آمد
آن‌جا معیارها درست است
آن‌جا دیگر حق را به مشتری نمی‌دهند
معیار «علی» (ع) است
قسیم نار و جنّت «پول» نیست
پول‌دار حق‌دار نیست.

قال رسول الله (ص): «معاشر الناس ، إن علیا قسیم النار ، لا یدخل النار ولی له ، ولا ینجو منها عدو له ، إنه قسیم الجنة ، لا یدخلها عدو له ، ولا یزحزح عنها ولی له» (امالی شیخ صدوق، ص83)
ای انسان‌ها! همانا علی تقسیم‌کننده جهنم است؛ دوست او داخل آتش نمی‌شود و دشمن او از آتش نجات نمی‌یابد. او تقسیم‌کننده بهشت است؛ دشمن او داخل بهشت نمی‌گردد و دوست او از بهشت دور نمی‌ماند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 144 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   71   72   73   74   75   >>   >

چهارشنبه 04 تیر 18

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X