همواره بیندیشید که آن مایه زندگانی دل [امام حسن علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
قدر ِ مهمان + شنبه 96 بهمن 7 - 8:0 صبح

با گریه آمده است:
«سیدرضا منو از بازی بیرون کرده!»
- چرا پسرم؟!
«چون می‌گم یه بازی دیگه بکنیم»



باید پاسخ دهم
طوری که ظلم نشود
احساس ظلم نکند
مهمان هم که محترم است
مهمان را که نمی‌شود رنجاند
توضیح می‌دهم:
گوش کن سیدمرتضی
سیدرضا مهمان ماست
پسرعموی تو
مهمان رئیس است
تا وقتی که هست
باید راهی پیدا کنی تا داخل بازی او شوی
اگر بازی‌اش را دوست نداری
باید متقاعدش کنی
بگو که از این بازی ناراحت می‌شوی
اگر توضیح دهی که دوست نداری
شاید قبول کند
اگر هم قبول نکرد
معامله کن
بگو ده دقیقه بازی ِ تو
بعد هم ده دقیقه بازی‌ای که من می‌گویم

سریع رفت
ساعت‌ها با هم بازی کردند
دیگر برنگشت
دعوا هم نشد
گریه هم نکرد

همیشه در «میانه» راهی هست
اگر دو طرف ِ دعوا اندکی جابه‌جا شوند
بی‌انصافی‌ست سر جایش بماند و انتظار توافق داشته باشد
لج‌بازی‌ست
زندگی مردم در کنار هم با توافق پیش می‌رود
بدون آن سخت می‌شود
اصلاً نمی‌شود
انسان‌ها این‌طورند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
گند زدن + جمعه 96 بهمن 6 - 7:0 صبح

مگر ما چطور زبان را فرا می‌گیریم؟!
یک نفر لغتنامه باز می‌کند و تمام واژگان را یادمان می‌دهد؟!
با معانی‌شان؟!
این‌طور که نیست
ما می‌شنویم
و تکرار می‌کنیم
از جامعه
بازخورد مثبت که می‌گیریم
فرا می‌گیریم

جامعه بزرگ است
بزرگ‌تر از خانواده
کودکان منابع دیگری نیز دارند
برای یادگیری زبان
مدرسه
هم‌کلاسی‌ها و معلّمان

سر میز غذا
تلویزیون برنامه‌ای پخش می‌کرد
قصد داشت احساسات خود را بیان نماید
نهایت حسّ و حال خود را
آن‌طور که در مدرسه فراگرفته:
«[...] با این بازیش!» [واژه نامناسب حذف شد]



تا این‌جای کار مشکلی نیست
شنیده
تکرار کرده
هنوز بازخورد مثبت که نگرفته
او دارد خانواده را می‌آزماید
ببیند آیا مقبول است یا خیر
سکوت من مهم است
به عنوان مربّی
به عنوان فرد مورد اعتماد
اگر تقریر کنم
ثابت می‌شود
یاد می‌گیرد یعنی
و اگر نکنم...

«معنایش را می‌دانی؟!»
خیلی آرام پرسیدم
لحنم را جدّی کردم و مثل تمام اوقاتی که جدّی حرف می‌زنم
ولوم صدا را پایین آورده
بر تأثیرگذاری آن افزودم
نمی‌دانست
گفتم این کلمه به معنای همان فعلی‌ست که در دستشویی اتفاق می‌افتد
اگر معنایش را می‌دانستی به زبان می‌آوردی؟!
«اَه، حالم به هم خورد!»
سریع‌ترین پاسخی که داد
و همه با هم تکرار کردند: «اَه اَه اَه...»
این کلمه زشت است در فرهنگ ما
اگر چه بسیاری بر زبان می‌آورند
گفتم اگر می‌خواهی خوب باشی
این را تکرار نکن!

«به جایش چه بگویم؟!»
روش کار مرا می‌دانست
این‌که جایگزین می‌دهم همیشه
پاسخ دادم:
اگر خواستی اوج انزجارت را از کار کسی بیان نمایی
بهتر است این را بگویی:
«گند زد با این بازیش!»

چند روز گذشت
باز هم تلویزیون
وقتی از واژه «گند» استفاده کرد
خیره نگاهم کرد
منتظر تأیید بود
بازخورد مثبت
وقتی جوابی ندادم پرسید:
«درست گفتم دیگه؟!»
گفتم: بله!
و لبخندم را که دید
یاد گرفت
چرخه یادگیری کامل شد
ما انسان‌ها این‌طوری‌ست که زبان می‌آموزیم!

دولت‌ها نیز چنین‌اند
مسئولین
وقتی تصمیمی می‌گیرند که در آن تردید دارند
به مردم می‌نگرند
به سکوت آن‌ها
به رسانه‌ها که بلندگوی جامعه‌اند
وقتی تقریر شد
تکرار می‌کنند
اعتراض که بشود
ترک
جامعه‌ی بصیر به وقت خود باید حرف بزند
نخبگان یعنی
خواصّ اهل حق
با رسانه‌هایش
با رسانه‌هایشان
از اشتباهات بگذریم، عادت می‌شود
قانون می‌گردد و ترک‌ناپذیر!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
پاورچین + پنج شنبه 96 بهمن 5 - 10:58 صبح

بچه‌ها تلویزیون را دوست دارند
کارتون را بیشتر
حتی موقع مشق نوشتن
من نیز در کودکی
دوست داشتم با تلویزیون مشق بنویسم

قبلاً گفتم چطور بین مشق و تلویزیون جمع کردم
اینجا
وقتی فقط صدایش شنیده شود
اما مدتی‌ست یاد گرفته‌اند
نگاه نکنند و مشق بنویسند

چند روز پیش اما
مشق نوشتن مریم طول کشید
قرار بود نگاه نکند و بنویسد
نگاه می‌کرد و می‌نوشت
پاورچین مهران مدیری را

فیلم نمی‌دیدند
قرار ما بر این بود که فقط کارتون ببینند
از شبکه پویا
یک سال اخیر اما
چند سریال را اجازه دادم
سریال‌هایی که جنبه طنز دارند
خشونت در آن‌ها کمتر
بدون دعوا و جیغ و داد
بدون فاجعه و مرگ و میر
فیلم‌های ایرانی مگر بدون اندوه هم پیش می‌روند؟!
انگار کارگردان‌ها دنبال بدبختی مردم می‌گردند
تا پیدا می‌کنند:
«آهان، یک بدبختی پیدا کردم، بیایید حالا یک فیلم برای آن بسازیم»
اکثر فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی با چنین ایده‌ای شکل می‌گیرند!

مرد هزار چهره طنز است
کامل دیدند
پاورچین هم چند هفته است
چرا ذهن یک کودک باید درگیر بدبختی‌های زندگی اجتماعی گردد
بدبختی‌هایی که در زندگی عادی
هرگز این‌طور متمرکز و یک‌جا بر سر کسی خراب نمی‌شود
در فیلم‌های ایرانی می‌شود
طنز خوب است
در کنارش روابط خانوادگی و حتی اداری را نیز فرا می‌گیرند
روابطی که در جامعه ما «واقعی»ست
اگرچه معمولاً خوب و مطلوب نیست
نباید الگو بگیرند
ولی باید یاد بگیرند
به همین دلیل گاهی نقد هم می‌کنیم
با هم
مثلاً وسطش یهو می‌گویم:
«ببینید چقدر رفتارش زشت است؟! به خاطر پول تملّق می‌کند، چون دنیاپرست است!»

مشقش که طول کشید:
«خاموش کنم راحت مشقت را بنویسی؟!»
- نه، همین‌طور می‌نویسم!



به من هم بارها گفته‌اند
آن‌هایی که می‌گویند آداب تربیت را بلدند
هفت سال پادشاهند
هفت سال بعد...
من مخالفم
بوده‌ام و هستم
این‌که هفت سال رها کنی
هفت سال بعد یقه‌اش را بگیری
کودک شوکه می‌شود
مقاومت می‌کند
آزاد بوده و بعد اسیر شده
من مخالفم
هستم و بوده‌ام
سخت‌گیری باید کم‌کم کم شود
اول زیاد باشد
رفتارها زیاد کنترل شود
ولی با هر مرحله از رشد
اندک‌اندک کاهش یابد
من آرام‌آرام آزادی می‌دهم
تلویزیونی که قبلاً شدید کنترل می‌شد
حالا برای اولین بار شبکه ifilm هم می‌بینند
شبکه‌ای که نمی‌دانستند وجود دارد
حالا روی دیجیتال یهو پیدایش شده
چون ذخیره‌اش کردم
قبلاً نکرده بودم
ولی توضیح دادم
هر مرحله از آزادی همراه با یادگیری
و احساس پیشرفت:
امروز اگر اجازه می‌دهم ببینید
چون می‌دانم می‌فهمید
می‌بینید چقدر رفتارهای زشت در این فیلم‌ها هست
ببینید؛ دروغ گفت!
چه راحت دروغ می‌گوید
دروغگویی بد است
پس چرا در این فیلم این‌طور زیاد نشان داده می‌شود؟!
اگر در کودکی می‌دیدید یاد می‌گرفتید
اما امروز می‌دانم یاد نمی‌گیرید

گفته‌ام که بعدتر آزادتر خواهید بود
تا به سن 18 سال برسید
آن‌روز کامل آزاد خواهید شد
و دیگر من هیچ دخالتی در امور زندگی شما نخواهم کرد
و تا آن روز
من شما را تربیت می‌کنم
تا جامعه را بشناسید و فریب فریبکاران را نخورید!

ما دیگر تلویزیون خود را به رادیو تبدیل نمی‌کنیم
چون بچه‌ها بزرگ‌تر شده‌اند
آن‌ها مشق خود را منظّم می‌نویسند
این را از فشارهای گذشته فرا گرفته‌اند
این را یاد گرفته‌اند
و می‌گیرند
که هر چه بهتر رفتار کنند
فشار کم‌تر می‌شود
نظارت کمتر
کنترل کمتر
گفته‌ام هر چقدر اعتماد مرا بیشتر کسب کنید
آزادتر خواهید شد
و من هم آزادتر از تربیت شما
این یک معامله بُردبُرد است
من دوست دارم زودتر قوی شوید
بر نفس خود غلبه کنید
تا من ناگزیر نباشم بر نفس شما غلبه کنم
کاری که تا قبل از بلوغتان وظیفه‌اش را دارم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
گرما در سرما + سه شنبه 96 بهمن 3 - 6:18 صبح

قبلاً بیشتر دوست داشتند
کودک که بودند
خودم می‌خوردم
با اشتها
پوست می‌کندم و خُرد می‌کردم
نمک که می‌زدم
همه دور هم
آن‌ها هم انگیزه پیدا می‌کردند
برای خوردن شلغم

امسال کمتر تمایل دارند
بیشترش را باید تنها بخورم
همان اندک را نیز
با بی‌میلی
تغییر ذائقه‌ست دیگر
یا استقلال در تصمیم‌گیری
انگار دیگر دوست نداشتند
تا این‌که...



در میان هوای سرد
خیلی سرد
شلغم داغ
تازه پخته شده
گفتم بروید در حیاط بازی کنید
کمی سردشان که شد
شلغم را دادم دست‌شان
گفتم اگر میل داشتید...

سیدمرتضی قاپید کاسه را
تندی برد و مشغول خوردن شدند
زمان زیادی نگذشت
صدا زد که هل من مزید*
ظرفی دیگر فرستادم
و دیگر
و این بار
در این نوبت از پخت
فقط یک عدد شلغم به خودم رسید
آن هم با زرنگی
اگر شتاب نمی‌کردم از دستم می‌رفت! :)

قصه معروف و منکر در جامعه همین‌طور است
صد نفر اگر به پا خیزند
تا تک‌تک آدم‌ها را دعوت به معروف کنند
اما اگر از سوی دیگر
یک قانون
یک ضابطه
یک شرایط آئین‌نامه‌ای
وضعیت را بر هم زند
می‌تواند هزارهزار از ملّت را به منکر سوق دهد
یا بر عکس آن...

شرایط عینی تأثیر می‌گذارد
جامعه را هدایت می‌کند
آدم‌ها معمولاً در «شرایط» عمل می‌کنند
کار دست حکومت‌هاست؛
شرایط ایمان پدید بیاورند یا شرایط کفر
عمل خوب یا بد
مسأله این است!

* به قول مولوی:
عالَمی را لقمـه کــرد و در کشید
معده‌اش نعره زنان: هل من مزید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
شاهکار ِ آموزش! + دوشنبه 96 بهمن 2 - 9:0 عصر

می‌گویند آزمون‌های‌مان توصیفی‌ست
خب باشد
چه ربطی دارد به این کار
به این تقلّب بزرگ؟!



معلّم برگه امتحانی می‌دهد
می‌آورد خانه و رونویسی می‌کند در دفتر
وقتی می‌پرسم چیست؟
«معلّم داده در دفتر بنویسیم!»
فقط سؤال‌ها را
فردایش
معلّم پاسخ‌ها را می‌گوید
باز هم در دفتر می‌نویسد
ذیل همان سؤال‌ها
می‌گوید بروید در خانه و حفظ کنید

بعد چه؟!
روز بعد که مدرسه می‌روند
روز آزمون گروهی‌ست
هر چهار نفر با هم
دور هم
برگه را می‌گذارند وسط
جواب‌ها را می‌نویسند در برگه
یک برگه
دست سرگروه
هر چه را یکی نداند
دیگری که می‌داند
تکمیل‌شده را می‌دهند معلّم
تصحیح کرده و «خیلی‌خوب» می‌دهد

بعد چه؟!
شاهکار ِ آزمون است این
آخرین متد آموزش
روز بعدتر
فردای روز آزمون گروهی
آزمون شخصی‌ست
این‌جاست که معلّم همان برگه امتحانی را
که یک صفحه پشت و رو بیشتر نیست
تحویل هر فرد می‌دهد
دانش‌آموزان هم جواب‌ها را می‌نویسند
و چند می‌گیرند؟!
مگر می‌شود «خیلی‌خوب» نگیرند؟!

در شگفتم
نمی‌گویم کدام فرزندم
نمی‌خواهم مدرسه و معلّمش را لو بدهم
ولی یکی دو هفته است این طور است
معلّم دارد امتحان میانسال می‌گیرد
تک‌تک درس‌ها را
با این روش
چه روشی؟!
روشی نوین در آزمون!

این شاهکار آموزش را چه کنیم؟!
جادوگری‌ست اصلاً
سؤال را سه بار تمرین می‌کند
و جواب را القاء می‌نماید
و ما والدین
آیا باید خیال کنیم که دانش‌آموزمان باسواد شده است؟!
شده است واقعاً؟!

به دلیل فکر می‌کنم
چرا معلّم این‌طور می‌کند
و فقط این را می‌یابم:
در ارزشیابی برتر می‌گردد
وقتی در هر درس فقط ده سؤال را ملکه دانش‌آموز کنی
و همان‌ها را مطالبه نمایی
مثل بلبل که پاسخ دهند
هر بازرسی می‌پذیرد که بهترین بوده‌ای!
آیا دلیل دیگری متصوّر است؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
تفکر روبوتی + یکشنبه 96 بهمن 1 - 1:31 عصر

«خدا دستور داده که وقتی اسم پیامبر (ص) را می‌شنویم صلوات بفرستیم؟»
سیداحمد پرسید
وقتی داشتیم فیلم محمدرسول‌الله (ص) را تماشا می‌کردیم

بسته فیلم را همان اولین روز انتشار خریدم
از مغازه محل
ده هزار تومان
گران
ولی در راستای حمایت از این محصول فرهنگی...
به نظرم هزینه سنگینی بود
ولی با میل پرداخت کردم
تشویقی برای تولید بیشتر از این نوع فیلم‌ها!

سؤال عجیبی نبود
طبیعی به نظر می‌رسید
سؤال عجیب بعد از آن بود:
«بعد خدا گفته فقط بار اول که شنیدیم صلوات بفرستیم و اگه دوباره شنیدیم صلوات نفرستیم؟»
متوجه منظورش نشدم
این شد که خودش توضیح داد:
«آخه اگه قرار باشه هر بار که اسم پیامبر (ص) رو می‌شنویم صلوات بفرستیم، دوباره باید صلوات بفرستیم، چون توی هر صلوات دو بار اسم پیامبر (ص) رو می‌شنویم. بعدش باید هی صلوات بفرستیم!»



هاهاها...
در خودم خندیدم:
عجب روباتی!؟
این تفکر انسانی نیست

قبول کردم
گفتم درست می‌گویی
تعجبم را آشکار نکردم
به رویش نیاوردم
ولی استنتاجش را عجیب یافتم
منطقی بودنش را
خیلی زیاد منطقی بودنش را
خیلی روباتی بود
عین یک برنامه رایانه‌ای
افتاده در لوپ
در حلقه‌ای بی‌پایان
حکماً به همین ترتیب پیش برود
به زودی Error می‌زند و Timeout می‌دهد! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
جاانداختگی + یکشنبه 96 بهمن 1 - 6:39 صبح

خودم این‌کاره بودم
معلوم است که می‌فهمم
ولی...
قرار نیست مثل گذشتگان خودم که رفتار نمایم!

مشقش را نوشته
رونویسی
یک بار از درس هم بیشتر نبوده
ولی چه فرقی می‌کند
هوش انسان است دیگر
دنبال راه در رو
راه ساده‌تر
عقلش می‌رسد که دارد کار لغو و بیهوده انجام می‌دهد
وقتی عین همین متن در کتاب هست!

وقتی نگاه کردم
در همان نگاه نخست
فهمیدم جا انداخته است
درست مثل زمان کودکی خودم
ولی من...
رونویسی‌های زمان ما حداقل چهار بار از درس بود
از خود می‌پرسم:
یک بار نوشتن هم مگر جا انداختن می‌خواهد؟!



مادرم اگر بود
به روش خود عمل می‌کرد
هنوز یادم نرفته
کف‌گیر فلزی را می‌آورد
همان که همیشه کنار دیس پلو سر سفره می‌گذاشت
بالای سرم می‌گرفت
چشمانش را درشت می‌کرد...
و من
با ترس و لرز بود که جاافتاده‌ها را می‌نوشتم
خط‌هایی را که با مهارت زیاد
با دقت فراوان
از لابه‌لای چهار بار رونویسی حذف کرده بودم
بلکه حجم مشق کم شود!

سیدمرتضی اما
چنین برخوردی از من ندید
همین دیروز که برای اولین بار
عقلش رسید که این کار بیهوده را کم نماید
با جا انداختن!

به رویش نیاوردم که جا انداخته است
فقط این طور گفتم:
کتاب فارسیتو بیار
تطبیق کنم
اگر چیزی کم باشه متوجه می‌شم

رنگش پرید
نه رنگش
یعنی معلوم شد در رفتارش که نگران شده
به او فرصت دادم:
خب،‌ البته قبلش می‌تونی خودت بررسیش کنی
اگر چیزی جا افتاده تکمیل کنی!

به سرعت دفتر را گرفت
برد و چند دقیقه بعد برگشت
با این جمله آغاز کرد:
چند خط جا نشد سرجاش بنویسم، تهش نوشتم!

آّبرومندانه حل شد
نیازی به کتک هم نبود
تنبیه هم نمی‌خواست



مگر ما چه می‌خواهیم؟!
ما والدین
مگر هدف «اصلاح رفتار»‌ نیست؟!
یا نوشتن چند خط بیشتر؟!
خب وقتی به همین سادگی درست می‌شود
چه نیازی به کف‌گیر و تنبیه و داد و هوار
و چشم‌قلمبه‌کردن‌هایی که آدم‌بزرگ‌هایش را هم می‌ترساند
چه برسد به کودکش!

به نظرم آمد توبه هم همین است
این‌که خداوند می‌پذیرد
و وعده نموده از تمام خطاهامان می‌گذرد
اگر بی‌دردسر اقرار کنیم
لج‌بازی نکنیم
وقتی فهمیدیم فهمیده است
زود جبران کنیم
دست‌مان را به دعا بلند کرده و رحمتش را طلب نماییم
عین بچگی‌مان نباشیم
که فکر می‌کنیم
فقط خیال
که بابا نمی‌فهمد
اگر بدانیم می‌فهمد
رفتار خود را اصلاح می‌کنیم
اگر رفتار خود را اصلاح کنیم
دیگر چه نیازی به آتش و عذاب و سوختن
خداوند می‌بخشد
او مگر غیر از رفتار خوب از ما چه می‌خواهد؟!

«وَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَـئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا» (نساء:124)
و کسانی از مردان یا زنان که بخشی از کارهای شایسته را انجام دهند، در حالی که مؤمن باشند، پس اینان وارد بهشت می شوند، و به اندازه گودی پشت هسته خرما مورد ستم قرار نمی گیرند. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
بگذار وبلاگ + پنج شنبه 96 دی 21 - 7:54 عصر

وبلاگ را دیده‌اند
نوشتنم را هم
گاهی کنارم می‌خوانند
نوشته‌ها و پست‌های وبلاگم را

دیروز که از مدرسه آمد
دوربین را برداشته و از نقاشی‌اش عکس گرفته
حافظه را گذاشته روی لپ‌تاپ:
نقاشیمو بذار تو وبلاگ!
- چرا؟!
به [...] گفتم نقاشیمو می‌ذارم رو اینترنت! [اسم همکلاسیشو حذف کردم!]



پنجم دبستان بودم که برای اولین بار
در شبکه دو تلویزیون برنامه مستندی دیدم
چیزی به اسم کامپیوتر را معرفی کرد
سوم راهنمایی
یک کتاب مبانی کامپیوتر دستم افتاد
خواندم
و دبیرستان
کتاب‌های متعدد
دورادور
از نزدیک ندیده

کودکان ما اما
سوم دبستانی‌اش چنین است
با رایانه به خوبی کار می‌کند
با ابزارهای الکترونیکی پیشرفته
مانند دوربین‌های دیجیتال
گوشی‌های هوشمند
تبلت‌ها
با خود می‌گویم:
اگر امروز من می‌توانم برنامه‌نویسی کنم
کودکم در سن من چه خواهد توانست؟!

اما
مع الأسف
راه پیشرفت برای آن‌ها بسته است
نسل امروز متوقف می‌شود
متوقف شده است
کجا؟!
در پشت شبکه‌های اجتماعی
جایی که عمرش را می‌دزدند
جایی که سرمایه‌اش را به باد می‌دهند
جایی که...

خدا را شکر می‌کنم
من «فرصت» داشتم از رایانه «استفاده» کنم
اما آن‌ها
امروزی‌ترهایمان
نمی‌توانند
فرصتش را ندارند
آن‌ها به «مصرف» رایانه می‌رسند
و در هرج و مرج اطلاعات به‌دردنخور «تمام» می‌شوند! :(

پیامبر(ص) فرمود: «کُن عَلی عُمرِکَ اَشَحُّ مِنک عَلی دِرهَمِکَ وَ دِینارِک» (بحارالانوار، ج77، ص78)
در مورد حفظ عمر خود بخیل تر از پول و ثروت خود باش!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - فرهنگ 89 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اشتباه ِ عینک + سه شنبه 96 دی 19 - 2:12 عصر

تقصیر دکتر نبود
تقصیر عینک‌ساز...
نه
او هم مقصر نبود
می‌خواست کمک کند
از همین رو بود که پرسید:
آیا با رایانه کار می‌کنید؟
- بله!
آیا رانندگی می‌کنید؟
- بله!
زیاد مطالعه می‌کنید؟
- بله!
خب، با همین اطلاعات بود که شیشه ضد UV را پیشنهاد کرد
و من هم
با همین توصیه او بود که تصمیم گرفتم

سه‌شنبه‌بازار بودم
امروز
اگر چه هوا سرد
اما چه آفتاب تندی
نور شدید خورشید
آمدم سیب‌زمینی بخرم
بچه‌ها خیلی دوست دارند
وقتی خلال می‌کنم و سرخ
عاشق یعنی
دیدم به قرمزی می‌زند
پرسیدم:
این سیب‌زمینی‌ها رنگ عجیبی دارند
طعم‌شان هم فرق می‌کند؟!

فروشنده نه گذاشت و نه برداشت
رک و پوست‌کنده گفت:
عینکتو بردار حاج‌آقا تا درست ببینی! :)
هاهاها...
راست می‌گفت
تا عینک را برداشتم...
چه سیب‌زمینی‌های زرد و قشنگی
چقدر تمیز و زیبا
چه رنگ خوبی هم
روشن و طلایی!



خندیدم
عذرخواهی کردم
گفتم تقصیر عینک‌فروش است
او پیشنهاد کرد این شیشه را انتخاب کنم
او این‌بار عینکم را این‌طور ساخت
عینکی که در آفتاب تغییر رنگ می‌دهد!

به سیداحمد نگاه کردم
به نظر آفریقایی می‌رسید! :)
با خنده پرسیدم: عینکم تغییر کرده؟!
خندید
با هم خندیدیم
این بار با خنده گذشت
اما...

اما در جامعه
در زندگی
در محیط زیست انسانی
وقتی عینک‌مان متفاوت باشد
حرف‌ها را متفاوت می‌فهمیم
واقعیت‌ها را مختلف می‌بینیم
دعوا می‌شود
اختلاف پیش می‌آید
اصول‌گرا و اصلاح‌طلب درست می‌شود
چپ و راست
با این‌که همه مسلمانیم
همه ایرانی
همه یک خدا را می‌پرستیم
به پیام یک رسول ایمان آورده‌ایم
به یک قبله هم نماز می‌خوانیم
جالب این‌که دشمن مشترک هم داریم
اما...

دعوا سر چیست؟!
سر قدرت؟!
سر هوای نفس؟!
سر سردمداری؟!
سر فرعونیت؟!
سر پول و ثروت؟!
سر منافع شخصی؟!
بله خب...
ممکن است این‌ها هم باشد
ولی از همه مهم‌تر
بین خودی‌ها
دعوا معمولاً سر «عینک» است
ما عینک‌های متفاوتی داریم
زیرا از عینک‌فروشی‌های مختلف خرید کرده‌ایم
بعضی از حوزه اجتهاد گرفته‌اند
بعضی از دانشگاه‌های ایران دکترا
بعضی هم از دانشگاه‌های خارج از کشور
عینک‌فروشی‌های مختلف عینک‌های متفاوت می‌فروشند
دیدن‌ها «عوض» می‌شود
نه این‌که همه «عوضی» شده باشند
اشتباه عینک را نباید گردن آدم‌ها انداخت!

راه حل:
به جای این‌که دعوا کنیم
بنشینیم و مثل آدم صحبت کنیم
اجلاسیه‌های مشترک
عینک‌ها را در آینه هم ببینیم
المؤمن مرآة المؤمن
بفهمیم چه عینک زمختی بر چشم داریم
و عینک‌فروش
این‌بار چه بلایی سر هر کدام‌مان آورده است
گارد را که باز کنیم
زد و خورد تمام می‌شود
و پیروزی حاصل می‌گردد
این رسم روزگار است
سنّت خداوند!
«سُنَّةَ اللَّـهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّـهِ تَبْدِیلًا» (فتح:23)
خدا روشی ثابت و قطعی مقرّر کرده است که از پیش [بر پیروزی مؤمنان و شکست کافران] جاری بوده است، و هرگز برای روش خدا تغییر و تبدیلی نخواهی یافت. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فلسفه 74 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
آراستگی + دوشنبه 96 دی 18 - 11:3 صبح

از کودکی‌شان اصرار داشتم
یادشان دادم که مرتّب باشند
تا کنون نیز بر عهده خودم
تا می‌خواستیم بیرون برویم:
یقه‌ات را صاف کن
پشت لباست رفته بالا
شلوارت به جورابت گیر کرده
عطر یادت نره

عطر در دین ما خیلی مهم است
بوی خوب
با توصیه‌هایی که شده
در هر سه مدل هم همیشه داشته‌ایم؛
عطر، اسپری، ادوکلن
گاهی شده شصت هزار تومانی‌اش را هم خریده‌ایم
از فروشگاهی در خیابان صفائیه!

هر کدام مخصوص خود دارند
غیر از عطرهایی که مال ِ همه است
ولی معمولاً یادشان می‌رود
یقه لباسشان را صاف کنند
موهایشان را ردیف
و عطر را استعمال

اول آینه خریدم
نصب کردم بیرون در
در راه‌پله یعنی
جایی که دیگر نزدیک است از خانه خارج شوند
گفتم: دیگر خودتان مسئولید
بزرگ شده‌اید و من نباید تذکر دهم
مراقبت و نظارت پایان یافت
زین‌پس خودتان پایش کنید!



بعد چند تکه چوب در خانه جستم
باقی‌مانده از پروژه‌های ساخت و ساز قبلی
وصل کردم و رنگ زدم
زدم کنار آینه
و هر چه عطر داشتیم سوارش کردم
نما پیدا کرد
به چشم می‌آید
عطرهایی که قبلاً هر کدام در کمد خود داشتند
اکنون در کنار هم
دیده می‌شود
فراموش نمی‌گردد

نظافت و تمیزی اکتسابی‌ست
بچه‌ها یاد میِ‌‌گیرند
حسّاسیت‌ها را
هر چقدر والدین مراقبت داشته باشند
فرزندان مراقب می‌شوند
لباس‌های مدرسه را هر هفته می‌شوییم
حتماً اتو می‌کنیم
برنامه هر جمعه‌مان است!

جامعه اسلامی باید زیبا باشد
خوشایند
دوست‌داشتنی
نه به معنای این‌که ضرورتاً همیشه نو و تازه
اشکالی ندارد لباس انسان فرسوده شود
مانعی ندارد دوخته شود
وصله حتی
ولی کثیف نباشد
باکتری‌ها و قارچ‌ها در جای‌جای آن لانه نکرده باشند
بوی خوش بدهد
مسلمانان باید با هم مهربان باشند
یکی از مهربانی‌ها هم همین است
این‌که خواهر و برادر مسلمانت را مجبور نکنی بوی بد استشمام نماید!

قال رسول الله (ص): «یا عائشةُ ! اغسِلی هذَین الثَّوبَینِ ، أ ما عَلِمتِ أنَّ الثَّوبَ یُسَبِّحُ ، فإذا اتَّسَخَ انقَطَعَ تَسبیحُهُ ؟!» (کنزالعمّال، ح26009)
اى عایشه! این دو لباس را بشوى؛ مگر نمى‌دانى که لباس تسبیح [خدا] مى‌گوید و هرگاه کثیف شود از تسبیح باز مى‌ایستد؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   76   77   78   79   80   >>   >

چهارشنبه 04 تیر 18

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X