[ و در صفت دنیا فرمود : ] مى‏فریبد و زیان مى‏رساند و مى‏گذرد . خدا دنیا را پاداشى نپسندید براى دوستانش و نه کیفرى براى دشمنانش . مردم دنیا چون کاروانند ، تا بار فکنند کاروانسالارشان بانگ بر آنان زند تا بار بندند و برانند . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
کارخانه فرفره + جمعه 96 آذر 10 - 8:6 عصر

اصلاً قابل تصوّر نبود برایم
چنین عکس‌العمل جالبی!

کودکان زمان زیادی هل دادن نمی‌خواهند
خودرو را مانند
روشن که بشود راهش را می‌رود
آموزش و پرورش زمان زیادی نمی‌طلبد

پارک رفته بودیم چند وقت پیش
نوجوانی با چند فرفره آمد
گفت دو تا پانصد
دانه‌ای دویست و پنجاه تومان یعنی
نخریدم
ارزش خریدن نداشت راستش
ولی وقتی اصرار کرد
از باب این‌که «فروشندگی» بهتر از «تکدّی‌گری»ست
چهارتا خریدم
برای عمل به تکلیف
و پسر رفت

بچه‌ها که دیدند
تا آمدند بازی کنند
پاره شد و مضمحل
زیادی برش قطری مربع را ادامه داده بود
به سوراخ سوزن نزدیک
دوامی نداشت
مریم ناراحت شد
به زود از بین رفتن آن
گفتم ناراحت نباش
کاری ندارد
رفتیم خانه خودت بساز
الگوی کار او را نگاه کن
اندازه با خط‌کش بگیر
و مثل همان!



واقعاً فکرش را نمی‌کردم
فوقش می‌گفتم دو تا درست می‌کنند
تا جابر خرابی باشد
نه این‌که...

چشم باز کردم دیدم خط تولید راه انداخته‌اند
کاغذرنگی در منزل بود
و چوب کباب تابه‌ای
سوزن ته‌گرد هم
درست یک مسیر طراحی کرده
مریم اندازه می‌گرفت و برش می‌زد
سیدمرتضی تا می‌کرد و سوزن
سیداحمد چوب را آماده کرده و اتصال نهایی
فرو می‌کرد در جعبه‌هایی که گوشه کنار خانه پیدا کرده بودند!

چشم بر هم زدنی
به یکساعت نکشیده
سی چهل فرفره ساختند
و وقتی با شگفتی پرسیدم: این همه برای چه؟!
- می‌خواهیم هر کدام را بفروشیم پانصد تومان
چون محصولی بهتر تولید کرده‌ایم! :)

تربیت زیاد زمان نمی‌خواهد
چند سال نخست زحمت دارد
کودکان وقتی چارچوب‌های زندگی را فرا بگیرند
مثل مقاومت در اقتصاد
تولید به جای مصرف‌محوری
زود راه می‌افتند
مراحل بعدی را بالاستقلال پیش می‌روند
نیاز نیست تا ته مسیر کنارشان باشی!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - اقتصاد 144 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
تازه شوندگی + جمعه 96 آذر 10 - 7:12 عصر

چه توفانی
باد شدید
سرد
بالای کوه که می‌روی انگار زمستان است
عمارت زیبایی ساخته
دیوارهای بلند
اما از چهارسو باز
کورانی شکل می‌گیرد
وقتی در میانه آرامگاه شهدای گمنام جای می‌گیری!



با بچه‌ها رفتیم
نمازی خواندیم و برگشتیم
و مردم
چه همّتی
چطور از کوه بالا می‌رفتند
آن مسیر طولانی را



خواستند برویم
تا مسجد بالای کوه خضر
اما گفتم سرد است
این‌بار نه
یک‌بار دیگر می‌آییم
به همین قصد
با فرصت و وقت کافی
و ادامه دادم:
وقتی که من هم انرژی کافی برای بالا رفتن از کوه را داشته باشم! :)

سیدمرتضی می‌گوید:
بابا،‌ تو یه چند وقت چیزی نخور تا لاغر بشی!
کوچک‌تر که بود می‌گفت:
تو یه سال هیچی نباید بخوری!
معتقد بود تا یکسال انرژی کافی برای حیات دارم
حتی اگر چیزی نخورم!

ولی من پاسخ می‌دهم:
با این غذاهای خوشمزه
چطور می‌توانم؟! :)



و با شیرینی و کیک‌هایی که مریم می‌پزد! :)



بچه‌ها مرا «تو» خطاب می‌کنند
از کودکی یادشان دادم
یک وقتی مریم که تازه مدرسه رفته بود
یاد گرفت «شما» بگوید
معلم مدرسه یادش داده
برای احترام به بزرگتر
اولین باری که به من گفت «بابا شما...»
حرفش را قطع کردم:
دختر گلم، «تو» ضمیر اشاره به مخاطب است
وقتی که یک نفر باشد
و «شما»
ضمیر اشاره به مخاطب جمع
من یک نفر بیشتر نیستم
این یک اشتباه است در استعمال ادبیات فارسی
این‌که به «تو» می‌گوییم «شما»
و خیال می‌کنیم
می‌پنداریم
که داریم به مخاطب احترام می‌گذاریم
که او را کثیر تصوّر می‌کنیم
مفرد را جمع می‌گیریم!

و بعد البته
برای این‌که با جامعه‌اش به چالش نخورد
ادامه دادم:
اگر جایی دیدی ناچاری به فرهنگ مرسوم عمل کنی
بکن
حرفی نیست
طوری عمل کن که مراعات حال سنّت‌های اجتماعی بشود
به معلّمت مثلاً بگو «شما»
ولی با فهم کامل از آن‌چه حقیقت است!



سنّت‌ها «انباشتگی» دارند
یک روز به همه «خدانگهدار» می‌گویی
به دوست‌داشتنی‌هایت «خدانگهدار شما، در خدمت هستم»
بعد که لو می‌رود
ناگزیر می‌شوی برای این‌که مخاطب فکر نکند دوست‌داشتنی نیست
به همه همین را بگویی
آن‌هنگام
ناچاری برای دوست‌ها بگویی «خدانگهدار شما، در خدمت هستم، قربان شما»
و مدتی بعد
عادی که می‌شود
گزینه جدید می‌آید «خدانگهدار شما، در خدمت هستم، قربان شما، فداتون بشم»
و بعد «التماس دعا» هم اضافه می‌کنی
کم‌کم
حجم زیادی از عبارات و جملات پدید می‌آیند
که بر زبان‌مان سنگینی می‌کنند
الفاظی که «تعارفات» می‌نامیم‌شان
و می‌دانیم
اگر نگوییم
مخاطب احساس بی‌ادبی می‌کند
و جسارت
و همه‌مان
خود را ملتزم می‌دانیم به رعایت این ادب

تا کجا؟!
تا یک‌جا...
تا جایی که نسلی فروپاشنده برمی‌خیزند
آنان که از کودکی مضحک بودن این الفاظ را می‌یابند
به دلیل اطناب زیاد
که مخلّ روابط اجتماعی‌ست
و آنان بر نمی‌تابند
و همه را پاک می‌کنند
رفرش می‌شود فرهنگ
تا چه زمانی؟!
تا زمانی‌که دوباره انباشتگی فرهنگ رشد خود را از سر بگیرد!

فرزندانم را سنّت‌شکن بار آورده‌ام
تا هماهنگ با نسلی باشند که تازه می‌شود

نسل آینده
نسلی که اضافات و زوائد فرهنگی را خواهد زدود
انباشتگی‌هایی که هیچ کارآمدی واقعی ندارد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
تب ِ مجازی + پنج شنبه 96 آذر 9 - 8:22 عصر

«چرا می‌خواست با ما عکس بگیره؟»
این سؤال را وقتی پرسید
که عکس را گرفت و رفت
مردی با همسر و دو فرزندش
با گوشی موبایلش
مردی که ما را نمی‌شناخت
و ما او را
پس چرا با ما عکس گرفت
آن هم در حیاطی به این بزرگی
با آن همه آدمی که می‌شد برای عکس گرفتن برگزید؟!
این سؤالی بود که ذهن سیداحمد را مشغول کرد!



رفته بودیم جمکران
دو رکعتی نماز بخوانیم
دسته‌جمعی
هوا سرد
باد شدید
و پیاده که می‌رفتیم
او از ما خواست بایستیم
ابتدا فکر کردم سؤال شرعی دارد
چیزی که معمول توقف‌های ماست
اما...
او در کنار ما ایستاد
گوشی را دست همسرش سپرد
و با ما عکس مشترک گرفت
البته بعد از این‌که اجازه گرفت
اما چرا؟!

- خب، پسرم
چیزی غیرعادی در ما دید
این رسم دوره جدید است
چند سال اخیر
همه دنبال سوژه‌های غیرمتعارف
«چه چیز غیرعادی در ما دید؟!»
با ناباوری این را پرسید
- پسر گلم!
لباس من که متعارف است
این‌جا پر است از طلبه و روحانی
پس به نظرت چه چیزی در ما غیرمتعارف است؟!

متوجه نمی‌شد
مجبور شدم صریح‌تر اشاره کنم
- عزیزم
به عبایی که انداخته‌ای نگاه کن
کدام پسربچه‌ای را می‌بینی که عبا انداخته باشد؟
پس این یک ظاهر غیرعادی‌ست

خودشان اصرار داشتند
خواستند جمکران که می‌آیند با عبا باشند
من دخالتی نکردم
نه بله گفتم و نه خیر
و حالا تعجب کرده:
«مگه عبا غیرعادیه؟!»
- غیرعادی هر چیزی‌ست که مردم معمولاً نمی‌بینند
عادتاً یعنی
هر چیزی که مرسوم نباشد می‌شود لباس شهرت
می‌شود لباس به چشم آمدن
خب، عبا برای کودکان غیرعادی‌ست دیگر
نیست؟!

گردونه بحث را عوض کرد
مسیر طولانی بود و وقت برای صحبت بسیار:
«حالا چرا دنبال چیزهای غیرعادی می‌گردند؟!»
سؤال خوبی بود
باید پاسخ خوبی هم می‌دادم
- هوای نفس است پسرم
میل به دیده شدن
گروه‌های مجازی راه افتاده
هر کسی می‌خواهد برتر باشد
چیزی باید بیاورد و عرضه کند
چیزی که باقی را غافلگیر نماید
غافلگیری کی حاصل می‌شود؟!
از عادیات که نمی‌شود
مسائل معمول
پس باید نامعمول باشد
باید بگردد و چیزهای عجیب و غریب بجوید
این می‌شود که می‌بینی



می‌دانی پسرم...
نمی‌دانی که چه عمرها تلف می‌گردد
نمی‌دانی که چه انرژی‌ها مصروف هیچ می‌شود
نمی‌دانی و نمی‌توانی باور کنی
چطور با چند نرم‌افزار بی‌مصرف
تمام سرمایه انسان‌ها را
بهترین انسان‌های ما را حتی
مؤمنین‌مان نیز
بردند و خوردند و تار و مار کردند
تمام سرمایه انسان چیست مگر؟!
عمر...
عمر ما را دارند می‌برند
می‌خورند و یک آب هم رویش
تمام شد و رفت
این بیچارگی دهه اخیر است
سال‌های جدید
ببین سیداحمد
حتی وقتی برای جمکران هم آمده‌اند
برای دو رکعت نماز خالص خواندن
و به مبدأ جهان هستی اندیشیدن
فکرها چطور اسیر شبکه است
به بردگی کشیده شده
که جذب آن می‌شود
بیشتر از این‌که جذب توحید گردد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اولین جلونشینی + چهارشنبه 96 آذر 8 - 12:26 عصر

انضباط در رانندگی اهمیت دارد
یک وقتی مسخره‌ام می‌کردند
این‌که تا سوار می‌شوی اول کمربند را می‌بندی
حتی وقتی در صندلی شاگرد می‌نشستم
به این‌که توکّلت کم است
شاید هم می‌ترسی
یا خیلی در چارچوب قوانین کفّار اسیری
روی این کفّارش هم خیلی تأکید می‌کردند!

پاسخ من همیشه این بود:
آن‌که این هیولای فلزی را ساخته
می‌دانسته چه خبطی کرده
این کمربند را نیز از همین رو بند کرده
شترسواری که دولادولا نمی‌شود!

بچه‌هایم هرگز جلوی ماشین ننشستند
پذیرفتند
از کودکی برایشان توضیح داده بودم
این‌که صندلی جلو صندلی مرگ است
مگر با بستن کمربند
و کمربند
زمانی بسته می‌شود که قدّ شما به آن برسد!

این چند سال اخیر چالشی داشتیم
هر روز که قدشان بلندتر می‌شد
می‌گفتند: «آزمون کمربند»!
در حال توقف جلو می‌آمدند
می‌نشستند و کمربند را می‌کشیدند
اگر به شانه‌شان نمی‌رسید
سرشان را پایین می‌انداختند و مثل یک بچه خوب
می‌رفتند و عقب می‌نشستند!
هیچ وقت هم معترض نبودند
هیچ گیری هم نمی‌دادند
لج هم نمی‌گرفتند
غر هم نمی‌زدند
چون «به صداقت این قانون باور داشتند»
این‌که استثناء ندارد
این‌که همه در برابرش برابرند!

امسال اما نتیجه واژگونه شد
مریم آمد و آزمون کمربند داد
شگفت‌زده شد وقتی دید اندازه است
فریاد شادی برآورد
و اولین بود
در جلونشینی میان فرزندان من!





سیداحمد هم خیالش راحت
می‌دانست که وقتی یک سانتی‌متر از مریم بلندتر است
بی‌تردید وقت جلونشینی او هم رسیده است!

و من امروز
تقریباً یک ماه است این مرحله را دارم
می‌ایستم تا قرعه بکشند
تقسیم می‌کنند
نیمی از مسیر را یکی
و نیمی دیگر را دیگری جلو می‌نشیند

و سیدمرتضی
هنوز منتظر
او در آزمون کمربند امسال شکست خورد
احتمالاً باید صبر کند تا سال بعد!

قانون این‌طور است
قانون آرامش می‌آورد
قانون جلوی غرزدن را می‌گیرد
وقتی هیچ‌کس استثناء نشود
در جامعه‌ای که مردم غر می‌زنند
یقین خلاف قانون می‌بینند
مثل این‌که قرار است زیر قدّ قانونی کسی جلو ننشیند
ولی آقازاده‌ها می‌نشینند
جامعه طبقاتی که می‌شود
نسبت به قوانین
صدای مردم در می‌آید
نارضایتی پدید می‌آید
احساس ظلم می‌کنند

اسلام این‌طور نیست
اسلام قوانینش محکم است
استثناء نمی‌پذیرد
حرامش برای همه حرام
و حلالش برای همه حلال
با اسلام است که امنیت می‌آید
اگر قوانینش را سخت بگیریم
اگر بر خودمان تحمیلش کنیم
تا خلاف اسلام عمل نکنیم
چه مسئول باشیم یا نباشیم
راه نجات در عمل یکسان به قانون است
و ضامن اجرای قانون؛ قوه قضائیه...
اگر آن اصلاح شود جامعه آرام شده است، وإلاّ فلا!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اهمیت سبزی + سه شنبه 96 آذر 7 - 10:51 عصر

سبزی خوردن یک شاهکار است
یک شاهکار ایرانی
بارها وقتی مشغول پاک کردن سبزی هستم
برایم سؤال‌هایی پیدا می‌شود
مثلاً چرا جعفری در خوردن نیست
ولی گشنیز هست
چرا تره را انتخاب کرده‌اند
چرا تربچه و پیازچه
مگر ریحان به تنهایی کافی نیست؟!
در کنار کباب که تنهاست
مثلاً شاهی
چقدر شیرین و گواراست
نمی‌شد سبزی خوردن را منحصر می‌کردند در شاهی؟!
اصلاً تاریخچه این ترکیب از سبزی به چه زمانی برمی‌گردد؟!
چه کسانی آن را اختراع کرده‌اند؟!
این شاهکار تاریخی ایرانی را

اما تأثیرش بی‌بدیل است
من که این طور یافتم
در این چند وقتی که دو سه روز یک بار می‌خرم
صبح وقتی بچه‌ها را مدرسه می‌گذارم
نیم‌کیلو
دو سه روز می‌ماند
و در کنار هر غذا...
وقتی مدتی مصرف کند انسان
متوجه تأثیر شگفت آن در تنظیم گوارش می‌گردد!

به گمانم باید نتیجه دانش طبیبان قدیم ایرانی بوده باشد
مطالعاتی که روی خواص گیاهان داشته‌اند
و طعم آن‌ها البته
که این‌ها را برای خوردن روزانه برگزیده‌اند
اما با این همه مفید بودن
بد است که فرهنگ‌مان دارد از آن دور می‌شود
زن‌ها دیگر کمتر فرصت سبزی پاک کردن را دارند
به سمت خریدن آماده‌اش می‌روند
و در بیشتر خانه‌ها حذف شده تقریباً
و منحصر شاید در مهمانی‌ها فقط

من اما بنا گذاشته‌ام بر احیاء این سنّت
همین‌که گاهی با بچه‌ها دور هم می‌نشینیم و سبزی پاک می‌کنیم لذّت‌بخش است
حتی فرصتی برای گفتگو
برای با هم بودن
جدای از این‌که از فواید فراوان آن بهره می‌بریم
و زیبایی‌ای که به غذا می‌دهد
و مزه‌های شگفتی که در کنار هم دارد
واقعاً متفاوت
برگ‌برگش طعم‌های گوناگون
پاک‌کردنش هم واقعاً خیلی وقت نمی‌گیرد
وقتی هر روز ممارست داشته باشی

آنانی‌که خودروی زیرپای خود را مدام چک‌آپ می‌کنند
تعویض روغن و مصرف نوبه‌ای بنزین سوپر و مکمّل شاید
جسم هم مرکب روح ماست
باید مراقب سلامت آن باشیم
اگر بخواهیم زودتر و سریع‌تر و در شرایطی امن به مقصد برسیم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
کیک آناناسی + سه شنبه 96 آذر 7 - 10:32 عصر

کیکش از همین کیک‌های مرسوم
اما تزئینش
و کرمی که داخلش ریخت...

جالب بود
این‌که تا کیک را برش می‌زدیم
کرمی نرم از آن بیرون می‌ریخت
از فایل‌های شیرینی‌پزی سایت تبیان یاد گرفت
مجموعه‌ای که روی رایانه بچه‌ها ریخته‌ام
تا هر وقت بخواهد بخواند و فرابگیرد

آن‌چه برایم مهم است جرأت است
جرأت انجام کارهای تازه
هزینه ابتکار و ابداع باید پایین باشد
حتی اگر ظرف غذا بسوزد مثلاً
نباید توبیخ کرد
نباید سخت گرفت
کودکان باید تمرین کنند تا یاد بگیرند
مهارت‌ها را
آن‌چه برای زندگی خود نیاز دارند
اگر هزینه و ریسک تمرین بالا برود
نوآوری‌گریز می‌شوند
محافظه‌کار
ترجیح می‌دهند صرفاً تکرارکننده گذشتگان باشند
ولو آن‌ها را درست هم نیابند

جامعه هم این‌چنین است
جامعه‌ای که هزینه حرف تازه زدن بالا باشد در آن
کهنه می‌شود
بو می‌گیرد
اندیشه‌هایش فرسوده
خسته‌کننده
مرارت‌زا
انسان‌ها درون خود می‌فسرند
چون جرأت نمی‌کنند آن‌چه یافته‌اند بر زبان آورند
رشد چنین جامعه‌ای کند می‌شود
هزینه نوآوری باید کم باشد
آن‌قدر کم که هر نوباوه‌ای فرصت اظهار نظر بیابد
راه رشد و تعالی این است
تضارب آراء در فضایی امن!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
ناهار ِ آبشار + سه شنبه 96 آذر 7 - 10:22 عصر

کوچک‌تر که بودند
از خاطرات سفرهایم که می‌گفتم
کیفور می‌شدند
ماجراجویی‌ها
نماندن و ساکن نشدن‌ها

واقعاً هم هر وقت که می‌توانستم سفر می‌رفتم
اگر می‌شد دور
اگر نه، نزدیک
نقشه‌ام را دیده بودند که هر شهری اگر علامت داشت
نشان از اقامت حداقل یک شب در آن!

و بچه‌ها مشتاق سفر
مدام تقاضا می‌کردند
و من بهانه داشتم:
«تحمّل سختی راه را ندارید، طولانی شدن‌ها، هنوز کودکید!»
معمولاً هم در این سال‌ها
روستاهای نزدیک می‌رفتیم
باغ‌ها
مکان‌هایی که بشود طبیعت را دید

اما امسال
این روزها یعنی
ثابت کردند تحمّل یکی دو ساعت در ماشین نشستن را دارند
و خسته نشدن
این است که دیگر وقتی می‌خواهند
فرصت اگر بشود
مکان‌های دورتر هم می‌رویم
جایی مانند این‌جا



بسیار زیباست
قبل‌ترها تنهایی می‌رفتم
این‌بار اما...
با بچه‌ها سفره‌ای پهن کردیم
نان و پنیر و کاهویی خوردیم
و کمی میوه
چیزهایی که با خود آورده بودیم از خانه
با کمترین هزینه
بچه‌ها کلی در آن ارتفاعات بازی کردند
تمام لباس‌هایشان که خاکی شد
بعد از یکی دو ساعت
برگشتیم
هنوز هم مدام یاد می‌کنند و می‌گویند بهترین سفرشان بوده است
آبشاری که چند روز پیش با هم رفتیم!

شهر جای تنگی‌ست
روح انسان می‌میرد
در کشاکش بی‌احساسی شهرنشینان
و خدعه و نیرنگ و فریبکاری و مال‌دوستی مردمان
بی‌خود نبود در زمان کودکی پیامبر (ص)
رسم بود کودکان را به خارج شهر می‌فرستادند برای رشد و تربیت!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سفر 33 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
دفتر زندگی + دوشنبه 96 آذر 6 - 2:5 عصر

مشغول درست کردن کتلت
دو تا ماهیتابه
من و مریم
هم‌زمان
برای چندمین بار گفت:
من باید آشپزی را خیلی حرفه‌ای یاد بگیرم!
گفتم:
تا جایی‌که بلد هستم یادت می‌دهم
ولی بیشتر از آن را
باید کلاس آشپزی بروی
حالا صبر کن کمی بزرگ‌تر بشوی
اصلاً شاید دوست داشتی بروی هنرستان فنی و حرفه‌ای
ادامه داد:
«بابا تو باید تمام چیزهایی که در زندگی مهمه را یادم بدهی!»

معلوم بود سیداحمد شنیده است
پابرهنه در بحث دوید:
«بابا باید به منم یاد بدی»
مریم: نه، شما نیازی نیست یاد بگیرید
شماها بزرگ که بشید فقط می‌خورید و می‌خوابید
و سر کار می‌روید
سیداحمد: خب، باید اخلاق‌های اجتماعی رو به ما یاد بده بابا
مریم: اصلاً از همین امروز شروع می‌کنیم
من ساعت یک میام تو اتاقت و باید قانون‌های زندگی رو یادم بدی!

قبول کردم
چاره دیگری نبود انگار
غذا آماده شد و بچه‌ها ناهار را که می‌خوردند
جرقه‌ای در ذهنم زده شد
«دفتر زندگی»!
مگر مدرسه دفتر حجاب پیشنهاد نکرده
من هم دفتر زندگی درست می‌کنم
شامل پاسخ‌هایی به پرسش‌های اساسی
پرسش‌هایی که خودشان باید به آن بیاندیشند
و خودشان باید پاسخ دهند
پاسخ‌ها را بیابند
من فقط راهنمایی می‌کنم تا به پاسخ برسند
این شد که این دفتر را درست کردم
همین امروز



اولین سؤال را نوشتم
و اولین پاسخ را مریم نوشت
و همین‌جا بود که دومین سؤال درست شد
سؤالاتی به هم پیوسته
سؤالاتی که هویّت انسان را شکل می‌دهد
سؤالاتی که اگر پاسخ ندهیم
دیگرانی آن بیرون منتظرند
مانند گرگ
تا پاسخی نادرست بدهند
و هویّت نسل آینده‌مان را از خود کنند
بی‌هویّت یعنی!



حضرت امیر (ع) [به فرزندش حسن (ع)]: «اِنَّما قَلْبُ الْحَدَثِ کَالاْرْضِ الْخالِیَةِ، ما اُلْقِىَ فیها مِنْ شَىْء قَبِلَتْهُ. فَبادَرْتُکَ بِالاْدَبِ قَبْلَ اَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ، وَ یَشْتَغِلَ لُبُّکَ، لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیِکَ مِنَ الاْمْرِ ما قَدْکَفاکَ اَهْلُ التَّجارِبِ بُغْیَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ، فَتَکُونَ قَدْ کُفیتَ مَؤُونَةَ الطَّلَبِ، وَ عُوفیتَ مِنْ عِلاجِ التَّجْرِبَةِ، فَاَتاکَ مِنْ ذلِکَ ما قَدْ کُنّا نَأْتیهِ، وَ اسْتَبانَ لَکَ ما رُبَّما اَظْلَمَ عَلَیْنا مِنْهُ» (نامه 31 نهج‌البلاغه)
قطعاً دل جوان همانند زمین خالى است، هر بذرى در آن ریخته شود مى پذیرد. بنابراین پیش از آنکه دلت سخت شود و مغزت گرفتار گردد اقدام به ادب آموزى تو کردم، تا با عزمى جدّى به امورت روى آورى، امورى که اهل تجربه مشقّت تجربه کردن آن را کشیده اند، و تو از زحمت طلب کفایت شده، و از تجربه دوباره آسوده گشته اى، و آنچه ما در صدد تجربه آن بودیم به دست تو رسیده، و قسمتى از آنچه بر ما پوشیده مانده براى تو روشن گردیده است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
کارآگاه فوم بر + شنبه 96 آذر 4 - 7:28 عصر

تلویزیون است دیگر
خرج دارد
همه هزینه‌ها که دولتی نیست!

برنامه کارآگاه نجار را چند وقتی‌ست پخش می‌کند
کاملاً تبلیغاتی
می‌گوید این بسته را بخر و این‌طور از آن استفاده کن
این‌بار ابزاری برای بریدن فوم داشت
همان یونولیت‌های زمان خودمان
بچه‌ها خوششان آمد
این‌که به سادگی می‌برید
می‌شد کاردستی‌های حجمی و زیبا ساخت

قبلاً ساخته بودم
البته نوع رومیزی آن را
دبیرستان
برای پایگاه بسیج خودمان
گفتم: کاری ندارد، برای شما هم می‌سازم!



نمی‌توان بر صداوسیما خُرده گرفت
چرخ‌های جامعه‌مان بر مبنای سرمایه‌داری می‌گردد
کاپیتالیسم
وقتی بانک داریم
خب سود داریم
فاصله طبقاتی داریم
سودای ثروت و پول و رشد مالی داریم
طبیعی‌ست که قیمت را دیگر «کار» تعیین نمی‌کند
«نسبت عرضه و تقاضا» معیّن می‌کند
جامعه که سرمایه‌داری باشد
تبلیغ هم بخشی از چرخه «تولید، توزیع، مصرف» است
جایی که توزیع باید به مصرف منجر شود

اما این را اقرار می‌کنم
این تأثیرگذارترین نوع تبلیغ است
وقتی یک برنامه آموزشی باشد
وقتی در کنار آموزش یک فن و هنر
ابزاری را توصیه می‌کند
أوقع فی‌النفس است
ما اما این بار هم تسلیم تبلیغ نشدیم
فوم‌بر خودمان را ساختیم و بچه‌ها
امروز چند قطعه کشیدم و بریدند!



جامعه هر چقدر که بخواهد عربده‌کشان سرمایه‌داری را بانگ بزند
اختیار را که نمی‌تواند از ما بستاند
ما مقاومت می‌کنیم
تسلیم نمی‌شویم
به حول و قوّه الهی!
اقتصاد باید مقاومتی بشود، این سرنوشت محتوم ماست! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 144 - هنر 24 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
کاخ ِ فین + پنج شنبه 96 آذر 2 - 3:21 عصر

نمی‌گویم باغ
این کاخ است
شاه‌نشین دارد
تکبّر دنیاپرستی شاهانه در جای‌جای آن دیده می‌شود

بچه‌ها را بردم
به عمارتی که پانصدسال پیش ساخته شده
به موزه‌اش هم
نه فقط برای دیدن زیبایی‌های این مکان
که برای دیدن عظمت آن
این‌بار پیش از آن‌که از استکبار شاهان و سلاطین بگویم
از مهندسی و معماری ایرانی
پیش از نفوذ استعمار گفتم
جوی‌های آب را برایشان توضیح دادم
مکانیزم جالب جریان آن
مسیر آب را دنبال کردیم
این‌که از دو سوی جوی به وسط آمده
و جایی آن وسط‌ها خارج می‌شود
این‌که تمام این مهندسی
زمانی انجام شده که موتور آب نبوده و ریاضیات غربی در کشور ما رواج نداشته
این‌بار از حمله فرهنگی غرب گفتم
این‌که دانش بومی ما را با دارالفنون نابود ساخت
با اساتید غربی
با ارزش دادن دانشگاه‌ها به علوم غیرایرانی
و مهندسی ما
دانش معماری ما
و هر آن‌چه داشتیم
از جایگاه علمی تنزّل کرد
تبدیل به صنایع دستی شد
صنایعی تزئینی
بدون کاربرد واقعی
برایشان توضیح دادم که وقتی باید نجار ایرانی استاد دانشگاه می‌شد
و علم خود را تدریس می‌کرد
نجار غربی آمد
به بهانه آن‌که آن علمی‌ست و این غیرعلمی
آن مدرن و این سنتی
کارخانه‌ها را بر اساس مدل آن‌ها توسعه دادند
و کارگاه‌ها را نابود ساختند
و وابستگی صنعتی
علمی و فرهنگی
از همین دوران آغاز شد
گفتم ببینید ما قبل از ورود غرب این همه دانش و صنعت داشتیم!



البته بچه‌ها خودشان یادشان نرفت که مفهوم شاه چیست
ظالمانه بودن آن را
سیداحمد خودش پیش‌قدم شد و تذکر داد:
چه آدم‌هایی را شلاق زده‌اند تا به زور در این جا نوکری کنند!
گذشته آینه آینده است
کودکان اگر تاریخ‌شان را ندانند
میوه‌ای بی‌بُتّه می‌شوند

اگر ندانند از کجا آمده‌اند
چگونه بفهمند به کجا بروند؟!
غربی هم می‌آید و آن‌ها را مال ِ خود می‌کند
با چند کتاب به ظاهر علمی!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - تاریخ 4 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   76   77   78   79   80   >>   >

چهارشنبه 04 تیر 18

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X