امام صادق علیه السلام این دعا را به من داد : «سپاس خدایی را که صاحب حمد است و شایسته و نهایت [عبدالرحمان بن سیابه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
جاکفشی دیواری + چهارشنبه 96 اسفند 2 - 12:56 عصر

دیوار چیز خوبی‌ست
مفید هم
ولی معمولاً کار زیادی از آن کشیده نمی‌شود
در فرهنگ امروز ما
بیشتر برای تزئین
اما در گذشته...



خانه‌های قدیمی پر از طاقچه بودند
چراغ‌های نفتی روی آن‌ها
کتاب‌ها
آینه و شمعدان
هر چیزی را می‌شد روی طاقچه‌های خانه گذاشت
از دیوار بیشتر استفاده می‌شد در گذشته

کفش‌ها جلوی در
مزاحمت همیشگی
برای همه
همه‌جا
چه آپارتمان و چه ویلایی
جاکفشی‌ها هم خودشان منشأ دردسر
فضایی می‌گیرند از زمین
مانع جاروکشیدن و شستشو

قبلاً درباره استفاده از دیوار نوشته بودم
این‌جا
جایی که جاابزاری‌مان را ساختیم
امروز اما
طرحی که ماه‌ها روی کاغذ آورده بودم
و مواد اولیه‌اش را از بازار خریده
بالاخره فرصت شد
اجرا کردم
همراه با سیداحمد
رفتیم و نصب کردیم
جاکفشی دیواری جدیدمان را



چهار نفر هستیم
هر کدام یک دمپایی و یک کفش جا داریم
روی زمین هم خالی
جارو و شستشو هم راحت
باز هم استفاده‌ای مناسب از دیوار
در دوران گذار
تا زمانی که دوباره بنّاها طاقچه‌های قدیمی را به ما بازگردانند
به خانه‌های امروزیمان
فرهنگی که از ما ربوده شده است
در این تهاجم بی‌امان!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 - فرهنگ 89 - خیاطی 10 - هنر 24 - ساخت 12 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
اقتصاد کلان + سه شنبه 96 اسفند 1 - 10:13 صبح

وقتی کشور را یک خانه فرض کنیم
یک خانواده بزرگ
یک ملّت
بحث اقتصاد در آن
نگاهی کلان می‌یابد
گردش مالی
گردش کالاها
بازار کار و نیروی انسانی
سرمایه‌ها و زمین و ابزار

توّرم و رکود را
با چنین نگرش‌هایی بررسی می‌کنند
پیش‌بینی
و تلاش برای کنترل

در اینترنت هر چه گشتم
بیشترین تکرار با این نمودار بود
نموداری که بر اساس آخرین مدل بررسی
در اقتصاد کلان
گردش مالی را نشان می‌دهد



ترجمه فارسی از آن ندیدم
جز چند نمودار دست‌نویس
این شد که دوباره ساختم
به فارسی



[تصویر بزرگ]
محور آن دو بخش از اقتصاد است
خانواده
و شرکت
بنگاه‌ها جاهایی هستند که تولید صورت می‌گیرد
اگر کالا باشد
یا خدمات
یک مکانیکی هم بنگاه اقتصادی محسوب می‌گردد
زیرا خدماتی را ارائه می‌کند
که درآمد دارد



[تصویر بزرگ]
سپس دولت وارد نمودار می‌شود
آن هم یک بنگاه است
اما به دلیل تفاوت‌هایی که دارد
به خاطر گرفتن مالیات
و تزریق یارانه و کمک‌های مالی
تفکیک شده است

سه بازار شکل می‌گیرد
یک بازار قدیمی
همان بازار کالا و خدمات
هر چه که تولید می‌شود و خریداری می‌گردد
و بازار پول و سرمایه
بانک‌ها و بورس‌ها
یک بازار کار هم وجود دارد
عوامل تولید در آن عرضه می‌شود
نیروی کار جذب می‌گردد
و دستمزدها پرداخت
زمین و سرمایه را نیز در این بخش در نظر می‌گیرند
با عنوان عام «عوامل تولید»

گردش اقتصادی این‌طور سامان می‌یابد
بنگاه زمین را اجاره می‌کند
یا ابزاری را
و نیروی کار
سپس کالا یا خدماتی را عرضه می‌نماید
به چه کسی؟
به مردم
که در عنوان خانوار جای می‌گیرند
خانواده‌ها مصرف‌کننده هستند
کالا و خدمات را خریداری می‌کنند
در مقابل چه عرضه می‌نمایند؟
پول را به بنگاه می‌دهند
و عوامل تولید را
نیروی کار عرضه می‌نمایند
و زمین و سرمایه را تأمین

سپس بخش چهارم اضافه می‌گردد
به بنگاه و خانوار و دولت
بازار جهانی
کشورهای خارجی
صادارت و واردات نیز در گردش اقتصاد کلان اثر می‌گذارند
در حقیقت، تعامل کشور با بیرون
که اقتصاد را از بسته بودن رها می‌کند

پس چهار عامل مؤثر در گردش اقتصاد پیدا می‌شود
بازیگران اصلی
و سه بازار برای تعامل
برای برهم‌کنش‌های مالی و اقتصادی

پس بانک‌ها کجا هستند؟
آن‌ها در پس ِ بازار مالی پنهان شده‌اند
نهادهایی که «نباید» بنگاه اقتصادی باشند
ولی در عمل
بیشترین سود اقتصادی را می‌برند
از گردش مالی در اقتصاد کلان

خب می‌رسیم به تحلیل
این‌که شکاف کجاست
جایی که بحران پدید می‌آورد
شکافت درآمد و هزینه
همان دخل و خرج خودمان
وقتی که به هم نمی‌خورند

چون اساس این اقتصاد «سرمایه» است
پول مبنای سنجش می‌شود
ابزار اندازه‌گیری
خط‌کش محاسبه
جایی که پول تزریق می‌شود به بنگاه‌ها
یعنی تولید کالا و خدمات صورت گرفته
این یعنی «ثروت»
در یک عنوان عام
فرض بر این است
هر چه ثروت یک ملّت افزایش یابد
اقتصاد توسعه یافته
و هر چه ثروت کاهش یابد
کاهش تولید
چه کالا باشد و چه خدمت
کشور فقیر شده
این‌جاست که نمودار زیر از کار در می‌آید



که به فارسی می‌شود این



[تصویر بزرگ]
بنگاه‌ها و خانوارها که کار خودشان را انجام می‌دهند
قبلاً هم می‌دادند
از گذشته‌های دور
در اقتصاد سنّتی
قبل از این‌که آدام اسمیت نظام جدید را پیشنهاد دهد
کاپیتالیسم را
نظام انباشت سرمایه
در کتاب «ثروت ملل»

اما افزوده شدن دولت
بانک‌ها و بورس‌ها
و تجارت خارجی در نظام نوین آن
سه بخش جدید در اقتصاد کلان پدید آورده است
که عدم توازن در آن‌ها
کمبود پدید می‌آورد
سبب بحران
سه شکاف پدید می‌آید
شکاف سرمایه‌گذاری و پس‌انداز
شکاف مالیات و هزینه‌های دولت
و شکافت صادرات و واردات

دخل و خرج ما در خانه
در یک مغازه یا حجره در بازار
چه زمانی به هم می‌خورد؟
وقتی ورودی و خروجی مساوی نباشد
به تعادل نرسد
به زبان ساده
بیش از درآمد، هزینه کنیم
خرج کنیم
بیشتر از آن‌چه که در آورده‌ایم
پول‌مان کم می‌شود
انگار که «نشت» کرده باشد
کیسه سکه‌هایمان
جیب لباسمان!

در اقتصاد کلان هم همین است
جیب یک ملّت سوراخ می‌شود
وقتی نشتی در یکی از این سه شکاف پدید آید
یا در همه‌شان
مانند این نمودار



اگر مردم پول‌شان را سرمایه‌گذاری نکنند
در اختیار بنگاه‌های تولیدی قرار ندهند
چطور؟!
مثلاً طلا بخرند و سکه
پول نقد در خانه نگه دارند
زمین بخرند و رها کنند
خانه بخرند و اجاره ندهند
ابزار تولید داشته باشند
در خانه بیکار افتاده باشد
هر مالی
هر چه که به درد تولید بخورد
اگر بی‌مصرف بماند و دست بنگاه‌ها نرسد
این‌ها می‌رود پشت شکاف پس‌انداز
از چرخه ثروت ملی خارج می‌گردد
نشتی در اقتصاد کلان است

شکاف دوم دولت است
دولت مالیات می‌گیرد
با این کار پول را از گردش خارج می‌سازد
طبیعتاً تولید را کاهش داده
حالا خرج می‌کند
هزینه می‌نماید
در سه قالب
یارانه می‌دهد به خانواده‌ها
خب آن‌ها کالا می‌خرند
یا خدمات
به گردش باز می‌گردانند
یارانه می‌دهد به بنگاه‌ها
آن‌ها هم بر تولید می‌افزایند
به گردش می‌آیند
یک خرج سوم هم دارد
حقوق کارمندانش را می‌دهد
خودش مصرف می‌کند
کالا می‌خرد و خدمات
این نیز به چرخه اقتصاد باز می‌گردد

اگر دولت مالیات بگیرد و خرج نکند
همان را به اقتصاد باز نگرداند
باز هم تولید ثروت کاهش می‌یابد
تراز دخل و خرج کشور به هم می‌خورد
این نیز نشتی محسوب می‌شود
جایی که پول می‌رود و باز نمی‌گردد

شکاف سوم صادرات و واردات است
برای وارد کردن کالا و خدمات
پول از کشور خارج می‌شود
ارز و طلا
این نشتی بزرگ است
و در مقابل
صادرات صورت می‌پذیرد
تا ثروت باز گردد
اگر تراز نباشد
کشور به سمت فقر پیش می‌رود

حالا وضع کشور ما چطور است؟!
دولت چه می‌کند؟!
مردم چه می‌کنند؟!
بنگاه‌های اقتصادی چه؟!

روشن است که واردات ما بیش از صادرات است
این شکاف را با فروش نفت خام پر می‌کنیم
تا فقیر نشویم
تورّم هم در کشور نهادینه است
در سالیان متمادی
تورّمی که دیگر «انتظاری» شده است
همه‌مان پذیرفته‌ایم
شب عید که می‌شود منتظرش هستیم
انگار مهمانی‌ست
که هر سال به ما سر می‌زند
یک ماه مانده به شب عید
همین روزها یعنی

چند روز پیش داخل مغازه‌ای بودم
در میدان مطهری قم
بودیم یعنی
با بچه‌ها
پیرمرد گفت 64هزار تومان
پسرش گوشی موبایل در دست
فوری صدا زد
«سه تومان رفت روی قیمت»
تماس با تهران داشت
بازار تهران
گفت همین الآن رفت بالا
خندیدم
پرسیدم از بعد ِ من یا قبل ِ من؟!
گفت شما 64 بده
از بعد ِ شما 67
نپرسیدم
بحث را ادامه ندادم
ولی مگر شما این کالا را از قبل نداشتی؟!
مگر نباید به قیمت قبل معامله کنی؟!
شما که امروز نخریدی تا قیمت روز را محاسبه کنی؟!

این تورّم انتظاری بی‌اعتمادی می‌آورد
نتیجه آن چه می‌شود؟!
شکاف در پس‌انداز و سرمایه‌گذاری
می‌ترسند
و از بابت این ترس
طلا و ارز مخفی می‌کنند
کنز می‌کنند و پول را از چرخه خارج می‌سازند
کسانی که دست‌شان به دهان‌شان می‌رسد

این شکاف را چگونه پر می‌کنند؟
بانک‌ها بهره پول را افزایش می‌دهند
تعدادشان را زیاد می‌کنند
مدام بانک درست می‌شود
مؤسسات پولی و اعتباری
مردم را تشویق
با جوایز
که بیاورند و سرمایه‌گذاری نمایند
دولت به بورس دامن می‌زند
شاخص را مثبت نگه می‌دارد
که خانه‌ها از کنزها خالی گردد

اما شکاف دولت
مالیات و هزینه‌ها
این شکاف در کشور ما ظاهراً معکوس است
دولت آن‌قدر خرج دارد
عائله وسیع
هزینه‌های مصرفی
بیش از درآمد خرج می‌کند
تزریق به بازار
چگونه؟!
مگر می‌شود؟!

البته که می‌شود
وقتی چاپ اسکناس دست دولت باشد
وقتی بانک مرکزی تسلیم
البته که می‌شود
کاغذ است دیگر
کمی جوهر هم می‌خواهد
اگر چه جوهر و کاغذ ِ مخصوص
ولی دولت در اختیار دارد
چاپ می‌کند
و هزینه‌ها را پرداخت

این مال ِ گذشته بود
امروزه حتی نیازی به چاپ هم نیست
امروز بانک‌ها هم پول بدون پشتوانه منتشر می‌سازند
چطور؟!
با اعتبار
چند «عدد» است دیگر
وقتی مردم با «کارت اعتباری» کار می‌کنند
این یک فرصت بزرگ است
هم برای دولت
و هم بانک‌ها
مهم بانک مرکزی‌ست
که جواز بدهد
اجازه‌اش کافیست
یک عدد را زیاد می‌کنی
درآمد دولت افزایش می‌یابد
و درآمد بانک
می‌تواند از «هیچ» خرج نماید
بادکنکی یعنی

کشور مانند یک خانه است
و همه ما
اعضای یک خانواده
ما با هم ورشکست می‌شویم
و با هم ثروتمند
یک جای کشتی‌مان نشتی داشته باشد
همه با هم غرق می‌گردیم
همه باید از این گردش اقتصاد کلان با خبر باشیم
همه‌مان درگیریم
همه‌مان نقش داریم
همه چیز باید شفاف باشد
حتی نشر پول
زیاد شدن اعداد در بانک‌ها
پدیده‌ای که از آن با عنوان «خلق پول»‌ یاد می‌شود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 144 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
دیو فریبکار + سه شنبه 96 بهمن 24 - 8:20 صبح

فرض کنیم ما تحت تسخیر دیو فریبکار دکارت یا مغز درون خمره هستیم و آن موجودی که به ما احاطه دارد فرابشری است آیا او می‌تواند بدیهیات را برای ما تغییر دهد و به ما القا نماید و ما هم آن را باور کنیم.
مثلا آیا او میتواند به ما القا کند که جزء از کل بزرگتر است و ما آن را بپذیریم و شاید اصلا جزء از کل در واقعیت بزرگتر باشد اگر ما تحت القای یک X باشیم که از در آن موضع بودن بی اطلاعیم که هستیم یا خیر ولی آن دیو یا دانشمند به ما اینگونه القا کرده که جزء از کل کوچکتر است آیا آن X که دیو است یا دانشمند میتواند آن را برای ما تغییر دهد؟
اگر بله یا خیر چرا؟


عقل ما مثل یک کارخانه می‌ماند
یک ماشین
یک ورودی‌هایی دارد
نیاز به ورودی دارد یعنی
تا به یک خروجی برسد
این وسط هم سنجش و تحلیل انجام می‌گیرد
آیا می‌شود مواد خام را تهیه نکرد
در اختیار عقل قرار نداد
و انتظار پاسخ صحیح هم داشت؟!

من اگر از شما این سؤال را بپرسم:
موجود شش چشمی که در سیاره صدوبیست‌وششم از منظومه آلفا در کهکشان آندرومدا زندگی می‌کند، با توجه به این‌که دهان کوچکی دارد، چطور گیاهان عظیم‌الجثه را می‌خورد؟
شما به این سؤال چطور پاسخ می‌دهید؟
آیا می‌توانید با عقل خود بسنجید؟
آیا طریقی برای تحقیق در اختیار دارید؟
آیا می‌توانید بروید به آن سیاره و آن موجود را بررسی بفرمایید؟
خیر
قطعاً خیر
ولی ما انسان‌ها معمولاً به این پرسش‌ها پاسخ می‌دهیم
چطور؟
از طریق قیاس و تمثیل
در علم منطق به آن تمثیل گویند
و در علم فقه، قیاس

چطور؟
ما مقایسه می‌کنیم
و چون خیال می‌کنیم که دو چیز شبیه به هم حکم واحدی دارند
حکم یکی را به دیگری می‌دهیم
از خود می‌پرسیم:
حیوانات ریز روی زمین چطور گیاه می‌خورند؟
مثلاً خرگوش به آن کوچکی
کاهوی بزرگ بدهی
خب می‌جود
گاز می‌زند تکه تکه می‌کند
پس موجود آندرومدایی هم احتمالاً همین کار را می‌کند دیگر
او هم باید دندان داشته باشد
تکه کند و بجود
اما آیا این طور است؟

ما چرا مقایسه کرده و حکم را سرایت می‌دهیم؟
زیرا در زندگی روزمره
دیده‌ایم تشابه را
بارها لیوان شیشه‌ای در دست گرفته‌ایم
هر بار هم که افتاده
چه از دست خودمان
چه دیگران
شکسته
یاد گرفته‌ایم با تجربه
حالا کاسه‌ای شیشه‌ای دست‌مان بدهند
شک نمی‌کنیم حتی
فوری می‌گوییم این هم بیافتد می‌شکند
این تشبیه است
ما با تشبیه حکم اشیاء را مشخص می‌کنیم
اشیائی که تا به حال ندیده
تجربه نکرده بودیم
عقل ما این‌طور کار می‌کند
جایی که مواد اولیه ندارد

برویم سر پرسش شما
من نمی‌دانم چنین موجود فرابشری‌ای وجود دارد یا خیر
من نمی‌دانم مغز در خمره هستم یا نه
من نمی‌دانم که بر فرض وجود چنین موجودی
او چگونه با من ارتباط برقرار می‌کند
آیا در گوشم سخن می‌گوید
یا سیم‌هایی را در مغزم به ارتعاش در می‌آورد
و پالس‌هایی را ارسال می‌کند
من اصلاً نمی‌دانم که القاء یعنی چه
آیا نوعی تغییر در درون عقل من است
بدون آن‌که خودم متوجه شوم
یا پیامی‌ست که به عقلم می‌رسد
و عقلم باید آن را دریافت نماید
من هیچ یک از این مواد اولیه را در اختیار ندارم
عقل من با این سؤال
روبه‌روی موضوعی قرار گرفته
که هیچ مواد اولیه‌ای از آن ندارد
ماشینی‌ست که بدون داده
قرار است نتیجه را تولید کند
بدون سیب‌زمینی
چیپس بسازد
من را آشپزی تصور بفرمایید
نه برنج و نه نان و نه هیچ غلاتی
نه گوشت و مرغی
مدیر رستوران توقع دارد غذا بپزم
متحیّر می‌شوم
نگاه عجیبی به مدیر می‌کنم
و بعد به میز خالی
من چطور می‌توانم بدون داشتن هیچ، چیزی بسازم؟!

عقل ما این‌طور مواقع چه می‌کند؟
دست به تشبیه می‌زند
می‌گوید دیو دکارت باید شبیه به فرانکنشتاین در فلان فیلم باشد
القاء هم احتمالاً چیزی شبیه به نصب یک نرم‌افزار روی رایانه
عقل ما هم که شبیه به کامپیوتر
فرابشری بودن هم چیزی شبیه به فرشته یا جن بودن است
خب...
نتیجه:
وااااای... چقدر وحشتناک است! من احساس ناامنی می‌کنم، نکند الآن دارم القاء می‌شوم! :(

خیر
این تشبیه نادرست است
این‌طور تحلیل کردن تیر در تاریکی انداختن است
جواب نمی‌دهد
ما نسبت به چیزی که با آن رابطه برقرار نکرده‌ایم
رابطه حسی
درکی نداریم
نمی‌توانیم قضاوت کنیم
نمی‌توانیم حکم دهیم
راجع به خدا و فرشته و جن نیز
این ما نیستیم که به حکم رسیده‌ایم
به قضاوت
خداوند به واسطه پیامبری که می‌شناختیم
و حسش می‌کردیم
اطلاعات مورد نیاز را به ما رساند
اگر ما بودیم و این فرابشری‌ها
همچنان هیچ نمی‌دانستیم
در جهل کامل
این نادرست است که تصور کنیم می‌توانیم به چنین سؤالاتی پاسخ دهیم
این سؤالات
بیشتر نوعی بازی‌ست
بازی ذهنی
نوعی معماسازی
قلقلک دادن ادوات فکری بشر
مثل چیستان می‌ماند
نه ثمری دارد و نه نتیجه‌ای
به درد کسی نمی‌خورد
این سؤالات را می‌توانیم مطرح کنیم
دور هم بنشینیم
بحث کنیم به عنوان تفریح
این‌که عقل خود را به پرواز درآورده باشیم
و با این شعر گفتن‌ها
احساس لذّت کنیم
نوعی بازی با منطق
ولی اگر به دنبال واقعیت باشیم
واقعیت جایی در تحلیل‌ها خود را نشان می‌دهد
که مواد اولیه واقعی به عقل بدهیم
نه محصولات خیال را

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فلسفه 74 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
خزندگی ِ تغییر + یکشنبه 96 بهمن 22 - 1:54 عصر

تغییرشان دیده نمی‌شود
حداقل برای من
منی که هر روز می‌بینم‌شان
لحظه به لحظه

اما تغییر یک‌جایی لو می‌رود
در نگاهی سالانه
وقتی به تصاویر راهپیمایی سال قبل می‌نگرم



و سال قبل‌تر



در مقایسه با امسال
با امروز صبح
با تصویری که سر پل حجتیه گرفتیم
چند ساعت پیش

تغییر دیده نمی‌شود
برای مایی که داخل آنیم
برای همه کسانی که روزبه‌روز می‌نگرند
این‌که بچه‌ها چقدر بزرگ شده‌اند
چه قدّی کشیده‌اند
چه پختگی در چهره‌شان پیدا شده
چه متانتی یافته‌اند
ولی در یک نگاه سالانه...

استحاله هم خزنده است
انقلاب هم تغییر می‌کند
دولت‌ها هم
مردم هم حتی
فرهنگ‌مان
از 22 بهمن 57 که انقلاب کردیم
تا 22 بهمن امسال
هر لحظه
هر روز
دیده نمی‌شود اما
تمام این تغییرات
از بس نرم است و آهسته
یواش و آرام

اما یک روز در سال
ما مایلستون داریم
علامت داریم
مقیاس اندازه‌گیری داریم
ابزاری برای فهمیدن
عکس گرفتن و مقایسه کردن
کافیست وضعیت جامعه را سالی یک‌بار ورانداز نماییم

22 بهمن زمان اندازه‌گیری نقطه به نقطه ماست
نقطه به نقطه انقلاب
تا تحریف نشود
منحرف نشویم
اگر ظلم بیشتر شده
نسبت به سال قبل
بی‌عدالتی
استضعاف
اگر ضریب جینی افزایش یافته
فاصله طبقاتی
اگر حقوق‌ها نجومی‌تر شده
دزدها بیشتر
اختلاس‌ها فراوان‌تر
دادگاه‌ها کم‌اعتمادتر
نمایندگان مردم دنیاپرست‌‌تر
سکوت‌شان بر انحرافات عمیق‌تر
محرومین نالان‌تر
اگر و اگر...
امروز معلوم می‌شود
تصویری که از امروز با سال قبل مقایسه می‌کنیم
تصویری از انقلاب را

چرا؟!
تا انقلاب به ضدانقلاب تبدیل نشود
نظام تحویل لیبرال‌ها نگردد
تا سکولارها حاکم نشوند
که بخواهند سر دنیا با دنیاپرستان کنار بیایند
تا تهاجم فرهنگی
ناتوی فرهنگی
شبیخون فرهنگی
تا تحولات فرهنگی مدیریت شده توسط غرب
توسط عوامل غرب
در داخل خودمان
به ثمر ننشیند
تا حواسمان جمع شود
تا انحراف از معیار را ببینیم
تا تغییر را ببینیم
تا تغییر را درک کنیم
22 بهمن این است
نقطه ثابتی از تاریخ
در هر سال
برای اندازه‌گیری
برای اصلاح
برای جلوگیری از سقوط...

در کنار شعار مرگ بر آمریکا
مرگ بر اسرائیل
باید دشمن داخلی را هم بشناسیم
دشمنی که دست در دست خارجی دارد
ربا را
اقتصاد کاپیتالیستی را
لیبرالیستی را
نظام انباشت‌محور و سرمایه‌محور را
باید نظام پرداخت حقوق نابرابر را بشناسیم
به عنوان ابزار نفوذ دشمن
باید سازمان برنامه و بودجه را بشناسیم
به عنوان دستگاه مدیریت غربی کشور
بودجه‌ریزی بر اساس مدل ربوی کینز
در تعادل اقتصاد کلان
22 بهمن فقط مرگ بر دشمن خارجی نباشد
آغازی بر مرگ دشمن داخلی هم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - دشمن 16 - فرهنگ 89 - فاصله طبقاتی 17 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
تنوّع طلبی + یکشنبه 96 بهمن 15 - 6:58 عصر

روح دارد انسان
مهم‌ترین تفاوت با حیوانات
این را از مقایسه رفتارها می‌توان فهمید
از سفره‌های رنگین‌مان
از جورواجوری خواسته‌هایمان



حیوانات را وقتی نگاه می‌کنم
داشتیم مدتی
مرغ و جوجه‌هایمان
ماه‌ها فقط یک نوع دانه
یک نوع غذا
بدون هیچ ناراحتی
تکرار و تکرار
می‌خوردند و اعتراضی هم نداشتند
با اشتیاق هم بود
تا در ِ قفس را می‌گشودیم
به سوی ظرف آب و دانه می‌دویدند
با میل و رغبت

انسان اما...
انسان به یک غذا بسنده نمی‌کند
به یک نوع پوشش
به یک نوع کتاب
به یک نوع قصه
به یک نوع نان حتی
انسان به تکرار اکتفا نمی‌کند
و شدیداً تنوّع‌طلب است فطرتاً

فارغ از درستی و غلطی
حق و باطل
به دور از قضاوت
نه بخواهم بگویم خوب است این رفتار
و نه بگویم بد
که البته همین خودش وسیله امتحان در دنیا
اما...
برایم سؤال بود
همین تفاوت
این‌که چرا ما از خوردن یک نوع غذا خسته می‌شویم
اکراه پیدا می‌کنیم
رغبت نمی‌کنیم؟!

تنها انسان است که برای چند دقیقه خوردن
ساعت‌ها وقت می‌گذارد
تولید می‌کند
هم ابزارش را
هم مواد اولیه‌اش را
و هم محصول نهایی



جسم سیر می‌شود
فرقی نمی‌کند چه باشد
همان دیروزی
مشتی ویتامین و پروتئین و قند و چربی‌ست
جذب که شود تمام است
مگر بدن چقدر مواد اولیه نیاز دارد
این روح است که سیر نمی‌شود
هوس است که تمام نمی‌شود
خواستن است که پایان ندارد
طلب!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نفر ِ بعد + یکشنبه 96 بهمن 15 - 6:17 صبح

حتما خبر عملکرد امام جمعه تبریز را شنیده اید
حرکت های مردمی من جمله استفاده از وسایل نقلیه عمومی ، یا برداشتن نرده های حایل و جایگاه ویژه در مصلی تبریز و..
و بازتاب های چنین رفتارهایی
جلب توجه جمع کثیری از مردم و انعکاس در خبر 20:30
و درپی آن نقد ماجرا
و امروز نیز خبرحذف کارت ویژه نماز جمعه و به عقب کشیدن حائل در نماز جمعه مشهد و...
نظر شما؟

رفتار انقلابی همان بود که در ابتدای انقلاب اتفاق می‌افتاد
همه بدون محافظ
لابه‌لای مردم
حقوق رجایی با کارمندش مساوی

به مرور زمان
از زمانی که آقای هاشمی تشخیص داد
فاصله طبقاتی برای توسعه مادی جامعه لازم است
حقوق مدیران را که زیاد کرد
به کرباسچی که قدرت داد
به مدیران که خودرو هدیه دادند
و پاداش‌های کلان
و حقوق‌های فراوان
طبیعتاً رفتار انقلابی نیز از میان رفت
امروزه دیگر نیست

این‌که یک امام جمعه این طور رفتار کرده
آغاز خوبی‌ست
آغازی برای بازگشت
آغازی بر یک پایان
پایان عصر سرمایه‌داری در ایران
فاصله دولت و ملت
فاصله‌ای که با هاشمی آغاز شد
شاید ده‌ها سال بعد تمام شود
امروز اما
همین رفتار یک شروع خوب است
خوب است همه یاد بگیرند
که می‌گیرند
تمیز می‌شود إن‌شاءالله
فضای تنفس مسئولین
آقای شمخانی هم فرموده بودند
عدم نیاز به محافظ شخصی برای مسئولین را

مردم قیام می‌کنند
امروز نه، فردا
یک روزی اتفاق می‌افتد
مردم انقلابی هستند
رفتار انقلابی را می‌شناسند
مسئولین غیرانقلابی را تشخیص می‌دهند
از امام جمعه و وزیر و استاندار
سکوت کردند
جواب نداد
قیام آغاز شده است
انقلاب ادامه خواهد یافت
به دست مردم
مردمی که امام علی ع را الگوی خود می‌شناسند
امام خمینی ره را
مقام معظم رهبری را
این مردم مسئولین را سی سال تحمّل کردند
به امید اصلاح
خاتمی را آوردند تا از خفقان هاشمی خلاص شوند
خفقان سیاسی و اقتصادی
از تبعیض
آقازاده‌هایی که دکترا گرفتند
می‌گرفتند
بانک تأسیس می‌کردند
تجارت می‌کردند
قاچاق کالا را قانونی انجام می‌دادند
مردم می‌دیدند
می‌شنیدند
می‌بینند و می‌شنوند هنوز
خاتمی «نه» به «روش هاشمی» بود
ولی خودش فریب خورد
فریب هوای نفس خود را
آن را «نه» به انقلاب تلقی کرد
روبه‌روی رهبری ایستاد
حذف شد
مردم حذفش کردند
چون فهمیدند حرفشان را اشتباه فهمیده است
احمدی‌نژاد را آوردند
به خاطر شعارهای انقلابی
فهمیدند به بد کسی اعتماد کرده بودند
سید بود
روحانی بود
اما معنوی نبود
دینی نبود
احمدی‌نژاد اما نه سید بود و نه روحانی
ولی شعارهای معنوی داشت
معنوی بود واقعاً
احمدی‌نژاد یک روح تازه بود
مردم را آرام کرد
مردم صبر کردند
به امید اصلاح
می‌دانستند همه چیز درست می‌شود
عدالت اقتصادی برقرار
اما نشد
احمدی‌نژاد هم «نه» را عوضی تلقّی کرد
خیال کرد «نه» به هاشمی بوده است
هاشمی را دشمن گرفت
توطئه‌مبنا پیش رفت
نوک پیکان سوی آدم‌ها
دور اول اتفاقی نیافتاد
دور دوم را با بی‌ادبی آغاز کرد
فریب هوای نفس را خورد
از نوع خنّاسش را

می‌گویند ابلیس از فریب عابدی ناامید شد
بانگ برآورد و اعوانش طلبید
خناس گفت می‌دانم
رفت و چند وجب بالاتر از سطح زمین به عبادت ایستاد
عابد زهد او در چشمش بزرگ آمد
از کرامتش پرسید:
چه شد که به این مقام رسیدید
فراتر از سطح زمین
بر آسمان عبادت می‌کنید؟!...

خناس این‌گونه فریب می‌دهد
انقلابی‌تر از انقلابیون
اما در حقیقت هوای نفس
علم را می‌خواست برای عبادت
حالا علم را می‌خواهد برای خود
عبادت را می‌خواست برای خدا
حالا می‌خواهد برای خود
رأی را می‌خواست برای خدمت
حالا خدمت را منحصر می‌داند در خود
خیال این‌که من رسیده‌ام و دیگران نرسیده‌اند
این چاه ویلی‌ست که خناس در آن می‌اندازد
تا به ذهن خطور کند
باید استغفار کرد
نکردنش فناست
موسی هم سگ را نیاورد
وقتی خداوند امر کرد پست‌ترین مخلوق را بیاورد
خود را آورد
او در نظر خودش از سگ...
این شد که در نظر مردم عزیز شد
و در نظر پروردگار عزت یافت

احمدی‌نژاد خیال منجی به سرش زد
خود را آرمان مردم دید
هاشمی را هدف گرفت
و هر کسی را که با او همراه نمی‌شد
و آدم‌ها را ترور کرد
ترور شخصیت
و مردم فهمیدند
مردم همیشه این‌طور رفتارها را خوب می‌فهمند
مردم بوی هوای نفس را از چند فرسخی استشمام  می‌کنند
سقوط کرد
و مردم را ناامید ساخت
قشر مذهی را
ناامید از مکتبی‌ها
از این‌که یک مؤمن رئیس دولت شود
اگر چه غیر روحانی
اگر چه سواد حوزوی نداشته باشد
مؤمنین خُرد شدند
در نظر فاسقین
احساس ذلت کردند
ذلیل شدند
براهینشان مسخره شد
روش‌شان تحقیر
آدم‌هایشان وقتی سیبل جوک‌ها شدند
سر به لاک خود بردند

احمدی‌نژاد سمبل یک فرد بی‌سابقه بود
ناکاربلد
ریسکی بود که مردم کردند
که از روش هاشمی خلاص شوند
خواستند هوا را عوض کنند
نو روی کار آوردند
شکست اما پندشان داد
عبرت شد
دود از کنده بلند می‌شود
آن‌ها که با امام ره بوده‌اند و در کنارش
آنان که در انقلاب
آنان که سابقه دارند
مردم به رویکرد اعتماد به بزرگان باز گشتند
به کسانی که امتحان خود را پس داده‌اند
این شد که دیگران بالا نیامدند
آنان که سابقه اجرایی نداشتند
مردم یک‌بار عدالت را روی بی‌سابقه‌ها قمار کرده بودند
این‌بار نکردند
به روحانی رأی دادند
برای رفع بی‌عدالتی
رفع ظلم
بالاخره هم آخوند است
فقه می‌داند
دین دارد و متدیّن
هم سابقه درخشان
از پیش از انقلاب
منبرهای عظیم و مبارزات فراوان

روحانی رأی آورد
و این رأی را «نه» به معنویت تلقّی کرد
خیال کرد مردم دنیاپرست شده‌اند
و چاره را در بستن با آمریکا دید
گمان کرد مردم به انقلاب «نه» گفته‌اند
خسته شده‌اند
می‌خواهند سر دنیا با دنیاداران کنار بیایند
خواست کنار بیاید
صدای مردم در آمد
متحیّر شد
تصوّر کرد این حرف مردم نیست
رسانه‌ها را دروغین پنداشت
و همه را دروغگو خواند
زیرا باور نمی‌کرد همان‌کسانی که به او رأی داده‌اند
امروز از توافق با آمریکا نگرانند
سر در لاک کرد
در زیر برف
دروغ فراوان گفت
زیرا واقعیت را ندید

و اما امروز...
هاشمی استمراری بود که مردم در انقلاب می‌دیدند
رئیس مجلس
رئیس جمهور می‌شود
خاتمی «نه» به روش اداره هاشمی
روشی که هاشمی در پیش گرفته بود
سرمایه‌داری و کاپیتالیسم
به فرهنگ که گند زد
مردم «نه» گفتند
نه به خاتمی
به روش بی‌حیایی در اداره نظام
و به ظلمی که دو چندان شد
بی‌عدالتی
احمدی‌نژاد آدم‌ها را نشانه رفت
زیرا توهّم زد که مردم با آدم‌ها دشمنی دارند
سقوط کرد
غیبت کرد و تهمت زد و بی‌دینی نشان داد
در ظاهر دین‌داری
و مردم گناهان را می‌شناسند
روحانی «نه» به «تازه‌کارها» بود
و بازگشت به ارکان انقلاب
عناصر انقلابی
روحانی و حوزوی
جمع کارآمدی و دین‌شناسی
دکترا و اجتهاد
شکست روی داد

و امروز...
دولت بعدی هم «نه» خواهد بود
«نه» به...

مردم به «هاشمی» «نه» نگفتند
به «خاتمی» «نه» نگفتند
به «احمدی‌نژاد» «نه» نگفتند
امروز هم به «روحانی» «نه» نمی‌گویند
مردم به «روش» هاشمی «نه» گفتند
به روش خاتمی
به روش احمدی‌نژاد
و اکنون به روش روحانی
مردم با روش‌ها مشکل دارند
روش بی‌عدالتی در اداره کشور
این چیزی‌ست که آن امام جمعه فهمیده است
روش را عوض کرده است
شمخانی هم فهمیده است
ولی خیلی از انقلابیون نفهمیده‌اند
رئیس جمهور آینده نیز همین‌طور انتخاب خواهد شد
شخصی که روش‌ها را تغییر دهد
شعارش را حداقل بدهد
راهش این است
من به کسی رأی می‌دهم که شعارش تغییر نظام بانکداری باشد
نظام پرداخت حقوق و دستمزد
نظام رفت و آمد شخصیت‌ها میان مردم
و...

کار این امام جمعه یک انقلاب دوم است
از این نظر
اگر چه کوچک به نظر می‌آید
ولی بزرگ است
چون قیام است
خلاف جهت رود حرکت کردن همیشه سخت است
و این آدم
با این‌که من نمی‌شناسم
یقیناً مرد انتخاب‌های دشوار است
خدا حفظش کند
روح امید در دل مردم دمید

یاعلی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - فاصله طبقاتی 17 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
ساعت واقعی + چهارشنبه 96 بهمن 11 - 6:24 صبح

نمی‌دانند
حتی معلّم‌ها نیز
دانش‌آموز را می‌گویند ساعت آفتابی بساز
برمی‌دارد مثل ساعت آنالوگ
عقربه‌ای
همین ساعت‌هایی که می‌شناسیم همه‌مان
دوازده عدد دورتادور دایره می‌چیند
مگر می‌شود؟!
یعنی معلّم‌ها هم نمی‌دانند ساعت آفتابی فقط در طول روز کار می‌کند؟!



باز هم ساعت آفتابی ساختم
باز هم یک معلّم خواسته
باز هم مثل دفعات قبل
ساعتی درست و قابل استفاده

ساعت آفتابی از طلوع تا غروب خورشید کار می‌کند
وابسته به محل قرارگیری هم هست
عرض جغرافیایی ما بالاتر از منطقةالبروج است
طوری که هیچ وقت
هیچ وقت
خورشید بالای سر ما حرکت نمی‌کند
سایه‌مان یعنی صفر نمی‌شود
تابستان و زمستان هم فرق می‌کند
هر روز اصلاً تفاوت دارد
محلّی که خورشید رخ می‌نماید و پنهان می‌شود
بنابراین ساعت آفتابی نه تنها وابسته به عرض جغرافیایی محل است
که به فصل سال هم ربط دارد

اما با اغماض
من ساعتی واقعی ساختم
مانند بارهای قبل
این‌جا تصاویرشان هست

برده مدرسه
معلّم در آفتاب گذاشته
گفته الآن ساعت چند است؟!
مریم پاسخ داده: حدود ده و نیم
معلّم شگفت‌زده
ساعت خود را نگاه کرده
گفته: دقیق ده و ربع است!

با یک مداد و تکه‌ای تخته‌سه‌لایی
بدون اندازه‌گیری‌های نجومی
بدون استفاده از نقاله و گونیا
فقط با یک پرگار کشیدم
و تخمینی نشانه‌گذاری کردم

علم ستاره‌شناسی و تقویم مال ِ ماست
از گذشته بوده
صدها سال
قرون متمادی
آن‌وقت یادمان نمی‌دهند
و با اولیات آن آشنامان نمی‌سازند
تا تجربه تمدنی‌مان را از دست بدهیم
در عوض جامعه کدام بخش از سنّت را تعلیم می‌کند؟
با فشار و اصرار هم
و نسق می‌کشد به خاطرش؟
حنابندان و پاتختی و بعله‌برون و جهزیه‌نما و واسونک و ...
و هزار سنّت بی‌محتوا
که زندگی را بر مردمان کشورمان سخت می‌سازد
آن‌وقت این سنّت‌ها
دانش‌های بومی
که در گذشته هر کشاورز و دامداری می‌دانست
معلّم‌های ما هم یاد ندارند

جامعه بر چه اساسی اولویت سنّت‌های خود را تعیین می‌کند؟!
آیا این اولویت‌ها صحیح‌اند؟!
کدام خواصّ و کدام نخبگان مسئول گزینش سنّت‌ها هستند؟!
نباید سر و صاحب داشته باشد؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - آموزش 28 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
برنامه نویسی + سه شنبه 96 بهمن 10 - 6:0 صبح

از اتاق که بیرون آمدم
اولین چیزی که توجهم را جلب کرد؛
مریم یک برنامه جدید نوشته بود
برای مدرسه
پیشنهادی
یعنی این‌که اگر معلّم بود...

بله
ما یک تخته سفید در منزل داریم
از اولین روزهایی که بچه‌ها مدرسه‌ای شدند
یک پلاستیک شفاف زدم به دیوار
ماژیک وایت‌بورد دادم دست‌شان
تا هر چه برای یادگیری نیاز دارند بنویسند
تا همین امسال
آموزشگاهی قصد نوسازی داشت
تابلوهای قدیمی را نمی‌خواست
یکی هم نصیب ما شد
مهارت کودکان را در نوشتن روی تخته بالا برده است
مریم که در کلاسش معروف شده به تندنویس روی تخته سفید! :)

برنامه‌ریزی درسی خیلی مهم است
چرا باید هر روز شش کتاب و چندین دفتر را حمل نمایند
وقتی معلّم می‌تواند با اصلاح برنامه
هر روز را به دو یا سه درس اختصاص دهد

مریم این‌کار را کرده
اولاً که ورزش را هر روز قرار داده
زنگ اول
تا کودکان را سر حال آورد
و بعد
درس‌ها را می‌گوید طوری توزیع نموده
تا کتاب و دفتر کمتری هر روز در کیف قرار گیرد
در کیف مدرسه!

بعد هم نشسته پشت رایانه
همان برنامه را در Word طراحی نموده
در حال تایپ بود که رسیدم
عکسی گرفتم و پرسیدم:
«می‌خواهی به معلّم نشان بدهی؟!»
- نه، فقط برای خودم درست کردم!



مهم‌ترین کار را در مدرسه که می‌کند؟!
غیر از دانش‌آموز؟!
اوست که یاد می‌گیرد
کار اصلی را
یادگیری مهم‌ترین فعالیت در مدرسه نیست؟!
معلّم آموزش می‌دهد
چرا؟!
تا دانش‌آموز یاد بگیرد
معاون نظم را برقرار می‌کند
تا دانش‌آموز بتواند یاد بگیرد
فرّاش مدرسه را تمیز می‌کند
تا دانش‌آموز در سلامت یاد بگیرد
مدیر هم
تمام نیروهای انسانی و امکانات را هماهنگ می‌کند
تا باز هم دانش‌آموز یاد بگیرد
دانش‌آموز اگر نخواهد یاد بگیرد
آیا این‌همه آب و برق و نور خورشید می‌توانند ناگزیرش نمایند؟!
کار اصلی مال ِ اوست
یادگیری
حق تصمیم با کیست؟!
دانش‌آموز حق ندارد بگوید چه زمانی برای چه درسی آمادگی بیشتری دارد؟!
حق تصمیم هیچ
آیا حق رأی هم ندارد؟!
حق اظهار نظر؟!
نباید معلّم از بچه‌ها نظر بخواهد
بپرسد که چه برنامه‌ای را می‌پسندند؟!
مشورت کند حداقل؟!

دانش‌آموزان که کار اصلی را بر عهده دارند
در مدرسه
باید سهیم باشند در برنامه‌ریزی
رأی‌گیری کنیم سر کلاس
بگوییم الآن آماده چه هستید؟
برویم ورزش کنیم؟
یا ریاضی؟
یا فارسی؟
بگوییم چهار زنگ فارسی می‌خواهیم
کدام زنگ‌ها را پیشنهاد می‌کنید؟

دختر من برنامه‌اش را نوشت
برنامه پیشنهادی‌اش را
ولی به مدرسه نداد
در اختیار معلّم نگذاشت
چرا؟!
چون هیچ سازوکاری برای این منظور وجود ندارد
هیچ کسی منتظر نیست
این همه زحمت را کشید برای هیچ!

خب مدرسه هیچ
کودک‌اند و ما هیچ ارزشی برای ایده‌هایشان قائل نیستیم
مردم چطور؟!
آیا در جامعه چنین سازوکاری وجود دارد؟!
اگر یک بقّالی
یک کارگر یا نانوا یا تاکسی‌رانی...
اگر ایده‌ای به ذهنش رسید
اگر برنامه‌ای
اگر خلاقیتی
اگر راه حلی...
مگر راه حل‌ها فقط در ذهن مسئولین رده بالا جرقّه می‌زند؟!
چه سازوکار دائمی و مستمر و قابل اعتمادی وجود دارد؟!
دارد اصلاً؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
من ِ لیوان + دوشنبه 96 بهمن 9 - 5:0 صبح

چه درک و فهمی
باور نمی‌کردم
یعنی کودک ِ من می‌تواند این‌طور از زاویه موجودی دیگر به یک موضوع بنگرد؟!

ما اسیریم
در حواسّ خود
من با چشم خود می‌بینم
دیگری با چشم خود
و ما
هیچکداممان
نمی‌توانیم دید یکدیگر را داشته باشیم
اما...



مدرسه داده
معلّم
یک برگ سؤال
سیدمرتضی جواب را نوشته
خود را جای اشیائی قرار داده
بی‌جان
چه به آن‌ها جان داده
و متعجّبم که چگونه

قدرت خداوند است
هوش هیجانی مگر همین نیست
این‌که می‌توانیم حسّ و حال طرف مقابل را درک نماییم
فقط با صرف نگاه به او
به وضعیت او
به حالات او
ما ناراحتی دیگران را درک می‌کنیم
خوشحالی‌شان را نیز
و از طریق همین درک متقابل
روابط درستی شکل می‌دهیم
انسان‌ها با هم زندگی می‌کنند

ثروتمند و فقیر چطور؟!
مسئول و رعیّت چطور؟!
اگر اولی قادر به درک دومی نباشد...
البته که هست
این قدرت را خداوند به بشر عطا فرموده
هر انسانی می‌تواند
می‌تواند خود را جای دیگری بگذارد
رئیس جمهور نیز می‌تواند
وزیر نیز
نماینده مجلس نیز
تک‌تک مسئولین می‌توانند حسّ و حال آدمی را تجربه کنند
که چند ماه است حقوقش عقب افتاده
دستمزد زحمتی که کشیده
دسترنج است
قدر ِ نان‌خریدن هم ندارد
درد تمام روح و جسمش را فرا گرفته
چطور نتوانند درک کنند
وقتی کودک من رنج یک لیوان را می‌فهمد
مسئول رنج رعیّت را نفهمد؟!

مسأله «غفلت» است
شیطان «هست»
وسوسه می‌کند
فریب می‌دهد
حواس‌ها را پرت می‌کند
موضوع می‌سازد و منصرف می‌نماید
اذهان را
مسئول درگیر مسائل بی‌ارزش می‌شود
کم‌اهمیت
حال و روز رعیّت یادش می‌رود
که اگر نرود
که اگر فکر کند
قطعاً می‌تواند درک نماید
لحظاتی که بخواهد فرزند بیمارش را نزد پزشک ببرد
و به اندازه ویزیت موجودی نداشته باشد!
اگر فرزند من می‌تواند
مسئول هم می‌تواند
او هم می‌تواند «لیوان» شود
فقط باید بخواهد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
کارنامه چاق + یکشنبه 96 بهمن 8 - 4:0 عصر

خدا را شکر که تناسب اندام را در کارنامه نمی‌نویسند
و الا...

رفته‌ام کارنامه بگیرم
میانسال
این چند روز هر سه را گرفتم
ولی به سیداحمد که رسید
پیش معلّمش که رفتم:
«درسش خیلی خوب است، اخلاق و رفتارش هم همین‌طور»
معلّم راضی بود
از درس و اخلاق سیداحمد
کارنامه را هم که دیدم
همه خیلی خوب



شاید تقصیر خودم بود
نباید زیاد گیر می‌دادم
این‌که دوباره پرسیدم:
- هیچ مشکلی ندارد؟ کاملاً از ایشان راضی هستید؟
دقیقاً این‌جا بود که معلّم به حرف آمد
بلند هم گفت
تمام کلاس شنیدند انگار
وقتی کارنامه را امضا کرده و در حال تحویل بودم:
«فقط داره چاق می‌شه! باید بیشتر مواظبش باشید!»

این بود که خدا را شکر کردم
فعلاً فقط درس و اخلاق را در کارنامه می‌نویسند
اگر چاقی و لاغری را هم می‌نوشتند
نمره می‌دادند و در موفقیت حساب می‌کردند
کارمان زار بود، حسابی! :)

فکرم درگیر شد
آیا کرام الکاتبین هم به رفتار اکتفا می‌کنند؟
آیا چاقی و لاغری در دستگاه خداوند بی‌حساب و کتاب می‌ماند؟
آیا...
همین‌طور فکر می‌کردم
همین‌طور فکر می‌کنم
هنوز هم نگرانم
آیا نکیر و منکر به چاقی گیر نمی‌دهند؟
چاقی هم اگر نباشد
پرخوری چه؟
چاقی که بدون پرخوری حاصل نمی‌گردد
اسراف در خوردن نیست؟
و من...
نگران شدم
درست است که با ارزان شدن غذاهای بی‌ارزش
و گران شدن موادی که ارزش غذایی بالایی دارند
ویتامین‌ها و پروتئین‌ها
همه‌مان در حال چاق شدنیم
همه مردمان جهان
بشریّت
جوامعی که دستشان به دهانشان می‌رسد
اما خداوند
آیا بر ما خُرده نمی‌گیرد؟!
آیا دین جلوی چاقی ما را نگرفته است؟!

رسول خدا (ص): «ایاکم وَ فُضولَ المَطعَمِ فَانَّهُ یسِمُ القَلبَ بِالقَسوَةِ وَ یبطِی ءُ بِالجَوارِحِ عَنِ الطّاعَةِ وَ یصِمُّ الهِمَمَ عَن سَماعِ المَوعِظَةِ» (بحارالانوار، ج77، ص182)
از پرخوری بپرهیزید، چرا که آدمی را سنگدل می گردانَد و اعضا (و جوارحش) را برای اجرای تکالیف الهی به سستی و تنبلی می کشانَد و گوش جان را از شنیدن موعظه بازمی دارد و کر می کند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   71   72   73   74   75   >>   >

چهارشنبه 04 تیر 18

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X