در صفحه نخست میخوانید: ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - | انرژی های آزادشونده غیرهمسو 5 + | چهارشنبه 98 مهر 3 - 3:0 صبح | نئومارکسیستهایی مانند اینگلهارت مکانیزمی که آدام اسمیت طراحی کرد، با تحلیل نظام بانکداری اسکاتلند و کاغذهایی که به جای طلا و نقره به گردش افتاده بودند و اعتباری قلابی و جعلی را به جامعه تزریق میکردند، بارها و بارها اصلاح شد و توانمندی خود را افزایش داد. نخستین بار «مالتوس» * بود که متوجه ایراد این سیستم شد. تعادلی که اسمیت ادعا میکرد، با نظریهای که مالتوس ارائه داد غیرقابل وصول و تحقق بود. اسمیت میگفت: هر چقدر که سرمایه در دست اشراف انباشته شود، چون قابل مصرف نخواهد بود، به چرخه تولید وارد میگردد و تقاضای کار را بالا میبرد. طبیعتاً چون عرضه، یعنی تعداد کارگر، تغییر نکرده است، دستمزد افزایش یافته و از سوی دیگر، اشتغال کامل نیز ممکن میشود. اشتغال کامل وضعیتی در اقتصاد است که تمامی آحاد جامعه در حال کار باشند و هیچکس بیکار نباشد. اما مالتوس میگوید: اسمیت توجه نداشته که وقتی دستمزد کارگر بالا برود، بهداشت و تغذیه در میان کارگران که قشر مستضعف جامعه بودند بهتر میشود و در نتیجه مرگ و میر فرزندانشان کمتر شده و بیشتر زاد و ولد میکنند و در زمانی کوتاه عرضه کارگر در جامعه آنقدر زیاد میشود که دوباره از تقاضا بالا زده و بیکاری را با وضعیت سابق باز میگرداند. طبیعتاً مالتوس دخالت در بازار آزاد را برای دولت لازم دانست، کمکی که بتواند در تعارض مکانیزم کار با مکانیزم بازار، طرف بازار را گرفته و تعادل را حفظ کند. پیشنهاد او تشویق مردم به جلوگیری از زاد و ولد بود. اما تلاشهای او و دنبالهروانش مثل «ریکاردو» ** کفایت نکرد و عملاً نتوانستند افزایش جمعیت کارگران را کنترل کنند. اینجا بود که نظریه «جان استوارت میل» کارساز شد و تلاش ناکام مالتوس را به کام نظام غرب کرد. «میل» با نگارش «بردگی زنان» *** به همراهی همسر *2* و دخترخواندهاش *3* توانست انقلابی عظیم در جامعه اقتصادمحور غرب راه بیاندازد و آنچه امروز با عنوان جریان «فمینیسم» *4* شناخته میشود زاده اندیشه «میل» و تلاش هر سه آنهاست. نکته اصلی و راز ماندگاری نظریه «میل» این بود که: زنان به این دلیل سختی مادر شدن و زاد و ولد و نگهداری از فرزند و خانهداری را میپذیرند که «نمیتوانند» و قادر نیستند مقاومت کنند. آنها تحت ظلم پدران و شوهران خود ناگزیر هستند تا به تولید نسل ادامه دهند. پس: اگر دولت با وضع قوانین و تغییر ساختارها فرصتی پدید آورد که زنها از این بردگی خلاص شوند، به صورت طبیعی هیچ زنی تلاش نمیکند صاحب اولاد شود، مگر در رفاه فراوان باشد. طبیعتاً آنطور که مالتوس میخواست جمعیت کارگران کاهش یافته و آنطور که اسمیت میگفت وضعیت اشتغال کامل حاصل خواهد شد. این نگرش میل اگر چه به کاهش جمعیت کارگران حقیقتاً انجامید، ولی نتوانست وضعیت زندگی آنها را بهبود بخشد، وعدهای که اسمیت به کارگران میداد. اینجا بود که مارکس نظریه اقتصاد اشتراکی *5* خود را طرح کرد و مدعی شد دولت باید بازار آزاد را کنترل کند و تمام منافع آن را به صورت برابر میان مردم تقسیم نماید. همه انسانها تحت یک نظام یکپارچه و واحد به مثابه یک شرکت فعالیت کنند و از انباشتگی سرمایه جلو بگیرند. در حقیقت مارکس پی برد نظریه اسمیت از اساس نادرست و ناتوان است و قادر به ایجاد تعادل در زندگی بشر نیست. زندگیای که البته بر اقتصاد مبتنیست، یک زندگی دنیاپرستانه و کافرانه. مارکس فهمید انباشتگی ثروت همواره به بردگی بخش عظیمی از جامعه منتهی میشود که در قاعده آن قرار دارند. زندگی در تحت لوای نظریه مارکس دوام زیادی نداشت. مردم نمیتوانستند بدون رقابت و منافع شخصی انگیزه کافی برای تلاش و حرکت داشته باشند و اقتصاد دنیاپرستی در این ساختار از هم پاشید و ناتوانی آن خیلی زود معلوم شد. نگرانی بیکاری و مشکلات اجتماعی آن، «کینز» *6* را به تکاپو واداشت تا نظریه جدیدی در عرصه اقتصاد طرح نماید. کینز بر خلاف اسمیت، مالتوس، ریکاردو و میل از اساس مخالف دست نامرئی بازار آزاد بود. او مدعی بود حتی اگر چنین تعادلی به صورت خودکار و بدون دخالت بخواهد محقق شود، آنقدر به طول میانجامد که نیمی از مردم کره زمین از بین رفتهاند. یا به تعبیری دیگر، پرولتاریای مارکس دست به کار شده و نظم اجتماعی را بر هم زده است. بنابراین وظیفه دولت است که مستقیم دخالت کرده و بازار را متوازن کند. یعنی با افزایش هزینههای خود اشتغال را افزایش داده و از بیکاری بکاهد. او توانست رئیس جمهور آمریکا را متقاعد کند تا مدیریت اقتصادیاش را بر نظریه او بنیان نهد. برخلاف سایر اقتصاددانان که میگفتند: رفتار اقتصادی مردم برای رسیدن به منافع شخصیشان کاملاً عقلانی است، او معتقد بود بازارها غیرعقلانی عمل میکنند و به همین جهت نمیتوانند به تعادل برسند. اقتصاد آمریکا که بر مبنای نظریه کینز مدیریت میشد، چند بحران را تجربه کرد که ناتوانی مدل کینز را به اثبات رساند. پس از آن بارها و بارها نظریات گوناگونی سر کار آمده و زمام طراحی ساختارهای نظام اقتصادمحور غرب را بر عهده گرفتند. یکی از آخرین نظریات مربوط به گروهی میشود که خود را «نئومارکسیست» مینامند. این گروه که «رونالد اینگلهارت» *7* یکی از معروفترین چهرههای آنهاست معتقدند نظریه تاریخی مارکس صحیح بوده، ولی نیاز به اصلاحاتی دارد تا بتواند دوباره ساختارهای پیشین خود را بازپس بگیرد. شگفتی مطلب در چیست؟ و این فهرست بلندبالایی که جمع کردم؟ «حفظ جهت»! وقتی میبینیم با تغییر یک رئیس جمهور تمام روندهای اجرایی کشور ما تغییر میکند و نهادها جابهجا میشوند، تعجب میکنیم که غرب چطور قرنهای متمادی تغییر جهت نداده و با آمد و شد اینهمه آدمهای متفاوت که از پایه و اساس در سلیقه و شخصیت با هم در تعارضاند، همچنان همان سمت و سوی دنیاپرستی اقتصادمحور را تداوم بخشیده. راز این هماهنگی تاریخی در «ساختارمحوری» است. وقتی ساختار، محور تعریف و توصیف جهت و برنامه حرکت باشد، ساختار که بر جامعه سایه بیاندازد، متوقف نمیشود. حرکت میکند و مردم را «وادار» به حرکت در جهت خود مینماید. ساختارمحوری بسیار قدرتمندتر از فردمحوری میتواند جوامع بشری را کنترل کند.
------------------------------ * توماس رابرت مالتوس (به انگلیسی: Thomas Robert Malthus) (14 فوریه 1766–29 دسامبر 1834) استاد دانشگاه انگلیسی بود که تأثیر بسیار زیادی روی جمعیتشناسی و اقتصاد سیاسی گذاشتهاست مالتوس به خاطر پایهگذاری نظریه رانت مشهور است. البته کتاب مشهوری نیز به نام اصل جمعیت نگاشته است و اولین بار به این موضوع اشاره کردهاست که افزایش جمعیت راهحلی برای پیشرفت نیست. وی در کمبریج به تحصیل الهیات پرداخت و پس از تکمیل تحصیلات در سال 1805 استاد تاریخ و اقتصاد در کالج هال بیوری گردید. مالتوس کتاب خود را تحت عنوان اصل جمعیت در سال 1798 و چاپ دوم و کامل آن را در سال 1803–1817 انتشار داد. مالتوس معتقد بود که موجودات زنده با سرعت سرسامآوری تکثیر پیدا میکنند و اگر قحطی و جنگ و غیره وجود نداشته باشد جمعیت به شکل تصاعد هندسی زیاد میشود و ممکن است در هر 25 سال دو برابر گردد در حالی که وسایل ارتزاق در بهترین شرایط با یک تصاعد ریاضی بالا میرود و لذا هر 25 سال جمعیت دو برابر میشود و حال آنکه ازدیاد خواربار و مواد غذایی بسیار ناچیز است ولی برخی عوامل چون جنگ و قحطی میتوانند موانع طبیعی در امر ازدیاد جمعیت باشند. ** دیوید ریکاردو (به انگلیسی: David Ricardo) (زاده 18 آوریل 1772 در لندن - درگذشته 11 سپتامبر 1823 در لندن) اقتصاددان انگلیسی است که در کنار رابرت مالتوس، آدام اسمیت و جان استوارتمیل در زمره تأثیرگذارترین اقتصاددانان کلاسیک قرار دارد. ریکاردو از 1819 تا پایان عمرش نماینده مجلس عوام بریتانیا بود. *** انقیاد زنان (به انگلیسی: The Subjection of Women) ، جان استوارت میل، ترجمه علاءالدین طباطبایی، ناشر هرمس *2* هریت تیلور میل مشهور به هریت هاردی (زاده 8 اکتبر 1807 در لندن - درگذشته 3 نوامبر 1858 آوینیون)، فیلسوف و مدافع حقوق زنان بود. همسر دوم او جان استوارت میل، یکی از متفکران برجسته قرن 19 بود. مجموعه نوشتههای اصلی او را میتوان در «آثار کامل از هریت تیلور میل» مطالعه نمود. گفته میشود او تا حد زیادی الهام بخش و تأثیرگذار بر نوشتههای جان استوارت میل بودهاست. *3* هلن تیلور که دختر هریت تیلور از شوهر اولش بود. بعدها و پس از مرگ مادرش هریت، کمک بسیاری به نشر آراء میل در بحث آزادی زنان کرد. Helen Taylor (1831–1907) was an English feminist, writer and actress. She was the daughter of Harriet Taylor Mill and stepdaughter of John Stuart Mill. After the death of her mother she lived and worked with Mill, and together they promoted women"s rights. From 1876 to 1884 (when she quit due to her health) she was a member of the London School Board. In 1881, she joined the Democratic Federation. *4* فمینیسم (به انگلیسی: Feminism) گسترهای از جنبشهای سیاسی، ایدئولوژیها و جنبشهای اجتماعی است که هدفی مشترک را دنبال میکنند: تعریف، برقراری و دستیابی به سطحی از حقوق زنان که در زمینههای سیاسی، اقتصادی، شخصی و اجتماعی، با مردان برابر باشد. این هدف شامل تلاش برای برقراری فرصتهای برابر برای زنان در اشتغال و برابری حقوق مادی به ازای کار برابر با مردان میشود. فعالینِ حقوقِ زنان (فمنیستها) باور دارند که جنسیت در زندگی انسانها نباید عاملی تعیینکننده برای جایگاه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی آنها باشد، زیرا باور دارند زن و مرد باید از حقوق برابری در زمینههای مختلف برخوردار باشند و به برابری جنسیتی معتقدند. اعتقاد به برابری حقوق زن و مرد دارند. فمینیسم بیشترین تمرکزِ خود را معطوف به تهدیدِ نابرابریهای جنسیتی و پیشبردِ حقوق، علایق و مسایل زنان کردهاست. فمینیسم عمدتاً از قرن 20 میلادی «انتشار اولین اساسنامه حقوق بشر» پدید آمد. زمانی که مردم بهطور گستردهای این امر را پذیرفتند که زنان در جوامع مرد محور، سرکوب میشوند. بخشی از حقوقِ زنان دربرگیرنده این موارد میشود: تمامیتِ بدنی و خودمختاری، حقِ رأی، حقِ کار، حقِ دستمزدِ برابر بهخاطرِ کارِ برابر، حقِ مالکیت، حقِ تحصیل، حقِ شرکت در ارتش، حقِ مشارکت در قراردادهای قانونی و در نهایت؛ حقِ سرپرستی فرزندان، حقِ ازدواجِ آزادانه و آزادی مذهبی، و آزادی در برابر تمام تصمیمات، حق انجام کارها بدون اجازه همسر یا پدر. *5* جامعهخواهی، جامعهگرایی یا سوسیالیسم (به فرانسوی: Socialisme، سوسیالیسم)، اندیشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که برای ایجاد نظم اجتماعی مبتنی بر انسجام همگانی میکوشد، جامعهای که در آن تمامی قشرهای اجتماع سهمی برابر در سود همگانی داشتهباشند. هدف سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی بر ابزارهای تولید و برقراری مالکیت اجتماعی بر ابزارهای تولید است. این «مالکیت اجتماعی» ممکن است مستقیم باشد، مانند مالکیت و اداره صنایع توسّط شوراهای کارگری، یا غیرمستقیم باشد، از طریق مالکیت و اداره دولتی صنایع. *6* جان مینارد کینز (به انگلیسی: John Maynard Keynes)، (زاده 5 ژوئن 1883 - درگذشته 21 آوریل 1946)، یکی از اقتصاددانان برجسته قرن بیستم محسوب میشود. کینز، در زمان جنگ جهانی اول در خزانهداری انگلیس مشغول بهکار بود و پس از جنگ، ریاست هیئت نمایندگی خزانهداری انگلیس در کنفرانس صلح پاریس را بر عهده داشت. در سال 1919 نماینده وزیر دارایی در شورای عالی اقتصاد انگلستان شد. کینز در سال 1936 کتاب نظریه عمومی اشتغال، بهره و پول را منتشر نمود که یکی از تأثیرگذارترین کتابهای اقتصادی قرن بیستم محسوب میشود. پیش از کینز، تصور عمومی اقتصاددانان بر آن بود که نوسانهای اقتصادی، عدم تعادلهایی هستند که در کوتاهمدت توسط مکانیزم بازار اصلاح میشوند و شرایط اشتغال کامل مجدداً احیا میشود. اما کینز معتقد بود که این چرخههای مخرب ممکن است در بلندمدت برگشتناپذیر باشند و لذا دولت میبایست برای رسیدن به اشتغال کامل در اقتصاد دخالت نماید. *7* معرفی فارسی از وی در دسترس نیست. معرفی او به زبان انگلیسی چنین است: Ronald F. Inglehart (born September 5, 1934) is a political scientist and professor emeritus at the University of Michigan. He is director of the World Values Survey, a global network of social scientists who have carried out representative national surveys of the publics of over 80 societies on all six inhabited continents, containing 90 percent of the world"s population. The first wave of surveys for this project was carried out in 1981 and the latest wave was completed in 2014. Since 2010 Inglehart has also been co-director of the Laboratory for Comparative Social Research at the National Research University - Higher School of Economics in Moscow and St Petersburg. This laboratory has carried out surveys in Russia and eight ex-Soviet countries and is training PhD-level students in quantitative cross-national research methods. In the seventies Inglehart began developing an influential theory of Generational Replacement causing intergenerational value change from materialist to post-materialist values that helped shape the Eurobarometer Surveys, the World Values Surveys and other cross-national survey projects. Building on this work, he subsequently developed a revised version of Modernization theory, Evolutionary Modernization Theory, which argues that economic development, welfare state institutions and the long peace between major powers since 1945, are reshaping human motivations in ways that have important implications concerning gender roles, sexual norms, the role of religion, economic behavior and the spread of democracy.
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - | و مدرسه + | دوشنبه 98 مهر 1 - 11:10 صبح | سخت است ناگهان سکوت سوت و کور وقتی مدرسهها باز میشود
عادت به شلوغی به بودنشان سروصدای بچهها وقتی بازی میکنند وقتی حرف میزنند وقتی مدام صدایت میکنند وقتی حیاتشان به تو گره خورده است تمام زندگیشان

یهو نیستند مدرسه است دیگر باید بروند دوازده سال اتلاف عمر است میدانم میدانیم فقط برای اینکه بگذرد سپری شود سنشان زیاد شود تا بتوانند سربازی بروند و سر کار یا ازدواج کنند و صاحب اولاد
دوازده سال از عمریست که گریزی از نابود کردن آن ندارند استهلاک در مدرسه یاد گرفتن چیزهایی که نود درصد آن هرگز نیاز نمیشود در آینده زندگیشان اصلاً فراموششان میشود مثل خودم مثل خودمان!
نعمت وقتی گرفته میشود توجه پیدا میکنیم به بودنش وقت ِ نبودنش همانطور که سلامتی را وقت ِ بیماری درک میکنیم دارایی را در وقت نداری
خداوندا نعمتهایت را از ما نگیر هر چند ما درک درستی از آن نعمتها نداریم بدون گرفتنشان توجه در ما پدید آور تو قادر و توانایی با سپاس و شکر از نعمتهای فراوانت!
قال مولانا (ع): «وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَکَ طَرِیقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِیدَةٍ وَ مَشَقَّةٍ شَدِیدَةٍ، وَ أَنَّهُ لَا غِنَى بِکَ فِیهِ عَنْ حُسْنِ الِارْتِیَادِ وَ قَدْرِ بَلَاغِکَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ، فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِکَ فَوْقَ طَاقَتِکَ فَیَکُونَ ثِقْلُ ذَلِکَ وَبَالًا عَلَیْکَ» (نهجالبلاغه، ن31) بدان راهى بس طولانى و پر مشقت در پیش دارى. در این راه (پر خوف و خطر) از کوشش و تلاش صحیح و فراوان و توشه کافى که تو را به مقصد برساند بى نیاز نیستى، به علاوه باید در این راه سبکبار باشى (تا بتوانى به مقصد برسى) بنابراین بیش از حدِ توانت مسئولیت اموال دنیا را بر دوش مگیر، زیرا سنگینى آن مایه مشقت و وبال تو خواهد بود. (ترجمه مکارم) برچسبهای مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظرات شما ^ | |
در صفحه نخست میخوانید: ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - | انرژی های آزادشونده غیرهمسو 4 + | دوشنبه 98 مهر 1 - 10:0 صبح | منظور «میل» از «آزادی» و تلاشی خستگیناپذیر «جان استوارت میل» * انسان زحمتکشی بود. او که از سه سالگی درسهای کشیشی را آغاز کرد، تا آخر عمر بر سر آرمانهای خود ایستاد و تحوّلی بزرگ را در تمدن غرب رقم زد. البته نه آرمانهایی که به کار انسان مسلمان بیاید. این عبارت از اوست: «از این رو در قرآن است، نه در انجیل ما، که ما این آیه آسمانی را میخوانیم: هر آن فرمانروایی که مردی را به منصبی بگمارد در حالی که خود بداند در قلمرو حکومتش مرد دیگری هست که صلاحیتش برای احراز آن منصب بیشتر است، چنین فرمانروایی مرتکب معصیت بر ضد خدا و دولت وقت میگردد» ** او کسیست که سالها برای «آزادی» مبارزه میکند و برای همین منظور به مجلس انگلیس راه یافته و دهها سال شعار خود را تکرار مینماید، تا قوانین آن را به تصویب میرساند و ساختارهایی را پدید میآورد که نهضت رنسانس به آن نیاز داشت تا مستدام بماند. این آزادی در حقیقت رها کردن انرژیهای انباشته اجتماعی بود که تا پیش از آن توسط فئودالها و ملاّکان و به قول خودمان خوانین، سرکوب و مهار میشد. چه که اگر نمیشد، برای ثروتاندوزی و کفر آنها خانمانبرانداز مینمود. اما، پس از طراحی ساختار کفر، وقتی نهاد اجتماعی به نحوی سامان یافت که ثروتاندوزی و فاصله طبقاتی «وصف» نظام کفر شد، دیگر نیازی به چنین جبرهایی نبود. امثال جان استوارت میل برای آزادیای قیام کردند که دیگر نیازی به سرکوب آن احساس نمیشد. نظام بانکی و نظام مدیریت کارخانهها و نظام آموزشی و دانشگاههایی که برای خدمت به کارخانهها تأسیس شده بودند، همگی به خوبی میتوانستند افسار جامعه را دست گرفته و در مسیر دنیاپرستی سوق دهند. این چنین آزادیای کمک میکرد تا قدرتهای انسانی، بیشتر و بهتر در خدمت ساختارهای این نهاد، یعنی کفر، قرار بگیرد.
عناصر ساختاری «انباشتمحوری» «اسمیت» در مسیردهی آزاد اساس و بنیان ساختاری که کفر مدرن را سازماندهی کرد توسط «آدام اسمیت» *** طراحی شد. او که درس کشیشی نیز خوانده بود، برای نخستین بار نظام بانکی ربامحور مبتنی بر پول اعتباری یا همان اسکناس را تحلیل و توصیف کرد و مدعی شد با انباشتگی پول و سرمایه در نزد بخشی از اشراف و متموّلین جامعه، بیکاری به صفر میرسد و اشتغال کامل سبب خواهد شد ثروت کشور به بالاترین حدّ قابل تصوّر و ممکن برسد. اسمیت که پدر علم اقتصاد نامیده میشود در کتاب «ثروت ملل» **** نوعی از تعادل بازار را تعریف کرد که گویا توسط یک دست نامرئی هدایت و کنترل میگردد و نیازی نیست تا دولتها و ساختارهای قدرت در آن دخالت نمایند. کافیست انسانها را در این تنازع بقا رها کنی، تا به صورت طبیعی در یک توازن جبری و غیرارادی قرار بگیرند؛ تولید، متناسب با مصرف شده و نرخ کار، متناسب با نیاز کارفرما. او به عنوان بنیانگذار اقتصاد آزاد و لیبرال معتقد بود اگر سرمایه را رها کنی، به دلیل اینکه انسانها ذاتاً دنبال نفع شخصی خود هستند و بر هم انباشتگی نفع شخصی انسانها به نفع عمومی منجر میشود، کشور به صورت خودبهخودی در بهترین وضعیت قرار میگیرد و علّت نابسامانیهای اقتصادی، فشارهاییست که بر این بازار آزاد وارد میشود و آن را از تعادل خارج میکند. این یعنی اختراع یک «نهاد» جدید که «ثروتاندوزی» را محور زندگی بشر قرار میدهد و جوامع بشری را «اقتصادمحور» تعریف میکند. وقتی «پول» اصل میشود، معنویات و اخلاق و تمام ارزشهای انسانی به محاق رفته و در ذیل ارزشهای مادی تعریف میگردد. او ساختاری را طراحی کرد که بنمایه آن کفر است و همچون یک قایق به صورت طبیعی تمام سرنشینان خود را به سمت رفتارهای ضددینی سوق میدهد.
چگونگی تقابل «مکانیزم بازار» با «مکانیزم کار» و نگرانی «مارکس» اشتغال کامل هرگز اتفاق نیافتاد. ادعای آدام اسمیت هیچوقت محقق نشد. همیشه بخشی از نیروی کار جامعه بیکار بوده و نمیتوانستند سهمی از بازار کار در اختیار داشته باشند. «مارکس» *3* متوجه این نقص ساختاری شد و تلاش کرد با تکیه بر منطق دیالکتیک و تضادمحور هگل بتواند این مشکل اقتصادی را که بر تمام جامعه غرب سایه انداخته بود حل کند. در زمان او، کارخانهدارها با کمک ضوابط و قوانینی که مجلسها و دولتها برای امنیتشان تأمین میکردند و برای تدارک سود و ربای وامهایی که بانکدارهای نزولخوار بر آنها تحمیل، فشارهای غیرقابل تحمّلی را بر کارگران وارد ساخته و با ساعتهای کار زیاد، پرداخت کم دستمزد، محیط کار بسیار ناهنجار و غیربهداشتی و رفتارهای غیرانسانی، آنها را رسماً به بردگی گرفته بودند. مارکس نتوانست در مقابل این همه ظلم خاموش بنشیند و تلاش کرد با ارائه نظریهای جدید در تحلیل رفتار پرولتاریا *4* و کارگران بیکار و طراحی سندیکاها *5* و اتحادیههای کارگری، ساختاری اشتراکی *6* برای اقتصاد ارائه کند. اقتصادی که محور نهاد اجتماعی غرب شده بود. غرب دنیاپرست اینبار روشی جدیدتر و اصلاحشده برای دنیاپرستی اقتصادمحور به دست آورده بود که انقلابهای بزرگی در عالم پدید آورد. اتحاد جماهیر شوروی *7* از مقتدرترین آنها بود. هر دو شیوه اسمیت و مارکس در یک چیز شریک بودند و تفاوتی نداشتند؛ چارچوبی بودند سخت و خشک که انسانها نمیتوانستند از آن خارج شده و تخطّی کنند. اساساً غرب مدرن با طراحی همین ساختارهای رفتارساز است که توانست به این پیشرفتهای سریع برسد. ساختارهایی که «فردمحور» نیستند و با آمد و شد آدمها تغییر رویه و سمت و سو نمیدهند. آنقدر میمانند و کنترل میکنند، تا زمانی که ایرادی در آنها پیدا شده و بازطراحی و اصلاح شوند.
----------------------------- * جان استوارت میل (به انگلیسی: John Stuart Mill)(زاده 20 مه 1806 در لندن - درگذشته 8 مه 1873 در آوینیون)، فیلسوف بریتانیایی سده نوزدهم است. او گذشته از آن که نویسنده بود و در زمینه منطق، شناختشناسی، اخلاق و اقتصاد قلم میزد، در عرصه سیاست نیز فعال بود. میل دورهای دراز کارمند کمپانی هند شرقی بود و چندی هم رئیس آن شد. در دهه 1860 او نماینده مجلس عوام در پارلمان بریتانیا شد و به دفاع از سیاست لیبرال در مسائل قانونگذاری و آموزش همت نهاد. نوشتههای سیاسی میل در باره مسائل مربوط به حقوق و آزادی سیاسی، حکومت پارلمانی و جایگاه و پایگاه زنان در جامعه بوده است. میل در شناختشناسی قائل به تجربهگرایی و در فلسفه اخلاق فایدهگرا بود. مکتبی که بنیادگذارانش جرمی بنتام و پدرش جیمز میل بودند. ** رساله درباره آزادی، جان استوارت میل، ترجمه: جواد شیخالاسلامی، ناشر: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص134 It is in the Koran, not the New Testament, that we read the maxim—"A ruler who appoints any man to an office, when there is in his dominions another man better qualified for it, sins against God and against the State." (On Liberty, John Stuart Mill, The Walter Scott Publishing, p93) *** آدام اسمیت (5 ژوئن 1723 - 17 ژوئیه 1790) فیلسوف اخلاق گرای اسکاتلندی در دوران روشنگری اسکاتلند است که از او به عنوان پیشگام در اقتصاد سیاسی و «پدر علم اقتصاد مدرن» یاد میشود. وی همچنین از نظریهپردازان اصلی نظام سرمایهداری مدرن بهشمار میرود. اسمیت ایدههای خود در زمینه اقتصاد را در کتاب ثروت ملل خود به تفصیل شرح دادهاست. این نخستین کتاب مدرن علم اقتصاد و شاهکار آدام اسمیت محسوب میشود. **** ثروت ملل، آدام اسمیت، ترجمه سیروس ابراهیمزاده، انتشارات پیام، 1357 *3* کارل هاینریش مارکس (به آلمانی: Karl Heinrich Marx) (زاده 5 مه 1818 در شهر تری یر پروس - درگذشته 14 مارس 1883 در لندن، انگلستان) متفکر انقلابی، فیلسوف، جامعهشناس، شاعر، تاریخدان، اقتصاددان آلمانی و از تأثیرگذارترین اندیشمندان تمام اعصار است. او به همراه فردریش انگلس، مانیفست کمونیست (1848) را که مشهورترین رساله تاریخ جنبش سوسیالیستی است منتشر کردهاست. مارکس همچنین مؤلّف «سرمایه» مهمترین کتاب این جنبش است. این آثار بههمراه سایر تألیفات او و انگلس، بنیان و جوهره اصلی تفکر مارکسیسم را تشکیل میدهد. «تاریخ همه جوامع تا کنون، تاریخ مبارزه طبقاتی بودهاست.» از جمله مشهورترین جملات مارکس درباره تاریخ است که در خط اوّل مانیفست کمونیست خلاصه شدهاست. *4* پرولِتاریا (تلفظ /p??.le.ta.?ja/ از واژه لاتین proletarius، به معنای فرزندمند، از Proles به معنای فرزند) اولین بار در امپراتوری روم، در قرن ششم پیش از میلاد، پدیدار شد. در آن زمان به موجب قانون، زمینداران و دیگر طبقات میبایست با پرداخت مالیات یا خدمت سربازی به دولت خدمت کنند. و آنانی هم که چیزی نداشتند تا به دولت بپردازند، میبایست فرزندان خود را به خدمت دولت بفرستند. این کلمه در سده دوم میلادی ناپدید شد و در سدههای پانزدهم و شانزدهم به معنای مردمی که زمین خود را از کف داده و تنها با نیروی کار خود زندگی میکنند، به کار رفت. اما در سده نوزدهم نویسندگان سوسیالیست مانند سیسموندی، کابه، لویی بلان و پرودون آن را دوباره به کار بردند، و کسی که آن را رواج عام بخشید یک نویسنده اجتماعی آلمانی به نام لورنتز فن اشتاین (Lorenz von Stein) بود. مارکس در کتاب «مانیفست کمونیست» (1848) تعریفی از پرولتاریا به دست میدهد: «مقصود از پرولتاریا طبقه کارگران مزدور جدیدی است که مالک هیچ وسیله تولیدی نیست و نیروی کار خود را برای تأمین زندگی میفروشد.» *5* برخلاف اتحادیه صنفی، سندیکا یک تشکیلات خودگردان از افراد، بنگاههای اقتصادی، شرکتها یا افراد حقوقی است که برای این متشکل میشوند تا منافعی که در آن سهیم هستند را ارتقاء دهند. در اکثر موارد هدف این تشکلها این است که سود اقتصادی خود را به حداکثر برسانند. *6* کلکتیو (Collective) به گروهی از افراد اطلاق میشود که حداقل دارای یک هدف یا محرک مشترک هستند یا مشترکاً بر روی یک پروژه خاص همیاری میکنند تا به یک هدف مشترک دست یابند. تفاوت یک کلکتیو با یک تعاونی در آن است که اعضای کلکتیو لزوماً بر اساس منفعت یا پس انداز اقتصادی دور هم جمع نشدهاند (البته ممکن است که منفعت اقتصادی هم جزءی از هدف مشترک باشد). یکی از مشخصههای بارز کلکتیو، سهیم کردن اعضا در اعمال قدرت و تصمیم گیریهای سیاسی و اجتماعی است. اعضای دارای رأی مساوی هستند و غالباً تصمیمات بر اساس اتفاق نظر کل اعضا گرفته میشود. *7* اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یا بهطور خلاصه شوروی، اتحادیه سوسیالیستی بود در اوراسیا که متشکل از روسیه و چندین جمهوری متحد، که از زمان تأسیس در سال 1922 تا زمان انحلال در سال 1991 بخش بزرگی از شرق اروپا و شمال آسیا را در برمیگرفت و پهناورترین کشور جهان شناخته میشد. در دهه 1980 آثار فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ظاهر شد و بالاخره در 1991 این کشور رسماً منحل شد و به چند کشور دیگر تجزیه شد. پس از فروپاشی 15 کشور جدید تأسیس شدند و فدراسیون روسیه وارث حقوقی شوروی شد.
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - | انرژی های آزادشونده غیرهمسو 3 + | یکشنبه 98 شهریور 31 - 6:0 عصر | تفاوت جامعه «فردمحور» با جامعه «ساختارمحور» مانند تفاوت یک سامانه ناقص الکتریکی با یک سامانه کامل است. در سیستم ناقص، مانند یک لامپ، برق باید پیوسته متصل باشد تا روشنایی به دست آید و به محض قطع برق، نور هم میرود. جامعه بشری این طور بود که سبب شد با رحلت هر نبی، دست از حق بر دارد و به گمراهی برگردد. اما در یک سامانه کامل، «ساختار» توانایی تولید برق را میدهد. ساختاری که اگر لامپی برای تولید نور دارد، در بخشی دیگر نیز ابزاری برای تولید نیرو. یک مدار بسته و کامل. این خداوند است که در شایعه جنگ احد، مبنی بر شهادت رسول خدا (ص)، مردم را آنطور با تندی عتاب میکند که: «آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، به روش گذشتگان و نیاکان خود برمی گردید؟!» * روشن است که انتظار پروردگار و انبیاء عظام الهی از بشر این بوده و هست که وابسته به فرد نبوده و بتوانند با قوانین و ساختارهایی که خداوند تشریع فرموده و با لسان ایشان به بشر رسانده، جامعه خود را در مسیر حق پیوسته حفظ نمایند. جامعهای کامل که بدون اتصال مستقیم و پیوسته به وحی قابل اداره باشد. پس اگر روزی بَعث انبیاء پایان مییابد و به آخرین ختم میگردد، ریشه در چنین مطالبهای الهی دارد.
توجه روشنفکران به تفاوت نهضت با نهاد در این میان، آن گروهی که متوجه تفاوت سیستمهای «فردمحور» با «ساختارمحور» شدند، با تفکیک «نهضت» از «نهاد» سرنوشت ناخوشایندی را برای تمامی نهضتهای اصلاحی عالم پیشبینی کردند **. ما میدانیم که هر نهضتی از آن رو که قیام در برابر ساختارهای موجود است، کاملاً بر تواناییهای «فرد» رهبر اتکا دارد. او با شناخت دقیقی که از شرایط دارد، در بهترین زمان و مناسبترین وضعیتی که جامعه از فشارها انباشته شده و سرکوبها نزدیک است به خروشهایی متشتّت منجر گردد، با شعارهای همهپسندِ خود پرچم قیام را بر میافرازد. طبیعتاً نهضت به همین دلیل که تابع فرد است، در غیاب او نمیتواند دوام بیاورد. هنگامی که نیروهای جدید امورات کشور را به دست بگیرند، دوباره ساختارها را به کار خواهند انداخت و جامعه به دام نهادی خواهد افتاد که نمیتواند مانند یک نهضت عمل کند و مورد پسند همه اقشار جامعه واقع گردد. آن نخبگانی که از دوگانه «نهضت/نهاد» سخن میگویند، در نهایت به یک پاسخ بیشتر نمیرسند؛ نهضت یک دوره گذار است و سرانجام هر نهادی ساختارهایی دارد که در برابر شعارهای نهضت مقاومت میکند و جز این ممکن نیست!
آیا نهضت میتواند در نهاد تداوم یابد؟ چگونه؟ اما این برداشت صحیح نیست و این تحلیل به بنبست میرسد. منابع تحقیق و مطالعهای که به چنین قضاوتی رسانده است ناقص است و به درستی گزینش نشده. به همین دلیل است که به چنین نتیجه ناامیدکنندهای منجر شده. وقتی بدانیم «ساختار» طراحی شده در هر نهادی قدرت دارد تا چرخههای حرکت جامعه را به سمت و سوی آرمانهایی که برای آن طراحی شده بگرداند، میفهمیم که وقتی نهضت را بدل به نهادی نامتناسب کنیم، با دست خودمان شعارهای انقلابی را به دام ساختارهای ضدانقلابی انداختهایم. هر نهضتی لاجرم برای تداوم خود بایستی نهادی متناسب با آرمانهای خود طراحی و اجرا کند و چنین کاری زمانبر و پرهزینه و نیازمند عزمی ملّی در نخبگان است. جمهوری اسلامی ایران پس از استقرار، نیروهای انسانی خود را در قالب ساختارهایی ریخت که پیش از انقلاب طراحی شده بود. همان وزارتخانهها و ادارات با همان قوانین و ساختارها. حقوقها به همان شیوه پرداخت میشد و بودجهها در همان سازمان برنامه تدوین میگردید. بانکها به همان شیوه سابق اعتبار خلق میکردند و بازار با همان ابزارها، تولید و توزیع و مصرف را مدیریت میکرد. چیزی از روشها تغییر نکرد. فقط آدمها بودند که در این میانه جابهجا شدند و ما، انقلابیهای بیاطلاع از قدرت ساختار، گمان میکردیم با عوض شدن نیروهای انسانی رأس قدرت، تمام عملکردهای نظام را تغییر مسیر میدهیم. مع الأسف این اتفاق نیافتاد و امروز میبینیم آنچه شد که نمیخواستیم بشود. «نهادِ این نهضت» طراحی نشد و بعینه دیدیم ساختار آنقدر تواناست که نیروهای انسانی خوب ما را فاسد میکند و از بهترینها بدترین رفتارها را بیرون میکشد. ابرار را وادار میکند اخلاق رذیله را محور مدیریت خود قرار دهند و همانطور رفتار کنند که مدیران شاهنشاهی میکردند و در پاسخ بگویند: «نکنیم نمیشود!» یعنی اصلاً بدون روشهای کفر نمیشود مدیریت کرد و چرخهای نظام را در حال چرخش نگه داشت! این همان تعبیر پیشبینی شگفتآور مؤسّس نهضت (ره) است: «درباره فرهنگ هر چه گفته شود کم است. و می دانید و می دانیم اگر انحرافی در فرهنگ یک رژیم پیدا شود و همه ارگانها و مقامات آن رژیم به صراط مستقیم انسانی و الهی پایبند باشند، و به استقلال و آزادی ملت از قیود شیطانی عقیده داشته باشند و آن را تعقیب کنند، و ملت نیز به تبعیت از اسلام و خواسته های ارزنده آن پایبند باشد، دیری نخواهد گذشت که انحراف فرهنگی بر همه غلبه کند، و همه را خواهی نخواهی به انحراف کشاند، و نسل آتیه را آنچنان کند که انحراف به صورت زیبا و مستقیم را راه نجات بداند، و اسلام انحرافی را به جای اسلام حقیقی بپذیرد و بر سر خود و کشور خود، آن آورد که در طول ستمشاهی و خصوصاً پنجاه سال سیاه بر سر کشور آمده. و مجلس و ملت و متفکران متعهد باید این حقیقت را باور کنند و اصلاح فرهنگ و از آن جمله اصلاح مدارس از دبستان تا دانشگاه را جدی بگیرند، و با تمام قوا در سد راه انحراف بکوشند. اشخاصی معدود قدرت ندارند تا این امر عظیم الحجم مهم را اصلاح کنند و صددرصد آن را اسلامی و ملی و در خدمت کشور قرار دهند. همه مسئولیم و همه باید در پیشگاه خدا و خلق خدا جواب تهیه کنیم. و در این زمان که فرصتی ارزنده داریم از هیچ کس هیچ عذری پذیرفته نیست و همه باید به مقدار توان خویش در این امر حیاتی کوشش نماییم تا خون جوانان برومند مجاهد و کوشش ملت و مجاهدات بیدریغ آن هدر نرود.» *** فرهنگ همان ساختارهاییست که انسانها در آن عمل میکنند و نهادی را میسازد که رفتارهای مردم و مسئولین را شکل و سمت و سو میدهد.
-------------------------------------- * «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَی أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَی عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللَّـهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللَّـهُ الشَّاکِرِینَ» (آل عمران:144) و محمّد جز فرستاده ای از سوی خدا که پیش از او هم فرستادگانی [آمده و] گذشته اند، نیست. پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، [ایمان و عمل صالح را ترک می کنید و] به روش گذشتگان و نیاکان خود برمی گردید؟! و هر کس به روش گذشتگان خود برگردد، هیچ زیانی به خدا نمی رساند؛ و یقیناً خدا سپاس گزاران را پاداش می دهد. (ترجمه انصاریان) ** ارجاعیست به نظریاتی مانند این: «علی شریعتی از اینکه نهضت ها پس از پیروزی به نهاد تبدیل می شوند, به تلخی می نالد و خواستار ادامه نهضت پس از پیروزی آن نیز می شود» شریعتی در واقع با این درخواست، غیرممکن را طلب می کند، زیرا یک نهضت و یا جنبش سیاسی - اجتماعی پس از آنکه به قدرت رسید، بنا به جبر موقعیت خود، راهی جز فاصله گرفتن از شیوه گذشته خود و تبدیل شدن به نهاد ندارد. نهضت و نهاد دو موقعیت متمایز با استراتژی و اهداف و کارویژه کاملاً متفاوتند و در هم تنیدن آنها جز به وضعیتی آشوبناک و ناکارآمد نمی افزاید. (روزنامه شرق، 8/1/1385، احمد زیدآبادی) توصیف علی شریعتی در کتاب تشیع علوی و تشیع صفوی در سال 1350: «در جامعهشناسی یک اصلی است به این نام : تبدیل موومان (Mouvement یعنی نهضت و حرکت) به انستیتوسیون (Institution یعنی نظام و سازمان). به این معنی که در جامعه، حرکتی بر اساس ایدئالها و هدفهایی ایجاد میشود و یک فکر، یک گرایش، یک ایمان جوان متحرک است که این نهضت را (به آن معنای حقیقی کلمه، یعنی حرکت و ورزش) ایجاد میکند. ... این نهضت در مسیر خودش حرکت میکند. یک حرکت مدعی زمان و تغییردهنده نظام موجود که میخواهد ویران کند و با یک حالت انتقادی شدید نسبت به هرچه که وضع موجود را نشان میدهد و یا میسازد وضع دیگری را پیش آورد و شرایط نوی را بیافریند.... همه چیز را تغییر میدهد نهضت به هدف میرسد. یا بیآنکه به هدف برسد به اوج قدرتش میرسد. اما بدانجا که رسید، درگیری و مبارزهاش از بین میرود، سد و مانعی دیگر در برابرش نیست به قدرتش که رسید حالتش عوض میشود. میایستد! متوقف میشود! حالت متحرک و انقلابیاش را از دست میدهد و حالت محافظهکاری میگیرد. چون اول میخواست دشمن را خلع سلاح کند و نظام را عوض کند حالا خودش قدرتمند و حاکم است و میخواهد خودش را حفظ کند و نگه دارد. لذا حالت ضدانقلابی پیدا میکند، چون خودش روی کار آمده انقلابهای بعدی را شورش و خیانت یا ضدانقلاب میخواند.در اینجا از نظر جامعهشناسی که مطلب را بررسی میکنیم میبینیم آن واقعیت که در اول نهضت بود و موومان حالا در قدرت خودش تبدیل گردیده به انستیتوسیون یا نهاد، و یک پایه ثابت اجتماعی شده است، و به صورت خیمهای درآمده بر روی جامعه، و یک قدرت سازمانیافته دولتی شده که در ظاهر به اوج قدرت رسیده است اما در روح به توقف و رکود افتاده است.» *** پیام به ملت ایران و مسئولین نظام، 22/11/1361، صحیفه امام، ج17، ص322
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - | انرژی های آزادشونده غیرهمسو 2 + | جمعه 98 شهریور 29 - 6:0 صبح | تقدّم امدادی کفر بر ایمان و هُلِش بر کِشِش مسیر رشد انسانهای مؤمن آسان نبوده است. حضور همیشگی و دائم کفار و منافقین دوشادوش جامعه مؤمنین، همواره دشواریهایی را برای آنان در طول تاریخ ایجاد کرده است. خصوص اینکه خداوند وعده فرموده که کفار را نیز «امداد» کرده و یاری میرساند؛ «کُلًّا نُّمِدُّ هَـؤُلاءِ وَهَـؤُلاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاءُ رَبِّکَ مَحْظُورًا» (إسراء:20) هر یک از دو گروه دنیا طلب و آخرت خواه را [در این دنیا] از عطای پروردگارت یاری دهیم، وعطای پروردگارت [در این دنیا از کسی] ممنوع شدنی نیست. (ترجمه انصاریان) مرحوم استاد حسینی الهاشمی *، سیدمنیرالدین، فرزند آقاسیدنورالدین شیرازی، مؤسّس «دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی قم»، نظریهای تاریخی ارائه کردهاند مبنی بر «تقدّم امدادی کفّار». این نظریه بر آن است تا با تفسیر رویدادهای تاریخی ادیان ابراهیمی نشان دهد همواره امداد کفار یک قدم جلوتر از امداد مؤمنین روی داده است و دلایلی برای آن وجود دارد. نخست استیصال کفار در مقابل جامعه مؤمنین است که چون توانایی مقابله ندارند، در زمانی که جامعه در وضعیت ثبات و اقتدار است، ناگزیر به تلاش بیشتر شده و شب و روز خود را صرف یافتن راههای ضربه زدن میکنند. خداوند این تلاشها را بدون پاسخ نگذاشته و حسب سنّت دائمی خود، آنها را در دستیابی به دنیایی قویتر و ثروتمندتر یاری میکند. هدف پروردگار از یاریرسانی کفار اگر چه از یکسو بازگشت به عدالت ربوبی دارد تا تلاشها را بیپاداش نگذارد و پاداش آنها را هم برای آخرت باقی نگذارد، اما هدف اصلی، بهکارگیری آن به مثابه یک عامل فشار است. عامل فشاری به مؤمنین جهت حرکت و پیشرفت و رشد. مهمترین علّتِ فرصت دادن به ابلیس و اعوان او، درگیر کردن مؤمنین با چالشهای ایمانی در راستای ارتقاء و رشد ایمان آنهاست. یکی از آفتهایی که هر فرد مؤمن را تهدید میکند تنبلی در ایمان است. انسانهای دیندار به دلیل اتکال به خداوند متعال اندکاندک دچار آسیب کمکاری میشوند. به روند تغییرات تاریخ که بنگریم، در هر دورهای که جامعه به دلیل ایمان خود از نعمتهای فراوان پروردگار بهرهمند شده است، دیری نپاییده که گرفتار غرور ایمانی شده و از حرکت و پیشرفت باز مانده است. این نشان میدهد که دعوتهای انبیاء برای حفظ پیشرفت پایدار و دائمی بشر کفایت نمیکند و این کشش در زمانهایی نیاز به هل دادن هم دارد. در حقیقت تا «نیاز» به دعوت انبیاء در بشر پیدا نشود، انگیزه کافی برای «پذیرش» دعوت در آنها آشکار نمیگردد. این نظریه با تحلیل پدیدههای تاریخی نشان میدهد ما با حرکتی سینوسی در رشد ایمانی بشر مواجه هستیم. هر گاه از سرعت این رشد کاسته شده، امداد الهی شامل کفار بوده و بر قدرتهای مادی آنها افزوده است. افزایش قدرت کفار عاملی میشود برای فشار به مؤمنین تا بر تلاش مؤمنانه خود بیافزایند و در دوره تاریخی بعد، عرصهای جدید در ایمان را رقم زده و تحصیل کنند. اینگونه بوده که جامعه الهی گام به گام ارتقاء یافته و توانسته قلههای جدیدی در ایمان و اخلاق کسب کند و با همین شیوه به نقطهای که امروز در آن به سر میبریم رسیده است.
نوزایی؛ تولّد توانمندی در مدیریت ساختاری اما امروز در چه مرحلهای از این حرکت هستیم؟ تمدن کفر جلوتر است یا ایمان؟ از حدود هفتصد سال پیش، رویدادهایی متوالی و پیدرپی در اروپا آغاز شد که به تدریج تحوّلات بزرگی را در شیوه اداره جوامع رقم زد. این دوره را عصر «رنسانس» ** یا «نوزایی» نامیدند. فارغ از مبانی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی این جریان که به نوزایی انجامید، آنچه دنیای کفر به دست آورد، قدرت مدیریت «ساختارها» به جای «افراد» بود. در نظامهایی که امروزه و پس از رنسانس آنها را «سنّتی» مینامند جامعه در تبعیّت از «فرد» عمل میکند و همواره شخصی به عنوان شاه یا امپراتور تصمیمگیری را در تمام عرصههای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی شخصاً و برأسه بر عهده دارد. اما وقتی ساختارها مدیریت جامعه را بر عهده میگیرند، اختیارات فرد مزبور مقیّد شده و قدرت تصمیمگیری در میان جمع کثیری از مدیران توزیع میشود، تا جاییکه یک مدیر خُرد در کوچکترین بخش دولت نیز کاملاً مستقل میتواند در حوزه مسئولیتهای خود تصمیم بگیرد و اختیار داشته باشد. این قدرت بزرگی بود. این قدرت را بشر تا پیش از این نداشت. همواره و در طول زمان همیشه افراد در تصمیمات خود مطلق عمل میکردند، ساختار نمیتوانست اختیار آنها را قید بزند. اما پس از این دوره، قدرت «عقل جمعی» در تصمیمگیری به طرز شگفتی مدیریت جوامع را متحوّل کرد. این شیوه تصمیمگیری تخصصهای بسیاری را درگیر تولید «تصمیم» در نظام میکند که در کُنشی همسو «کیفیّت» و «سرعت» تصمیمگیری را بالا برده، موفقیتهای اجتماعی را به صورت تصاعدی افزایش میدهد. این - اساساً تغییر مقیاس- را «آلوین تافلر» در کتاب «جابهجایی در قدرت» *** توضیح داده و با مثالی ساده نشان میدهد که در عصر اطلاعات حتی یک منشی و دفتردار نیز مسئولیت بخش مهمی از تصمیمات مدیریتی را بر عهده دارد. امروز به جای آنکه یک فرعون، یک چنگیز، یک هیتلر، یک موسولینی و امثال آنها بیایند و در مقابل دعوت حق ایستادگی کرده و مردم را به بردگی و استثمار کشیده، کشتار کنند، کفار توانستهاند ساختاری بسازند، مجموعهای منسجم از قوانین اجتماعی که همان کار را انجام میدهد، بدون آنکه نیازی به چنین رهبران مستکبری داشته باشد. نظام بانکی، نظام تولید، نظام توزیع، نظامی که الگوی مصرف را از طریق فاصله طبقاتی و نیازسازی رسانهای کنترل میکند، همه این ساختارهای پیچیده، امروزه جایگزین افراد در ایجاد انحراف از مسیر حق و عدالت شدهاند، به نحوی که آدمها میآیند و میروند، اما تغییری در سمت و سوی حرکت دستگاه کفر پدید نمیآید و نظام باطل روزبهروز در باورهای خود غلیظتر و شدیدتر و در حرکت خود سریعتر میگردد.
شیوه هممسیری بشر؛ وحدت رهبر یا وحدت رهبری؛ پایانی بر بعثت انبیاء انتظار انبیاء الهی از بشر چه بوده است؟ آیا آنها تلاش میکردهاند با وحدت «رهبر» جامعه را یکپارچه کرده و هدایت نمایند؟ یا راهی میجستند تا «نظام رهبری» اجتماعی را به وحدت برسانند؟ وقتی به تاریخ انبیاء مینگریم و حوادث دورانهای متوالی را بر میرسیم، به وضوح میبینیم که پس از اتمام مأموریت و رسالت هر نبی، زمان زیادی طول نمیکشید تا انحراف بر همه غلبه کند و جز اندکی، همگان راه باطل را برگزینند. بر همین سبیل بوده که پیوسته نبی پس از نبی مبعوث میشد و امّت بر اساس داشتن یک «رهبر» واحد همسو میشدند و مسیر حق را طی میکردند. اما آیا این روال و جریانی بود که مطلوبیت داشته است؟ اگر اراده و مشیّت الهی این بود که همواره جوامع از طریق «فرد» به وحدت رسیده و همسو شوند، نباید سلسله انبیاء را ختم میکرد و به جریان تاریخی بعثت پایان میداد. اصرار فراوانی که رسول خاتم (ص) در مدیریت جامعه اسلامی بر مشاوره داشت، گویی آموزشی برای آینده مؤمنین بود، تا فرا بگیرند آنچه یکپارچگی نظام اسلامی را باید حفظ کند، «ساختار واحد» است و نه «فرد واحد». با رحلت رسول مکرّم اسلام (ع) ارتباط بشریت با وحی رسماً متوقف شد و این چه معنایی میتواند برای ما داشته باشد؟ یعنی تمام آنچه از حضرت خاتم الأنبیاء (ص) و جانشیان بر حق ایشان (ع) فرا گرفتهایم، کافیست تا بتواند جامعه اسلامی را حفظ نماید و رشد دهد تا آماده حضور آخرین ولی الهی (عج) گردد.
------------------------------- * سید منیرالدین حسینی الهاشمی فرزند سید نورالدین حسینی شیرازی در تاریخ 20/8/1324 (از مراجع دینی سرشناس شیعه که مرجعیت او در استانهای جنوبی بود) در شیراز متولد شد. سید منیرالدین تنها 12 سال داشت که پدر در سال 1335 درگذشت. ا صدور دستور انقلاب فرهنگی از سوی سید روحالله خمینی محور فعالیتهای او برای تأسیس یک آکادمی برای علوم اسلامی، آغاز شد. او در ابتدا مجامعی را در دانشگاههای بزرگ کشور برگزار کرد و تعدادی از اساتید را جذب اندیشه خود کرد. سپس در سال 1362 دفتر مجامع مقدماتی فرهنگستان علوم اسلامی را بنیان نهاد تا به تولید مقدمات علوم اسلامی بپردازند. او در نهایت موفق شد در پایان دهه 60 اندیشه فلسفی جدیدی با عنوان «فلسفه نظام فاعلیت» بنیان نهد و تا اسفند 1379 که در سن 57 سالگی درگذشت، نیز گام ضروری دوم اندیشه خود، یعنی بنیانگذاری روشهایی برای تولید علم بر اساس این فلسفه جدید التاسیس را به سرانجام برساند. ** رنسانس (به فرانسوی: Renaissance) یا دوره نوزایی یا دوره نوزایش یا دوره تجدید حیات، جنبش فرهنگی مهمی بود که آغازگر دورانی از انقلاب علمی و اصلاحات مذهبی و پیشرفت هنری در اروپا شد. دوران نوزایش، دورانگذار بین سدههای میانه (قرون وسطی) و دوران جدید است. آغاز دوره نو زایش را در سده 14 میلادی در شمال ایتالیا میدانند. این جنبش در سده 15 میلادی، شمال اروپا را نیز فراگرفت. رنسانس، یک تحول 300ساله است که از فلورانس در ایتالیا آغاز شد و به عصر روشنگری در اروپا انجامید. *** جابهجایی در قدرت، الوین تافلر، ترجمه شهیندخت خوارزمی، نشر نو
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته: آقامنیر 118 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظرات شما ^ | |
در صفحه نخست میخوانید: ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - | انرژی های آزادشونده غیرهمسو 1 + | چهارشنبه 98 شهریور 27 - 12:0 عصر | «طوقی» را یادم هست درسی در کتاب فارسی زمان دبستان پرندهای که در دام افتادهها را همجهت کرد همراستا تا اوج بگیرند حرکت کنند و از تله شکارچی بگریزند
پرندهها انرژی داشتند انرژیهای خود را نیز آزاد میکردند با تمام قوا مصرف اما همسو نبودند غیرهمسو «انرژیهای آزادشونده غیرهمسو» این بود که پرواز نمیتوانستند!

میچرخانی، با انرژی زیاد، کلّی نیرو مصرف میکنی، تا در مسیر درست بگردد و کار درست را انجام دهد. اما تا رها کنی، دوباره چپگرد میشود، میافتد در مسیری که نباید، انگار سطح شیبداری بزرگ است و جاذبه طبیعی زمین مدام در حال مقابله با تو. چرا خداوند طبیعت را علیه تعالی نظام بشر خلق کرده است؟! آیا واقعاً اینطور است؟ یا ما اینطور میپنداریم؟ آیا خودسقوطی اخلاقی بشر یک مکانیزم خودکار است یا ما خیال میکنیم که هست؟ اگر نیست پس چرا هست؟! و اگر هست، از کجا شده است؟ خدا کرده است یا بشر؟ اگر بشر، کی و کـِی و کجا؟ چگونه اصلاً؟ در این نوشته مختصر، نوشتهای که تلاش شده به اصل مطلب بپردازد و از حواشی پیراسته باشد، خواهید یافت پاسخ سؤالات فوق را. امیدوارم، به حول و قوّه خدا.
اجتماع ِ بشر و قایقی که مسیر میخواهد باستانشناسان سابقه تاریخی زندگی انسان را بر اساس استخوانها و نقاشیهایی که در غارها پیدا کردهاند، بسیار مشابه نظریه «فرگشت» * داروین ** ترسیم کردهاند. ما نیز این نظریه را از آن رو که در کودکی نظام آموزشی به خوردمان داده است مسلّم دانسته و بدون هیچ تحقیق و بررسی پذیرفتهایم. اینکه انسانهای اولیه نه سخن گفتن میدانستند و نه آداب شهرنشینی و اجتماعی زندگی کردن را. آنها بیشتر شبیه به میمونهایی معرفی میشوند که تکتک و جدا از هم در غارها پناه گرفته و بدون ارتباط با هم زندگی میکردند. با اینکه میبینیم حتی میمونها نیز زندگی اجتماعی دارند، باز هم باستانشناسان اصرار بر دور کردن زندگی انسانهای اولیه از اجتماع دارند. تا پس از آن، ترس از جانوران درّنده و ناتوانیهای فردی را محور تشکیل اجتماع و جامعه انسانی قرار دهند. اما در نظریه اسلامی، هنگامی که قرآن را مطالعه میکنیم و روایات را بر میرسیم، با رویکرد دیگری مواجه میشویم. تمام ادیان ابراهیمی *** سرگذشت متفاوت و دیگرگونی برای بشر ترسیم کردهاند. انسان در این نگرش، از ابتدا نه تنها اجتماعی زندگی میکرده و جامعه داشته است، که رهبر داشته و سخن گفتن نیز میدانسته. آدم و حوا از روز نخست هبوط به دنیا میتوانستهاند با یکدیگر گفتگو کنند و در همین اثنا، آدم به عنوان نبی و رسول از جانب خداوند منصوب بوده است، تا جامعه کوچک انسانی آن روز را هدایت و رهبری نماید. از این منظر، انسان از روز نخست خلقت به صورت اجتماعی زندگی میکرده و این اجتماع هرگز بدون مسئول و راهبر تعیینی و مشخص از جانب خالق رها نشده است. انبیاء یا همان فرستادگان الهی برای هدایت بشر، جامعه انسانی را به «قایق» و «کشتی» تشبیه کردهاند****. جامعه با تمام ارزشهای سیاسی و فرهنگی و عملکردهای اقتصادیاش مانند یک قایق آحاد بشر را در خود جای داده و به سوی مقصدی حرکت میدهد. طبعاً اگر سکان این قایق در اختیار فرزانگان و برگزیدگان نباشد، آنهایی که راه را میشناسند و از جانب خالقِ این قایق برای هدایت آن نصب شدهاند، هر روز به سمتی میرود و گرفتار طوفانها و گردابهای فتنه شده و در ناکجاآباد گم میشود. قایق یک مسیر واحد میخواهد. مسیری که تغییر نکند تا به مقصد برسد و در بندرگاه پهلو بگیرد. چگونه میشود با تغییر نسل به نسل رهبران اجتماعی، قایق بشریت تغییر مسیر ندهد؟
کثرت انبیاء و گمراهی بشر در غیبت اگر مسیر یکیست و راه تغییر نمیکند، تا جامعه انسانی به مقصد برسد، یک نبی کافی نبود؟ همان حضرت آدم تمام راه را که به فرزندان خود نشان داد، سکان را سفت نگه میداشتیم و تا انتها میرفتیم. چرا نبوّتی پیاپی؟ راز کثرت انبیاء در گمراهی دم به دم بشر است. گمراهیای که با رفتن هر پیامبر حادث میشد. آدم(ع) که به رحمت خدا رفت، بخشی از فرزندان او به گمراهی کشیده شدند، نبوّت «شیث» ***** را انکار کردند و سر قایق جامعه را گرفتند و کشیدند به سمت فساد و گناه، مسیری که خداوند انسان را برای آن خلق نکرده بود. طبیعتاً باید یک روز نوح(ع) میآمد و کشتی بشریت را یکبار دیگر به مسیر صحیح باز میگرداند. عادت تاریخی بشر بر همین رقم خورده است که با غیبت هر نبی به فساد کشیده شده و جامعه الهی را از مسیر صحیح خارج سازد. تا جاییکه چهل روز نبودن موسی(ع) را نیز تاب نیاورده، گوسالهپرستی اختیار کرد. پروژه تاریخی انبیاء «رشد» بشر بوده است. انسانها در هر مرحله از نبوّت گامی به پیش رفته و جامعهپذیری الهی را فرا گرفتهاند. روزی که با لحظهای غیبت نبی به فساد میافتادند گذشت و به دورهای رسید که سالها فقد نبی نتواند آنها را از اصول اعتقادی دور سازد. این رشد تا جایی پیش رفت که باری تعالی دیگر نیازی به ادامه نبوّت ندید و آن را در آخرین فرد این گروه ختم کرد. جامعه انسانی به مرحلهای رسید که میتواند ولو در فرقه و گروهی کوچک از مؤمنین، آرمانها و اندیشههای نبی را حفظ نماید و به دست نسلهای بعد برساند، با تمام احکام و دستوراتش، بدون نیاز به اینکه دوباره نبی جدید بیاید و خبر از غیب بیاورد.
------------------------------- * تکامل یا فرگشت یا برآیش (یا بهگونه ویژهتر تکامل زیستی یا اندامی) عبارت است از دگرگونی در یک یا چند ویژگی فنوتیپی موروثی که طی زمان در جمعیتهای موجودات زنده رخ میدهد. این ویژگیهای فنوتیپی، که از نسلی به نسل بعد جابجا میشوند؛ صفات ساختاری، بیوشیمیایی و رفتاری را تعیین میکنند. داروین متأثر از نظرات توماس مالتوس در رساله اصل جمعیت؛ به این نتیجه رسید که رشد جمعیت به آسانی میتواند به «تنازع بقا» منجر شود؛ و در این رقابت زادههای با مطلوبیت بیشتر، بر دیگران برتری خواهند داشت. محدودیت منابع باعث میشود تا در هر نسل بسیاری از زادهها پیش از رسیدن به سن تولیدمثل تلف شوند. این ایده میتوانست گوناگونی جانوران و گیاهان را، در عین اشتقاق از اجداد مشترک توضیح دهد؛ و در عین حال این شرح تنها با استفاده از قوانین طبیعی که برای همه اشیاء یکسان بودند، فراهم میشد. ** چارلز رابرت داروین (به انگلیسی: Charles Robert Darwin) (زاده 12 فوریه 1809 انگلستان – درگذشته 19 آوریل 1882 انگلستان) زیستشناس و زمینشناس انگلیسی بود. از آثار او میتوان خاستگاه گونهها یا «منشأ انواع» (1859) و تبار انسان، و انتخاب طبیعی در ارتباط با جنسیت (1871) را نام برد. او از اعضای انجمن سلطنتی بریتانیا بود. از کتاب او با نام کامل «خاستگاه گونهها به وسیله انتخاب طبیعی» به عنوان یکی از مهمترین کتابهای دنیا یاد میشود. *** عنوان دینهای ابراهیمی یا اَدیان ابراهیمی در مطالعه تطبیقی، در مورد دینهایی استفاده میشود که از سنت باستانی ابراهیم در نوشتههای سامی الهام میگیرند. اسلام، مسیحیت و یهودیت در این طبقه قرار میگیرند. در عین حال، ممکن است خود پیروان این دینها باور متفاوتی داشته باشند. **** اشاره به حدیث نبوی(ص): «یک فرد گنهکار، در میان مردم همانند کسی است که با جمعی سوار کشتی شود، و به هنگامی که در وسط دریا قرار گیرد تبری برداشته و به سوراخ کردن موضعی که در آن نشسته است بپردازد، و هر گاه به او اعتراض کنند، در جواب بگوید من در سهم خود تصرف میکنم!، اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند، طولی نمیکشد که آب دریا به داخل کشتی نفوذ کرده و یکباره همگی در دریا غرق میشوند» (تفسیر نمونه، ج3، ص37) ***** نام شیث در قرآن نیامده است، اما در احادیث و روایات اسلامی، نام شیث به عنوان یکی از پیامبران در اسلام ذکر شدهاست. سومین فرزند آدم و حوّا پس از هابیل و قابیل است. شیث پس از قتل هابیل بهدستِ قابیل، متولّد گشت و حوّا او را جانشینی برای هابیل دانست. عمر شیث 912 سال نوشته شدهاست. او صاحب فرزندان بسیاری شد.
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - | مسیر مرجعیّت و بحرانهای پیش رو 7 + | دوشنبه 98 شهریور 25 - 11:0 صبح | ظهور اخباریون قمّی همیشه افراطها پس از گذشت زمان، زمینه بروز تفریطهایی را پدید میآورد. همانطور که عقلگرایی بیش از حدّ در حجیّت خبر واحد، سبب پیدایش اخباریگری شد. امروز نیز حجیم شدن علم اصول فقه و گرفتار شدن به مباحث و فروعات بسیاری که کاربردی فقهی ندارند و بیشتر ورزش و تمرین ذهنی به حساب میآیند و به تصریح اساتید جز در «نذر»، آنهم با شرایط بسیار غیر متعارف، فایده نمیرسانند، تهدید جدیدی را متوجه حوزه علمیه شیعه کرده است. تحوّلات اجتماعی بار دیگر از جریان طبیعی فتوا پیشی گرفته و امروز شاهد بلاتکلیف ماندن احکام موضوعاتی هستیم که مبتلیبه جامعه است. این وضعیت شرایط را برای تحوّلی دیگر مناسب کرده که میتواند مفید یا مضرّ باشد، ولی قهراً اتفاق میافتد. مهرماه 1397 خبرگزاری مهر خبری را منتشر کرد درباره یک کتابفروشی غیررسمی در شهر قم: «جریان اخباریگری رادیکال در حوزههای شیعی، سالها روبه فراموشی بود، اما در سالهای اخیر دوباره این جریان سربرآورده و در حوزههای علمیه به تحصیل و مباحثه مشغولند. کتابفروشی مهمی در قم نیز پاتوقی برای این طیف است و مدیر این کتابفروشی و برادرش خود از بزرگان این نحله در قم به شمار میروند و مباحثات مهمی را داشتهاند و البته تالیفاتی را نیز در این حوزه منتشر کردهاند.» «یکی از مشتریان همیشگی این پاتوق میگوید: معمولا بیشتر اوقات فراغت من و دیگر دوستانم در این کتابفروشی به بحث میگذرد. گاهی هم یکی از طلاب یا علمایی را که عقایدشان با ما مخالف است، به این مکان دعوت کرده و با او به مباحثه و در اصل مناظره میپردازیم.» «طلبه دیگری میگوید: بسیاری از کسانی که در این دهه به علم شهره شدهاند، متاسفانه به روایات و احادیث بیتوجه هستند. اینان حتی بدون توجه به حدیث مشهور ثقلین، در تفاسیر قرآن خود به روش قرآن به قرآن عمل میکنند، اما مگر میشود بدون ائمه معصومین (ع) کتاب خدا و دین را متوجه شد؟» «مدیر این کتابفروشی درباره کتابهای ارائه شده در این فروشگاه میگوید: در اینجا صرفا کتابهای روایی و احادیث و برخی موضوعات دیگر که با اصول عقاید شیعه همخوان باشد، به مخاطبان عرضه میشود. ما در اینجا به هیچ عنوان کتابهای حوزهها و موضوعاتی چون فلسفه چه غربی چه اسلامی، عرفان و برخی تفاسیر خاص را به هیچ عنوان نمیآوریم، چرا که شرعا خرید و فروش چنین کتابهایی را جایز نمیدانیم. عقل فلسفی ضلالتبار است و در دین گمراهی به وجود میآورد. به طور کل دکان فلسفه در دوران حکومت عباسیان برای مقابله با مکتب اهل بیت راه اندازی شد و خلفای عباسی میخواستند با این کار یک معرفتشناسی جدیدی را مقابل معرفتشناسی ائمه عَلَم کرده و به زعم خود از پیروان و شیعیان ایشان بکاهند. وی همچنین درباره کتابها و منابع عرفانی نیز اشاره کرد: به طور کل عرفان ابنعربی، مولوی، شمس تبریزی و... به دلیل اعتقاد آنها به مبحث وحدت وجود و همچنین نوع نگاهشان به مقوله خلقت و آفرینش کفر محض است و این اشخاص خارج از دین هستند.» «عادت این گروه به تکفیر مخالفان عقاید خود نیز مسئله مهم دیگری است. آنها بر مبنای این عادت زشت خود اکنون مدام به مقوله وحدت اسلامی نیز میتازند و با فحاشی خود نسبت به معتقدات اهل سنت احساسات هموطنان اهل سنت را جریحه دار میکنند. این در صورتی است که رهبر معظم انقلاب در فتوایی هرگونه توهین به اعتقادات اهل سنت را خلاف شرع دانسته است.»*
-------------------------------- * http://mehrnews.com/news/4411912 برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظرات شما ^ | |
در صفحه نخست میخوانید: ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - | دریاچه فارس + | یکشنبه 98 شهریور 24 - 9:0 صبح | زمین را حفر کردهاند وسیع گسترده رودخانه کن را انداختهاند در آن جایی در همین شهر پرجمعیت و شلوغ تهران شده دریاچه خلیج فارس

پرندههای فراوان پرسیدم از نگهبانی و پاسخ داد: «خودشان اینجا را پیدا کردهاند»
مسئولین ماهی ریختهاند در دریاچه رشد کرده مرغهای دریایی را جذب کرده مجوّز ماهیگیری هم میدهند با دریافت مبلغی به عنوان حقالزحمه
این خصلت متروپولیتنهاست کلانشهریها که همه چیز را نزد خود میآورند ساحل دریا را هم جنگل را هم کوهستان را
هدف؟ بهرهمندی بیشتر سرمایه
سرمایه روی نیاز مردم سوار میشود تا بر سود خود بیافزاید و نیاز مردم کلانشهرها نیاز طبیعی انسانهاست آنچه از آن محروم شدهاند خود را محروم کردهاند زندگی خود را خراب کردهاند ویران با هجرت از روستا به شهرستان و از شهرستان به شهر مرکزی و از شهر مرکزی به کلانشهرها این محصول اقتصاد کاپیتالیستیست!
قال ابو السبطین (ع): «أهلُ الضلال: آثَرُوا عَاجِلًا وَ أَخَّرُوا آجِلًا وَ تَرَکُوا صَافِیاً وَ شَرِبُوا آجِناً» (نهجالبلاغه، خ144) گمراهان، دنیاى زودگذر را برگزیدند، و آخرت جاویدان را رها کردند. چشمه زلال را گذاشتند و از آب تیره و ناگوار نوشیدند (ترجمه دشتی) برچسبهای مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 144 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - | مسیر مرجعیّت و بحرانهای پیش رو 6 + | شنبه 98 شهریور 23 - 6:0 صبح | افراط در اصول قرن سیزده هجری قمری مصادف شد با ظهور شیخ اعظم مرتضی انصاری در حوزه علمیه نجف. این فقیه جلیلالقدر که با یک واسطه شاگرد وحید بهبهانی محسوب میگردد، علم اصول فقه را بسیار گسترده ساخت. ایشان در علم فقه و اصول فقه به روش استقصاء احتمالات و احصاء تمامی حالات ممکنه پرداخته و از همین رو، حجم مباحث را به چندین برابر افزایش داد. شیخ انصاری عدم شمارش تمامی احتمالات ممکنه را بیدقتی در فهم متن میداند. شیخ روشی را در پیش گرفت که علاّمه بهبهانی با آن مخالف بود. وحید بهبهانی اعتقاد داشت شمارش احتمالات و توجه به آنها خود سبب انحراف در فهم متن است. لایزیده سرعة السیر الا بُعدا. زیرا سبب بدفهمی آیات و روایات میشود. از نظر وی تنها احتمالاتی باید بررسی شود که از خود متن بیرون میآیند. روش شیخ انصاری همان روش مرسوم در علم فلسفه و همچنین در ریاضیات است. اینکه در اولین مواجهه با موضوع، ابتدا تمامی احتمالات عقلی که درباره آن به نظر میرسد فهرست شده، سپس با حذف یک به یک دنبال احتمال منطبق با واقع بگردیم. مرحوم شیخ، روش منطق و فلسفه را برای نخستین بار در علم اصول فقه و فقه به کار بست. تحوّل روشی شیخ در فقه شیعه آثار بزرگی بر جای نهاد. به عنوان مثال در معنای آیه «ولاتقربوا مال الیتیم الا بالتی هی أحسن» تعداد 32 احتمال مطرح شد. یا معاطات را که شهید ثانی در یک صفحه و نیم بحث کرده و به نتیجه میرساند، شیخ انصاری در صد الی دویست صفحه به آن پرداخته و در نهایت نیز به فتوای مشخصی نمیرسد. در سالهای بعد این شیوه مبتنی بر استقصاء احتمالات به ابزاری برای اندازهگیری و نمایش توان علمی فقها بدل شد. به این نحو که هر فقیهی که تعداد احتمالات بیشتری را بتواند در فهم یک آیه یا روایت طرح نماید أفقه از دیگران تلقّی میشد. یکی از آثار مهم استفاده از روش فلسفی در تفقه و بررسی گسترده احتمالات، دشواری دسترسی به فتواست. موضوعاتی که قدما راحت درباره آنها فتوا میدادند، بعد از شیخ انصاری و در مکتب فقهی ایشان، دشوار به فتوا میرسد و در بسیاری از موارد به «احتیاط» منجر میگردد. حجم احتیاطهای شیخ از جمیع فقهای گذشته ایشان بیشتر است. تا پیش از ایشان، هیچکدام از فقها به این گستردگی و با این تفصیل در اصول فقه بحث نمیکردند. شیخ انصاری علم اصول فقه را بسیار مفصّل ساخت و فروعات فراوانی برای آن ایجاد کرد. این روش توسط شاگردان مکتب ایشان گسترش یافت و امروزه نیز ادامه دارد. آخوند خراسانی صاحب کفایه، میرزای نائینی، آقاضیاء عراقی، سیدابوالحسن اصفهانی و بسیاری دیگر از فقهای بزرگ شیعه که پس از شیخ انصاری بروز و ظهور یافتند، به تبع ایشان در بسط و توسعه علم اصول فقه تلاش فراوانی نمودند.
رقابت بین حوزهها در قرن چهاردهم هجری قمری حوزه علمیه نجف با ناملایمات زیادی مواجه شد. دولت غاصب انگلیس که متوجه قدرت عظیم فقهای نجف در محدودکردن منافع اقتصادی آنان از رهگذر فتوای تحریم تنباکو شده بود، تلاش کرد حوزه علمیه را تضعیف کند. در همین دوره است که پس از قرنها مجدّداً پرداختن به علم فقه در شهر مقدّس قم رونق گرفته و حوزه علمیه جدیدی در عِداد حوزه علمیه نجف، به دست مبارک شیخ عبدالکریم حائری تأسیس شد. در سالهای بعد، با پیدایش و قدرت گرفتن حزب بعث عراق، فضای علمی و تحصیلی بیش از پیش بر نجف تنگ شد و بسیاری از اساتید و شاگردان به قم مهاجرت کردند. پس از این تحوّل، دو جریان متفاوت از مکتب اصولی به صورت همزمان به حیات خود ادامه دادند؛ مکتب قم بر پایههای نظریات مرحوم آخوند خراسانی محکم ایستاده و همچنان دستاوردهای کفایه را آخرین آراء قابل تصوّر در علم اصول فقه میداند. مکتب نجف نیز با تحوّلاتی که توسط مرحوم نائینی، مرحوم خوئی و شهید صدر و شاگردان این بزرگان در علم اصول فقه پدید آمد، زوایای تازهای در تفقه گشوده و تفاوتهایی را در روش استنباط پدید آورده است. امروز در حوزه علمیه قم نیز بین نظریات این دو مکتب مباحثات علمی در جریان است.
[ادامه دارد...] برچسبهای مرتبط با این نوشته:
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
در صفحه نخست میخوانید: ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - | پسر ِ نگران + | جمعه 98 شهریور 22 - 4:0 صبح | قبا را در ماشین انداختم عبا را هم لباسشویی
سیدمرتضی سر رسید: «بابا، جیباشو خالی کردی؟» - بله پسرم «نکنه گوشی موبایلت جا مونده باشه؟!»
نگران است اما نه نگران من نه نگران وسایل شخصی من فقط نگران گوشی موبایل!

تکنولوژی چطور انسان را مفتون خود میکند؟! این راز تسلط غرب بر قلبهای مردم جهان است این راز استثمار ِ نوین بشر را اینطور نوکر و خدمتگزار خود کردهاند تعظیم در برابر فناوری اعلام ناتوانی و ابراز خاکساری!
قال ابوالحسن (ع): «وَ الْکُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقَاقِ؛ فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَى الْحَقِّ وَ مَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ وَ سَکِرَ سُکْرَ الضَّلَالَةِ وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ وَ أَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ.» (نهجالبلاغه، ح31) و کفر بر چهار ستون پایدار است: کنجکاوى دروغین،(1) ستیزه جویى و جدل، انحراف از حق، و دشمنى کردن. پس آن کس که دنبال توهّم و کنجکاوى دروغین رفت به حق نرسید. و آن کس که به ستیزه جویى و نزاع پرداخت از دیدن حق نا بینا شد، و آن کس که از راه حق منحرف گردید، نیکویى را زشت، و زشتى را نیکویى پنداشت و سر مست گمراهى ها گشت، و آن کس که دشمنى ورزید پیمودن راه حق بر او دشوار و کارش سخت، و نجات او از مشکلات دشوار است. (ترجمه دشتی) (1). عمق و عمق، در بیابانى بى آب و علف، پیشروى کردن و سرگردان شدن و به هلاکت رسیدن است. کسى که با توهّم پیش رود نیز دچار همین سرنوشت خواهد بود. برچسبهای مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
| نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح | نظر دهید! | |
| |