سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

دشمن ترینِ بندگان نزد خداوند ـ عزّوجلّ ـ، کسی است که نسبت به خانواده اش بخل ورزد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
به امید نابودی اسرائیل + جمعه 95 تیر 11 - 12:23 عصر

امروز
خیابان آستانه


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
نهار خوشمزه + جمعه 95 خرداد 21 - 6:48 عصر

«فقط چون نهار امروز خوشمزه‌ست دارم می‌خورما
و گرنه دوباره فردا می‌خوام روزه بگیرم!»


اصرار داشت سحری بخورد و روزه بگیرد
وقتی دید من و مریم هر روز روزه می‌گیریم
قبول کردم و سحری خورد
نهار هم با سیدمرتضی نخورد
تا...



ساعت دو یهویی رفت سر ظرف ماکارونی
می‌دانستم طاقت نمی‌آورد
به خاطر همین گذاشته بودم روی میز
همین‌که داشت دولپی می‌خورد
از دور صدایش را به من رساند:
«فقط چون نهار امروز خوشمزه‌ست دارم می‌خورما
و گرنه دوباره فردا می‌خوام روزه بگیرم!»


یاد خدا و رابطه‌ام با او افتادم
شرمنده شدم
خیلی
چند بار تا به حال به خدا همین را گفته‌ایم؟!
هی امروز و فردا کرده‌ایم
امان از تسویف!
اراده‌هایی همچون اراده یک کودک...


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
لباس سربازی + چهارشنبه 95 اردیبهشت 1 - 8:6 عصر

فروشگاه جانبازان
با بچه‌ها رفته بودیم
چند وقت پیش
همان‌که قبلاً دورشهر بود
خیابان فاطمی
و الآن
مدت‌هاست رفته سر کلهری
خیلی دورتر
از ما دور شده و به بعضی‌ها نزدیک!

خلاصه
چشم سیدمرتضی به پارچه‌ای افتاد
لجنی
از آن‌هایی که لباس کماندوها را با آن می‌دوزند
خواست
خیلی خواست
مصرّانه خواست
خواهش کرد یعنی:
«بابا، بابا، بابا، بابا، میشه ازین پارچه‌ها بخری برام لباس سربازی بدوزی؟!»
نه نگفتم
چند متری خریدم
دو رنگ داشت
از هر رنگ دو متر

شلوار تا به حال زیاد دوخته بودم و آشنا
برای خودم البته
اما پیراهن...
یکی از پیراهن‌هایش را برداشتم و اندازه زدم
فوت و فن‌هایش را درآوردم
و دوختم
جیب می‌خواست
دو تا روی پیراهن
دو تا هم روی شلوارش جیب دوختم
امروز صبح تمام شد
دادم و پوشید
داشت می‌مرد از خوشحالی!

رها نمی‌کند
مدام پوشیده است
از مدرسه که آمده یه سره تنش
چقدر کودکان مغلوب خواسته‌های خویشند

و ما چطور؟!
وقتی چیزی را «می‌خواهیم»
چقدر «محتاج» آن می‌شویم؟!
چقدر بر آن اصرار می‌کنیم؟!
«خواستن» را در عربی «هوی» گویند
امروز
وقتی شادی سیدمرتضی را می‌دیدم
با خود اندیشیدم؛
چقدر تبعیّت از «هوی» انسان را «کودک» می‌کند؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - خیاطی 10 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
نجّاری خانگی + شنبه 95 فروردین 21 - 9:47 صبح

آیا می‌شود با هزینه‌ای کمتر
در حدّ یک سوم
کمد و دیگر لوازم چوبی منزل را تهیه کرد؟!
به صورت خانگی
خودمان بسازیم یعنی
می‌شود، آری می‌شود...
ما کردیم و شد
زیاد هم سخت نبود!

داستان آن این است:

تا وقتی یکی‌شان مدرسه می‌رفت
میز خودم کافی بود
حتی وقتی دو تا شدند
شیفت‌شان فرق می‌کرد
یکی صبحی و دیگری عصری
مشق‌هایشان را روی همان میز می‌نوشتند



مشکل خاصّی نبود
تا این‌که...
وقتی سه بچه مدرسه‌ای داشته باشی
با هم که قرار باشد مشق بنویسند
امسال یعنی
همین سال تحصیلی که در گذر است...
هر کدام کلّی کتاب و دفتر
هم میز تحریر و هم البته کمد نیازشان است
به این دلیل، دست به طراحی زدم



میزهای همراه با کمدی که در مغازه‌ها می‌فروشند
چند ایراد عمده برای ما داشتند:
1. بزرگ بودند و جای زیادی اشغال می‌کردند
2. گران بودند و سه تای‌شان بار اضافی مالی تحمیل می‌کرد
3. سنگین و جابه‌جایی‌شان در منزل دشوار
4. نیاز به صندلی داشتند و آن نیز بر اشغال فضای خانه می‌افزود


من با میزهای نشستنی روی زمین بیشتر موافق بودم
پس طرح فوق را با این ویژگی‌ها کشیدم:
1. نیازی به صندلی ندارد
2. جای کمی اشغال می‌کند
3. سبک است و به سادگی قابل جابه‌جایی
4. چوب کمتری نیاز دارد و طبیعتاً ارزان‌تر می‌شود


به شکلی طراحی کردم که میز تحریر در حالت عادی بسته باشد
به عنوان در روی کتابخانه تحتانی
بخشی که کتاب‌ها در آن قرار می‌گیرد
که سنگینی‌شان در پایین میز
به تعادل و ثبات بهتر آن کمک می‌کند
بخش بالایی را شیب‌دار طراحی کردم
تا وسایلی مانند مداد و خودکار سر بخورد و برود ته
به راحتی بیرون نیافتد
و همین شیب
سبب شود نور لامپ اُریب بتابد به میز مطالعه
یک لبه کوچک در جلو
مانع تابش مستقیم نور لامپ به چشم‌ها می‌شود

و رفتم نجّاری
چندین جای مختلف
قبول نمی‌کردند
همه‌شان مدعی بودند که فقط سِری‌کاری می‌کنند
تعداد بالا می‌زنند یعنی
خیابان کاسه‌گران شهر قائم را گشتم
جای معروفی در شهر قم
یک نجّار پیدا کردم
قبول کرد
پیشنهاد کرد با نئوپان روکش‌دار بسازد
قبول کردم



هر کدام 80 هزار تومان در آمد
روزهای آخر شهریور بود
قبل از باز شدن مدرسه‌ها کار تمام شد
و میزکمدهای کوچک
به سادگی در خودروی سواری جا شدند و به خانه آوردم



لولایی که می‌خواستم را پیدا نکرد نجّار
به اجبار با ترفند دیگری باز شدن میزها را پیاده‌سازی کردم
بچه‌ها از این میزها خیلی خوش‌شان آمد
تمام دفتر و کتاب‌های‌شان بسامان شد
و نظم و نسق گرفت
احساس هویّت تحصیلی هم که به کنار
انرژی و امیدی که حسّ بهتری از دانش‌آموزی به آن‌ها می‌دهد



یک حرف عجیب از نجّار شنیدم
این‌که چوب‌ها را خود نمی‌بُرد
نئوپان روکش‌دار (ملامینه) ابزار ویژه‌ای برای برش نیاز دارد
ابزاری که فقط بعضی شرکت‌ها در اختیار دارند

چند هفته‌ای که از سال تحصیلی گذشت
مشکل لباس هم پیدا شد
حالا هر سه‌شان لباس‌های ویژه مدرسه داشتند
در کنار سایر البسه‌شان
آویزان کردنش به جالباسی عمومی منزل هم داستانی داشت برای خود
لباس‌های مدرسه‌ای به رنگ و شکل هم
و اشتباهاتی که رخ می‌داد و جابه‌جاپوشی‌ها
و کلاً بی‌سامان بودن البسه
مرا بر آن داشت که به سه کمد بیاندیشم
برای سه فرزند محصّلم

قیمت آماده‌اش در مغازه دانه‌ای 400 هزار تومان می‌گفتند
که چند ایراد عمده داشت:
1. معمولاً کشو داشتند که نیازی به آن نداشتیم
2. قد بچه‌ها به میله آویز آن‌ها نمی‌رسید و بلند بودند
3. قیمت هم که واقعاً گران، سه‌تایش سر به میلیون می‌گذاشت


این شد که دوباره دست به طراحی شدم
با نرم‌افزار PolyBoard کمدها را به صورت سه‌بعدی طراحی کردم
و به سراغ همان نجّار رفتم



کمدی طراحی کردم که کوتاه باشد
دست بچه‌ها به میله آویز برسد
تجربه هم نشانم داده بود
که معمولاً ما چیزهای فراوانی را روی کمدها قرار می‌دهیم
گفتم سقف کمد را هم دوردار بسازم
که خودش فضای اضافه‌ای باشد برای قرار دادن بعضی وسایل

تعجب کردم
وقتی قیمت 300 هزار تومان را از نجّار شنیدم
باز هم مقرون به صرفه نبود
از پسش بر نمی‌آمدم
این شد که سراغ جایی را گرفتم که نئوپان‌های روکش‌دار را می‌بُرید
ولی...
هیچ...
هیچ نجاری آدرس نمی‌داد
از هر نجّاری که می‌پرسیدم
با شگفتی...
انگار تعمّداً قصد پنهان‌کاری داشتند
مشکوک شدم
حتی یک نجّاری گفت من قطعات را برایت سفارش می‌دهم
و متری 30 هزار تومان به دستت می‌رسانم
ولی او هم نشانی شرکتی که برش را انجام می‌دهد نداد!

اندیشیدم اتصال قطعات که نباید سخت باشد
دشواری کار بیشتر همان برش است
پس از دوستان و آشنایان سراغ گرفتم
تا این‌که یکی از دوستان آدرس داد:
بعد از پل امینی‌بیات
یه کوچه‌ای هست دست راست
یه مغازه دیدم که چوب‌های بزرگ رو برش می‌ده!


رفتم
و نجّارها را دیدم
صف کشیده و منتطر
ماجرا را فهمیدم
و جریان کلاه‌برداری بزرگ را
آن‌چه امروز اتفاق می‌افتد...

یک وقتی
نجّار باید نئوپان را برش می‌داد
روکش را دستی می‌چسباند
چسب می‌زد و در گیره می‌گذاشت
آخر سر هم میخ می‌کوبید
بیشتر کارها هم با دست
خب البته که قیمت یک کمد معقول بود زیاد بیافتد

اما امروز...
نئوپان‌ها یا MDFها
در کارخانه روکش می‌خورند
ملامینه یا لترون
ملامینه حدود 2 میلی‌متر ضخامت دارد و بسیار مقاوم در برابر آب و ضربه و فشار
خیلی هم زیبا و در طرح‌های متنّوع
که حتی رنگ هم نمی‌خواهد
بعضی هم روکش «های‌گلس»
که مانند شیشه است و با طرح‌های بسیار درخشان

نجّارها به همین‌جا می‌آیند
همین‌جایی که من پیدا کردم
اندازه‌ها را می‌دهند
شرکت هر پانل نئوپان ملامینه را 130 هزار تومان
و هر پانل MDF را 200 هزار تومان می‌فروشد
پانل‌هایی که حدوداً 6.6 متر مربع مساحت دارند
یعنی ملامینه کمتر از 20 هزار تومان متری
و MDF حدود متری 30 هزار تومان
قطعات شما را هم برش می‌دهد
این‌جایی که من رفتم با دست برش می‌دادند
جاهایی هم هست که با دستگاه برش خودکار CNC
یک پرتو لیزر همه کار برش را به انجام می‌رساند
و نجّار
فقط یک متصل‌کننده است
قطعات را بدون استفاده از چسب
تنها با پیچ به هم وصل می‌نماید
کاری بسیار آسان و پرسود
پرسود؟!
زیرا پولی را می‌گیرد که متناسب با حجم کار نیست
و مشتری
ما یعنی
گمان می‌کنیم حق با اوست
و زحمت زیادی کشیده
پولی را می‌دهیم که به نجّارهای نخستین می‌دادیم
امروز نجّاری با این تعریف جدید
با این فناوری‌ها...
خلاصه زیاد دارند می‌گیرند
نجّارهایی که این‌چنین قیمت می‌دهند!

وقتی دیدم سرش شلوغ است
نجّارها می‌نشستند و تک به تک اندازه‌ها را می‌گفتند
متصدّی هم وارد نرم‌افزاری می‌کرد
که قطعات را می‌چید در یک پانل کامل
و پرینت آن را
می‌داد برای برش

در صف نایستادم
آمدم خانه و نرم‌افزار را در اینترنت جستم
CutMaster 2D Pro
اصلاً سخت نیست
ابتدا اندازه پانل را می‌دهی
دیده بودم که پانل‌هایشان را 183 در 366 محاسبه می‌کنند
از هر اندازه می‌گویی چند تا می‌خواهی
اگر هم مصرّ باشی که «به راه چوب» برش داده شود
مثلاً برای درهای کمد
که معمول است خطوط طرح چوب عمودی باشند
گزینه خاصی را در نرم‌افزار فعال می‌کنی
در نهایت
برای هر پانل یک صفحه پرینت به تو می‌دهد نرم‌افزار
جاهایی را که باید نوار دور بخورد
نواری که حدود 2 میلی‌متر ضخامت دارد
و باید آن را نیز در اندازه‌هایت به حساب آوری
یک خط زیر آن می‌کشی
که به شرکت می‌فهماند باید آن اضلاع را نوار بچسباند
نوار را هم دستگاه می‌زند
آن نیز کاری ساده و بدون زحمت است

این بار پرینت‌ها را بردم
دیگر در صف نایستادم
در صفی که نجّارها ایستاده بودند!



یکی از نجّارها گیر داد که: حاج آقا شما چرا اومدی این‌جا؟!
گفتم: شما نجّارها گران می‌گیرید
آمدم خودم بسازم تا ارزان در آید
کنایه‌ای زد:
«اگر شما بیایید نجّاری کنید
فردا هم ما نجّارها منبر می‌رویم‌ها...»

و قطعات را گذاشتم صندوق عقب
آوردم خانه و مونتاژ کردم
منصفانه حساب کنیم، مفت در آمد
تمام قطعات چوب روی هم حدود سیصدهزار تومان
دو تا پانل ملامینه برد، با هزینه برش و نوار دور
حدود 80 هزار تومان هم ابزار و یراق
از گازر و لولا تا پیچ و برچسب دایره‌ای روی پیچ و لوله آویز و...
می‌دانید قیمت هر کمد چند در آمد؟!
فقط و فقط...
آری فقط و فقط 130 هزار تومان!
باورتان نمی‌شود!
حالا منصفانه هست که نجّار بگیرد 300 هزار تومان؟!



از همه زیباتر این‌که بچه‌ها هم کمکم کردند
قطعات خیلی تمیز بود
نیازی نبود در حیاط کار کنم
روی فرش یک پارچه‌ای انداختم و مشغول اتصال شدم
بچه‌ها هم در تلاش
قطعات را نگه می‌داشتند تا من پیچ‌ها را ببندم
از این‌که کمدهایشان را خودشان می‌ساختند
غرق لذّت
یک روز و نیم طول کشید
بستن هر کمد فقط نصف روز زمان گرفت
دو سه ساعت یعنی

در میان طرح‌های ملامینه
طرح «گردوی قدیمی»‌ را انتخاب کردم
که نجّارها به آن «سِویز آنتیک» می‌گویند
چون این طرح‌ها از ترکیه آمده
و در زبان ترکی «گردو» را «سویز» گویند



چند ماهی‌ست که بچه‌ها کمد دارند
لباس‌هایشان را خود مدیریت می‌نمایند
نظم بیشتری یافته
و من هم
هر جا رفته‌ام و با هر که سخن گفته‌ام
قصه «نجّاری خانگی» را تعریف کرده
و جالب این‌که
در همین چند وقت
چند تن از دوستان عمل کرده و جواب گرفته‌اند

یکی باید درب کابینت‌هایش را تعویض می‌کرد
نجّار گفته بود یک میلیون و هشتصد هزار تومان هزینه می‌شود
اگر بخواهد MDF‌ بزند درها را
راهنمایی‌اش کردم
خودش با CutMaster اندازه زد
و MDF را قطعه‌قطعه شده تحویل گرفت
نصب کرد
می‌گفت با ششصد هزار تومان کارش انجام شده!

این شد که به نظرم آمد در وبلاگ بنویسم
تصاویر را هم قرار بدهم
تا مخاطبین هم چه بسا بهره‌مند شوند
با یک تیر دو هدف؛
هم هزینه پایین
هم یک دورهمی در منزل برای ساخت و ساز

و چقدر بچه‌ها ساختن را دوست دارند
باور نمی‌کنید؟!
خودتان امتحان کنید! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 - ساخت 12 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
نمایش کودکانه + پنج شنبه 95 فروردین 19 - 10:17 عصر

گفت: هدیه روز پدر!
نمایشی که با هم اجرا کردند
سیدمرتضی در نقش راوی
سیداحمد نقش رسول مکرّم اسلام (ص)
و مریم
در نقش سیده زنان عالم، صدیقه کبری (س)
عنوان نمایش: «ام ابیها»
متن آن از کتاب «هدیه‌های آسمانی» سوم دبستان اخذ شده

با هم تئاتر بازی کردند
ایده از مریم
کارگردانی و طراحی لباس و بازی‌گردانی هم از خودش

سیدمرتضی تازه به درس تشدید رسیده
بسیاری از کلمات را نخوانده
بعضی از حروف را...
پُرغلط می‌خواند
اما... مهم این است که می‌خواند
در نقش راوی...!

گفتند: سه نمایش دیگر هم در دستور کار داریم
قرار است تمرین کنند و در روزهای بعد
برای پدرشان اجرا نمایند!

نخستین نمایش نیم‌ساعته‌شان، ساعتی پیش اجرا شد
با تشکر از بازیگران خردسالم! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
رأی دادیم + جمعه 94 اسفند 7 - 9:19 صبح

اول وقت
جزء اولین نفرات
پای صندوق رأی

ما که رأی خود را دادیم
به تکلیف عمل کردیم
و پای عهد با خداوند ماندیم
باقی بر عهده نمایندگان‌مان است
این‌که پاسدار عهد خویش با خداوند باشند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
راهپیمایی + پنج شنبه 94 بهمن 22 - 6:26 عصر


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
موزه آستانه مقدسه + یکشنبه 94 دی 6 - 7:24 عصر

قرار است دنیای خود را بشناسند
دنیایی که محل امتحان آن‌هاست
و تمام تربیت
شناساندن امتحان و محیط آن

موزه از این رو مکان مهمی‌ست
برای تربیت البته
برای شناختن آزمونی که در پیش دارند

از فرصت تعطیلی پنج‌شنبه استفاده کردم

برای من هم تازگی داشت
فراموشم شده بود

اوایلی که به قم آمدم
اواسط سال 76
این موزه را دیدم
رفتم و بلیط خریدم
فقط برای این‌که محیط خود را بشناسم
حالا نوبت آن‌هاست
همه موزه‌ها را باید ببینند

برای‌شان از گذشته بشریّت گفتم
سنگ قبر شاهان را نشان‌شان دادم
و از ظلم و ستم‌های‌شان
از به بردگی گرفتن انسان‌ها
از خصومت ذاتی نظام طاغوت با دعوت انبیاء
این‌ها را گفتم
و آن‌ها
از دیدن آن تازگی‌ها لذّت می‌بردند
می‌پرسیدند و پاسخ می‌شنیدند
می‌شناختند و آماده امتحان می‌شدند
امتحانی که برای شرکت در آن زاده شده‌اند!

اگر پروردگار در قرآن ما را به عبرت دعوت می‌فرماید:

«أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ» (یوسف:109)
(آیا به گردش و سفر در زمین نرفتند تا با تأمل بنگرند که عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بود؟)

حضرت امیر (ع)‌ نیز این رویه را در تربیت فرزند پیش می‌گیرد:

«یا بُنَیَّ انّی قَد اَنْبَأْتُکَ عَنِ الدُّنْیَا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ اِنْتِقالِهَا، وَ اَنْبَأتُکَ عَنِ الآخرةِ و ما أُعِدَّ لاِءَهْلِهَا فِیهَا، وَضَرَبْتُ لَکَ فِیهِمَا الاَمْثالُ، لِتَعْتَبِرَ بِها و تَحْذُوَ عَلَیها» (نامه31)
(پسرعزیزم! من تو را از دنیا و تحولات گوناگونش و نابودی و دست به دست گردیدنش آگاه کردم و از آخرت و آنچه برای انسانها در آنجا فراهم است اطلاع دادم و برای تو از هر دو مثال زدم تا به آن پندپذیری و براساس آن در زندگی گام برداری)

در شهر ما موزه کم است
باید به شهرهای دیگر ببرم
و در فرصتی مغتنم
بیشتر نشان‌شان دهم
چیزهایی که «علم‌شان» بیافزاید
نه «سوادشان»!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
فسنجون + شنبه 94 آذر 28 - 6:42 صبح

فسنجان دوست ندارد!
عجیب نیست
بله می‌دانم
خیلی آدم بزرگ‌ها هم هستند
دیده‌ام
بعضی غذاها باب طبع‌شان نیست اصلاً
ولی عکس‌العمل ما مقابل یک کودک چیست؟
وقتی می‌گوید فلان غذا را نمی‌خورم!

سیده‌مریم و سیدمرتضی دیوانه فسنجان‌ند
مریم اصلاً آن را در برنامه گنجاند
و بر آن اصرار داشت
اما هر بار که می‌پزم
سیداحمد مخالفت می‌کند
سخت می‌گیرد و نمی‌خورد

خانواده‌ها مواضع متفاوتی اتخاذ می‌کنند معمولاً
در چنین شرایطی
بعضی با محروم کردن مبارزه می‌کنند
دعوا راه می‌اندازند؛ یا همین یا هیچ!
کودک گرسنه بماند که چه؟!
چون باید غذایی را که شما دوست داری دوست داشته باشد؟!
جبر است؟!
در ذائقه هم اختیاری نیست؟!

بعضی هم به راحتی می‌گذرند
حوصله قلدری ندارند یعنی
نان و پنیری جلوی وی می‌گذارند
می‌خواهی آن بخور، می‌خواهی این!
فرقی هم برای‌‌شان نمی‌کند
وقت فکر کردن هم ندارند شاید
که آینده این کودک چه می‌شود
اگر نسبت به غذاها انعطاف نداشته باشد
و همین ناز کردن‌ها و نفس‌محوری‌هایش
بعداً به امور دیگر سرایت کند
آدمی شود که ذائقه‌محور است
هر چه بخواهد می‌کند
و از هر چه میلش نباشد دوری می‌گزیند!
مگر نباید یادش دهیم که «میلش» را فدای «عقلش» کند
مگر تربیت جز این است؟!

من اما وقت گذاشتم
این‌بار که فسنجان پختم
وقتی گفت: دوست ندارم
نیم‌ساعتی شاید با وی سخن گفتم
چنین مضمونی تقریباً:

پسر گلم
میل خودت است
می‌خواهی بخور یا نخور
اما یک مطلب
به آینده فکر کن
امروز در این خانه هستی و هر چه بخوری و نخوری اهمیتی ندارد
فردا در جامعه
اگر نسبت به غذاها انعطاف نداشته باشی
اگر سفت و محکم روی هوس و میل خودت پابفشاری
دیگران از تو آزرده خاطر می‌شوند
هر بار مهمانی که بروی
صاحب خانه به اضطرار می‌افتد:
وای فلانی دارد می‌آید که فلان غذا را نمی‌خورد
مجبور می‌شود دو رنگ غذا درست کند
یک غذای دیگر فقط به خاطر تو
آیا آدم‌های دیگر باید برنامه‌شان را به خاطر تو عوض کنند؟!
بله
عوض خواهند کرد
به خاطر آبروی خودشان
ولی این از اعتبارت خواهد کاست
دیگر آن‌قدر که دوست داری
پیش مردمان عزیز نخواهی بود
شاید در برابرت چیزی نگویند
ولی در دل‌شان...
تو دیگران را با این وسواس‌ها سر غذا خوردن خواهی آزرد

اما
بدان که ذائقه بر عادت شکل می‌گیرد
قاشق‌ها را کوچک بر دهان بگذار
فسنجان و پلو را مزّه‌مزّه‌کنان بخور
زود قورت نده
بگذار مزه غذا را خوب حس کنی
و با خودت بگو: چه خوشمزه!
به خوشمزگی غذا بیاندیش
و تلاش کن تا آن را دوست داشته باشی
آیا تو باید اسیر زبانت باشی
و او برای تو تصمیم بگیرد
که چه بخوری و چه نخوری؟!
یا زبان در خدمت توست
و تو باید بر آن حکم‌برانی؟
حاکم کیست؟
تو یا زبانت؟!
تو می‌توانی!
بر نفست غلبه کن و عاقلانه بیاندیش!

راستش خیلی امیدوار نبودم
فقط به تکلیف عمل کردم
او بیشتر از آن‌که عاقلانه عمل کند تابع احساسات است
گذشته هر فرزندی آیینه آینده اوست
تک‌تک‌‌شان را می‌شناسم
روحیات و توانمندی‌هاشان را

اما خورد
تا ته غذا را با میل و رغبت
ته بشقاب را هم درآورد
انگار با همان لذّتی که سیدمرتضی فسنجان را می‌خورد!
و رفت مدرسه
و من عکس گرفتم
و من فکر کردم
و من از خدا تشکر کردم
و من به این اندیشیدم
که اختیار انسان چقدر قدرتمند است
و اگر چوب و چماق در کار نباشد
با سخن گفتن و قانع ساختن...

اصلاً اگر روح انسان مریض نباشد
قانع شود، عمل می‌کند

یحتمل قانع نمی‌شوند که لجبازی کرده
مخالفت می‌نمایند
کودکان و نوجوانان و جوانان امروزمان!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
تولیدمحور + شنبه 94 آبان 9 - 6:48 صبح

قبل‌ترها
قریب به دو سه دهه پیش
بیشتر کالاهای مورد نیاز را
مردم اگر می‌توانستند
در خانه می‌ساختند
از ماست و پنیر گرفته
تا پاره‌ای لوازم زندگی
حتی در شهرها هم

امروز تغییر روی داده
همه‌چیز در کارخانه تولید می‌شود
و کودکان‌مان
وقتی «تولید» را نمی‌بینند
یاد می‌گیرند همیشه با «خرید» به آن‌چه نیاز دارند دست یابند!

خب عجیب نیست که مصرف‌گرا شوند!؟

مثلاً یک ساعت آموزشی
معلم گفته هر دانش‌آموزی همراه داشته باشد
خرید آن ساده‌تر
برای هر پدر و مادری
اصلاً قیمت و هزینه آن هم کمتر
ولی برای تربیت «اقتصاد مقاومتی»
برای این‌که کودکان‌مان ارزش «تولید» را فرا بگیرند
خوب است وقت بگذاریم
چیزهایی را بسازیم
به جای این‌که بخریم

با یک تکه تخته سه‌لا
کمی وقت گرفت
ولی به تماشای کودکانی که ساخت و سازم را تماشا می‌کردند می‌ارزید
به چیزی که در این مسیر فرا می‌گیرند:
«تولیدمحوری»

پ.ن.
چندی پیش
نیازم به قفسه‌ای برای نگهداری دیسک‌های فشرده افتاد
چند تکه چوب خریدم
اتصال‌شان با خودم
ولی روغن‌جلا زدنش را دادم بچه‌ها انجام دهند
با قلمو!
بچه‌ها از کار واقعی بیشتر لذت می‌برند انگار تا بازی!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 143 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

شنبه 04 فروردین 30

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
عکس - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X