سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   

مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت : «ای رسول خدا ! به من کاری بیاموز که چون انجامش دهم، خدا در آسمان، وزمینیانْ دوستم بدارند» .حضرت فرمود : «به آنچه نزد خداوند است، رغبت کن، تا خداوند دوستت بدارد و به آنچه نزد مردم است، بی میلی نشان بده، تا مردمْ دوستت بدارند» [امام صادق علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
سوپ ِ بارانی + پنج شنبه 93 بهمن 23 - 12:51 عصر

کودکان را آسان می‌توان شاد کرد
روحیه آنان
به سادگی قابل مدیریت و ارتقاست

امروز وقت نهار که شد
باران می‌بارید
نم‌نم بود و نه خیلی زیاد
دوست داشتند طراوت آن را حسّ کنند
گفتم به حیاط بروند
ناگهان
به نظرم رسید غذای‌شان را بدهم همان‌جا
سوپ ِ داغی
که برای نهار تدارک دیده بودم

خنکی هوا
نم‌نم باران
طراوت بی‌نظیر آسمان
نور کم خورشید که از پشت ابرها
فضایی بهاری و شاعرانه پدید آورده بود
با بخاری که از سوپ بلند می‌شد...

بچه‌ها خیلی خوشحال شدند
خیلی...
بیش از آن‌چه تصوّر می‌رفت

استاد حسینی(ره) انسان را با سه بُعد توصیف می‌فرمایند:
«روح، ذهن و جسم»
و اولی را نسبت به دومی مهم‌تر
و دومی را نیز
مهم‌تر از سوّمی بیان می‌دارند

آرامش و امنیت روحی و روانی
بیشتر در سلامت انسان تأثیر دارد
بر این مبنا
و برای والدین
این آسان‌ترین راه
برای ارتقاء وضعیت سلامت کودکان

به جای هزینه‌های فراوان برای جسم‌شان
یا این‌همه کلاس فوق‌العاده و کتاب‌های گام به گام و شیوه‌های بالابالا
برای افزایش قدرت ذهن و تفکّرشان
با ایجاد تنوّع
گاهی با کمی تغییر شرایط
کمی مدارا کردن و نوآوری در زندگی
خیلی می‌توان به ارتقاء وضعیت کودکان کمک کرد
به جای مسافرت‌های پرهزینه و رفتن به بوستان‌های دور حتی

به عنوان یک انسان
آن‌ها نیز بیش از توجه به جسم و ذهن
نیاز به توجه روحی دارند
و ارتقاء وضعیت روح و روان انسان
نیاز به هزینه مالی ندارد
فقط کمی دقت و توجه می‌خواهد!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
جشن تولّد + جمعه 93 دی 19 - 4:50 عصر

امروز را جشن گرفتیم
خودمان دور هم
یک کیک تولّد کوچک
صبح خریدم و بچه‌ها جمع شدند

نه...
تولّد هیچکدام‌شان نبود
خودشان هم می‌دانستند
تولّدهایشان فروردین و تیر و شهریور است
و حالا دی‌ماه

گفتم که تولّد پیامبر (ص) است
همان پیامبری که شما فرزندان ِ فرزندان ِ فرزندان او هستید
همان که آخرین بود
بعد از آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی (ع)
کیک را مریم برید
همه خوردند
و من بیشتر از همه :)

بعد از تولّد امام هادی (ع)
این دومین جشن تولّدی بود که خودم برایشان گرفتم
به هدف این‌که
هدف از جشن تولّد را عوض کنم
از خودپرستی به سوی خداپرستی...

تولّد ما که ارزشی ندارد
تا برایش جشن بگیریم
اما کسانی به این عالم پا گذاشتند
که تولّدشان مهم بوده است
برای بشریّت مهم بوده است
برای فرشتگان هم مهم بوده است
برای تمام مخلوقات الهی مهم بوده است
برای ما هم صد البته!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
نقش سازی + دوشنبه 93 آبان 19 - 9:58 صبح

«چرا به اینا میگن شلغم؟»
زیاد سؤال می‌پرسد
حداقل نسبت به دو تای دیگر
شاید چون از همه کوچک‌تر است
این‌طور بیشتر می‌خواهد به چشم بیاید

اندکی مکث می‌کنم
دارم فکر می‌کنم انگار
و بعد:
«من روز نامگذاری آن‌ها نبودم که بدانم دلیلش چیست، تو چی؟»
پاسخ می‌دهد: «خب منم نبودم»

شاید از روی شیطنت
شاید هم برای این‌که مانند خودش زیاد بپرسم
می‌گویم: «چرا نبودی؟!»
پاسخ عجیبی می‌دهد
خیلی عجیب
حداقل برای من
پاسخی که دیگر از هر پرسیدنی پشیمان شوم:
«خب اگه تو نبودی منم نبودم، آخه تو شکم تو بودم»
زبانم بند می‌آید
هیچ نمی‌توانم بگویم
نمی‌دانم اصلاً چه بگویم
فقط می‌خندم
بدون اراده
خنده‌ام می‌گیرد و او به خندیدنم می‌نگرد
شاید متحیّر شده باشد
دلیل خنده‌ام را نمی‌داند
من هم دلیل خنده خود را نمی‌دانم
این‌بار سکوت می‌کنم فقط
و فکر
و به خوردن شلغم‌پخته‌ها با فرزندانم ادامه می‌دهم

بچه‌ها گویا «نقش‌سازی» هم می‌کنند
و در یک قیاس اصولی
همان تمثیل منطقی
همه نقش‌ها را به فردی نسبت می‌دهند که تنها بعضی از نقش‌ها را برعهده دارد!

حالا P4Cها باید پاسخ دهند
آن دسته‌شان که معتقدند اصلاً مبانی فلسفه را باید از ذهن خام و شکل‌نیافته کودکان دریافت
و خرد ناب و عقل محض را با شیوه ادراکی خُردسالان سنجید
اگر ذهن کودکان مبتنی بر فلسفه ناب است
چرا تمثیل را این‌طور ناشیانه قابل اتکا می‌داند؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فلسفه 74 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
فداکاری + شنبه 93 آبان 3 - 11:54 صبح

باقالی‌پلو با گوشت
امروز برای نهار پخته‌ام
چند دقیقه پیش
چند لقمه که از غذایش خورد
گوشت‌ها را جمع کرد و در بشقاب من گذاشت
تعجب کردم
شاید دوست نداشته
ولی او که همیشه خیلی گوشت دوست داشت!

پرسیدم: گوشت نمی‌خوری دخترم؟!
با لبخند جواب داد:
«آخه برا خودت گوشت نذاشتی، همه رو دادی به ما»

لبخند زدم
کوچک‌ترها هم بلافاصله دست به کار شدند
و نتیجه
انتقال بخش زیادی از گوشت‌ها به بشقاب من!

وقتی با فرزندان به عدالت رفتار شود
اجحاف و ظلم و ستم نشود
وقتی طریق انصاف در پیش گرفتی
حق‌شان ادا نمودی و ضایع نساختی
صدایت را بلند نکردی و برای هر تنبیهی توضیح داشتی
آن‌ها نیز انسان هستند
حتی اگر اندازه‌شان کوچک باشد
و به نظر نیایند
می‌فهمند و این عمق فهم‌شان
بزرگ‌ترها را گاهی به شگفت می‌آورد!

خدای را چگونه باید شکر گزارد
از رحمتی که بر بنده‌اش داشته
و چنین گوهرهایی عطا نموده؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
کاربازی + سه شنبه 93 مهر 8 - 9:27 صبح

کاردرمانی را احتمالاً شنیده‌اید
پس
نباید خیلی از واژه‌ای که به کار بردم متعجب شوید
بله: کاربازی!

بچه‌ها کار را خیلی دوست دارند
زیرا جدّی‌گرفته‌شدن را دوست دارند
و کار
جدّی‌ترین فعالیت بشری‌ست

کودک که بودم دوست داشتم جاروبرقی بکشم
دوست داشتم پیچ‌گشتی دست بگیرم
دوست داشتم با انبردست و دم‌باریک کار کنم
دوست داشتم فازمتر را داخل پریزهای برق قرار دهم و نور لامپ آن را ببینم!

امروز هم کودکانم دوست دارند
با این تفاوت
من به آن‌ها فرصت کار کردن می‌دهم
فرصت تجربه کردن
فرصت جدی‌گرفته‌شدن

چند روز قبل خواستم بالش‌ها را مرتب کنم
محتوایشان را یعنی
پنبه‌ها را بیرون آوردم
پنبه که نه
همین الیاف نایلونی که امروزه به جای پنبه کاربرد دارد
بچه‌ها دور هم نشستند
با تفریح و خنده
با بازی و شادی
همه الیاف را با دست باز کردند
پنبه‌زدند یعنی
همه پنبه‌های بالش‌ها را

و هنگام جارو کردن
جاروبرقی را یک نفر می‌آورد
دیگری سیم را خارج ساخته
نفر بعد به برق می‌زند
بخش‌هایی از خانه را اجازه دارند جارو کنند
آن‌قدری که خسته نشوند
و نه دلزده

خُردکردن قارچ و گوجه فرنگی
اگر چاقو خیلی تیز نباشد
هم‌زدن سس در سالاد
...

خیلی کارها هست که بچه‌ها می‌توانند انجام دهند
کار برای بچه‌ها بهترین بازی‌ست
مگر نه این‌که بازی برای یادگیری کار است
پس با یک اصطلاح جدید باید آشنای‌شان کنیم
کودکان‌مان را برای تربیت صحیح: «کاربازی»!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - کار 38 - بازی 21 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
و بچه مدرسه ای + چهارشنبه 93 شهریور 12 - 12:22 عصر

انگار همین دیروز بود
اولین فرزندم را راهی مدرسه کردم
امسال دومی آماده درس می‌شود

و مرا به این فکر مشغول می‌دارد
چقدر «سواد» یاد خواهد گرفت و چقدر «علم»؟!

هر که مدرسه رود قهراً «باسواد» می‌شود
چه کنم که «عالم» شود؟!

از آن علم‌ها که «یقذفه الله فی قلب من یشاء»!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - مدرسه 36 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
صرفه جویی در عید + سه شنبه 93 اردیبهشت 23 - 12:34 عصر

می‌گوید:
«بابا از پول‌های من برای خودت جوراب بخر»
- چرا پسرم؟
«آخه امروز روز پدره می‌خوام بهت هدیه بدم»
من در حالی که بغلش کردم
می‌بوسمش
و سفت فشارش می‌دم: دستت درد نکنه پسر گلم، خیلی ممنونم ازت!
بلافاصله می‌گوید:
«اما جوراب ِ گرون نخر بابا، پولام تموم نشه!» :)

عیدی‌هایشان را از نوروز
در پاکت‌هایی گذاشته‌ام به دیوار
هر کدام به اسم خودش
هر از چند گاهی برگه‌ای بر می‌دارند و با هم می‌رویم بیرون و هر چه بخواهند می‌خرند
حس «مال‌داری»شان گرفته!

و عجیب که حس «حرص» و «طمع» از طفولیت با انسان است
و چه مسیر دشواری
و چه زحمات و تلاش‌هایی
تا اخلاق رذیله از بشر دور شود و با اخلاق حسنه جایگزین گردد!
جایگزینی‌ای که بر عهده والدین است.

حق فرمود که: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا» (معارج:19)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - اقتصاد 143 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
همزادپنداری ِ نام + چهارشنبه 93 فروردین 20 - 10:6 صبح

سیده مریم را گذاشتم مدرسه
صبحانه پسرها را دادم
ماکارونی را بار گذاشتم
گزارش جلسه اخیر جامعه مدرسین را تحلیل و طبقه‌بندی نمودم
رمز گذاشتم و برای مسئول مربوطه که ایمیل کردم
تأیید دریافت را که پیامک کرد
رفتم و غربال‌ها را در هم کردم و مشغول پف‌فیل‌سازی شدم
همان پاپ‌کورن آن‌طرفی‌ها
و چیزفیل قدیمی خودمان
که...

ناگهان سیدمرتضی به آشپزخانه آمد
و در میان سروصدای زیاد ترکیدن ذرت‌ها
لحظه‌ای که صدا به صدا نمی‌رسید
حرف عجیبی زد:
«فکر کنم من که بزرگ بشم
سیدمرتضی آبینی بشم
وقتی که با خدا رفیق شدم
وقتی مُردم»

چشمانم گرد شد
تعجب کردم شدید
نه آن‌قدر البته که پف‌فیل‌هایم بسوزد
سری گرداندم و به تلویزیون نگاه انداختم
معرفی «شهید آوینی»*
برنامه‌ای در حال پخش!

وقتی همنام بودن این قدر اثر دارد
وقتی کودکان این‌طور همزادپنداری می‌کنند
خود را در نقش همنام‌های خود فرو می‌برند
و در تخیّل ِ «آن‌هاشدن» سیر می‌نمایند
چطور بعضی، نام‌های غیرهمنام‌مناسب‌دار برای فرزند خود برمی‌گزینند؟!

دارند پف فیل می‌خورند
دیدم نمی‌توانم این تجربت خود به اشتراک نگذارم
این شد که تا گاز را خاموش کردم
صفحه کلید در دست گرفتم!

خدایا این کودکان را در شبیه همنام‌هایشان شدن یاری فرما!

* من البته به نیّت فقیه عالی‌قدر شیعه
سیدمرتضی معروف به علم‌الهدی
برادر سیدرضی مؤلف نهج‌البلاغه بود
که این نام را برای فرزندم برگزیدم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
سه نسل در سه شنبه بازار + سه شنبه 92 بهمن 1 - 11:29 صبح

خورش کرفس را که بار گذاشتم
رفتیم سه‌شنبه‌بازار
من و پدرم و پسرم
همین بازار محلی خودمان
همین‌طور که مشغول خرید بودیم
سه نفری
ناگهان یاد نوشته‌ای افتادم
پستی که چند سال پیش در وبلاگ بیل گیتس خوانده بودم
Three Generations in Antarctica + +

مدیر سابق شرکت مایکروسافت
با پسر و پدرش رفته بود قطب جنوب
لپ‌تاپش را روشن می‌کند
یک جایی آن وسط‌ها
وسط کیلومترها برف و یخ
به اینترنت کانکت می‌شود و وبلاگش را به روز می‌کند
از طریق ماهواره
آن روزها نام پستش همین بود:
سه نسل در قطب جنوب*

من البته نمی‌توانستم به اینترنت متصل شوم
در وسط سه‌‌شنبه‌بازار
نه تلفن همراهم اندروید یا ویندوزفون دارد
و نه اتصال به اینترنت از طریق اوپراتور روی خطم فعال
بازار هم که وای‌فای نداشت
این شد که تصمیم گرفتم وقتی به خانه بازگشتم
خبر «سه نسل در سه‌شنبه‌بازار»م را بنویسم!

خداوند به نسل شیعه برکت دهد
شاید چند وقت بعد
ما چهار یا پنج نسلی سفر کردیم به قطب جنوب
با همه نوه نتیجه‌هایمان
و از آن‌‌جا وبلاگ را به روز نمودیم
به شرط کفاف ِ عمر! :)

* البته امروز آن پست را نیافتم
ظاهر وبلاگش تغییر کرده و یک پست رسمی‌تر جای آن نوشته قبلی را گرفته
و دیگر البته نه با آن ادبیات خودمانی!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  مهاجرت معکوس - فارسی نویسی در فوکاسکی - چرا لباس متفاوت؟ - 
از سایبر به رئال + پنج شنبه 92 دی 12 - 5:44 عصر

داشتند می‌دویدند
نمی‌توانند که تمام مدت گیم بازی کنند
رایانه قدیمی را زمان‌دار کرده‌ام
یک‌ساعت باز می‌شود
دو ساعت بسته
وقتی کامپیوتر برای بازی ندارند می‌دوند
فعالیت‌های بدنی‌شان زیاد می‌شود
دور اتاق می‌چرخند
عضلات را تقویت می‌کنند و بر مهارت‌های حرکتی می‌‌افزایند

مسابقه گذاشته بودند
کدام سریع‌تر بدود
سیداحمد که باخت خیلی سریع گفت:
«من هنوز یه جون دیگه دارم!»
جون؟!
اثر رایانه است و بازی‌های آن
ادبیات روزمره‌‌شان هم به تبع محیط بازی!

اینترنت هم این‌گونه فرهنگ می‌زاید
سبک زندگی تغییر می‌دهد
بهترین آدم‌های یک ملّت را
به پلاس و فرندفید و فیس‌بوک و اخیراً وی‌چت می‌کشاند
و تمام حیای آن‌ها را به یکباره می‌دَرد
و خیال می‌کنند محیط مجازی به واقعی نمی‌کشد؟!
به هیچ مؤمن و مذهبی و باتقوا هم دیدیم که رحم نکرد!
چه بی‌رحم‌اند این شبکه‌های اجتماعی
بهترین‌های ما را بُردند...!

پ.ن.
چند بازی با توپ یادشان دادم
امروز (14 بهمن 92)
وسطی و استپ و...
وسط بازی سیداحمد گفت:
«هر کسی یادش رفت بگه استپ بازی رو همون‌جا ذخیره کنیم!»
پرسیدم: یعنی چی؟!
«یعنی ذخیره‌ش کنیم که دفعه بعد بازی رو از همون‌جا ادامه بدیم!»
خدایا...!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

شنبه 04 فروردین 30

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
عکس - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X