سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

نگاهداری دین، ثمره معرفت و اساس حکمت است . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نواقص العقول 5 + شنبه 97 دی 1 - 5:0 صبح

نامه را این‌طور ببینید
قیامی صورت گرفته که زنی پرچمدار آن بوده
یک حرکت اجتماعی
یک ولی
دارد
به یک ولی آینده نامه می‌نویسد
علی (ع) که امروز خلیفه رسمی مسلمین است
تمام بلاد اسلامی را تحت کنترل دارد
برای کسی می‌نویسد که قرار است پس از او ولایت جامعه را بر عهده بگیرد
سرپرستی کند
خلیفه باشد
از این منظر بنگرید
این‌جا نواقص العقول به چه معناست؟

نه این‌که این مطلب و تحلیل از حقیر باشد
این را در کلام بزرگان یافتم
اساتید
در اینترنت هم جستجو کنید پاسخ هست

خوب دقت بفرمایید
خداوند توانایی‌های یکسان به همه نداده است
نژادهای بشر مختلف است
زن و مرد متفاوت‌اند
حتی در میان یک قوم و قبیله هم
یک خانواده حتی
برادرها با هم تفاوت‌های عجیب و غریب دارند گاهی
در توانایی‌ها
اصلاً گاهی خدا یک انسان را فلج وارد این دنیا می‌کند
یا یکی به جرم گناه پدر و مادرش
حرامزاده متولّد می‌شود
و از خیلی حقوق مربوط به سرپرستی و ولایت اجتماعی و فقهی محروم می‌گردد
آیا این‌ها ظلم است؟!

این بحث بارها در تاریخ مطرح شده
نخستین بار نیست
یک جستجوی ساده شما را به سیل پاسخ‌ها می‌رساند
بزرگان از فقها و علما
اعاظم
پاسخ داده‌اند

من ساده‌ترین را عرض می‌کنم
آن‌چه آموخته‌ام
و گرنه که چیزی از جانب خود برای بیان ندارم

وقتی هزاران انسان در حال مسابقه دادن هستند
در دنیا
برای امتحان
پیشرفت هر کدام از جایی که هستند محاسبه می‌گردد
نه از یک مبنای واحد خیالی
انسان بما هو انسان
از جایی که واقعاً شروع می‌کنند
کسی که از نقطه آغاز خود سه قدم پیش برود
جلوتر از کسی‌ست که از نقطه‌ای پیش‌تر
فقط یک قدم جلو آمده
خداوند در حساب و کتاب دقیق است
برای فلج، ضریب در محاسبه اعمال قرار می‌دهد
فقیری که تنها نان خود را صدقه می‌دهد
مساوی نیست با ثروتمندی که صد نان صدقه داده
حساب و کتاب نسبی‌ست
فقیر صد در صد موجودی خود را صدقه داده
ثروتمند چطور؟
فقط یک صدم درصد
این است که وقتی به ادعیه بزرگان می‌نگریم
معصومین (ع)
می‌بینیم چقدر خود را در برابر پروردگار گناهکار معرفی می‌کنند
و درخواست بخشش دارند
زیرا نعمت‌های فراوان و بی‌شمار خداوند را می‌بینند
آن‌چه به آنان عطا شده
و حس می‌کنند بیشتر از سایر مردم بدهکار هستند
و وظیفه‌ای بیشتر دارند

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
لیبرالیزم ِ کافی شاپ + جمعه 97 آذر 30 - 5:0 صبح

درباره کافی‌شاپ نوشته بودم
چندی پیش
در این‌جا
کاملاً متأثر از آن‌چه جریان دارد
در کشور خودمان

اما
دیروز دیدم کتابی منتشر شده است
خبرش را خواندم
سه روز دیگر قرار است عرضه شود
با این عنوان:

آن‌چه کافه‌ها برای لیبرالیزم انجام دادند!

توضیح کتاب:
کافه‌ها نهادهای اجتماعی ضروری‌ای برای مدرن‌سازی سیاسی بودند؛ گذرگاه‌هایی کافه‌ای برای خروج از جامعه قبیله‌ای و ورود به جهان بین‌الملل.

کتاب دیگری قبلاً توسط دانشگاه نیویورک منتشر شده
حدود شش‌ماه پیش
با عنوان:

چگونه کافه‌ها فرهنگ یهودی مدرن را پدید آوردند؟

هر دوی این کتاب‌ها
مبتنی بر نظریه هابرماس
جامعه‌شناس و فیلسوف آلمانی
معتقدند که کافه‌های قرن هفده و هجده
از ارکان پایه‌گذاری تفکر لیبرالیزم بودند
دموکراسی در خیابان‌ها ساخته نشد
بلکه در میان بشقاب‌ها و لیوان‌ها
در کافه‌ها پدید آمد!

و در ادامه:

سرمایه‌گذاری در کافه
برای یهودیان
چیزی بیشتر از یک تجارت بود
بلکه
یک سرمایه‌گذاری اجتماعی
در سراسر اروپای قرن نوزدهم
و اوایل قرن بیستم
کافه‌ها فضای سومی بودند
نه کاملاً عمومی
نه کاملاً خصوصی
مکانی برای فرار
جایی که معمولاً نام تو را نمی‌دانند
ولی به کلام تو گوش فرا می‌دهند!

معرفی کتاب با این جمله به پایان می‌رسد:
کافه‌ها هنوز به عنوان نخستین رکن از ارکان پلورالیزم باقی مانده‌اند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
یلدای تاریخ گذشته + پنج شنبه 97 آذر 29 - 5:0 صبح

اول سید احمد
بعد سیده مریم
هر کدام همین سؤال:
«فردا مدرسه جشن یلدا داریم، چی ببریم؟»

اول برای سید احمد
بعد هم برای مریم
هر کدام حدود نیم ساعت
توضیح دادم و حرف زدم

من یه سؤال دارم:
ما چرا جشن می‌گیریم؟
نه ما فقط
همه دنیا
مردم اصلاً
انسان‌ها
چرا جشن می‌گیرند
جشن برای چیست؟

خوش باشند؟!
اگر برای خوش‌گذرانی‌ست
خب چرا یک روز خاص
چرا هر وقت که دلشان می‌خواهد نه؟!

خوب گوش کن!
همه انسان‌ها
همه تمدن‌ها
همه جوامع
جشن می‌گیرند تا ارزش‌های خود را منتقل کنند
چیزهایی را که برای‌شان مهم است
یعنی چی؟!

فکر کن من کشاورز بودم
صدها سال پیش
قبل از این که تقویم باشد و محاسبات نجومی امروزی
می‌خواستم دانه بکارم
و باید در بهار این کار را می‌کردم
امسال چه بکارم؟
پنج تا کاسه بر می‌داشتم
در یکی عدس
در یکی نخود
در یکی لوبیا
در یکی گندم
مثلاً در آخری هم جو می‌ریختم
یکی دو هفته بماند
کدام بیشتر سبز شده و بهتر رشد کرده؟
آها، عدس
پس آب و هوای امسال با عدس سازگارتر است
امسال عدس می‌کارم



خب باید این امر مهم را به فرزندانم یاد دهم
که به موقع بکارند
که بهترین را بکارند
که بیشترین محصول را به دست آورند

تو اسم هم‌کلاسی‌های اول دبستانت یادت هست؟!
نیست
انسان فراموش می‌کند
بچه‌های من هم فراموش می‌کنند به موقع بکارند
وقت کاشت را
پس چه کنم؟
طعم زیبایی به آن می‌دهم
خاطره می‌سازم
خاطره‌هایی لذّت‌بخش
طعمی به یاد ماندنی

عید نوروز پدید آمد
پول می‌دهم تا حالش را ببری
لذّتی که یادت نمی‌رود
هر سال که می‌شود منتظری
کی نوروز می‌شود تا سبزی پلو و ماهی بخوری
عیدی بگیری
مهمانی بروی
آجیل و هزار جور شیرینی جذّاب
چرا؟!
از ذهنت نرود!

جشن، ابزار هدایت است
هدایت اجتماعی
جامعه این‌طور امتداد خود را مشخص می‌کند
مسیری که می‌خواهد برود را
روشن می‌کند و پیشاپیش ترسیم می‌نماید

جشن در همه اقوام و ملل بوده
حتی در تاریک‌ترین اعماق جنگل‌های آمازون
اما این را
این ابزار را
برای انتقال ارزش‌های مهم به کار می‌گرفتند
جایی که بقای‌شان به آن وابسته بوده

حالا
می‌بینی که هر سال
ما تولّد پیامبر (ص) را جشن می‌گیریم
کیک هم می‌خریم
چرا؟!
انسانی که 1400 سال پیش به دنیا آمده
63 سال بعد هم از دنیا رفته
امروز چرا؟!
زیرا به زندگی ما بسته است
به حیات و ممات‌مان
اگر یادمان برود گمراه می‌شویم
خدا را فراموش می‌کنیم
احکام هدایت و رستگاری را
بدبخت می‌شویم و پس از مرگ بیچاره
دست‌مان خالی
اگر یادمان باشد، امیدی هست
که ابدی در بهشت بمانیم
زیرا ما فانی نیستیم
ما جاودانه و ابدی خلق شده‌ایم

اما یلدا
ما بلندترین روز سال را جشن نگرفتیم
اول تیر
اول تابستان
بلایی هم سرمان نیامد
حالا بلندترین شب سال را بگیریم؟!
چه منفعتی برای‌مان دارد؟!

در گذشته داشته
پیرمردی بوده
بزرگ دهکده
کشاورز و دامدار
اول زمستان مهم است
پیغام فرستاده: همه روستا را جمع کنید
برای این‌که بیایند هم
حسابی دستور داده پذیرایی کنند
دور هم
تا جمع شوند:
ببینید فرزندان من!
امشب طولانی‌ترین شب سال است
سرما می‌آید
برف
بوران
دام‌ها در خطر هستند
از فردا صبح شروع کنید به پوشاندن طویله‌ها
اصطبل‌ها
سقف خانه‌ها را مرمّت کنید
لباس‌های گرم آماده کنید
لحاف و تشک‌های زمستانی را از گنجه‌ها
پستوها
انبارها را آماده کنید
وارد سخت‌ترین روزهای سال می‌شویم

تا یادشان نرود
تا فراموش نکنند
تا هر سال خودبه‌خود به یاد بیاورند
آن را جذّاب کرده
قصه‌هایی از گذشته گفته
از سال‌های سخت برفی قبل
آن روزها بخاری و گاز مثل امروز که نبوده
زمستان واقعاً می‌کشت
هر سال قربانی می‌گرفت
یلدا یک خاطره‌سازی بود
جشنی برای حفظ انسان‌ها
ناگهان وسط برف گیر نکنند!

اما امروز
تاریخ آن گذشته
کاربردی که ندارد
پس چرا هنوز جشن یلدا باقی مانده؟!

نمانده بود
کم‌رنگ شده بود
برای چند دهه
ما نوروز و یلدای کم‌رنگی داشتیم
چه شد که پررنگ شد؟!

دشمن
رسانه
آمریکا و انگلیس شبکه‌های رادیویی
و بعد ماهواره‌ای
که چه؟!
فکر کردند و دیدند اسلام قدرت گرفته
جمهوری اسلامی قوی شده
بررسی و تحقیق
جشن‌های دینی زیاد شده
ارزش‌های اسلامی را به نسل‌های بعد منتقل کرده
این‌طور که نمی‌شود
این‌طور نمی‌شود یک ملّت را گمراه کرد
باید کم‌رنگ شود
چه؟!
فرهنگ دینی
تا به نسل‌های بعد منتقل نشود
تا یادشان برود
تا تغییر کند

رادیوهای آمریکایی و ماهواره‌های انگلیسی
و رادیوهای انگلیسی و ماهواره‌های آمریکایی
رسماً
هر سال نوروز گرفتند و یلدا
تبلیغ کردند و تشویق
چطور؟!
سلبریتی‌های‌شان را آوردند
لخت جلوی دوربین
جذّاب کردند تا منحرف کنند
داخل چه شد؟!

صداوسیمای ما هم اشتباه کرد
فکر نادرست:
مردم‌مان دارند آن‌ها را می‌بینند
فقط به خاطر یلدا و نوروز
برهنگی و فساد و عرق‌خوری را
خب خودمان بگیریم
تا آن‌ها را نبینند
این شد که دستوری عمل کردند
نوروز و یلدا را تا توانستند پررنگ کردند
آب به آسیاب دشمن
هدفی که غرب تلاش می‌کرد با زحمت برسد
با هزینه
پول خرج کند
با پول بیت‌المال
خودمان به انجام رساندیم
امروز هم که می‌بینی
حتی در مدرسه هم یلدا و نوروز می‌گیریم!

چه خوب، نه؟!
غرب همیشه تلاش کرده همین‌طور پیش برود
آدم‌ها را با پول خودشان نابود کند
نیاز نباشد از جیب بدهد
مفت و رایگان نابود می‌سازد
بدون خرج و مخارج!

حالا به من بگو
خاطره‌ای که از تولد پیامبر (ص) داری
مقایسه‌ای
با خاطره‌ات از یلدا
من می‌گویم
تولّد پیامبر (ص) در ذهن تو
تا می‌شنوی
این را می‌آورد:
به زور برویم در نمازخانه
بوی گند جوراب‌های بدبو
یک ساعت باید تحمّل کنی
می‌خواهی بالا بیاوری
چند دانش‌آموز هم به زور تئاتر بازی می‌کنند
بی‌مزه و حوصله‌سربر
بعد هم سخنرانی
هر لحظه منتظری تمام شود و فرار کنی
حداقل از این گرمای دم‌کرده
شیرینی خشکی هم که می‌دهند
در گلویت گیر می‌کند
به زور پایین می‌دهی
با عطر پایی که همه نفست را فرا گرفته!

اما یلدا
هم‌کلاسی‌ها لباس‌های محلّی می‌پوشند
رنگ‌وارنگ
آجیل و شیرینی و انواع خوردنی‌ها
تزئین و سفره و دور هم
آن هم در کلاس خودمان
با معلّم
نه سخنرانی و نه برنامه‌های ملال‌آور
خوش هستیم و می‌خندیم

ببین فرزندم!
این دو خاطره را در ذهنت مرور کن
کدام می‌ماند
و کدام می‌رود؟
پنجاه سال بعد
به نظرت فرزندان تو و فرزندان آن‌ها
کدام ارزش‌ها را از ما به ارث می‌برند؟!



این‌ها را به هر دوی‌شان گفتم
جداجدا:
از من مخواه تو را به مسیر نادرست هدایت کنم
با همکاری در جشن نوروز و یلدا
هر دو به ظاهر پذیرفتند
اما اولی
رفت تخمه آفتابگردان خرید و برد مدرسه
دومی
چیزی با خود نبرد
به جای آن
یک انشا نوشت
نوشت تا ببرد در مدرسه بخواند
درباره یلدایی که تاریخ آن دیگر گذشته!

قال الأمیر (ع): «بَعَثَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُحَمَّداً [صلی الله علیه وآله] رَسُولَ اللَّهِ لِإِنْجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتْمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِیِّینَ مِیثَاقُهُ، مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ کَرِیماً مِیلَادُهُ، وَ أَهْلُ الْأَرْضِ یَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ... فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَکَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ... خَلَّفَ فِیکُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِیَاءُ فِی أُمَمِهَا إِذْ لَمْ یَتْرُکُوهُمْ هَمَلًا بِغَیْرِ طَرِیقٍ وَاضِحٍ وَ لَا عَلَمٍ قَائِمٍ.» (نهج‌البلاغه، خ1)
خداوند محمّد رسول اللّه صلى اللّه علیه و آله را براى به انجام رساندن وعده اش، و به پایان بردن مقام نبوت مبعوث کرد، در حالى که قبولى رسالت او را از تمام انبیا گرفته بود، نشانه هایش روشن، و میلادش با عزت و کرامت بود. در آن روزگار اهل زمین مللى پراکنده، داراى خواسته هایى متفاوت، و روشهایى مختلف بودند... چنین مردمى را به وسیله پیامبر از گمراهى به هدایت رساند... آن حضرت (به وقت انتقال به آخرت) هر آنچه را انبیاء گذشته در امت خود به ودیعت نهادند در میان شما به ودیعت نهاد، که پیامبران امتها را بدون راه روشن، و نشانه پا برجا، سر گردان و رها نگذاشتند. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فرهنگ 89 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نواقص العقول 4 + چهارشنبه 97 آذر 28 - 5:0 صبح

یعنی فهم درست روایت
آیا منظور این است که در خرید فرش خانه مشورت نکنید
رنگ و طرح پرده
آیا حضرت حسن (ع) نامه دریافت کرده در امور زندگی شخصی خود؟!
یعنی مولا (ع) درباره مسائل کوچک زندگی دارد نصیحت می‌فرماید
یا جنگ جمل رخ داده
یک زن شده پرچمدار یک سپاه
علیه موجودیت یک نظام اسلامی قیام کرده
و این نامه بعد از آن حادثه است
آیا موضوع ِ مشورت، مطلق است
در هر چیزی؟
آیا ناقص العقل بودن به معنای نصف مرد بودن زن است؟
یا توجه دادن به تفاوت‌هاست
تفاوت‌هایی که مبنای ارزش‌گذاری نیست
زیرا همین امامی که این مطلب را فرموده
قرآن نیز برای ما خوانده:
«إنّ اکرمکم عند الله أتقاکم» (حجرات:13)

آیا نقص زنان در عقل
درباره تربیت فرزند هم هست؟
آیا آن‌ها در تربیت فرزند هم عقلشان نصف مردان است
یا برعکس
چه بسا در تربیت فرزند چند برابر مردان دانا باشند
فهیم‌تر
داناتر و آگاه‌تر

بحث سر چه بوده است؟
این علم درایه است
این علمی‌ست که آن آقا ندارد
و به خطا افتاده
البته حبّ و بغض‌های شخصی هم دارد
از رفتارش در سنوات اخیر هویداست
من پیگیر بوده‌ام
هم بعضی نوشته‌های ایشان را
و هم سخنرانی و مناظرات
با دقت توجه کردم
گاهی کینه‌توزی از لابه‌لای استدلالات ناقصش موج می‌زند و بیرون می‌تراود

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نواقص العقول 3 + دوشنبه 97 آذر 26 - 5:0 صبح

وقتی هزاران داده و اطلاعاتی در جهان هست که ما از آن بی‌اطلاعیم
و مبناءً قادر نیستیم مطلع باشیم
به دلیل این‌که احاطه به عوالم دیگر نداریم
پس این‌که به عقل خود در برابر نقل اعتماد کنیم
و نقل را با عقل زمین بزنیم
به صرف این‌که این حرفی که معصوم گفته با عقل ما جور در نمی‌آید
این نهایت سادگی و جهالت است
این نهایت نفهمی‌ست
ما نه می‌دانیم از کجا آمده‌ایم
و نه می‌دانیم به کجا می‌رویم
و نه می‌دانیم اصلاً کجا هستیم
ما قادر نیستیم خورشید را از زمین دور کنیم
اگر زمین به آن نزدیک شود و ذوب گردد
نه می‌توانیم سوراخ لایه اوزن را ببندیم
اگر تشعشعات مرگ‌بار خورشید از آن وارد گردد
ما نمی‌توانیم یک شهاب‌سنگ را از سیاره خود دور سازیم
ما در این عالم به این بزرگی
حتی نمی‌دانیم در لایه‌های زیرین فلان سیاره منظومه خودمان حیات هست؟
چه برسد به کهکشان‌های دیگر
حالا ما چطور می‌توانیم صلاح و صواب دنیا را تشخیص دهیم
چطور می‌توانیم انسان‌ها را دسته‌بندی کرده
راه هدایت هر یک را بیان نماییم
آیا همه مردم دنیا مثل هم هستند و یک مسیر برای رسیدن به رستگاری دارند؟
آیا آن‌هایی که قدشان زیر 180 است
همان تکلیفی را دارند که صخره‌نوردهای بالای 180 دارند؟

این ظلم است
خداوند از همه بشر یک تکلیف نخواسته است
«لا یکلف الله نفساً الا وسعها» (بقره:286)
معصومین این اخبار را به ما رسانده‌اند
ما به آن‌ها اعتماد داریم
آیات الهی آن‌ها را تأیید کرده‌اند
و ما به یقین رسیده‌ایم که آن‌ها تنها راه دستیابی ما به حقیقت‌اند
حالا
وقتی آن‌ها به تفاوت‌های انسان‌ها اشاره می‌کنند
تفاوت‌های میان زن و مرد
ما به گفته‌هایشان اعتماد می‌کنیم
این‌که مردها را بفرستیم به جنگ
زن‌ها را نگه داریم برای تربیت فرزند

وقتی می‌گویند با زن‌ها مشورت نکنید
در چه اموری؟
این‌جا می‌رسیم به همان شاخص دوم که عرض کردم

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نواقص العقول 2 + شنبه 97 آذر 24 - 5:0 صبح

ما نیاز به اطلاعات داریم
پیامبران به ما اطلاعات می‌دهند
ما نیاز به اعتماد داریم
تا اطلاعات آن‌ها را اعتبارسنجی کنیم
آیا می‌توانیم بهشت را ببینیم
با گفته‌های پیامبر (ص) بسنجیم
ارزیابی کنیم
تا به قضاوت برسیم
راست گفته است یا دروغ؟
این‌که نمی‌شود
ما که نمی‌توانیم
پس دنبال راهی برای اثباتیم
به همین خاطر از او خواستیم تا شتری از کوه بیرون بیاورد
به همین خاطر خواستیم تا ماه را دو نیم کند
به همین خاطر عصا را اژدها کرد
آتش را گلستان
تخت پادشاهی را جابه‌جا
به همین خاطر
ما انسان‌ها
از او خواستیم مرده را زنده نماید
بیمار دائمی را شفا دهد
چرا؟
کارهایی که انسان‌ها عادتاً نمی‌توانند انجام دهند
وقتی او انجام می‌دهد
می‌فهمیم که قدرتی برتر پشت سر اوست
می‌فهمیم که راست می‌گوید
چرا؟
چون «اصالت عجز» این را می‌گوید

چرا خیلی از مردم ما مفتون آمریکا هستند
و غرب را می‌پرستند
چون در برابر فناوری آن خود را عاجز می‌بینند
خیال می‌کنند
توهّم
که قادر به کاری نیستند که غربی‌ها می‌کنند
وقتی گوشی موبایلی را در دست می‌گیری
که خودت قادر به ساخت آن نیستی
در برابر سازنده آن سجده می‌کنی
«عجز» به «پرستش» منتهی می‌شود

آیات الهی نیز چنین است
پیامبر آیه می‌آورد
نشانه‌ای که ما قبول کنیم حمایت شده است
از سوی خداست
پس اعتماد می‌کنیم
تا کجا؟
تا کجا به وی اعتماد می‌کنیم؟
اگر فردا گفت برویم با رومیان بجنگیم
آیا می‌گوییم: خودت با خدایت برو و بجنگ، ما بعد می‌آییم!
یا می‌پذیریم که صلاح و رشد ما در این جنگ است
می‌رویم حتی اگر شهید شویم؟!
مسأله این است که دامنه اعتماد ما به نبی تا چه حدّ است؟

حضرت علی (ع) را ما معصوم می‌دانیم
شاید کسی نداند
خودش می‌داند و خدای خودش
ما بر اساس ادله‌ای که یافتیم
دانستیم که جانشین رسول خداست (ص)
به حق
و ما صلاح خود را در این می‌دانیم که از فرمایشات ایشان اطاعت کنیم
دیگرانی ممکن است نکنند
ما می‌کنیم
در قیامت مسأله روشن خواهد شد
در صحرای محشر
که دلایل ما درست بود یا دلایل ایشان
ولی از نظر ما
ما که شیعه مولا هستیم
و ایشان را دور از خطا می‌دانیم
کلام ایشان برای ما دلیل قطعی‌ست
زیرا دلیل قطعی بر امامت و ولایت ایشان داریم
جانشینی بر حق
از سوی خدای متعال
البته به دو شرط
نخست این‌که مطمئن شویم حرفی که نقل شده واقعاً کلام مولاست
و دیگر این‌که
آن را به درستی بفهمیم

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نواقص العقول 1 + پنج شنبه 97 آذر 22 - 5:0 صبح

سلام علیکم
دیشب سخنرانی دکتر سروش رو با موضوع شرح نامه‌ی امام علی ع به امام حسن ع در نهج البلاغه را گوش می‌کردم.
یک سری جاها اصلا صحبت‌ها از زبان یک معصوم منطقی نبود.
مثلا امام به فرزندش با قریب به موضوع می‌فرماید با زنان مشورت مکن چرا که آنان در دین نقصان دارند(به علت عادت ماهیانه چند روزی را در ماه نماز نمی‌خوانند) و عقلشان نصف مرد است(شهادت دو زن برابر شهادت یک مرو است) و در حق که همان ارث است کمتر بهره می‌برند.
سوال اولم این است که به نظر شما خانومی که این نامه را می‌خواند چه دیدی نسبت به امام علی برای خود ترسیم می‌کند؟
و دومین سوال مطلبی بود که دکتر سروش عنوان کرد و این بود که وقتی پشت مطلبی استدلالی نهفته است گوینده برای ما در نظر گرفته نمی‌شود.مثلا پیرامون همین مطلب می‌گفت درمورد این مسئله استدلال شده به عادت ماهیانه‌ی خانوم‌ها و شهادت دادن آنها و بهره بردن آنها از ارث.
خانوم می‌تواند به خدا بگوید شما به من گفتید در این ایام نماز نخوان یا شهادت تو نصف مرد است و یک دوم مرد ارث می‌بری من که نخواستم اینطور باشد ای خدا تو به من اینطور گفتی.
پس این نقصان من نیست تو به من بگو در تمام ماه نماز بخوان من می‌خوانم بگو شهادتت برابر مرد است من قبول می‌کنم و همچنین ارث تو با مرد برابر است من حرفی ندارم.
بعد دکتر سروش گفت چون استدلال معقول نیست حالا می‌خواهد از جانب معصوم باشد چه غیر معصوم این مطلب پذیرفتنی نیست.
آیا این گفته‌ی دکتر سروش درست است؟


گفته‌های این آقا که مدت‌هاست غلط است
بسیار نادرست
ایشان حتی درباره قرآن هم معتقد نیست کلام خدا باشد
مخلوط شده با خواب‌های پیامبر (ص) می‌داند
خیلی دور است ایشان از دین اسلام
و اعتقادات ما

اما درباره حضرت مولی (ع)
جمله شما این بود:
«خانومی که این نامه را می‌خواند چه دیدی نسبت به امام علی برای خود ترسیم می‌کند؟»
دقت کنید
سؤال شما دیدگاه خانمی است که می‌خواند
نامه حضرت را
سؤال بنده این است
حضرت علی (ع) انسانی‌ست که حق را به خاطر دیدگاه مخاطب تغییر دهد؟!
آیا ایشان را چنین آدمی می‌شناسیم؟!
خوب دقت کنید
ما مواجه با دو ماجرا هستیم
یکی این‌که
آیا می‌خواهیم همه مردم را راضی نگه داریم؟
یا
آیا می‌خواهیم حقیقت و راه درست هدایت را نشان‌شان دهیم؟

مثالی عرض می‌کنم
قرار است فردا برویم صخره‌نوردی
می‌گوییم فقط آن‌هایی بیایند که قدشان بالای 180 است
به خاطر فواصل میان صخره‌ها
چند نفری ناراحت می‌شوند
خب
آیا ما مسئول هستیم تا آن‌ها را خوشحال نگه داریم؟
یا مسئول هستیم مانع ایجاد خطر برای خودشان و دیگران شویم؟

مسأله بر اعتماد است
آیا ما
انسان‌ها
از عوالم دیگری که خدا خلق کرده مطلعیم؟
خب
شاید یکی بگوید:‌ آری
من هستم
خوش به حالش
ولی من نیستم
ما نمی‌دانیم قبل از دنیا کجا بودیم
نمی‌دانیم همین الآن دوستان‌مان که مرده‌اند کجایند
نمی‌دانیم پس از مرگ کجا می‌رویم
نمی‌دانیم قیامت خواهد شد یا نخواهد
و پس از آن
بهشت و جهنم را هرگز نمی‌توانستیم با عقل خود درک کنیم
ما فقط دنیا را نداریم
دنیا قبل و بعد دارد
کنار و اطراف هم دارد
برزخ هم در کنار ماست
همین الآن که ما هستیم
مرده‌های ما در برزخ می‌زیند

ما به اطلاع نیاز داریم
چون نمی‌دانیم
اگر خود ما بودیم و خودمان
اصلاً شاید وجود خدا را هم نمی‌توانستیم اثبات کنیم
یا وحدانیت او را
چه برسد به معاد و عدل و سایر اصول دین را
اصلاً اگر می‌توانستیم
به نبوّت چه نیازی بود؟

پیامبران به همین کار آمده‌اند
با همین مأموریت
اولین پیامشان توحید
دومین معاد
ما را از جهنم ترساندند
مگر جهنم با عقل ما جور در می‌آید؟
آتشی که تمام نمی‌شود
آتشی که سبب مرگ نمی‌شود
می‌سوزیم و دوباره پوست بر می‌گردد و باز می‌سوزیم
تا کی؟
تا همیشه؟
برای آن‌ها که خالدند؟
بهشت را هم
تا ابد زنده‌ایم؟
در بهشت؟
هر چه بخوریم دلمان درد نمی‌گیرد؟
لحظه‌ای فکر کنید
شما چرا این حرف‌ها را باور کرده‌اید؟
آیا با عقل جور در می‌آیند؟

مسأله این است که ما از جهان‌های موازی مطلع نیستیم
سماواتی که خدا در قرآن ذکر کرده است
و عقل ما
بر اساس داده‌های حسّی عمل می‌کند
چیزی را که لمس کرده
با دیگری مقایسه می‌کند
می‌سنجد
و به قضاوت می‌رسد
نسبت به چیزی که حسّی ندارد که قضاوتی هم ندارد*

* معقولات ثانیه را نیز از تصوّرات انتزاع می‌کند و بدون مبدأ حسّی خلق نمی‌کند.

[ادامه دارد...]

 

 


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
من؛ مسئول 7 + سه شنبه 97 آذر 20 - 5:0 صبح

ارتباط
در اتاق باز نباشد؟! نمی‌شود هر کسی که می‌خواهد بیاید و مرا ببیند؟! در جلسه هستم و کارهای مدیریتی؟! قبول. گاهی نمی‌شود. ولی دو ساعت در روزم را خالی کنم برای ارتباط عمومی. هر کسی که خواست. در اتاق خودم اگر نمی‌شود، بعد از نماز ظهر و عصر، دو ساعت در نمازخانه می‌نشینم. بیکارِ بیکار. فقط برای ملاقات عمومی. هر کسی که خواست، کارمند یا ارباب رجوع. آگهی و اطلاع‌رسانی هم نمی‌خواهد، دو روز بعد از نماز بنشینم، همه می‌فهمند. خبردار می‌شوند. به هم می‌گویند: رئیس را می‌خواهی، فلان ساعت برو نماز!

خلوت
شلوغ می‌شود؟! نمی‌توانم پاسخ همه را بدهم؟! تا چند روز؟! مگر مردم چقدر کار دارند؟! بله، انباشته شده. سال‌هاست کارها و تصمیمات. شکایت‌ها، حرف‌ها و نقل‌ها و اعتراضات. البته که روزهای اول هرکی هرکی می‌شود. هرج و مرجی به راه می‌افتد و همه می‌خواهند حرف خود را به من برسانند. به گوش من. اما چند روز بعد، تمام می‌شود. وقتی بفهمند همیشه هستم. وقتی یقین کنند تظاهر نیست و موقتی. وقتی هر روز هر روز دو ساعت وقت عمومی داشته باشم، عجله نمی‌کنند. با خود می‌گوید: حالا امروز نرسیدم، فردا می‌روم پیش رئیس و شکایت می‌کنم.

اختیار
من مسئولم. مسئول که کار نمی‌کند. کار را کارمند می‌کند. من فقط ارجاع می‌دهم. دو ساعتی که عمومی هستم، هر کاری را به بخش خودش ارجاع می‌دهم. نوشتن و پاراف هم نمی‌کنم، تا سیستم را دور نزده باشم. فقط حرف می‌زنم. همین کافیست. ساختار سازمان را به حرکت می‌اندازد: «به ما گفته‌اند فلان کار را انجام بده، حالا هزینه‌اش را مالی پرداخت نمی‌کند!» - نگران نباش! برو بخش مالی، پیش فلان شخص، این مدارک را نشانش بده، او طبق بند فلان آئین‌نامه بایستی مبلغ را پرداخت کند. اگر کارمندانم اختیار داشته باشند، اگر توبیخ نشوند، در مسئولیتی که دارند، جرأت پیدا می‌کنند و کار انجام می‌دهند. زیرا می‌دانند بعداً یقه‌شان را نمی‌گیرم که چرا طبق ضوابط عمل کرده‌اند. روابط که نباشد، اختیار داشته باشند، وظیفه‌شناس هم می‌شوند. کار پیش می‌رود.

زهد
ساده‌زیستی باید ارزش شود. پایین آمدن الگوی مصرف. معاون من اگر جوجه‌کباب خورد باید خجالت بکشد. باید حسّ شرمندگی داشته باشد. درست مثل اول انقلاب. درست قبل از دادگاه کرباسچی. درست مثل زمانی که هنوز هاشمی نظریه «مانور تجمل» خود را از منبر نماز جمعه ارائه نکرده بود. زهد باید افتخار شود در سازمان. آن روز است که سازمان راه می‌افتد. راندمان بالا می‌رود و جهادی می‌شود. آن روز است که کارمند به حقوق کم خود راضی می‌شود و بیشتر کار می‌کند، تا بیشتر خدمت کند.

بنیاد
ساختار باید اصلاح شود. بنیاد یک سازمان است. اگر اسلامی شود، ساختار اسلامی، مدیریت اسلامی شکل می‌گیرد. بدون آن کفر است. ساختار کفر را محمدرضا آورد به این کشور، با سازمان برنامه و بودجه‌ای که تمام مدیران ارشد آن آمریکایی بودند؛ مستشار. قانون ساختند و انقلاب هم، هر چه تلاش کرد، ولی این را چون نفهمید، تغییر نداد. باورشان شده بود که این بنیاد درست است؛ این‌که مدیر حق بیشتری دارد و حقوق ساعتی او چند برابر کارمند است. این امری که کاملاً واضح‌البطلان است، خیال کردند واضح است در صحّت. به دلیل عادت. همه‌مان فقط عادت کرده‌ایم که حقوق مدیر باید بیشتر باشد. رجایی حقوق وزیر را با کارمند مساوی کرد. اول هم خودش. شهید شد. قانون عوض نشد. بنیاد ساختار اداری تغییر نکرد. نکند نمی‌شود. اسلامی نخواهد شد.

نتیجه
ساختار که اسلامی نشود، کفر است. و من مسئولم. من مسئول یک سازمان کافر. ساختاری که قوانین و ضوابط کفر در آن پیچیده، در تمام لایه‌هایش. هر لحظه یکی تحقیر می‌شود و یکی تکریم. ولی نه بر اساس تقوا، بر اساس الگوی مصرف؛ می‌خواهی تحقیر نشوی، بیشتر جان بِکن، بلکه معاون بشوی و حقوقت افزایش یابد، نهارت را مفتی برایت بیاورند، مجبور نباشی در صف بایستی، پول غذایت را هم بدهی، تهش هم چه بخوری؟! اولین نفری که درآمد مسلمانان را تغییر داد، غیر یکسان کرد، در تاریخ آمده که خلیفه دوم بود. حتی در زمان خلیفه اول هم بیت‌المال مساوی تقسیم می‌شد. استاندار یا کارگر، همه برابر. ما طرف علی (ع) نباشیم، الگوی مصرف سازمان را مساوی نکنیم، طرف خلیفه دومیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم، اولین تغییر در سازمان، برابری‌ست. تو سازمانت را برابر کن، الگوی مصرف را، ببین چه راندمانی پیدا می‌کنی، همه چیزت اسلامی می‌شود. خیلی اتفاقات عجیبی می‌افتد، درست مثل اول انقلاب.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فاصله طبقاتی 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
خلق پول؛ کلاهبرداری و حرام + دوشنبه 97 آذر 19 - 5:0 صبح

این مطلب خیلی مهم است
از خواندن آن خوشحال شدم
بالاخره:

به گزارش خبرگزاری فارس از قم، متن استفتای جمعی از اقتصاددانان حوزوی از آیت‌الله العظمی مکارم شیرازی در مورد موضوع خلق پول توسط بانک‌ها به این شرح است:

در قدیم و در دوره‌هایی که انواع پول از جمله سکه‌های طلا و نقره در داد و ستدها و معاملات مورد استفاده واقع می‌شد، افرادی به عنوان امین، سپرده‌های سکه‌های طلا را از مردم و سپرده گذاران می‌پذیرفتند. این شبکه سپرده پذیر به تدریج دریافتند که سپرده گذاران، همه و همزمان و برای دریافت تمامی موجودی خویش مراجعه نمی‌کنند، در نتیجه در نزد این شبکه، همیشه مقادیر زیادی پول نقد (سکه طلا و نقره) باقی می‌ماند.

لذا به این فکر افتادند که از این مقادیر باقی مانده، استفاده کرده و به همین منظور با ذخیره مقداری که جوابگوی مراجعان باشد، با مقادیر باقی مانده به متقاضیان، وام می‌پرداختند و از آنها بهره دریافت می‌کردند.

پس از مدتی سپرده گذاران در انجام مبادلات، به جای استفاده از پول نقد (سکه طلا و نقره)، از رسید و حواله آنها که از سوی شبکه سپرده پذیر صادر می‌شد، استفاده می‌کردند و این عمل به شدت به کم شدن مراجعه سپرده گذاران برای دریافت پول نقد و سکه‌هایشان شد و در نتیجه شبکه سپرده پذیر، امکان یافت تا سکه‌های به مراتب بیشتری را وام دهد و درآمد بهره‌ای خود را افزایش دهد.

در مرحله سوم، این شبکه در عوض وام دادن با پول نقد (سکه طلا و نقره)، به وام گیرندگان، رسید و حواله سکه می‌داد و بالمآل با این کار، عملیات وام دهی به مراتب افزون تر و بهره دریافتی به شدت بالاتر رفت. نتیجه چنین اوضاعی این شد که در حالی که کل پول نقد (سکه طلا و نقره) موجود به عنوان مثال یک میلیون عدد بود ولی با رقم سکه‌های در رسیدها و حواله‌ها مجموعا بالغ بر پنج میلیون عدد می‌شد.

این تولید و خلق رسید و حواله سکه، از یک سو ثروت بادآورده‌ای را برای صرفا شبکه سپرده پذیر فراهم ساخت تا با وام دادن و دریافت بهره، هر چه بیشتر به ثروت خویش بیفزایند و از سوی دیگر به جهت افزایش نقدینگی در جریان و افزایش تقاضا، به تورم و کاهش ارزش ثروت دیگران به خصوص مردم فاقد دارایی‌های غیر منقول و با دوام انجامید و به این سبب هم موجب سوق دادن ثروت از عموم جامعه به سوی شبکه سپرده پذیر گردید. در عین حال، این شبکه در وضعیت قدیم همیشه یک محدودیت در برابر خود داشت و آن میزان ذخیره موجودی سکه در نزدشان بود که بایستی پاسخگوی مراجعات احتمالی سپرده گذاران باشد. ضمن آنکه با برگشت رسید و حواله به شبکه سپرده پذیر، از مجموع نقدینگی در اقتصاد کم می‌گردید.

در وضعیت امروزی، بانک‌ها نقش شبکه سپرده پذیر را در اقتصاد دارند و نقش سکه‌های طلا را اسکناس‌های موجود بازی می‌کنند و وظیفه رسیدها و حواله‌ها را سپرده‌های دیداری و جاری ایفا می‌کند.

پس تمام آنچه در قدیم از سوی شبکه سپرده پذیر بر سر جامعه می‌آمد، امروزه توسط بانک‌ها صورت می‌گیرد، ولی یک تفاوت بسیار عجیب و خارق‌العاده، امروز را نسبت به قدیم متفاوت و اسفبار می‌سازد و آن اینکه در قدیم، رسید و حواله سکه، خود سکه محسوب نمی‌گردید بلکه رسید و حواله سکه بود و بایستی همیشه شبکه سپرده پذیر برای مراجعه دارنده رسید، آمادگی و سکه لازم را ذخیره داشته باشد و در صورت برگشت رسید به شبکه، از مجموع نقدینگی اقتصاد کم می‌گردید در حالی که امروزه، سپرده‌های دیداری، خود پول به حساب می‌آیند و لذا با کارت متعلق به آن حساب یا چک یا سایر ابزارها و روش‌های الکترونیک، قابل جابجایی و نقل و انتقال هستند و این بدین معنی است که رسید پول، خود، پول گردیده است. این بدین معنی است که در وضعیت امروزی هیچ برگشتی برای رسیدها وجود ندارد، چرا که خود پول هستند و در نتیجه هیچگاه از مجموع نقدینگی و پول در اقتصاد کاسته نمی‌شود، بلکه مرتب به میزان و حجم آن افزوده می‌گردد.

و عجیب‌تر و جالب‌تر اینکه هیچگاه این پول‌ها (سپرده‌های دیداری) از سیستم یکپارچه بانکی خارج نمی‌شوند بلکه در عین افزایش مرتب و دایمی، فقط از حسابی به حسابی دیگر منتقل می‌شوند.

این دو مساله عجیب در وضعیت امروزی، ابعاد خلق پول و اعتبار را به مراتب و بسیار شدیدتر افزایش داده است و ثروت بادآورده بانک‌ها را به شکلی بسیار گسترده، روزافزون، شتابان و به صورت تصاعد هندسی که حد یقف و انتهایی ندارد، بالا برده است. در این فرایند، هر چه میزان نگهداری پول نقد نزد مردم کمتر شود قدرت خلق پول بانکها افزایش می‌یابد که در  نتیجه با رواج روز افزون بانکداری الکترونیکی (کارت خوان‌ها، خودپردازها و ... ) این امر شدت پیدا می‌کند.

در یک جمع بندی می‌توان گفت بانک به یمن بانک بودن به منزله ماشینی است که پول تزریق شده به اقتصاد و یا پول اعتباری را از طریق سازکار خلق پول به چند برابر پول منتشره اولیه تبدیل می‌کند و این سیکل معیوب و مخرب به شکل تسلسل‌وار همواره ادامه دارد به گونه‌ای که سود نقدینگی ایجاد شده نصیب بانک می‌شود و هزینه‌های متعدد آن دامن گیر اقتصاد و مردم می‌شود. به میزان پول خلق شده تقاضا در بازار برای کالا و خدمات افزوده می‌شود و با توجه به محدودیت عرضه در اقتصاد، این مازاد تقاضا موجب افزایش تورم می‌شود و در نتیجه اولا موجب تداول ثروت بین اغنیا می‌گردد، ثانیا به بی عدالتی در جامعه منجر می‌شود، ثالثا اسباب اخلال به نظام اقتصادی جامعه اسلامی را فراهم می‌سازد و رابعا پیامدها و تبعاتی بر خلاف مصالح جامعه و مسلمانان به بار می‌آورد. با نظر به آنچه که تقدیم گردید، سؤالات زیادی از قبیل موارد زیر برای متدینین مطرح است که آیا عملیات یاد شده:

1.اکل مال به باطل از سوی بانک‌ها نیست؟

2.موجب ضرر و ضرار به جامعه و مسلمانان نیست؟

3. موجب غبن و غرر جامعه و مسلمانان نمی‌شود؟

4. بر خلاف موازین شرع مقدس اسلام نیست؟

5. سبب تقویت زمینه رباخواری در سیستم اقتصادی نمی‌گردد؟

 

پاسخ آیت الله مکارم شیرازی به این شرح است:

با توجه به آنچه مرقوم داشته اید این کار مصداق اکل مال به باطل است زیرا سرمایه ای وجود ندارد که آنها به وسیله آن معامله می کنند و از سوی دیگر باعث تورم و ضرر و زیان جامعه است و در مجموع بی شباهت به یک نوع کلاهبرداری نمی باشد که آن هم حرام است و اگر روزی سپرده گذاران بخواهند سپرده خود را بگیرند آن بانک مسلما ورشکست خواهد شد؛ چون چند برابر موجودی مصرف کرده است.

ولی
دیر نیست؟!
وقت نگذشته است؟!
مال حرام جامعه را فاسد نکرده؟!
ظلم پدید نیاورده؟!
فقر را گسترش نداده؟!

روش حضور مرجعیّت در نظام اسلامی اشکال دارد
انتظاری‌ست
منفعل
پسیو
آیا باید منتظر باشیم تا استفتائی صورت پذیرد؟!
حالا اگر نپذیرد؟!
یا دیر بپذیرد؟!
این مسأله را باید حل کنیم
مراجع باید حضور جدّی‌تری در جامعه داشته باشند
نباید منتظر باشند
باید فعال باشند
آن‌ها مطالبه اطلاعات کنند
گزارش بخواهند از مسئولین امر
و بر اساس آن
به موقع فتوا دهند

و بعد؛
فتوا کافی نیست
پی‌گیری می‌خواهد
این فتوا بایگانی می‌گردد
فراموش می‌شود
پی‌گیری اگر نباشد
باید مردم حسّاس شوند
آگاه گردند
دفاتر مراجع
شاگردان ایشان
باید از نظر فقهی مرجع دفاع نمایند
ترویج
مردم به نماینده‌ای رأی دهند
برای مجلس
که متعهد شود این فتواها را عملی سازد
با رأی‌هایی که در مجلس شورا می‌دهد
مکانیزم عمل همین است
مکانیزم حل مشکلات

به امید آن روز!

پ.ن. درباره خلق پول قبلاً این‌جا نوشته بودم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: روحانیت 20 - اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
شوخی ِ مُردنی + یکشنبه 97 آذر 18 - 8:28 صبح

سیدمرتضی: «بابا، کِی نوشتنت تموم می‌شه؟»
در کاردستی کمک می‌خواست
گفته بودم: وقتی کارم تمام شد
سؤال می‌کرد
که ببیند کی تمام می‌شود

- هیچوقت پسرم
من همیشه می‌نویسم
مگه وقتی که مُرده باشم
تازه
شاید بعد از مردن هم بنویسم! :)



«بعد از دفن، روت سنگ نذاریم که راحت‌تر بتونی بنویسی»
منظورش لحد بود
- آره! یک لپ‌تاپ هم بگذارید، چون از نوشتن روی کاغذ متنفّرم!

خندیدیم
سیداحمد و مریم هم خندیدند

این حال را دوست دارم
راحتی با «مرگ»‌ را
با مرگ راحت‌اند
بدون نگرانی از آن سخن می‌گویند

بچه‌هایم را عمداً این‌طور تربیت کردم
مرگ را بپذیرند
به عنوان بخشی از زندگی
مرحله‌ای از آن
که وقتی مُردم
بخندند
گریه نکنند
شاد باشند و با خود بگویند:
«خدا را شکر که پدرمان مأموریتش را به پایان رساند و به مبدأ بازگشت!»*
به جای حلوا هم
شیرینی پخش کنند!
این تفکّر را می‌پسندم
خیلی زیاد
یک دیدگاه ِ شاید شخصی!

حضرت امیر (ع): «فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَ تَغَیَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ، ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً، فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَیْنَ مَنْطِقِهِ وَ إِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَ یَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ ... فَلَمْ یَزَلِ الْمَوْتُ یُبَالِغُ فِی جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ، فَصَارَ بَیْنَ أَهْلِهِ لَا یَنْطِقُ بِلِسَانِهِ وَ لَا یَسْمَعُ بِسَمْعِهِ، یُرَدِّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِی وُجُوهِهِمْ یَرَى حَرَکَاتِ أَلْسِنَتِهِمْ وَ لَا یَسْمَعُ رَجْعَ کَلَامِهِمْ؛ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِیَاطاً بِهِ فَقُبِضَ بَصَرُهُ کَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جِیفَةً بَیْنَ أَهْلِهِ قَدْ أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ، لَا یُسْعِدُ بَاکِیاً وَ لَا یُجِیبُ دَاعِیاً؛ ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِی الْأَرْضِ، فَأَسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَى عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ.» (نهج‌البلاغه، خ109)
مرگ تدریجاً در آنها نفوذ مى کند و بین آنها و زبانشان جدایى مى افکند، در حالى که میان خانواده خود قرار دارد و با چشم خود به آنها نگاه مى کند، با گوش سخنانشان را مى شنود، عقلش سالم و فکرش برجا است... سپس مرگ همچنان در وجود او پیشروى مى کند، تا آنجا که گوشش همچون زبانش از کار مى افتد; به طورى که در میان خانواده اش نه زبان سخن گفتن دارد ونه گوش براى شنیدن. پیوسته به صورت آنها نگاه مى کند، حرکات زبانشان را مى بیند، ولى صداى آنان را نمى شنود. سپس چنگال مرگ در او بیشتر فرو مى رود! چشمش نیز همانند گوشش از کار مى افتد و روح او از بدنش براى همیشه خارج مى شود. در این هنگام، به صورت مردارى در میان خانواده اش قرار مى گیرد، که از نشستن نزد او وحشت مى کنند و از او فاصله مى گیرند. (فریاد سوگواران بر مى خیزد،) ولى نمى تواند سوگوارانش را یارى دهد و نه به کسى که او را صدا مى زند، پاسخ گوید. سرانجام او را به سوى گودالى در درون زمین حمل مى کنند; او را به دست عملش مى سپارند و براى همیشه از دیدارش چشم مى پوشند! (ترجمه مکارم)

* ارجاع هم‌زمان به دو عبارت:
1. کلام الله: «الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّـهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» (بقره:156)
همان کسانی که چون بلا و آسیبی به آنان رسد گویند: ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او بازمی گردیم. (ترجمه انصاریان)
2. گفته معمار:

The Architect: "The function of the One is now to return to the Source, allowing a temporary dissemination of the code you carry, reinserting the Prime program" (The Matrix Reloaded, 2003, 01:55:00)

وظیفه برگزیده اینست که با بازگشت به سرچشمه و انتشار دادن کدی که همراه داری موجب اجرای دوباره برنامه اصلی شوی! (زیرنویس: مهدی زارع)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   56   57   58   59   60   >>   >

یکشنبه 103 آذر 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X