سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

آنکه در دانشش اختلاف و دوگانگینباشد . [امام باقر علیه السلام ـ در بیان معنای راسخان در دانش ـ]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
من؛ مسئول 6 + شنبه 97 آذر 17 - 5:0 صبح

اسراف
اسراف این‌طور در کشور نهادینه شد. رئیس الگوی مصرف ریاست داشت. معاون نپذیرفت. عدالت شعار انقلاب بوده، پیش از آن شعار شیعه، علوی (ع) بودن و حسینی (ع) بودن یعنی همین. اصل بر برابری‌ست. معاون هم همان خودروی رئیس را خرید. رئیس اکنون برنتافت. اگر الگوی مصرف من و معاون یکی باشد، فرمان‌پذیری سازمان کاهش می‌یابد و حرص بر کار کم می‌شود، تلاش اندک، بهره‌وری به فنا. ناچار از 405 به زانتیا رفت. و هلمّ جرّا. تا پایین سازمان. طرف وام هم شده می‌گرفت، یک دست مبل خانه‌اش را، فرشش را، تا تحقیر نشود. اسراف شد.

قانون
ایراد در ساختار اداری‌ست. ساختاری که در غرب طراحی شده دویست سال سابقه رفتار ظالمانه دارد. مارکس هم در زمان خود، تحلیل مفصّلی از نظام کارخانه‌ها در انگلستان، ثابت می‌کند چطور حرص عمل می‌کند و تحقیر سبب افزایش کارآمدی سازمان می‌گردد. او حتی تأسیس دانشگاه‌ها را هم در مسیر نیاز کارخانه‌ها نشان می‌دهد. قوانین استخدامی هم همین‌طور. قانون، غربی طراحی شده. قبل از انقلاب. تغییر هم نکرده. مجلس ما هم پذیرفته، قوانینی را که جایی در اسلام ندارند و با عدالت اسلامی در تعارض. مدیر یک‌ساعت کارش با یک‌ساعت کار کارگر چه فرقی دارد؟! کدام بیشتر کار می‌کند؟! کدام بیشتر دریافت می‌کند؟! کدام واقعاً حق بیشتری دارد؟!

انقلاب
من مسئولم. از نوع انقلابی آن. من می‌خواهم کار درست را انجام دهم. من نمی‌خواهم سازمان را بر هم بزنم. من نمی‌خواهم با دور زدن، هم بر هزینه‌های سازمان بیافزایم، هم تنفّر ایجاد کنم، هم انسان‌های جدیدی را درگیر جاه‌طلبی کنم. سازمان من همه را فاسد می‌کند. زیرا دو بال تحقیر و حرص دارد. با این دو بال، دنیاپرستی را به صورت ساختاری نهادینه می‌نماید، حتی در دین‌دارترین آدم‌های من. من رفتارم باید انقلابی باشد و در ساختار انقلاب کنم. وقتی مجلس نفهمیده و قانون را اصلاح نکرده، من که فهمیده‌ام، ساختار خود را اصلاح می‌نمایم.

رأس
تغییر از بالای سازمان آغاز می‌شود. مصرف مدیریت کاهش می‌یابد. اتاق خودم را می‌دهم به یک مشت کارمند زیرزمین، من می‌آیم دم در. اولین کاری که می‌کنم یک پیام است، به تمام اعضای سازمان کهنه؛ من آمده‌ام تا تغییر دهم، اول خودم را، بعد شما را. اتاق، میز، صندلی، خودرو و حمل و نقل و همه چیز من در سازمان باید در حدّ پایین‌ترین کارمند باشد. تغییر از رأس آغاز می‌شود.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فاصله طبقاتی 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تعمیر به جای تعویض + جمعه 97 آذر 16 - 7:56 عصر

خیلی بد است
بدعادت‌مان کرده‌اند
به نفع خودشان
فکر سودند
استثمار همین است
تا منابع مفت‌مان را غارت کنند

وقتش شده بود
وقت خراب شدنش
9 سال پیش خریدم
وقتی مأموران پلیس به منزل‌مان آمدند
با یک خودروی دارای چراغ گردان
جلوی چشم همسایه‌ها
همراه با زن سابق
برای بردن جهزیه
وقتی بردند
غیرمترقّبه
بدون خبر قبلی
باید نهار برای بچه‌ها درست می‌کردم
ولی گاز نداشتم
من و سه کودک خردسالم؛
2ونیم ساله، 1ونیم ساله و شش ماهه!

تندی رفتم نزدیک‌ترین فروشگاه لوازم خانگی
تازه پروژه‌ای را تمام کرده
دو میلیون تومان نقد داشتم
یک یخچال‌فریزر، یک گاز پنج‌شعله، یک جاروبرقی
و همین
همین ماشین لباسشویی در از بالا را خریدم
دقیقاً چند ساعت بعد از این‌که خانه‌ام را خالی کردند!

از آن روز
تحقیقاً 9 سال می‌گذرد
جیک نزد
ایراد پیدا نکرد
حالی به حالی نشد
یک ریز کار کرد
حداقل هفته‌ای سه بار
بدون لحظه‌ای درنگ
مثل قلبی سالم می‌تپید
خدا را شکر
قطعاً از برکت و منّت باری تعالی

اما دیگر وقتش شده بود
مدتی بود انتظار خراب شدنش را می‌کشیدم
حس می‌کردم خسته است
حس می‌کردم زیاد کار کرده
آخ نگفته
ملاحظه حال و احوال ما را کرده
کودکان شستشو زیاد نیاز دارند
لباس زیاد عوض می‌کنند
طبیعی‌ست
ماشین لباسشویی پرکار می‌شود
در خانه‌ای که بچه زیاد باشد!

چند هفته پیش خراب شد
کامل که نه
فقط خشک‌کنش
آخر ِ کاری نمی‌چرخید
سیلندر ِ دور ایستاده
حرکت نمی‌کرد
این شد که به نمایندگی زنگ زدم
بعد از 9 سال:
«باید وانت بگیرید و بیاورید این‌جا، احتمالاً بلبرینگ آن جام کرده و نیاز به تراشکاری دارد»

این پاسخ قانعم نکرد
نمی‌توانستم قبول کنم
راستش بعدتر هم فهمیدم
لباسشویی‌های در از بالا اصلاً بلبرینگ ندارند که
فقط کاسه نمد

پس باز کردم
با توکّل بر خدا
نام خدا را بر زبان آوردم
و دست به پیچ‌گوشتی شدم



از بالا شروع کردم به باز کردن
پیچ‌های اصلی را
همین‌طور گام به گام
خیلی باز کردم
بیشتر از آن‌چه نیاز بود
بعد فهمیدم
این‌که اصلاً لازم نبود این‌طور لختش کنم!

هیچی نداشت
چقدر ساده
چقدر اندک
پیچیده نیست اصلاً
چقدر فکرهای عجیب می‌کردم درباره‌اش!

به تهش که رسیدم
متوجه دستگاه عجیبی شدم
موتوری که یک سیم بکسل نازک از آن خارج شده بود
کشیدم
دسته‌ای را
کلاچ دستگاه بود
آزاد شد
بله
چرخید
مشکل همین بود
یافتم
یافتم
من خودم یافتم
مشکل لباسشویی‌مان را
به تنهایی
با یاری خداوند متعال



ماشین را بستم
از پایین تا بالا
گذاشتم سر جا
رفتم در سایت دیوار
دنبال نزدیک‌ترین تعمیرکار
تعمیر آن را باید به یک متخصص می‌سپاردم
حالا که دقیقاً می‌دانستم مشکل از کجاست

دو نفر بودند که آمدند
همان‌روز
سریع
من هم ماجرا را گفتم
آن‌ها هم به جای این‌که ماشین لباسشویی را باز کنند
فقط روی زمین خواباندند
تأیید کردند که مشکل از همان است
عکسی گرفتند
مفتولی به کلاچ بستند که موقتاً کار کند
کشیده بماند یعنی
و وعده کردند
بروند و بگردند و قطعه را پیدا کنند
تماس بگیرند و بیاورند و نصب
25 هزار تومان هم گرفتند

فردایش طاقت نیاوردم:
چرا باید عوض شود؟!
آیا تعمیر نمی‌شود
این دستگاه که کار خیلی خاصی انجام نمی‌دهد
فقط می‌کشد
سیم بکسل را
درست وقتی برق 220 به آن متصل می‌شود
خب شاید خودم بتوانم درستش کنم

لباسشویی را خواباندم
دستگاه را از دو پیچش باز کردم
مشغول باز کردن قطعات داخلی آن شدم
کامل رها شد
تمام قطعات کوچک و بزرگش



گریس زدم
تمام چرخ‌دنده‌ها را
همه سالم بودند
احتمالاً خشک شده
بعد از 9 سال کار
دوباره بستم
ولی کار نکرد!

ده بار
شاید بیست بار
شاید هم بیشتر
هر چه باز کردم و بستم
بدتر شده بود
گریس چسبیده به قطعات
چسبناک شده
روی هم نمی‌لغزیدند
روان حرکت نمی‌کردند
بدترش کرده بودم
گریس داغانش کرده بود
کاش نمی‌زدم!

آب جوش
مایع ظرفشویی
افتادم به جان قطعات
چقدر بد می‌چسبد
گریسش خوب نبود شاید
شاید هم خیلی خوب بوده اتفاقاً
جدا نمی‌شد لامصّب
ذره ذره شستم
باز هم کامل نه

این‌بار که خشک شد
از روغن چرخ خیاطی استفاده کردم
خیلی رقیق‌تر
لغزش بیشتر
قطعات را بستم
با دقت فراوان
اما
این‌بار هم کار نکرد
نمی‌دانستم چرا
وقتی می‌بستم
موتور صدا می‌داد
می‌چرخید یعنی
اما سیم بکسل به داخل کشیده نمی‌شد
هیچ حرکتی نمی‌کرد
نا امید شدم

فردایش رفتم کیوانفر
سی‌متری
مرکز تعمیرگاه‌های شهر قم
دو سه مغازه را رفتم
خب البته اول هم برقعی
همه اول آن‌جا می‌روند دیگر
معروف‌ترین
بعد هم روبه‌روی بانک ملّی
و چند محل دیگر هم
هیچ‌کدام نداشتند
پاسخ‌شان مثل هم بود:
«این طور قطعات را فقط از نمایندگی باید تهیه کنید»

میدان باجک
روبه‌‌روی بانک ملّی
ابتدای باجک دو
داخل نمایندگی شدم:
«با این‌که شرکت خارجی تعهد داده
اما
به خاطر تحریم قطعه نمی‌دهد
صد تومان بیعانه بگذار
تا یک ماه دیگر اگر از تهران فرستادند
به قیمت روز می‌آوریم
در منزل خودتان نصب می‌کنیم»
قیمت چند؟!
«حدود 220 هزار تومان شاید کمی بیشتر هم»

قبول نکردم
220 هزار تومان؟!
برای فقط یک قطعه کوچک
که کاری بسیار کوچک‌تر را انجام می‌دهد
کشیدن یک سیم نازک
همین
مگر خودمان در داخل چُلاقیم؟!
نمی‌توانیم یک دستگاه شبیه به این بسازیم
حالا کپی هم نکنیم
یک چز دیگری به هر شکلی
که این سیم را با قدرت بکشد؟!

این چه بلایی‌ست سر ما آمده؟!
چنین قطعه مزخرفی باید لنگ‌مان بگذارد
تا خارجی‌ها حالمان را سرش بگیرند
بگویند دست از آرمان‌های انقلاب‌تان بردارید
تا موتور تخلیه ماشین لباسشویی بهتان بدهیم؟!
استقلال‌تان را بدهید
مثل عربستان بشوید
ضعیف باشید و همچون برده
تا هر چه بگوییم اطاعت
خاک بر سر ناصرالدین شاه و رضاشاه و تمام اعوان و انصارشان
که این تخم بدبختی را در کشور ما کاشتند
وابستگی صنعتی را

سراغ اوراقی را گرفتم
پیرمردی را یافتم
مغازه‌ای داشت
دستگاه را نشانش دادم
عین همان را یافت
نشانم داد
قیمت؟
تلفن کرد و از پسرش پرسید:
380 هزار تومان!

باور نکردم
قبول هم
قرار شد ظهر زنگ بزنم
با پسرش صحبت کند
شاید تخفیف بدهد
شاید هم اصلاً دستگاه را عوضی گرفته
که چنین قیمتی گفته

زنگ زدم
از خانه
150 هزار تومان
قیمت نهایی
رفتم و خریدم

گاهی، گاهی اتفاق‌ها مناسبت‌هایی دارند
الطافی هستند تا بفهمیم
از جانب خدا
آگاهمان کند
همه چیز قرار نیست همیشه خوب پیش برود
خراب شدن گاهی آگاهی‌بخش است

این هم کار نکرد
آری
وقتی در مغازه پرسیدم: سالم است؟
گفت: سالم
امکان امتحان هم نبود
برق 220 را چه کسی جرأت می‌کند لخت بزند در پشت دستگاه
خب ترس دارد
فیش و کانکتور و فازمتر و حداقلی از امکانات می‌خواهد
امتحان نکردم
در خانه فهمیدم خراب است
کار نمی‌کند

می‌توانستم پس بدهم
ولی همین یکی را داشت
فرض که می‌دادم
پولم را هم پس
بعد چه؟!
دستگاه دیگری که نداشت
یک هفته شده بود که لباس‌ها را با دست می‌شستم
سخت بود و وقت‌گیر
دو روز یک‌بار معمولاً
می‌خواستم زودتر راه بیافتد
لباسشویی‌مان

حالا دو دستگاه داشتم
روی هم اگر می‌ریختم
بالاخره یک دستگاه سالم که می‌شد بسازم
دیدم گزینه بهتر همین است
این شد که دست به کار شدم

تحلیل کردم
فکر کردم
نه فقط چیدن قطعات
این‌بار مسیر نیرو را دیدم
آنالیز
گشتاور هر چرخ‌دنده را
جهت چرخش
هدف از طراحی هر کدام
این‌که چه می‌کنند
برای چه در آن جای خاص قرار گرفته
و شد
بله
حل شد
بستم و کار کرد
همان دستگاه موتور تخلیه قبلی خودمان
همان که اول خراب شده بود
همان که اول باز کرده بودم
همان درست شد
عالی و پرقدرت

خوشحال شدم
کیفور
بچه‌ها هم دیدند
سیداحمد اصلاً جای قطعات را هم یاد گرفته
روی آن دیگری
اجازه دادم دو سه بار باز کرد و دوباره چید
مثل یک پازل
بله واقعاً به جورچین می‌مانست
خیلی زیباتر
خیلی جذاب‌تر
چون واقعی
چون کار می‌کرد
چون فایده داشت
چیزی که جورچین‌های مقوایی ندارند

دومی را هم درست کردم
آن هم کار کرد
بارها و بارها تست کردم
اتصال یکی از چرخ‌دنده‌ها به موتور ساییده شده
مقدار خیلی کمی
رد می‌کرد
واشر ریزی زیر محل قرار گیری روتور
آهن‌ربای چرخنده وسط موتور
به خوبی درگیر شد
کار راه افتاد
من دو دستگاه سالم داشتم
رفتم و روی لباسشویی نصب کردم
نصب کردم
و کار کرد
لباس‌ها را ریختم
شست
خشک کرد
صدایش هم در نیامد
اعتراضی هم نداشت
خیلی عالی! :)

پیامک زدم
به تعمیرکار محلّی:
«دستگاه را تعمیر کردم و بستم، دیگر نیاز نیست تهیه بفرمایید!»

دستگاه دوم را چه کردم؟!
ابتدای کار که بودم
هر چه در اینترنت می‌گشتم
گشتم یعنی
هیچ نیافتم
این دستگاه نبود
نه خودش
نه باز شده‌اش
نه تصویری
نه راهنمایی
این‌که چه می‌کند و چطور
این شد که دستگاه دوم را گذاشتم برای فروش
در ایسام
بلکه کسی نیاز داشت
مجبور نشود مثل من بگردد
با این توضیح:

اگر چه به آن موتور تخلیه، مگنت، الکترومگنت یا گیربکس گفته می‌شود، ولی کار اصلی آن خلاص کردن ترمز سیلندر دور محفظه ماشین لباسشویی در هنگام فعال شدن خشک کن است.
این دستگاه که نام اصلی آن Drain motor است تعداد زیادی چرخ‌دنده در داخل خود دارد که با افزایش نیرو، قدرت کافی برای کشیدن اهرم کلاچ موتور گرداننده ماشین لباسشویی را تأمین می‌کند.
وقتی برق 220 ولت به این دستگاه وارد می‌شود، موتور براش لس آن به گردش درآمده و چرخ‌دنده‌ها را تا زمانی که سیم بکسل تا انتها به داخل کشیده شود می‌گرداند. وقتی سیم به انتها رسید، یک ضامن کوچک در داخل دستگاه فعال شده و چرخ دنده گرداننده را از موتور جدا نموده، در عوض یک قفل را روی سیم بکسل فعال می‌کند. بنابراین همچنان که برق وارد دستگاه می‌شود، سیم بکسل در داخل مانده و آزاد نمی‌شود. یعنی کلاچ ترمز سیلندر خشک کن ماشین لباسشویی کشیده مانده و آزاد شده و همراه با موتور می‌چرخد. پس از پایان عملیات خشک کردن، برق از دستگاه قطع شده و در نتیجه سیم بکسل آزاد شده و با فنر قوی‌ای که دسته کلاچ دارد بیرون آمده و دوباره ترمز فعال شده و سیلندر قفل و بی‌حرکت می‌گردد.


وابستگی بد است
اقتصاد باید مقاوم باشد
نمی‌شود که هر قطعه‌ای را بخریم
فقط تعویض
این نمی‌شود
خیلی از قطعات قابل تعمیرند
بلد نیستیم؟!
خب یاد می‌گیریم
گروهی از مردم ما اهل فن‌اند
بروند و فرا بگیرند
تلاش کنند و مشغول شوند
تعمیر کنند
هم خودشان درآمد کسب
هم خدمتی به هم‌وطنان
این نمایندگی‌ها که در حقیقت نمایندگی کارخانه خارجی‌اند
نماینده ما نیستند
در راستای منافع آن‌ها
این‌ها فقط تعویض می‌کنند
اهل تعمیر نیستند
این بد است
این خوب نیست
این به مصلحت ما نیست
کشور ما
ملّت ما
مردم و هم‌وطنان ما!

پ.ن.
امروز دوباره خراب شد
بعد از چهار سال (امروز: 10 تیر 1401)
یک هفته مسافرت بودیم
شاید به این خاطر
استفاده نشدن
مهم است که ماشین لباسشویی هر هفته کار کند
قطعات مکانیکی خشک نشود
روغن و گریسی که دارند

نشان خراب شدن «درین موتور»
همان‌که می‌گویند موتور تخلیه
صدای ناجوری‌ست که می‌دهد
وقتی به مرحله خشک‌کن می‌رسد
چون دیواره داخلی ماشین نمی‌چرخد
فقط چرخنده انتهای محفظه
فقط همان می‌چرخد
این برای شستن است
نه هنگام خشک کردن
وقت خشک کردن باید تمام محفظه بچرخد
به مدد آزاد شدن ترمز دیواره
ترمز را که آزاد می‌کند؟
موتور تخلیه

این‌بار قطعات مکانیکی خراب نشده بود
مشکل از خود سیم‌پیچ موتور بود
نیاز نشد بخش چرخ‌دنده‌ها را باز کنم
ابتدا با اهم‌متر امتحان کردم
هیچ اتصالی برقرار نشد
بین دو قطعه کانکتور موتور
پس فقط سیم‌پیچ را باز کردم
آهسته انگشتانم را کشیدم روی سیم‌های لاکی
یک سیم آزاد حرکت کرد
سیمی که قطع شده بود
دو طرف سیم را پیدا کردم
به هم پیچیدم
کمی تراشیدم
و با هویه و قلع لحیم
با مقداری لنت برق عایق
بستم
خدا را شکر کار کرد
اهم‌متر جریان را نشان داد
با برق هم تست
چرخ‌دنده‌ها چرخید
موتور را سر جایش نصب کردم و تمام محفظه چرخید
در وضعیت خشک‌کن

همیشه راهی برای تعمیر هست
وقتی امکان تعویض نیست
این قطعات دیگر پیدا نمی‌شود
به این سادگی
با نبود نمایندگی‌های سامسونگ در کشور!

پ.ن. (بهمن 1402)
نمونه‌های چینی از این کالا اخیراً در بارار وارد شده
که می‌توان خریداری کرد
مانند این:
https://tgbalaghico.com/product/%D9%85%DA%AF%D9%86%D8%AA-%DA%A9%D8%B4%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%84%D8%A8%D8%A7%D8%B3%D8%B4%D9%88%DB%8C%DB%8C-%D9%85%D8%AF%D9%84-xpq-6/
از طریق جستجو هم می‌توان موارد بیشتری مشاهده کرد:
https://www.google.com/search?q=مگنت+لباسشویی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - ساخت 12 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
من؛ مسئول 5 + پنج شنبه 97 آذر 15 - 5:0 صبح

اپیدمی
یک وقت همه بیمارند. توقّعی نیست. اما نبودند. فقط بعضی. ولی گرفتند، آن‌هایی هم که تازه آمده بودند. اصلاً این چه ماجرایی‌ست؟! نکند صندلی‌ها خرابند. چرا هر کسی روی آن‌ها می‌نشیند، دو روز بعد فاسد می‌شود؛ دنیاپرست، جاه‌طلب، دروغگو، گزارش‌ساز و چه و چه؟! قطعاً بیماری بدوی نبوده، بعداً حاصل شده، از کجا؟! کجای سازمان مخفی شده است، ویروسی که چنین واگیر دارد؟! مسئولین را هم می‌گیرد!

ساختار
چیزی در سازمان نیست. میز و صندلی که در خانه هم پیدا می‌شود. چیزی که در اداره هست، در سازمان هست، ساختار است. اگر عاملی باشد و بیماری جاه‌طلبی پدید می‌آورد، کم‌کاری، آن را باید در ساختار سازمان جستجو کرد. سازمان‌مان اسلامی نیست. قوانین اداری و اجرایی. کجایش دقیقاً؟!

فاصله طبقاتی
امروز همه سازمان‌ها طبقاتی‌اند. آن‌همه دعوا سر همین مگر نبود؟! چقدر اعلامیه دادیم و شعار و حرف زدیم، تا نظام‌مان دیگر طبقاتی نباشد، پیش از انقلاب و اوایل آن. قرار بود اشرافی نباشند و پایین و بالا نشود. الگوی مصرف یکی باشد. رئیس جوجه‌کباب نخورد و کارمند قرمه‌سبزی. قرارمان این نبود؟! چه شد که نشد؟!

حرص
فاصله طبقاتی یعنی تفاوت در الگوی مصرف. اختلاف در الگوی مصرف عامل پُرکاری‌ست. در کشورهای غربی این‌طور است. حرص عامل حرکت است. وقتی وارد اتاق رئیس می‌شود، سه برابر اتاق کار خودش، میزی درازتر، صندلی‌ای بلند‌تر، اصلاً اتاق رئیس در همه ادارات بالاترین طبقه سازمان، نه تنها دور از دسترس که نشانگر برتری طبقه‌ای بر طبقه‌ای دیگر. همه این‌ها برای چه؟! تا تحقیر شود. که حرص در او موتور محرّکه باشد. تا از تحقیر در آید، با چه؟! با تلاش بیشتر.

تضاد
این در ایران کار نکرد. زمان شاه نکرد که انقلاب شد. مردم تحمّل نکردند. شیعه چنین فاصله‌ای را نمی‌پذیرد. آخرین شاه ایران تازه داشت نظام اداری غربی را حاکم می‌کرد. اصل چهار ترومن را به ایران کشانده بود، برنامه و بودجه راه انداخته، قوانین استخدامی تدوین شد. ملّت برنتابید. آمادگی برای انقلاب. بعد از آن هم نشد. مردمی که قدرت بر تغییر نظام طاغوت پیدا کردند، جرأت، گستاخ شدند؛ ما می‌توانیم، این‌ها دیگر برای عدالت جنگیده‌اند، باز هم می‌توانند، زیر بار تحقیر نمی‌روند.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فاصله طبقاتی 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
من؛ مسئول 4 + سه شنبه 97 آذر 13 - 5:0 صبح

چرا
واقعاً چرا؟! نه، واقعاً چرا؟! این‌هایی که اعتماد داشتم چرا؟! تیمی که کوچ دادم درون سازمان و تمام روندها را کوتاه کرده بودم؟ تمام میان‌برهایم؟ این‌ها چرا به چریدن روی آوردند؟! چرا آن‌ها؟! پول‌پرستی؟! آن‌ها هم دیگر کار نمی‌کنند. راندمان پایین آمده و رکود هر دو سازمان را گرفته. اگر قرار به تأثیر کمال هم‌نشین بود، چرا سازمان کهنه پرکار نشد؟ باید سازمان تازه‌تأسیس من کم‌کاری را از سازمان کهنه یاد بگیرد؟!

فرود
من هرگز سقوط نمی‌کنم. حتی در بدترین شرایط. حتی وقتی هر دو سازمانم گند زده‌اند. منی که با تضمین وارد شده‌ام، روزی که شرط گذاشتم و مقبول شدم، من که سقوط نمی‌کنم. فقط آرام آرام فرود می‌آیم. با احترام و ادب هم. می‌دانم که دیگر در این سازمان جایی ندارم. او هم فهمیده است. کسی که مرا منصوب کرده. دیده که چطور هر دو سازمان تمرّد کرده. اولی که خُب از اول هم خراب بوده. دومی هم…

مقصّر
آری، آدم‌های منافقی بودند. تظاهر می‌کردند انقلابی‌اند. من هم فریب ظاهرشان را خوردم. جاه‌طلب بودند و دنبال پول. نه این‌که انتخاب من اشتباه بوده، آن‌ها بد تظاهر کرده بودند. خود را جا زده بودند. همه اشتباهات تقصیر آن‌هاست. همیشه تقصیر آن‌هاست. من مسئول هستم. من که کاری انجام ندادم اصلاً تا اشتباه باشد. من فقط تشخیص دادم و منصوب کردم. آن هم از روی ظاهر افراد. مگر ما مکلّف به ظاهر نیستیم؟! این را که همه فقها قبول دارند.

روند
این یک پروژه نیست که تمام شود. یک پروسه است. روندی‌ست که هر روز ادامه دارد. هر ساعت، هر لحظه که یک انتصاب جدید انجام می‌شود. همه‌مان هم می‌بینیم و می‌دانیم. همه هم زیردستی‌ها را مقصّر می‌دانند. مسئول که تقصیری ندارد. او بهترین بوده و هست. جایش هم در رأس سازمانی دیگر. چسبندگی دارد لامصّب. قدرت را عرض می‌کنم. بالا که بِروی دیگر پایین ندارد. فقط جایت عوض می‌شود. مکان ریاستت. عین قانون بقای ماده و انرژی. از حالتی به حالتی دیگر. نماینده مجلس هم دیگر نباشی، وزیر هم، استاندار هم، حتی ریاست جمهوریت هم تمام شود، نماینده سابق که هستی، وزیر سابق ، رئیس جمهور سابق، حتی اسبق. این‌جا بود که فهمیدم مشتقّی که در اصول می‌گفتیم در «ما انقضی عنه المبدأ» هم حقیقت است. همیشه. بوده و هست!

حساب
ما آدمیم. انسان اشتباه می‌کند. اما اشتباه صُدفه است. دائمی که شد علّت می‌خواهد. دیگر صدفه نیست. پدیده است. عواملی دارد و آثاری. معلول می‌شود. حساب و کتاب پیدا می‌کند. دو کلمه که با خودمان خلوت کنیم و حرف حساب بزنیم، می‌یابیم که خطا تکرار نمی‌شود. عوامل خطاست که سبب تکرار خطا شده است. آن عامل کجاست؟

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فاصله طبقاتی 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
برنامه پیچ + دوشنبه 97 آذر 12 - 5:0 صبح

انگیزه‌بخش است
فایده دیگری ندارد
مدرسه رفتن را جذّاب می‌کند فقط
همین!

یهو یادش افتاد
همان روزهای ابتدایی سال تحصیلی:
«بابا یادته دوم دبستان بودم یه برنامه برام درست کرده بودی می‌چرخید؟»
منظورش این

خب یادم بود
مگر می‌شود فراموش کرد
قبول کردم امسال هم بسازم



یاد اسب عصّاری می‌افتم
از وسط متصل
هر چه می‌رود تکرار است
وقتی به جای نخست باز می‌گردد
روزهای هفته این‌طور می‌گردند
می‌چرخند و تکرار می‌شوند
شنبه‌، یکشنبه، دوشنبه...

روزها می‌روند و عمرمان را به باد می‌دهند
هی دور می‌زنند و دوباره برمی‌گردند
سرجای اولشان
تمام نمی‌شوند
ما تمام می‌شویم
حرام می‌شویم
وقت‌مان
عمرمان
فرصت رشد و تعالی‌مان
اگر نماند
اگر ثبت نشود
اگر بعد از مرگ باز نگردد!

قال الأمیر (ع): «أَنْتُمْ فِی دَارِ مُسْتَعْتَبٍ، عَلَى مَهَلٍ وَ فَرَاغٍ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ الْأَقْلَامُ جَارِیَةٌ وَ الْأَبْدَانُ صَحِیحَةٌ وَ الْأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ وَ التَّوْبَةُ مَسْمُوعَةٌ وَ الْأَعْمَالُ مَقْبُولَة.» (نهج‌البلاغه، خ94)
اکنون در محلى هستید که مى ‏توانید با فرصت و فراغتى که دارید رضاى حق را به دست آورید، در حالى که پرونده ‏ها باز، و قلم‏ها براى ثبت اعمال در جریان، و بدنها سالم، و توبه پذیرفته، و اعمال قبول میى‏شود. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
من؛ مسئول 3 + یکشنبه 97 آذر 11 - 5:0 صبح

کوچ
وقتی نتوانی دست به سیستم بزنی، ولی بخواهی کاری درست انجام دهی، به چه نیاز داری؟! با ساختاری جدید. من یک سیستم تازه می‌سازم. کجا؟! بیرون از سازمان که نمی‌توانم. من فقط این‌جا مسئولم. پس در همین سازمان، بخش‌های تازه‌ای بر پا می‌کنم. نیروهای جدید از بیرون می‌آورم، همه انقلابی و اهل ریسک، جوان و تازه‌نفس، شوری به پا می‌شود و کلّی نیروی کار اضافه می‌شود. چارت سازمان را توسعه داده‌ام، فقط همین. یعنی اختیارش را ندارم؟!

میان‌بر
دور زدن روش تازه‌ای نیست. بارها آزموده شده. هر کسی که سر کار آمده. حضرت امام راحل (ره) مگر نهادهای فراوانی تأسیس نفرمودند؟ همان اوان انقلاب. تا کارها رله شود و روی دور بیافتد. سازمانی درون سازمان شکل می‌گیرد. وقتی به ساختار فعلی بی‌اعتمادم، خُب ساختار خودم را می‌سازم. مثلاً مشاورین جوان می‌گذارم تا معاون‌ها را دور بزنند. ارتباطات مردمی راه می‌اندازم تا روابط عمومی سازمان را دور بزند. دبیرخانه ویژه درست می‌کنم تا دبیرخانه فعلی را دور بزنم. از این به بعد من دو تا سازمان را اداره می‌کنم، یکی مال خودم و یکی مال آن‌ها.

قدرت
سازمان من باید قوی‌تر باشد. نباشد که نمی‌تواند دور بزند و پیش بیافتد. اختیارات ویژه لازم است. کمی فراتر از قانون باید برود. اصلاً فراقانونی لازمه انقلابی بودن است. نیست؟! نهضت که در قانون جا نمی‌شود، می‌شود؟! دوران طاغوت شد که حالا بشود؟! آدمی که من در نهاد میان‌بر می‌گذارم باید واجد اختیاراتی فراتر از آدمی باشد که از قبل بوده، هنوز هم هست، در ساختار کهنه. اما قانون اجازه نمی‌دهد. لازم است قانون را هم دور بزنم. یادتان که نرفته، شرطی که برای دعوت‌کننده گذاشتم. پس کجا قرار است تضمینش به کارم آید؟!

فساد
خیر، قبول نیست. نام این بخش را فساد نگذارید. من ناگزیر به «انحراف بودجه» هستم. دو سازمان دارم خُب. اولی بودجه خود را دارد. دومی که ندارد. مجبورم چهار تا کار از آن طرف کم کنم، بودجه‌اش را صرف اختیارات ویژه در این طرف نمایم. مدیری که شبانه زنگ زدم و صاعقه‌وار مسئولش ساخته‌ام. او نیز از من تضمین حمایت گرفته. بودجه می‌خواهد. البته من هم تضمین دارم. اگر قرار بر بازرسی باشد، مگر من شرط نگذاشتم روز اول؟! اصلاً قرارمان این بود که دستم باز باشد. نبود؟!

تنفّر
اشتباه می‌کنند. از خودشان باید بدشان بیاید. مگر من باعث شدم ناکارآمد باشند. بخش کهنه سازمان از من متنفّر شده‌اند؟ فقط به خاطر این‌که موازی‌شان سازمانی راه انداخته‌ام قوی‌تر؟! خُب اگر عُرضه داشتند دُرُست کار می‌کردند تا ناچار به دور زدن نشوم. آن‌ها دیگر همان مقدار قبلی هم کار نمی‌کنند. زود می‌فهمند که در سازمان توقعی از آن‌ها نیست. همین‌که ساعت بزنند و صدایشان در نیاید و کارمند خوبی باشند کافی‌ست.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فاصله طبقاتی 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
درآمد بیشتر؛ چاق یا لاغر؟ + شنبه 97 آذر 10 - 5:0 صبح

مگر ربط دارند؟!
من نمی‌دانم
این‌ها می‌گویند
می‌گویند که در آمریکا این‌طور است
این هم نشانی‌اش

می‌گویند وابستگی دارد
درآمد کم
به چی؟!
به وزن زیاد
یعنی چه؟!
یعنی هر چه لاغرتر باشد درآمدش بیشتر است

اما
عجیب این‌که
این قانون فقط مختصّ زنان است
در آمریکا
نه مردها!

مگر قرار نبود عدالت جنسیّتی برقرار شود؟!
مگر این‌ها پیشتاز نبودند در جهان
ادعا نمی‌کردند
چطور شده که به این‌جا رسیده‌اند؟!

و جالب این‌که
همین آمار
یک چیز عجیب دیگر هم می‌گوید:
مردهای چاق درآمد بیشتری دارند!
آری
در آمریکا این‌طور است
زن‌ها با لاغری درآمدشان بالا می‌رود
و مردها با چاقی!

مؤسسه گالوپ این آمار را منتشر کرده است!

عجیب نیست
این‌ها زن‌ها را برای کار نمی‌خواهند
که اگر می‌خواستند
نباید تفاوت می‌کرد
نه حداقل چنین تفاوت معناداری!

اما آن‌چه پذیرفتنی‌ست
که نه چاقی
و نه لاغری
نباید در میزان حقوق انسان‌ها اثر داشته باشد
نه مرد بودن
و نه زن بودن
فقط انسانیّت
و توانایی انجام کار
عدالت این است
غیر از این است؟!

حضرت علی (ع): «لَمْ تَکُنْ بَیْعَتُکُمْ إِیَّایَ فَلْتَةً وَ لَیْسَ أَمْرِی وَ أَمْرُکُمْ وَاحِداً، إِنِّی أُرِیدُکُمْ لِلَّهِ وَ أَنْتُمْ تُرِیدُونَنِی لِأَنْفُسِکُمْ. أَیُّهَا النَّاسُ أَعِینُونِی عَلَى أَنْفُسِکُمْ، وَ ایْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ، حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ کَانَ کَارِهاً.» (نهج‌البلاغه، خ136)
بیعت شما (مردم) با من بى مطالعه و ناگهانى نبود، و وضع من و شما یکسان نیست، من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خویشتن، اى مردم! مرا براى اصلاح خودتان یارى دهید (تا بتوانم عیوب شما را بر طرف سازم) به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالمش مى ستانم و افسار ظالم را مى کشم تا او را به آبشخور حق وارد سازم هر چند از این کار ناخشنود باشد! (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
من؛ مسئول 2 + جمعه 97 آذر 9 - 5:0 صبح

ابوعطا
استثناء است دیگر. این‌بار شده. با شرط تو موافقت می‌کنند. تمام آن‌چه می‌خواهی را. بلکه هم بیشتر. بن‌بست اثر خود را گذاشته، فشارها افزایش یافته، آگاهی هم. می‌دانند که راه یکی‌ست، از اشرافی‌گری هم نمی‌گذرد. چاره ندارند. مجبورند از همین مسیر بروند. و تو هستی که در مسیرشان قرار گرفته‌ای، به هر دلیلی. با تمام شرایط تو کنار آمده‌اند، جبر زمانه گاهی وادار می‌سازد.

کاسه
روز نخست. پذیرفته‌ای. جزاء شرط حادث شده. نامرد نیستی که. تکلیف را هم می‌شناسی. حالا چه کنم؟! برنامه دارم؟! شناخت دارم؟! بله، قصد و اراده دارم، بر تغییر، بر اصلاح، بر رشد و پیشرفت دستگاهی که مسئول آن شده‌ام. ولی کجایش؟! از کجا درست می‌شود؟! کجایش دقیقاً خراب است؟! کارشناس این کار هستم؟! تخصص؟! تا به حال پشت فرمان هواپیما نشسته‌ای؟! چند هزار کلید پیش‌ روی توست؟!

ریسک
من ماجراجویم. نبود که انقلابی نمی‌شد. اهل خطر کردن. من قصد و اراده دارم، مگر همین کافی نیست؟! برای مدیریت سازمان چیزی بیش از این لازم است؟! می‌خواهم مبارزه کنم. می‌خواهم اصلاح کنم. مشکلات را رفع نمایم، تا مستضعفین را به حق و حقوق خود برسانم. برای جهاد چیزی جز جهادگری لازم است؟!

آشوب
برای درست کردن باید خراب کرد. من مسئول سازمانی شده‌ام که می‌دانم خراب است. همه‌مان می‌دانیم. اگر سالم بود که بهره‌وری‌اش چنین نبود. آن‌همه بودجه در حلقوم بروکراتیک آن ریخته می‌شود، هر سال، نتیجه چیست؟! گزارش‌های رنگی ولی غیرواقعی! اتفاقی که قرار بوده بیافتد نیافتاده و آن‌چه اتفاق افتاده، قرار نبوده! پایین را بالا می‌برم و بالا را پایین، جاها را که عوض کنی، ساختار عوض می‌شود؟! تنها نظم بر هم می‌ریزد و همان اندکی هم که بود متوقف می‌شود. زیاد دوام نمی‌آورم و کنارم می‌گذارند، هیچ کس بی‌نظمی را بر نمی‌تابد.

ندامت
آری، من انقلابی هستم، ولی تجارب دیگران را یاد گرفته‌ام. می‌دانم نظم یک سیستم را که بر هم بزنی، مثل انگشت کردن در پریز برق است، اولین نفری که پرت می‌شود خودت هستی! قطعات یک دستگاه اداری با نظم در کنار هم چیده شده، حتی اگر محصولی که من می‌خواهم خروجی نمی‌دهد، در کنار هم سال‌هاست که کار می‌کند. چرخ‌دنده‌هایش جا افتاده و نرم شده‌اند. جابه‌جا شوند، از کار می‌افتند.

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فاصله طبقاتی 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مرز ِ روشن + پنج شنبه 97 آذر 8 - 5:0 صبح

عصبانی‌ست
از قیافه‌اش می‌توان فهمید
کودکان اصالتاً رو هستند
فوری در حرکاتشان پیدا می‌شود
هر چه در ذهن‌شان بگذرد

- چی شده پسرم؟! از چی ناراحتی؟!

تازه از مدرسه آمده
هر روز با خوشحالی می‌آمد
با نشاط
شاد
زود لباسش را عوض می‌کرد تا به شام برسد
اما امروز...

«جلوییم داشت یه ریز حرف می‌زد
ولی من باهاش حرف نمی‌زدم
فقط دستمو گذاشته بودم زیر چونه‌م و گوش می‌کردم
بعد
مبصر کلاس اسممو نوشت
آخر زنگ هم معلّم گفت هر کسی اسمش نوشته شده
درس چهار و پنج رو تا چهارشنبه بنویسه و بیاره»

می‌توانستم
بله
مانند بسیاری از مادرها که بی‌دلیل از فرزندشان حمایت می‌کنند
حق را به او بدهم
مبصر را مقصّر
قول بدهم که به معلّم توضیح خواهم داد
فردا هم با معلّم چانه بزنم
حتماً قبول خواهد کرد
خیلی از مادرها این روش را در پیش می‌گیرند
دیده‌ام که می‌گویم
بارها و بارها

ولی من نه
من می‌خواهم فرزندم مستقل باشد
بتواند بر مشکلاتش پیروز شود
و در زندگی خردسالی‌اش
چیزهای مهمی یاد بگیرد
آن‌چه در بزرگسالی نیاز دارد
او هم‌اکنون نیاز به آموزش دارد
پس دست به کار شدم:

- ببین پسرم! خودت رو بذار جای مبصر
از نگاه اون نگاه کن
دو نفر
یکی حرف می‌زند و دیگری گوش می‌کند
تو به او نگاه می‌کردی؟
«آره، ولی به حرفاش اهمیت نمی‌دادم»
- این را که مبصر نمی‌فهمد
او نگاه تو را می‌بیند
او تو را شریک جرم تصوّر می‌کند

این وظیفه توست
همیشه
یادت نباید برود
باید «مرز خودت با دشمن» را مشخص کنی
روشن باشد
و گرنه دشمن می‌شوی
وقتی فاصله واضحی با دشمن نداری
وقتی نگاه می‌کنی
وقتی سکوت می‌کنی
تو هم از اویی
حتی اگر نخواهی
حتی اگر در قلب
در دلت
چیز دیگری در جریان باشد!

این وظیفه همه ماست
و بیشتر از ما
وظیفه مسئولین
وظیفه نخبگان
خواصّ جامعه
یاد فتنه‌های سال‌های اخیر که می‌افتم
یاد اشتباهات بعضی از بزرگان
بزرگان خودمان
آدم‌های خوب
قطعاً این‌ها با فتنه‌گران نبودند
با دشمنان نبودند
شک ندارم که دوست نداشته و ندارند نظام اسلامی آسیب ببیند

ولی
با رفتارشان
با سکوت‌هایشان
با ملاقات‌هایشان
فضا را مشوّه کردند
زشت و تاریک و غبارآلود
فرصت دادند به دشمن
راه باز کردند
سبیل برای کفّار

متأسفانه
این بزرگان
این مطلب را در کودکی یاد نگرفته‌اند
این‌که
مرز خود را با دشمن
همیشه واضح و روشن نگه دارند!

قال أمیرالمؤمنین (ع): «فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإِبْلِیسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِیلَ وَ جَهْدَهُ الْجَهِیدَ -وَ کَانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا یُدْرَى أَ مِنْ سِنِی الدُّنْیَا أَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ- عَنْ کِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ؛ فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِیسَ یَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِیَتِهِ، کَلَّا مَا کَانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِیُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بِأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً، إِنَّ حُکْمَهُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ، وَ مَا بَیْنَ اللَّهِ وَ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِی إِبَاحَةِ حِمًى حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِینَ» (نهج‌البلاغه، خ192)
از کارى که خداوند با ابلیس کرد عبرت بگیرید، زیرا اعمال طولانى و کوششهاى بسیارش را بر باد داد در حالى که خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود، سالهایى که معلوم نیست از سالهاى دنیا بود یا آخرت (آرى) همه آنها را به سبب ساعتى تکبّر نابود ساخت. چگونه ممکن است کسى بعد از ابلیس همان نافرمانى او را انجام دهد ولى در برابر (خشم) خدا سالم بماند؟ نه، هرگز چنین نخواهد بود هیچ گاه خدا انسانى را با داشتن صفتى وارد بهشت نمى کند که بر اثر همان صفت فرشته اى را از بهشت بیرون کرده است. حکم او درباره اهل آسمان و زمین یکسان است و خدا با هیچ یک از خلق خود دوستى خاصى ندارد تا به سبب آن چیزى را که بر همه جهانیان تحریم کرده است بر وى مباح سازد. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
من؛ مسئول 1 + چهارشنبه 97 آذر 7 - 5:0 صبح

آماده بودن برای جنگ مهم است. انسانی که برای امتحان به دنیا آمده، همیشه در حال جهاد است؛ روزی جهاد با دشمن و روزی جهاد با نفس. مبارز وقتی مسئولیتی هم ندارد، مبارزه را نباید از یاد ببرد. همیشه باید آماده باشد. این نوشته چنین منظوری دارد. نوعی آمادگی ذهنی را فراهم نماید، تا وقتی مسئولیتی در مبارزه فراهم شد، بی‌درنگ اقدام کرده و تعلّل نکند. انسان انقلابی نمی‌تواند بی‌خیال باشد، او دائم دغدغه جامعه اسلامی را دارد.

خواب
چشم‌هایت تازه گرم شده است. خواب به سراغت آمده. پس از روزی پرکار. اگر چه شغل مهمّی نداری، اما کار مهمی داری؛ به بهترین وجه انجام دادن کار! انسانی که اهلیّت داشته باشد، هر کاری را، حتی ساده‌ترین، تلاشش این‌که به درست‌ترین صورت انجامش دهد. این مهم‌ترین کار اوست. خسته است. آمده که بخوابد.

مزاحم
تلفن زنگ می‌زند، در همان لحظات اول. گوشی را با بی‌حوصلگی بر می‌دارد. انتظار خبر مهمی را ندارد. معمولاً تبلیغات است؛ چهار شماره آخر این سیم‌کارت مثل شماره شماست، می‌خواهید بخرید؟! دستگاه هشدار نشت گاز نمی‌خواهید؟! کپسول آتش‌نشانی برای خودروی خودتان؟! بیمه شما رو به اتمام است، نمی‌آیید بیمه کنید؟!

صاعقه
اما هیچکدام نیست، از این‌ها. یک فرد مهم پشت خط است. فردی مهم‌تر از از هر مهمّی. مهم‌ترینی که تصوّرش برایت ممکن است: «شما از این لحظه مسئولی!». برای همین تماس گرفته. شما را پیدا کرده، شایسته برای خدمت به نظام اسلامی؛ انقلاب. کار مهمی که بر دوش تو نهاده. کاری که اکنون «تو» باید انجامش دهی. آیا آماده‌ای؟!

عشق
دوست داریم، همه‌مان. همه ما عاشق مسئولیت هستیم. همه دوست داریم منصبی مهم در نظام اسلامی بر عهده داشته باشیم. آن‌هایی‌مان که دنیاپرستیم، برای جاه‌طلبی، تا ارضا شود، تمام نیازهای غیراساسی‌مان. و آن‌هایی از ما که خداپرستیم، برای خدمت، تا بیشتر به اسلام عزیز خدمت نماییم، به قاطبه مسلمانان، به جامعه اسلامی که خدا را عبادت کرده باشیم، تا در نظر او بیشتر جلوه کنیم، تا خدا از ما راضی‌تر شود.

ناممکن
اما می‌دانی نمی‌شود. تو آگاهی. نظام اداری کشور را. ساختاری که با آن مواجهی. پیچیدگی‌های غربی آن را. قوانینی که از اعصار گذشته باقی‌مانده، فرهنگی که اجازه کار به تو نمی‌دهد. فتیله‌پیچ تحویل بوروکراسی بی‌محصول. راندمان و بهره‌وری ندارد. می‌دانی نمی‌شود. نمی‌توانی یعنی. کاری که تو در نظر داری، با این سیستم نمی‏شود.

شرط
نه این‌که نشود، سخت است. تصمیمات تو پشتیبان می‌خواهد. انقلابی که بخواهی عمل کنی، بخشی از سازمان روبه‌روی توست، همان بخش قدرتمند آن. آن‌هایی که در مناصب قدرت و ثروت نشسته‌اند. تضمین می‌خواهی و از همین رو شرط می‌گذاری. شرطی که معمولاً نمی‌شود. قبول نمی‌کنند. اما می‌گویی. آن‌چه برای تحوّل سازمان نیاز داری.

[ادامه دارد...]

 

 


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فاصله طبقاتی 16 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   56   57   58   59   60   >>   >

یکشنبه 103 آذر 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X