سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

آن که حساب نفس خود کرد سود برد ، و آن که از آن غافل ماند زیان دید ، و هر که ترسید ایمن شد و هر که پند گرفت بینا گردید . و آن که بینا شد فهمید و آن که فهمید دانش ورزید . [نهج البلاغه]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
تندروی + شنبه 97 مهر 7 - 2:36 عصر

بزرگ که می‌شوند
مستقل‌تر
باید هم باشند
تنها بروند و بیایند
مسیر مدرسه را
اما نه بدون آموزش
نکاتی را یادشان دادم:

از راه‌های خلوت نروید
مسیر همیشگی
شلوغی امنیت است

اگر دوست‌تان گفت از این ور
یا تا فلان مغازه
هرگز
دوست مدرسه‌ای مال ِ مدرسه است
مال ِ خیابان نیست

داخل گوشی موبایل
یا تبلت دیگران
هرگز نگاه نکنید
بچه‌های مدرسه
در مدرسه اجازه ندارند بیاورند
بیرون شاید
چیزهایی هست که اگر ببینید به شما آسیب می‌زند
روح و روان‌تان
زیاد هم شده
خود را از خطر گوشی‌های هوشمند حفظ کنید



حرف کسی را گوش نکنید
مثلاً بگوید پدرتان مرا فرستاده
گفته بیایم دنبال شما
یا هر شخص دیگری
کودکان را معمولاً به این روش می‌دزدند

اگر به شما تنه زدند
زیاد به شما نزدیک شدند
کسی به شما دست زد
سریع فاصله بگیرید
بعضی آدم‌ها بیمارند
انسان سالم به حریم شما نزدیک نمی‌شود
سادیسم یا مالیخولیا یا مازوخیسم یا پدوفیلی

اگر چه معنی این واژگان را نمی‌فهمند
اما با دقت
گوش می‌کنند و می‌پذیرند

در خیابان ندوید
آرام عبور کنید
تا راننده خود را با شما هماهنگ کند
دویدن فرصت را از او می‌گیرد
سبب تصادف می‌شوید

و از همه مهم‌تر
تند راه بروید
در مسیر
انسانی که مقصد دارد تند راه می‌رود
آهسته نروید
شل و وارفته
این یک علامت است
یک نشانه
یک فرصت است
آسیب‌پذیری را ساده‌تر می‌کند
آن‌هایی که آرام راه می‌روند بیشتر مورد طمع هستند
کسی با تندروها کاری ندارد!

قال الأمیر (ع): «وَکانَ اَهْلُ ذلِکَ الزَّمانِ ذِئاباً ... وَ اَوْساطُهُ اُکّالاً، وَ فُقَراؤُهُ اَمْواتاً، وَ غارَ الصِّدْقُ، وَ فاضَ الْکَذِبُ، وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسانِ، وَ تَشاجَرَ النّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَ صارَ الْفُسُوقُ نَسَباً، وَالْعَفافُ عَجَباً» (نهج‌البلاغه، خ107)
مردم (توانمند) آن روزگار همچون گرگ، و میانه حالشان طعمه، و نیازمندانشان مرده خواهند بود، راستى ناپدید شود، و دروغ فراوان گردد، مردم به زبان اظهار دوستى، و به دل دشمنى کنند، فسق عامل نسبت، و عفّت باعث شگفتى شود. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - آموزش 28 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ذوق ِ مدرسه + یکشنبه 97 مهر 1 - 3:33 عصر

ذوق دارند
کتاب ِ نو
لباس ِ نو
روزهای فراموش‌شده
جز خاطره باقی نمانده
سختی‌ها از یاد رفته
زیبایی‌ها در یاد مانده
این است وضع و حال کودکان
اول ِ هر مهر

قال الأمیر (ع): «حُمِّلَ کُلُّ امْرِىء مِنْکُمْ مَجْهُودَهُ، وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ» (نهج‌البلاغه،خ149)
به هر یک از شما به اندازه قدرتش تکلیف شده، و به نادانان تخفیف داده شده است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - مدرسه 36 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نهی از منکر آشکار + پنج شنبه 97 شهریور 29 - 7:12 عصر

«أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَر» (امام حسین ع)
همانا من از روى سبکسرى و گردنکشى، و نیز براى ایجاد فساد و ستمگرى دست به این قیام نزدم، بلکه براى اصلاح اوضاع امّت جدّم قیام کردم، و مى‏ خواهم «امر به‏ معروف‏» و «نهى از منکر» کنم.

روزی که استخدام می‌شود
کارگر
یا کارمند
سی هزار تومان مثلاً
پیشنهاد کارفرما
حساب می‌کند:
روزی دو نان می‌شود
با کمی پنیر
با خانواده می‌خورم

می‌پذیرد
چرا؟!
زیرا می‌تواند با این کار زندگی کند

اما چند ماه بعد
اتفاقی می‌افتد
دیگر نمی‌شود
نمی‌تواند یعنی
حالا نان گران می‌شود
پنیر گران می‌شود
گوشت گران می‌شود
نه...
صبر کن
انگار نه نان گران شده و نه پنیر
بله
این پول من است که ارزان شده
نسبت به تمام کالاهای موجود در بازار!

قرار را عوض کرده‌اند
قرار بود با این پول بشود دو تا نان خرید
اما
تعادل را بر هم زده‌اند
اسکناسی که قرار بود معادل دو نان باشد
دیگر نیست
اما
حقوقی که این کارگر توافق کرده بود چه؟!
تغییری که نکرده
قرار بود ماهی قدّ دو نان و اندکی پنیر حقوق بگیرد
حالا یک نان شده بدون پنیر
این ظلم نیست
این‌که بدون موافقت یک طرف قرارداد قرار را عوض کرده‌اند؟!

قطعاً هست
این منکر است
این جنایت ِ بانک است
این دزدی
کار ِ هر شب و روز بانک مرکزی‌ست
همه بانک‌ها
که البته با مجوّز بانک مرکزی
با درصدی که کارشناسان ظالم این بانک تعیین می‌کنند
پول خلق می‌کنند
آشکار
مطلبی که این‌جا بیان کردم



بچه‌های من
عزیزان دلم
امروز رفتیم
دیروز هم
دیدید ماجرای قیام امام حسین ع را
دسته‌های عزاداری را
بچه‌های من
شنیدید که امام حسین ع برای نهی از منکر قیام کرد
تا جلوی منکر را بگیرد
که شهید شد
برای همین هدف
چه منکری بزرگ‌تر از این دزدی آشکار
آن‌هایی که از یک ملّت دزدی می‌کنند؟!

بچه‌های من
این‌ها دزد هستند
این‌هایی که بانک ساخته‌اند
اصلاً بانک یعنی دزدی
یک دزدی آشکار
یک منکر آشکار
اصلاً بانک کارش همین خلق پول است
بانک‌هایی که با نظریه نئوکلاسیک کار می‌کنند
پول را کالا می‌دانند
ربا می‌خورند
رباخوارند

بچه‌های من
اگر یک روز خواستید قیام کنید
برای نهی از منکر
همانند جدّتان حسین ع
علیه بانک قیام کنید
علیه این بانکی که رسماً در روز روشن
جلوی چشم همه
ثروت مردم را می‌دزدد
پولی را که وعده داده هر صد ریالش
معادل یک گرم طلای خالص باشد
چیزی که در قانون پولی و اعتباری تصریح شده
همین الآن هم هست
تخلّف کرده
ثابت نگه نداشته
مال ِ مردم را به باطل خورده
علیه این چنین بانکی قیام کنید

بچه‌های من
اگر مثل من ترسو نبودید
اگر جرأت قیام علیه ظلم را داشتید
بانک مهم‌ترین منکر در کشور ماست
تا بانک را بر ندارید عدالت اسلام در این کشور جاری نمی‌شود!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ساعت ِ ساخت ِ خانه + یکشنبه 97 شهریور 25 - 5:0 صبح

شکست
اتفاقی بود
اشتباه است دیگر
کاری که نمی‌شود کرد
پیش می‌آید

البته قاصر بود
گفته بودم صندلی بگذار
نخواست
خواست با کمک قدّ خودش سرجایش بگذارد
این شد که افتاد

مریم برای والیبال
توپ‌بازی با دیوار
ساعت را اجازه گرفت و از جای خود برداشت
بازی‌اش که تمام شد
خواست بگذارد
سُر خورد و افتاد و شکست
حالا سؤال این بود:
کی برویم و ساعت دیواری بخریم؟!

فکری به ذهنم رسید
مقداری فوم ماکت‌سازی از اتاق آوردم
و ابزارهای مورد نیاز را:
«بچه‌ها موتور ساعت که هنوز کار می‌کند!»



قاب ساعت شکسته بود
قاب را خودمان ساختیم
دو سه ساعتی طول کشید
ولی...

دیوانه‌کننده بود
خوشحالی بچه‌ها
لذّتی که بردند
وقتی محصول کار را دیدند
ذوق زیادی کردند
و تعریف زیادتری
از زیبایی آن
دوستش داشتند!

اما یک درس مهم هم داشت
یک تجربه مهم‌تر؛
ما ساعت دیواری خودمان را ساختیم
تصویری که هر روز مقابل چشم‌مان است
و دلگرم‌مان می‌سازد
به چی؟!
به این‌که «ما می‌توانیم»!

قال الأمیر (ع): «سُبْحانَکَ خالِقاً وَ مَعْبُوداً، بِحُسْنِ بَلائِکَ عِنْدَ خَلْقِکَ خَلَقْتَ داراً وَ جَعَلْتَ فیها مَأْدُبَةً: مَشْرَباً وَ مَطْعَماً، وَ اَزْواجاً وَ خَدَماً، وَ قُصُوراً وَ اَنْهاراً، وَ زُروعاً وَ ثِماراً; ثُمَّ اَرْسَلْتَ داعِیاً یَدْعُو اِلَیْها. فَلاَ الدّاعِىَ اَجابُوا، وَلا فیما رَغَّبْتَ اِلَیْهِ رَغِبُوا، وَلا اِلى ما شَوَّقْتَ اِلَیْهِ اشْتاقُوا. اَقْبَلُوا عَلى جیفَة قَدِ افْتَضَحُوا بِاَکْلِها، وَاصْطَلَحُوا عَلى حُبِّها، وَ مَنْ عَشِقَ شَیْئاً اَعْشى بَصَرَهُ، وَ اَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ یَنْظُرُ بِعَیْن غَیْرِ صَحیحَة، وَ یَسْمَعُ بِاُذُن غَیْرِ سَمیعَة، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقْلَهُ، وَ اَماتَتِ الدُّنْیا قَلْبَهُ، وَ وَلَّهَتْ عَلَیْها نَفْسَهُ، فَهُوَ عَبْدٌ لَها وَ لِمَنْ فى یَدِهِ شَىْءٌ مِنْها. حَیْثُما زالَتْ زالَ اِلَیْها، وَ حَیْثُما اَقْبَلَتْ اَقْبَلَ عَلَیْها.» (نهج‌البلاغه،خ109)
منزّه آفریدگار و معبودى هستى، به نیکویى ِ نعمتت بر بندگان است که سرایى (چون آخرت) به وجودآورده اى، ... سپس دعوت کننده اى را فرستادى تا مردم را به آن دعوت کند. ولى نه دعوت کننده را پاسخ گفتند، و نه در آنچه ترغیب کردى رغبت نمودند، ... به سوى مُردارى رو کردند که با خوردنش رسوا شدند، و بر عشق به آن سازش نمودند، و هر که عاشق چیزى شود چشمش را کور، و دلش را بیمار مى کند، ... از این رو او برده دنیاست و بنده کسى که اندکى از دنیا در اختیار دارد. دنیا به هر طرف بگردد او هم مى گردد، و به هر سوى روى کُند او هم روى مى آورد. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 - هنر 24 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
دزدان قانونی + جمعه 97 شهریور 23 - 5:0 صبح

قبلاً گفته بودم
درباره کلاه گشادی که سر ما گذاشتند
بانک‌دارها

اصلاً مگر دزدی از این آشکارتر هم می‌شود؟!
با خَلق پول
با ربا
این دیگر چه مصیبتی‌ست که گریبان ما را گرفته؟!

اول انقلاب بود
خُب نمی‌دانستیم
متوجه نبودند انقلابیون
بانک را نمی‌شناختند
ساختار درونی آن را
و کارکرد بیرونی‌اش

...
[دانلود فیلم]

امروز اما
اکنون که آشکار شده
سکوت چرا؟!
مگر می‌شود؟!
مگر داریم؟!
مگر علما و فضلای ما...

درس خارج فقه آیةالله نوری همدانی
درس بیع
بحث بانک طرح می‌شود
نوارش را گوش می‌کردم
خدا خیرشان بدهد
چقدر صریح موضع گرفته‌اند
و روشن
این‌که معاملات امروزی بانک‌ها ربا و حرام است!

چندی پیش
با یکی از دوستان طلبه
حضوری خدمت ایشان رسیدیم
بحث اقتصاد و بانک
درد است
این‌که یک مرجع شیعه
در حوزه علمیه قم
این‌طور بفرماید
آن‌چه خودم از زبان ایشان شنیدم را می‌نویسم:
«صدای ما که به جایی نرسیده است، بلکه شما بتوانید کاری بکنید!»
یک جلد از کتاب‌شان را هم هدیه‌مان کردند
آن‌چه درباره ربا نوشته‌اند

دست‌های سرمایه‌داران رباخوار مگر چقدر قدرتمند است
که نظرات صریح مراجع را نمی‌گذارد به تحقق برسد
بله
ساختمان‌های مرتفع
و پول‌های کثیف
و ملیّت کانادایی
و ...
این‌ها اقتصاد ما را فاسد کرده است
پول نجس و حرامی که در جامعه‌مان گردش دارد!

در مجلس خبرگان قانون اساسی
استاد حسینی (ره)
خاطره‌ای نقل می‌کنند
درباره «قانون بانک‌داری بدون ربا»
با دکتر عضدی
شنیدنی‌ست:

...
[دانلود فیلم]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: روحانیت 20 - اقتصاد 141 - آقامنیر 117 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
فقیه ِ صدر ِ اعظم + چهارشنبه 97 شهریور 21 - 5:0 صبح

علم فقه مسلمانان
حاوی است
مر جمیع حقوق منزلیّه
و حقوق بلدیّه
و حقوق دُولیّه را

پس می‌باید شخصی که متوغّل در علم فقه شود
لائق آن باشد
که صدراعظم ملکی شود
یا سفیرکبیر دولتی گردد

و حال آن‌که
ما
فقهای خود را می‌بینیم
بعد از تعلیم این علم
از اداره خانه خود عاجز هستند
بلکه بعضی‌ها
بلاهت را
فخر خود می‌شمارند!

و علم اصول
عبارت است از فلسفه شریعت
یعنی
Philosophy of law

که در آن علم
حقیقت
صحت
و فساد
و منفعت
و مضرّت
و علل تشریع احکام
بیان می‌شود

و البته یک شخص که این علم را بخواند
می‌بایست
که قادر شود بر وضع قوانین
و اجرای مدنیّت
در عالم

و حال آن‌که می‌بینیم
که خوانندگان این علم
در مسلمانان
محروم هستند از دانستن فوائد قوانین
و قواعد مدنیّت
و اصلاح عالم

چون حال این علما معلوم شد
می‌توانیم بگوییم
که علمای ما در این زمان
مانند فتیله بسیار باریکی هستند
که بر سر او یک شعله بسیار خردی بوده باشد
که
نه اطراف خود را روشنی می‌دهد
و نه دیگران را
نور می‌بخشد

عالِم حقیقتاً نور است
اگر عالم باشد

پس اگر عالم عالم است
می‌بایست که بر همه عالَم نور بپاشد
و اگر
بر همه عالم نور او نرسد
اقلاً می‌باید
که قطر خود را
و یا
شهر خود را
و یا
قریه خود را
و یا
خانه خود را
منوّر سازد

و این چه عالمی است که خانه خود را هم منوّر نمی‌کند؟

منبع: جمال‌الدین حسینی، مسائلی درباره تعلیم و تربیت، نگارش یافته در 130 سال پیش

سؤال این بوده
در ذهن من
چطور شده که دویست سال پیش
تمام قلمرو اسلام زیر چکمه کفّار اروپایی رفته
اسلامی که دعوی جهانی داشته
و قدرت جهانی
و قلمرو جهانی
و مقبولیت عامّه
و شجاعت و ایثار مؤمنانه
و فقه عمیق و مدقّانه
پاسخ را در کلام قدما جستجو می‌کردم
که به این کلام سید رسیدم
و متوجه شباهت عجیب آن با عصر خویش گشتم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: روحانیت 20 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
ایده باران + دوشنبه 97 شهریور 19 - 5:0 صبح

«بابا یه اختراع کردم»
زیاد به ذهنش می‌رسد
مثل کودکی خودم
تا توضیحش تمام می‌شود
پاسخم همیشه این است:
«این‌طوری متوجه نمی‌شم، روی کاغذ بکش، نشونم بده تا بفهمم»

تعمّد داشتم
تا یاد بگیرد
این‌که به کتابت درآورد
از ذهنش بیرون

و یاد گرفت
مدتی‌ست گرفته
کمدش را که نگاه کنی
پر شده از اختراعاتی که ثبت کرده



البته که فعلاً کودکانه‌اند
اما
ارزش دارند
این‌که یاد می‌گیرد روی کاغذ بیاورد
طراحی کند
و یافته‌هایش را
در ذهن خود رها نسازد
تا یادش نرود و باقی بماند
تا بتواند به دیگران نشان دهد
به تفاهم برساند

همه ما آدم‌ها
اگر به گذشته‌مان با تعمّق بیاندیشیم
یافته‌هایی داشته‌ایم
برای زندگی بهتر
بیشترشان فراموش شده
از خاطرمان رفته
هر چه که بزرگ‌تر شده‌ایم
یافته‌هایی که به قید کشیده نشده‌اند
روی کاغذ نیامده‌اند
و حرف‌هایی
که نمی‌توانیم بیان کنیم
به دیگران بفهمانیم
چون نتوانسته‌ایم روی کاغذ ثبت کنیم!

قال الصادق (ع): «القَلبُ یَتَّکِلُ علَى الکِتابَةِ» (کافی، ج8، ص52)
امام صادق (ع) فرمودند: دل به نوشتن آرام می‌گیرد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
سرعت ِ بد + شنبه 97 شهریور 17 - 6:47 عصر

تولید خانگی تغییر کرده
تحوّل یافته
قبل‌تر همه کارها
اکنون همه از بیرون
سبزی دیگر پاک کردن نمی‌خواهد
خُرد کردن هم
پیاز سرخ کرده بیرون هست
سیب‌زمینی خلالی
فلافل نیم‌پز شده
کتلت نیم‌آماده

شرکت‌ها دنبال درآمد
بازار می‌سازند
و خانه‌دارها
البته که تا بتوانند درصدد تسهیل

قبل‌تر هر چه تلاش می‌کردیم
بارها و بارها
هرگز موفق نشدیم
خامه‌مان سفت و محکم نمی‌شد
برای شیرینی



ناگهان دیدیم قنادی محل تابلو زده
خامه قنادی برای فروش
یک کیلو خریدیم
سفت و محکم و آماده
مریم به سادگی شیرینی تر درست کرد در خانه

روستا که بود
کله سحر می‌رفت از کوه سبزی جمع می‌کرد
گاهی هم در زمین خود می‌کاشت
پاک می‌کرد و می‌شست و خُرد
تا بلکه به ظهر نرسیده ناهار را بار بگذارد

شهری سبزی را می‌خَرید
پاک می‌کرد و می‌شست و خُرد
دو سه ساعته ناهار آماده

اما امروز...
خانه‌دارها این‌طور است که بی‌کار می‌شوند
کار ِ خانه کم می‌شود
سبزی که خُرد شده
حتی سرخ‌کرده
پیاز هم
اصلاً غذای آماده
نیم‌پز و تندپز
زمان تهیه غذا به دقیقه رسیده
اتفاقی که زندگی را متحوّل کرده
سبک زندگی را

اگر چه این تحوّل ابتدا به نظر خوب می‌رسد
ولی آثار خوبی بر آن مترتّب نیست
آثاری که می‌توانیم در جامعه خود مشاهده کنیم
به روابط درون خانواده‌ها که نگاه کنیم
اگر اهل دقّت باشیم
سرعت همیشه خوب نیست!

قال الامیر (ع): «اَما وَ الَّذى نَفسى بِیَدِهِ لَیَظهَرَنَّ هؤُلاءِ القَوْمُ عَلَیکُم، لَیسَ لاِنَّهُم اَوْلى بِالْحَقِّ مِنکُمْ، وَلکِن لاِسراعِهِم اِلى باطِلِ صاحِبِهِم وَ اِبطائِکُم عَن حَقِّى» (نهج‌البلاغه، خ97)
بدانید به خدایى که جانم در دست قدرت اوست که ارتش معاویه بر شما پیروز خواهند شد، نه به خاطر اینکه از شما به حق شایسته ترند، بلکه بدان خاطر که آنان در حرکت به سوى باطل ِ زمامدارشان شتابانند! (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - خانواده 57 - آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مِن حیثُ لایحتسب + سه شنبه 97 شهریور 13 - 3:15 عصر

صدای موتور پستچی را می‌شناسم
همیشه هم سر ظهر
ولی امروز
من که منتظر بسته‌ای نبودم

وقتی موتور ایستاد
کنار پنجره آشپزخانه
حس کردم الآن زنگ خواهد زد
ولی امروز
هیچکدام که منتظر بسته‌ای نبودیم

رفتم
پیش‌قدم در سلام شدم
تا در را باز کردم
هم را می‌شناسیم
مهربان است
احوال‌پرسی و گوشی موبایلش را جلو آورد
همان کار حُمقا را تکرار کردم
با انگشت
روی صفحه گوشی موبایلش امضا
مثل همیشه کج و کوله
مسخره درآمد
ولی خب به خیالشان
امضای دیجیتال است دیگر
کاری که قبلاً هم درباره‌اش این‌جا نوشته بودم

بسته را داد
خداحافظ
آمدم داخل
حیران
من و بچه‌ها که منتظر بسته‌ای نبودیم
آن هم با چنین فرستنده‌ای:
دفتر مقام معظّم رهبری

به نام گیرنده نگاه کردم
این را که دیگر اصلاً انتظار نداشتم
بر حیرتم افزود
آن‌چه دیدم



مریم گریه‌اش گرفت
تا باز کرد
سجاده و مهر و تسبیح را که دید
پرسیدم
و خلاصه جواب داد:
«معلّم گفت به دیدار رهبری می‌رود، هر که می‌خواهد نامه بنویسد»

مریم در کلاس نامه نوشته بود
در سال تحصیلی گذشته
من هم خبر نداشتم
تحویل ِ معلّم
و امروز...

مریم خوشحال شد
به حدّی که گریه‌اش گرفت
و من...

با خود اندیشیدم
وقتی نامه‌ای از بزرگی به دستمان می‌رسد
خوشحال می‌شویم
طبیعی هم هست
پس من چرا غفلت می‌کنم
چند بار تا به حال نامه مهم‌ترین موجود عالم را خوانده‌ام؟!
با دقّت
با تدبّر
نامه‌ای که برای من فرستاده است
برای همه ما
برای بشریّت
بله قرآن را می‌گویم

چرا از داشتن قرآن شادی نمی‌کنم
و از خوشحالی اشک نمی‌ریزم
بد به حالم که از ذوق نمی‌میرم
وقتی الله (جل جلاله و عظم شأنه) مرا خطاب قرار می‌دهد:

«یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم» (بقره:21)
«یا ایها الناس کلوا مما فی الارض حلالا طیبا» (بقره:168)
«یا معشر الجن و الانس ألم یأتکم رسل منکم» (انعام:130)
و بسیاری دیگر...

امام صادق (ع) متوجه این مطلب بوده که فرموده است:
«لذة ما فی النداء ازال تعب العباده والعنا» (مجمع‌البیان، ج2، ص5)
لذتی که در ندای الهی است، خستگی و رنج عبادت را برطرف می‌کند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
و اما کانون + شنبه 97 شهریور 10 - 5:42 عصر

یک سوال
به نظرشما
کانون پرورش فکری کودک ونوجوان
چطور میتونه موفق تر عمل کنه
...
به عنوان یک والد انتظاراتتون از چنین مرکزی چی میتونه باشه؟


و اما کانون

اگر هدف پرورش فکر است
که هست
برای هر سنی متفاوت
نمی‌شود که یکسان
گروه‌های سنی پنجگانه
حداقل پنج مرحله
هر کدام شیوه خودش را می‌خواهد
متناسب با نیاز
نیازها مگر یکسان‌اند
تا روش‌ها یکسان

گروه الف که هنوز سواد نیاموخته
مدرسه نرفته
کودک محسوب شود
پیش از آن هم هست
به این ترتیب شاید:
نوزاد
کودک
نوآموز
نوجوان
جوان

نوزاد را منزل بر عهده گرفته
بدو تولّد تا دو سال
مدتی که شیر می‌خورد
البته نه شیر گاو
حتی اگر همراه با غذای کمکی
بعد از شش‌ماه
خانواده مسئول است
نیازها را تأمین
مادر پرورش می‌دهد
این خارج از برنامه کانون

از دوسالگی اگر به مهد برود
برنامه، عمومی می‌شود
نیازها ارتقا یافته
از «تأمین»
به «امنیت»

این را دیگر کودک بنامیم
تا کنون غذایش تأمین بوده
اکنون حس متفاوتی پیدا کرده
مالکیت در او قوّت گرفته
و مالکیت
یعنی نیاز به امنیّت
انسان چرا دنبال ملکیّت است
مال ِ خود کردن
از کودکی
چون «می‌ترسد»
از نداشتن؟
نه
از تأمین نشدن

در نوزادی
ترس از نداشتن نیست
فهمی از آن نیست
بخواهد هست
در لحظه
وقتی هشیاری افزایش می‌یابد
آینده‌نگری پیش می‌آید:
اگر چه الآن هست، ولی یکساعت بعد چه؟
نگرانی حادث می‌شود
و ملکیّت
مالکیّت
داشتن
مال ِ خود کردن
اسم گذاشتن روی اشیا
بشقاب ِ من
به خود متّصف کردن
برای آینده معنا پیدا می‌کند:
کودکم تو که الآن بازی نمی‌کنی،‌ چرا اسباب‌بازی‌ات را به دوستت نمی‌دهی؟
نمی‌دهد!
زیرا برای یکساعت و دوساعت بعدش می‌خواهد
او
امنیّت می‌خواهد
نیاز تغییر کرده
برنامه کانون هم
برای این گروه سنی

کودک نیاز به امنیت غذایی دارد
سیر هم که بشود
پرتقال بعدی را قایم می‌کند
مخفی
برای فردا
می‌خواهد مطمئن شود که فردا «تأمین» خواهد شد
اگر برای نوزاد «اکنون» مهم است
برای کودک «آینده نزدیک»
این طبیعت این سن است

روح او نیاز به امنیّت دارد
جسم او نیاز به امنیّت دارد
ذهن او نیاز به امنیّت دارد

او نیاز به اعتبار اجتماعی دارد
مقبولیّت
پذیرش از طرف دیگران
به همین خاطر است که مثل آن‌ها رفتار می‌کند
تا دوستش داشته باشند
تقلید می‌کند
شیرین‌زبانی
ادا
اگر بخندند
خنده اطرافیان نشانه پذیرش است
تأییدی برای پذیرفته شده
اعتبار اجتماعی
برای چه؟
تا فردا غذا داشته باشد
تا فردا خانه داشته باشد
جای خواب
نیاز جسمش
اسباب‌بازی و وسایل تفریح
هر آن‌چه که می‌خواهد

قدرت بر حل مسأله
نیازی ذهنی
این‌که بتواند مشکلاتش را حل کند
مستقل
امنیت برای شکایت
اگر حقش ضایع شد
جایی حامی حقوقش باشد
قضاوتی عادلانه
بدون تبعیض
او می‌خواهد دوست داشته شود
نیاز روح است

امنیت مورد نظر کودک بُرد کوتاهی دارد
او برای سال بعد نمی‌خواهد
برای یکساعت بعد
شاید روز بعد
نه شاید بیشتر

برنامه کانون در این گروه سنی
باید معطوف به ایجاد امنیت باشد:
مادر تو همیشه هست
همیشه مراقب توست
همیشه تو را غذا می‌دهد
همیشه سلامت تو را حفظ می‌کند
همیشه می‌توانی آن‌چه نیاز داری داشته باشی


اگر خمیر ِ بازی دستش هست
باید از او گرفت
و دوباره به او بازگرداند
یک بازی کودکانه
مربّی آغاز می‌کند:
اینو بگیر
حالا بده
دوباره بگیر
دوباره بده

همین بازی «بده و بگیر» امنیت را آموزش می‌دهد
این بار از پشت خود رد می‌کند
تا لحظه‌ای نبیند
دوباره می‌بیند
وقتی از پشت مربّی رد شد
و مربّی به او پس می‌دهد
اسباب‌بازی‌اش را
یا خوراکی
یاد می‌گیرد
که چیزی نابود نمی‌شود
اگر برود
دوباره برمی‌گردد
اول شاید اشکش در آید
ولی پس از چند بار
دیگر گریه نمی‌کند
پدر از خانه خارج می‌شود
گریه می‌کند
ولی دوباره باز می‌گردد
این را می‌آموزد:
پدر تو همیشه باز خواهد گشت
این را باید بیاموزد
او تو را تنها نمی‌گذارد
هیچ‌وقت


گروه سنی الف نیاز به آموزش امنیت دارد
با نمایش
با شعر
با قصه
در حین بازی
تمام توجه مربّی باید به این مطلب باشد
اگر وسیله‌ای را در کمدی گذاشت
در کانون
باید مطمئن شود که روز بعد هم هست
یقین کند که کسی بر نمی‌دارد
این‌جا عدالت معنا پیدا می‌کند
مربّیان باید حافظان عدالت باشند
وسایل هر شخصی را برایش حفظ کنند
هر کودکی را

این یک دوره سه چهار ساله است
اگر کودک این دوره را با حسّ امنیت سپری نماید
رفتار آرامی می‌یابد
حرص در او کاهش می‌یابد
از حسد دور می‌شود
بخیل نمی‌گردد
مشارکت را می‌پذیرد
ترس از جمع را فراموش می‌کند
جامعه‌پذیر می‌گردد
زیرا اعتماد می‌کند:
من فردا هم تأمین هستم، مطمئنم!

اما این اعتقاد تا چه زمانی امتداد دارد
تا دوره بعد
گروه سنی ب
گروه سنی ب چیزهایی در مدرسه می‌آموزد
هولناک
ترسناک
وحشت بر او مستولی می‌گردد
ترس باز می‌گردد
ترسی جدید
نوعی جدید از ترس
در علوم با میکروب‌ها و آلودگی‌ها آشنا می‌شود
در اجتماعی با تصادف و جاده و خیابان:
مادر می‌میرد
پدر می‌میرد
ممکن است بمیرد

مادری که برای گروه سنّی الف همیشگی بود
امروز مردنی می‌شود
رفتنی
نماندنی
و این ترسی جدید است
و نیاز به نوع جدیدی از امنیت

از هفت سالگی باید دنبال آموزشی تازه بود
نوآموز با کودک تفاوت دارد
او چیزهایی آموخته که هضمش سخت است
برای سنّ او:
اگر مادر بمیرد دیگر تأمین نمی‌شوم
خوراک
پوشاک
سلامت و بهداشت
خواب و استراحت
مکانی برای حس لذّت آسایش
پس چه کنم؟!


کودک مضطرب می‌شود
مدرسه که می‌رود
دیگر هر وقت بخواهد خوراک ندارد
حتی دستشویی و توالت هم ندارد
معلّم حتی اگر اول دبستان و دوم را آسان بگیرد
از سوم دبستان که دیگر اجازه نمی‌دهد
هر وقت بخورد
یا هر وقت به دستشویی برود

این‌جا وظیفه مربّی تفاوت می‌یابد
برنامه کانون نیز
این‌جا سطح دوم از امنیّت پدیدار می‌گردد:
بله
مادرت می‌میرد
شاید بمیرد
امروز یا فردا
بیماری هست
تصادف هم
و بسیاری عوامل دیگر
بله
ممکن است
ولی...


اکنون نیاز به خدا دارد
مفهومی جاودان
سفت و محکم و پایدار
این‌که در این سن از خدا می‌پُرسد
حسب نیاز است
حتی اگر نپرسید
مربی باید یاد دهد:
نگران نباش
اگر مادرت هم بمیرد
خدا هست
خدا مادرت را مأمور کرد تو را تأمین کند
اگر بمیرد
خدا دیگری را مأمور می‌کند
خداوند مأمورین زیادی دارد


خدا همیشه هست
امنیت همیشگی می‌شود
وقتی نوآموز خدا را یاد می‌گیرد
خداپرستی را

خدای کودک پدر و مادر است
همین را می‌فهمد
به آینده نزدیک اکتفا می‌کرد
بس بود برایش
حالا که آینده دورتر شده
امنیت باید پایدار شود
این است که خدا مطرح می‌شود
نیاز می‌شود

برنامه کانون برای گروه سنی ب و ج خداشناسی‌ست
توحید
اما بیشتر افعالی
توحید ذاتی نمی‌خواهد
آن بخشی از خداشناسی
که به انسان مربوط است
به امنیت پایدار
باید مفهوم مرگ تشریح شود
که اگر مردن هست
پایان نیست
انسان ابدی‌ست
و ابدی می‌ماند

نوآموز و نوجوان نمی‌تواند به ماده اعتماد کند
می‌بیند که هر چه دیدنی‌ست
بوییدنی و لمس کردنی
همه رفتنی
این را درک می‌کند
پس می‌ترسد
او به چیزی فرامادی نیاز دارد
تا حسّ امنیتش باز گردد
نوع جدیدی از امنیّت
می‌توانیم آن را «امنیت جاودان» بنامیم
پایدار

دو گروه سنّی دیگر باقی می‌ماند
د و هـ
آن‌ها دیگر جوان هستند
آن‌ها با توحید افعالی آرام نمی‌گیرند
می‌خواهند خدا را بیشتر بشناسند
به سنّ بلوغ نزدیک
خداوند اختیار به آن‌ها می‌دهد
قدرتی فوق حیوانات
فوق حتی ملائک و فرشتگان
آن‌ها می‌توانند بد یا خوب باشند
فساد کنند یا اصلاح
این یک توان ویژه است
توانی که فرشتگان الهی نیز ندارند

او در همه چیز شک می‌کند
این لازمه سن بلوغ است
تردید پیدا می‌شود:
آیا این خدایی که مربّی می‌گفت واقعاً هست؟
وجود دارد یعنی؟!

حتی اگر از این سخن نگوید
به زبان نیاورد
از ترس است
و گرنه اصل تردید در بطن او رسوخ یافته
در ته ذهنش
بدون تردید رد نمی‌شود
نمی‌تواند اصلاً

خداوند فطرت انسان را چنین آفریده
ورودش به دائره موجودات مختار
با تردید در دانسته‌هاست
و این هدفی متعالی دارد
اگر چنین نمی‌بود
سنّت‌های اجتماعی باطل
همواره تکرار می‌شد
و اصلاح جامعه میسّر نمی‌گردید
هر نسل تکرار گذشته
پیشتازی نبود
پیشرفتی
باورها و اعتقادات حُقنه می‌شد
از نسلی به نسل دیگر

اما
پیدایش تردید
حتی در انگاره‌های کودکی
آن‌چه از پدر و مادر فراگرفته شده
راهی باز می‌کند
تا جوان متفاوت شود
از گذشته سنّت اولیای خود
و اگر اعتراض نمایید
که این طریق سقوط نیز می‌تواند شد
پاسخ این است:
باطل برهان ندارد
فریب است
نمی‌تواند بر نادرستی متقاعد سازد
پس اگر فریبکاری نباشد
جوانی، رشد جامعه می‌شود
هنگامی که نشده
اسباب فریبکاری ِ خواصّ اهل باطل اجازه نداده

در هر صورت
این هست
واقعیت ِ شک و تردید
در ذهن جوان

کانون برنامه دیگری دارد
باورسازی دیگر دست مربّی نیست
دیگر نمی‌شود تعلیم داد
این‌جا باید سؤال ساخت
مربّی در گروه سنّی د و هـ
فقط سؤال طرح می‌کند
ذهن جوان را بیشتر درگیر شک می‌نماید
و پس از برآوردن تمام این تردیدها
از نهان‌گاه به آشکار
از درون به بیرون
جوان که اعتراف به همه تردیدها نمود
او را هدایت می‌کند به یافتن پاسخ
به تفکر
به منابع تفکر
به کتاب‌ها و بانک‌های اطلاعات
جواب را خودش باید بیابد
این را باید به او آموزش دهد:
1. تو نباید در این تردید باقی بمانی
و گرنه آینده‌ات ویران است
2. تو باید خودت پاسخ را بیابی
و گرنه تا ابد در تردید باقی می‌ماند


جوان باید خود بجوید
جستجو کند
کنکاش نماید
تا نکند باور نمی‌کند
اگر او خود به پاسخ نرسد
همیشه پاسخ برایش مردّد باقی می‌ماند
پنجاه سالش که شد
شصت سال
شاید هفتاد و هشتاد
ناگهان به بن‌بست‌های اعتقادی می‌رسد
به این‌که هنوز شک دارد
در خدا
در نبّوت
در تمامی اصول اعتقادات

این برنامه کانون است
باید باشد
کتاب و شعر و قصه و داستان و نمایش و عروسک و بازی
همه ابزار است
ابزاری که باید متناسب با محتوا باشد
ولی محتوا
آن‌چه عرض شد
برای هر کدام از گروه‌های سنّی
تا انسانی سالم بسازد
انسانی با حسّ امنیت
انسان بدون حسّ امنیّت، گرگ است
مگر توماس هابز نبود
خودش بود که دیگران را گرگ دانست
بسیاری از فلاسفه غرب بودند
تنها
دور از امنیت
چرا خودکشی کردند؟
نیچه مثلاً
صادق هدایت

بن‌بست از کودکی آغاز می‌شود
اگر امنیت موقّت برای کودک
و امنیّت پایدار برای نوآموز
و شناخت مناشئ امنیّت برای نوجوان
و عبور از تردیدها برای جوان
اگر این مراحل طیّ نگردد
انسانی بیمار به جامعه وارد می‌گردد
انسانی که یک روز
بالاخره به بن‌بست خواهد رسید
هیتلر و چنگیز این‌طور آدم‌هایی بودند
حرص و حسد و بخل
کشتار می‌سازد و غارتگری

امید که مطلب فوق روشنگر بوده باشد
اگر چه خلاصه و موجز
به اجمال
ولی تمام ِ مطلب
امکان شرح و تفصیل هست
اما نیاز به مجال بیشتر
کتاب می‌شود و مفصّل
شاید روزی بشود
شاید به دست فردی که فرصت بیشتری داشته باشد

آن‌چه نوشتم را به صورت جدول
در این نشانی قبلاً گذاشته بودم
می‌توانید مشاهده بفرمایید

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آموزش 28 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   61   62   63   64   65   >>   >

یکشنبه 103 آذر 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X