طمع حکمت را از دلهای دانایان می برد . [پیامبر خدا علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
فقیه ِ صدر ِ اعظم + چهارشنبه 97 شهریور 21 - 5:0 صبح

علم فقه مسلمانان
حاوی است
مر جمیع حقوق منزلیّه
و حقوق بلدیّه
و حقوق دُولیّه را

پس می‌باید شخصی که متوغّل در علم فقه شود
لائق آن باشد
که صدراعظم ملکی شود
یا سفیرکبیر دولتی گردد

و حال آن‌که
ما
فقهای خود را می‌بینیم
بعد از تعلیم این علم
از اداره خانه خود عاجز هستند
بلکه بعضی‌ها
بلاهت را
فخر خود می‌شمارند!

و علم اصول
عبارت است از فلسفه شریعت
یعنی
Philosophy of law

که در آن علم
حقیقت
صحت
و فساد
و منفعت
و مضرّت
و علل تشریع احکام
بیان می‌شود

و البته یک شخص که این علم را بخواند
می‌بایست
که قادر شود بر وضع قوانین
و اجرای مدنیّت
در عالم

و حال آن‌که می‌بینیم
که خوانندگان این علم
در مسلمانان
محروم هستند از دانستن فوائد قوانین
و قواعد مدنیّت
و اصلاح عالم

چون حال این علما معلوم شد
می‌توانیم بگوییم
که علمای ما در این زمان
مانند فتیله بسیار باریکی هستند
که بر سر او یک شعله بسیار خردی بوده باشد
که
نه اطراف خود را روشنی می‌دهد
و نه دیگران را
نور می‌بخشد

عالِم حقیقتاً نور است
اگر عالم باشد

پس اگر عالم عالم است
می‌بایست که بر همه عالَم نور بپاشد
و اگر
بر همه عالم نور او نرسد
اقلاً می‌باید
که قطر خود را
و یا
شهر خود را
و یا
قریه خود را
و یا
خانه خود را
منوّر سازد

و این چه عالمی است که خانه خود را هم منوّر نمی‌کند؟

منبع: جمال‌الدین حسینی، مسائلی درباره تعلیم و تربیت، نگارش یافته در 130 سال پیش

سؤال این بوده
در ذهن من
چطور شده که دویست سال پیش
تمام قلمرو اسلام زیر چکمه کفّار اروپایی رفته
اسلامی که دعوی جهانی داشته
و قدرت جهانی
و قلمرو جهانی
و مقبولیت عامّه
و شجاعت و ایثار مؤمنانه
و فقه عمیق و مدقّانه
پاسخ را در کلام قدما جستجو می‌کردم
که به این کلام سید رسیدم
و متوجه شباهت عجیب آن با عصر خویش گشتم!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: روحانیت 24 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
ایده باران + دوشنبه 97 شهریور 19 - 5:0 صبح

«بابا یه اختراع کردم»
زیاد به ذهنش می‌رسد
مثل کودکی خودم
تا توضیحش تمام می‌شود
پاسخم همیشه این است:
«این‌طوری متوجه نمی‌شم، روی کاغذ بکش، نشونم بده تا بفهمم»

تعمّد داشتم
تا یاد بگیرد
این‌که به کتابت درآورد
از ذهنش بیرون

و یاد گرفت
مدتی‌ست گرفته
کمدش را که نگاه کنی
پر شده از اختراعاتی که ثبت کرده



البته که فعلاً کودکانه‌اند
اما
ارزش دارند
این‌که یاد می‌گیرد روی کاغذ بیاورد
طراحی کند
و یافته‌هایش را
در ذهن خود رها نسازد
تا یادش نرود و باقی بماند
تا بتواند به دیگران نشان دهد
به تفاهم برساند

همه ما آدم‌ها
اگر به گذشته‌مان با تعمّق بیاندیشیم
یافته‌هایی داشته‌ایم
برای زندگی بهتر
بیشترشان فراموش شده
از خاطرمان رفته
هر چه که بزرگ‌تر شده‌ایم
یافته‌هایی که به قید کشیده نشده‌اند
روی کاغذ نیامده‌اند
و حرف‌هایی
که نمی‌توانیم بیان کنیم
به دیگران بفهمانیم
چون نتوانسته‌ایم روی کاغذ ثبت کنیم!

قال الصادق (ع): «القَلبُ یَتَّکِلُ علَى الکِتابَةِ» (کافی، ج8، ص52)
امام صادق (ع) فرمودند: دل به نوشتن آرام می‌گیرد.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
سرعت ِ بد + شنبه 97 شهریور 17 - 6:47 عصر

تولید خانگی تغییر کرده
تحوّل یافته
قبل‌تر همه کارها
اکنون همه از بیرون
سبزی دیگر پاک کردن نمی‌خواهد
خُرد کردن هم
پیاز سرخ کرده بیرون هست
سیب‌زمینی خلالی
فلافل نیم‌پز شده
کتلت نیم‌آماده

شرکت‌ها دنبال درآمد
بازار می‌سازند
و خانه‌دارها
البته که تا بتوانند درصدد تسهیل

قبل‌تر هر چه تلاش می‌کردیم
بارها و بارها
هرگز موفق نشدیم
خامه‌مان سفت و محکم نمی‌شد
برای شیرینی



ناگهان دیدیم قنادی محل تابلو زده
خامه قنادی برای فروش
یک کیلو خریدیم
سفت و محکم و آماده
مریم به سادگی شیرینی تر درست کرد در خانه

روستا که بود
کله سحر می‌رفت از کوه سبزی جمع می‌کرد
گاهی هم در زمین خود می‌کاشت
پاک می‌کرد و می‌شست و خُرد
تا بلکه به ظهر نرسیده ناهار را بار بگذارد

شهری سبزی را می‌خَرید
پاک می‌کرد و می‌شست و خُرد
دو سه ساعته ناهار آماده

اما امروز...
خانه‌دارها این‌طور است که بی‌کار می‌شوند
کار ِ خانه کم می‌شود
سبزی که خُرد شده
حتی سرخ‌کرده
پیاز هم
اصلاً غذای آماده
نیم‌پز و تندپز
زمان تهیه غذا به دقیقه رسیده
اتفاقی که زندگی را متحوّل کرده
سبک زندگی را

اگر چه این تحوّل ابتدا به نظر خوب می‌رسد
ولی آثار خوبی بر آن مترتّب نیست
آثاری که می‌توانیم در جامعه خود مشاهده کنیم
به روابط درون خانواده‌ها که نگاه کنیم
اگر اهل دقّت باشیم
سرعت همیشه خوب نیست!

قال الامیر (ع): «اَما وَ الَّذى نَفسى بِیَدِهِ لَیَظهَرَنَّ هؤُلاءِ القَوْمُ عَلَیکُم، لَیسَ لاِنَّهُم اَوْلى بِالْحَقِّ مِنکُمْ، وَلکِن لاِسراعِهِم اِلى باطِلِ صاحِبِهِم وَ اِبطائِکُم عَن حَقِّى» (نهج‌البلاغه، خ97)
بدانید به خدایى که جانم در دست قدرت اوست که ارتش معاویه بر شما پیروز خواهند شد، نه به خاطر اینکه از شما به حق شایسته ترند، بلکه بدان خاطر که آنان در حرکت به سوى باطل ِ زمامدارشان شتابانند! (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - خانواده 57 - آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
مِن حیثُ لایحتسب + سه شنبه 97 شهریور 13 - 3:15 عصر

صدای موتور پستچی را می‌شناسم
همیشه هم سر ظهر
ولی امروز
من که منتظر بسته‌ای نبودم

وقتی موتور ایستاد
کنار پنجره آشپزخانه
حس کردم الآن زنگ خواهد زد
ولی امروز
هیچکدام که منتظر بسته‌ای نبودیم

رفتم
پیش‌قدم در سلام شدم
تا در را باز کردم
هم را می‌شناسیم
مهربان است
احوال‌پرسی و گوشی موبایلش را جلو آورد
همان کار حُمقا را تکرار کردم
با انگشت
روی صفحه گوشی موبایلش امضا
مثل همیشه کج و کوله
مسخره درآمد
ولی خب به خیالشان
امضای دیجیتال است دیگر
کاری که قبلاً هم درباره‌اش این‌جا نوشته بودم

بسته را داد
خداحافظ
آمدم داخل
حیران
من و بچه‌ها که منتظر بسته‌ای نبودیم
آن هم با چنین فرستنده‌ای:
دفتر مقام معظّم رهبری

به نام گیرنده نگاه کردم
این را که دیگر اصلاً انتظار نداشتم
بر حیرتم افزود
آن‌چه دیدم



مریم گریه‌اش گرفت
تا باز کرد
سجاده و مهر و تسبیح را که دید
پرسیدم
و خلاصه جواب داد:
«معلّم گفت به دیدار رهبری می‌رود، هر که می‌خواهد نامه بنویسد»

مریم در کلاس نامه نوشته بود
در سال تحصیلی گذشته
من هم خبر نداشتم
تحویل ِ معلّم
و امروز...

مریم خوشحال شد
به حدّی که گریه‌اش گرفت
و من...

با خود اندیشیدم
وقتی نامه‌ای از بزرگی به دستمان می‌رسد
خوشحال می‌شویم
طبیعی هم هست
پس من چرا غفلت می‌کنم
چند بار تا به حال نامه مهم‌ترین موجود عالم را خوانده‌ام؟!
با دقّت
با تدبّر
نامه‌ای که برای من فرستاده است
برای همه ما
برای بشریّت
بله قرآن را می‌گویم

چرا از داشتن قرآن شادی نمی‌کنم
و از خوشحالی اشک نمی‌ریزم
بد به حالم که از ذوق نمی‌میرم
وقتی الله (جل جلاله و عظم شأنه) مرا خطاب قرار می‌دهد:

«یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم» (بقره:21)
«یا ایها الناس کلوا مما فی الارض حلالا طیبا» (بقره:168)
«یا معشر الجن و الانس ألم یأتکم رسل منکم» (انعام:130)
و بسیاری دیگر...

امام صادق (ع) متوجه این مطلب بوده که فرموده است:
«لذة ما فی النداء ازال تعب العباده والعنا» (مجمع‌البیان، ج2، ص5)
لذتی که در ندای الهی است، خستگی و رنج عبادت را برطرف می‌کند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
و اما کانون + شنبه 97 شهریور 10 - 5:42 عصر

یک سوال
به نظرشما
کانون پرورش فکری کودک ونوجوان
چطور میتونه موفق تر عمل کنه
...
به عنوان یک والد انتظاراتتون از چنین مرکزی چی میتونه باشه؟


و اما کانون

اگر هدف پرورش فکر است
که هست
برای هر سنی متفاوت
نمی‌شود که یکسان
گروه‌های سنی پنجگانه
حداقل پنج مرحله
هر کدام شیوه خودش را می‌خواهد
متناسب با نیاز
نیازها مگر یکسان‌اند
تا روش‌ها یکسان

گروه الف که هنوز سواد نیاموخته
مدرسه نرفته
کودک محسوب شود
پیش از آن هم هست
به این ترتیب شاید:
نوزاد
کودک
نوآموز
نوجوان
جوان

نوزاد را منزل بر عهده گرفته
بدو تولّد تا دو سال
مدتی که شیر می‌خورد
البته نه شیر گاو
حتی اگر همراه با غذای کمکی
بعد از شش‌ماه
خانواده مسئول است
نیازها را تأمین
مادر پرورش می‌دهد
این خارج از برنامه کانون

از دوسالگی اگر به مهد برود
برنامه، عمومی می‌شود
نیازها ارتقا یافته
از «تأمین»
به «امنیت»

این را دیگر کودک بنامیم
تا کنون غذایش تأمین بوده
اکنون حس متفاوتی پیدا کرده
مالکیت در او قوّت گرفته
و مالکیت
یعنی نیاز به امنیّت
انسان چرا دنبال ملکیّت است
مال ِ خود کردن
از کودکی
چون «می‌ترسد»
از نداشتن؟
نه
از تأمین نشدن

در نوزادی
ترس از نداشتن نیست
فهمی از آن نیست
بخواهد هست
در لحظه
وقتی هشیاری افزایش می‌یابد
آینده‌نگری پیش می‌آید:
اگر چه الآن هست، ولی یکساعت بعد چه؟
نگرانی حادث می‌شود
و ملکیّت
مالکیّت
داشتن
مال ِ خود کردن
اسم گذاشتن روی اشیا
بشقاب ِ من
به خود متّصف کردن
برای آینده معنا پیدا می‌کند:
کودکم تو که الآن بازی نمی‌کنی،‌ چرا اسباب‌بازی‌ات را به دوستت نمی‌دهی؟
نمی‌دهد!
زیرا برای یکساعت و دوساعت بعدش می‌خواهد
او
امنیّت می‌خواهد
نیاز تغییر کرده
برنامه کانون هم
برای این گروه سنی

کودک نیاز به امنیت غذایی دارد
سیر هم که بشود
پرتقال بعدی را قایم می‌کند
مخفی
برای فردا
می‌خواهد مطمئن شود که فردا «تأمین» خواهد شد
اگر برای نوزاد «اکنون» مهم است
برای کودک «آینده نزدیک»
این طبیعت این سن است

روح او نیاز به امنیّت دارد
جسم او نیاز به امنیّت دارد
ذهن او نیاز به امنیّت دارد

او نیاز به اعتبار اجتماعی دارد
مقبولیّت
پذیرش از طرف دیگران
به همین خاطر است که مثل آن‌ها رفتار می‌کند
تا دوستش داشته باشند
تقلید می‌کند
شیرین‌زبانی
ادا
اگر بخندند
خنده اطرافیان نشانه پذیرش است
تأییدی برای پذیرفته شده
اعتبار اجتماعی
برای چه؟
تا فردا غذا داشته باشد
تا فردا خانه داشته باشد
جای خواب
نیاز جسمش
اسباب‌بازی و وسایل تفریح
هر آن‌چه که می‌خواهد

قدرت بر حل مسأله
نیازی ذهنی
این‌که بتواند مشکلاتش را حل کند
مستقل
امنیت برای شکایت
اگر حقش ضایع شد
جایی حامی حقوقش باشد
قضاوتی عادلانه
بدون تبعیض
او می‌خواهد دوست داشته شود
نیاز روح است

امنیت مورد نظر کودک بُرد کوتاهی دارد
او برای سال بعد نمی‌خواهد
برای یکساعت بعد
شاید روز بعد
نه شاید بیشتر

برنامه کانون در این گروه سنی
باید معطوف به ایجاد امنیت باشد:
مادر تو همیشه هست
همیشه مراقب توست
همیشه تو را غذا می‌دهد
همیشه سلامت تو را حفظ می‌کند
همیشه می‌توانی آن‌چه نیاز داری داشته باشی


اگر خمیر ِ بازی دستش هست
باید از او گرفت
و دوباره به او بازگرداند
یک بازی کودکانه
مربّی آغاز می‌کند:
اینو بگیر
حالا بده
دوباره بگیر
دوباره بده

همین بازی «بده و بگیر» امنیت را آموزش می‌دهد
این بار از پشت خود رد می‌کند
تا لحظه‌ای نبیند
دوباره می‌بیند
وقتی از پشت مربّی رد شد
و مربّی به او پس می‌دهد
اسباب‌بازی‌اش را
یا خوراکی
یاد می‌گیرد
که چیزی نابود نمی‌شود
اگر برود
دوباره برمی‌گردد
اول شاید اشکش در آید
ولی پس از چند بار
دیگر گریه نمی‌کند
پدر از خانه خارج می‌شود
گریه می‌کند
ولی دوباره باز می‌گردد
این را می‌آموزد:
پدر تو همیشه باز خواهد گشت
این را باید بیاموزد
او تو را تنها نمی‌گذارد
هیچ‌وقت


گروه سنی الف نیاز به آموزش امنیت دارد
با نمایش
با شعر
با قصه
در حین بازی
تمام توجه مربّی باید به این مطلب باشد
اگر وسیله‌ای را در کمدی گذاشت
در کانون
باید مطمئن شود که روز بعد هم هست
یقین کند که کسی بر نمی‌دارد
این‌جا عدالت معنا پیدا می‌کند
مربّیان باید حافظان عدالت باشند
وسایل هر شخصی را برایش حفظ کنند
هر کودکی را

این یک دوره سه چهار ساله است
اگر کودک این دوره را با حسّ امنیت سپری نماید
رفتار آرامی می‌یابد
حرص در او کاهش می‌یابد
از حسد دور می‌شود
بخیل نمی‌گردد
مشارکت را می‌پذیرد
ترس از جمع را فراموش می‌کند
جامعه‌پذیر می‌گردد
زیرا اعتماد می‌کند:
من فردا هم تأمین هستم، مطمئنم!

اما این اعتقاد تا چه زمانی امتداد دارد
تا دوره بعد
گروه سنی ب
گروه سنی ب چیزهایی در مدرسه می‌آموزد
هولناک
ترسناک
وحشت بر او مستولی می‌گردد
ترس باز می‌گردد
ترسی جدید
نوعی جدید از ترس
در علوم با میکروب‌ها و آلودگی‌ها آشنا می‌شود
در اجتماعی با تصادف و جاده و خیابان:
مادر می‌میرد
پدر می‌میرد
ممکن است بمیرد

مادری که برای گروه سنّی الف همیشگی بود
امروز مردنی می‌شود
رفتنی
نماندنی
و این ترسی جدید است
و نیاز به نوع جدیدی از امنیت

از هفت سالگی باید دنبال آموزشی تازه بود
نوآموز با کودک تفاوت دارد
او چیزهایی آموخته که هضمش سخت است
برای سنّ او:
اگر مادر بمیرد دیگر تأمین نمی‌شوم
خوراک
پوشاک
سلامت و بهداشت
خواب و استراحت
مکانی برای حس لذّت آسایش
پس چه کنم؟!


کودک مضطرب می‌شود
مدرسه که می‌رود
دیگر هر وقت بخواهد خوراک ندارد
حتی دستشویی و توالت هم ندارد
معلّم حتی اگر اول دبستان و دوم را آسان بگیرد
از سوم دبستان که دیگر اجازه نمی‌دهد
هر وقت بخورد
یا هر وقت به دستشویی برود

این‌جا وظیفه مربّی تفاوت می‌یابد
برنامه کانون نیز
این‌جا سطح دوم از امنیّت پدیدار می‌گردد:
بله
مادرت می‌میرد
شاید بمیرد
امروز یا فردا
بیماری هست
تصادف هم
و بسیاری عوامل دیگر
بله
ممکن است
ولی...


اکنون نیاز به خدا دارد
مفهومی جاودان
سفت و محکم و پایدار
این‌که در این سن از خدا می‌پُرسد
حسب نیاز است
حتی اگر نپرسید
مربی باید یاد دهد:
نگران نباش
اگر مادرت هم بمیرد
خدا هست
خدا مادرت را مأمور کرد تو را تأمین کند
اگر بمیرد
خدا دیگری را مأمور می‌کند
خداوند مأمورین زیادی دارد


خدا همیشه هست
امنیت همیشگی می‌شود
وقتی نوآموز خدا را یاد می‌گیرد
خداپرستی را

خدای کودک پدر و مادر است
همین را می‌فهمد
به آینده نزدیک اکتفا می‌کرد
بس بود برایش
حالا که آینده دورتر شده
امنیت باید پایدار شود
این است که خدا مطرح می‌شود
نیاز می‌شود

برنامه کانون برای گروه سنی ب و ج خداشناسی‌ست
توحید
اما بیشتر افعالی
توحید ذاتی نمی‌خواهد
آن بخشی از خداشناسی
که به انسان مربوط است
به امنیت پایدار
باید مفهوم مرگ تشریح شود
که اگر مردن هست
پایان نیست
انسان ابدی‌ست
و ابدی می‌ماند

نوآموز و نوجوان نمی‌تواند به ماده اعتماد کند
می‌بیند که هر چه دیدنی‌ست
بوییدنی و لمس کردنی
همه رفتنی
این را درک می‌کند
پس می‌ترسد
او به چیزی فرامادی نیاز دارد
تا حسّ امنیتش باز گردد
نوع جدیدی از امنیّت
می‌توانیم آن را «امنیت جاودان» بنامیم
پایدار

دو گروه سنّی دیگر باقی می‌ماند
د و هـ
آن‌ها دیگر جوان هستند
آن‌ها با توحید افعالی آرام نمی‌گیرند
می‌خواهند خدا را بیشتر بشناسند
به سنّ بلوغ نزدیک
خداوند اختیار به آن‌ها می‌دهد
قدرتی فوق حیوانات
فوق حتی ملائک و فرشتگان
آن‌ها می‌توانند بد یا خوب باشند
فساد کنند یا اصلاح
این یک توان ویژه است
توانی که فرشتگان الهی نیز ندارند

او در همه چیز شک می‌کند
این لازمه سن بلوغ است
تردید پیدا می‌شود:
آیا این خدایی که مربّی می‌گفت واقعاً هست؟
وجود دارد یعنی؟!

حتی اگر از این سخن نگوید
به زبان نیاورد
از ترس است
و گرنه اصل تردید در بطن او رسوخ یافته
در ته ذهنش
بدون تردید رد نمی‌شود
نمی‌تواند اصلاً

خداوند فطرت انسان را چنین آفریده
ورودش به دائره موجودات مختار
با تردید در دانسته‌هاست
و این هدفی متعالی دارد
اگر چنین نمی‌بود
سنّت‌های اجتماعی باطل
همواره تکرار می‌شد
و اصلاح جامعه میسّر نمی‌گردید
هر نسل تکرار گذشته
پیشتازی نبود
پیشرفتی
باورها و اعتقادات حُقنه می‌شد
از نسلی به نسل دیگر

اما
پیدایش تردید
حتی در انگاره‌های کودکی
آن‌چه از پدر و مادر فراگرفته شده
راهی باز می‌کند
تا جوان متفاوت شود
از گذشته سنّت اولیای خود
و اگر اعتراض نمایید
که این طریق سقوط نیز می‌تواند شد
پاسخ این است:
باطل برهان ندارد
فریب است
نمی‌تواند بر نادرستی متقاعد سازد
پس اگر فریبکاری نباشد
جوانی، رشد جامعه می‌شود
هنگامی که نشده
اسباب فریبکاری ِ خواصّ اهل باطل اجازه نداده

در هر صورت
این هست
واقعیت ِ شک و تردید
در ذهن جوان

کانون برنامه دیگری دارد
باورسازی دیگر دست مربّی نیست
دیگر نمی‌شود تعلیم داد
این‌جا باید سؤال ساخت
مربّی در گروه سنّی د و هـ
فقط سؤال طرح می‌کند
ذهن جوان را بیشتر درگیر شک می‌نماید
و پس از برآوردن تمام این تردیدها
از نهان‌گاه به آشکار
از درون به بیرون
جوان که اعتراف به همه تردیدها نمود
او را هدایت می‌کند به یافتن پاسخ
به تفکر
به منابع تفکر
به کتاب‌ها و بانک‌های اطلاعات
جواب را خودش باید بیابد
این را باید به او آموزش دهد:
1. تو نباید در این تردید باقی بمانی
و گرنه آینده‌ات ویران است
2. تو باید خودت پاسخ را بیابی
و گرنه تا ابد در تردید باقی می‌ماند


جوان باید خود بجوید
جستجو کند
کنکاش نماید
تا نکند باور نمی‌کند
اگر او خود به پاسخ نرسد
همیشه پاسخ برایش مردّد باقی می‌ماند
پنجاه سالش که شد
شصت سال
شاید هفتاد و هشتاد
ناگهان به بن‌بست‌های اعتقادی می‌رسد
به این‌که هنوز شک دارد
در خدا
در نبّوت
در تمامی اصول اعتقادات

این برنامه کانون است
باید باشد
کتاب و شعر و قصه و داستان و نمایش و عروسک و بازی
همه ابزار است
ابزاری که باید متناسب با محتوا باشد
ولی محتوا
آن‌چه عرض شد
برای هر کدام از گروه‌های سنّی
تا انسانی سالم بسازد
انسانی با حسّ امنیت
انسان بدون حسّ امنیّت، گرگ است
مگر توماس هابز نبود
خودش بود که دیگران را گرگ دانست
بسیاری از فلاسفه غرب بودند
تنها
دور از امنیت
چرا خودکشی کردند؟
نیچه مثلاً
صادق هدایت

بن‌بست از کودکی آغاز می‌شود
اگر امنیت موقّت برای کودک
و امنیّت پایدار برای نوآموز
و شناخت مناشئ امنیّت برای نوجوان
و عبور از تردیدها برای جوان
اگر این مراحل طیّ نگردد
انسانی بیمار به جامعه وارد می‌گردد
انسانی که یک روز
بالاخره به بن‌بست خواهد رسید
هیتلر و چنگیز این‌طور آدم‌هایی بودند
حرص و حسد و بخل
کشتار می‌سازد و غارتگری

امید که مطلب فوق روشنگر بوده باشد
اگر چه خلاصه و موجز
به اجمال
ولی تمام ِ مطلب
امکان شرح و تفصیل هست
اما نیاز به مجال بیشتر
کتاب می‌شود و مفصّل
شاید روزی بشود
شاید به دست فردی که فرصت بیشتری داشته باشد

آن‌چه نوشتم را به صورت جدول
در این نشانی قبلاً گذاشته بودم
می‌توانید مشاهده بفرمایید

موفق باشید


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 - آموزش 28 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
زبان ِ صبر + دوشنبه 97 شهریور 5 - 5:0 صبح

قدیمی‌ترین شیرینی که می‌شناسم
مربوط به دوران گذشته
اتفاقی دیدم
دیدیم یعنی
در یک شیرینی‌فروشی
بعد از سال‌ها
شیرینی زبان



بچه‌ها که نمی‌شناختند
برای اطلاع‌شان:
«من که سن شما بودم، هر جا مهمانی می‌رفتیم معمولاً شیرینی زبان بود!»

خریدم و چشیدند
مریم خوشش آمد
دستورش را خواست تا درست کند



اگر بگویم درست شد
اگر بگویم شیرینی شد
اگر بگویم...
اگر بگویم قابل خوردن بود
شاید دروغ گفته باشم
نه
حتماً
حتماً دروغ گفته‌ام
ولی ما خوردیم
بیشتر هم من
یعنی اگر بخواهم راستش را بگویم
فقط
فقط من خوردم یعنی

سفت بود
سنگ بود
لایه‌لایه نبود
ولی
خوشمزه بود
من دوست داشتم
چون دختر من درست کرده بود! :)

ما تحمّل می‌کنیم تا یاد بگیرند
نسل جوان
اما نظام اسلامی را چطور؟!
آمریکا 250 سال پیش
فرانسه 210 سال پیش
روسیه 100 سال پیش
هر کدام انقلاب کردند
چقدر طول کشید تا یاد بگیرند؟!
این‌که چطور
یک نظام جدید را
به روشی جدید اداره کنند

انقلاب ما که در این مقیاس، هنوز جوان است
تازه در 40 سالگی
نباید تحمّلش کنیم تا یاد بگیرد
مثل یک کودک
قدم به قدم
با همراهی ما؟!

این انقلاب مال ِ ماست
مال ِ همه مستضعفین
کمکش می‌کنیم تا بزرگ شود
حتی اگر گاهی به کاممان تلخ شود!

قَالَ امیرالمؤمنین (ع): «مِنَ الخُرقِ المُعَاجَلَهُ قَبلَ الإمکانِ و الأنَاهُ بَعدَ الفُرصَهِ» (نهج‌البلاغه، ح355)
از ابلهى است پیش از توانا بودن شتابیدن، و پس از فرصت داشتن درنگ ورزیدن. (ترجمه شهیدی)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
خشک ِ دو رنگ + شنبه 97 شهریور 3 - 4:43 عصر

مصرّ بود تا درست کند
از همان شیرینی که یادش داده بودم
آن‌که اسمش خاطرم نبود
این‌جا



منصفانه اگر قضاوت کنم
بهتر شد
از قبلی
از کار من
کار او بهتر بود
چرا؟!

تجربه
قبلی خشک‌تر شد
این‌بار
گفتم درجه فر را زیادتر کند
در درمای بیشتر
زودتر آماده
کم‌تر در فر
و نرم‌تر
و خوش‌مزه‌تر البته

هر نسل باید از قبل بهتر باشد
نباشد ضرر است
جامعه رو به زوال
تمدن نمی‌شود
تعالی به تجربه است
باید کودکان‌مان بهتر از ما باشند
وظیفه ما اصلاً همین است!

قال امیرالمؤمنین (ع): «بادَرْتُکَ بِالاَدَبِ ... لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیکَ مِنَ الاَمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیتَهُ وَتَجْرِبَتَهُ، فَتَکُونَ قَدْ کُفِیتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ، وَعُوفِیتَ مِنْ عِلاَجِ التَّجْرِبَةِ» (نهج‌البلاغه، ن31)
اقدام به ادب آموزى تو کردم ... تا با عزمى جدّى به امورت روى آورى، امورى که اهل تجربه مشقّت تجربه کردن آن را کشیده اند، و تو از زحمت طلب کفایت شده، و از تجربه دوباره آسوده گشته اى. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
راه ِ حقیقی + پنج شنبه 97 شهریور 1 - 5:0 صبح

«کجا داریم می‌ریم؟»
سؤالی بود که مریم پرسید
وقتی از «رنگین‌کمان» باز می‌گشتیم

هر هفته که نه
معمولاً دو هفته یک‌بار
در تابستان فقط
وقتی یک فصل از کتاب تمام می‌شود
کدام کتاب؟!
در حقیقت دو کتاب
بنویسیم و ریاضی



بله
هر سال
تابستان‌ها
از وقتی که مدرسه رفتن را آغاز کردند
اجبار نیست
اختیاری
یک گزینه روی میز
گزینه‌ای که همیشه انتخاب می‌کنند
زیرا پاداش قابل توجهی دارد

قبل از تابستان کتاب‌ها را می‌خریم
ریاضی و بنویسیم سال بعد را
روزی دو صفحه ریاضی
یک صفحه بنویسیم
اگر انجام دهند
در دو هفته یک فصل تمام می‌شود
از هر کدام
یک فصل بنویسیم
یک فصل ریاضی

بنویسیم چیست؟!
برای آن‌هایی که زمان ما درس خوانده‌اند
و امروز مدرسه‌ای ندارند
همان فارسی‌ست
اما کتاب ِ کار
تمرین‌هایی
در خود کتاب حل می‌کنند

معمولاً پیش از مهر تمام می‌شود
مدرسه که می‌روند
تمام فارسی و ریاضی تکرار است
تکراری می‌شود
مروری از گذشته
بمثابه پیش مطالعه
روشی برای یادگیری بهتر

«بابا داریم کجا می‌ریم؟! مقصدمون کجاست؟!»
با تعجب پرسید
زیرا مسیر خانه از این سو بود
و ما
در سویی دیگر

- آفرین دخترم!
سؤال خوبی پرسیدی
این مهم‌ترین سؤال در زندگی ماست
زندگی همه
همه آدم‌ها نیاز به پاسخ این سؤال دارند
مقصد زندگی همه ما مرگ است
ما همه به سوی مرگ پیش می‌رویم
همه ما روزی متولّد می‌شویم
و حرکت خود را
به سوی مرگ آغاز می‌کنیم
هر روز
یک روز به مرگ نزدیک‌تر می‌شویم!

قصد آموزش داشتم
گاهی که فضا مناسب باشد
درباره حقایق دنیا حرف می‌زنم
واقعیات را می‌گویم
تا یاد بگیرند
قبلاً گرفته البته
اما تکرار لازم است
آموزش بدون تکرار نمی‌شود!

«منظورم اینه که الآن با ماشین داریم کجا می‌ریم؟!»
- خب، داریم می‌ریم نون ساندویچی بخریم برای شام!

فرصت کم است
مگر چند سال طول می‌کشد تا شخصیت آن‌ها شکل بگیرد
کودکان زود بزرگ می‌شوند
قبل از این‌که بفهمی
قبل از این‌که سفت شود
باید حک کرد
لوح درون روح و ذهن‌شان را
تا بهترین باشند
برای دنیا و آخرت!

قال امیرالمؤمنین (ع): «وَإِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالاَرْضِ الْخَالِیةِ مَا أُلْقِی فِیهَا مِنْ شَیء قَبِلَتْهُ. فَبَادَرْتُکَ بِالاَدَبِ قَبْلَ أَنْ یقْسُوَ قَلْبُکَ، وَیشْتَغِلَ لُبُّکَ، لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیکَ مِنَ الاَمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیتَهُ وَتَجْرِبَتَهُ، فَتَکُونَ قَدْ کُفِیتَ مَئُونَةَ الطَّلَبِ، وَعُوفِیتَ مِنْ عِلاَجِ التَّجْرِبَةِ، فَأَتَاکَ مِنْ ذَلِکَ مَا قَدْ کُنَّا نَأْتِیهِ، وَاسْتَبَانَ لَکَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَینَا مِنْهُ.» (نهج‌البلاغه، ن31)
قطعاً دل جوان همانند زمین خالى است، هر بذرى در آن ریخته شود مى پذیرد. بنابراین پیش از آنکه دلت سخت شود، و مغزت گرفتار گردد اقدام به ادب آموزى تو کردم، تا با عزمى جدّى به امورت روى آورى، امورى که اهل تجربه مشقّت تجربه کردن آن را کشیده اند، و تو از زحمت طلب کفایت شده، و از تجربه دوباره آسوده گشته اى، و آنچه ما در صدد تجربه آن بودیم به دست تو رسیده، و قسمتى از آنچه بر ما پوشیده مانده براى تو روشن گردیده است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
گربه نمدی + سه شنبه 97 مرداد 30 - 5:0 صبح

زمان می‌گذرد
لحظه‌ها پی‌درپی
کودکان همیشه مشغول نیستند
گاهی بیکار
بیکار؟!
مگر من می‌گذارم؟!

پارسال نمد خریده بودم
هنگام مدرسه
کارهایی انجام داده
مثل این
نمدها تمام شد
بچه‌ها همه‌شان استفاده کردند
چند وقت پیش دوباره خریدم
جایی نگهداشته

- بیکاری؟!
«آره»
مشق را که بنویسند
روزی سه صفحه
بازی هم بکنند
گاهی کاری ندارند
تلویزیون هم برنامه خاصی ندارد

- آدم نباید بیکار باشه، تا سالم بمونه!
این را گفتم
و سریع جستجو کردم
چند طرح نمدی نشانش دادم
یکی را انتخاب کرد و ساخت



دو سه ساعتی وقتش را گرفت
وقتی که تلف نشد
بیکار نماند

من فقط الگو را پرینت گرفتم
خودش برید
خودش دوخت
خودش پر کرد
با پنبه
و در نهایت
این شد که دیدید!

وقت کودکان را ما باید مدیریت کنیم
خودشان نمی‌توانند
تا یاد بگیرند
بیکار نباشند!

قال الأمیر (ع): «اَیُّهَا النّاسُ، اِنَّما اَنْتُمْ فى هذِهِ الدُّنْیا... لاتَنالُونَ مِنْها نِعْمَةً اِلاّ بِفِراقِ اُخْرى، وَ لایُعَمَّرُ مُعَمَّرٌ مِنْکُمْ یَوْماً مِنْ عُمُرِهِ اِلاّ بِهَدْمِ آخَرَ مِنْ اَجَلِهِ، وَ لاتُجَدَّدُ لَهُ زِیادَةٌ فى اَکْلِهِ اِلاّ بِنَفادِ ما قَبْلَها مِنْ رِزْقِهِ، وَ لایَحْیى لَهُ اَثَرٌ اِلاّ ماتَ لَهُ اَثَرٌ» (نهج‌البلاغه، خ145)
اى مردم، شما در این دنیا... به نعمتى نمى رسید مگر اینکه نعمتى را از دست مى دهید، و روزى از عمر به شما داده نمى شود مگر اینکه روز دیگرى از عمر نابود مى گردد، و اضافه در روزى براى او تازه نمى شود مگر به تمام شدن آنچه قبلاً روزى او بود، و اثرى برایش به وجود نمى آید مگر آنکه اثرى دیگر از او بمیرد. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - کار 38 - هنر 24 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  دین ِ دنیاپرستی - تفاوت قانون عرضه و تقاضا - ضرر واقعی در بورس - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
تار ِ قهرمانی + شنبه 97 مرداد 27 - 8:56 صبح

بچه‌ها قهرمان می‌خواهند
انسان قهرمان می‌خواهد
الگو
قدرتمند
با انصاف و عادل
نجات‌دهنده
مهربان و بخشنده
انسانی که انسان باشد
آدم باشد

قهرمان‌های هالیوودی هستند
تلاش می‌کنند این‌طور نشان دهند
واجد اخلاق حسنه
به همین دلیل پسندیده می‌شوند
بچه‌ها دوست‌شان دارند
حتی بزرگ‌ترها



آمد نخ بردارد
- برای چه می‌خواهی؟
«لازم دارم»

سیدمرتضی نخ برداشت
از صندلی بالا رفت و تار تنید
با نخ‌ها
و اسباب‌بازی‌هایش را آویزان کرد
- این‌ها چیست؟
«آدم‌های بدی که مرد عنکبوتی دستگیر کرده است!»

فطرت انسان دنبال یاری‌ست
یاریگر
و رسانه قدرتمند
دیده می‌شود
وقتی ما نمی‌توانیم قهرمانان مسلمان‌مان را درست نشان دهیم
کودکان که دست خالی نمی‌مانند
قهرمانان آمریکایی هستند

ولی
یک چیز خوب است
آن‌ها عاشق خود ِ قهرمان نمی‌شوند
بر خلاف آن‌چه ما تصوّر می‌کنیم
آن‌ها عاشق خُلق و خوی مهربان و یاریگر آن‌ها می‌شوند
رفتارهای زیبای‌شان
زیرا رسانه ما زشتی‌های رفتاری آن‌ها را حذف می‌کند
و این خوب است
من این سانسور صداوسیما را پاس می‌دارم
و از ایشان سپاسگزارم!

قال امیرالمؤمنین (ع): «مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلاَهُ اللَّهُ بِکِبَارِهَا» (نهج‌البلاغه، ح440)
هر کس مصائب و اندوههاى کوچک را بزرگ شمارد خداوند او را به بزرگهاى آنها گرفتار گرداند.

اگر پیش آمدى کوچک کند رو
کشد آن سست مرد اندر هم ابرو
خدا بر سخت تر سازد دچارش
بلاها بیشتر بدهد فشارش
بعکس ار سختها را سست گیرد
همه سختیش سستى مى پذیرد
ز غربال فلک گر فتنه بیزد
بآسانى بآن فتنه ستیزد

(شرح نهج‌البلاغه منظوم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   61   62   63   64   65   >>   >

دوشنبه 04 شهریور 3

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش روحانیت هنر بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X