خداوند ـ عزّوجلّ ـ می فرماید : «ای محمّد! اگر آفریدگان به ساخته های شگفت من می نگریستند، جزمرا نمی پرستیدند و اگر شیرینی یاد مرا در دل هایشان می چشیدند، ملازم درگاه من می شدند و اگر به ظرائف نیکی های من می نگریستند، به چیزی جز من نمی پرداختند» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
صداقت ِ اقتصادی + جمعه 97 مرداد 19 - 8:16 صبح

کودکان می‌فهمند
مدرسه که می‌روند
دیگر چرا نفهمند
خوب اگر توضیح دهیم

تقاضا که بالا رود
خارج از توان اقتصادی خانواده
می‌شود گفت: «نه»
زور گفت یعنی
می‌شود هم «توضیح» داد
صادقانه
من روش دوم را برگزیدم



مریم درخواستی داشت
چیزی می‌خواست فراتر از هزینه همیشگی
این شد که کاغذ برداشتم

معمولاً همین کار را می‌کنم
کنار دستم همیشه تعدادی برگه سفید هست
و قلمی
برای نوشتن
برای چنین شرایطی که لازم باشد

خانواده را در مرکز نمودار قرار دادم
ورودی‌ها و خروجی‌ها

پسرها هم ملحق شدند
تا بحث علمی شود زود می‌رسند
ساکت می‌شوند و گوش می‌کنند
می‌فهمند که مربوط به آینده‌شان است
به حقایق جامعه

درآمدها را توضیح دادم
و مخارج را دسته‌بندی کردم
و از بحران اقتصادی اخیر جامعه صحبت کردم
این‌که قیمت‌ها فراتر از انتظار بالا رفته است
از تحریم آمریکا گفتم
و آن‌چه ناخواسته به اقتصاد خانواده تحمیل می‌گردد

من از «ما» استفاده می‌کنم
این‌طور مواقع
می‌گویم «درآمد ما این‌قدر است»
«مخارج ما این‌قدر»
همراه با کشیدن نمودار
از بازار آزاد و متغیّرهای عرضه و تقاضا گفتم
و اولویت‌بندی‌ها را



این‌که اگر به هر کدام مثل گذشته برسیم
هزینه کنیم یعنی
در سرریز شدن درآمد
به پله‌های پایین‌تر نمی‌رسیم
به اولویت‌های کمتر
پس
راه این است که ظروف را کوچک کنیم
در هر بسته مصرفی
در هر مقوله
مقدار مصرف را کاهش دهیم
بهشان نشان دادم که چگونه اقتصاد خانواده را اداره می‌کنم
با همین تصاویری که رسم کردم

آن‌ها هم فهمیدند
ظاهر امر که این را نشان می‌داد
از این‌که دلشان آرام گرفت
و تقاضاشان کاهش یافت
هم یاد گرفتند که کمتر مصرف کنند
تا دوره بحران اقتصادی کشور به سر‌ آید
و هم
برای آینده خودشان
این‌که چطور اداره کنند
اقتصاد خانواده خود را

کودکان می‌فهمند
تعجب می‌کنم از آن‌هایی که با این نظریه مخالفند!

دولت نیز باید این‌طور عمل کند
حقایق را به مردم تفهیم نماید
راهی جز این نیست
برای اداره اقتصاد کشور در دوره بحران!

قال امیرالمؤمنین (ع): «وَ اُحَذِّرُکُمْ الدُّنْیا فَاِنَّها مَنْزِلُ قُلْعَة، وَلَیْسَتْ بِدارِ نُجْعَة... لَمْ یُصَفِّهَا اللّهُ تَعالى لاِوْلِیائِهِ، وَلَمْ یَضِنَّ بِها عَلى اَعْدائِهِ» (نهج‌البلاغه، خ112)
شما را از دنیا مى ترسانم که منزل کوچ است نه جاى اقامت... خداوند آن را براى دوستانش خالص و گوارا نکرده، و از پرداخت آن به دشمنانش مضایقه ننموده است. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - اقتصاد 144 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
سرآشپز! + چهارشنبه 97 مرداد 17 - 5:0 صبح

کمک نمی‌خواهد باشد
دستیار
اصرار که اصلی باشد
خودش و خودش
من نظارت
بدون دخالت

در جامعه ما رسم نیست
فرهنگ تغییر کرده
قبلاً بوده
امروز نه
کودک ده‌ساله که آشپزی نمی‌کند
کار در خانه
مگر می‌شود؟!

ولی مریم اصرار دارد
دوست دارد یاد بگیرد
هدف دارد
او زندگی را می‌شناسد
یاد گرفته برای چه به دنیا آمده
زندگی را لهو و لعب ندیده
غرض و غایت آن را فهمیده
امتحان و آزمون و مزرعه‌ای برای آخرت

«بابا، من نهار درست می‌کنم، تو دست به هیچ چی نزن!»



پذیرفتم
مواد کتلت‌ها را آماده کرده بودم
یکی را که انداختم
دست‌ها را شست و به دست گرفت
تا آخر
همه را خودش
و نهار را
مهمان او بودیم
کتلت‌هایی را خوردیم که دختر ده ساله‌ام پخته است!
مگر می‌شود؟! مگر داریم؟!

قال امیرالمؤمنین (ع): «مَنْ اَقَلَّ مِنْهَا اسْتَکْثَرَ مِمّا یُؤْمِنُهُ، وَ مَنِ اسْتَکْثَرَ مِنْهَا اسْتَکْثَرَ مِمّا یُوبِقُهُ» (نهج‌البلاغه، خ110)
آن که به کم آن {دنیا} قناعت ورزید، بسیارى از عوامل امنیّت را به دست آورد، و هر کس رو به انبوهش آورد بر علل هلاکت خود افزود. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
به کی؟ + دوشنبه 97 مرداد 15 - 5:0 صبح

چشم‌پزشکی
هر سال می‌رویم
تابستان که فرصت بیشتر
یک معاینه ساده
امسال هم
و این‌بار:
«چرا فقط چشم من آستیگمات نیست؟!»

تشخیص دکتر بود
من و سیدمرتضی که عینکی هستیم
آستیگماتیم
دکتر این‌بار
چشم مریم را هم آستیگمات تشخیص داد
اما اندک
نه آن‌قدری که عینک بخواهد
به سیداحمد که رسید
گفت نیست
آستیگمات
فقط دوربین
کمی
او هم نه به اندازه‌ای که نیاز به عینک داشته باشد
و مسأله در همین‌جا بود که آغاز شد
در ذهن سیداحمد



«یعنی من با مریم و مرتضی فرق دارم؟! من به کی رفتم؟!»
پرسش ساده‌ای‌ست
دو فرزند و یک پدر
هر سه آستیگمات
اگر چه نمی‌فهمد یعنی چه
ولی برایش معنا دارد
نوعی تفاوت
فرزند دیگر غیرآستیگمات
این چه پیامی برای او دارد؟!

«نکنه من به اون زنه رفتم؟!»

لقبی که به زن سابق داده‌ام
از کودکی واژه «مادر» را استفاده نکردم
تا اشتباه نشود
ذهن کودکان دچار خطا نگردد
آن‌چه نیست
نباشد
آن‌ها هم هرگز «مادر» نمی‌گویند
عادت اصلاً ندارند
در خانه ما او همیشه «اون زنه» است!

- پسرم نگران نباش
جسم انسان مهم نیست به کی رفته باشد
مهم اخلاق انسان است
رفتار ما

باید کمکش می‌کردم
نگران شده بود
این‌که چرا برادر و خواهر من مانند پدرم
همه‌شان چشم‌های آستیگمات
ولی من دوربین

همه بچه‌ها جمع
برای همه توضیح دادم

- ببین سیداحمد
مریم قدش به اندازه تو بلند نشده است
از تو دو سانتی‌متر کوتاه‌تر است
چرا؟!
چون احتمالاً قدش به اون زنه رفته است
سیدمرتضی چه؟!
او نیز شاید بعضی از ویژگی‌های جسمی‌اش
این که دست ما نیست
من هم بعضی خصوصیات مادرم را دارم و بعضی از پدرم
این دست ما نیست
این مربوط به ژنتیک است
ما اختیاری در آن نداریم
پس مهم نیست
چیزی که دست ما نیست به ما ربطی ندارد
آن‌چه برای ما مهم است اخلاق ماست
اخلاقی که دست خود ماست
پس مهم است
خدا کند اخلاقت به او نرفته باشد
نگران این باش
نه آن!

مفصل شد
نه کوتاه
بحث درباره اخلاق
و تمام

یک ماهی می‌شود که گذشته
مسأله انگار حل شده
نگرانی دیگر در رفتارش نبوده
هیچ اشاره یا توجهی
نگرانی از آستیگمات نبودن!

قال امیرالمؤمنین (ع): «وَ لَوْ اَنَّ النّاسَ حینَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا اِلى رَبِّهِمْ بِصِدْق مِنْ نِیّاتِهِمْ، وَ وَلَه مِنْ قُلُوبِهِمْ، لَرَدَّ عَلَیْهِمْ کُلَّ شارِد، وَ اَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فاسِد.» (نهج‌البلاغه، خ177)
و اگر مردم به وقتى که بلاها بر آنان فرود آید، و نعمتها از دستشان برود، با نیّت هاى صادقانه و دلهاى مشتاق به پروردگار پناه ببرند آنچه را از دستشان رفته به آنان بازمى گرداند، و هر فسادى را برایشان اصلاح مى کند.(ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آموزش 28 - سید احمد 274 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
عینک ِ تقلید + شنبه 97 مرداد 13 - 5:0 صبح

«حالا چرا عینک منو زدی به چشمات؟! خودت که عینک داری!»
با خنده پرسیدم
با تعجب



عبا را هدیه گرفته بود
چند سال پیش
عمامه را هم از مریم خواسته
روسری‌اش را پیچانده
سر سیدمرتضی گذاشته
اما عینک من چرا؟!

«که بیشتر بهت شبیه بشم!»
این پاسخ را داد
فقط برای همین!

تربیت نیاز به پذیرش دارد
به عنوان الگو
بخواهد او بشود
چه زمانی الگو می‌شود
وقتی اعتماد باشد
اعتماد کند کافیست
رمز تربیت

پس دروغ نباید گفت
بی‌عدالتی نباید کرد
انصاف که داشته باشی
به تو اعتماد می‌کنند
اعتماد الگو می‌سازد
تبعیّت می‌نماید
رفتار را که تکرار کرد
تربیت می‌شود
به همین سادگی
پرورش کودکان دشوار نیست!
واقعاً نیست!

وَ قَالَ (علیه السلام): «لاَ تَجْعَلُوا عِلْمَکُمْ جَهْلاً وَ یَقِینَکُمْ شَکّاً إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا وَ إِذَا تَیَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا» (نهج‌البلاغه: ح274)
حضرت امیر (ع) فرمود: «دانش خود را نادانی نیانگارید و یقین خویش را گمان مپندارید، چون دانستید دست به کار آرید و چون یقین کردید پای پیش گذارید.»


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
چای عطری نخر همیشه + پنج شنبه 97 مرداد 11 - 5:0 صبح

لذت برده
اگر چه حاضری‌ست
کیسه‌ای یعنی
اما خوش طعم
خوش عطر هم

صبحانه است
نان و پنیر و چای شیرین
برنامه یکشنبه صبح
سیدمرتضی خوشش آمده
از عطری که این چایی در مشامش پراکنده
به سخن آمد:
«خیلی خوشمزه‌ست!»



انتظار می‌رفت مطالبه کند
این‌که
همیشه از همین چای به ما بده
اما...

«چای عطری نخر همیشه»
قبل از این‌که بپرسم چرا
پاسخ را خودش داد:
«تا به همه چایی‌ها عادت کنیم!»

تربیت را می‌بینید
این است
قدرت اراده
در متربّی
که بپذیرد تربیت را
رفتار و سخن الگوها را

من یادش دادم
وقتی پنیر می‌گرفتم
از یکی که خیلی خوشش می‌آمد
می‌گفتم از پنیرهای مختلف برایتان می‌خرم
تا به یکی عادت نکنید
فرداروزی مهمانی می‌روید
میزبان ناگزیر نشود یک پنیر مخصوص برای شما بخرد!

گفته بودم
چندین بار
که انسان نباید سخت‌گیر باشد
در خوراک
سهل المؤونه بهتر
این‌که به هر آن‌چه مردمش عادت دارند
قانع باشد
کسی را مجبور نکند برای او به زحمت بیافتد
گفتم نباید عادت کنید
به یک خوراک خاص
و به این مشهور شوید:
«فلانی فقط پنیر فلان می‌خوره! فسنجون نمی‌خوره! عدس پلو...»
این بد است
یادشان دادم
و ثمره
امروز پسرم بلند از من مطالبه می‌کند
مبادا او را به یک نوع از چای عادت دهم
اگر چه خیلی از آن محظوظ گشته است
به حظّی وافر! :)

قال امیرالمؤمنین (ع): «کُلُّ شَىْء خاضِعٌ لَهُ، وَ کُلُّ شَىْء قائِمٌ بِه. غِنى کُلِّ فَقیر، وَعِزُّ کُلِّ ذَلیل، وَ قُوَّةُ کُلِّ ضَعیف، وَ مَفْزَعُ کُلِّ مَلْهُوف. مَنْ تَکَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ، وَ مَنْ سَکَتَ عَلِمَ سِرَّهُ، وَ مَنْ عاشَ فَعَلَیْهِ رِزْقُهُ، وَ مَنْ ماتَ فَاِلَیْهِ مُنْقَلَبُهُ» (نهج‌البلاغه، خ108)
حضرت امیر (ع) فرمود: «همه چیز فروتن براى او، و هر چیزى قائم به اوست. ثروت هر نیازمند، و عزت هر ذلیل، و قدرت هر ناتوان، و پناهگاه هر ستم رسیده است. سخن هر سخنگو را مى شنود، باطن هر خاموش را مى داند، روزى هر زنده اى به عهده اوست، و بازگشت هر که بمیرد بـه جانب او» (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
نتیجه تربیت ناصحیح + سه شنبه 97 مرداد 9 - 5:0 صبح

تیزر ساخته‌اند
غلط
همه دیده‌ایم
همه می‌شناسند
ماجرای 21 بار سؤال پسر از پدر!



این بار که از تلویزیون پخش کرد
طاقت نیاوردم
با پرسشی فضای بحث را گشودم:
«بچه‌ها به نظر شما این درسته؟»

بچه‌ها نظری ندادند
ولی حواسشان جمع شد
آماده شرح

این باباهه خودش مقصّره
بچه را لوس بار آورده
می‌دانید چرا؟!

و ادامه دادم:

ببینید
بچه سه ساله
خودش می‌گه که پسرش سه سالش بوده
بیست و یک بار پرسیده
یک سؤال را
«این چیه؟»
و پدر
هر بار پاسخ داده:
«گنجشک»

سیداحمد با دقت گوش می‌کند

من وقتی شما کوچک بودید
هرگز این کار را نمی‌کردم
پاسخ یک سؤال را دوبار بدهم
این که کودک یک سؤال را چند بار می‌پرسد
لج‌بازی‌ست
اعمال قدرت و نفسانیت
بار اول جواب می‌دادم
بار دوم اگر همان سؤال را دوباره می‌پرسیدید:
«عزیزم، من که جواب این سؤالتو دادم، دوباره داری می‌پرسی که منو ناراحت کنی؟!»
باید یاد می‌گرفتید
که با یک پاسخ فرا بگیرید

حالا این پیرمرد
بدون این‌که برای فرزند توضیح دهد
21 مرتبه پاسخ تکراری داده
پاسخ که نداده
نفس کودک را آب داده
این بنده خدا
هوای نفس او را پرورانده
حالا چه توقعی دارد؟!

در 80 سالگی سه بار یک سؤال را از پسر 30 ساله خود می‌پرسد
پسر باید چه پاسخ دهد؟!
21 بار پاسخ تکراری بدهد؟!
می‌شود؟!
عقل پس کجاست؟!

قال امیرالمؤمنین (ع): «...فَاِذا کانَ ذلِکَ کانَ الْوَلَدُ غَیْظاً، وَالْمَطَرُ قَیْظاً، وَتَفیضُ اللِّئامُ فَیْضاً، وَ تَغیضُ الْکِرامُ غَیْضاً. وَکانَ اَهْلُ ذلِکَ الزَّمانِ ذِئاباً، وَسَلاطینُهُ سِباعاً، وَ اَوْساطُهُ اُکّالاً، وَ فُقَراؤُهُ اَمْواتاً، وَ غارَ الصِّدْقُ، وَ فاضَ الْکَذِبُ...» (نهج‌البلاغه، خ107)
حضرت امیر (ع) فرمودند: «...در این وقت فرزند باعث خشم پدر، و باران عامل حرارت گردد {گرم شدن زمین!}، و مردم پست فراوان، و خوبان کمیاب شوند. مردم (توانمند) آن روزگار همچون گرگ {ثروتمندان}، و حاکمانشان درنده {دولتمردان}، و میانه حالشان طعمه {مردم متوسط}، و نیازمندانشان مرده خواهند بود {فقرا}، راستى ناپدید شود، و دروغ فراوان گردد...» (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آموزش 28 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
شیرینی بی نام + یکشنبه 97 مرداد 7 - 5:0 صبح

«اسم این شیرینی چیه؟»
پاسخی نداشتم
به این سؤال دخترم

دستورش از سال‌ها پیش
با ضابطه 2- 1- 2 حفظ کرده
دو پیمانه آرد
دو پیمانه شکر
یک پیمانه روغن جامد
همین را
باقی فراموش شده
اسمش که اصلاً نمانده



داشتم خاطره می‌گفتم که مریم کلید کرد
گیر داد که باید درست کنی
شیرینی‌ای را که در جوانی پخته بودم
وقتی خاطرات دبیرستان خود را برای بچه‌ها تعریف می‌کردم

در برنامه خانواده
هر روز ظهر
آموزشی برای شیرینی
آن روزها ضبط صوت را می‌گذاشتم کنار بلندگوی تلویزیون
همان کاست‌دارها
و صدا را ضبط
بعدتر
پخش می‌کردم
با دستور داده شده می‌پختم

این شیرینی راحت بود
روشش در خاطرم مانده
به اصرار مریم پختم
بچه‌ها دوست داشتند!

کودکان عاشق خاطره هستند
همه‌شان
گذشته برایشان تلألؤ عجیبی دارد
می‌درخشد
آن‌چه ندیده‌اند
وقتی در قالب قصه گفته می‌شود

من زیاد می‌گویم
با این کار
آن‌ها را در تجربیات خود شریک می‌کنم
و آن‌ها
می‌توانند در چند دقیقه
سال‌ها زندگی مرا همراه داشته باشند
سرعت بالا می‌رود
پیش می‌افتند
از من جلو می‌زنند
و در میان خاطرات من
آن‌ها چون ماهیگیری
آموزه‌های زندگی خویش را صید می‌کنند
ما با هم زیاد «حرف» می‌زنیم!

قال امیرالمؤمنین: «فَذَرُوا ما قَلَّ لِما کَثُرَ، وَ ما ضاقَ لِمَا اتَّسَعَ. قَدْ تُکُفِّلَ لَکُمْ بِالرِّزْقِ، وَ اُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ، فَلایَکُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَکُمْ طَلَبُهُ اَوْلى بِکُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَیْکُمْ عَمَلُهُ.» (نهج‌البلاغه: خ113)
امام علی (ع) فرمودند: کم را براى بسیار رها کنید و دشوار را براى آسان وانهید {کم و دشوار کنایه از آن‌چه در دنیاست و بسیار و آسان حکایت از آخرت است}. روزى شما را متکفّل شده‌اند و به عمل امر شده‌اید {به تکلیف‌تان عمل کنید و نگران هزینه‌های دنیا نباشید}، پس مبادا کوشش شما براى طلب روزى، که تضمین شده، بیش از به جا آوردن عملى، که بر شما واجب گشته، باشد. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - آموزش 28 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
کروکوندیل + جمعه 97 مرداد 5 - 5:0 صبح

این یک کروکوندیل است
او دست سیدمرتضی را در حال خوردن است
سیدمرتضی خوشحال است
سیداحمد کروکوندیل را در آغوش گرفته است
آن‌ها برادران دوست دار کروکوندیل هستند!



اما یک سؤال:
چرا انسان‌ها این حیوانات را به کشتن داده‌اند؟!
مسئول موزه گفت یازده تا بودند
کروکدیل‌ها
ولی ما
فقط سه تا را دیدیم
چند تا مُرده‌اند؟!
پیدا کنید مقصّر اصلی را
گفت: سرما
اما آیا سرما قاتل واقعی این حیوانات بوده است؟
یا کسانی که آن‌ها را کیلومترها از خانه طبیعی خود دور ساخته‌اند؟!



بله
بچه‌ها خوشحال می‌شوند
تجربه ندارند
بی‌اطلاع
همان‌ها را هم وقتی برایشان توضیح می‌دهی...



حیوانات زیبا هستند
خلقت خدا زیباست
من تا به حال فلامینگوها را این‌قدر از نزدیک ندیده بودم
خصوصاً غذاخوردنشان را
ولی خود آن‌ها چه حسّی دارند؟!
آیا از این‌که اسیر شده‌اند راضی‌اند؟!

یک نوع افسردگی خاصّی در چشمان این حیوانات دیدم
شاید توهّم است
شاید نه
ولی به گمانم منصفانه نیست!

امیرالمؤمنین (ع): فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْیَا لِمَا بَعْدَهَا وَ ابْتَلَى فِیهَا أَهْلَهَا لِیَعْلَمَ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ لَسْنَا لِلدُّنْیَا خُلِقْنَا وَ لَا بِالسَّعْیِ فِیهَا أُمِرْنَا وَ إِنَّمَا وُضِعْنَا فِیهَا لِنُبْتَلَی بِهَا (نهج‌البلاغه:ن55)
حضرت امیر (ع) نوشت: خداوند سبحان دنیا را براى آخرت قرار داده، و مردم دنیا را در آن به آزمایش نهاده تا معلوم دارد کدام یک نیکوکارتر است. ما را براى دنیا نیافریده اند، و نه ما را به کوشش در آن [امر] فرموده اند. ما را به دنیا آوردند تا در آن آزموده شویم.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سفر 33 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
حلوا رشته ای + چهارشنبه 97 مرداد 3 - 3:53 عصر

از کودکی دوست داشتم
اسمش را نمی‌دانستم
یکی دو بار
خریده بودند و خورده
تُرد و شکننده
چقدر خوشمزه

رفته بودیم بازار که رشته‌هایش را دیدم
شعیریّه
خریدم
گفتم برای بچه‌ها درست کنم
بلد که نیستم
ولی مگر اینترنت تمام شده؟!



مریم پیش‌دستی کرد
اصرار که خودش
قبول کردم
قرار شد تماشاچی باشم
طبق دستوری که از آشپزخانه سایت تبیان گرفتیم

خوشمزه بود
اما
نه آن طعمی که به خاطر داشتم
آن روزها که این قوطی‌های خارجی نبود
«شیر غلیظ شده»
حتماً با دستور دیگری می‌پختند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: آشپزی 93 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  ضرر واقعی در بورس - یازده منهای یازده - جنگ ناگزیر - فونت علائم دعایی ترکیب با فونت فارسی - 
کلاه گشاد + پنج شنبه 97 تیر 28 - 5:0 صبح

سر همه‌مان رفته است
همین کلاه
از همان ابتدا
همه جهان امروز
از روزی که بانک باز شد

آدام اسمیت از بانک‌های اسکاتلند نام می‌بَرد
اولین جایی که اسکناس رواج یافت
یادداشتی که گواهی بدهی بود
بدهی بانک به حامل
آدمی که یادداشت را حمل می‌کرد

تورّم از همین‌جا پیدا شد
رکود هم
همه بیماری‌های اقتصادی
نه فقط ما
که همه جهان
حتی اولی‌ها
باور کنید
حتی در آمریکا

در آمریکا سکه نقره رایج بود
مانند این‌ها



روی همه آن‌ها نوشته است یک دلار
از جنس نقره
فهرست سکه‌های آمریکا در این نشانی هست
حدود 26 گرم نقره
با خلوص 90 درصد!

بعد چه شد؟!
خزانه‌داری آمریکا به مردم «یادداشت» داد
همان که ما می‌گوییم اسکناس
آن‌ها می‌گویند Note
به این شکل



چند عبارت مهم در آن به چشم می‌آمد
نخست این:
«گواهی نقره»



و نام خزانه‌داری



و این عبارت عجیب:



IN SILVER PAYABLE TO THE BEARER ON DEMAND
قابل پرداخت به صورت نقره با درخواست حامل

یک وزارتخانه است
دولتی‌ست
گواهی بدهی داده دست مردم
تا سکه‌های نقره را جمع کند
گفته پس هم می‌دهم
اصلاً این عین سکه نقره
با همان ارزش
هر وقت این کاغذ را آوردی
هر که بودی
در وجه حامل چک کشیده است
با این تعهد
من پرداخت می‌کنم
همان مقدار نقره که مشخص شده است
سکه‌های 26 گرمی یک دلاری

اما چه شد؟!
کلاه سر مردم رفت
چطور؟!

حدود صد سال پیش
سیستم بانکی آمریکا تغییر کرد
دولت کنار کشید
به بخش خصوصی واگذار شد
و یادداشت‌ها
به صورت نامحسوسی تعویض گردید
اسکناس‌های جدیدی به این شکل:



آری
ظاهراً مثل قبلی هستند
ولی صبر کنید
چیزهایی تغییر کرده است
با دقت ببینید:



دیگر ننوشته است «گواهی نقره»
به جای آن «فدرال رزرو» آمده است
این‌جا معرفی شده
صبر کنید
آن عبارت پایین دلار هم حذف شد
کدام؟
همان‌که نوشته بود قابل پرداخت به صورت نقره!

بله
ماجرا همین است
اتفاقی که در تمام جهان افتاده است



دو نوع اسکناس متفاوت
به عنوان دو مرحله از استثمار مردم
تعهدی که تخلف شده است

بدهی‌ها را ببینید:



اول قرار بود اسکناس معادل طلا باشد
یا نقره
بعد این قرار عوض شد
بدون این‌که مردم با خبر شوند
باور می‌کنید مردم خود آمریکا هم بی‌اطلاعند؟!

این آقای آمریکایی تلاش می‌کند تا مطلب را توضیح دهد
برای مردم کشور خودش

...
[دانلود فیلم]

حالا دلار واقعی چند است؟
یعنی یک سکه نقره که نام آن دلار بوده است؟
هجده دلار!
یعنی وقتی دولت آمریکا تعهد خود را پس گرفت
دو نوع دلار پیدا شد
دلار اصلی
و
دلار قلابی
دلار اصلی همان 26 گرم نقره است
و دلار قلابی
کاغذی‌ست که اسمش دلار است
همین!
این یک سکه یک دلاری است
در این‌جا
برای فروش به قیمت کاغذی

لیست قیمت سکه‌ها را ببینید
با مقدار متفاوتی از نقره در هر کدام
و وزن مختلف
ولی همه دلار آمریکا
این‌جا

خب چه ربطی به ما دارد؟
این کلاه سر آمریکایی‌ها رفته است
یک روز
یک جمله را
از روی یک کاغذ برداشتند
و زیر قول و قرارشان زدند
به ایران چه؟!

خب در ایران هم همین بلا سرمان آمد

این اولین اسکناس‌های ایرانی‌ست
توسط بانکی در لندن چاپ و منتشر شده





به عبارت‌های بالای اسکناس توجه کنید:
«فقط در طهران ادا خواهد شد»
«فقط در یزد ادا خواهد شد»
PAYABLE AT YEZD ONLY

و بعدتر
این عنوان را خلاصه‌تر کردند
یعنی از معنای اصلی انداختند
حذف کردند یعنی



فقط «طهران»
ژانویه 1896
صد و بیست سال پیش
(امتیاز تأسیس بانک شاهنشاهی را برای شصت سال به یک یهودی آلمانی داده بودند)

وقتی یک تومان نوشتند روی کاغذ
معادل ده هزار دینار بود
اصلاً تومان به معنای ده هزار
سکه یک تومانی چقدر ارزش داشت؟
همان زمانی که اسکناس شد؟
اسکناسی که وعده داده شده بود
قابل تبدیل به سکه یک تومانی‌ست
ادا می‌شود یعنی



این یک سکه یک تومانی‌ست
حدود سه گرم وزن دارد
طلا با عیار 900
هم عیار با سکه تمام بهار آزادی
یعنی 90 درصد طلای خالص
یعنی به چه قیمت؟!
امروز طلا با این عیار به قیمت گرمی 310 هزار تومان فروخته می‌شود
بنابراین چنین سکه‌ای
حدود 900 هزار تومان قیمت دارد
یعنی چه؟!

مطلب ساده است
روزی که پدران ما سکه‌های خود را تحویل دولت دادند
البته که پدران ما با سکه دینار و قِران معامله می‌کردند
که واقعی بودند
یعنی فلز ارزشمند در آن‌ها بود
طلا یا نقره
وقتی تحویل دادند
و کاغذ گرفتند
بانک متعهد شد
عهد بست
قول داد
قرار گذاشت
که در برابر هر اسکناس یک تومانی
سه گرم طلای 90 درصد بدهد
هر وقت که آن‌ها بخواهند
هر وقت که حامل اسکناس
آن را به بانک باز گرداند

اما امروز
برای گرفتن سه گرم از این طلا
باید 900000 عدد اسکناس یک تومانی بدهیم
به که
به همان بانک
این عجیب نیست
یک کلاه بزرگ و گشاد نیست؟!

بعد از دوره قاجار
کلاً هیچ جمله‌ای روی اسکناس‌ها نوشته نشد
بانک ملی ایران
و سپس بانک مرکزی
مسئول انتشار اسکناس
دیگر تعهد خود را به خاطر نیاوردند

جالب است بدانیم
اسکناس‌های ما تا همین چند وقت پیش در خارج از کشور چاپ می‌شد
تازه پس از انقلاب
سال 1361
چاپ آزمایشی اسکناس‌های 20 تومانی در ایران آغاز شد
و از سال 1367
بانک مرکزی ایران خودش اسکناس چاپ می‌کند
و در سال 1381
کاغذ اسکناس هم در ایران تولید می‌گردد
یعنی چه؟
ریش و قیچی دست خودشان است
خود صاحبان بانک
هر وقت که بخواهند
کافیست برق دستگاه را متصل سازند
و دگمه روشن را...

ولی این نکته را فراموش نکنیم
کلاه ِ گشاد دقیقاً این‌جاست
این‌که ما تعهد بانک‌ها را فراموش کردیم
خواستند که بکنیم
و آن‌ها
تعهد خود را عمل نکردند
کافی‌ست ماده یک قانون پولی و بانکی کشور را بخوانید
مصوّب سال 1351 
نوشته است:
‌الف - واحد پول ایران ریال است. ریال برابر صد دینار است.
ب - یک ریال برابر یکصد و هشت هزار و پنجاه و پنج ده میلیونیم 0.0108055 گرم طلای
خالص است.

یعنی چه؟!
یعنی هر یک گرم طلای خالص تقریباً 100 ریال است
ده تومان خودمان
باور کردنی نیست
این قانون مربوط به پنجاه سال پیش است
در این پنجاه سال
ارزش ریال 90 هزار برابر کم شده است!!!

این قانون هنوز معتبر است
و در سایت بانک مرکزی
برای همین سال 1397 هم
همین قانون
با همین عبارات
و البته با اصلاحاتی
قرار گرفته است
هنوز هم همان ماده یک در آن دیده می‌شود
طلا گرمی 100 ریال!

اما پس از الف و ب
یک قسمت ج هم در این ماده یک وجود دارد
همان قسمتی که ما را بیچاره کرده:
ج - تغییر برابری ریال نسبت به طلا به پیشنهاد بانک مرکزی ج.ا. ایران و موافقت وزیر امور اقتصادی و دارایی و تأیید هیأت وزیران و تصویب کمیسیون‌های دارایی مجلس شورای اسلامی میسر خواهد بود.

یعنی هر وقت که بخواهند
اسکناس‌های موجود در جیب ما را
کم می‌کنند
از آن می‌دزدند
بانک یعنی همین
اساساً همین قانونی که مشاهده می‌فرمایید!

تصویب بند ج ماده یک قانون پولی اساساً یک تخلّف است
یک فریب
یک دغل‌کاری
دزدی آشکار از عهدی که در روز آغاز با مردم بسته بودند!

یک سؤال؛
از خودم پرسیدم چرا «کمیسیون‌های دارایی»؟
اولاً یک کمیسیون
ثانیاً
اصلاً کمیسیون دارایی وجود ندارد
کمیسیون اقتصادی داریم
جواب را در نسخه اصلی قانون یافتم
مصوّب همان سال 1351
آن‌جا دو مجلس را ذکر کرده بود
«تصویب کمیسیونهای دارایی مجلسین»
مجلس شورای ملی
و مجلس سنا
یعنی این‌قدر قانون پولی ما کهنه است
حتی در حدّ عبارات!

در هر صورت
این همان کلاه ِ خیلی خیلی خیلی گشادی‌ست که سر ما رفته است
سر همه مردم دنیا
همه آن‌هایی که پدرانشان سکه‌های طلا و نقره را به بانک‌ها امانت دادند
و کاغذ یادداشتی به نام اسکناس دریافت کردند
همه‌مان باخته‌ایم
که زندگی خود را در اختیار بانک‌ها قرار داده‌ایم!

اقتصاد از همین نقطه زمین می‌خورد
ما از همین نقطه آسیب می‌بینیم
انقلاب از همین نقطه در معرض خطر است
چنین اقتصادی،‌ مقاومتی نیست!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 144 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   61   62   63   64   65   >>   >

چهارشنبه 04 تیر 18

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر روحانیت بازی خواص فاصله طبقاتی دشمن فیلم ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X