سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

مبادا که بدگمانی بر تو چیره شود که [در این صورت] میان تو و هیچ دوستی، رابطه دوستانه ای برجای نمی گذارد . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اولین نرم افزار من 6 + دوشنبه 97 اردیبهشت 10 - 9:0 صبح

طولانی شد
می‌خواستم در چند سطر تمامش کنم
هی ادامه پیدا می‌کند
خلاصه می‌کنم

خلاصه این شد که دست به مداد شدم
و کاغذ
شروع کردم به کدنویسی
و این برنامه را طراحی کردم



روی کاغذ
ابتدا فقط روی کاغذ
بعدتر فرصتی شد که اجرا شود
برنامه‌ای که از فارسی‌ساز نور استفاده می‌کرد
مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی
نرم‌افزار قرآنی تحت داس ارائه کرده
پس از خروج از برنامه
نیمه دوم کدهای اسکی را فارسی باقی می‌گذاشت *
پس از اجرای آن
برنامه من که اجرا می‌شد
تماماً فارسی
بازی‌ای که هیچ کم و کسری نداشت



آن بالا «به نام خدا» نوشته
سمت چپ محیط بازی
سمت راست راهنما
سه جعبه که یکی رنگ‌ها
نسبت رنگ مهره‌ها به اعداد روی صفحه کلید
توصیف رنگ‌های پاسخ
و چهار کلید میانبر F1 تا F4

این نخستین برنامه کاملی بود که نوشتم
فیلم زیر نشانش می‌دهد

...
[دانلود فیلم]

سال 1375
فقط 17 سال داشتم
زمانی که نخستین برنامه رایانه‌ای خود را طراحی کردم
این هم کد برنامه
دقیقاً همانی که آن دوران نوشتم
همان زمان روی فلاپی دیسک ذخیره کردم
و هنوز دارمش!

غرض؟!
این‌که خودنمایی کنم؟!
بگویم من کذا و کذا؟!
پناه بر خدا
این کار خیلی مذموم است
و خودخواه
متکبّر
فخرفروشی پایانی جز جهنم ندارد
غرض نشان دادن بیچارگی امروز است
روزی که دسترسی به رایانه نبود
این بود
می‌شد این باشد
امروز که هست چه؟
کدام جوان ما دست به تولید می‌زند؟
برنامه می‌نویسد؟
کدام جوان می‌تواند اصلاً؟

چرا نمی‌تواند؟!
زیرا بازی نمی‌گذارد
فیلم نمی‌گذارد
موسیقی نمی‌گذارد
شبکه‌های اجتماعی نمی‌گذارد
شرکت‌های بزرگ دنیا ما را مصرفی نگه داشته‌اند
اجازه تولید نمی‌دهند
با حجم انبوه نرم‌افزارهایی که به حلقمان می‌ریزند
حق برنامه‌نویسی را از ما نگرفته‌اند
ولی حس آن را گرفته‌اند
دیگر جوان ما به فکر تولید نمی‌افتد
و این خوب نیست

برای توجه دادن به این مطلب بود که نوشتم
و این همه وقت شما را گرفتم
پوزش!

* البته در نسخه اولیه‌اش
بعد در نسخه بعدی کاری کردند که دوباره کدهای اسکی به جای خود بازگردند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اولین نرم افزار من 5 + یکشنبه 97 اردیبهشت 9 - 7:0 صبح

نرم‌افزار من کار کرده بود
نه
نمی‌شود گفت نرم‌افزار
یک آزمون ساده بود
آزمونی برای توانایی
این‌که بدانم می‌توانم

اما چطور؟!
چطور شد که بدون خطای منطقی کار کرد؟
زیرا برنامه قبلاً اجرا شده بود
کجا؟!
در ذهنم
من احساس کردم یک توانایی پیدا کرده‌ام
بعد از مطالعه آن همه کتاب
توانایی در اجرا
اجرای کدهای زبان‌های برنامه‌نویسی
من می‌توانستم متغیّرها را در ذهنم مقداردهی کنم
محاسبه نمایم
خط به خط
و برنامه را
درست همان‌طور که کامپیوتر اجرا می‌کند
و این برایم جذّاب بود

دیگر خود را برنامه‌نویس تصوّر می‌کردم
و بعد از آن جلسه
آن کارگاه موفق
آن کار عملی
اراده کردم یک برنامه واقعی بنویسم
و رفتم سراغ واقعیت‌های زندگی

بازی
این اولین چیزی بود که به ذهنم خطور کرد
ولی هر بازی‌ای
به نظرم نیاز به هوش مصنوعی داشت
اگر قرار بود طرف مقابلت ماشین باشد

کتابی درباره هوش مصنوعی خوانده بودم
ولی آمادگی کاری به آن گستردگی را نداشتم
به بازی‌های ساده‌تر فکر کردم
بازی‌ای که خودم داشتم
فکر بکر
بازی‌ای که نیازی به هوش نداشت
طرف مقابل فقط مقایسه می‌کرد
کاری که ماشین هم به راحتی می‌تواند انجام دهد

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اولین نرم افزار من 4 + شنبه 97 اردیبهشت 8 - 2:0 عصر

معلّم متوجه اضطرابم شد
این‌که نیاز دارم تنها کار کنم
این‌که به جای چند برنامه ساده
جمع و تفریق اعداد
حجم زیادی کد همراهم آورده‌ام
کمکم کرد
او را شریک دو نفر دیگر کرد
و مرا تنها
اجازه داد با یک کامپیوتر مستقل کار کنم

خیلی طول کشید
خاطرم هست که دقیقاً 45 دقیقه شد
فقط تایپ
حرف به حرف
کاراکتر به کاراکتر

آیا باید اجرا می‌شد؟
آیا نیاز به دیباگ و رفع خطا نداشت؟
خطا زد
چند مورد
ولی همه غلط تایپی بود
نه منطقی
کاراکترهایی که اشتباه وارد کرده بودم
اصلاح شد
و این‌بار
کلید F5 را که زدم...

کامپیوتر شروع کرد به بوق زدن
آن روزها کارت صوت هنوز نیامده
شاید اصلاً اختراع هم نشده
تنها منبع صوتی رایانه یک بوق کوچک بود
حتی بلندگو هم نه
بوقی که یک Beep می‌کرد
همین
و من
در انتهای هر مرحله از نگارش واژه «مهدی»
یک بوق گذاشته بودم
جایی که توپ تغییر جهت می‌داد

مسئول کارگاه عصبانی
دادزنان از ته سالن آمد
خیال می‌کرد آسیبی به یکی از دستگاه‌ها وارد آمده:
«دستگاه کی گیر کرده، باز شما چیکار کردید با دستگاه؟!»
نزدیک که شد
بلند شدم از جایم و نشان دادم
معلّم هم آمد
نه
همه بچه‌ها
یک آن همه جمع شدند
تمام سی چهل هم‌کلاسی
متحیّر نگاه می‌کردند

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اولین نرم افزار من 3 + جمعه 97 اردیبهشت 7 - 6:0 عصر

یک ترم یعنی سه ماه
تقریباً یعنی
سه ماه کلاس کامپیوتر
بدون حتی یک کامپیوتر
تماماً تئوری
چرا؟!
چون دبیرستان شهید عموئیان کامپیوتر نداشت
فقط منطقه
منطقه 4 آموزش و پرورش داشت
یک سالن با ده دوازده رایانه
یک‌بار قرار شد برویم کار عملی
فقط یک‌بار
و من برای این یک‌بار خیلی آماده بودم

روی کاغذ برنامه‌ای نوشتم
یک دایره با چند خط درون آن
برای این‌که تداعی حرکت نماید
چیزی مثلاً توپ
رنگ قهوه‌‌ای
گوشه سمت چپ تصویر
حرکت می‌کرد
به محض اجرای برنامه
در محیط QBasic
تنها زبانی که می‌توانستیم کار عملی خود را با آن انجام دهیم
ردّی از خود بر جای می‌گذاشت
ردی که نامی را می‌نوشت
«مهدی»

و به محض پایان
تانکی پایین صفحه پدیدار می‌شد
نه دقیقاً
چند بیضی و مستطیل
و با زدن کلید Enter
گلوله شلیک می‌کرد
مسیر حرکت گلوله کاملاً یک سهمی بود
مسیر دقیق پرتابه
معادله ریاضی آن را دقیق محاسبه کرده بودم
هنگام برخورد به زمین نیز منفجر می‌شد
دایره‌ای که بزرگ می‌شد و بعد حذف

کجا؟
همه روی کاغذ
امکان تست که نداشتم
دیباگ
فقط روی کاغذ کدهای بیسیک

اتوبوس آمد و رفتیم
تعداد زیاد
هر دو نفر یک رایانه
اجازه خواستم کدها را وارد کنم
تایپ نمی‌دانستم
یک به یک حروف
انگلیسی همه
بغل دستی پس چه کند؟
او هم از این کامپیوتر سهم داشت

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اولین نرم افزار من 2 + پنج شنبه 97 اردیبهشت 6 - 2:0 عصر

چه بگویم
خواستم مختصر بنویسم
طولانی شد
دست به صفحه‌کلید حرکت است
نمی‌شود متوقّف کرد دیگر

بله نشد
نمی‌شد یعنی
قیمت بالا
کجا می‌شد کامپیوتر تهیه کرد؟
این شد که به مطالعه سپری کردم
درباره‌اش
ما لایدرک کلّه
لایترک جُلّه
کتاب خواندم

دبیرستان بیشتر
کتاب‌های رایانه‌ای را قرض
مطالعه در هر زبانی
یادم هست که فورترن و پاسکال و سی و بیسیک و کوبول را خواندم
از اول تا آخر
کتاب‌هایشان را
داس پنج و حتی اسمبلی
بسیار نزدیک به زبان ماشین
اتوکد و زبان اتولیسپی که در آن اجرا می‌شد
زیاد
اوقات فراغتم کلاً
ولی هنوز پشت دستگاه کامپیوتر ننشسته بودم

نظام جدید آموزشی
دبیرستان
سه واحد کامپیوتر گذاشتند
معلّم نبود
آموزش دادند و راه افتاد
معلّم هندسه سال قبل
معلّم کامپیوتر امسال!

مبانی را به اضافه بیسیک
کتابی که در دبیرستان می‌خواندیم
و معلّم گرامی
هنوز نه مسلّط کاملاً
گاهی در پاسخ می‌ماند
به پرسش‌های دانش‌آموزان کنجکاو
و چه می‌شد؟
حدس بزنید!

یادم هست
دستور INPUT را آموزش داد
یکی پرسید که اگر بعد از دستور نقطه ویرگول بگذاریم چه
به جای ویرگول؟
بنده خدا نمی‌دانست
مثل بارهای قبل
رو به من کرد و گفت: شما بگو!
«مکان‌نما برای گرفتن اطلاعات به خط بعد منتقل نمی‌شود»

آن درس را 20 گرفتم
و معلّم گفت نیازی نیست در کلاس شرکت کنی
ولی من تا آخر ترم کلاس رفتم
خصوصاً آن یک‌باری را که قرار شد دست به کامپیوتر واقعی بزنیم!

خواهم گفت
ماجرای جالبی دارد

[ادامه دارد...]


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
اولین نرم افزار من 1 + چهارشنبه 97 اردیبهشت 5 - 3:0 عصر

ده سالم بود که شیفته رایانه شدم
آن روزها کامپیوتر می‌گفتند
در تلویزیون دیدم
برنامه‌ای در شبکه دو
مستندی
معرفی مختصری
می‌گفت با کامپیوتر هر کاری می‌شود کرد
به هر دستگاهی قابل اتصال است
و همه چیز زندگی را می‌تواند مدیریت نماید

خواستم
برادرم طرف من بود
دانشجوی فیزیک امیرکبیر
فورترن می‌خواند
زبانی برای برنامه‌نویسی‌های بیشتر مهندسی
خطوط دستور را پانچ می‌کرد
روی کارت‌هایی که از دانشگاه می‌خرید
کارت‌ها را تحویل بخش انفورماتیک دانشگاه می‌داد
دستگاه کارت‌خوان می‌خواند
دستورها اجرا
اگر خطا نداشت
یک پرینت روی کاغذهای بزرگ پهن
چند خط به عنوان نمودار
یا اعدادی به عنوان نتایج
همین
رایانه‌ای به غایت بزرگ

برادرم قیمت گرفت
بالاترین چیزی که می‌شد خرید
بهترین 486 بود
با 90 مگابایت هارد
و حداکثر 4 مگابایت رم
قیمت چند؟
یک میلیون و پانصدهزار تومان
کی؟
سال 1367
زمانی‌که یکی از آشنایان ما
خودروی نیسان پاترول چهار در نو را به همین قیمت فروخت

نمی‌شد خرید
باید فراموش می‌کردم
اما...

[ادامه دارد...]

اولین نرم افزار من 6
اولین نرم افزار من 5
اولین نرم افزار من 4
اولین نرم افزار من 3
اولین نرم افزار من 2
اولین نرم افزار من 1


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: کار 38 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
حق همیشه با مشتری نیست + سه شنبه 97 اردیبهشت 4 - 11:0 صبح

بله نیست
که گفته است هست؟

همه‌مان این را می‌دانیم
همه‌مان
ولی باز تکرار می‌کنیم
حتی در رسانه
دیدم مجری می‌گفت:
همیشه حق با بیننده است!
نیست
واقعاً نیست
گاهی هست
و گاهی نیست
اما چرا ما این جمله را تکرار می‌کنیم
چرا در مغازه‌های‌مان می‌نویسیم؟
این را چه کسی به ما یاد داده است؟

می‌خواهد ما را تغییر دهد
نظام سرمایه‌داری
کاپیتالیسم
سرمایه‌محوری
بهتر است بگویم «انباشت‌محوری»
نوع خاصی از مدیریت اقتصاد
که آدام اسمیت را مبدع آن معرفی می‌کنند
اقتصادی که بر انباشتگی سرمایه متکی‌ست
ما
همه ما
قرار است «انسان اکونومیک» باشیم
انسانی اقتصادمحور
نیستیم فعلاً
بشویم یعنی
تدریجاً

وقتی جای حق و باطل عوض شود
معیار عوض شود
تغییر کند
شاخص‌ها متفاوت
قبل‌تر حق و باطل را به راست و دروغ می‌شناختیم
به غبن در معامله
حق را به حق‌دار می‌دادیم
و باطل را نیز
امروز معیار را تغییر داده‌اند
و به ما حقنه کرده
حق همیشه با «پول» است
این جمله یعنی همین

وقتی می‌گوییم: حق همیشه با مشتری‌ست
یعنی حق با «پول» است
همیشه
همواره
حق با سرمایه
هر کسی که پول دستش است
او «حق» دارد
دیگر حق با «علی» (ع) نیست
معیار تغییر کرده
و با معیاری که او و فرزندانش برای حق و باطل معرفی کرده‌اند
معیاری که بر اساس تشریع الهی مقرّر شده
با ابلاغ نبی مکرّم (ص)

حق با «پول» است
هر کسی که پول می‌دهد حق دارد
و کسی که پول می‌گیرد
باید حق را به کسی که پول می‌دهد بدهد
این یعنی این
این جمله این معنا را دارد
این «شعار سرمایه‌داری»ست که بر دیوار فروشگاه‌های ما نقش بسته
این نشان غلبه تفکر دنیاپرستانه
این خود ِ دنیاپرستی‌ست
این‌که حق را بالکل به پول‌دهنده می‌دهیم

ارزش را عوض می‌کنند
تا آدم‌ها را عوض کنند
و آدم‌های عوض‌شده
عوضی شده
دیگر جایی در بهشت ندارند
بعد از پایان دنیا چه خواهند کرد؟!
قیامت که بشود
روزی که قطعاً خواهد آمد
آن‌جا معیارها درست است
آن‌جا دیگر حق را به مشتری نمی‌دهند
معیار «علی» (ع) است
قسیم نار و جنّت «پول» نیست
پول‌دار حق‌دار نیست.

قال رسول الله (ص): «معاشر الناس ، إن علیا قسیم النار ، لا یدخل النار ولی له ، ولا ینجو منها عدو له ، إنه قسیم الجنة ، لا یدخلها عدو له ، ولا یزحزح عنها ولی له» (امالی شیخ صدوق، ص83)
ای انسان‌ها! همانا علی تقسیم‌کننده جهنم است؛ دوست او داخل آتش نمی‌شود و دشمن او از آتش نجات نمی‌یابد. او تقسیم‌کننده بهشت است؛ دشمن او داخل بهشت نمی‌گردد و دوست او از بهشت دور نمی‌ماند.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
عید نوروز + دوشنبه 97 اردیبهشت 3 - 7:0 صبح

عیدی برای چه؟!
در مقابل چه؟!

این سؤال از کودکی برایم بود
نه از ابتدا
از وقتی که به آن فکر کردم
این‌که دور سفره هفت‌سین جمع می‌شدیم
و در لحظه سال تحویل
بزرگ‌ترها به بچه‌ها عیدی می‌دادند
چرا؟!

سیداحمد از سال تحویل پرسید
این‌که سال تحویل دقیقاً چیست
و من سفارشی دادم:
- سینی گرد رو از آشپزخونه بیار
یه تیله هم بیار
آورد
تیله را لبه سینی استیل انداختم و گرداندم
پس از چند دور:
- چند دور چرخید؟
«هفت دور»
- از کجا شمردی؟
در حالی که گوشه‌ای از سینی گرد را نشانم می‌داد:
«از این‌جا»
- خب من از این‌جا شمردم
و نقطه دیگری را نشان دادم
و پرسیدم:
- آیا فرق می‌کرد از کجا بشمریم؟!
«نه!»
- سال تحویل هم همین است
نقطه‌ای که مردم ایرانی انتخاب کرده‌اند برای شمارش سال‌ها
در گردش زمین به دور خورشید!

بله
همین‌طور است
من می‌دانم که نوروز یک لحظه فرضی‌ست
می‌توانست اعتدال پاییزی باشد
یا هر نقطه دیگری از مدار زمین
اما اگر این‌قدر الکی‌ست
چرا این‌قدر مستقر و محکم است
سنّت نوروز؟!

مناسک چنین کارکردی دارد
کارکردی که در پست قبلی به آن اشاره کردم
اساساً حفظ و ارتقاء رسومات
نوروز به مناسکش زنده مانده است
به مناسکی که هیچ پشتوانه واقعی ندارد
چیزی جز اعتبار نیست
جعل یعنی
ولی مانده است
چرا؟!

خیلی وقت این سؤال را داشتم
چرا به من عیدی می‌دهند؟!
و پاسخ را یافتم
این دستمزد من است
دستمزد کاری که قرار است بعداً انجام دهم
کاری که وظیفه دارم
وظیفه‌ای که جامعه بر دوشم نهاده است
حفظ سنّت نوروز!

بزرگ‌ترها دستمزد می‌دهند
به خاطر کاری که کوچک‌ترها بایستی به انجام رسانند
این‌که رسم نوروز را به نسل بعد منتقل سازند
این پرداخت قبل از عمل است
این اتفاق است که نوروز را در تمدن ایرانی زنده نگهداشته است

اما من...
من که تا به حال عیدی نداده‌ام
یعنی آیا...
بله
من تخلّف کرده‌ام
من تا به حال هیچ عیدی نداده‌ام
با این که بزرگ شده و فرزند دارم
من سنّت نوروز را پاس نداشته‌ام
هرگز سفره هفت‌سین برای کودکانم پهن نکرده‌ام
هرگز عید را به آن‌ها تبریک نگفته‌ام
هرگز طوری رفتار نکرده‌ام که احساس کنند اتفاق مهمی افتاده است
من...
من این سنّت را پاس نداشتم

من کورکورانه دنبال نسل قبل از خود نرفتم
من تلاش کردم این سنّت را عوض کنم
من روز مبعث و تولّد پیامبر کیک می‌خرم
جشن تولّد می‌گیرم
من به عنوان بزرگ‌تر
به عنوان نسل قبل
«می‌خواهم» نسل بعد از خود را «عوض» کنم
«نمی‌خواهم» رسوم باستانی ایرانی تکرار شود
کدام رسوم؟!
رسومی که یک روز در دربار شاهان ظالم نزج گرفت
برای ثروتمندان و قدرتمندان
و بعد بیرون زد
به جامعه کشید
و سنّت شد
من پیرو مستکبرین نیستم

من مناسک را تغییر می‌دهم
آن‌ها را حذف نمی‌کنم
پس بدهکار نیستم
در مقابل دستمزدی که گرفتم
عیدی‌های دوره کودکی
فقط آن‌ها را در رسم جدیدتری به کار می‌بندم!

مطلب مرتبط قبلی: مناسک رمضان


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مناسک رمضان + یکشنبه 97 اردیبهشت 2 - 8:0 عصر

«خیلی دوست دارم دوباره ماه رمضون بیاد!»
این را مریم گفت
غیرمترقبه
در خودرو
وقتی در حال رانندگی بودم
- چرا دخترم؟
«آخه فقط تو ماه رمضون چایی کاکائو برامون درست می‌کنی!»

راست می‌گفت
به خاطر او بود
از اولین سالی که روزه را شروع کرد
افطار را مفصّل کردم
با آب و تاب

قبل‌تر بی سر و صدا افطار می‌کردم
تنهایی
وقتی آن‌ها مشغول شام خوردن بودند
ولی برای مریم
برای این‌که روزه به مذاقش خوش آید
و قوّت اتمام ماه را به دست آورد

حلوا درست می‌کردم
شامی
رنگینک
فرنی
شله زرد
غیر از این‌هایی که نوبتی بود
هر شب چیزهای ثابتی
پنیر و خرما و سبزی
و از همه جذّاب‌تر برای بچه‌ها
چای ابداعی خودم؛
پودرکاکائو و گلاب و شکر
و گاهی اندکی زعفران
طعم خوبی پیدا می‌کرد
و عطر عجیبی
هر افطار



مناسک برای همین است
مناسک سنّت‌ها را به نسل‌های بعد انتقال می‌دهد
در قلبشان فرو
پیش از آن‌که عقلاً باور کنند
بفهمند و درک
مناسک برای همین است
نذری دادن‌های محرّم و صفر
شمع روشن کردن شام غریبان
پرچم و طبل و سنج و علم و کتل
حتی سقاخانه‌های قدیمی
به این دلیل مهم‌اند
کار مناسک همین است
کودکان را جذب می‌نماید
دلشان را می‌بَرَد
روح‌شان را یعنی
باور و اعتقاد می‌سازد
آداب و رسوم این‌طور منتقل می‌شود
هم آداب خوب
و هم البته رسوم بد

این شیوه انتقال فرهنگ جامعه از نسلی به نسل دیگر است!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - فرهنگ 89 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
نابودی ِ سوپری + شنبه 97 اردیبهشت 1 - 6:0 صبح

چند چیز که نیاز داشتیم برداشتیم
از فروشگاه رفاه
چیزهایی که مطمئن بودم نیاز داریم
و ارزان‌تر از جاهای دیگر

سر صندوق
فاکتوری به دستم داد
دخترکی به خود رسیده
قیمت واقعی نوشته
تخفیف را هم
شبیه به همان‌چه افق کوروش هم می‌نویسد
سود شما از این خرید: 520ر212 ریال
یعنی من واقعاً بیست و یک هزار تومان سود کرده‌ام؟!

به سیداحمد نشان دادم
پرسیدم:
«به نظرت با این همه تخفیف چه بلایی سر سوپری آقای حبیبی می‌آید؟!»
آقای حبیبی پیرمرد مهربان محله ماست
فروشگاهی که با کمک فرزندانش اداره می‌کند
معمولاً تمام مایحتاج ما از آن‌جا تأمین می‌شود
مایی که معمولاً برای خرید به جانبازان و افق و رفاه نمی‌رویم
به فروشگاه‌های زنجیره‌ای یعنی
به کم بسنده می‌کنیم
و به نزدیک
نه زیاد
از راه دور
انبارداری نمی‌کنیم
روزخریم

«نابود می‌شود»

پاسخی که سیداحمد داد
و با ناراحتی:
«بابا! من دیگه باهات نمیام فروشگاه رفاه
نمی‌خوام آقای حبیبی و خونواده‌اش از نون‌خوردن بیافتن!»


یک مطلبی را چند وقت پیش دیدم
همه‌مان دیدیم یعنی
این‌که نوشته بود چطور فروشگاه‌های بزرگ
کوچک‌ها را تعطیل می‌کنند
و کارمندشان می‌سازند
و بعد هم حذف

با این مطلب کاری ندارم
زیرا آن هم اقتصادی تدوین شده است
با نگرشی سودمحور
ولی دوربین
آینده‌نگرانه
زنجیره‌ای‌ها سود نزدیک را دیده‌اند
و آن مطلب سود دور را
پایدار به قول خودش

من با خودم کار دارم؛
من که هستم؟!
آیا من یک «انسان اکونومیک» هستم؟!
انسان اقتصادی
انسان سودمحور
آیا انسانی که بهره مالی برایش ارجحیت دارد
بر تمام خواسته‌های دیگرش
تمنیّات دیگرش
روابط مالی مهم‌تر می‌شود
از سایر روابط انسانی؟!
آیا رابطه دوستی من با آقای حبیبی مهم‌تر است
یا رابطه اقتصادی و مالی؟!

من کدام هستم؟!
انسان اقتصادمحور؟
یا انسان عاطفه‌محور؟
من انسان دنیاپرستم؟
یا خداپرست؟
روابط من با اطرافیان
با مردم
با دوستانم
بر اساس ماشین حساب است؟
من روباتم یا انسان؟

ماشین حساب است که تمام روابطش
تمام افعال و اعمالش
تمام حرکات و سکناتش
بر اساس اعداد است
من اما...
من آیا بر اساس «سود» و بهره مادی روابط خود را می‌چینم
ترتیب می‌دهم؟
که حالا افق برایم مهم باشد یا رفاه
یا جانبازان؟

من اگر قرار است دو کیلو شکر بخورم
به قرار هر کیلو سه قران و دو زار
به چه قیمتی؟
به قیمت این‌که رابطه‌ام با هم‌محله‌ای‌هایم قطع شود
این‌که دیگر وسیله‌ای الهی نباشم
برای روزی اطرافیان خویش
نمی‌خورم
یک کیلو شکر می‌خورم
از قرار هر کیلو پنج قران و چهار زار
تازه یک قران هم پس‌انداز کرده‌ام
در مقابل
چه به دست آورده‌ام؟
روابط خوب و حسنه‌ام با انسان‌هایی که با آن‌ها زندگی می‌کنم
با آن‌ها در یک صف
پشت یک امام جماعت
در یک مسجد
در یک محله
در یک شهر
در یک کشور
در یک انقلاب اسلامی
در یک مکتب و مذهب

کدام برای ما مهم‌تر است؟
سود مادی؟
یا رفاقت و زندگی صادقانه با انسان‌ها؟
ما انقلاب کردیم
تا آزاد باشیم
آزاده
تا مقهور سرمایه نباشیم
پول برای ما تصمیم نگیرد
ما برای پول خودمان تصمیم بگیریم
آن‌جور که دوست داریم
نه آن‌جور که پول دوست دارد
پول عاشق سود است و بهره بیشتر
ما نباشیم!

پ.ن.
از یک چیز خیلی عصبانی می‌شوم
خیلی
خیلی خیلی خیلی
بگذار ماشین حساب‌ها بروند فروشگاه‌های زنجیره‌ای
جایی که چهارتا دختر بزک‌کرده را گذاشته‌اند سر صندوق
تا عقلانیت ما را به سخره بگیرند
و به انسانیت ما توهین نمایند
انگار ما به جای بالا
از پایین تصمیم می‌گیریم
و برای خرید
به جای کالا
به دختر ایستاده در کنار کالا می‌نگریم
هم وهن زنانگی
و هم مردانگی
زن؛ که یعنی تو فقط این‌جایی تا زیبایی‌ات را بفروشی
هیچ ارزش دیگری هم نداری
کالای اصلی تویی
مشتری پول را به بهانه تو می‌دهد
و بی‌هیچ عقلانیتی
فروشگاه ِ ما را برای خرید برمی‌گزیند
و مرد؛
که ای احمق!
از بس نادانی
از بس شهوت‌پرست
عقلی نداری
و مهاری
ببین چطور کشاندیمت به این‌جا
به جای هر جا
این تحقیر را برنمی‌تابم
بگذار شهوت‌پرستان بروند فروشگاه‌های زنجیره‌ای
به هوس چند خط لب و چند خط چشم
بگذار پول‌پرستان بروند فروشگاه‌های زنجیره‌ای
آنان‌که مطیع سودند
و سود آن‌ها را می‌کشد به هر جا
هر جا که سرمایه بخواهد
ما اما
محتاج این بیست هزار تومان تخفیف‌ها نیستیم
ده درصد و بیست درصد و حتی چهل درصد
کاش کمپین راه بیاندازیم تا از زنجیره‌ای‌ها نخریم
از دوستان بخریم
هم‌محله‌ای‌ها
اگر نیستیم
بخریم تا دوست شویم
با فروشگاه‌های خودمان
کسانی که در کنار ما زندگی می‌کنند
و در سرنوشت محله با ما شریک‌اند
آن‌ها حق به گردن ما دارند!

مطلب مرتبط قبلی: اصرار بر ارزانی


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: اقتصاد 141 - فرهنگ 89 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

<   <<   66   67   68   69   70   >>   >

یکشنبه 103 آذر 4

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X