سفارش تبلیغ
صبا ویژن
این آگهی ارتباطی با نویسنده وبلاگ ندارد!
   

بهترینِ برادران، کسی است که هرگاه او را از دست بدهی، پس از او زندگی را دوست نداشته باشی . [امام علی علیه السلام]

تازه‌نوشته‌هاآخرین فعالیت‌هامجموعه‌نوشته‌هافرزندانم

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

[بیشتر]

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
شطرنجی + یکشنبه 98 تیر 2 - 5:0 صبح

کلاس اثر کرده
مدتی که رفته
همین چند جلسه اول
شیرینی و کیک

معلّم گفته تمرین کند
هر چه یاد گرفته
در خانه

فوق‌العاده
هم زیبا
هم خوشمزه



قانون گذاشتم
- حق نداری بخوری
وقتی که کار می‌کنی
حتی در حدّ تمیز کردن قاشق و وسایل

قرار است یاد بگیرد
نه این‌که دیابت بگیرد
گفتم پس از اتمام دوره
می‌رویم و آزمایش قند می‌دهی
اگر قند خونت بالا بود
نمی‌توانی دیگر بپزی!

قبول کرد
لب نزد
در تمام مدت پخت
تولید و تزئین
فقط همراه با دیگران
به عنوان یک وعده غذایی
- شام را حذف می‌کنیم و به جای آن یک قطعه کیک می‌خوریم
نباید کیک
اضافه بر تغذیه روزنامه‌مان باشد!

قال أمیرالمؤمین (ع): «الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِیِّ عَنْ شَبَهِ الْمَخْلُوقِینَ، الْغَالِبِ لِمَقَالِ الْوَاصِفِینَ، الظَّاهِرِ بِعَجَائِبِ تَدْبِیرِهِ لِلنَّاظِرِینَ، وَ الْبَاطِنِ بِجَلَالِ عِزَّتِهِ عَنْ فِکْرِ الْمُتَوَهِّمِینَ، الْعَالِمِ بِلَا اکْتِسَابٍ وَ لَا ازْدِیَادٍ وَ لَا عِلْمٍ مُسْتَفَادٍ، الْمُقَدِّرِ لِجَمِیعِ الْأُمُورِ بِلَا رَوِیَّةٍ وَ لَا ضَمِیرٍ الَّذِی لَا تَغْشَاهُ الظُّلَمُ وَ لَا یَسْتَضِیءُ بِالْأَنْوَارِ، وَ لَا یَرْهَقُهُ لَیْلٌ وَ لَا یَجْرِی عَلَیْهِ نَهَارٌ، لَیْسَ إِدْرَاکُهُ بِالْإِبْصَارِ وَ لَا عِلْمُهُ بِالْإِخْبَارِ.» (نهج‌البلاغه، خ213)
حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که از شباهت به مخلوقات، برتر، و از وصف واصفان، والاتر است. به وسیله تدبیر شگفت آورش بر همه ناظران آشکار است و با جلال عزّتش کنه ذاتش بر همه اندیشمندان پنهان. خداوندى که عالم است بى آنکه معلوماتش اکتسابى باشد یا فزونى گیرد و یا آن را از کسى فرا گرفته باشد. خداوندى که همه امور را اندازه گیرى کرده، بى آنکه نیاز به تفکّر و یا رجوع به ضمیر و وجدان داشته باشد. خدایى که تاریکیها پوششى بر او نمى افکند و از نور و روشنایى بهره نمى گیرد. شب او را نمى پوشاند و روشنایى روز بر او نمى گذرد. نه درک او از اشیا، با حسّ بینایى (و چشم ظاهرى) است و نه علم و دانش وى از طریق خبرگیرى. (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
عاقبت + شنبه 98 تیر 1 - 5:0 صبح

به نظرم مفید است
برای خیلی‌ها
خیلی از زنان و مردان جامعه‌مان
که این آخرش است
این ته خط است
این ته دادگاه است
وقتی نادرست رفتار کنی
تهش این می‌شود
عبرت است
اگر نبود نمی‌گذاشتم این‌جا
باشد تا یاد بگیرند
تا پیش‌بینی کنند
تا پیش ببینند
تا مثل این آدم‌ها رفتار نکنند
تا دچار چنین حسرتی نشوند
برای عبرت بردن
چون به نظرم ذکر این مطلب مفید است

این ماجرا به حکایتی مربوط می‌شود که درباره آن این‌جا نوشته بودم
این ایمیلی است که زوجه سال‌ها پس از طلاق برای زوج فرستاده است:
(متن بدون دخل و تصرّف و کم و زیاد عیناً کپی شده است و هیچ تغییری در آن نداده‌ام، فقط نام اشخاص را حذف کردم و به جای آن‌ها سه نقطه گذاشتم)

بسمه‌تعالی

این مطلب را در حالی می‌نویسم که در اتاق نشسته‌ام و چندین روز است که مشغول مطالعه‌ی وبلاگ و مطالب مربوط به خودم هستم. علاوه بر وبلاگ، سی‌دی‌هایی که ایشان تهیه کرده‌اند و اسنادی که در اختیارم گذاشته‌اند و..
هر روز که مقداری از آن را مطالعه می‌کنم، تمام وجودم داغ می‌شود و عرق تمام بدنم را خیس می‌کند. گریه می‌کنم و به خدا و جانمازی که در اتاق، در این چند روز مدام پهن است، پناه می‌برم. مشغول دعای ابوحمزه ثمالی می‌شوم، گریه بیشتر می‌کنم و از درگاه خدای متعال طلب عفو می‌کنم که من، آن [...] نبودم. اصلاً او، من نبودم. حقیقتاً او یک زن ملعونه‌ای بوده که چنین کرده است چرا که ذهنش را پر کرده بودند از مسلک‌های غلط و پیچیده! بگویم خدا بیامرزد یا نیامرزد یا هدایت کند، آن کسی را که مرا در این مسیر اشتباه انداخت و من از فضایی که مدام در آن تحقیر می‌شدم، می‌هراسیدم. تصور کنید، به زنی که شوهر و بچه دارد، چنین القا کنند: «زنانی که وقتشان را صرف خانه‌داری و شوهرداری و بچه‌داری می‌کنند، به چه درد اسلام می‌خورند؟ و چه دردی از اسلام دوا خواهند؟! آیا شما وظیفه ندارید؟! مخصوصاً کسانی که در خانه‌ای به دنیا آمده‌اند که محیط خانه، مملو از مباحث عمیق علمی و فرهنگی است. آیا این موضوع، وظیفه‌ای بر دوش شما نمی‌گذارد؟! اگر نه، پس فرق شما با دیگر دختران که در چنین محیطی نیستند چه می‌شود؟! تو تک دختر خانه، محرم خانه و دختر مدیری هستی! قطعاً به نحو احسنت از پسِ آن بر خواهی آمد.» اگر چه که بیانات هیچ‌گاه به این صراحت نبوده، اما در همین حوالی بوده که ذهنیت مرا بکلی به اشتباه انداخته بود. تا آن‌جا که گمان می‌کردم، زندگی عادی با همسر و فرزندانم، خسارت دنیا و آخرت است و ما که به این مباحث دسترسی کامل و ساده‌ای داشتیم، در این زمینه کوتاهی کرده‌ایم. و ادامه می‌دهند که خدایا! جواب خدا را چه خواهی داد؟! آیا در روز قیامت خدای متعال شما را که دختر این خانه بودی، بازخواست نمی‌کند که چرا غفلت کردی؟! دیگران هیچ، اما تو که شرایط خدمت به فرهنگستان را داشتی، چرا کوتاهی کردی؟! (این‌ها همه، تصوراتی بود که خودم از برخوردهای خانواده احساس می‌کردم، نه این که به وضوح چنین گفته باشند.) و من رفتم که به خیال واهی، به اسلام خدمت کنم!
از طرف دیگر، حقیقتاً همسر و فرزندانم را دوست داشتم، چیزی بیشتر از دوست داشتن! وقتی جدایی صورت گرفت، بارها برای آنان نوشتم که نشان‌دهنده‌ی عشق بی حدّ و اندازه‌ی من به عزیزانم بوده است. در این‌جا بخشی از آن‌ها را می‌آورم:
«وای [...]! کجایی مادر؟! نمی‌دانم چرا یاد تو این‌قدر قلبم را فشرده می‌کند، آنقدر که به شدت اشک‌هایم را به هر طرف می‌پراکند! قلبم تو را صدا می‌زند. دستانم، صورت ماه تو را می‌خواهد. نگاهم، صدایم، وجودم.... تو را می‌خواهد. می‌نویسم برای تو، برای دخترم، اما اشکها آنقدر کاغذ را مچاله می‌کنند که جوهر خودکار در آن پخش می‌شود و قلم هم دیگر یاری نمی‌کند. در صفحه‌ی بعد باز می‌نویسم برایت [...]! مادر! آیا در این دیار خاکی، مادری هست که فرزندانش را نخواهد و بدون آنان توانایی نفس کشیدن داشته باشد؟! و بی دغدغه زندگی کند؟! نه، باور نمی‌کنم. خیلی دوست دارم یکبار دیگر تو را در آغوش بگیرم و بگویم: «کوتاهی‌ام را ببخش!» یادم می‌آید در یکی از آن روزهای بحرانی که حال روحی وحشتناکی داشتم، تو ازم خواستی تا دستانت را بشویم و اصرار داشتی که من، این کار را انجام بدهم. اما من، از فشار روحی شدید، تو را از خود دور می‌کردم. اطرافیان در حیرت بودند که آیا این همان [...]‌ای است که در یک چشم بهم زدن، حاجت فرزندانش را برطرف می‌کرد؟! چه شده که دیگر نمی‌تواند حتی دستِ دخترش را بشوید؟! نمی‌دانم آن شب چه مرگم شده بود که توانایی انجام تقاضای تو را که تنها «شستن دستانت بود»، نداشتم. هنوز هم در حیرتم! با تمام عشقی که از تو در دلم قلیان داشت، اما انگار صدایت را نمی‌شنیدم و گریه‌هایت را نمی‌دیدم. آنقدر مستأصل شده بودم که خودم هم در برابرت زانو زدم و دو دست روی سرم گذاشتم و گریه می‌کردم.
گاهی می‌گویم خدا را شکر که آن شب تمام شد، گاه می‌گویم نه! ای کاش برگردد آن شب و من تو را در آغوش بکشم و دستانت را به آرامی بشویم و خشک کنم!
عزیز دخترم! کوتاهی آن شب را چگونه جبران کنم؟! و کی و چگونه از عذاب وجدان آن شب نجات خواهم یافت؟! چگونه غفلت مرا خواهی بخشید که تو نیاز داشتی و گریه می‌کردی برای یک لحظه آغوش من، اما من نمی‌توانستم و فقط با تو گریه می‌کردم. چگونه از مادرِ مریضت خواهی گذشت و به من فرصت دوباره خواهی داد؟! تا تمام لحظات عمرم را برای جبران آن لحظات صرف کنم؟!
تو ای پسرم، [...]! [...]! در فراغ شما در آتشم! و کی این آتش برایم سرد خواهد شد؟! چه زمان خود را از ترک شما خواهم بخشید؟! تا سرِ آرام به بالین بگذارم؟! کدام لحظه خواهد بود که باز خنده‌های شما را تماشا کنم؟! و کدام روز عزیز و گرامی خواهد بود که در کنار شما آرامش گیرم؟! چه روز زیبایی است که دوباره بشنوم که می‌گویی: «مامان، من خیلی دوستت دارم.»؟! و کدام سال خوشبختی است که تولد شما را به جشن بنشینم؟! باور نمی‌کنم بچه‌ای مادرش را نخواهد و مادری بچه‌اش را؟! نه، باور نمی‌کنم. چگونه باور کنم که بدون مادر، حقیقتاً شادید؟! چگونه باور کنم که دخترم، اطراف خود مادری را ببیند که دست بچه‌اش در دست گرفته‌، اما آهی از دل نکشند که ای کاش مادر منم اینجا بود و به وجودش در برابر دوستانم افتخار می‌کردم و او را به همه نشان می‌دادم؟!
آه خدای من! چه روز عزیزی است که بتوانم هر سه فرزندم را به آغوشم بگیرم و عقده‌ی دل وا کنم؟! خدایا! این است مقام(فقر و ذلّت) آن کس که به درگاه تو روی آورده و به لطف و کرمت پناه جسته و با نعم و احسانت انس و الفت گرفته. و تو آن ذات با جود و بخششی که جامه‌ی عفوت (بر تن گنه‌کاران) تنگ نیست و فضل و رحمتت نقصان‌پذیر نخواهد بود و ما هم تمام وثوق و اطمینان خاطرمان به عفو همیشگی توست. آیا چنین پنداریم که تو بر خلاف حسن ظنّی که به حضرتت داریم با ما رفتار می‌کنی؟ یا ما را از امید و آرزوهایی که به تو داریم محروم می‌سازی؟ هرگز!

و من الله توفیق

این عاقبت انسان‌پرستی‌ست
مطلبی که در
این‌جا به آن اشاره کرده بودم!

فهرست مطالب آرشیوشده از این پرونده:

شرایط عجیب
مهریه را باید داد...!
بردن جهیزیه از خانه شوهر!
نه شور، نه بی‏نمک
تضاد حقوق زوج و زوجه
دعا برای هم
چماق و هویج
تنها مجتهد روی کره زمین!
حالا از این بدتر نمیشود!
هویج ِ خیلی بزرگ
ناتوانی از عذر؛ محصول بیماری خودشیفتگی
چماق رسید!
قضاوت با شما
کالمعلقه
آزار برای طلاق
پاسخ پرسشهایت - بخش اول
پاسخ پرسشهایت - بخش دوم
پاسخ پرسشهایت - بخش سوم
پاسخ پرسشهایت - بخش چهارم 
نقشه طلاق
نامه‏‌ها - بخش اول
نامه‏‌ها - بخش دوم
نامه‏‌ها - بخش سوم
نامه‏‌ها - بخش چهارم
نامه‏‌ها - بخش پنجم

خداحافظ زندانی
پس گرفتند! 
رنج ِ فرزند 
تماس1
عام‏‌البلوایی 
اخلاق در دادگاه
بی هیچ قضاوتی
انسان‏‌پرستی
نصیحت در مطب
یک میلیون نحله
عجب اصلی!
پدرپرست!
کار مضاعف در دادگاه
ریاضیدان!
پیامک دیرهنگام
المغالطات العینیّة
اجرت المثل!
در حجره می زیَم
مرافقت بعد از طلاق
باز هم دادگاه
حکم ِ جلب
احضار برای دادگاه
ده ماه پس از طلاق
740 هزار تومان در 20 روز
بازی ِ حضانت 

چه کار کردی؟
خب، بعد؟
این همه پیامک!؟
فتح بابی جدید
باز هم پیامک از زن مطلقه
و اما آن CD!
بچه ها را پس داد!
تشخیص نادرست
چه اشتباهی؟!
ملاطفت‌های شگفت!
احضاریه جدید
شوهر ِ ضد انقلاب
طلاق بمعروف
تفسیر سوره تحریم
راه جبران
چه جبرانی؟
بدترین زن دنیا
خورشید به راست
فرار از ملاقات با فرزندان
الزام به حضانت
هویت اجتماعی؛ برتر از فرزندان
اعتراف به نامادری!
خاله بازی
طلسم ِ طلاق


برچسب‌های مرتبط با این نوشته:
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
از دست رفته + پنج شنبه 98 خرداد 30 - 5:0 صبح

عصبانی
خیلی شدید
ناراحت
تحمّل نمی‌توانست

«بابا وایتکس بریز پیراهنم خوب تمیز شه»
سیداحمد خواست
من هم ریختم
در ماشین لباسشویی
یهو سیدمرتضی هم پیراهنش را آورد:
«بابا اینم بنداز تو ماشین»

بله
نباید می‌انداختم
رنگش سبز بود
خودم باید حواسم را جمع می‌کردم
نکردم خب
اشتباه
انداختم و روشن

یک‌ساعت بعد...
هاهاها...
زرد شده بود
واقعاً زرد
سیدمرتضی داشت دیوانه می‌شد
خیلی پیراهنش را دوست داشت
- ببین پسرم
سبز از دو رنگ زرد و آبی ترکیب شده
تشکیل شده یعنی
رنگ آبی‌ای که در لباس تو استفاده کرده‌اند
در پارچه‌اش
کیفیت نداشته
شسته شده و رفته
زردش اما
با کیفیت
باقی مانده
مسأله همین است

قبول نمی‌کرد
آرام نمی‌شد
- ببین سیدمرتضی
حالا مگه عصبانی باشی
رنگ پیراهنت دوباره بر می‌گرده

نخیر
فایده نداشت
پس دست به کار شدم و رفتم در فاز نصیحت:
- گوش کن
قرار است بزرگ شوی
باید یاد بگیری
چیزی که از دست رفته
دیگر رفته است
بر نمی‌گردد
غصه خوردن برایش فایده ندارد
فقط خودت را اذیت می‌کنی
یاد بگیر
عادت کن
برای آن چه که رفت غصه نخور!

تمام شد
این را که گفتم آرام شد
بالکل فراموش کرد و به زندگی بازگشت!

«لِّکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ وَاللَّـهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ» (حدید:23)
تا [با یقین به اینکه هر گزند و آسیبی و هر عطا و منعی فقط به اراده خداست و شما را در آن اختیاری نیست] بر آنچه از دست شما رفت، تأسف نخورید، و بر آنچه به شما عطا کرده است، شادمان و دلخوش نشوید، و خدا هیچ گردنکش خودستا را [که به نعمت ها مغرور شده است] دوست ندارد. (ترجمه انصاریان)

پ.ن.
تصویری از پیراهن گرفتم



باورکردنش سخت است
این‌که
این پیراهن تا هفته پیش کاملاً
کامل کامل یعنی
سبز بوده است
سیز تیره! :)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مقوای کیک + سه شنبه 98 خرداد 28 - 5:0 صبح

برای نیمه شعبان خریدیم
هر سال می‌خریم
کیک و شیرینی
خاطره بشود
خوش بگذرد
این فرهنگ خانوادگی ماست
من این فرهنگ را ابداع کردم
جشن تولّد می‌گیریم
نه برای خودمان
بل برای امامان‌مان!

چه مقوای جالبی دارند
یک‌بار مصرف شاید
اما نه برای ما
نگه می‌داریم
بارهامصرف‌اند

«می‌شه کیک درست کنم؟»
چند روز بعد
این‌بار مریم کیک درست کرد
تزئین خانگی خودش



مقواها را نگه می‌داریم
برای کیک‌های خانگی‌مان
قصه همان کت است
که برای دگمه دوخته شد
ما هم
برای این مقواها کیک می‌پزیم! :)

تابستان چند کلاس قرار است بروند
مریم کلاس تزئین کیک
هنوز شروع نشده
ثبت نام کرده
ببینیم چه می‌شود
کیک‌هایش که خوب است
فقط تزئین
مانده تا حرفه‌ای شود
همه‌مان منتظریم
پس از این کلاس‌ها چه برای‌مان درست خواهد کرد!

قَالَ (علیه السلام): «قَلِیلٌ تَدُومُ عَلَیْهِ، أَرْجَى مِنْ کَثِیرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ»(نهج‌البلاغه، ح278)
اندک کارى که بر آن مداومت کنى امید بخش تر است از کار زیادى که از آن خسته شوى. (ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
جوج در خانه + یکشنبه 98 خرداد 26 - 5:0 صبح

«می‌شه جوجه کباب بخریم؟»
- چرا بخریم، بیا درست کنیم!

آشپزی هم باید یاد بگیرد
در شیرینی و کیک که راه افتاده
ولی
آشپزی مهم‌تر است
روز جمعه را ماکارونی خودش درست کرد
پیاز را خُرد کرده و سرخ
البته کمی زیاد
زیاد سرخ کرد
زیادتر از اندازه
در واقع یعنی سوخت
ولی خب...
اولین بارش بود
طبیعی‌ست
در عوض یاد گرفت چقدر باید پیاز را سرخ کند!

گوشت چرخ‌کرده را اضافه
رب و ادویه
درست است که طعم خوبی پیدا نکرد
کمی بی‌مزّه در آمد
ولی
مهم این بود که ماکارونی را یاد گرفت درست کند
دفعه بعد بهتر

«می‌شه خودم درست کنم؟»
- آره، یادت می‌دم، خودت انجام بده!



مرغ را خودش خُرد کرد
به سیخ کشید
آب زعفران زد
کباب کرد
و البته
در نهایت هم خورد! :)

عالی بود
جوجه کبابی که دخترم در خانه پخت
سیداحمد و سیدمرتضی هم کیف کردند

همه غذاهایی را که بلدم یادش می‌دهم
باید پیش از ازدواج
خانه‌داری را خوب فرا بگیرد!

پ.ن. یاد خاطره‌ای افتادم
تازه که زن گرفته بودم
یکی دو هفته که گذشت
تصمیم گرفت نهار درست کند
تا آن روز یا از بیرون می‌خریدیم
یا خودم درست می‌کردم
پرسید:‌ چی درست کنم؟
گفتم: قرمه‌سبزی
رفتیم که سبزی بخریم
دیدم دارد با یکی از مشتری‌ها صحبت می‌کند
با خانمی که آمده بود او هم سبزی بخرد
خانه‌مان ته کوچه بیگدلی بود
محله‌ای معروف به جوب‌شور
تازه اجاره کرده بودم
لطفاً نپرسید نهار چه شد
گفتنی نیست
غذایی که برای اولین بار
آن هم از روی دستوری شفاهی
عبوری و گذری
غذایی که دستورش را از مشتری سبزی‌فروشی بپرسی
سؤال دارد؟!

این نمی‌شود
این درست نیست که کار را بعد از پذیرفتن یاد بگیریم
مثل این‌که طرف را عضو تیم ملّی کنند
ولی اولین روزی باشد که فوتبال بازی می‌کند
بگوید: خب، می‌روم و یاد می‌گیرم
- حالا؟ حالا که به عضویت تیم ملّی درآمده‌ای؟!
عضویت در این تیم برای کسی‌ست که قبلاً آموزش دیده باشد
یعنی بلدی که آمدی و عضو شدی!
به عنوان تایپیست استخدام شوی
بلد نباشی با صفحه کلید کار کنی
مدیر بپرسد: چرا؟
بگویی: اول شغل را قبول کردم، بعد می‌روم و یاد می‌گیرم!
عین این می‌ماند
ازدواج بدون مهارت‌های آن
چه برای پسر و چه برای دختر
فرقی نمی‌کند
هر دو آموزش می‌خواهند
مقصّر هم پدر و مادرها هستند!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - آشپزی 93 - سیده مریم 281 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
انحراف در توحید + جمعه 98 خرداد 24 - 5:0 عصر

سلام علیکم
صحبت‌هایی از جناب استاد [...] که اصوات آن موجود است را گوش می‌دادم که ایشان می‌فرمایند:

"اگر موسی تنزل پیدا کند می بیند که با فرعون جنگ دارد، وقتی که همین موسی بالا می رود می بیند اصلا فرعونی نبود … در زیارت عاشورا می گویند بگو اللهم العن معاویه، بگو یزید بن معاویه، بگو شمرا ، بگو آل سفیان! نگویی که آقا چرا مقام فنای در ذات را نمی گویید؟ می گوییم این مال آنجا نیست … تو تنزل کرده ای داری امام حسین را جدا می بینی، و داری یزید را جدا می بینی این جا اختلاف مشهود است… و لذا به من و شما فرموده اند بگو اللهم العن معاویه. بله می خواهی بفرمایی که اصلا معاویه ای نمی بینم! حسینی نمی بینم! جز یک ذات حقیقی غیر متناهی وجود چیز دیگری من شهود ندارم! … لذا مشاهده می کنیم موسی هم دارد می آید، اتفاقاً پشت سرش فرعون هم دارد می آید وارد بهشت بشود…اِ! تو داری کجا می آیی؟! می گوید آقا آن اختلافی که تو دیده بودی مال دنیا بود! این اختلاف الان نیست. این جا اختلاف باید باشد طوری که ابی عبدالله هم شمشیر می کشد، دارد می کشد، آن هم در طرف مقابل شمشیر کشیده دارد می کشد… حالا رفتیم متن ذات وجود را مشاهده می کند … نه اوصاف متمایز می بیند، نه افعال مختلف مشاهده می کند، اصلا یک ذات است، وجود است، یک وجود صمدی قرآنی است، قل هو الله احد، الله الصمد."

آیا این مطالب برخلاف آموزه‌های اسلامی ما نیست؟
به نظر شما گوش کردن به سخنرانی‌های جناب آقای [...] اشکالی ندارد و میتوانم آنها را گوش داده و به کار ببندم یا اشکال دارد؟
چون برخی ایشان را که از شاگردان نزدیک [...] هستند دارای عقاید انحرافی می‌دانند و برخی در حد انسانی عارف قلمداد میکنند و حقیر سردرگم مانده‌ام چه کنم.


مثالی عرض می‌کنم
من را یک کاسب فرض کنید
پدرم هم آدم خوبی‌ست
من نسیه می‌دهم
خب سودم کم می‌شود
اما خدا را خوشحال کرده‌ام
پدرم ناراحت می‌گردد:
پسرم، نسیه نده، کاسبی‌ات نابود می‌شود!
من چه فکر می‌‌کنم؟
آیا پدرم را آدم بدی تصوّر می‌کنم؟

خیر
من بین حرف «بد» و آدم «بد» تفاوت قائلم
من می‌دانم پدرم مرا دوست دارد
خدا را هم دوست دارد
ولی
گاهی دوست داشتن من
که پسرش هستم
سبب می‌شود توجهش به دینش ضعیف شود
کمک با نسیه دادن را نهی می‌کند
در حالی‌که
من که می‌دانم خدا دوست دارد

ما باید این را بفهمیم
که
آدم‌های خوب ممکن است حرف بد بزنند
این طبیعی‌ست
همان‌طور که برعکس آن هم طبیعی‌ست
آدم‌های بدی
که حرف‌های خوبی زده‌اند
ناپلئون مثلاً
چقدر جملات ناب در اهمیت تلاش و کوشش دارد

نباید با یک حرف بد
یک آدم را بد کنیم
یا با یک حرف خوب
یک آدم بد را خوب

این استاد بزرگوار
و استاد بزرگوار ایشان
دغدغه دین دارند
دغدغه اعتقادات و خداشناسی
این اساتید
پیروان مکتب صدرالمتألهین هستند
چرا؟
زیرا
ملاصدرا بهترین تبیین را از ذات خدا بیان کرده
از دیرباز تا کنون
بهتر از ایشان کسی خدا را تعریف نکرده
که
قابل پذیرش توسط متدیّنان باشد
بله
این‌طور است
اگر ما خدا را دوست داشته باشیم
و
بخواهیم تعریف خوبی از خدا کنیم
دچار همین اشتباه می‌شویم
دقت کنید

اگر من غیر از خدا باشم
پس
جایی که من هستم خدا نیست
یعنی خدا مکانی محدود پیدا کرد
یعنی خدا همه جا نیست
جایی پیدا شد که خدا در آن‌جا نیست
اگر من درون خدا باشم
پس
هر آلودگی که در من هست در خدا هست!

دقت کردید؟
چه من خارج از خدا باشم
و چه درون خدا باشم
این ضعف و آسیب و آلودگی و کاستی برای خداست
در حالی که
ما خدا را بدون کوچک‌ترین بدی می‌شناسیم

حالا همین را تصوّر کنید برای معاویه
فرعون
تمام اشرار عالم حتی
اگر خدا درون فرعون نباشد
پس
فرعون شریک خداست
زیرا در دنیا دو چیز هست؛
خدا و فرعون
خدا این طرف
فرعون آن طرف
پس چه کنیم؟
آیا فرعون را یک موجودی در کنار خدا تصوّر کنیم؟
می‌شود؟
با اعتقادات ما که قائل به توحید هستیم می‌سازد؟
نمی‌سازد که
می‌دانیم نمی‌سازد

اگر هم خدا را درون فرعون تصوّر کنیم
یعنی خدا هم بیرون فرعون باشد و هم درون فرعون
تا فرعون نشود یک موجودی کنار خدا
پس
خدا شریک تمام شرارت‌ها و زشت‌کاری‌های فرعون می‌شود
بشود؟
شما قبول می‌کنید بشود؟
خدایی که ما می‌شناسیم شرارت می‌کند؟
گناه می‌کند؟
ظلم و بدی می‌کند؟
نمی‌کند که
پس چه کنیم؟

ملاصدرا راهی پیدا کرده
علامه طباطبایی و جوادی آملی و مصباح و حسن‌زاده نیز
همگی
همه این اساتید
این راه را بهترین تشخیص دادند
حتی شهید مطهری و امام راحل (ره) نیز
چون
راهی غیر از این نیافتند

این شد حکمت متعالیه
این‌که
وجود یک حقیقت واحد است
هم در خدا و هم در غیر خدا
و
این کثرتی که ما می‌بینیم
به ماهیات است
که امری اعتباری‌ست
وجود دارای مراتبی‌ست
مرتبه اعلی و بالای آن خداوند است
مراتب پایین آن
ما انسان‌ها و سایر مخلوقات
وقتی هم که دنیا پایان یابد
این کثرات کنار می‌رود
اعتبارات حذف می‌شود
و همه ما
همه خدا را حس می‌کنیم
ملاقات با خدا می‌کنیم
با تمام وجود خود
دوئیّت از بین می‌رود
کثرت نفی می‌شود
همه می‌شود وحدت
توحید
برهانی برای صدیقین

خب
این یک راه است
البته راه غلط
اما
نباید نادرستی این پاسخ را به آدم‌ها نسبت دهیم
آن‌ها خوب هستند
خیلی خوب
آن‌قدر خوب
که نخواستند نقصی در خدا بپذیرند
برای همین
معتقد به حکمت متعالیه شدند
نباید زشتی پاسخ سبب شود دانشمندانمان را زشت بدانیم
آدم‌های بد
یا نادرست
خیر
آن‌ها واقعاً خوب بودند
و هستند
حقیقتاً زاهد و پارسا و باتقوا
که امثال ما
هرگز به پای آن‌ها نمی‌رسیم
و خاک پای‌شان را
باید که توتیای چشم خود کنیم

اما درباره حرف غلط
بله
باید بایستیم
و نشان دهیم که نادرست است
نادرستی در این نقطه است:
ما قادر به تعریف خدا نیستیم
موجودی که مخلوق است
هرگز نمی‌تواند درکی از خالق خود داشته باشد
از ذات خالق
هر درکی پیدا کند
همین می‌شود
مخدوش
مغلوط
خراب و نادرست

ما نمی‌توانیم
نه امروز
که فردا هم
هرگز نمی‌توانیم خدا را بشناسیم
توصیف کنیم
تعریف نماییم
این محال است
ممتنع است
هر تصوّری از خدا که داشته باشیم
قطعاً خدا آن نیست
آن تصوّر نیست
هر چه درباره خدا بگوییم
قطعاً خدا آن نیست
فراتر از آن است
زیرا
ما محصول فعل خدا هستیم، مشیّت و امر او
عقل ما وسعت آن را ندارد که آن معانی وسیع را در خود جای دهد
فقط باید «نه» بگوییم
نفی کنیم
نفی همه صفاتی که می‌شناسیم از خدا
نفی همه تعاریفی که بلدیم
هر تعریفی که به ذهن مخلوق‌مان خطور می‌کند
همه را باید نفی کنیم از خدا

این در عبارات حضرت امیر (ع) هم هست
در خطبه اول نهج‌البلاغه
تنها راه توصیف خداوند «تسبیح» و «تنزیه» است:
«أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ وَ کَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْی الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیرُ الصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَیهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَیهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ. وَ مَنْ قَالَ فِیمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَامَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ. کَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَیرُ کُلِّ شَیءٍ لَا بِمُزَایلَةٍ، فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَکَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِیرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَیهِ مِنْ خَلْقِهِ، مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَکَنَ یسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا یسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.»
آغاز دین شناخت اوست،
و کمال شناختش باور کردن او،
و نهایت از باور کردنش یگانه دانستن او،
و غایت یگانه دانستنش اخلاص به او،
و حدّ اعلاى اخلاص به او نفى صفات (زائد بر ذات) از اوست،
چه اینکه هر صفتى گواه این است که غیر موصوف است، و هر موصوفى شاهد بر این است که غیر صفت است.
پس هر کس خداى سبحان را با صفتى وصف کند او را با قرینى پیوند داده،
و هر که او را با قرینى پیوند دهد دوتایش انگاشته،
و هر که دوتایش انگارد داراى اجزایش دانسته،
و هر که او را داراى اجزاء بداند حقیقت او را نفهمیده،
و هر که حقیقت او را نفهمید برایش جهت اشاره پنداشته،
و هر که براى او جهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده،
و هر که محدودش بداند چون معدود به شماره اش آورده،
و کسى که گوید: در چیست حضرتش را در ضمن چیزى در آورده،
و آن که گفت: بر فراز چیست آن را خالى از او تصور کرده.
ازلى است و چیزى بر او پیشى نجسته، و نیستى بر هستى اش مقدم نبوده،
با هر چیزى است ولى منهاى پیوستگى با آن، و غیر هر چیزى است امّا بدون دورى از آن،
پدید آورنده موجودات است بى آنکه حرکتى کند و نیازمند به کار گیرى ابزار و وسیله باشد،
بیناست بدون احتیاج به منظرگاهى از آفریده هایش،
یگانه است چرا که او را مونسى نبوده تا به آن انس گیرد و از فقدان آن دچار وحشت شود.
(ترجمه انصاریان)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
هابی + چهارشنبه 98 خرداد 22 - 5:0 صبح

«لحظه»‌ای‌ست
علاقه‌های کودکان
کم‌تر ماندنی باشد
بیشتر آزمایشی

نرم‌افزار رُزتا استون را نصب کردم
یکی از زبان‌ها را انتخاب کردند
عربی

سیداحمد و سیدمرتضی
چند روز سرگرم
درس‌ها را می‌گذراندند
هر وقت که وقت می‌کردند
پشت سر هم



زیاد اما طول نکشید
از دو هفته عبور نکرد
رها شد
رها کردند
دیگر سراغش نرفتند
خسته شدند
نه
خسته نشدند
علاقه‌شان تمام شد
علاقه‌ای که موقّتی بود
از سر کنجکاوی
بیشتر حسّ آشنایی با یک زبان جدید

کلمه «هابی» را اولین بار از دکتر عدالتی* شنیدم
خدایش بیامرزاد
به ما نجوم درس می‌داد:
«ستاره‌شناسی هابی است، یعنی هر کسی دوست دارد درباره آن بداند، ولی کمتر کسی تا پایان ادامه می‌دهد»

* محمد تقی عدالتی، دکترای تخصصی نجوم از دانشگاه منچستر انگلستان، استاد کامل در رشته اختر فیزیک و عضو هئیت علمی گروه فیزیک دانشگاه فردوسی مشهد، رئیس مرکز تقویم کشور، وفات: 1383


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: فرزند 535 - آموزش 28 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
جیپ جنگی + دوشنبه 98 خرداد 20 - 5:0 صبح

چند روز طول کشید
چند روز رفتیم
همان مسیر را
از شهید ستاری تا عباس‌آباد
از خانه پدری
تا موزه دفاع مقدّس

نمی‌شد در یک روز تمام کرد
هر روز بخشی را
روز بعد جیپ جنگی و هلیکوپتر



سرگرم می‌شوند
سرگرم بازی
آن‌قدر که به بخش بعدی نمی‌رسیم
ناچاریم برویم و دوباره بازگردیم
خدا را شکر که رایگان است
بازدید از این تجهیزات جنگی



ما علاقه‌ای به جنگ نداریم
کودکان‌مان را هم
قطعاً نبایستی مشتاق جنگ بار آوریم
اما
دشمن هست
ما دشمن داریم
تا وقتی آخرت برای ما اصل است
و دنیا برای غرب
دشمن داریم
او می‌خواهد ما را به جهت خود بکشد
و ما نیز
او را در جهت خود
پس جنگ هست
چه بخواهیم و چه نخواهیم
تا دنیاپرستی هست

وقتی می‌دانیم جنگ قهری‌ست
دیگر نمی‌توانیم به اصل رجوع کنیم
اصل صلح و دوستی
ناچاریم جنگاوری را نیز به کودکان‌مان یاد دهیم
برای روزی که نیاز باشد
وقتی که ما نباشیم
دشمن که همیشه هست!


قال (علیه‌السلام): «مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِینَ اسْتَشْعِرُوا الْخَشْیَةَ وَ تَجَلْبَبُوا السَّکِینَةَ وَ عَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّیُوفِ عَنِ الْهَامِ، وَ أَکْمِلُوا اللَّأْمَةَ وَ قَلْقِلُوا السُّیُوفَ فِی أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَ الْحَظُوا الْخَزْرَ وَ اطْعُنُوا الشَّزْرَ وَ نَافِحُوا بِالظُّبَى وَ صِلُوا السُّیُوفَ بِالْخُطَا» (نهج‌البلاغه، خ66)
اى مسلمانان! لباس زیرین خود را ترس از خدا (و احساس مسؤلیّت در برابر دشمنان حق) و لباس رویین خود را آرامش و خونسردى قرار دهید; دندانهارا بر هم بفشارید که مقاومت جمجمه ها را در برابر ضربات دشمن بیشتر مى کند. زره را (با کلاه خود و ساعد بند) کامل کنید و شمشیرها را قبل از کشیدن از نیام، تکان دهید (تا به آسانى از نیام درآید.) با خشم و بى اعتنایى به دشمن نظر افکنید و به هر سو حمله کیند و ضربه بزنید تا غافلگیر نشوید; از فاصله نزدیک با لبه تیز شمشیر، حمله نمایید و با پیش نهادنِ گام، شمشیر را به دشمن برسانید! (ترجمه مکارم)


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظر دهید!

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
مربّی ِ فقیه + دوشنبه 98 خرداد 20 - 1:18 صبح

پرسید:
رئیس‌جمهورها
با این‌همه دیدگاه‌های عجیب و غریب
متفاوت و شگفت
چرا؟!

پاسخ داد:
وظیفه ولی فقیه
پیاده کردن اسلام فقط نیست
او
وظیفه دارد مردم را تربیت کند
تربیت سیاسی
تا
مردم
خودشان اسلام را محقّق کنند

تا بماند
اسلام بماند
تا
«جامعه»
اسلامی شود

به یک نفر نمی‌شود
امّت باید باشد
«امّت اسلامی»
مردم باید به بلوغ برسند
به فرد نیست
به جمع است

اسلام زمانی می‌ماند
که مردمی باشد
دست خود مردم
به دست خود مردم
تا ماندگار شود
تا با رفتن یک نفر نرود
وابسته به فرد نباشد

وظیفه ولی فقیه این است
این صبوری می‌خواهد
مدارا باید کرد
زمان می‌برد
سریع نمی‌شود
تحمّل آدم‌های مختلف
احترام به انتخاب مردم
به تصمیم آن‌ها
حتی اشتباه
تا یاد بگیرند
دیگر اشتباه نکنند
دیگر به هر کسی رأی ندهند
هر کسی را انتخاب نکنند
هر کسی را مالک جان و مال و ناموس خود نکنند

تربیت «تدریجی»ست
دفعی نمی‌شود!

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو صَالِحٍ مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحِ بْنِ فَیْضٍ الْعِجْلِیُّ السَّاوِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ الْعَظِیمِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الرِّضَا، عَنْ آبَائِهِ (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ أَبِی جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (عَلَیْهِ السَّلَامُ)، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ):
«إِنَّا أُمِرْنَا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ بِقَدْرِ عُقُولِهِمْ. قَالَ: وَ قَالَ النَّبِیُّ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ): أَمَرَنِی رَبِّی بِمُدَارَاةِ النَّاسِ، کَمَا أَمَرَنِی بِإِقَامَةِ الْفَرَائِضِ.» (أمالی شیخ صدوق، مجلس17، ص481)
امام باقر (ع) نقل کرد از پدرش (ع)، از جدش (ع)، از علی بن ابی‌طالب (ع) که فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: ما پیامبران دستور داریم تا با مردم به اندازه عقل آن‌ها سخن بگوییم و خداوند به من امر کرد با مردم مدارا کنم همانطور که دستور داد واجبات را به پا دارم.


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: مباحثه 267 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

در صفحه نخست می‌خوانید:  نامه مرحوم سیدمنیرالدین حسینی الهاشمی به امام ره - موانع طراحی ساختار حکومت دینی 11 - داستان ِ بانکدار 6 - فلسفه حجاب - 
جنگنده شکاری + شنبه 98 خرداد 18 - 5:0 صبح

تا به حال این‌قدر از نزدیک ندیده بودند
فرزندانم
من هم ندیده
هرگز
یک جنگنده شکاری را
این‌قدر از نزدیک!

ما فقط برای پل طبیعت رفته بودیم
مسافت زیاد
ترافیک همّت
پل را که رد کردیم
یک پارک جنگلی یافتیم
بعد از پارک
ساختمانی بزرگ
خیلی بزرگ
با تانک‌های فراوانی در اطراف



- نه بچه‌ها! امروز نه، برویم فردا برگردیم، ظهر شده و وقت نهار.
نوروز بود
تهران مهمان
دیگر دیر شده
بازگشتیم خانه
و روز بعد...
این‌بار مستقیم رفتیم به موزه دفاع مقدس
بدون گذشتن از پل طبیعت
بدون دادن هزینه پارکینگ
جلوی موزه فضای وسیعی برای پارک خودرو در نظر گرفته بودند
آفرین به این همّت!

تانک‌ها که تمام شد
چشمم به جنگنده‌ها خورد
باور نمی‌کردم
باور نمی‌کردیم
این‌قدر نزدیک
مگر می‌شود
مگر داریم؟!



می‌شد به بال‌های F5 دست زد
نه آنی که صفحه را رفرش می‌کند
این‌یکی پرواز می‌کرد
فانتوم
این سوی پل

و در آن سو
هواپیمای سقوط کرده عراقی
آن را هم می‌شد از نزدیک دید

فوق‌العاده بود
ندیده‌اید؟
نرفته‌اید؟
موزه دفاع مقدس؟
باید رفت
هر کسی که نرفته باید برود
این هواپیماها واقعاً دیدن دارد!

پرواز...
چرا انسان‌ها همه پرواز را دوست دارند
و پرندگان را
و ابزاری که بتوان با آن پرید؟
این راز عشق صعود به آسمان چیست؟!


برچسب‌های مرتبط با این نوشته: عکس 362 - فرزند 535 - سیده مریم 281 - سید احمد 274 - سید مرتضی 271 -
نوشته شده توسط: سید مهدی موشَّح نظرات شما ^

<   <<   41   42   43   44   45   >>   >

شنبه 103 آذر 3

امروز:  بازدید

دیروز:  بازدید

کل:  بازدید

برچسب‌های نوشته‌ها
فرزند عکس سیده مریم سید احمد سید مرتضی مباحثه اقتصاد آقامنیر آشپزی فرهنگ فلسفه خانواده کار مدرسه سفر سند آموزش هنر بازی روحانیت خواص فیلم فاصله طبقاتی دشمن ساخت انشا خودم خیاطی کتاب جوجه نهج‌البلاغه تاریخ فارسی ورزش طلاق
آشنایی
سید مهدی موشَّح - شاید سخن حق
السلام علیک
یا أباعبدالله
سید مهدی موشَّح
آینده را بسیار روشن می‌بینم. شور انقلابی عجیبی در جوانان این دوران احساس می‌کنم. دیدگاه‌های انتقادی نسل سوم را سازگار با تعالی مورد انتظار اسلام تصوّر می‌نمایم. به حضور خود در این عصر افتخار کرده و از این بابت به تمام گذشتگان خود فخر می‌فروشم!
فهرست

[خـانه]

 RSS     Atom 

[پیام‌رسان]

[شناسـنامه]

[سایت شخصی]

[نشانی الکترونیکی]

 

شناسنامه
نام: سید مهدی موشَّح
نام مستعار: موسوی
جنسیت: مرد
استان محل سکونت: قم
زبان: فارسی
سن: 44
تاریخ تولد: 14 بهمن 1358
تاریخ عضویت: 20/5/1383
وضعیت تاهل: طلاق
شغل: خانه‌کار (فریلنسر)
تحصیلات: کارشناسی ارشد
وزن: 125
قد: 182
آرشیو
بیشترین نظرات
بیشترین دانلود
طراح قالب
خودم
آری! طراح این قالب خودم هستم... زمانی که گرافیک و Html و جاوااسکریپت‌های پارسی‌بلاگ را می‌نوشتم، این قالب را طراحی کردم و پیش‌فرض تمام وبلاگ‌های پارسی‌بلاگ قرار دادم.
البته استفاده از تصویر سرستون‌های تخته‌جمشید و نمایی از مسجد امام اصفهان و مجسمه فردوسی در لوگو به سفارش مدیر بود.

در سال 1383

تعداد بازدید

Xکارت بازی ماشین پویا X